سفر به دور آمریکا | قسمت 76

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار زهرا عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:

اومدم بگم که از اولین قسمت سفرنامه تا امروز خیلی چیزها برای من تغییر کرده؛ خیلی باورهای خوب ساخته شده و در نتیجه خیلی رفتارهای عالی رو موجب شده.

قبلاً هر وقت می رفتم بیرون، همیشه سرم تو لاک خودم بود و آسّه میرفتم آسّه میومدم تا مشکلی پیش نیاد. دلمم نمیخواست کسی بهم کار داشته باشه. دیروز یه رفتار ناخودآگاه انجام دادم که متوجه شدم خیلی تغییر کردم :

داشتم تو پارک دوچرخه سواری میکردم، خانمی هم جلوتر از من داشت دوچرخه سواری میکرد. وقتی رسیدم بهش، لبخند زدم و گفتم: روسری تون خیلی قشنگه. البته اونم با خوشرویی گفت : قابل نداره.

من از رفتار خودم متعجب شدم چون قبلا” به خاطر باورهای محدودکننده ای که داشتم سعی میکردم اصلاً کاری به کسی نداشته باشم اما دیروز این رفتارم خیلی ناخودآگاه بود، فهمیدم باورهای قدرتمندکننده جدیدی در من شکل گرفته. باورهای زیبایی که دیگه ضعیفم نمیکنه توی ارتباط برقرار کردن.

من قبلاً از کنار مردها رد هم نمیشدم و  فاصله میگرفتم، مسیرمو کج میکردم چه برسه به اینکه بخوام لبخند هم بزنم. امروز وقت پیاده روی و دوچرخه سواری در پارک به هر کس که چشمم می افتاد لبخند زدم. به زن و مرد. به مرد جوان و پیر و بچه! هیچ اتفاق بدی هم نیفتاد؛ تازه اونها هم لبخند زدن و خدا قوت گفتن.

با ورودی های مثبت این سفرنامه، همه ی باورهای محدودکننده ای که ذهنم رو تبدیل به زباله دانی کرده بود رو ریختم دور و احساس سبکی و پاکی می کنم.

البته می دونم شاید ریشه اش هنوز در وجودم باشه ولی من دیگه اجازه نمیدم این ریشه ها جوونه بزنن.

یه چیز دیگه که تغییر کرده برام، دیدن بچه ها ست. قبلاً خیلی بچه های گریان و نق و نقو میدیدم. باور کنید هر بار میرفتم بیرون امکان نداشت دو سه تا بچه نبینم که دارن به جون پدر و مادرشون غر میزنن و اشک میریزن. ولی حالا بچه های خندان و شاد می بینم. بچه هایی که از ته دل میخندن. بچه هایی که دارن بازی و شادی میکنن. یا چنان شیرین کاری میکنند که از دیدنشون ذوق میکنم. دیدن بچه های تر و تمیز و شاد و خندون برام مثل یه معجزه می مونه. اینم به خاطر اینه که توی این فیلم های سفرنامه کلی بچه های خوشگل و شاد و با نشاط دیدم و تمرکز کردم روشون. شما با این فیلم های سفرنامه خیلی عالی خیلی از موضوعات اساسی رو آموزش دادین.

از شروع سریال تا به امروز به دو جای بسیار زیبا و سرسبز هدایت شدم. جاهایی که پر از درخت و گلهای قشنگه. پر از سرسبزیه و امیدوارم بازهم به جاهای زیباتر هدایت بشم.

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت 76
    133MB
    9 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

414 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فاطمه فخاری» در این صفحه: 1
  1. -
    فاطمه فخاری گفته:
    مدت عضویت: 1148 روز

    شاید بزرگترین و بزرگترین و بزرگترین چیزی ک باید از بچه‌ها یاد بگیریم، همین مهارتشون توی لذت بردنه..

    لذت بردن از چیزای کوچیک. اونم باتمامِ وجود و از اعماقِ وجودشون.

    اینکه بدونِ هیچگونه کمالگرایی و ترسی، فقط ب خودشون و لذت بردن، فکر میکنن.

    اینک خیلی خیلی خیلی خوب بلدن ک از لحظه‌ها، نهااااایتِ استفاده رو بکنن.

    اینک حافظه‌ی کوتاهی توی نگه‌داری از غصه‌ها و دعواها دارن و اگ بلافاصله یه اتفاق قشنگ بیوفته، انگار ک هییییچ اتفاقی نیوفتاده، انگار ک هیییچکی دعواشون نکرده، از اون اتفاق قشنگ لذت میبرن..

    بچه‌ها واقعاااا الگوهای خوشگلی هستن برای ساعتها خیره شدن و چیزی یاد گرفتن ازشون..

    واقعا یه‌جورایی حسودیم میشه بهشون ک تا این حد زیاد باخودشون و خدای خودشون، درصلحن و هیچ چیزی رو اونقدر جدی نمیگیرن یا برای هرچیزِ کوچیکی یه تفسیر ارائه نمیدن ک بخاد باعثِ آشفتگیِ حالشون بشه..

    دقیقا حرف مریم جون درسته ک گفتن ک زندگی فقط یه بازیه ک باید ازش نهااایت لذت رو ببریم.

    یادمه توی بازی هایی ک توی بچگی میکردیم، هیچی رو جدی نمیگرفتیم. برای هرچیزی ساعتها فکر نمیکردم ک تفسیر ارائه بدیم یا بخایم قضاوت کنیم ک فلانی قصدش از فلان کارش، این بوده..

    چقدر پدرومادر های درصلحی دارن این بچه ها..

    اینقدررر در صلحن با خودشون ک همراه با بچه‌هاشون، با یه ذوقِ بچگونه‌ی قشنگ از بینِ فواره‌های آب رد میشدن یا حتی زیرِ اون سطلِ سبز می‌ایستادن تا خیس بشن..

    اینقدر در صلحن با خودشون ک ب بچه‌هاهم همین مسیر رو یاد میدن و بهشون میگن ک چجوری باید لذت ببشتری ببرن.. ( درحالی ک خیلی از خانواده های ما، همش توی بچگی بهمون گفتن بشین. نکن. دیت نزن. این کارای جلف رو نکن. بلند نخند. شیطونی نکن. خانم باش. مرد باش. مودب باش. ساکت باش و..) اما خداروشکر برای وجود همچین پدرمادرهای آگاهی..

    چقدر آدمای زیادی اونجا بودن ک بدون توجه ب بقیه، از لحظه‌شون لذت میبردن و بدون هیچگونه حساسیت و کمالگرایی‌ای، آب بازی میکردن..

    اون حسِ آرامش و رهایی ک اون آقا روی تابِ پارچه‌ای سبزش دراز کشیده بود و با گوشیش کار می‌کرد رو خیلی خیلی واضح تونستم احساس و درک بکنم.

    خدایی چقدر بچه‌ها خوبننن.

    اینک همیشه از هرچیزی ک بخان میتونن تفریح بسازن.

    اینک از بالای اون تپه‌ی سبز و قشنگ، ب پایین قِل میخوردن و حس میکردم چقدررررر زیاد دارن کِیف میکنن.

    چقدر آب شادی آوره..

    من خیلی وقتا ب این موضوع فکر کردم. ک مثلا وقتی حالت بده، میگن برو یه دوش بگیر خوب میشی.

    وقتی میری استخر، انرژیت عالی میشه و وقتی برمیگردی خونه، همچنان حالت خوبه و خستگی‌ای ک از آب‌بازی ب تنت نِشسته، خیلی دوست‌داشتنیه..

    و چقدر آب قدرتمنده.. و همچنین چقدر فراوان! کمبود آب کمبود آب ک میگن اینه؟ خدارو بارها شکر و مرسی..

    چقدر فراوانی هست ک اینطور امکانات و جاهای تفریحی ب صورت رایگان برای مردم فراهمه..

    مرسی برای این فراوانی

    مرسی برای دیدن شادی و در صلح بودن بچه ها باخودشون

    فکر کنم استاد بودن ک توی یکی از فایلهاشون گفتن ک یکی از راه‌های سپاسگزاری کردن از خدا، توی لحظه زندگی کردنه‌…

    و چقدر این جمله برای من قشنگه!!

    درپناه لبخند خدای قشنگم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: