سفر به دور آمریکا | قسمت ۶۱ - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)

سلام به همگی

امروز دنبال ی فایلی تو ذهنم میگشتم تو ثفرنامه که بتونم تمام این حسی رو ک دارم توش بنویسم.

و خب خود خداوند طبق معمول ست به کار شد تا من رو به بهترین شکل به بهترین مسیر هدایت کنه.

پس بذارین از زیبایی براتون بگم. زیبایی رشد، زیبایی هم سو شدن با فرکانس خداوند. زیبایی قدم برداشتن در مسیری که برامون مقدر شده و اونم تجربه خودمون در این جهان مادیه. تجربه توانایی های الهی که در واقع نمیتونم بگم توانایی چون این مفهوم برام ایجاد میشه که ما چیزی جدا از این توانایی هستیم اما حقیقت اینه که ما خود اون توانایی هستیم. خود اون انرژی که این همه زیبایی رو رقم میزنه

باید براتون واضح تر توضیح بدم تا شاید بتونم گوشه ای از این احساس ناب رو با شما ب اشتراک بذارم.

تمام این حس چکیده تمام مسیری که از سال 95 وقتی تو دل نیمه شب در عجز تمام که هم جنس با تسلیم بودن موسی بود به خداوند گفتم خدایا دیگه بسه واقعا، من به کمک تو احتیاج دارم، پس لطفا هدایتم کن.

اره این صحبت ها ریشش از همون شبه که هنوز به وضوح تمام احساس وصل شدنش به اصل رو ب یاد دارم.

که چطور کمتر از 24 ساعت بعدش نمیدونم چطور شد که خداوند دستم رو به کیبورد برد و وارد سایت شدم و دوباره ثبت نام کردم و واقعا نمیدونم خدا چطور پرده گمراهی که رو قلبم با دستان خودم کشیده شد بود رو بینا کرد.

میدونی یعنی یجور بینایی بود که اول چشم گمراه قلبم رو نابینا کرد تا با اون باورهای محدود به هدایتش نگاه نکنم ک یوقت اون منطق ذهن نتونه جلوم رو بگیره و اینجوری بدون اینکه اون متن قرمزی که زیر دکمه خرید نوشته شده بود که قیمت ها به تومن هست رو ببینم خرید رو انجام بدم و بعد اینجوری پرده گمراهی رو از قلبم برداشت تا بینا بشم.

الان که دارم این متن رو مینویسم حرف خداوند رو بهتر درک میکنم که این افراد گمراه چشمشون نیس که نمیبینه بلکه قلبشونه که نمیبینه و ما مهر زدیم بر قلبشون که ن میبینن و نه میشنون.

و چقدر این حس عالیه که الان طعم و مزه هدایت رو از دل اون همه تضادی که طی کردم باشوق و ذوق میچشم و لذتش رو میبرم.

از شلوغی افکارم هم لذت میبرم و هم نمیدونم ک چطور بیانشون کنم.

اما دستم رو میسپارم به خداوند تا خودش حروف رو تایپ کنه تا مفهوم هدایت رو براتون توصیف کنه

داستان هدایت من از دوره ان لاین فوق العاده راهنمای عملی شروع شد گه چطور داشت زنگار رو از قلبم پاک میکرد و با شنیدن قسمت های 7-8-9-10 و حتی 11 و 12 داشت وجودم رو لبریز میکرد و داشت اون بذر ایمان رو دل اعماق وجودم رشد میداد.

به لطف خدا 2-3 ماه که دارم با یکی از اهدافم زندگی میکنم و با توجه کردن و نوشتن در موردش این خواستم رو در زندگیم ساختم.

2-3 ماهه که دارم باشگاه بندسازی میرم و با کلی انسان فوق العاده و شاد و بی نظیر اشنا شدم که ی مربی فوق العاده هم داریم ک خودش کلی مطلب میطلبه برای تعریف کردن از زیبایی های این فضا.

اما هدفم از گفتن این مطلب الهامی بود که دیروز پریروز بهم داده شد که ی نگاه دیگه از مفهوم کاشتن بذر توحید و هدایت و رشد کردنش رو برام بوجود اورد.

قبلا ی مطلب خوندم از ی دوستی که داشت اینجوری مفهوم کاشتن بذر ایمان رو توضیح می داد.

ایشون میگفت ما وقتی ی بذری رو تو خاک میکاریم با اینکه هنوز هیچ جوونه ای رو نمیبینیم اما مطمئنین همه چیز در جای خودش قرار داره و اون دونه داره تو خاک ریشه میزنه. پس هیچ وقت ناامید نمیشیم و نمیگیم چرا نتیجه بوجود نیومد.

الهامی که خداوند بهم داد اینجوری بود که ببین حمید الان تو تازه داری رو یعضلات بدنت کار میکنی. اما هنوز نتیجه کاملا مشهودی در همه عضلات بدنت بوجود نیومده. تو قسمتهایی که امادگیش رو بیشتر داشت نتیجه زودتر بوجود اومد اما مثلا برای ریختن چربی شکم و رشد عضلات شکم تو باید بیشتر کار کنی اما این به این مفهوم نیست که چون نتیجه رخ نداده پس فایده ای نداره. نتیجه حتمیه درصورتیکه ورودی تو همیشگی باشه و برای یقین اوردنت نگاه کن مثلا ب عضلات بازوت که چون پیشینه قبلی بهتری داشت با یکم کار کردن نتیجه زودتر رخ داد.

اره هدایت ما هم همینجوریه که تو برخی زمینه ها چون باورهای نامحدود کمتری داریم نتایج با کار کردن روی اونها و با دادن فرکانس خالص زودتر رخ میدن و تو برخی زمینه ها هم برعکس.

همه اینا از رفت و امدی که توی ذهنم تو این مسیر 3 ساله تجربه کردم داره گفته میشه و امیدوارم حق مطلب رو ادا کنه.

وقتی تو دوره راهنمای عملی استاد گفت زندگی مگه چیه، همین جمع کردن تخم مرغ ها و خوردن ی نمیرو دور هم، خوندن کتاب مورد علاقه و لذت بردن از ی همچین چیزایی انگار که حتما اون فرکانسش برام واضح نبود که یعنی چی. چ فایده نتیجه یعنی پول و اونچیزایی که هممون تو اوایل کار بهش چسبیدیم.

اما الان با گذر از این مسیر و پستی بلندیهاش. بالاو پایین هاش. فروز و فراز های فرکانسم و ب خصوص این چند روزه قشنگ میفهمم ک این مفهوم لذت بردن از هر لحظه و در حالت نابش تجربه کردن خودت و قدرتی ک در درونت وجود داره که بازم تاکیید میکنم این تواناییی و ما یکی هستیم، برای ساختن و تجربه کردن این جهان مادی، یعنی چی…..

یعنی چی که میگیم زندگی ی مسیر ن ی مقصد.

یعنی چی که ما با تجربه کردن داریم زندگی میکنیم.

یعنی چی که ما با رهایی برای دریافت هدایت میتونیم از زندگی لذت ببریم.

یعنی چی که زیبایی و خوشبختی ی فرکانس ن رسیدن به ی خواسته خاص که رسیدن به اون خواسته خودش نیست که هیجان انگیز و لذت بخشه بلکه تجربه عبور از مسیر رسیدن بهشه که لذت بخشه که تو حین انجام کارهایی که انجام میدیم تا بهش برسیم خودمون و توانایی هایمون رو تجربه میکنیم و اینه که لذت بخشه و نمود واضحش دیدن ی بچس که یاد میگیره غلت بزنه، یعد یاد میگیره 4 دستو پا بره و بد یاد میگیره دیوار رو بگیره و وایسته و بعد چند قدم و بعد یکم راه بره و تا اینکه میتونه با شادی بدوه

که شادی یعنی تجربه این بچه در عبور از همه این مراحل

همه این چیزارو خداوند از زبون ی عالمه نشونه و دستش داشت به ما میگفت و استاد بارها این جملات رو گفت و من تازه دارم با درک عمیق قلبی بهش میرسم.

یعنی قبلا بوده که با ترس وارد یکاری میشدم اما اون الگو رسیدن به خواستم برام واضح نبود واس همین اولش و وسطش ترس بود و با رسیدن به خواسته یکم لذت میبردم اما باز اون باورهای محدود شانس و حالا یکبار بوده و …. باعث میشد دوباره اون ترس بر من غلبه کنه و بجای اینکه بگم خب چون این شد پس بقیشم میشه بگم حالا این با شانس شد اونکارارو چیکار کنم

اما به لطف خداوند الان فک میکنم ک ب الگوی شخصی خودم بهتر دست پیداکنم.

تو این چند روز داشتم مکانی که برای خودم تدارک دیدم رو اماده میکردم که بتونم ی فضای ایزوله تر رو برای کار کردن روی خودم داشته باشم.

خب همه چیز و ترو تمیز کردم تا رسیدم به ی چالش. سینک روشویی تو موقعیت بدی قرار داشت که باعث میشد موقع باز کردن در، به سینگ گیر کنه و در کامل باز نشه.

به خودم گفتم که باید این مسئله رو حل کنم.

بعد با خودم مرور کردم الهامات چند وقته اخیر رو که بهم میگفت ببین تو حل مسائل

1) پس اول هدف واضح مشخص شد.

2) اول باید بدونی که قانون خداوند ثابته که از من برای رسیدن به خواستم حمایت میکنه

3) باید بدونی که در تو توانایی انجام هر کاری وجود داره و تو میتونی هرچیزی رو بدست بیاری

4) اقدام کردن به اولین راهکاری ک بهت داده میشه که در واقع ایمان به مرحله 2-3 که بهت میگه حمایت وجود داره و تو تواناییش رو داری پس حرکت کن

5) رسیدن به نتیجه دلخواه

خب من هم طبق این الگو بعد از مرور مرحله 1-2-3 به اولین الهامم عمل کردم. که البته یجوری میخواستم دورش بزنم. الهام این بود که به عموم زنگ بزنم که دلر و متش رو بهم بده تا بتونم سینگ رو جابجا کنم.

اما نجوی گفت ن حالا بهت نمیده و ….. پس برو ب داداشت زنگ بزن ببین داره چون قبلا داشت. 1-2 بار بهش زنگ زدم اول جواب نداد و فهمیدم دستش بند کار و بعد هم گوشیش خاموش شد.

خب گفتم چیکار کنم و این وقفه دادن الهام و عمل نکردن داشت باز تسلط رو به نجوی شیطان ذهن میداد که به خودم نهیب زدم که ن باید از همون چیزی که ترس داری شروع کنی.

خب زنگ زدم به عموم و اونم که دست خداوند بود وسایل رو داد و رفتم تو دل کار و هدایت خداوند و توانایی خودم باعث شد ک کار به طرز عالی انجام بشه و این باور که من تو کارهای فنی مهارت کافی رو ندارم شکسته بشه و چقدر میدونم تو روند کار خودم قطعا میتونه بهم کمک کنه ک با این الگو هر بار سریعتر عمل کنم به الهامی ک داده شده و با این کار عضله تصمیم گیری رو در مغزم قوی و قوی تر کنم….. (:

اره همه اینهارو نوشتم تا بگم که مفهوم این دنیا و هدف خداوند خیلی سادس.

اینکه ما که از وجود خود اون خداییم و یکته ای از این پازل انرژی خلق کننده هستیم اومدیم تو این دنیا تا خودمون رو ب عنوان ی خالق تجربه کنیم.

و با هر بار تجربه کردن این توانایی وجودیمون رشد میکنیم و لذت بیشتری میبریم و جهان هم که ی سیستم بی نظیره، هربار پاداش بهتر و بیشتری رو در عین حال ک داریم لذت میبریم بهمون میده

پس اره من ب لطف خدا دارم لذت تجربه کردن خودم رو هر بار ساده تر و ساده تر تجربه میکنم

شاد باشید (:

خداوند برای من کافی ست (:

انقدر این جمله رو میگم که آویزه گوش قلبم بشه (: