دیدگاه زیبا و تأثیرگذار محمد عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:
همیشه در ذهنم این موضوع بوده که تفاوت آموزشهای استاد عباس منش و سایر کتب و اساتید موفقیت که به ظاهر حرفهای قشنگ تری می زنن در چی هست؟!
فرق زندگی استاد با زندگی سایر افراد جامعه در چیه؟
دیروز در فایل لایو تا حدودی به جواب این سوال پاسخ داده شد و جواب یک کلمه هست، یک واژه پر معنا به وسعت کل هستی. جواب “توحید” هست. وقتی توحید و اخلاص در عمل، اصلی اساسی زندگیت باشه، اینگونه انسانها برات فرشته میشوند تا فرزندت رو ببرند بهترین پارک دنیا و تا شب با دوستش بازی کنه و این فرشته هنرمند بهترین قیمه و سالاد شیرازی و انواع کیک غذاها را بپزه و شما را دعوت کنه خونش؛ و با همزن جادوییش بیاد استیت پارک و اون معجون جادویی و خوشمزه را که به قول مریم عزیز خودش ی پرس غذای کامله، با عشق براتون درست کنه.
استاد من مطمئنم اینقد توحید تو وجود شماست و فرکانستون عالیه که همه بچه های سایت عاشق شما هستند و همه دوست دارند اینگونه از شما با تمام وجود پذیرایی کنند. شما خودتون یک فرشته بی نظیرید که بهترینها دور شما جمع شده اند. در این فایل به همراه خانم شایسته بارها از این دوست هنرمندمون تشکر و سپاسگزاری کردید و ایشون هم هر بار بسیار خوشحال میشد. وقتی داشتید چی پی اس ماشین را روشن میکردید که مسیر موزه را به شما نشون بده، توجه من به سوی امکان فوق العاده دوربین ۳۶۰ درجه ماشین سانتافه شما جلب شد و اینبار شاهد موسقی ملایم و بدون کلام از خانم شایسته بودیم که مثل آسمون بالای سرتون آرام بخش و انرژی دهنده بود و روی تصاویر زیبایی پخش شد و یک کار متفاوت و لذت بخش بود و خیلی با تصاویر و حس طبیعت کنار جاده و درختان و چمنهای سر سبز همخونی داشت.
رسیدیم به موزه ملی نیروی هوایی ایالات متحده که قویترین نیروی هوایی دنیاست و بزرگترین موزه دنیا در زمینه به نمایش گذاشتن انواع هواپیماها و جت ها موشک ها و ….
به علاوه بزرگترین شرکتهای هوا و فضا مثل ناسا و شرکت اسپیس ایکس و… متعلق به این کشور میباشد که میتوان رگه هایی از باورهای توحیدی را در این موفقیتها دخیل دانست و میشود به این نکته اشاره کرد که اینجا چقد آدمها به این خود باوری رسیده اند که هر روز دارن شرکتها و ماهواره و انواع هواپیماها با امکانات عالی و جدید تولید میکنند و باز هم این باور ما را بیشتر تقویت میکنه که ثروتمند شدن معنویترین کار دنیاست.
منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۶۸189MB12 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
Hello To World, Look again at that dot. That’s here. That’s home. That’s us. On it, everyone you love, everyone you know, everyone you ever heard of, every human being who ever was, lived out their lives. The aggregate of our joy and suffering, thousands of confident religions, ideologies, and economic doctrines, every hunter and forager, every hero and coward, every creator and destroyer of civilization, every king and peasant, every young couple in love, every mother and father, hopeful child, inventor and explorer, every teacher of morals, every corrupt politician, every “superstar,” every “supreme leader,” every saint and sinner in the history of our species lived there -on a mote of dust suspended in a sunbeam.
The Earth is a very small stage in a vast cosmic arena. Think of the rivers of blood spilled by all those generals and emperors so that, in glory and triumph, they could become the momentary masters of a fraction of a dot. Think of the endless cruelties visited by the inhabitants of one corner of this pixel on the scarcely distinguishable inhabitants of some other corner, how frequent their misunderstandings, how eager they are to kill one another, how fervent their hatreds.
Our posturings, our imagined self-importance, the delusion that we have some privileged position in the Universe, are challenged by this point of pale light. Our planet is a lonely speck in the great enveloping cosmic dark. In our obscurity, in all this vastness, there is no hint that help will come from elsewhere to save us from ourselves.
The Earth is the only world known so far to harbor life. There is nowhere else, at least in the near future, to which our species could migrate. Visit, yes. Settle, not yet. Like it or not, for the moment the Earth is where we make our stand.
It has been said that astronomy is a humbling and character-building experience. There is perhaps no better demonstration of the folly of human conceits than this distant image of our tiny world. To me, it underscores our responsibility to deal more kindly with one another, and to preserve and cherish the pale blue dot, the only home we’ve ever known.
معنی پارسی:
از این دیدگاه مسلط دورافتاده، زمین ممکن است هیچ علاقه خاصی را برانگیخته نکند. اما برای ما، این فرق میکند. دوباره به آن نقطه نگاه کن. آن [نقطه] همین جاست. آن [نقطه] خانه است. آن [نقطه] ماییم. بر روی آن هر که را که دوست داری، هر که را که میشناسی، هر آن که تا به حال نامش را شنیدهای، هر انسانی که تاکنون بودهاست، زندگیشان را سپری کردهاند. جمع تمامی خوشیها و رنجهایمان، هزاران دین مطمئن، ایدئولوژیها، و دکترینهای اقتصادی، هر شکارچی و کاوشگری، هر قهرمان و بزدلی، هر خالق و نابودکننده تمدنی، هر شاه و رعیتی، هر زوج جوان عاشقی، هر مادر و پدری، هر بچه امیدواری، هر مخترع و کاشفی، هر معلم اخلاقی، هر سیاستمدار فاسدی، هر «فوق ستارهای»، هر «رهبر معظمی»، هر قدیس و گنهکاری در تاریخ گونه ما، آنجا زندگی کردهاست – بر روی ذره گردی معلق در یک شعاع نور.
زمین صحنه بسیار کوچکی در عرصه وسیع گیتی است. به رودهای خونی که بدست ژنرالها و امپراتورها ریخته شده تا، در شکوه [با افتخار] و پیروزی، بتوانند اربابان زودگذر جزئی از یک نقطه شوند، به بیرحمیهای بیشماری که از ساکنان یک گوشه این نقطه بر [علیه] ساکنان غیرقابل تمیز گوشهای دیگر سرزده، بیندیــــش، چه مکرر است عدم تفاهمشان، چه مشتاقاند به کشتن یکدیگر، چه پرحرارت است نفرتهایشان. رفتارهایمان، خود مهمبینی خیالیمان، توهم اینکه یک جایگاه اختصاصی در عالم داریم، توسط این نقطه کم نور به چالش کشیده شدهاست. سیاره ما یک ذره تنهای احاطه شده در تاریکی عظیم کیهانی است. در گمنامیمان، در تمامی این وسعت، هیچ نشانی از اینکه کمکی از جایی دیگر برای حفظمان از خودمان برسد نیست.
زمین تنها دنیای شناخته شدهای است که تا کنون زندگی را پناه دادهاست. هیچکجای دیگری نیست، حداقل در آینده نزدیک، که گونه ما بتواند به آن هجرت کند. سرزدن، شاید، اقامت هنوز خیر. خوشتان بیاید یا نه، در حال حاضر زمین جایی است که ما موضعمان را میگیریم. گفته شدهاست که نجوم یک تجربه متواضع کننده و شخصیتساز است. شاید هیچ اثباتی برای حماقت غرور بشری بهتر از این تصویر دور از دنیای کوچکمان نباشد. برای من، این تأکیدی بر مسئولیــــــتمان است که با یکدیگر مهربانتر رفتار کنیم و نقطه آبی کمرنگ، تنها خانهای را که تاکنون شناختهایم، گرامی داشته، محافظت کنیم.
— کارل سیگن، سخنرانی در دانشگاه کرنل
خدایا شکرت
توی قسمت قبل، یعنی 67 بیشتر از همیشه متحیر شدم از اینکه آمریکا چرا انقدر در صلحِ با خودش، آدماش، طبیعتش، حیواناتش، آب و هواش، ابزاری که هست چرا انقدر ثروتمندِ ..
امروز صبح هدایت شدم به دیدنِ دوبارهِ این عکس که نگاه من را خیلی خیلـــی شکرِخدا بزرگتر کرد نسبت به خودم به رب العالمین. به خدای محمد و موسی و عیسی و نوح و . .. خدای استادم و مریم جانم آره.
امروز هدایت شدم بهش و با یک موسیقی آروم و بینظیر تاثیرگذاریش را بیشتر نوشِ جان کردم.
آره دیدم که دیدم که حس کردم درک کردم که این کشور آره این نگاه را خیلی خیلی خوب درک کردند، هر کسی مسئولیت زندگی خودش را 100% به عهده داره Everyone .. امروز بیشتر درک کردم که چرا آمریکا، آمریکاست و منم بیشتر میخوام که حالا اونجا باشم، مهاجرت کنم به آمریکا .. چقدرم خوب که با عزیز دلم بیام. خداروشکر میکنم به خاطر وجود ارزشمند هر دوی ما که دنیا را جای شادتر و زیباتری برای زندگی کرده ایم.
دنیا، خداوند به ما افتخار میکنه، به من افتخار میکنه به عزیز دلم افتخار میکنه .. بیاااا بیااا بیااا اون کسی که داری با چشم های نازت این نوشته را میخوانی و قلم من قلم من نیست قلمِ رب ِ منه به همین اشک هایی که جاری میکنم قســــم میخورم .. با این حال دگرگون شده ی من ..
بیااا بیاا هم پاره ی من بیاا دست ِ عظیم و قدرتمـــــــــندِ رب العالمین باشیم
بیا شادتر باشیم بیا بخندیم بی دلیل و با دلیل بیا شادی را عشــــــق را گسترش بدیم گسترش بدیم .. اصلا ما نمیخواد کاری کنیممم نمیخواد بخخداااا نمیخواد فقط و فقط
اگر یک صلیب بکشی تو کافیه درخواست هات را بنویسی یک سمت و بنویسی سهمِ خدا و
اون قسمت فقط و فقط بنویسی: اجازه سیلان انرژی و عدم مقاومت با احساسِ خوبم
یادمون باشه هم پاره، که یک چند صباحی بیشتر اینجا زندگی نمیکنیم .. ساده بگیرم ساده بگیرم هیـــــــــچ چیزی ارزشِ خراب کردن حالمون را احساسمون را نداره. باید از انرژی مثبتمون مراقبت کنیم. باید ذهن را به هماهنگی با قلب بکشونیم. خدا هست .. پس کافیه ..
خدا هست .. پس روزی ات را هم حله ..
خدا هست .. پس نه ترسی خواهی داشت از آینده و نه غمی از گذشته
خدا هست .. پس دیگه نگران نبودن کسی و یا چیزی نیست چون اون میشه همونی که میخوای
خدا هست .. پس به هر جا که میخوای بری، به هر کجا که میخوای مهاجرت کنی بازم اونجا منتظرته، فکرش را کن؟ تهران؟ آمریکا؟ فلوریدا؟
خدا هست .. توی هر نفس و دم و و بازدم پس خدایااا شکرت برای درکِ این لحظه، خدایا شکرت برای حسِ خوبِ این لحظه، خدایا شکرت برای عشق ورزیدنِ این لحظه. خدایا شکرت برای سپاس گزاری این لحظه، خدایا شکرت برای تحقق و امضای زیبای تو پای همــــه ی آرزوهای قشنگم که فقط و فقط به خاطر تجربه ی توست .. به خاطر رسیدن به توست.
وگرنه که من از خودمم ناامیدم .. از منیتم نه من امیدوارم به تو .. چون تویی دلیل شادی و خنده و نوشتن ها و توحید و موندن پای کار و جا نزدن و باشگاه رفتن و ورزش کردن و صحبت کردن و خلق کردن و خرید کردن و تو تو تو تو .. تویی تویی .. آخ که قلبم را بااا میکنی وقتی در موردت مینویسم. آره من نویسنده ی بی نظیری هستم و به خودم افتخار میکنم خدای من به من افتخار میکنه و دنیا مثل من ندیده و نخواهد دید منم مثل هیچ آدمی را جز خود اون افراد نمیبینم هر کسی تکِ هر کسی یک اثر انگشت از خداست یک اثرِ خاص از خداست .. آره بیا بیا تفاوت ها را بپذیریم به عنوان زیبایی از این دنیاا بیا احترام بذاریم واسه هر عقیده ای، واسه هر نگاهی واسه هر سلیقه ای واسه هر فرهنگی، واسه هر پرچم زیبای کشوری ..
و خدا میدونه توی این سایت توی این کهکشان حالا که یکم آب پرتقال گوارا و سرد میل کردم و لذت بردم توی اتاقم توی کهکشانم اووم توی این هوای سرد با یک کولر (خدایا شکرت) فکر کردم به اینکه چند نفر تا حالا مثل منِ اون خدای درونشون را پیدا کردند چند نفر توی مسیر عشق و علاقه ی خودشون هستند .. حسش بینظیره .. خدا میدونه توی این دانشگاه توحیدی که حضور و غیابی نداره و دانشجوهاش به عشق ِ تنها معلم میان هر روز و زندگی میکنن هر الهامی را به تحقق میپیوندن خدا میدونه چند نفر تا سال های بعد از همینجا میشن نامبر وان های کسب و کار خودشون توی ایران و دنیااا .. فکرش هم حتی جالبه و پر از احساس خوبه. بهترین هاا در کنار همم .. یوهووو خدایا شکرت.
پدر، ازت ممنونم میدونم خیلی خوشحالی از این گرفتن نتیجه ها بیشتر خوشحال میشی، ممنونم که دست خدای مهربونمون هستی، ممنونم که خودشی .. ممنونم ممنونم ممنونم. و ممنونم که ادامه میدی ادامه میدی ادامه میدی. دوست دارم ..
این قسمت .. After 12 Hours …
امروز قسمت ِ 67 سریال زندگی در بهشت روی سایت اومده بود، وقتی تمام نظرات را خواندم و هر جایی که لازم بود جاری شدم و نوشتم برای هم پاره های ارزشمندم، دیوید عزیزی که اومد با یک هیولا ( ماشین) و انبار از پیش ساخته شده را آورد و کارش را انجام داد این خلاصه ی کاره اما جزییات زیادی داره، این آدم یک نفر بود یک تیم نبود این آدم خودش بود و خدا این آدم روی خودش و توانایی های خودش و خدایش حساب باز کرده بود، این آدم بازم میخوام بگم که فقط یک نفر بود، و یک نفر با تجهیزاتی که درست کرده و هر چی که لازم بود هم آورده بود را اون کاری که بایستی انجام میداد را با عشق فراوان انجام داد بدون اینکه بخواد تیپی بگیره، این آدم این تیم، کارش را کامل انجام داد با کمال میل و مسئولیت پذیری کامل.
yes حتی حتی نسبت به صبح که قسمت اول نوشته را نوشتم و هدایت شدم به نوشته ی کارل سیگن عزیز تحسین برانگیز، الان بازم بیشتر متوجه شدم که چرا آمریکاا آمریکاست واقعا.
خُب میتونم بگم به جرئت و یقین کامل که بالاتر یقین نیست واقعا دوست دارم توی آمریکاا باشم و زندگی کنم و آمریکا را بگردم این خواسته ام برای من کاملا مشخص شده.
امروز یک کوشولو داشتم به این فکر میکردم آیا میشه توی یک زمان کم به آمریکا مهاجرت کرد اونم پادشاهانه فارغ از شرایط الانم .. تنها چیزی که میدونم باید تکاملم را طی کنم و شاید بشه. چون تنها غیر ممکن غیر ممکنِ
این قسمتم داستانش توحیده ..
فکرش را کن!
کسی میاد یک هم زبان بنا به درخواست های خودت مثلا مریم جان میخواد وقت بیشتری روی سفرنامه بذاره، استاد میخواد تجربه های بیشتری داشته باشه، مایکی یک هم بازی میخواد، سینا هم همینطور، دوست عزیزمون هم میخواد که استاد جان را ببینه واسشون غذا درست کنه عشقشون را اینجوری ابراز کنه، خلاصه که جهانم که استادِ برنامه ریزی و این جوری میشه. خدایا شکرت
این قسمت پر از نماد فراوانی و ثروت
خود همین اسموتی خوشمزه که نوشتم تا اینم امتحان کنم حتما ااووم چقدر خوب چقدر عالی چقدر تحسین برانگیز تحسین میکنید استاد جان مریم جان، ذوق و شوقتون را ببین! خدای من یک اسموتی و این همه تعریف و تمجید واقعاا بینظیره واقعاا واقعاا
02:52 Am | 23 مرداد
سلام میکنم دوباره
خب این قسمت را دیروز نگاه کردم و برای دیروزم بود، راستش انقـــدر وقتی که کامنت ها را خواندم و کامنت های قسمت 67 سریال زندگی در بهشت را خواندم انقدر پُر شده بودم که صاف احساس کردم ظرف وجودیممم واقعااا دیگه جاا نداره و نمیتونستم بنویسم و داشت از حالت لذت خارج میشد و به تحمل میرسید. که خیلی خیلی قبل از این مرحله حسم را دیدم و گفتم کافیه دیگه.
امروز بعد از ظهری توی یک حالتِ مراقبه وقتش بود که از خودم این سوال را دوباره بپرسم که چرا دارم سفرنامه را دنبال میکنم که چی بشه؟ چرا دارم کامنت ها را میخوانم و یا کامنت مینویسم و حتی نظر میذارم برای بچه هاا خب میتونم واقعا جای این کار وقت بذارم برای چیزهای دیگه .. چرا واقعا؟ ( حسم گفت اینو بنویسم نشانه اش هم همین الان دیدم، اینترنت یک لحظه دو آنتن شد و یک دفعه شد 5 تا تمامم)
خب دو قسمت میشه این پاسخ یک قسمت مربوط به قبل از بعداظهر و قسمت جدید میشه قسمت و نگاهِ امروز و این لحظه من ( نگاهی لبخند ژیگولی از تحسین خودم )
* به خاطر اینکه کانون توجه ام بر نکات مثبت باشه
* به خاطر شناسایی علایقم
* به خاطر شناسایی باورهای محدودکننده ام، مقاومت هام
* به خاطر شناسایی نقاط ضعف و قوتم
++++
Now:
به خاطر باور سازی با تکرار و خواندن کامنت ها با تایید کردن صحنه ها زیبایی ها با هیجان بیشتر در دیدن فایل ها .. ( واقعا الان بیشتر متوجه میشم که چرا یک فایل را انقدر برای من طول میکشه گاها دو سه روز و اینکه چرا انقدر دوست دارم با لذت تمام و انرژی عالی حضور داشته باشم و نه به خاطر اینکه صرفا تعهد دادم که سفرنامه را با عزیز دلم دنبال کنیم )
* به خاطر اینکه با خواندن کامنت ها من میتونم تجربه ی ارزشمند هم پاره هام را بدست بیارم و همینطور برای محمدی که دوست داره دوست های جدید پیدا کنه و صحبت کنه و خلاصه زندگی را زندگی تر کنه، دیدن دوستای جدید و خواندن کامنت های ارزشمندشون و کامنت گذاشتن واسشون میتونه این کار را انجام بده خیلی خوب.
* به خاطر جاری شدنِ انرژی مقدسِ من: به خاطر مراقبت و محافظت از انرژی مقدسم که خدای من میخواد همیشه پرانرژی باشم و توی احساس خوب و این سفرنامه که مثل یک ژنراتور تولید کننده فرکانس های مثبت ِ واقعا واقعا واقعا با ایمان کامل میگم، میتونه من را بیشتر در احساس خوب نگه داره و با نوشتن مخصوصا انرژِی مقدسم را بیشتر به جریان بندازم و به ندای ربــم لبیک بگم.. همون دستِ خداوند باشم برای گسترش دنیااا
راستی راستی یکی از عزیزان دل سایت ما زیبا جانم، همین 3 ساعت پیش بهم پیام داد بذار اصلا بنویسمش، مرسی خداجون که به یادم آوردی:
* سلامم محد جاان خداوربسیار سپاس گزارم و شاکـــرم که کامنت های تو و عزیزدلت چقدر باور عالی گرفتم چه ترمزهایی که شناسایی کردم، شمااا جهان را گسترش دادید عاشقتونــــم عاشق خدام که از طریق شما ارزشمدای گلم هدایتـــم میکنه. ( لبخند و چشمک)
مورد بعدی اینکه، * با خواندن نظرات ممکنه وقتی من مینویسم کامنت ارزشمند و تاثیر گذارم را، ممکنه بچه هاا یعنی همیشه همینطور بوده از زاویه ی دیگه بهش نگاه کرده بودند و دیدن از زاویه ی میتونه خیلی خیلی کمکم کنه در شناخت و درک یک چیز اینم بگم و تایید کنم این یکی از ویژگی های آدم های ثروتمند هست. خداروشکر خداروشکر
اینم از این قسمت. خدایا شکرت به خاطر درکِ این لحظه و این موسیقی تحسین برانگیزی که نوشته ام را حالم را احساسم را واقعا عالی تر کرده با نوشتن.
خدایا شکرت به خاطر نعمت تلفن هوشمند، خدایا شکرت به خاطر نعمت گوگل مپ، خدایا شکرت به خاطر نعمت ماشین، خدایا شکرت به خاطر نعمت RV ، خدایا شکرت به خاطر نعمت اینترنت، خدایا شکرت به خاطر همه ی مواد خوراکی و نوشیدنی و غذایی، خدایا شکرت به اخطر سرسبزی و طبیعت و جنگل ها و درخت ها و آب و ها و آسمان بینظیرت، خدایا شکرت به خاطر ابر، خدایا شکرت به خاطر باران، خدایا شکرت به خاطر شب و ماه تابان، خدایا شکرت به خاطر خورشید و نور گرما بخش تابان، خدایا شکرت به خاطر این همه گالری ماشین و این همه ماشیــــن خدای من، این همه ماشین نو این همه ماشین زیباا و قدرتمند که منتظر راننده اشونه، خدایا شکرت به خاطر تمییزی و زیبایی این کشور خدایا شکرت به خاطر فرصت زیبای ماه خدایا شکرت به خاطر ماهت که توی روز هم مشخصه، 07:45 خدایا شکرت به خاطر آمریکای شاد و سپاس گزار و توحیدی، خدایا شکرت به خاطر ماشین جی تی قرمز اسپورت دو در پارک شده، خدایا شکرت به خاطر این موزه بینظیر که بزرگترین موزه دنیاست، خدایا شکرت به خاطر این پارک زیبا این هوای آزاد این فرهنگ، خدایا شکرت به خاطر این آزادی این مجسمه ها که با غرور افتخار آمیز به افق خیره شده، خدایا شکرت به خاطر دوربین و دستای مریم جان که میتونه ثبت کنه و ذهنی بهش دادی ثروتمند که بخواد خلاقانه ادیت کنه و به اشتراک بذاره با تمام مردم دنیا، خدایا شکرت به خاطر این دنیااا استاد این خانواده این سایت این کهکشان این فرصت زیبای چند روزه زندگی، خدایا شکرت به خاطر پاهایی که میتونم راه بریم دوو کنیم میتونم ماشین برونیم میتونیم قدم برداریم، خدایا شکرت به خاطر این دست ها که میتونیم خلق کنیم میتونیم بسازیم، خدایا شکرت به خاطر این لبخندهاا که میتونه دل هاا بدست بیاره میتونه شاد کنه خدایا شکرت به خاطر این صدا این گوش ها که میتونه بشنونه پیام تو را، خدایا شکرت به خاطر این قلب که به عشق تو میتپه، خدایا شکرت به خاطر این چشم ها که میتونه ببینه این همه زیبایی و ثروت را، خدایا شکرت به خاطر ثابت قدم بودن در این مسیر به راستی که رب من فقط یک قطره از این اقیانوس بی انتهای تو هستیم .. یااری امان کن که جز تو و روزی تو هدایت تو لطف تو بخشش تو .. همش تویی رب جان
خدایا شکرت به خاطر صلحِ امروز و صلح بیشتر فردا، خدایا شکرت به خاطر ادامه داشتنِ امروز و بیشتر جاری شدن .. خدایا شکرت که میتونم با صمیم قلبم بگم عاشقتم عاشقتم عاشقتم ..
و دعا کنم که هر قلبی که میخوانه و همراه توست عاشق تر شود. عاشقِ زیبای تو. آمین.
Hello, It’s me
A GREAT LEADER
IN SPIRIT + IN ACTION
IN WAR + IN PEACE
مثل همیشه این فایل بینظیر بود، این قسمت در این ثانیه 11:36 اولین چیزی بود که گفت بنویس ( خدای درونم )
چقدر خوشحال تر و سپاس گزارتر از همیشه هستم که ” مقاومت ” را گذاشتم کنار و اگرم میاد به یادد میارم اون تعهد ارزشمند و گران بهایی را که برای تغییر بیشتر برای کولاک بیشتر و جور دیگه دیدن به خودم دادم، جور دیگه عمل کردن اینه که ارزشمند واقعا.
وقتی به خودم نگاه میکنم الان میگم که شاید اگر چند وقت پیش بود بعد از دیدن این فایل نظرم را نمیذاشتم پیامی که حاوی نکات و درس های ارزشمندی هست برای خودم برای یک دنیا و نکته اینجاست که انعطاف پذیری را با مقاومت داشتن یکی میدونستم و همون انعطافه باعث میشه مثلا الان که از کافه برگشتم بخوابم و بسپارم برای فردا نظرم را …
اما این تغییر را الان کاملا احساس میکنم خداروشکر که تکاملم بیشتر طی شده
بیشتر عمل میکنم بیشتر به ندای درونم به خدای درونم گوش میدم و به الهامات بدون اینکه حساب کتاب کنم انجام میدم.
امشب هدایت ” شدم به قسمت 31 سفرنامه جایی که، نوشته شده:
” چقدر حرف استاد دلنشین بود و من رو به فکر فرو برد که گفتن:
«برای همه اتفاق میفته و فقط بعضیا جلوش رو می گیرن (با مقاومتهای ذهنشون) و یکسری ها دقت نمی کنن و نمی بینن (چون کانون تمرکز و توجهشون جای دیگه هست)»”
جایی که:
” اینا داره بهم میگه، اگر دارم همپای شما در سفرنامه میام، یعنی منم هم فرکانسم 😍 و مهمتر از همه، از وقتی شروع به نظر نوشتن کردم، یعنی مدار بالاتری رو هم رفتم بالا 😄 ” ”
خداروشکر خداروشکر خداروشکر
استاد جون میبینی؟! احساس میکنی، منن دوست دارمم
دوست دارمم که انقدر زیباا ” تحسین ” میکنی از نوشیدنی که ترکیب اصلیش عشقه و نعمت های بینظیری مثل آناناس و پرتقال و اسفناج و لیمو سنگی هست
وقتی توی کافه یا مثل الان نوشیدنی های اسموتی که ترکیب میوه و آب میوه از هر چیزی هست میکس میکنم و یا چند میوه را با هم برای من مرور میشه که ببین :
میوه های “”” متفاوت “”” با رنگ های مختلف با مزه های متفاوت بعضی ها زمینی بعضی ها درختی، توی شکل و اندازه های مختلف، توی نواحی مختلف ||| آدم های متفاوت در رنگ و نژادهای متفاوت و آداب و رسوم و ملیت ها و نژاده ها و قومیت ها …
وقتی میوه های مختلف را میذاری در کنار هم که هر ” کدوم ” دقیقا در صلح کامل هستند با خودشون و میکس میکنی
هر کدوم خب متفاوت مثلا آناناس با پرتقال با لیمو سنگی و حتی اسفناج وقتی میکس میشه همه ی این نعمت ها به شکلی جدید به صورت واحد در میاد توی مزه ی متفاوت و خاص ولی
همه در کنار هم همه در صلح همه یک صدا یک دل برای ” لذت “بیشتر، برای ” عشق ” بیشتر
اووم
برای من این مفهوم ” فرااوانی ” را دوباره میرسونه و الان وقتی که نوشتم ” در صلح بودن ” را هم به یاد آوردم.
و همینطور یکی دیگه از نشانه های امروزم: اون جایی که توی قسمت 31 داشتید در مورد اینکه این همه مدت دارید هر سه ی شما با هم سفر میکنید و خب:
” «فرکانس هر سه تای ما مثل همه و جهان نمی تونه سه تا آدم غیر هم فرکانس رو در زمان طولانی پیش هم نگهداره و اجازهی تجربهی اتفاقات مشترکی به اونها بده» ”
چیزی را در ذهنتون روشن کرد؟؟؟ میوه هاا
آره آفرین
میوه ها وقتی تونستند میکس بشن و یک مزه ی جدید و استنثانیی را خلق کنه و همینطور وای خدای من ایجاد ارزش کنه و سپاس گزاری توسط آدم ها را بشنوه و احساس کنه و تحسین دیگران را برانگیخته کنه
و احساس عالیی را به دیگران بده که در صلح باشی با خودت: در صلح
خدای من خداییی من خداییی منن : خدایاصد هزار مرتبه شکرت
همین الان 03:21 بهم الهامی شد که من باید برم انجامش بدم و بعد: قدم بعدی | قدم بعدی که بعد از انجام کامل این قدم گفته میشه . من بهت ایمان دارم خدای هدایت گرم
///
ساعت 05:03 صبح هست و قدم قبلی کاملا خداروشکر انجام شد: چه ایجاد ارزشی برای خودم و این دنیای شگفت انگیز پر از ثروت و فراوانی شد خداروشکر
حالا قدم بعدی نوشتن و کامل کردن این نظر از اعجاز نامه است، سفرنامه ای که بهم یاد داد توسط مریمم جان و آموزش ها و آگاهی های استاد جان و البته هدایت لحظه به لحظه خداوند یکتا و از همه مهم تر اراده ی من برای جوری دیگه دیدن و تغییر، بهم یادد دداادد که چطور از قلب بزرگ و نازنینم پیروی کنم و ذهن خلاقم را با توجه به نکات مثبت در درون در درووونن و نه بیرون از خودم به ” صلح ” برسونم.
سپاس گزارم سپاس گزار
بی شک آینده ای بینظیر و پر از تجربه و احساس حضور خدا در فراوانی چالش و تجربه های جدید، در رسیدن به استقلال مالی و استقلال زمانی و شغلی و هر چیز دیگه که من را به خدای درونم متصل تر و رابطه ی ما را عمیق تر و عاشقانه تر و زیباتر میکنه منتظر منه و میدونم و باور دارم که با سرعت و شتاب فراوان به سمت در حرکته.
من بینظیرمم بینظیرر و البته همیشه خودم هر چیزی هر تاثیر گزاری را اعتبارش را میدم به خدای درونم و اونه که باعث این همه دلیل شادی و حرکت و انگیزه ی بالا و اشتیاق سوزان و تغییر و تعهد و رهایی و زیبایی و محبوبیت و عزیز بودنم شده.
هیچ وقت این جمله را یادم نمیره توی قسمت توحید عملی 6 که شاید بالای 200 بار گوشش دادم و خدا میدونه چقدر باور توحیدی من را قوی تر کرد و برد به لایه های زیرین ذهن عزیز ناخودآگاهم. آره اینه:
” اگر منِ سید حسین خاصم به این دلیل نیست که من خاصم نهههه به این دلیلِ که خدای من خاص اونه که داره همه ی کارها را انجام میده اونه … ”
The “life of inner peace”, “being harmonious” and without stress, is the easiest type of existence.
No person, no place, and no thing has any power over us, for ‘we’ are the only thinkers in our mind. When we “create” peace and “harmony and balance” in our “mind”s, we will “find it in our lives” ( DREAMS COME TRUE ).
ممنونم از همه ی کسایی که بهم یاد دادند چطور با خودم از درون در صلح باشم و دوست داشته باشم خودم را همه چیز را.
ممنونم و سپاس گزارم خداروشکر
این قسمت متفاوت بود!
مریم جان این سبک فیلم برداری از توی ماشین واقعا بینظیر بود، بینظیرتر شد زمانی که این موسیقی بین ستاره ای هانس زیمر خارق العاده را گذاشتید، واقعا عالییه
این همه آسمون! این همه ابر توپول موپول زیبا این آسمون آبی بینظیر خدایا شکرت به خاطر این نعمت بینظیری که میبینم و احساسش میکنم
سپاس گزارم به خاطر این ماشین سانتافه این جی پی اس این هدایتگر : مثل نعمت احساس درون تک تک ما
چطور به این جی پی اس ماشین انقدر راحت اعتماد میکنی! حالا و برای همیشه باید به جی پی اس درونت که هر لحظه همراهته اعتماد کامل کنی و بهش ایمان بیاری که هر چی بشه و هر جا بری حتما به نفعته و الخیر فی ما وقع
و با آغوش باز بپذیری چون شما بودی که خلقش کردی با همین قدرتی که دارید قدرت خلق زندگی ما انسان ها توسط باورها و فرکانس های هر لحظه امون. WoW
خدایا شکرت به خاطر این همه فراوانی هواپیما و زیبایی و درخت و راهروی تمییز و منظم و قشنگ
خدایا شکرت به خاطر این مجسمه ها و سنگ نوشته ها و تاریخچه ها اینجاا به راستی چه زندگی و رویاهایی در جریان بوده؛ خدای من
دیدی؟! فراوانی ماشین، هوندا، فورد …
راستش جالبه دیشب داشتم بعد مدت ها توی پی اس4 بازی کال اف دیوتی محشری میکردم که در مورد جنگ جهانی دوم بود و الان بازم کلی سنگ نوشته میبینم که خلبان های همون زمانن. و امروزم خدا جون توسط بنده ی بینظیرش وقتی که داشته توی بازار راه میرفته چشم خوشگلش هدایت میشه به سمت یک کت زیبا که حسش میگه عکس بگیر و برای من بفرسته وقتی چند ساعت پیش تلگرامم را باز کردم و این عکس کت را دیدم تعجب نکردم چون همون کتی بود دقیقا که شب قبل داشتم بازی ای که میکردم یکی از اون افراد همین کت تنش بود و من گفتم خدا جون چقدررر وایی قشنگه و دوسش دارم و میخوامش: من لیاقت بهترین ها را دارم.
تنها چیزی که هست قانون ثابت الهی …
و نکته ی بعدی که وقتی داشتم بازی میکردم به خودم بلند گفتمم …
چقدر صلح لازمه
لحظه به لحظه زندگیتون در صلح باشه/ الهییی
همیشه میگفتم دوستون دارممم االان میخوام بگم قبلش، واییی که محمد چقدرر دوستت دارمم چقدر عاشق خودممممممم
عاشق خدای خودممم
به نام خداوندی که تنها با یاد او دلم آرام میگیرد …
Are You Ready?!
سلام عزیز ِ دلم، ممنونم که صبح موهای من را کوتاه کردی ( تجسم ) توی یکی از خونه هامون ولی اینجا توی همون جا تهران بود. ممنونم ممنونم تو بینظیری
سهراب میگه، زندگی کردن مثل یک آب تنی هست در حوضچهی اکنون
منتظر چی هستیم؟؟؟
منتظر چی هستیم؟
منتظــــرِ چی هستیم؟
یکی از اون بالا بیاد تا زندگی ما را تغییر بده ..
Come on Let’s just Do it.
این لحظه از اون لحظه هایی هست مثل اون شب که در مورد ماه نوشتم از اون شباست الان برای من …
این کامنت را خواندم، هیچــــی ندارم بگم! فقط اینکه ادامه بده و ادامه بدیـــــم ای عشقِ من جا نزنیم ادامه بدیم .. ادامه بدیم .. حس و حالت بینظیره وقتی این کامنت را خواندم فرکانسش فرکانس تسلیم بود، تسلیم در برابر رب، انگار میخواستی بگی خدایـــــــــی منِ هر خیری از جانب تو به من میرسه بازم فقیرم نسبت به تو، سپاس گزاری از تهِ دل بود .. حسش کردم.
اوکی اوکی اوکی من یک آهنگِ شادِ شاد بذارم و بریم سراغِ چیزی که توی مسیر برگشت به خونه از حیاط ( تمامِ شهر تمام استان تمام ایران تمام قاره آسیا تمام دنیااااا حیاط خونه امونه- چشمــــک )
داشتم میگفتم وقتی برگشتم امشب میخوام در مورد اتفاقات مثبت امروزم برای عزیز دلم بنویسم عزیز دل قشنگ مشنگم ( خنده )
حالا ببین چـــه ها شد بذار از آخر بیام اول ..
همین الان که دوش گرفتم بعد از باشگاه و رفتم که غذامو میل کنم و بیام توی اتاقم و Pc را روشن کنم و بنویسم برای عزیز دلم Tv روشن بود و بابا مامان داشتند نگاه میکردند جالبه خدا اون چیزی که باید بهت بگه و بشنوی را میشنوی هر جوری شده
یک مازراتی سفید! یک آقای ثروتمند به یک آقای که ذهن فقیر داشت داشت بهش میگفت
و ازت میخوام که به جای آقای ثروتمند ( خدا را بذاری ): و البته من هم خودم را جای اون آقا گذاشتم بدون اینکه بخوام بهش فکر کنم. چون کانون توجه ام روی ثروتمندتر شدنِ
اوکی
بهش گفت به صورت سوالی: این کُت را کی برای تو خریده؟؟ ( یک کتِ بسیار زیباااا و لاکچری بود)
بهش گفت خونه داری؟ گفت نه: گفت نداری؟؟؟!!!! گفت تو بگو کجاا میخوای ؟؟؟ اولین جایی که به صورت سوالی پرسید؛ .. زعفرانیه بود .. بعد گفت الهیه ..
بهش گفت بابا ۵۰ میلیون که بابا پولِ خُردِ اینکه چیزی نیست ولی خب خداروشکر میکنم، تووو هر چی میخوای و هر چقدر خواستی فقط به من بگـــــو هاها
YES That’s it
+ همین یک ساعت پیش دقیقااا زمانی که تصمیم گرفتم و داشتم مرور میکردم که اتفاقات خوبم را حضورا در کنار خودم دارم بهت میگم با یک موهیتو خفن، توی مسیر برگشت ..
همه مغازه ها تقریبا بسته بودند اما چشمم خورد به یک کُت فروشی، باورتتت میشه اولین باره توی همین مسیر ۷ دقیقه ای که هر روز وقتی میرم Gym دیدمش؟!!!
آره دیدمش چون دقیقا در زمان و مکان مناسب بودم ( یک چیز بگم میتونی هم شما از آخرین خطی که میرسیم بخوانی و بیای بالا من به صورت + پلاس وار مینویسمشوون که خواندنشون راحت تر بشه عاشقتممم من بهترین عزیز دلِ دنیااااااااا یوهووووو ماا چقدر خوشبختیممم یوهووو بازمم هاهاها خدایا شکرت ) رفتم تــو بعد، خُب یاد گرفتم که با اعتماد به نفس برم برم و درخواست کنم .. خب کار خاصی نبود بدون مقاومت بود خداروشکر رفتم و اجازه گرفتم و گفتم که میشه کت ها را یک نگاهی بندازم در حالی که داشتم لبخند میزدم و گفتندد اره آره چراا که نه حتماا بپوش حتما اصلا، خلاصه رفتم و توی همون نگاه اول خب من به رنگ های تیره جات علاقه ای ندارم و سال هاست دقیقاااا بعد از سفر اولم که ۴۰ روز مستمر بود ۲۸ اسفند ۹۶ تا ۶-۷ اردیبهشت ۹۷ همونی که داستانش را نوشتم توی Bio پروفایل جذاب سایتمون؛ خلاصه اولین تغییری که بعد از سفر برگشتم این بود که تمامم لباس های مشکی جاتم را جمع کردم و انداختم دورر به راحتی به راحتی .. راستش انقدرر انقدر انقدر توی همون سفر از درون تغییر کردم ( اخخخ جون یک پادکست به صورت شافل ساندکلودم که یک سایت موسیقی آنلاین پخش کرد خیلی خیلی دم خدام گرممم الان برام نوشته را جذاب تر کرد خدایاا شکرت اسم پادکستش هست New Indie Folk Update – August ۷, ۲۰۲۰ از اون پادکست های سفری هست اوووم عاشقتممممم منننن نفسسس خدایا شکرت بازمم چقدر خوبه که من این پشت پی سی تو اونجا یعنی کنارم داری میخوانی و کنارم هستی و انرژیم را بیشتر و بیشتر شده حالا اوکی اوکی )) خلاصه انقدر اصلا بذار یک خاطره بگم یک روزی که توی کافه بودم یک کافه ی خیلی شیک بعد از میدان فردوسی تهران اونجا مشغول عشق و حال بودم ( دومین کافه ای بود که کار میکردم، بعد از فرشته) اونجا من همش waiter بودم و همیشه سفارش میگرفتم .. یادش بخیر روزهای فوق العاده ای بود توی حوزه کاری خودم بی نهایت عشق می ورزیدم .. اوکی یک روزی با هم اونجا هم میریم هر چند الان همش دوست دارم شمال باشم چه تهران چه شمالش ( چشمک ) یک روز برفی بود فکر کنم ۷ بهمن ۹۶ بود، خیابان انقلاب باورت میشه کلا سفیددددد بوددد کلاا سفید بود هیچ وقتی اون روز را یادم نمیره خیلی خاطره انگیزه مخصوصا برای کسی اولین باره اینجوری برف میبینه همون روززز در حالی که کلِ کافه همش شیشه است و از بیرون داخل مشخصه و از بیرون هم داخل مشخصه عِه دوتاشون که یکی شد .. خخخخ هاهاه
من تکیه بودم به میز Bar بعد همینجوری داشتم جلومو نگاه میکردم و به اون سفیدی بسیارر خیره کننده واوی واوی وای خیلی سفید و جذاب ِ برف واقعا تحسین میکنم این برف را خدایا شکرت.
یک لحظه مثلِ یک Movie دقیقااا ۲۰-۳۰ نفر از جلوی کافه رد شدند .. انقدر شیشه ی کافه تمییز بود که انگار نبود شیشه× و میدونی چی رد شد و چقدررر اون رد شدنِ اون هم پاره های ارزشمندمون چه تاثیری آنیییی روی من گذاشت البته آنی نبود مثل همون داستان میخ هست که ضربه ی آخرش را میزنی .. همون.
دیدم که یک گروه از ژاپن (شایدم کره و چین) هر کدومممم هررر کدوممم هاااااا دقیقااا یک لباس کامل نخیِ یک رنگ پوشیده بود یکی هولویی یکی آبی لاجوردی یکی سبز یکی سبز پررنگ، یکی سفید، یکی زرد، یکی نارنجی، یکی قرمز .. اصلااا باورممم نمیشدد انگار خواب بودم!!! همه داشتند میخندیدندددددد همه شاد بودند .. اصلاااا چی بگمم یعنی همین الان که دارم به یادش میارم هاا دهنممم واا مونده همینجوری مثل الان .. انقدر انرژیشون زیاد بود که روی من تاثیر گذاشت یعنی خواستم منم خواستم که همیشه شاد بپوشم ..
ok
خلاصه بعد که رفتم همین کت فروشی .. دو تا رنگ چشم منو گرفت اولین آبی لاجوردی بود پوشیدمش خیلی خیلی قشنگ بود و خیییلیی بهم میومد گذاشتمش کنار و رفتم دوباره نگاه کردم باورت میشه این بار یک کت دیدم زیررررر همون جایی که کلییی لباس و پیراهن بود .. هاها چشم میخواست خداا بهم داد .. آره چی دیدم؟!!
یک کتِ سفیدِ شیری با برند Maserati که برند تاج ِ پادشاهی هست! wow با اینکه بزرگ بود سایزش ۵۴ بود و من ۴۸- ۵۰ام، رفتم پوشیدمش و رفتم جلوی آیینه …
خدای من خدای من … خدای من ..
میدونی چی دیدم؟؟؟ ( لبخند )
خودِ معجزه را دیدم الله اکبر فتبارک الله احسن الخالقین!
خدای من
فکرش را کن … تجسم کن
شاه پسری که موهاش کوتاه و خرمایی حناییِ و موهاشو زده کنار .. چشم های عسلی و قهوه ای درشتُ درشت .. ریش و سبیل های اصلاح شده که بازم خرمایی .. و یک لبخند .. و پوست صاف و روشن .. نور بود نور .. نور خدا .. خدای من این کُت چقــــدر به من میومد .. هاه حسم را میتونی بگیری خوشبختانه عشقم.
تشکر کردم و ایشون هم انگار دوست برادرِ بزرگِ منه وقتی که فامیلیم را بهش گفتم و با لبخند و آرزوی موفقیت برای دوستان و همینطور برای من اونجا را ترک کردم.
( توی پرانتز بگم که روز گذشته هم من یک لباس فروشی تحسین برانگیز را دیدم که برای اولین بار بود که داستانش را توی قسمت ۶۶ سفرنامه نوشتم، دیشب یک نوشته ی متفاوت را تجربه کردم)
آره
بریم اتفاق قبلی: In Gym
+ امشب تمرین متفاوتی بود، از من سوال پرسیدند که یک سری حرکت ها را چطور میشه زد .. و دقیقا داشتم همون دو نفر عزیز دلی که داشتند حرکت سرشانه میزدند نگاهشون میکردم توی Rest بین حرکتم و تحسین میکردم توی دلم و توی دلم گفتم که اگه بچه ها از من سوال بپرسند چقدر خوبه .. که پرسیدند! و من چقدر خوشحال تر شدم. خداروشکر.
اتفاق مثبت بعد اینکه دوستی را دیدم که چه خالکوبی قشنگی هم زده بود و بهش گفتم و تحسینش کردم اون خالکوبی هم چیزی نبود جز یک تاجِ پادشاهی که زیرش نوشته بود KING …
اتفاق مثبت بعدی که چند ثانیه بعدش افتاد داشتم لتِ خلبانی میزدم که ناگهان دوستم که کنارم بود و روی تردمیل بود ( دوو میکرد مثلِ شما عشقم) از من پرسید که با لبخند
ازدواج کردی؟ .. خنده … بعدش خیلییی جالب بود داستان ازدواج را بهش گفتم گفتم که یک روزی من وقتی سفر بیرونی میرفتم هر کسی شور و شوق منو میدید و میگفت که ازدواج کردی؟! بعد میگفتم نه .. بعددد همیشه تقریبا بهم میگفتن خوش به حالت محمد ( جوون) شما الان مجردی میتونی باباا متاهل بشی دیگه نمیتونی از جات تکون بخورییی هر باررری که اینو میشنیدم توی سفر که بودم انقدرر میخندیدمم هاا مثل همین امشب هاا .. خب بعد من بهشون میگفتم بباااابااا خب منم با کسی ازدواج میکنم که مثل خودم باشمم اونم عاشق سفر باشهه کمپ باشه پایه باشه .. ایجوری نه کسی که میخواد خونه باشه و از جاش تکون نخوره .. خلاصه که بلــــــــــــــــه دیگه الهه خانم، کدبانو ( خنده … تقریباا روی زمینم پخش شدم .. عاشقتمممم من خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت )
بعدش ازم پرسید که، محمد هنوز میری سفر؟چیزی نگفتم .. بلافاصله گفت که آقااا کتابی نوشتی بدی ماا هم بخوانیمم .. درن درن … نشونه پشت نشونه یعنی هااا .. بعد داستان همین نشانه را بهش گفتم گفتم که راستش من دارم روی همین کار میکردم که الان که گفتی مثل یک نشانه است برای من که انگار خدا داره بهم میگه که مسیرت درسته ادامه بده ( همین را دقیقا بهش گفتم و وقتی داشتم نگاهش میکردممم هااا عشقمممم ، چشماش نگاهش لبخندش یک جوررر دیگه بوددد بخداااا یعنی صاف احساس کردم این آدم این چیزی که الان شنیده از من نیست و خودش از قبل میدونسته که اینجوریی هااا خوشحال و چشم هااش برق میزد .. باورت میشه اصلا .. خدای من خدای من خیلی شگفت انگیز بود |||| احساس میکنم که خیلی خیلی قوی تر شدم توی استوری تلینگ چون خیلی دارم لذت میبرمم واقعااا خداروشکر خداروشکر خداروشکر، خداروشکر به خاطر همچین عزیز دلی که این چنین با خودش در صلحِ که باعث شده که انگیزه ی چندین و چند برابری بهم بده برای نوشتن .. خداروشکر میکنم .. |||||| ) حالا این دوستمون هم معلمِ و خیلی هم دوست داشتنی و اتفاقا خودش هم نامزد کرده .. و منم از طرف دوتامون براش کلی آرزوی موفقیت و ثروت روز افزون کردم. خیلیی خوشحال شد.
این دو تا نشونه شد . چند ثانیه بعد .. این بار بهم گفت هنوز کافه میری؟ بهش گفتم نه .. گفت محمد تو خیلی تیپت انگارر اصلاا واسه خودِ کافه است حتما حتما یک کافه بزن ..
گفتمش که آره میزنم ولی نه اینجا و شایدم توی این کشور نه .. همیشه کافه ی خودم را که تصور میکردم یک کافه ای هست که توی یک شهری کنار ساحل و اون شهررر همه ی آدماااش از دم خوشحال و شاد و همه رقاصن و اصلا با رقص بزرگ شدند و همیشه موسیقی های تانگو و عاشقانه این جور چیزاست یک جای بینظیر یک ساحل بینظیر یک غروب بینظیر .. این خواسته زمانی برای من پیش اومد که یادمه سال های سال قبل من یک فیلم دیدم که اون فیلم موضوعش رقص خیابونی بود همونجا عموی یک از اون بازیگرها یک کافه داشت که با عشقشق اونجا را اداره میکردند و همیشه این جفت که حتی سنشون بالا بود دست تو دست هم و داشتند میرقصیدند هنوزم یادمه اون خانم یک لباس گل گلی سفید و با طرحِ قرمز پوشیده بود و اون آقااا .. واو خدای من خدایا شکرت. الان که دارم مینویسم به یاد آوردممم که چرا همیشه این خواسته برای من وجود داشته که کافه ام همچین جایی بزنم همچین جایی داشته باشم ..
و اتفاق خیلی باحالش این بود که در کافه به روی همهههه باز بود و همیشه بچه هاا میومدند و اونجا و همیشه ی خداا هم شلوغ بود .. آره. خدایا شکرت.
وقتی منیویسم خیلی خوشحالممم خیلی خیلی ..
راستی راستی یاد یک چیز دیگه هم افتادم خب داستان ما خیلی جالبه نه همو دیدیم نه صدای هم را شنیدیم نه عکس های هم .. خلاصه امااا اینجوری دلمون به لطف خدا نزدیکه .. اوکی
عِه، یک روز که خیلی هم بعدش خنده ام گرفت، احتمالاا احتمالا فیلم دست نیافتنی هاا را دیدی انگلیسیش میشه The Intouchables اونجا یک آدمِ Rich هست که معلول و یک کسی میخواد که کمکش کنه و همیشه همراهش باشه .. حالا بذار این قسمت فقط از داستانش را بگم شایددوست داشتی بری نگاه کنی فکر کنم من بالای ۸ ماهی هست نه انمیه دیدم و نه فیلمی فقط همین سفرنامه ها .. خیلی رکورد خیلی خوبی شده واسه من .. و چقدر هم خوبه که مقاومت ندارم. قبلا داشتم قبلا حسم میگفت برم نگاه کنم و اینا .. ولی الان نه.
خلاصه این هم پاره ی مهربون و بسیار بخشنده مااا که خیلی هم دوست دارم بچه های نقاش این فیلم را ببینن، عِه بذار به نگین جان پیام بدم! نقاشه! هاها
این آدم تا یکسال برای یک نفر پیام عاشقانه میفرسته بدون اینکه هم دیگه را ببینند و یا صدای هم را بشنون .. فقط نامه .. ( حالا ما خوبه که ایجوری پیام میدیم و نامه نیست ) خخخ
و البته تا همین الانم که رابطه ی بینظیر و شگفت انگیز ما چقدر الگو شده خداروشکر خداروشکر خداروشکر. اینم از داستان فیلم ..
( این قسمت را واسه مرضیه جان مینویسم خواهر عزیز تحسین برانگیزم در سایت»: یک روزی ازم پرسید که اهرم های نوشتنت چیه که اینجوری مینویسی و خب خواهر جان میخوام بهت بگم که ببین!!! از خودت بپرس من فقط یک سری چیزهاا توی ذهنم بود و میخواستم بگم اماا وقتی مینویسی و جاری میکنی خودت را هر چیی که مینویسی انگار ذهنت را داری خالی میکنی انگار داری خودت را آماده میکنی واسه یک چیز دیگه واسه بیشتر موندن در احساس خوب خب کلِ داستانم همینه دیگه احساس خوب= اتفاقات خوب .. کسی که شادِ کسی که احساسش خوبه کسی که رهاس اونه که ایمان داره، پس میخوام بهت بگم که نوشتن واقعا مقدس و برای من که مقدس ترین کار واقعااا البته در این لحظه که دارم مینویسم وقتی غذا بخورم اون کار مقدس ترینِ .. آینم برمیگرده به سبک شخصیم و نگاهم Live the moment now بودنم. آره مرضیه جان عزیز دلم، نوشتن باعث میشه که در لحظه بودن خداااا را توی همین لحظه احساس کنی باعث میشه که بیشتر متصل باشی باعث میشه که بیشتر به خواسته هات توجه کنی .. عاشقتم))
( لبخند )
عشقمم الهه جانم .. من خیلی خوشحالم و واقعا خداروشکر میکنم به خاطر این جاری بودن.
اوکی Where were we?!
بریم سراغ اتفاق عالی بعد:
امروز من الان که دارم توجه میکنم بیشتر از همیشه تحسین کردم ادما را طبیعت را ..
امروز من رفتم توی اینستاگرام اتفاق خوبی که افتاد اون الگوهایی که میرن سفر به دور دنیا و تولید محتوای حرفه ای انجام میدند با استوری تلینگ های حرفه ای را کلا ۹ نفر را دیدم و واقعااا تحسین کردم با تمام وجودم به انگلیسی .. خداروشکر میکنم که میتونم هم خوب صحبت کنم و هم خوب بنویسم و هم احساسم را بیان و هر روزم خداروشکر دارم بهتر و بهتر میشم.
امروز کریس بورکرد عزیز را که کنار یک گوسفند بود آقااا نمیدونم اسمش چیه ولی گوسفنده ولی شکلش یک جور دیگه است خیلیییییی بانمکه الان رفتم توی اینستا کریس سرچ بزنم اسمشو پیدا کنم آقاا هدایت شدم به دیدن یک کلیپ!! باورتت میشه منی که همیشه نگاه میکنم کلیپ های این آقااا را این را قسم میخورم که ندیده بودم و امشب دیدم همین الان ساعت ۱ و ۱۵ دقیقه بامداد!خدای من خدای من خدای من الله اکبر .. داستان این کلیپ این بود که شرکت SONY عزیز دوربین جدیدش به اسم Sony Alpha ۷ نسخه ی سوم.
شرکت سونی به چندین نفر که توی کارشون The Best هستند گفت که آقا میخوام که این کارم را این دوربین را معرفی کنم و به همین شکل ساده آدمایی که واقعاا عاشق کارشون هستند هم از این دوربین استفااده کردند هم ثروت خلق کردند و هم یک تیم ورک حرفه ای و هم یک کلیپ حرفه ایی هاا درست کردند واقعااا من که توی این پیدا کردن و هدایت شدنِ خیلی خیلی لذت بردم خداروشکر میکنم. امیدوارم که تو هم ببینی.
آره کریس را که هم نویسنده است هم فیلم بردار هم جهانگرد هم یک رابطه ی عاطفی بینظیر با خانم خندان و هم پاره ی ارزشمندمون داره هم با دوتا بچه ی گلش همیشههه ی خداا میخنده همیشهه هااا همیشه هم پرانرژی همیشهه هاا، بعد کارگردان هم هست بعد ساایت موفق خودش هم داره که اونجا هم کتابش را میفروشه و هم به صورت چاپی هم داره، هم ویدیو و عکس ها را اونجا میذاره، هم تیم ورک بینظیری داره کریس، هم بسیار ثروتمند تقریبا درآمد میلیون دلاری داره خب، عکاسِ و همینطور عکاس موج سواری هست و… بی نهایت اهه استودیوی خودش را هم توی کالیفرنیا زده که خیلی تحسین برانگیز خیلی خیلی .. فکرش را کن که به جای برق واسه روشن کردن All in Oneآش دوچرخه گذاشته زیر این ال این وان که هم ورزش کنی اول صبح اومدی اونجا استودیو هم کارت را کنی! دیدنی بسیار دیدنی .. البته برق هم هست ( خنده )
و همینطور دو تا دوست عزیز دیگه را که خیلی خیلی دوسشون دارم و این سال ها بسیار ازدیدن کلیپ هاشون توی یوتیوب به خودم احساس خوب هدیه دادم. همینطور یزدان جان و هلنا جان و …. اتفاقا امروز بهناز جانم را دیدم و صدای زیباش را شنیدم به به .. امروز عمو فریدون فیلم زیبایی که از اولین دیدارشون با مونا جان و اسماعیل جان داشتند برای من فرستادند، امروز آلبوم سیروان جان را خریدم یک آلبوم انگیزشی دیگه علاقه ای به دانلود ندارم بدون اینکه بخوام حق خواننده و یا نویسنده را رعایت کنم.. دوست دارم با عشق و لذت پولش را پرداخت کنم و هم کمکی کنم به ایشون به محصولشون و هم به خودم احساس خوبتری هدیه بدم.تازه واسه ایشونم کامنت گذاشتم و کلی تحسینش کردم شجاعتش را شجاعت سیراون جان .. یک احساسی دارم وقتی واسه بچه ها کامنت گذاشتم این همه هم پاره های ارزشمند اصلاا احساس نمیکردم که اون فرد کجاست و چکاره است و توی چه شرایطی هست میدونی احساس میکردم با من یکیه انگاررر سال هاسستتت که میشناسمش .. و این خیلی برای من جالب و خیلی دوست داشتنی .. اتفاق خوب یعنی اینکه امروز دوست عزیز و هم پاره ام زنگ بزنه همون رضااا که برنامه ی سفر واسه پنج شنبه را بچینیم که با قطار محلی برویم ان شاا.. آبشار بیشه لرستان. یوهووو قراره کمپ بزنیم و دوباره کنار رودخونه ی جاری وحشی سزار کلــــی ماجراجویی داشته باشیم. خداروشکر
+ اتفاق خوب بعدی که اتفاق اول صبحم هست .. که روزم را ساخت
آشنا شدن بسیار عمیق تر با یک دوست و شاگرد بینظیر استاد جان، به نام امیر جانِ همتی.
دوست دارم این کامنت را بخوانی. این اولین کامنتی بود که صبح خواندم و نشانه ی روزم بود این فایل:
abasmanesh.com
و هدایت به سمت سایت ایشون و تبریک و تحسین گفتن و امروززز بزرگتر شدم بادیدن امیر ظرفم بزرگتر شد .. سپاس گزارتر شدم تسلیم تر شدم.
اوهوم yeah.
عاشقتمممممممم من نفس
الهی که چی بگم؟! ( لبخند )
شاددددددددددددددد تر از همیشه باشیم و بشیم.
بخندیم و بخندیم و بخندیم .. فقط بخندیم عاشقتم.
خب الان دارم ادیت میکنم:
داشتم اون موقع که دوش میگرفتم به این فکر افتادم که الان من ۶ قسمت عقب تر از شمام.. به خاطر خودم و شما میخوام که این چند روزه هر روز دو قسمت نگاه کنم تا اینکه برسیم با هم هر روز یک قسمت را نگاه کنیم فکرش را کن . تو و من داریم با هم یک قسمت را نگاه میکنیم کنار هم و این میتونه انرژی ادامه دادن ماا را خیلی بیشتر کنه.آره به خاطر انرژی بیشتر و همراهی بیشتر .. این کارو میکنم سعی میکنم دوستتت دارمم عاشقتمممم خدا حفظت کنه.
خودم را تحسین میکنم که حرف دلم را گوش دادم و نوشتم. خدا میدونه چقدر نشونه ها واسه شمااست ..
چقدر خوب خدا کارش را انجام میده .. اوهوم؟ .. آره خیلی خوب داره انجام میده
این کامنت بیشتر از همیشه توی روزی که زنده ام داره چشم های من را اشک بار میکنه پرم کرد از احساس خوب خدایی ..
بهم گفت نترس . اصلا ترسی وجود نداره تو میتونی ..
اون خونه میاد ..
اون ها میان ..
اصلا دیگه بیخیالم ..
رهای رها .. من فقط باید شاد بمونم و انجام بدم اون کاری که دوست دارم به راحتی و سادگی همه چی خودش میاد و میاد و میاد و میاد و من تجربه اش میکنم .. همین
عاشقتمممممممممممممم
عزیزم سلام نوشتی که تلوزیون را شنیدی و ..
امشب من فایل نشانه ی من دیدن نشانه ها بود
امشب توی همین کامنت اولین بندش همین بود
انگار تایید پشت تایید بود ..
خوشحالم و سپاس گزار از خدا جون ..
دوست دارم
ممنونم که دنیام را زیباتر کردی دنیااا را زیباتر کردی واقعا
بعدیش در این لحظه هدایت به عقل و کل دیدن این سوال!” زوج های عباس منشی کجا بودیم و الان کجا هستیم و کجا میخواهیم باشیم ”
توی ادیت سوم میدونی از چی خودم خیلی خوشم میاد ..
داشتم توضیحات قسمت ۷۳ را میخواندم ..
اینکه همه ی موجودات به تکامل جهان هستی متصل هستند چه بخوان چه نخوان
اینکه روزهایی که خیلی حالم بد بود و احساس شکست داشتم خداوند کاری به من نداشته و روند تکامل در حال طی شدن بوده و روزهایی که خیلی تلاش میکردم که زودتر به نتیجه برسم بازم خداوند کاری به من نداشته و تکامل در حال طی شدن بوده ..
میدونی عزیزم ..
من خیلی خوب بودن در احساس خوب را درک کردم و بودن در احساس بد را هم همینطور
میدونم که میخوام توی احساس خوب باشم همیشه شاد باشم اما گاهی وقتا مثل الان انرژیم پایین اومده میدونی میخوام بگم که خیلی از این ادامه دادنم خوشم میاد خیلی خودم را توی این مورد تحسین میکنم که دارم ادامه میدم، چون میدونم میدونم درک کردم که میگذره میگذره
میدونی چقدر دارم لذت میبرم اون ساده گرفتن هام داره بیشتر و بیشتر میشه
میگم درست میشه بیخیال ..
میگم میاد اون انرژی زیاد ..
میگم میاد ..
میسازمش ..
فقط باید ادامه داد .. همین.