سفر به دور آمریکا | قسمت 72

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار سپیده عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:

این تمیزی و سرسبزی امریکا داره منو هر روز دیوانه تر میکنه حس میکنم رنگ سبز درختها و چمن های اونجا خیلی خوشگلتر و خاص تره. چند روزه دارم روی باور فراوانی کار میکنم و خدا این همه اسب به عنوان نشانه دیگری برای تایید فراوانی جهان برام اورده خدایا شکرت که خیلی زود به فرکانسها پاسخ میدی.

درسهای جالب و خوبی که این فایل به من داد اینه که:

1. تنوع در هر چیزی وجود داره و باعث میشه هرکسی با فرکانسهای متفاوت خودش انتخاب های خاص خودش داشته باشه و از تنوع و قدرت خداوند و جهان لذت ببره؛ به شرطی که نخواد با دیدگاه های متفاوت از خودش مبارزه کنه.

۲. اینکه عاشق هر کاری باشی و اون کارو با لذت دنبال کنی. واقعا میتونی از اون کار به همه چیز برسی بخصوص به بی نهایت ثروت؛ که من اینو قشنگ در این فایل ده دقیقه درک کردم؛ به فرض اگه عاشق سوار کاری باشی میتونی هر لحظه احساس عالی داشته باشی و با این احساس خوب خیلی راحت و سریع سوار کاری یاد بگیری؛ بعد با تجربه اون احساس خوب همینطور راحت ادامه بدی و سوار کاری اموزش بدی و پول بسازی؛ تو مسابقات شرکت کنی لذت ببری و برنده جایزه بشی و باز پول بسازی؛ میتونی اسب های مختلف بخری و بفروشی باز هم پول بسازی؛ میتونی نمایشگاهی از اسبهای ماکت درست کنی و با لذت میلیونها دلار پول بسازی و …. یعنی تو فقط کاری که عاشقش بودی انجام دادی؛ هر لحظه لذت بردی و جهان در مقابل تورو خیلی راحت به ثروت، به کار خوب و بقیه خواسته هایی که داشتی هدایت کرد. این یعنی هماهنگی کامل با خدای درون.

۳. چقدر عالی کل پرچمهای کشورهای مختلف دور تا دور این زمین مسابقه بود و نشان از در صلح بودن این کشور با بقیه کشورها داره؛ اما متاسفانه تفاوت باورهای کشورهای دیگه باعث شده که اکثراً همه دیدگاه مخالف کشور امریکا داشته باشند و این کشور رو دشمن خودشون بدانند.

۴. همه چیز تحت تسخیر ما هست به شرطی که ما به خدا ایمان داشته باشیم و با خود درونیمون هماهنگ باشیم. دقیقا مثل همین اسبهایی که راحت تحت تسخیر انسانها قرار گرفتن و دارن به دستور انها هر جایی که اونها فرمان میدن میرن. اگر ما بتونیم با تکامل، افسار ذهنمون رو کم کم به دست بگیریم کلاً ذهنمون تحت تسخیر ما قرار میگیره و هر جایی ما بگیم میره.

در پایان من از اون اسب خاکستری خیلی خیلی خوشم امد و باعث شد تو دفتر خواسته ها یک اسب خاکستری زیبا و بزرگ درخواست بدم.

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت 72
    150MB
    10 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

226 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «غزال باقری» در این صفحه: 1
  1. -
    غزال باقری گفته:
    مدت عضویت: 3909 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم ، خانم شایسته گل و همه دوستان هم فرکانسی????

    یه متن پر انرژی اومد برام گفتم واسه شروع روزمون خیلی خوبه با هم بخونیم و فکر کنیم ، عمل کنیم و لذت ببریم

    در یک رستوران، یک سوسک ناگهان از جایی پر می‌زند و روی لباس خانمی می‌نشیند.

    آن خانم از روی ترس شروع به فریاد زدن می‌کند.

    او وحشت‌زده بلند می‌شود و سعی ‌می‌کند با پریدن و تکان دادن دست هایش سوسک را از خود دور کند.

    واکنش او مسری بود و افراد دیگری هم که سر همان میز بودند وحشت‌زده می‌شوند. بالاخره آن خانم موفق می‌شود سوسک را از خود دور کند.

    سوسک پر می‌زند و روی لباس خانم دیگری نزدیکی او می‌نشیند. این بار نوبت او و افراد نزدیکش می‌شود که همین حرکت‌ها را تکرار کنند!

    پیشخدمت به سمت آنها می‌دود تا کمک کند.

    در اثر واکنش‌های خانم دوم، این بار سوسک پر می‌زند و روی پیشخدمت می‌نشیند.

    پیشخدمت آرام می‌ایستد و به رفتار سوسک بر روی لباسش نگاه می‌کند.

    زمانی که مطمئن می‌شود، سوسک را با انگشتانش می‌گیرد و به خارج رستوران پرت می‌کند.

    در حالی‌که قهوه‌ام را مزه مزه می‌کردم، شاهد این جریان بودم و ذهنم درگیر این موضوع شد.

    آیا سوسک باعث این رفتار هیستریک شده بود؟

    اگر اینطور بود، چرا پیشخدمت دچار این رفتار نشد؟

    چرا او تقریبا به شکل ایده‌آلی این مسئله را حل کرد، بدون این‌که آشفتگی ایجاد کند؟

    این سوسک نبود که باعث این نا آرامی و ناراحتی خانم‌ها شده بود، بلکه عدم توانایی خودشان در برخورد با سوسک موجب ناراحتیشان شده بود.

    من فهمیدم این فریاد پدرم، همسرم یا مدیرم بر سر من نیست که موجب ناراحتی من می‌شود، بلکه ناتوانی من در برخورد با این مسائل است که من را ناراحت می‌کند.

    این ترافیک بزرگراه نیست که من را ناراحت می‌کند، این ناتوانی من در برخورد با این پدیده ‌است که موجب ناراحتیم می‌شود.

    من فهمیدم در زندگی نباید واکنش نشان داد، بلکه باید پاسخ داد.

    آن خانم‌ به اتفاق رخ‌داده واکنش نشان داد، در حالیکه پیشخدمت پاسخ داد.

    واکنشها همیشه غریزی هستند در حالی‌که پاسخ‌ها همراه با تفکرند.

    این مفهوم مهمی در فهم زندگی است. آدمی که خوشحال است به این خاطر نیست که همه چیز در زندگیش درست است.

    او به این خاطر خوشحال است که دیدگاهش نسبت به مسائل درست است

    به زندگیت سخت نگیر…

    یکی در ۲۳ سالگی ازدواج میکند و نخستین فرزندش را ۱۰ سال بعد به دنیا می آورد.

    یکی دیگر در ۲۹ سالگی ازدواج میکند و نخستین فرزندش را سال بعدش به دنیا می آورد.

    یکی در ۲۵ سالگی فارغ التحصیل میشود ولی ۵ سال بعد کار پیدا میکند و یکی دیگر در ۲۹ سالگی مدرک میگیرد و بلافاصله کار مورد علاقه ی خود را پیدا میکند.

    یکی در ۳۰ سالگی رییس یک شرکت میشود و در چهل سالگی فوت میکند و یکی در ۴۵ سالگی رئیس شرکت میشود و تا ۹۰ سالگی عمر میکند.

    تو نه از بقیه جلوتری نه عقب تر.

    تو در زمان خودت زندگی میکنی، پس آرام باش.

    از زندگی لذت ببر، خودتو با کسی مقایسه نکن و در لحظه زندگی کن و ایمان داشته باش که نه خوشی های دیگران ابدی هست و نه سختی های تو…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: