سفر به دور آمریکا | قسمت ۵۵

این قسمت سفرنامه اینقدر زیبا بود برای من که اصلا نمیتونم کامنت نزارم و درمورد زیباییاش نگم

چی بگم واقعا آهنگ آخر خودش گویای همه چیز بود

نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی

اینقدر تحت تاثیر این زیبایی ها قرار گرفتم که اشکام جاری شد منی که قبلا اشک برای مشکلاتم میریختم اونم با ناامیدی حالا دارم اشک برای قدرت پروردگارم میریزم و هرلحظه میگم استفرالله که با باورای اشتباهم فقط و فقط تابه حال در زندگی به خودم ظلم کردم آره منو ببخش پروردگارم

ازتون بی نهایت سپاسگزارم و خداروشکر میکنم برای وجود انسان هایی مثل شما ازتون سپاسگزازم که این زیبایی هارو با ما به اشتراک میزارید

من عاشق صدای دریاچه و صدای پرندگانم وقتی صداشونو شنیدن فقط در ذهنم اومد که دارن تسبیح پروردگارو میگن چه قدر شعر ابتدای فیلم زیبا بود گفتین واقعا سپاس گزاری از خداوند محدود به زمان خاصی نیست و هرلحظه باید شکرگزار بود شکرگزار این همع زیبایی که توش غرق هستیم حالا به حال خودم اول و بعد تمام انسان هایی که اینقدر زیبایی در اطرافشون هست و نمیبینن و چششون به نازیبایی هاست تاسف خوردم

اون ابرای تو آسمون من خدای شکار ابرای قشنگم تو اسمون که تامیان عکسشونو بگیرن تابه حال ابر به اون زیبایی ندیده بودم مثل یک تابلوی نقاشی بود با اون منظره دریای جلوش و آبهایی که به بالا میپاشید

پرچم ایران که در آمریکا نصب شده واقعا اینقدر زیبایی و نعمت و ثروت حق آمریکاست به نظرم حق این کشوره که به تموم مردم و ملت ها احترام گزاشته میشه چه قدر واقعا ذهنیت و باورهای اشتباهیو در ذهن ما از بچگی نسبت به همه چی ایجاد کردن و وقتی اینارو میبینم بیشتر هی پی میبرم که این باورای غلطم هستن که چنین تجربه ای از زندگیو واسم ایجاد کردن و هرروز مصمم تر و باانگیزه تر برای تغییرشون میشم

این قسمت سفرنامه از اون قسمتایی بود که دلم میخواد بارها و بارها ببینمش من عاشق حیواناتممم خیلی خیلی زیاد و بااین همع عشق به حیوانات تا به حال آهو گورخر و زرافه از نزدیک ندیدم اینقدرررد نزدیک که بتونم لمسش کنم بهشون غدا بدم خدای منننن فقط هرلحظه تو دلم میگفتم خدایا منو به همچین جایی هدایت کن توروخداا بیشتر از هرچیزی حیوانات عظمت خداوند رو بهم یادآوری میکنن شاید به خاطر عشق زیادیه وه بهشون دارم و به همین خاطرم بادیدنشون اشک از چشمام سرازیر شد واقعا خیلی کم پیش میاد این شکلی شم

چه قدر دریاچه در اول صبح زیبا بود موج های ملایمش اون تکه چوب های اطرافش و صدای لایتش و صدای پرنده ها که به قول خودتون یک سمفونی موسیقی و درست کرده بود قشنگ

خدایا شکرت امروز به این زیبایی هدایت شدم فکر کنم نتیجه شکرگزاری امروزم بود دیشب یهویی با شنیدن صدای بارون در گوشی به شدت دلم بارون خواست و امروز وقتی کنار پتجره اتاقم نشسته بودم و داشتم مطالعه میکردم دیدم داره بارون میباره و چه باددددی همونجایم داشت اشکم میومد گفتم خدای من من گفتم بارون میخام گفتی بباره عاشقتم من و کلی از این باد دلچسب و بارون لذت بردم خیلیممم جالبه که این ابرای باران زا رو که دیدم فقط در ناحیه زندگی ما بودن و یک تیکه ابر فقط انگار بالای سر من داشت میبارید و قبلا میخوندم که بچه ها میگفتن باد که میوزه میگم این خداست وقتی میوه ای میخورم ابی میخورم میگم اینم خداست نمیفهمیدم منظورشون چیه و میگفتم خدایا چطور ایناهارو تو ببینم ولی الان تازه دارم میفهمم مثل امروز که داشت اون باد فوق العاده میوزید درحدی که برگه های کتابمو به سمت بالا پایین میبرد و همراه باهاش بارون لایتی از شیشه روی دستام میبارید واقعا فوق العادههه بود و اصلا منکه میگم واسه خوده خودم باریددددد خدایا شکرتتت عاشقتم

بازم سپاسگزارم ازتون مریم عزیزم و استاد عزیزم و مایک دوست داشتنی امیدوارم این سفر همیشه ادامه داشته باشه دوستون دارممم