انرژیای که این سفر را پیش میبرد و موجب میشود تا، با وجود کارهای زیادی که دارم، ساعتها با عشق و اشتیاق پای تدوین و تهیه فایلهای سفرنامه بنشینم، نظرات شما همسفرانم است که با عشق مینویسید و با زاویه نگاهتان به ماجراهای این سفر روح تازه ای میبخشید.
این سفر، یک تعامل دوطرفه است میان دوربین سفرنامه و نگاه زیبای شما به آنچه که توسط این دوربین، برای شما ضبط و ثبت میشود.
اشتیاق شماست که این سفر را پیش میبرد و تا این اشتیاق هست، این سفر هم ادامه دارد. خداوند همه شما همسفرانم را سربلند کند.
منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت 7170MB12 دقیقه
- دانلود با کیفیت HD184MB12 دقیقه
بنام خدای مهربان
نشانه امشب من
سلام به سعیده عزیزم
وقتی این فایل رو دیدمگفتماستاد حتما راجب ی موضوعی صحبت کرده و خدا میخاد ازین طریق بهم نشونه بده
فایل ک تموم شد دیدم نه این هیچ ربطی نداره به چیزی ک منمیخاستم
چون امشب سره یه اتفاقی نجواها شروع کرد به پچ پچ و دیگه از چپ و راست و بالا و پایین داشت میگفت ؛فری خاسته های تو غیر ممکنه
میخایی تنهایی با دوستات بری شمال؟ فکردی بابات میزاره؟
میخایی با پسر ایرانی ازدواج کنی؟ فکردی بااین شرایط خانواده و این محدودیت ها میزارن خانواده ات؟
اصلا پسری ک بااون شرایط تو میخایی کجاست؟ گیرم اومد ولی برا اردواج نخاستت یا مثلا
خخ فکردی از بویین زهرا میری شهر زندگی میکنی؟ کل عمرت تو دهات گذشته الان میخایی بری شهر؟
چه فکرا تازه میخایی با حقوقت بری خارج از کشور اموزش ببینی؟
میخایی ماشین و خونه بخری؟
میخایی مدرس شینیون بشی؟
اخه تورو چه به این خاسته ها؟
یه نگا به وضعیتت بنداز؟
(دلیل اینکه نجواهام رو نوشتم اینبود ک منطقی خفشون کنم)
بعد گفتم رفیق توفایل چیزی ندیدم ک ربط داشته باشه به نجواهام؟
بهم گفت برو سراغ کامنت ها
سعیده عزیزم تااومدم کامنتت رو دیدم گفتم گرفتمممممم خداجونم
مرسی برای هدایتتتتتت
اونجا که گفتی :اگر این باور رو بسازی که همه ی انسان ها و اوضاع و شرایط به گونه ای پیش میره که شمارو به خواسته ت برسونه ،دیگه هیچ اتفاقی توی زندگی شما شانسی نیست ،از هرجا نشانه های هدایت رو میگیری!
به خودم گفتم ببین فری!
سعیده میخام بنویسم که الان شرایطم چجوریه و چقدر این حرف حقیقت دارههههههههه
هیچ اتفاقی شانسی نیست بخداااااااا
.
من یه تصمیم خیلی شجاعانه ای گرفتم ولی نمیدونستم قراره بعدش چی بشه
من تو یه سالنی هستم ک 3 ماهه باز کردتش
چون چرخشی کار میکنم تو ی سالن دیگه هم بودم
یروز سالن دومی ک توش بودم جلسه گذاشتن و همکارا دور همبودیم و خلاصه یکسری بحثا
سالنداره از من پرسید شما اگه مشتری داشتید کجا میبرید؟
من خیلی قاطعانه و محکم گفتم میبرم اونیکی سالن
بدون اینکه فک کنم ممکنه ناراحت بشن سعب کردم صادقانه جوابشون رو بدم!
خلاصه اون حرف باعث شد که منهمکاریم با سالن اول قویتر بشه
و چه بسا اونا تمام متریال رو دراختیارم قرار میدم مدل میدن بهم
که منشینیون بزنم و منتوهمین 3_4هفته به اندازه 1 سال تو شینیون پیشرفت کردم
و جالب اینکه این وسط خدا بابام رو قلبش رو جوری برام نرم کرده ک شب میاد دنبالم دم در سالن و صبحایی ک خونست منو میبره
یعنی عملا زندگیم روون روون شده
این ذهن باید بفهمه که قانون تکامل میگه که زندگیت یک دفعه زیر و رو نمیشه هروز یک قدم بهتر میشه
چقدر هرروز نشونه دارم میبینم از اینکه اتفاقات عالیی در راهه
برای اولین بار امروز بابام به مامانم گفته برای فرشته و علیرضا(داداشم) هشتگرد یه خونه میگیرم اونا برن اونجا ما بعدا میریم
این خیلییییییی نشونه بزرگی بود
سعیده نمیدونم چقدر میفهمی که من دارم از چه نشونه بزرگی صحبت میکنم چون بابای من مردیه ک منو تنها نمیزاشت خونه بمونم و میگفت حتما یکی باید پیشت باشه دم در نمیزاشت برم و این حرفو زده
نمیدونم چرا ولی دوست داشتم زیر کامنت تو این حرفارو بگم
میدونم که با عشق میخونیش
خیلی دوستت دارم سعیده عزیزم
ازت خیلی یاد میگیرم
هرجا هستی در پناه خدای نور باشی