دیدگاه زیبا و تأثیرگذار دوست عزیزمان -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:
اولش بگم که قبلا زیاددوست نداشتم کامنت بزارم. فکرمیکردم اگه کامنت بخونم وبنویسم وقتم تلف میشه. اما از وقتی مصمم شدم درست و حسابی با دوره 12 قدم روی خودم دقیق کار کنم، یعنی خودم رو کند و کاو کنم ، پاشنه آشیل هامو پیداکنم، از اول دوره 12 قدم رو شروع کردم و طوری شدم که شب قبل خواب باید حتماکامنت بخونم و بنویسم. چون فضای سایت خیلی انرژی مثبت داره.
الان دارم خودم رو کند و کاو میکنم، پاشنه آشیل هامو پیدا میکنم و دیگه مثل قبل نیستم که فقط فایل گوش می دادم و هیچ عملی در کار نبود. درست همون حرف استاد که میگن ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است!
الان حرف های استاد رو درک میکنم. قانون اینطوریه که وقتی شجاعت به خرج میدیم و قدم برمیداریم جهان ما رو هول میده که قدم های بعدی رو با ایمان برداریم. این چند روزه ای که شروع کردم پاشنه آشیل هامو دارم مینویسم وبررسی میکنم ،به صورت ناخودآگاه هدایت شدم به کامنت بچه ها و به کامنت هایی هدایت می شم که اونجا دقیقا به جواب سوالاتم میرسم. این همونه که: باید هر لحظه خودمونو بسپاریم به جریان هدایت خدا و باورش کنیم و با تمام وجود و وارد عمل بشیم.
چیزی که تواین فایل خیلی دوست داشتم، رابطه ی عاشقانه ای بودکه با هم داشتین. چقدرخوبه که آدم انقد با خودش در صلح باشه و بدون توقع عشق بورزه.
یه نکته دیگه که باید همیشه یادم باشه و بهش عمل کنم اینکه که: اتفاقات خوب هر روزمو بیام برا خودم تکرار کنم و سپاسگزاری کنم. اینطوری به اتفاقات خوب تری هدایت میشم.
انقدر ترکیب این سریال با دوره ۱۲قدم تاثیرگذاشته توزندگیم که با اینکه فقط به مقدار خیلی کمی از آموزها رو عملی کردم، امادر طول این هفت ماه انقد تغییر مثبت در زندگیم داشتم که خانواده بهم میگن: تو اصلا سعیده قبل نیستی و چقدر تغییر کردی. همین حرفشون بهم انرژی میداد که قدم هامو با عشق و احساس خوب، محکمتر بردارم و این قانون رو هرگز فراموش نکنم که: احساس خوب=اتفاقات خوب
منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۶۲195MB13 دقیقه
سلااااااام….
به به ….. عجب حال و احوالی آقا رسول عزیز …. خوشا بحالتان …. خوشا به حال اطرافیانتان…. الحق که لیاقت شما هست این حال خوب که واقعا از صمیم قلب تحسینتون میکنم.
یه چیزی بگم آقا رسول : حالا یکسری از بچه های سایت که الان حدود 2 سالی است که بیشتر میشناسم و بیشتر کامنت ازشون میخونم، همینطور رشدی که داشته اند، کاملا قابل شهود است. همانند شما، فاطمه بانو، سمانه جان، سعیده بانو جان که نگو، آقا حمید و خیلی خیلی از دوستان دیگر که نام ها همش یادم نمیاد و حالا یه چیز دیگه بگم که دو سال پیش که دوره عزت نفس را برای بار دوم شروع کردم و نت برداری و کامنت مینوشتم برای انجام تمریناتش، هفته پیش یکی از دوستان در سایت پاسخی برای یکی از کامنتهام برام گذاشته بود، وقتی کامننت خودم رو خوندم، دیدم ای بابا شیما بانو هم از اون موقع چه رشد هایی داشته که به چشم خودم اصلا دیده نمیشد. چند روز پیش یکی از همکارها در محوطه حیاط باهام در مورد افسردگی همسرش صحبت کرد، من هم خیلی کوتاه گفتم خوب مشاور برو …… گفت نمیره ….. یه لحظه یادم اومد و گفتم حتما اگر میتونی راضی اش کنی کتاب معجزه شکرگزاری راندا برن رو شروع کنه …..اول از همه گفت، خودم هم شروع میکنم و خیلی من رو تحسین کرد که شیما چقدر خوب صحبت میکنی و راه حل میدی .. چقدر تغییر کرده ای …. ولی من اصلا خودم نمیبینم …. به قول فاطمه بانو جان، چقدر نوشته ای که چه کنترل ذهن هایی داشته ای تا به الان …. چقدر عادی شده کارهایی که تا الان انجام داده ای ؟! الان که پدر عزیز دلم که سه سال است بیماری سختی گرفته و چند ماهی است که خیلی شدید شده و همه بچه ها، پدرمون رو همیشه میپرستیم، چون اصلا یه پدر عجیب غریب مهربان بوده و هست برامون که نگو ….. یعنی آقا رسول من هر چقدر بگم کم گفته ام از خاطرات خوبی که با این پدر داشته ام از کودکی تا به الان که همیشه رفیقم بوده …. پایه همه بیرون رفتن هام، مسافرت هام، پیک نیک رفتن هام، مشوق موفقیت هام، رانندگی یاد گرفتنم، تنها کسی که تو اوج مسیله عاطفی ام در زندگی فقط روم شد به ایشون اولین نفر گفتم و ……….. الحق برام سخته ناتوانی این پدر 70 ساله را ببینم که دیگه لیوان نمیتونه در دست بگیره از دستش پرت میشه و 90 درصد خواب است از بیجونی و …… چقدر در ظاهر من کنترل ذهن کردم و البته کردم، ولی خوب من هم بنده خدا هستم و پر از ضعف و خلا، یک ماهی است بعد از سال ها و سال ها دچار درد معده شده ام و فهمیدم از کجا آب میخوره ….. از ناراحتی که از بیماری پدر داشته ام …. الان خیلی خیلی در حال کنترل ذهن هستم که ای بابا، شیما بانو تو که خیلی ادعا داری، اینجا گاف زدی و جسمت بیمار شد. شیمایی که شنا، ورزش و پیاده روی دور دریاچه و …. به لطف خدا، مثل آب خوردن بود براش، دچار دردهایی شد که نگو و نپرس ….. البته الان به لطف پروردگار خیلی بهترم، ولی هنوز بهبود کامل پیدا نکرده ام. باز دارم کلی تلاش میکنم و کنترل ذهن میکنم و یاد میگیرم و به خودم میگم که اولا شیما بانو تو اصلا به این جور بیماری ها نمیخوری و شیما جانم، در این بیماری بابا هم حتما خیری است و درس های برای تو دارد.
خلاصه سرتون رو در نیارم، خیلی حال کردم با کامنتتتون و با حال خوبتون و هر روز حال دلتون بهتر باشه از دیروز …. شما و خانواده تان را خیلی خیلی دوست دارم و امید دارم که با تغییر فرکانسم، حتما به زودی میبینمتون.
در پناه همون خودش باشین
شیما بانو