سفر به دور آمریکا | قسمت ۶۴ - صفحه 11

سلام استاد عزیزم

سلام‌ مریم جانم

خدای زیبای من سپاسگزارم که اینجام، که می نویسم، که توجهمو به نعمت هات می بری تا تصدیقشون کنم. تا هر لحظه از زندگیم دیگه در حال هرکاری باشم یادآوری کنم به خودم نعمت های اون لحظمو و جور دیگری بهشون نگاه کنم و احساسشون کنم.

خب از قرار موندنمون تو استیت پارک سزار کوتاه بود اما زیبا با بارونش و اون زیبایی ها رو تجربه کردیم و اومدیم به دنبال زیبایی های بیشتر . و مگه میشه جواب نگیریم؟

باز هم ی شهر زیبای دیگه از امریکای زیبا. خدایا سپاسگزارتم آخه عجب سفری رو دارم تجربه می کنم. خدایا واسه آر وی مون سپاسگزارم که اینقدر حس فوق العاده ای میده سفر باهاش. عجب اتوبان هایی ، عجب پل هایی ، چقدر رانندگی اونجا لذت بخشه و در آرامشه. چقدر نعمت . خدایا شکرت.

چقدر ماشین های جورواجور اون ماشین زرده چه گوگولی بود. خدایا شکرت از این همه ثروت.

و باز هم ترکیب زیبای طبیعت و شهرسازی. ی طرف جاده درخت های سبز و ی طرف برج های شیک و آسمون بی نظیر.

هربار نگاه کردم چشم به تابلوها بود و به اینکه هدایتمون می کرد به سمتی که می خواستیم.

خدای زیبای من هم با نشونه هاش مثله همین تابلوها راه رو نشونم میده. کافیه با اعتماد بهش تو مسیری که گفته برم. تابلوها هستند. کافیه باورش کنم. خدای من شکرت.

و رسیدیم به مکان جدید اقامتمون. اینکه رسیدیم و از استاد تشکر کردین چقدر قشنگ بود. قدردان زحمات هم بودن. استاد عزیزم واقعا خداقوت. ممنون که زحمت رانندگی رو کشیدین تا مارو به ی جای خوشگلتر ببرید.

مریم جانم به شما هم خدا قوت میگم. ممنون که اینقدر زحمت میکشید و لحظات رو برای ما ثبت می کنید . این سفرنامه تا ما باشیم و حتی بعد از ما راهنمای چندین میلیون نفر میتونه باشه و چه آگاهیو رو گسترش میده.

و خب حالا دونه دونه نعمت ها و امکاناتی یی که باهاشون احاطه شدیم و نام می بریم و سپاسگزاریم. منو به فکر برد. واسه جایی که الان خونم هست. تو موقعیت خوب. نزدیک نونوایی و ی سوپرمارکت بزرگ و روبروش بستنی فروشی معروف شهر و محاصره شده با کلی رستوران عالی. ی طرف دریای زیبا و ی طرف کوه. چقدر هرروز و هرلحظه باید براش سپاسگزار باشم. خدای زیبای من شکرت.

چقدر تو زندگیم با نعمت ها و ثروت ها احاطه شدم و مگه میشه شمردشون انقدر زیادن. خدای من سپاسگزارم.

و من عاشق این توجهات کوچیک کوچیک شما به همم. جوراب خوشگل مریم جون که استاد گفت. اینکه استاد دوربینو گرفت تا فیلم برداری ادامه داشته باشه. اینکه مریم جون لباس استاد رو به ابرهای آسمون شبیه میدید. و اون تخمه هایی که استاد اول داشت می خورد که حتما دستپخت مریم جون بود 😊

برای عشق زیباتون سپاسگزارم.

و اما

پیاده روی جدیدمون شروع شد و ما دوباره غرق زیبایی ها شدیم. آب خوری خوشگل و منظره پشتش با اون نور عجیییب خورشید که رو درختا تابیده بود. اون نمای آینه کاری شده و گل های دورش که چقدر خوشگل بودن. و اون خانومی که چهارتا سگ داشت. جالب بود سه تاشو به کمرش بسته بود. خیلی بانمک بود. من عاشق حیوونام حتی فقط با دیدنشون ذوق می کنم مثل بچه ها.

و باز هم نشونه دیگه از در صلح بودن همه کشورها با هم تو امریکا. خیلی زیبا بود.

و در آخر ی کنسرت تو فضای باز دیگه.

و مردمی که اومده بودن تا هرکدوم به نحوی شادی کنند و انرژیشونو بالا ببرند و در لحظه حال باشند. و عجیبه که از تماشای آدم های با انرژی و خوشحال هم انرژی میگیریم و خوشحال میشیم.

واقعا فوق العاده بود. باز هم ذهنمون درگیر کلی زیبایی و شادی شد.

خدایا شکرت

میگن شاد بودن ی انتخابه. همین طوره. اما به نظرم وقتی به خدا واقعا ایمان داشته باشی و باور داشته باشی هرچیزی که پیش بیاد قطعا بهترینه با توجه به مدارو فرکانس هات، راحت تر و سریعتر شادی رو انتخاب میکنی.

چون کسی که یقین داره به جریان خیر و ثروت و شادی و سلامتی دنیا چرا باید غمگین باشه.

خدای من شکرت