دیدگاه زیبا و تأثیرگذار محمد عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:
امروز که داشتم این قسمت رو می دیدم، با خودم گفتم: این سریال سفر به دور امریکا واقعاً نیاز بود برای همه بچه های سایت تا نحوه اجرای قانون در عمل رو ببینن.
من تازه فهمیدم چطوری باید زندگی کرد؛ چطوری باید به نکات مثبت توجه کرد؛ چطوری باید تحسین و سپاسگزاری کرد؛ چطوری باید احساس خوب سپاسگزارانه در خودمون ایجاد کنیم؛ چطوری احساس فراوانی رو ایجاد کرد؛ چطوری باید عشق ورزید؛ چطوری باید اعتماد به نفس داشت؛ چطوری با خودم و دنیای اطرافم در صلح باشم و…
این سفر به دور امریکا، داره اصول رو در تمام جنبه های زندگی با زبان تصاویر، بهمون آموزش می ده. دارم به این نتیجه می رسم که اگر توانایی تمرکز روی نکات مثبت رو در خودمون بسازیم، همین کافیه و واقعا هم این حرف درسته.
استاد و خانم شایسته دائما در حال توجه به زیبایی ها نکات مثبت و تحسین کردن هستند و این توانایی بزرگ و اساسی ای هست برای راضی بودن از زندگی.
واقعا چقدر موضوع مثبت در زندگی ما هست که می تونیم تحسینشون کنیم. فقط باید بینا بشیم و بهشون توجه کنیم. هر روز تجربه های جدید مثبت وارد زندگیمون می شه و کار ما اینه که بهشون توجه کنیم.
من خودم امروز کلی اتفاق خوب رو تجربه کردم و این به خاطر کنترل کردن کانون توجه ام هست. هر روز اتفاقات خوب بیشتری رو هم تجربه می کنم چون هر روز بیشتر زیبایی های زندگیم رو تحسین می کنم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۶۵163MB11 دقیقه
سلام دوستان
میخواستم یه اتفاق جالبی که برام چند روز پیش افتاد رو براتون بگم .
من زیاد اهل کامنت نوشتن نیستم و فقط کامنت میخونم و دلیلشم اینه حوصله تایپ کردنو ندارم
و این اتفاقی هم که برام افتاد خیلی جالب بود برام بخاطر همین گفتم هر طور شده اینو کامنت میکنم
چند وقتی بود که من یه چیزی رو توی کارم باید درست میکردم که یه پیشرفت خوبی تو کارم حساب میشد اگه اونو درست میکردم چند ماه تحقیق کردم کل اینرنتو زیرو رو کردم هر چی اموزشگاههای حرفه ای بود هر چی کتاب بود خوندم نتونستم جوابمو پیدا کنم .
تا این که چند شب پیش خوابیده بودم وتو خواب دیدم که استاد عباس منش وخانم شایسته برای مهمونی تشریف اوردندما .بعد ماهم کلی پذیرایی کردیم و اینا بعدش گفتم فرصت خوبیه تا کلی سوال بپرسم از استاد.
یه سوال از استاد پرسیدم گفتش که هدایت میشویم
یکی دیگه پرسیدم گفتش هدایت میشویم
آقا من هرررررررر چی که پرسیدم اینا گفتن هدایت میشویم
میگفتم کی میرید خونتون میگفتن هدایت میشویم
دوتا کلمه هم بیشتر نمیگفتن فقط میگفتن که هدایت میشویم
از فردا صبح کلا این حرف تو ذهن من بود میگفتم که اره این یه نشونه بوده تا این که شروع به کار کردمو یه اتفاق افتاد اونم این بود که من با یه تعدادی مواد کار میکنم ک با ترکیب اونها
چند نوع مواد اولیه درست میکنم که در صنایع غذایی خیلی زیاد استفاده میشه
بعد همین که داشتم کارمو انجام میدادم اشتباهی چندتا از مواد رو که فکر میکردم نباید باهم مخلوط بشه رو مخلوط کردم خیلی از این کار ناراحت و عصبانی شدم که چرا اینجوری شده و کلی پول این موادی که خراب کردم بوده و اینا بعد یکی دوساعت گفتم عیب نداره حالا برم دستگاهها رو روشن کنم ببینم چه اتفاقی میافته وقتی که کار دستگاهها تموم شد و محصولم اماده شد دیدم همون چیزه که من دنبالش بودم از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم فقط میگفتم خدایا شکرت خدایا شکرت و همش اون خوابی که دیده بودم تو ذهنم بود که استاد همش میگفت که هدایت میشویم
بعد داااااد زدم گفتم جوووووووون بابااااااا تو فقط منو هدایت کنننننننننن
ببخشید که کامنت من ربطی به این فایل نداشتولی من حال کردم اینجا بذارم کامنتمو
دوستتون دارم
عاشقتونمممممممممممم