سفر به دور آمریکا | قسمت 71

انرژ‌‌ی‌ای که این سفر را پیش می‌برد‌ و موجب می‌شود تا، با وجود کارهای زیادی که دارم‌، ساعت‌ها با عشق و اشتیاق‌ پای تدوین و تهیه فایلهای سفرنامه بنشینم‌، نظرات شما همسفرانم است که‌ با عشق می‌نویسید‌ و با زاویه نگاه‌تان به ماجراهای این سفر روح تازه ای می‌بخشید.

این سفر، یک تعامل دوطرفه‌ است میان دوربین سفرنامه‌ و نگاه زیبای شما به آنچه که توسط این دوربین‌، برای شما ضبط و ثبت می‌شود.

اشتیاق شماست که این سفر را پیش می‌برد و تا این اشتیاق هست‌، این سفر هم ادامه دارد. خداوند همه شما همسفرانم را سربلند کند.

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت 71
    70MB
    12 دقیقه
  • دانلود با کیفیت HD
    184MB
    12 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

298 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نسرین سلطانی» در این صفحه: 2
  1. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2524 روز

    بقول اون آهنگی که داره پخش میشه: Hello it’s me.

    من دوباره اومدم تو مسیر زیبای شناخت و آگاهی واینا هم آگاهی های من از این فایل:

    چه زیباس که قسمت های مختلف سفرنامه یادآور نکاتی هستش که استاد توی فایلهای دیگه میگن بقول مریم جان نمود عینی حرفهای استادن. مثل این اسب اول فایل که منو یاد جلسه اول چکاپ فرکانسی میندازه اونجایی که استاد میگه :

    اراده ی تو فرمانده اس، فرمان دست تو، افسارش دست تو، وقتی قانون رو بلد باشی هرچند که چموش باشه تو میتونی کنترلش کنی و سواری خوبی بهت میده و لذت میبری.

    یهویی یاد اتفاقات امروزم افتادم که چون قانون احساس خوب= اتفاقات خوب رو رعایت نکردم اسب چموش ذهنم لجاجت خودش رو شروع کرد و هی جولان میداد و اگه حرفهای استاد و یادآوری اونها نبود کنترلش از دستم در میرفت و منو با کله می کوبید زمین ولی خدا رو شکر افسارش رو گرفتم و کنترلش کردم و الن حس و حالم خوبه و توی این پارک زیبا همسفر استاد و خانوادش شدم تا بقول مریم جان زیبایی ها رو کشف کنم.

    جای جای این پارک یادآور اسب هایی هستش که کنترل افسارشون دست آدم هایی که متعهد شدن که تغییر کنن و خالق زندگی خودشون باشن و خداوند رو شاکرم که من هم یکی از این افراد هستم هرچند که حالا حالا باید رو خودم کار کنم تا به ثبات فرکانسی برسم.

    و اما پرچم ایران. من از دیدن این پرچم لذت بردم نه به صرف اینکه پرچم کشورمه بلکه از این لحاظ که چون توی مسیر درست قرار گرفته و باد داره از اون طرف می وزه به زیبایی هر چه تمام تر داره میدرخشه درست مثل آدمی که تو مسیر درسته و هدایت و الهامات الهی به کمکش میان و بین هزاران آدم دیگه خودشو نشون میده و متمایز میشه. این پرچم برا من ِیادآوره نکته ای هست که استاد تو یکی از فایلها گفتن که اگر هرکسی تو جای درست خودش باشه دنیا بهشت میشه.

    وقتی که استاد و مایک کنار اون درخت عکس می گیرن ابهت و عظمت اون در عین افتادگیش منو یاد این نکته میندازه که آدم هر چی پربارتر باشه متواضع تر میشه و اینو میشه با مقایسه این درخت با درخت های اطرافش دید.

    وای که چقدر من عاشق این رابطه صمیمانه استاد و مایکم. بقول استاد تو کتاب رویاها:

    هر چه ذهن به روح نزدیکتر و شبیه ترمیشه به این وضوح میرسه که تمامی روابط زندگی او روی هماهنگی بنا می شود که با روح خود ایجاد نموده است و هر چه این هماهنگی بیشتر و بیشتر میشه تمامی روابط او به بهترین شکل و با بهترین افراد به وجود میاد . نمود این روابط زیبا رو میشه اینجا بین این پدر و پسر دید. آفرین به شما مایک که با این سن کم اینقدر هماهنگی ذهن و روحت بیست بیسته.

    و اما آواز خواندن اعضا خانواده عباس منش. چقدر اعتماد بنفستون بالاست هیچکدوم از اینکه مبادا صداشون خوب نباشه خجالت نمی کشن و راحت آواز میخونن و صداشون رو میدن بیرون چیزی که برا من باوجود اینکه صدای نسبتا خوبی دارم سخت بوده همیشه اما از زمان آشنایی با استاد و خانوادش تغییراتی تو من ایجاد شده و راحت تر برا افراد میخونم و کمتر نگران قضاوت دیگران هستم. مرسیییی از همتون.

    وای وای وای که آرامش اون اسب ها موقع چرا چقدر حیرت انگیزه و لذت بخشه آرامششون رو با تمام وجود میشه حس کرد .بدون هیچ عجله ای دارن از لحظه لحظشون لذت میبرن و جالب تر اینکه امروز تو ماشین وقتی که داشتیم از کنار جاده رد میشدیم با دیدن مردی که سوار الاغ شده بود و داشت به سرعت میرفت من فقط و فقط به لذتی فکر میکردم که اون مرد داره میبره و بقیه فقط میخندیدن!!!!! و همونجا بود که بحث اسب شد و من فکر کردم چقدر خوبه که آدم ی اسب داشته باشه و امشب که سیستم رو روشن کردم با دیدن این اسب ها ی حس قشنگی بهم دست داد و فهمیدم که قانون داره کار خودش رو میکنه و اینکه داشتن ی اسب هم میتونه یکی از رویاهای من باشه

    خدا رو شکر میکنم که بعد از اتفاقات بظاهر بدی که امروز برام افتاد تونستم افسار افکارم رو بدست بگیرم و کنترلش کنم و به این حس خوب برسم که این جملات بهم الهام بشه. مرسسسی از همه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: