سفر به دور آمریکا | قسمت ۵۵

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار مجید عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:

باید گفت که خانم شایسته، استاد به تصویر کشیدن زیبایها هستن و به نظر من رها بودن و توکل و تسلیم در مقابل نیروی هدایت‌ هست که‌، اینهمه زیبایی‌ها رو مقابل این دوربین خلق می‌کنه. بانوی گرامی- که کاملا باورهای زیبای شما دارن به کمک‌ هدایت خداوند و تسلیم بودن‌تون در برابر این هدایت‌، به تصویر کشیده میشن- باید بگم حق با استاد عباس‌منش هست که توی فایل پاسخ به مسابقه سفرنامه گفتند:

«عظمت این رسالت شما برای ضبط و تولید این سفرنامه‌، در آینده تازه پدیدار میشه و خدا فقط میدونه چه تأثیرات زیبایی در زندگی افراد خواهد داشت»

اینجا انگار یه حسی بهم گفت کلمات رو همراه با شکر گزاری بنویس و تسلیم جریانی باش که این گفتار رو خلق می‌کنه:

بنام خالق هستی بخش که هر چه داریم از اوست. خدایا ای خوبی کامل‌، ای بینهات دست نیافتنی‌، از تو ممنونم که من را در مسیر هدایت قرار دادی و بیشتر ازده سال است که در مسیر رشد و تکامل و هدایت به مدارهای زیبا، دست مرا گرفتی‌، خودت را به من معرفی کردی و از بین بردی خدای دروغینی که‌، سالها به ارث برده بودم.

خدایا این خودت بودی که به وسیله دستان پاکت، مربی‌ام شدی‌، نوشته شدی در کتابها و نوشته‌هایی که قلبم را به پرواز درآورد و امیدهایم را زنده کرد.

صدا و تصویر شدی در آموزشهای بهترین و پاکترین انسانهای روی زمین که دستان تو‌اند. با اینکه حجت تمام کردی و قرآن نازل کردی‌، اما بازهم جریان هدایت را قطع نکردی؛

گفتی منم الله یکتا‌، تنها فرمانروای روی زمین.  گفتی ما هستیم تنها سیستم هدایت کننده‌، گفتی هیچ قدرت و نیرویی به غیر از من نیست، گفتی هدایت تنها از مسیر من ممکن هست و تمامی مسیرها سراب و شرک و از دست رفتنی هستند. گفتی که ما راه را از بیراهه نشان داده‌ایم. این دیگر باخودتان است که شکرگزارباشید یا ناسپاس.

پس فهمیدم سپاس تنها مخصوص پروردگاری است که قدرتمند و صاحب کل عالم هستی است و این قدرت، بخشنده و مهربان است و بر پایه این بخشندگی و مهربانی مالک کل عالم هستی میباشد، پس تنها به تو اطمینان داریم و تنها از تو یاری میخواهیم، از راههای مستقیم و بدون سختی و پر پیج و خم مرا هدایت کن، پروردگارم به راههای انسانهایی که در نعمت های تو و در فراوانی قرار دارند هدایت کن، از مسیر انسانهایی که در شرک و غرور قرار دارند هدایت نکن و حتی از مسیر انسانهایی که خود را در پیچ و خم زندگی به سختی انداخته اند و به تو اعتماد و توکل نکرده اند و گم شده اند قرار نده.

خداوندرا سپاس میگویم که من و خانواده صمیمی استاد عباسمنشی را هدایت کرد و وسیله ای گردید بنام استاد سید حسین عباسمنش و مریم شایسته گرامی و مایک دوست داشتنی و هدایت و آموزشی جدید و وصف نشدنی را به زبان تصویرکشید با نام سفر به دور آمریکا تا حجت را برای آنان که در مدار قرار دارند تمام کند و بگوید:

تنها قوانین هستند که هدایتگر شما بوده و خواهند بود و این شما هستید که با کانون توجه خود و ارسال فرکانسها، خداگونه زندگی خود را به واسطه قوانین رقم میزنید. شما را در جبر قرار نداده ام و موجودی با اختیار آفریدم تا اندیشه کند، ببیند، خوب و بد را تشخیص دهد و انتخاب کند هر آنچه میخواهد و در این مسیر تکامل پیدا کند…

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۵۵
    209MB
    14 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

394 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ستایش قوام» در این صفحه: 2
  1. -
    ستایش قوام گفته:
    مدت عضویت: 2551 روز

    ادامه

    ❤️

    18 خدایا شکرت به به عجب هواییه خدای من

    19 خدایا شکرت چقدر چه چه پرنده ها راهو زیبا و دلنشین کردن

    بیاین الان درسامو بنویسیم

    شبی که میخواستم برم شهمیرزاد خالم اینا اومدن خونمون

    من حالا به عمق اهمیتتحسین کردن و ورودش به زندگی پی میبرم

    ببین من از اعماق وجودم خیلی خیلی لذت میبردم و تحسین میکردم وقتی مهموناتون هم اون 13 نفر و اقای ریک هم اون خانواده دوست داشتنی ثروتمند 4 نفرهمیومدن

    خبری از جمع و گفتگو سیاسی و مشکلاتو اخبار و بیماری و در یک کلام توجه و تمرکز به نکات منفی نبود خبری از اخبار و تلویزیون و سریالای برنامه ریزی شده برای فقر نبود

    فقط لذت و. خنده و تفریح و همکاری و خلاقیت و بازی گروهی خب این محشره

    دقیقا وقتی خالم اینا رفتن اشک از چشم درومد

    چون یادم اومدکه تمام مدتی که خونمون بودن نه تلویزیون به شبکه وصل بود و خبری از اخبار و……بود نه صحبت از دولت ها و اخبار و بیماری و…….

    تمام مدت ماداشتیم همه گی بازی گروهی کارت حافظه بازی میکردیم و اواز میخوندیمو شوخی میکردیم و لذت میبردیم

    واقعا خدایا شکرت

    چقدر زیبا رابطه هست بین چیزاهایی که ما تحسین میکنیم و اتفاقاتی که وارد زندگیمون میشه

    تمام راه رفتنم به شهمیرزاد صحبت از لذت و تقویت ایمانمو اتفاقات خوبیه که برام افتاده عوض مثلا سختی درس و اخرین مشکل و بلایی که سرم اومده و…..

    تو این شهمیرزادم خیلی رو این ویژگی ها تاحد و قدم ها و تکامل خوبی کار کردم

    درلحظه حال زندگی کردن و لذت بردن

    حرص نخوردن

    راحت گرفتن

    خجالت نکشیدن و رودر واسی نداشتن

    نگران حرف و نظر مردم نبودن

    نخواستن تایید گیری

    عدم جلب توجه اخ اخ تو هر رفتاری به جلب توجه میرسیدم خیلی خدارو شکر خوب شناسایی و تلاش برای قدم قدم رفعشون کردن کردم

    فهمیدم و بهتر درک کردم سبک شخصی رو از اشتباهام

    خودمو فدای کسی نکردن

    عدم خشم

    بحث نکردن

    هدایت وای وای عالی بود بی نظیر حالا در ادامه میگم

    تمرکز به نکات مثبت

    بخشیدن خود و اشتباهات و درس گرفتن

    همفرکانسی باخواسته ها

    تحسین لذت و خوشبختی دیگران

    و……..

    خب داستان هدایت

    ببین من رفتم خونه مامان زنداییم با دایی و زنداییمو محمد مهدی خوابیدم

    صبش اون برگشتن سمنان منو محمد قرار بود ظهر واسه نهار بریم خونه مامان بزرگم

    داییم که داشت میرفت گفت من کلیدو رو در حال میزارم رو درو قفل کن

    من شنیدم درو قفل کن بزار رو در حال

    ظهر که رفتیم همین کارو کردم و نهار رفتیم خونه مامان بزرگمو بعد از ظهرم خواستیم برگردیم همین جا بازی کنیم

    تو راه برگشت که منو محمد مهدی بودیم یه دره شکلی هست طبیعت و کوه و باغ و درخت و کلی زیبایی هست

    محمد مهدی گفت بریم یه دوری بزنیم “؟

    به قول استاد تو فایل محشر بی نظیر به خدا خارق العاده شهود و….. امروز اصلا منطقی نبود 5 عصر که هیچکی ازمون خبرنداره بی اجازه بزنیم به دل دشت

    ولی به قول مریم جان اصلا عقل من وقت نکرد نظر بده گفتم بریم

    یکم رو اون شیب بودیم و نگاه کردیم و لذت بردیم میخواستیم گمونم برگردیم چشم خور اون پایین دیدم گاوه اونم نه تو حصار ازاد

    خدای من

    خیلی ذوق کردم گفتم بزن بریم ببینینمشون

    محمد گفت نه ممکنه سگ داشته باشه و……..ولی ذوق من نمیذاشت گوش کنم

    رفتم پاییم سگی نبود

    حدودا 5 6 متر فاصله داشتیم با گاوا

    قدم اول و دوم پایین اومدن و نزدیک گاوا شدنو که برداشتیم دلم گفت بریم نزدیک تر

    اصلانم منطقی نبود

    هی قدم قدم میرفتیم گاوه یه پاشو تکون میداد ما در میرفتیم

    بعد کم کم سرشو تکون میداد در میرفتیم بعد کم کم گوششو تکون میداد در میرفتیم

    تازه بعدا فهمیدم اصلا نباید بدویی جلو گاو میترسه دنبالت میکنه و…..

    بعد کم کم یه چند قدم در میرفتیم

    3 تا گاو بود

    یکی مشکی و بزرگتر و به قولی ترسناک تر بود ظاهرا

    ولی قلبم گفت اول اون وقتشه اول ترسمونو از اون غلبه کنیم

    تازه بعدش فهمیدم بهترین بوده حالا میگم

    رفتیم جلو باهاش صحبت کردم عشق ورزیدم

    بعد دستمو بردم جلو پیشونیشو ناز کنم خودش گردنشو واسم پایین اورد خدای من

    خیلی میترسیدم اولین بارم بود از این فاصله با گاو به این بزرگی بودم و تازه نازم میکردم

    وقتی برگشتیم فهمیدم چه شاهکاری کردم که پیرزنا که چند ساله اینجا زندگی میکنن میترسن گازشون بگیره و شاخشون بزنه و……. تاحالا نرفتن

    خلاصه نازش کردم و کلی محبت و شاد از غلبه به ترسم

    خب طبق قانون قدم برداشته شد و قدم بعدی اومد

    که برم نزدیک تر گرنشو ناز کنم

    باورتون میشه؟

    طبق قانون

    توکه جرکت کنی و متعهد بشی جهان باهات همراه میشه

    خودش سرشو برد اون طرف گردنش در دسترس من قرار گرفت کلی نازش کردم ولی گوشاشو تکون میداد میترسیدم میخورد به دستم هی ول میکردم تا اینکه باورتون میشه /؟وقتی میگفتم تکون نده عزیزم من میترسم

    تکون نمیداد خدای من

    این طرفمم محمد مهدی چون من خیلی موقع ناز کدنش لذت میبردم و ابراز احساسات میکردم میگفت منم بکنم؟ و اینا تردید داشت

    میگفتم هرجور دوست داری ولی خدا به کسایی که به ترسشون غلبه میکنن و خودشونو رشد میدن پاداش میده

    اوهم کم کم اومد و نازشون کرد وخوشحال بود

    تازه تو گاوای دیگه هم یه عادت خوبی داره خودش میترسیدا ولی منو شیر میکرد اینم دست خدا که تو غلبه بر ترسم کمکم کرد

    گاو بعدی رفتم دوسه بار نازش کنم دیدم نه خیر

    این گاو عشق و محبت نیاز نداره

    خوراک نیاز داره

    هی میخواد دستمو بخوره

    و هدایت قدم بعدی این بود که با این به شیوه خودش غلبه کنم به ترسمو بهش غذا دادیم و لذت بردیم . گاو سومم هم غذا میخواست هم محبت به همشون عشق ورزیدیم و لذت بردیم

    از پشت علفا و درختا و از روی کوه صدای چوپون میومد من نمیدونم چرا ولی ازسون میترسیدم

    میخواستیم دیگه برگردیم خونه

    دلم گفت بریم دور تر رو سنگا بشینیم گاوارو تماشا کنیم

    یکم که رفتیم نشستیم دیدم گاوی که دوست من شد و اول نازش کردم و خوب شد که این گارو کردم چون اگه اول اون دوتارو میرفتم که اولیتشون غذابودو دستمو نشونه خوردن میگرفتن کلا از ترس و بهونه لیس زدن دستم ول کن غلبه بر ترسم میشد، میناله هی

    گفتم شاید داره بچه به دنیا میاره

    رفتم نازش کردم اروم شد باز رفتم دور نشستم نا ارام شد

    صدای چوپون خیلی نزدیک شد و ما تند تند داشتیم میرفتیم دور دورا

    که اومد

    چهره خیلی مهربون و تپلی و نازی داشت یه پیر مرد مهربون

    در ادامه فهمیدم کار خدابود که اینکه ظاهرا مهربونه بیاد که من نترسم

    سلام کردم اونم گفت سلام خوبی؟

    سلفی گرفتین با گاوا؟

    منم گفتم ممنون و اره و چرا ناله میکنه

    گفت میخواد غذا بخوره

    طنابشونو کند و بردشون

    کلی خوشحال و شاد بودم از هدایت خدا و اینهمه لذت و رشد شخصیت که انجام دادیم و …..

    و داشتم با گوشی محمد مهدی رفتنشونو با فیلم گرفتن و محو شدن از بین علفا بدرقه میکردم

    تازه کار خدا بود که این بچه گوشی داشت

    چون من عاشق فیلم و عکس گرفتنمو یکی از لذت بخش ترین بخش های این بعد از ظهر بود

    ببین یه فرد با رسیدن به خواستش به لذت بقیه و رسوندن بقیه هم به اهدافشون کمک میکنه

    تا اینکه خدا بر زبان محمد مهدی جاری کرد

    بپرس ماهم میتونیم باشون بریم؟

    خب واقعا منطقی نبود دیگه

    1 ساعتی میشه بی خبر از همه اومدیم این پایین تازه اون پشت م بریم دنبالشون؟

    ولی بازم اصلا عقل من وقت نکرد بیاد جلو

    اصلا نذاشتم گمونم جمله محمد تموم شه

    سریع پرسیدم و قشنگیش میدونی کجاست؟

    گفت بیاین

    خدای من شکرت

    رفتیم و دیدم جای گاوا و غذا خوردنشونو لذت بردیم وقدم و هدایت بعدی

    منو محمد مهدی به طور تقریبا همزمان با فاصله چند ثانیه گفتیم

    کوچیک ترشونو بچشونو ندارید؟

    و بع بع بع

    یه گوساله ناز کوچولو سیاه سفیدو از یه طویله اورد بیرون

    منو محمد کلی ذوق کردیم ونوازشش کردیم و پرسیدیم چند روزشه گفت یه ماهشو لذت بردیم و از دستمون بهش غذا دادیم و چندین کیلومتر یا صد ها متر رفتیم تو کوهستان و چمنزار و……… گشتیم باهاش و لذت بردیم و تازه دنبالمون میدویید

    تازه من میگفتم اخی محمد نگاش کن انقدر کوچولوئه نمیتونه ما مت کنه بع بع میکنه

    لذت بردیم و غروبو کوه ها و …….. تماشا و شادی کردیم و حتی به اب روان زیبا و انواع لای بی نظیر و زیبا و کوهستانی هم رسیدیم و کیف کریدم و هدایت و قدم بعدی خود چوپونه قبل اینکه هوا نزدیک تاریک شدن بشه گفت برید خونه مامان باباتون نگرانتون میشن و نمی دونن اینجایین و……

    ماهم با کلی شادی و صحبت درمورد هدایت خدا و لذت و این روز محشر و برگشتیم که برم خونه مامان زندایی یعنی مادر بزرگ مادری محمد مهدی

    رفتیم و رفتیم سرکوچشون رسیدیم تازه یادم اومد گفتم

    واااااااااا

    ماکه کلید نداریم

    برگشتیمخونه مامان بزرگ من

    و جالبه کاملا برام منظقی بود که کلیدو نیاوردم

    گفتم اونا حتما دارن کلید که گفتن بزار روی در

    و فکر کردم فقط خودمون ضرر کردیم که کلید نداریم بریم بازی کنیم

    و تازه هدایت خدابود که زنگ زدن ماهم داشتیم براشون تعریف میکردیم گفتیم کلیدو جاگذاشتیم که بتونن کاری بکنن از سمنان نیان اینجا بعد بفهمن

    و تازه فهمیدم او او خرابکاری کردم

    و خدارو شکر هدایت شدم به سمت دستی از خدا که اصلا یه بارم سرزنشم نکرد که وای چرا اینجوری کردی و ….

    زنداییم

    بعد مامان جونم از پیش همسایه هاش اومد

    گفت عینک افتابیتو بیار ببینم

    گفتم وا مگه ندیدی و……

    رفتیم بیارم

    دیدم یا خدا وایییییییییی

    عینکمو تو ناکجا اباد معلوم نیست کجای گردشمون جاگذاشتم اخ اخ اخ

    و کمتر از 20 ثانیه نجوا بیچاره شدم تازه خریده بودمش و دیگه ندارم و….

    ایمان مطلقی اومد گفت الخیر و فی ما وقع

    نمی دونم چجوری ولی خیری درشه

    گفتم به مامانجونم جاگذاشتم

    باورتون میشه؟

    از تو کیفش دراورد گفت چوپونه برام اورده

    ببین چجور میشه این عینک زیر پا گاوا و ادما و گوشفندا له نشه سالم بمونه

    تو اون دشت درندشت این اقا پیداش کنه

    بی تفاوت رد نشه از کنارش

    بزاره تو جیبش که به صاحبش بده

    داره میاد شیر بزاره تو ماشینش دقیقا

    اون روز و ساعت مامان جونم دیر تر از پیش همسایه هاش بیاد

    اینا همو ببینن ازینا بپرسه مامانجونم بدونه مال منه چون ممکن بود حواسش نباشه یا تاحالا بهش نشون نداده باشم

    بعد بگیره و اینگونه قبل اینکه من بفهمم که بخوام پاسخ داده شده و من بلا فاصله دریافتش کنم

    خدای من

    دیوانه شدم

    همین جور اشک میریختم از خوشحالی

    خدایا شکرت چه انسان و دست مهربونی

    چه خدای استاد هماهنگی هایی

    خدای من

    نمی دونی چقدر ایمانم قوی شد

    نمی دونی چقدر به ترسام غلبه و شخصیتمو رشد دادم خدای من

    اهان راستی ماجرای رفتنمم هدایتی بود

    اول که فهمیدم من میتونم تنها برم یا نرم

    خب اولین مسئله ای که اومد نرم دوتا بود

    1 جو خونه مامن بزرگم تمرکز به نکات منفیه

    2 من نمیتونم شیوه عبادتمو داشته باشم همه چون بچه میبیننم میخوان هدایتم کنن و منو به راه درست از نظرشون هدایت کنن که دلیل همفرکانسی من با این افراد 1 خودم اینطوری فکر میکردم و عمل و الانا دارم تغییرش میدم

    2 قوی تر و استوار تر و مصمم تر بشم در مسیرم وحتی همین چند درصدم شک و تردید نداشته باشم

    منم که گفتم ول کن واسه چی برم که بهم بگن و گیر بدن و بحث بشه و منم که نباید کسی رو راضی یا قانع کنم که راهم درسته و………… فرکانسم بد میشه

    از طرفی میگفتم یه فرصته شخصیت و سبک شخصیتو رشد بدی انقدر انعطاف نداشته باشی هرکی گفت اینور برو اینور بری و……. و به فرصته و چرا بازی و لذت و اون تفریح و تمرکز به نکات مثبت فوق العاده رو از دست بدم؟

    گفتم هدایت میشم چون واقعا نمیدونستم کدوم درسته

    منم که معمولا عجولم تو هدایت شدن سریع میگم پس چی شد چیکار کنم و…..

    ولی اینبار من یاد گرفتم از استاد صبر کنم

    و عصر تمام شد شب شد شب تمام شد صبح شد و نزدیک ظهر و من فقط تا شب وقت داشتم تصمیم بگیرم و وسایلمو جمع کنم

    هروقتم ماما نمو… میگفت میری یا نه میکفتم نمیدونم هدایت میشم

    گفته بودمم هدایت میشم به خودم ولی گفتم نمیدونم از چه راهی

    تا اینکه دقیقا این ظهر همین روزی بود که برای ا.لین بار برچسب سبز به یاری خدا به روز رسانی تمام شد و اطلاعات بیشترو………

    اون روز کامنت ننوشتم و زدم رو اطلاعات بیشتر

    (اول یه تشکر خیلی ویژه و صمیمیانه کنم از وقت که گذاشتین برای بروز رسانی سایت و این حرکات عالی و توضیحات عالی و دستهذ بندی هوشمندانتون)

    انقدر اسم هر کلید جذاب بود و همشونو میخواستم که نمیدونستنم کدومو انمتخاب کنم

    هی رو هرکدوم میزدم نمیدونستم از کدوم فایل استفاده کنم

    کلافه شده بودم

    از طرفی دنبال یه فایلی هم تو دسته ها میگشتم که دیروز یا پریروز از اسمش حس کردم باید ببینمش

    بالا خره گمونم اگه همون بوده باشه پیداش کردم و دانلود و تماشا

    اون فایل با خود خود خود من بود

    تغییر شخصیت جهادی اکبر میخواهد

    گفت بعضیا اشغالارو زیر مبل میکنن

    مثلا از ارتفاع میترسن چون میترسن بیخیال لذت ها و پرواز و ورزش های هوایی میشن

    دیدم بعضیا از گیر دادن بقیه به شیوه عبادتشون میترسن

    بیخیال لذت سفر و بازی و تفریح و عمل به قوانین و بهبود عادات و پیدا کردن پاشنه اشیلا و ………. میشن

    همون موقع گفتم میرم

    مصمم شدم و به مامنمو داییم گفتم و لباسامو لباسشویی کردم و خلاصه رفتیم

    حالا از درسای سفر بگم

    داشتم با محمد مهدی صندلی بازی میکردم

    یه دور من بردم

    عصبانی شد غر غر کرد و….

    بعد تو دلم گفتم نباید عصبانی بشم ببینم نکته مثبتشو و بفهمم خواستم چیه

    گفتم من یه همبازی میخوام که جنبه داشته باشه و ارام و خوب باشه

    بعد یاد فایل استاد افتادم که گفت اگه شما میخواید هدایت شید به سمت ادمایی که قضاوت نمیکنن و خوب و موفق و……. باید خودتون اونطوری باشید

    دیدم اوهو

    دور قبل اوبرد من عصبانی شدم و گفتم جرزنی کردی و…….

    بعد که فهمیدم دور بعدش که برد با ارامش و خنده و شادی کردم و نه اینکه تو دلم همون قبلی باشم که نه جرزنی کردی و لی ظاهرا بگم ایول ها نه تو دلم خندیدم از اینکه اصلا من توباغ نبودم و ایول و تحسین که حواسش 6 دونگ جمعه

    بعدیه باربه محمد مهدی یه کاری دادم نشسته بود ولی رفت

    بعد یادم افتاد من خوشم نمیاد نشستم کسی خودش میتونه بلند شه منو بلند میکنه

    بعد فهمیدم پس منم نباید این کارو کنم

    بعد یه بار شب بود منم گیج خواب محمد گیر داده بود بیا بازی کنیم و…

    یکم بازی کردیم دیگه کلافه و خسته شده بودم حوصله این بازی توپ بازیشم نداشتم دلم بازی بلوک با مامان زندایی میخواست

    بعد دیدم دارم خودمو عذاب میدم فدای او میکنم از خستگی دارم منفجر میشم که او لذت ببره دیگه گفتم نه باید هم برای خودم ارزش قائل باشم هم برای او تا اینجا براش ارزش قائل شدم باهاش بازی کردم گفتم دیگه بسه من میخوام برم اون بازی

    گیر داد و اینا

    جدی بهش گفتم ببین بازی قرار نیست برای یکی لذت باشه یکی عذاب بکشه باید هردو لذت ببرن این درس اول

    حالا درس دوم ازش

    بعد دیدم خاله محمد و مامان زندایی و…… دارن ازم دفاع میکنن و میگن خیلی قلدری و بزار بچه بره و………بعد یه بار دیگه هم تو همین توپ بازی مامان زندایی گفت نیم ساتعت دیگه میخوابیم گفتم اخ جون

    بعد خواهر زندایی گفت اخی بچکی انقدر خوابش میاد تو داری زوری باهاش بازی میکنی میگه اخ جون

    اون موقع متوجه چیزی نشدم

    شب که داشتم میخوابیدم دیدم و فهمیدم پاشنه اشیل قربانی بودنو که استاد گفته بودو من هیچی پیدا نکرده بودم دیدم عمیقه خدایا شکرت که شناساییش کردم و از وقتی فهمیدم عادات و رفتارام که ناشی از باورامن دارن زندگییمو خلق میکنن انقدر حساس شدم رو کلام و رفتارم

    دیدم من وقتی ترحم و دلسوزیشونو دیدم رفتارم داشت اینو میگفت که من بدم نمیاد اینا بگن اخی و عزیزم و دلشون برام بسوزه وازم دفاع کنن و بهم محبت و توجه کنن اشکال نداره بزار محمد اذیتم کنه من قربانی زور گفتن او شم غر بزنم اوناهم ازم دفاع کنن محمد احساس گناه پیدا کنه هم من احساس قربانی بودن محمدو داشته باشم

    هم ناراحت شدم ازین رفتارم هم خیلی خوشحال که پیداش کردم و دیگه اوکیش کردم و هی مراقب بودم و سعی کردم حذف و کمرنگش کنمو کلی شخصیتم و نتایجم رشد کنه

    بهبود بعدی در عادت تماشا کردن و قضاوت نکردن بود

    که فکر کردم خیلی بهتر شدم و عالی پیش رفتم و درست فکر میکردم ولی هنوز خیلی مونده بود شاید 50 40 یا 60 درصد مونده

    خدایا شکرت همین الانم خواهرم میخواست تو این اتاق مراقبه کنه مودم اینجاست و سرعتش اینجا عالی جواب میده و مراقبشم انلاینه

    یا مئ باید کامنت بنویسم یا خواهرم مراقبه کنه

    هی قلبم گفت

    هیچ راه دیگه ای وجود نداره؟

    وقتی این سوال پرسیده شد جوابا اومد

    ذهن گفت نه گوشی که او میخواد نمیتونی کامنت بنویسی

    تبلتم که دست مامانته

    کامپیوترم که نمیشه جابه جا کرد مودمم که اینجاست برای اینترنت اون نمیتونه بره بیرون

    ولی قلبم گفت

    مودمرو بیرون ببر

    با هدایت خدا بردیم و من هدایتی کامنتمو تا اینجا که گفته بودم 50 و 60 درصد کپی کردم وگرنه خیلی هم منطقی نبود خب سیم مودمو به سادگی سناسایی میکنی بدون اینکه با مانیتور اشتباه بگیری میکنی میبری

    همین جورم شد

    ولی تا اومدم ادامشو بنویسم دیدم اینجا اینترنت وصل نمیشه برم تو سایت

    گفتم عیب نداره ایتا

    ایتاهم باز نمیشه

    گفتم عیب نداره تلگرام

    اونم باز نشد

    واتساپم که بسته بود

    گفتم عیب نداره ورد

    نوشتم چند خط یهو کامپیوتر خاموش شد

    دوباره روشن کردم نوشتم چند خط

    دوباره خاموش شد

    دوباره روشن کردم نوشتم سه باره خاموش شد

    حتی زیر پریزشم شونه گذاشته بودم اگه شله یهو خاموش نشه

    گفتم دیگه سه بار خاموش شده نباید روشنش کنمخراب میشه

    حالا هم دارم رو کاذ مینویسم عیب نداره تعهد منو میخواد من بهونه نمیارم

    چند روزه وقت نکردم بنویسم

    یه هفته گمونم بشه چند روز که شهمیرزاد بودم چند بارم نوشتم 2 یا 3 بار گمونم پرید روزای قبل

    ببین چقدر تکرارش مهمه که کلی بار شاید 10 بار یا کمتر پریده پس مینویسم چون مرور و تکرارش برا من مفیده و شخصیت منو رشد میده

    کمکم میکنه عادت ادامه دادنو بسازم و تقویتش کنم

    کمکم میکنه باور الخیر و فی ما وقعو تقویت کنم و

    …….هزاران هزار رشدی که من ازش بیخبرم

    اهان داشتم میگفتم

    گمونم توسفر همینابود حالا بازم یادم اومد اگه مینویسم

    قبل سفر همین پارکایی که صبح میرفیم طلوعو ببینیم و تمرکز و توجه به زیبایی ها و نکات مثبت کنیم که هدایت شیم به نعمتها و زیبایی ها و تفریح و گردش و لذت بیشتر

    فکر میکردم سر همون سگ ارومه که ازون فاصله رفتم جلوشو نازش کردم و داستانشو تو کامنتای قبل نوشتم دیگه کاملا غلبه کردم و دیگه نمیترسم تمام شدهتااینکه اخرین پارکی که رفتم قبل سفر یه سگ صمیمی اومد نزدیکم خیلی نزدیک در حدی که تنش به مانتوم میخورد و میخواست قمقمه مو بخوره دیدم دستام خیس عرق شده خیلی ترسیدم دارم بهش میگم با ترس برو تروخدا البته که خیلی عالی شدم که اومده بهم چسبیده قبلش در نرفتم

    اونموقع هوا گرگ و میشی بود

    وقتی داشتم طلوعو تماشا میکردم متعهد شدم همین امروز برم تو دلش

    تا رفتم پیداشون کنم توسط دستان خدا هدایت شدم دیدم یکی نشسته

    از بغل رفتم که نترسه رفتم جلوئه جلو شیش قدم تقریبا مونده بود بهش برسم نازش کنم بوم پرید بالا بلند شد مثل فنر منم خیلی ترسیدم تجربه سگ متحرکو نداشتم هم او از من میترسید هم من از او

    نجواها میگفت گازت میگیره لیست میزنه و…….

    تارفتم به خودم بیام بعدچند ثانیه دیدم در محاصره سه تا سگ قرار گرفتم دوستاش اومده دست و پام میلرزید هی عبارت تاکیدی هارو تکرار میکردم

    اگه اهدافمو میخوام اگه پاداش خدا رو میخوام باید به ترسام غلبه کنم

    اولی اومد جلوم دومی پشتم بود سومی هم همونی بود که ترسید و پرید

    اولکی کلش جلو م بود شروع کردم

    نازش کردم

    عزیزم جقدر نرمه

    چقدر خوشش اومده

    اون قهوهخ ای که صبح اومده بود پشتم بود نگو داشت با بند مانتوم ور میرفت چرخیدم اونم نازش کنم هراری کردم نشد چند بار امتحان کردم

    ولی همون صحنه ای که گاو دومیه میخواست دستمو بخوره تداعی شد و هیچی داشتم تلاش میکردم نازش کنم دیدم نمیشه هی میخواد دستمو لیس بزنه

    یهبار دیگه سگ سفیده رو ناز کردم و دیدم اوه اوه اوه

    اون شگ اولیه داره زیر لبی غرش مانند میکنه

    هههههههههخخخخخخخخخخخههههههههخ

    ترسیدم داشت منو نگاه میکرد گفتم یا خدا قدم بعدی دنبالم میکنه و گازم میگیره و…اروم اروم قدم قدم برداشتم برم دیدم این دوتا صمیمی شدن دارن دنبالم میان

    یه چند قدم اومدن دیگه نیومدن خیلی شاد و راضی بودم از غلبه به ترسم که بزرگ بود و بهبود شخصیتم و رشد ظرف وجودیم و……

    هرچند فهمیدم ترس از غرش اونم نجوا بوده

    گفتم عیب نداره قدم قدم هربار غلبه میکنم

    بعد سفرم اولین روزی که رفتم

    باخودم قول دادم بازم غلبه کنم

    کل پارکو گشتم 3تا سگ جدید پیدا کردم

    تو ناکجا اباد

    یکی شبیه شغال بود

    یکی قهوه بود گمونم و یکی هم سیاه سفید پشمالو که پاهاش لنگ میزد

    هرچی رفتم و رفتم و رفتم که نازشون کنمو………..میرفتن اوناهم میترسیدن

    ولی هی ادامه دادم چون نمیخواستم ترسم زیر ماسک نمیشه اونا رو نمیتونم گیر بیارم در میرن

    هی زیر لب منیگفتم من با ایمان به دل اشناخته هام میرم کیلو متر ها راه رفتم

    و دیویدم حالا منظوم خیلی زیاده چند متر یا جند ده متر

    دلم ضف رفت صبونه نخورده بودم دیدم دارم میرسم ناکجا اباد برگشتم

    دنبال سگ قبلی هاهم گشتم دیدم از مسیر لذت نمیبرم

    تمرین لذت بردن از مسیر هم کردم و پیداشون نکردم و رها کردم و گفتم من وقتی دیدمشو در زمان و ماکن و شرایط درست هر بار غلبه مکیکنم شروع کردم قدم زدن و لذت بردن و یه گل خوشعطر بی نظیر پیدا کردم و لذت بردم اونم درمسیری که بیش از 10 بار ازش رد شدم و تصمیم گرفتم مامانمو ساجده هم پیدا کنم بیارمشون اوناهم ببینن و بو کنن

    رسیدم بهشون سگارو نشونم دادن اما جلو سگا حدود 20 نفر خانم بود

    منم گفتم ول کن الان اینا عقیده دارن نجسه و ……. ناز نکنم

    دیده عه عه عه عه عه عه عه عه عه عخ

    حرف و نظر مردم!

    پس اتفاقا الان باید این کارو کنی

    تا بی اهمیت شه برات

    وقتی از اب اومدن بیرون یکی رفتم دنبالش همونی بود که غرش کرد بود دیدم از ادما میترسه داره اذیت میشه نرفتم

    اون یکی اومد بیرون خودش اومد طرفمو نازش کردم و بهش عشق ورزیدم و خانومه هم با پا نازش کرد و بعد رفتم

    خدایا شکرت وقتی میخوام هدایت میشم

    از اینجا دارم تو کامپیوتر مینویسم

    خدایا شکرت دیشبم میخواستم با امیر مهدی منچ بازی کنم پسر خالمه اومده بودن خونمون

    بعد او رنگشو قرمز منم ابی انتخاب کردم

    پارچه رو دراوردم همین جوری انداختم تنظیم کنیم رنگارو

    دیدم اااااااااااا خدای من دقیقا رنگ قرمز طرف اوئه ابیم طرف منه حتی جهت فلشای حرکتم میزون بود

    بعد در ادمه بازی

    یه مهرم داشتم میبردمش برسونم خونه

    یکی خونه شروع امن بود

    دلم گفت این تاسو اون امنه رو ببرم بیرون بعدی شیش میاد میتونم جدید بیارم

    تابردم دقیقا دور بعد شیش اومد بال دراوردم مهره تو اوردم جایزشم شیش اومد گفتم بازم جارو خالی کنم بعدیم شیشه

    بعدیم شیش اومد و 3تا شیش پشت سرهم و همه مهره هامو داخل اورد

    خدایا شکرت

    حالا بزن بریم کامنت و شروع کنیم

    خدایا شکرت به به چقدر چه چه پرنده ها فوق العادس

    19 خدایا شکرت به به چه جاده و راه زیبایی

    20 خدایا شکرت چقدر قدم زدن تو این مسیر و هوا و فضا بی نظیره

    21 خدایا شکرت چقدر زیبا میشه تکامل رو تو روشن و تاریک شدن روز و شب دید که یهو در عرض یک ثانیه شب بشه یعو روز بشه

    و همهچیز ارام ارام کم کم از روشن روشن ابری و گرگ و میشی و تاریک میشه و بعدشم اول یکم گرگ و میشی و اروم اروم کم کم روشن و روشن تر میشه

    22 خدایا شکرت اخ جون رسیدیم به خبر خوب

    23 خدایا شکرت به به ابو ببین چقدر زیباست

    قدم زدن پابرهنه روی صدف و سنگ و شن و ماسه های نرم و موزیک بی نظیر اب و بازی و دویدن و موهاتو به دست باد سپردن

    23 خدایا شکرت بزن بریم یه بزودی در سفرنامه خواهید دید داشته باشیم

    24 خدایا شکرت چقدر زیبا فارغ از فکر و نظر مردم دارن یه گوشه به کار و تمرین مورد علاقشون میپردازن

    25 خدایا شکرت چقدر زیبا حتی در دیدن قسسمتهای سفر به دور امریکا میتونیم تمرین قضاوت نکردن و فقط تماشا کردن و تمرکز به نکات مثبت کرد واقعا خدایا شکرت

    26 خدایا شکرت چقدر زیبا با شوق و ذوق به وجد میان و همدیگه رو تحسین و تشویق میکنن و این کارشون همدیگه رو علاقه مند تر و مشتاق تر میکنن

    27 خدایا شکرت چقدر زیبا این گروه بر اساس وجه و موضوعات مشترکشون گرد هم اومدن و باهم درمورد اون موضوع ارتباط دارن و اصلا کاری به موضوعات دیگه و اختلافاتشون ندارن و در یک کلام تمرکز نمیزارن

    28 خدایا شکرت چه پرتو زیبایی

    29 خدایا شکرت ایول چقدر عالی و نرم و مسلط حرکاتو میزنن

    30 خدایا شکرت برای این برگه سامر نمیدونم چی چی که میخواستین بهمون نشون بدید

    31 خدایا شکرت عاشقتونم که انقدر در فرکانس و احسا س خوب هستید در زمان و مکان درست بسته به فرکانس غابتون با زیبایی ها و نعمتها و اتفاقات فوق العاده برخورد میکنید

    32 خدایا شکرت ایول بهتون که چشم و گوش باز هستید نسبت به زیبایی های اطرافتون

    33 خدایا شکرت خدای من چه فضا و طبیعت بکر و بی نظیری

    34 خدایا شکرت چه جاده ترتمیز و زیبایی

    35 خدایا شکرت ایول به مایک که انقدر تو مدار خوبیه مکتشف نکات مثبته

    36 خدایا شکرت خدای من دقیقا همون موقعی که گفتید پشت درخت یه اهو هست اومد بیرون و این یعنی در زمان و مکان درست همه چیز برامون فراهم میشه

    37 خدایا شکرت به به خدای من چه اهویی زیبایی چقدر خوشرنگه چه حس خوبیه اهو از نزدیک ببینی

    38 خدایا شکرت قشنگی شهر و ایلات و جنگل و …… امرکیا میدونی چیه؟

    اینکه اینطوری نیست که فقط یه قسمت شهر و خونه و مجتمع و……. باشه و یه جاهایی فقط طبیعت

    و این دو گروه با صلح بدون اذیت و ازار کنار هم زندگی میکنن توی جنگلا و جاده هاشون با وجود ماشین اهو هم هست خدایا شکرت

    39 خدایا شکرت من عاشقتم استاد که زندگی تو بهشت حقته

    حق هرکسیه که متعهد باشه پیروی کنه از قوانین خدا و رو خودش و تویحد و باوراش کار کنه بهجای دنبال دلیل و بهونه در عوامل بیرونی گشتن در زندگیش

    40 خدایا شکرت واقعا چقدر زیباست ماداریم راهمونو میریم و تمرکز و توجهمون رو زیبایی هاست و دنبالشونیم و جهان خداوند قوانین خدا مارو هدایت میکنه و در زمان و مکان درست برخورد میکنیم و ما دنبال اهو نمیریم اهو میاد پیش ما

    41 خدایاشکرت و تک تک لحظات و اتفاقات و شرایط و کارای زندگی ما هدایت خداست و او مارو تو هر لحظه هدایت میکنه فقط باید بشنویم و عمل کنیم

    42 خدایا شکرت ای جانم خدای من

    توفکرشو بکن

    زرافه اهلی

    میتونی نازش کنی بغلش کنی بهش غذابری خدای من

    43 خدایا شکرت چه جای حیوانات زیبایی

    44 خدایا شکرت خدای من مایکو ببین داره با صبر و لذت بهش غذا میده و نوازشش میکنه

    45 خدایا شکرت افرین که نمیترسی و به دل ترسات میری

    46 خدایا شکرت چه صورت زیبا و شاخای بانمکی داره

    47 خدایا شکرت خدای من چقدر خال خالاش قشنگخ

    48 خدایا شکرت چقدر خوشرنگه

    49 خدایا شکرت موهای گردنشو ببین چقدر زیباست

    50 خدای من چشماشو ببین چقدر درشت و قشنگه

    51 خدایا شکرت چه صخره های زیبایی

    52 خدایا شکرت عاشقتم من استاد که انقدر متمرکزی در عکس گرفتن و در لحظه حال زندگی میکنی

    53 خدایا شکرت به به جه عکسای زیبایی میگیری

    54 خدایا شکرت خدای من این نینی چه گوگولیه داره بازی میکنه

    55 خدایا شکرت که این فضاها و اب بازی فراهمه و مردم میتونن بیان لذت ببرن

    56 خدایا شکرت که مردم استفاده میکنن و لذت میبرن

    57 خدایا شکرت به به چقدر فراوانی و ثروت ونعمت چقدر قایقای متنوع و زیبا و سرشار از امکانات

    58 خدایا شکرت به به دریا من دارم میام

    59 خدایا شکرت چه اب پاک و زیبایی خدای من

    60 خدایا شکرت چه ابرای زیبایی

    61 خدایا شکرت چه هوای پاکی

    62 خدایا شکرت چه شیرجه هایی ایول

    63 خدایا شکرت چه درختان زیبایی

    64 خدایا شکرت خدای من چه الاچیق دوبلکس گمونم زیبا و سنتی و محشر چوبی با سقف حصیری ای

    65 خدایا شکرت به به چه طبیعت و سرسبزی ای

    66 خدایا شکرت چقدر میدرخشه زیر نور

    67 خدایا شکرت به به چه شن و ماسه زیبایی

    68 خدای من چقدر من عاشق دریام

    69 خدایا شکرت به به چه موجهای زیبایی

    70 خدایا شکرت چقدر این رد پاها روی شن و ماسه طرح دلپذیری بهش داده

    72 خدایا شکرت به به ایق فرمون داره

    73 خدایا شکرت به به چه شیرجه هایی

    74 خدایا شکرت چقدر برگای پاییزی زیبان

    75 خدایا شکرت به به چقدر زیبا شما هدایت میشید به صلح و عشق و زیبایی و ارامش

    76 خدایا شکرت به به ببین چقدر محترمانه پرچم مارو زدن در کنار یه عالمه پرچم

    77 خدایا شکرت عاشقتونم که وای میایستید لذت میبرد و عکس میگیرید

    78 خدایا شکرت به به چقدر فراوانی

    تحسین میکنم اینهمه فراوانی و ثروت و نعمت و اینهمه کشتی و یه شهر شناور و پر از امکانات و اینهمه مسافر و مشتری و فراوانی

    79 خدایا شکرت به به چه ابر بی نظیری

    80 خدایا شکرت شاید کشتی کوروز باشه

    81 خدایا شکرت به به اونم جت اسکیه

    82 خدایا شکرت خدای من چقدر اسمون جادویی و بی نظیر شده

    83 خدایا شکرت چه ریشه زیبا و تو در تو و شگفت انگیزی که از ریشه راهشو از بین اینهمه تو در تو هدایت میشه و پیدا میکنه

    84 خدایا شکرت به به ایول خدای من چه کیفی دهد و چه کار عالی ای استاد دراز بکشی زیر ارامش این اسمون روی تنه درخت چقدر لذت

    8 خدایا شکرت چقدرم هموار و نرمه

    86 خدای من به به به چقدر جادوییه این غروب خارقدالعادس منحصر به فرده

    87 خدایا شکرت خدای من به به چه اب پاکی

    88 خدایا شکرت به به چه موج های زیبایی

    89 خدایا شکرت خدای من چقدر نور طلایی و زرد و نارنجی خورشید خارق العاده و بی نظیره به به چه هارمونی شاهکاری از ترکیب اب روان و ابر و غروب خورشید و ..

    90 خدایا شکرت به به چقدر نقس این نور در اب رویاییه

    91 خدی من شکرت

    92 خدایا شکرت ایول مریم جان چقدر شمامحشر و حرفه ای هستی چقدر عالی از بین این سی و طوری همچین شاهکاری بیرون کشیدی

    93 خدایا شکرت ماهم میتونیم از دل تضادا و مسائلمون زیبایی و رشد و درس و لذت عظیم و شاهکاری بیرون بکشیم به شرطی که تمرکز به نکات مثبت زندگی و اطرافمون کنیم

    94 خدایا شکرت به به استاد عاشقتم بااون لباس خوشرنگ و خوشگلت

    95 خدایا شکرت به به موتور خفن هیولا سوزوکی

    96 خدایا شکرت عاشقتم من استاد که مثل عکس رو لباست عینک میزنی و حرفه ای میری موتور سواری

    97 خدایا شکرت به به چه نور عالی ای

    98 خدایا شکرت به به چه چمنای ترتمیز و کوتاه و منظمی

    99 خدایا شکرت به به چه نرده های زیبایی

    100 خدایا شکرت به به چقدر فوق العادس هارمونی و ترکیب چمن و ماسه خدای من چقدر خفنه

    101 خدایا شکرت به به چه درختای زیبایی

    102 خدایا شکرت به به اسب و اسب سواری

    من دیوونشم

    103 خدایا شکرت به به چقدر لذت بخشه اسب سواری تو این فضا

    104 خدایا شکرت به به میتونه موانع و تضادای زندگی ماهم به اندازه این موانع پرش زیبا و گل منگولی و رشد دهنده توانایی و شخصیت باشه اگه ارام باشیم و رها در جریان هدایت و متمر کر بر نکات مثبت

    105 خدای من چه اسب زیبایی

    106 خدایا شکرت به به خدای من چه کیفی میده زیر زمین تونل ووووووووواوووووو چه خفنه

    107 خدایا شکرت چقدر عالیه چراغ هم در زیر زمین گذاشتن و راهمونو روشن کردن

    108 حدایا شکرت و این چراغا مثل هدایت خدا اند که راهمونو روشن میکنن و نشون میدن چه راهی رو بریم سرمون نمیخوره تو سنگ

    109 خدایا شکرت خدای من چقدر زیبان این سنگ و صخره

    110 خدایا شکرت به به تحسین میکنم این نامحدود اندیشیدنو که اومده تفریح و لذت حتی با بچه ولی با ایده خوب و دوش کردنش

    111 خدایا شکرت همیشه باید در هر مسئله و کاری حتی بدیهی و روزمرگی لذت ببریم و بپرسیم چطوری ساده تر و لذتبخش تر و با بهره وری بیشتر

    112 خدایا شکرت حتی اگه راه هایی که امتحان میکنیم جواب ندن ظرفمونو رشد میده چون به دل ناشناخته ها میریم و تجربه میکنیم و لذت میبریم و هدایت میشیم

    113 خدایا شکرت منم داشتم گاز پاک میکردم همه کارمون تموم شده بود لکه ها پاک نمیشد

    گفتم یادمون باشه سیف بخریم

    بعد گفتم خب حالا الان دقیقا چطور میتونم بهتر تمیزش کنم

    ترکیب شیشه شور و اب و مایع ظرف شویی زدم خوب بود بهتر شد

    بعد گفتم نارنگی ترش ترش بزن اسید داره خوب میهش زدم بدک نبود

    تا اینکه رسیدم به اسکاج و در چند مرحله این تکامل و کم کم هر حرکت بهتر و بهتر کردنش برق انداخت از روز اولش بهتر

    114 خدایا شکرت خدای من چه نینی ناز و گوگولی و خوشگل و ارامی

    115 خدایا شکرت عاشقتم مریم جان که شرایط رو نشون میدی و تحسین میکنی این خانومو

    116 خدایا شکرت ایول بهش که نشسته به مشکلات و سختی هایی که ممکنه در راه گردش بابچه پیش بیاد فکر کنه اومده و هر مسئله ایرو حل میکنه و با بهانه ها خودشو محدود نمیکنه و مانع لذت بردنش نمیشه

    117 خدایا شکرت به به زرافه ازاد خدای من چقدر زیبا و ارومه

    118 خدایا شکرت به به چه جنگل زیبایی

    119 خدایا شکرت خدای من چقدر پوستش باحاله

    120 خدای من چقدر پیشونیش زیباست

    121 خدایا شکرت به به خدای من چه طاووس زیبایی خدای من

    122 خدایا شکرت ببین چقدر ابیش خوشرنگه

    123 خدایا شکرت چقدر زیبا خودش میچرخه وقتی تو دنبال زیبایی ها باشی هدایت میشی به شرایط و موقعیت ها و افراد و اتفاقاتی که خودشون بهت زیبایی نشون میدن

    124خدای من چقدر بزرگه بالش

    125 خدایا شکرت به به چه شتر مرغ باحالی

    126 خدایا شکرت عاشقتونم که جفتتون دارید فیلم میگیرید

    127 خدایا شکرت عزیزم این شتر مرغه گوشی استادم نوک زد

    128 خدایا شکرت عاشقتم مریم جان ایول بهت که این ایده خفن از سانروفو زدی

    129 خدایا شکرت عاشقتم من استاد با اون خنده زیبات که هول شدی و با اینکه یه بار محکم نوکت زده بازم بهش غذامیدی

    130 خدایا شکرت عاشقتم مریم جان که انقدر عالی از نوک زدن استاد درس گرفتی در زمان درست رها کردی

    131 خدایا شکرت به به گمونم اینا اهو اند

    132 خدایا شکرت چقدر نرم و قشنگن

    133 خدایا شکرت خدای من گور خرارو ببین عزیزم چقدر اره راهشون قشنگه

    134 خدایا شکرت یا خدا چجور میان جلو ایول که در نرفتین و به ترستون غلبه کردین

    135 خدایا شکرت چقدر دهنشون گندس

    136 خدایا شکرت نگاش کن اون یکی رو گاز میگیره

    137 خدای من انگار باد میزنه لباشو

    138 خدایا شکرت چه لذتی این فضا

    139 خدایا شکرت به به چقدر فراوانی که افرادی با بنا این محیط هم خودشون ثروت میسازن هم فضا برای لذت و صلح با حیوونا و تفریح درست و ایجاد میکنن هم حیوونا این وسط کلی کیف میکنن و برای غذاشون ثروتم میسازن

    140 خدایا شکرت خدای من چه هماهنگی ای دقیقا جایی که اهنگ میگه آ آ آ آ آ آ آ آ

    گورخره هم دهنشو باز نگهخ میداره

    141خدایا شکرت یاخدا گاو میشو ببین توروخدا

    142 خدایا شکرت ماشالا چه دماغ و شاخ و صورت گنده ای الحق که تو دالتونا خوب کشیدنش

    143 خدایا شکرت زبونشو ببین

    144 خدایا شکرت من بودم شاید دممو رو کولم گذاشته بودم در رفته بودم ولی شما چقدر زیبا ازش مثل یک فرصت ارتقاء ظرف استفاده و به ترساتون غلبه میکنید

    145 خدایا شکرت خدای من چه تجربه خفنیه

    146 خدایا شکرت چقدر اینا ترتمیزن یهدونه مگس من ندیدم

    147 خدایا شکرت به به چه جاده صاف و ترتمیزی

    148 خدایا شکرت به بهچه طبیعت بکر و محشری

    149 خدایا شکرت به به چقدر ارامش و صلح

    150 خدایا شکرت به به چقدر ماشین و فراوانی و ثروت و نعمت

    151 خدایا شکرت برای پرچم زیبای امریکا

    152 خدای م این قسمت انبوه درختای بی نظیر چقدر خاص و محشره

    153 خدایا شکرت چه راه و شهر زیبایی

    154 خدایا شکرت برای این قسمت خارق العاده

    صمیمانه سپاسگزارم

    خدانگهدار

    ستایش 13 ساله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    ستایش قوام گفته:
    مدت عضویت: 2551 روز

    به نام خدای نشانه ها

    سلام به تمام دوستان و همسفران عزیز و مریم و استاد خوبم

    کامنتمو بیش از 10 صفحه نوشتم ولی نمی دونم چی شد پرید

    اوکی نوپرابلم الخیر و فی ما وقع هر اتفاقی برام میفته خیر و نفع و حکمتی برام داره یا من میفهممش یا نه بزن بریم

    دوباره مینویسم

    و 3 روزی هست کامنتی ننوشتم چون سفری چالش برانگیز و رشد دهنده بودم که همهههههههههههههه درساشو نوشتم پرید ایشالا اخر این کامنت دوباره مینویسم

    1 خدایا شکرت به به چقدر رنگ هوا زیباست

    2 خدایا شکرت چه ارامشی داره اینجا

    3 خدایا شکرت ب به چقدر صدای موج دریا زیباست

    4 خدایا شکرت چقدر این ساحل پاک و تمیزه

    5 خدایا شکرت چه شن و ماسه زیبایی

    6 خدایا شکرت عاشقتم مریم جان که از معجزات زیباش و نکات مثبتش برامون توضیح میدی

    7 خدایا شکرت خدای من چقدر زیبا توصیفش میکنی

    یکجایی بین اخرین نقطه های تاریکی شب و اولین نقطه های روشنایی روز انگار طبق یک قرار نانوشته صدها پرنده به یکباره باهم ازخواب بیدار میشن ابن دستشونه زمین میزان و شروع میکنن به اواز سر دادن

    خدای من

    یک ارکست سمفونی ناب از قدرت خداوند

    8 خدایا شکرت چه درختا و منظره زیبایی

    9 خدایا شکرت واقعا

    بلند شدن و دیدن و تحسین زیبایی ها و اگاهانه براش وقت گذاشتن و خلوت کردن و سپاسگزاری از خدا و حضور در این لحظه یک عبادت بی نظیره

    10 خدایا شکرت برداشت من چیزی که میتونم درک کنم و فکر میکنم درسته ازین شعر اینه

    و خدایی که در این نزدیکیست

    لای این شب بو ها

    پای ان کاج بلند

    روی اگاهی اب

    روی قانون گیاه

    من وضو با تپش پنجره ها میگیرم

    در نمازم جریان دارد ماه

    جریان دارد طیف

    سنگ از پشت نمازم پیداست

    همه ذرات نمازم متولبر شده است

    من نمازم را وقتی میخوانم که اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته سرو

    من نمازم را پی تکبیر الحرام علف میخوانم

    پی قدقامت موج

    کعبه ام برلب اب

    کعبه ام زیر اقاقی هاست

    کعیه ام مثل نسیم میرود باغ به باغ میرود شهر به شهر

    نماز نماز نماز

    نماز یعنیچی؟

    مفهومش چیه؟

    چه کاریه؟

    از نظر من

    نماز یعنی عبادت و ارتباط با خدا

    یعنی هدایت خواستن و پیرو هدایتش بودن

    یعنی همیشه سعی کنیم توحیدی تر باشیم

    یعنی قدرت متلقو خدابدونیم

    یعنی سپاسگزاری

    یعنی فرکانس عشق و شادی و سپاسگزاری

    یعنی هرکاری که مارو به احساس عشق و شادی و سپاسگزاری و ایمان = فرکانس ورود نعمات به زندگیس برسونه

    یعنی شناخت قوانین خدا

    یعنی تو دل ناشناخته ها رفتن و تجربه کردن

    یعنی در هر کار و اتفاق زندگیمون از قانون خدا پیروی کردن و درکش کردن

    یعنی همرنگ جماعت نبودن و پیرو ارث ناشناخته نبودن

    یعنی سبک شخصی

    یعنی راز و نیاز و صحبت و عبادت باهاش

    یعنی خلوت باهاش

    و هیچ فقطی برای شیوه نماز وجود ندارد

    وقتی ما خدارو اونقدر بزرگ میبینیم که همه جاهست و همهچیز و خلق و داره همزمان مدیریت میکنه و در درون ماست

    چرا شیوه ای محدود به زمان و مکان و شرایط خاص رو فقط عبادتش بدونیم که از گذشتگان برامون مونده؟

    عبادت تکرار ذکر هایی توحیدی و انجام حرکاتی که اصلا خالصانه به معنای سجده نیست ، نیست که ما معنیشم ندونیم و اصلا حواسمون بهش نیست و داریم برنامه ریزی میکنیم

    عبادت یعنی مطلقا با خدا بودن یعنی فقط باهاش صحبت کردن ازش هدایت خواستن ایمان داشتن بهش یعنی نمادی برای عبادت نداشتن

    یعنی فارغ از نظر بقیه عبادت خودتو داشتن

    شاید اون عبادت تو اصلا از بیرون دیده هم نشه و کسی نفهمه چقدر رابطت با خدا عبادت و نمازت زیباست

    و شاید تورو کافر و بی ایمان و منحرف از دین بدونن

    نه به خاطر معیار حقیقی ایمان و توحید بلکه به خاطر معیار ظاهری نماز و حجاب

    اما

    اصلا مهم نیست از بیرون تو چی نظر میایی

    چون تو خدارو مگه واسه حرف مردم میپرستی و عبادت میکنی ؟

    به به چی نوشتیم خدایا

    تو گفتی و من تایپ کردم

    11 خدایا شکرت دلم میخواد تکون نخورم از کنار این ارامش اب چقدر دلنشینه به خدا گوش سپردن بهش و لذت ازش برام عبادته

    12 خدایا شکرت عاشقتم مریم جان برای این عبادت ارزشمندت و رشد و کمکی که به من و جهان و دستان خداوند کردی و دادی و لذت هایی که باهامون سهیم شدی

    13

    خدایا شکرت چقدر سنگا و ساحل اینجا پاهامو به پا برهنه راه رفتن روشون میخونه

    14خدایا شکرت ایول بهتون که انقدر زیبا زیبایی ها و تجارب دل انگیزتونو باهم اشتراک میزارین و همو دعوت میکنید

    15خدایا شکرت عاشقتم مریم جان که مصمم شدی و با این کارت این لحظات زیبا رو خلق کردی

    16 خدایا شکرت چقدر راه زیباییه چقدر حرکت درش در مسیر رسیدن به اب دلنشینه و لذت از مسیر و هوای خنک و چه چه پرنده ها و قدم هامون و اسمون که کم کم روشن میشه چقدر زیبا میشه از مسیر لذت برد و لذت بیشترو به خاطر لذت از مسیر در مقصد تجربه کرد مثل مسیر قوانین خدا و لذت از هر رشد و پیشرفت و نشونه ها و عادات و بهبودشون و پیدا کردن باورای محدود کننده و رفعشونو تکامل و پیدا کردن عادات ناشی از باورای مخرب و با تکامل رفعشونو بنیادین متحول شد و لذت از قدم به قدمش طبیعتا نتایج و تجارب فوق العاده ای درپیش داره

    17 خدایا شکرت راستی قرار بود درسهامو از سفرم اخر کامنت بنویسم ولی اینو الان یادم اومد و حس میکنم جاشه

    من یه پسر دایی 8 ساله دارم

    خیلی عالی از قوانین ناخوداگاه در موارد دستیابی به اهداف استفاده میکنه تا جایی که من از یه پسر بچه خشت ساله متصور میشم

    و وقتی دقت میکنم

    ببین دیوانه میشم از درک اهمیت تمرکز در رفتار این بچه

    محمد مهدی هرچی رو که از وجودش در جهان با خبر میشه میخواد فارغ از شرایط و قیمتش

    و خواستنش منحصر به فرده

    متمکز میشه با تمام کانون توجهش روش

    مثلاساعت هوشمند،موتور شارژی،ماشینا و رباتا و ….. کنترلی و خمیر اسلایم موبایل و……….

    رو که میخواد صبح تا شب

    بهش فکر میکنه تحقیق میکنه صحبت میکنه توجه میکنه و خلاصه فرکانس ارسال میکه نه یه لحظه کل روز و هفته و اگه به ماه برسه ماه رو

    مثلا الان خواستش طوطی ای زیبا به نام عرس هلندیه

    وقتی فهمید هست خواستش از مامان باباش

    شب میخواد بخوابه میگه خدایا عروس هلندی

    صبح پامیشه عروس هلندی

    در طول روز عروس هلندی

    تو اینترنت چگونگی نگه داری عروس هلندی

    باورتون میشه به اندازه 3 الی 4 صفحه اطلاعات گوناگون و کاربردی و……… از عروس هلندی رو برای 20 نفر بیشتر حدود 3 بار توضیح داده

    من خیلی خوب میفهمم قدرت تجسمشو

    که کلی تجسم میکنه و حرفم میزنه و از قدرتمند ترین شیوه استفاده میکنه خیلی تحسینش میکنم با این سنش انقدر عالی خواسته از طریق دستان خدا موتور شارژی گرفته موبایل دار شده خمیر اسللام صد تا گرفته ماشین و موتور و ربات کنترلی گرفته و تازه خیلی چیزارو اصلا به هفته نرسیده گرفته خیلی چیزارو وقتی گرفته فهمیده خیلی عاشقشه و ارزوشه

    مثل جعبه شعبده بازی و …………

    واقعا خدایا شکرت

    من تازه فهمیدم رو یه خواسته صبح تاشب متمرکز شم و تجسم کنم و دربارش با خودم صحبت کنم

    برای شروعم از روانشناسی ثروت اغاز میکنم و چگونگیشو کاری ندارم فقط اون لحظات ورود به سایت و محصولات و خرید و دانلود و استفادشو تجسم میکنم

    18

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: