انرژیای که این سفر را پیش میبرد و موجب میشود تا، با وجود کارهای زیادی که دارم، ساعتها با عشق و اشتیاق پای تدوین و تهیه فایلهای سفرنامه بنشینم، نظرات شما همسفرانم است که با عشق مینویسید و با زاویه نگاهتان به ماجراهای این سفر روح تازه ای میبخشید.
این سفر، یک تعامل دوطرفه است میان دوربین سفرنامه و نگاه زیبای شما به آنچه که توسط این دوربین، برای شما ضبط و ثبت میشود.
اشتیاق شماست که این سفر را پیش میبرد و تا این اشتیاق هست، این سفر هم ادامه دارد. خداوند همه شما همسفرانم را سربلند کند.
منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت 7170MB12 دقیقه
- دانلود با کیفیت HD184MB12 دقیقه
سلام سلام سلام
به استاد و خانم شایسته و هممممه بچه های این سفرنامه.
چه شروع غرورآفرینی داشت این فایل.پرچم ایران…
و داستان رسیدن به این پرچم.
خیلی جالبه چه خوبه که انقدر ریزبینانه نگاه کنیم به اتفاقات خیلی ساده اطرافمون.فرق خیلی از ما با شما استاد و خانم شایسته که دست پرورده شما هستند اینه که شما دائما دارید آگاهانه اتفاقات خوب و به هم ربط میدین و توش دنبال ردپای خدا هستین.
به نظرم ایده خوبیه که هرازگاهی ما هم اگر اتفاق خوشایندی تو زندگی مون افتاد آگاهانه بریم به چشم یک داستان از اول نشونه هاشو پیدا کنیم و قصه وار برای خودمون مسیر رسیدن به این اتفاق و بنویسیم.مطمئنا خیلی نگاهمون متفاوت میشه و خودمهون شوکه میشیم که چقدر جالب همه چیز دست به دست هم دادن تا این اتفاق بیوفته.به نظرم این کار باعث بشه خیلی جاها مثبت نگاه کنیم به زندگی که چند موردشو و مینویسم:
۱_سپاسگذاری بابت اتفاقات به ظاهر ناخوشایند:
مثلا ممکنه بگیم خدارو شکر اونروز تو مسیر مسافرت لاستیک ماشینم پنچر شد و من احساسمو خوب نگه داشتم.بعد اون آقا از ماشینش پیاده شد واومد کمک کرد و با هم حرف زدیم و یکدفعه متوجه شدم اون هم مقصدش با ما یکیه و کلی اطلاعات خوب بهمون داد و گفت مسیری که ما قرار بود بریم کلی ترافیک شده و جاده بسته ست و مسیرمون و عوض کردیم.تو مسیر جدید نزدیک غروب به یک جاده جنگلی برخوردیم که توش یک کلبه بود که صاحبش یک پیرزن بود.دوتا اتاق اجاره ای برای مسافر های تو راهی که معلوم بود خیلی این اتفاق و تجربه کرده در نظر گرفته بود و ما رفتیم با یک هزینه کم کلی خوش گذروندیم و از غذا و نون محلی و هوای بی نظیر و منظره فوق العاده لذت بردیم و صبح با موسیقی بلبل از خواب بیدار شدیم وشیر و تخم مرغ محلی خوردیم و …(خودم از تصورش کلی ذوق کردم?)
بعد یادمون بیوفته چند وقت پیش دلمون هوای همچین جای روستایی رو کرده بود که تو دل شهر هیچوقت نمیتونستیم پیداش کنیم و آگاهانه توجه میکنیم به احوال گذشته مون و میبینیم کلا احساسمون خوب بوده وبه همین خاطر خدا برامون این پاداش و در نظر گرفته.
که البته اگر زمان پنچری احساسمون بد میشد حتما اتفاقات به شکل تلخی پیش میرفت.
۲_پیدا کردن نشانه ها و هدایت خدا در زندگی مون
۳_مهر تایید زدن بر احساس خوب = اتفاقات خوب
۴_تشویق شدن به ادامه این مسیر قشنگ احساسی
و حتما خیلی موارد دیگه که با توجه به اون اتفاق میتونیم کشفشون کنیم.
در مورد زیبایی های این مسیری که داشتین میرفتین واقعا زبانم قاصره.چون گاهی کلمات قدرت بیان احساس و ندارن.جاده و آسمون و دور بودن از فضای شهری برای من بهترین احساس و زنده میکنه.
توی پارک که اصلا آدم احساس میکرد با خدا خلوت کرده و هر لحظه میتونه دستشو دراز کنه و آسمون و لمس کنه.اخه چقدر ترکیب رنگ آسمون رویایی و زیبا بود.
چقدر هوا بی نظیر بود.فارغ از هر گونه احساس بد و سرشار از حس خوب و آرامش و عشق.اونم اگر معشوقت خدا باشه که چند برابر میشه این احساس بی نظیر.
یه موردی که تو مسیر رفتن شما توجه منو جلب کرد این بود که اولا خیلی خوشم اومد که انقدر راحت و قشنگ شروع کردین به اواز خوندن،حتی خانم شایسته هم مشخصه که نسبت به قبل خیلی راحت تر شدن،چون توی صداش اصلا حس نمیکردی که معذبه.
ولییییی،من حس کردم که میکائیل یکم معذبه چون دوربین هست.با خودم گفتم این پسر استاده که نمونه بارز موفقیت و اعتماد به نفس و شجاعت و زندگی به سبک شخصیه.چرا پسرش با وجود این پدر شبیهش نشده و هنوز مثل اون راحت نیست.البته حق داره خیلی سخته.من که خودم کلا از این کار اذیت میشم.
فقط این و به خودم یاداوری کردم و گفتم خیلی وقت ها ادم ها تمام ضعف هاشون و میچسبونن به کوتاهی پدر و مادر هاشون و میگن اگر اینها من و هل داده بودن،اگر این امکانات و برام فراهم کرده بودن و اگر بهم اعتماد به نفس میدادن و …هزار تا اگر و ای کاش که تهش پدر و مادر متهم ردیف اول میشدن برای تبرئه خودشون از تنبلی و نخواستن هاشون.
ولی این بچه الان تو بهترین امکانات و رفاه و پدر درجه یکی همچون استاد بالاسرشه که الگوی هزاران نفره ولی میتونه شبیه پدرش نباشه خیلی جاها.که قطعا نیست.چون به قول استاد توی کشف قوانین، خواسته های پسر من با من متفاوته که به تضادهای من نخورده تو زندگیش.مثل تضاد مالی.
بعد استاد پسر یک پدره متفاوت و غیر قابل تصور از نگاه ماست و از اون پدر،پسری که الان زندگیش شبیه رویاهای خیلی از آدم هاست پرورش پیدا کرده چون خودش خواسته نه پدرش.
واقعا کی قراره بهانه مون و بزاریم کنار و به خودمون تکونی بدیم و دور ای کاش و اگر و اماها خط قرمز بکشیم و برسیم به جمله طلایی خواستن توانستن است.
و در آخر این پرچم ایران با این آهنگ که ترکیبش ایران و شبیه یک بچه لوس میکنه که تمام آدم هاش دارن براش قربون صدقه میرن.
این بود برداشت های امروز من.
ادامه دارد…
سلام
تبریک میگم بابت این موفقیت و انگیزه ای که دادین با نتیجه خوبتون.
در مورد شکایت نکردن استاد از اتفاقات و تضادها باید بگم ایشون تو یکی از فایل های رایگان گفتن که هر اتفاقی پیش میاد به چشم یک بازی بهش نگاه میکنن که باید تمومش کنن.البته اگر اشتباه نکرده باشم.
اره خیلی خوبه که به اتفاقات زندگی با این چشم نگاه کنیم که یک بازیه و اگر درست بازی کنیم و توی تله هاش نیفتیم حتما برنده ایم.