دیدگاه زیبا و تأثیرگذار مریم عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:
این قسمت نشانه ی امروز من بود و اشکم در اومد از این جواب قشنگی که خدا از زبان استاد عزیزم به من گفت. خدای من شاهده که همین الان داشتم توی دفترم مینوشتم: مریم چرا عمل نمیکنی، چرا مث خیلی ها توهم شدی عالم بی عمل، و دائم داری وقتتو تلف میکنی و… کجاست اون مریم منظم و پرتلاش؟
خلاصه داشتم حسابی به خودم غر میزدم تا جاییکه داشت گریه م میگرفت و ازخودم حسابی عصبانی بودم که این مدت یک ماه و نیم که نتایج آزمونم اومده، منتظر مصاحبه هستم. خلاصه داشتم خودمو زیر بار قضاوتِ خودم له میکردم که یه حسی بهم گفت بیام توی سایت و روی دکمه مرا به سمت نشانه ام هدایت کن، کلیک کنم و قسمت 78سفر به دور آمریکا، به عنوان هدایت برام اومد.
اولش متوجه نشدم و فکر کردم شاید مرتبط نباشه ولی از اونجایی که من حدودا چند روزه که سفر به دور آمریکا رو شروع کردم و از اول دارم میبینم، به هدایتم اعتماد کردم.
با اینکه وقتی در زمان دیدن دوباره این سریال غرق در لذت و احساس خوب می شدم، ولی ذهنم همش می گفت: ای بابا کارو زندگیو ول کردی همش سرت تو گوشیه!
و به خاطر این نجوا، حقیقتا فکر میکردم که دارم وقتمو تلف میکنم. با اینکه خیلی حس خوبی دارم وقتی سفرنامه رو میبینم. ولی فکر میکردم که دارم تنبلی میکنم و از زیر کارام در میرم.
این نجواها داشت بهم فشار میآورد که واقعا اشکم در اومد. از طرفی دوست داشتم که از صبح تا شب بشینم فقط این سفر نامه رو ببینم و از دنیای اطرافم بیام بیرون و این ورودی های مثبت رو به ذهنم بدم. از طرفی هم یه حس اضطرار داشتم که ای وای همین تایم رو می توانستم این کار و اون کارو انجام بدم، تدریس کنم و …
خلاصه وقتی به هدایتم اعتماد کردم و پای این فایل نشستم، خدای مهربونم از زبان استاد به من گفت:
همونکاری که قلبت بهت میگه رو انجام بده و بدون که هدایت خداوند هست. ازکجا بفهمم هدایت خداست؟ از احساسی که بهت میده.
حسم خوبه با دیدن و گوش کردن و آرامش گرفتن از فایل های سفرنامه و کارکردن روی خودم و بعد از اون به قول استاد خداوند منو به بهترین راه به راحت ترین و سریع ترین راه هدایت میکنه و قدم های بعدی بهم گفته میشه. من عاشق اینم که زندگیم رو دارم بر پایه ی صحبت های هدایتگر استاد که همون هدایت های خدای من هست، میبرم جلو
خیلی خوشحالم که الان با دیدن این قسمت و مخصوصا جملات آخر که چندین بار دوربین خانم شایسته ی عزیزم رفت روی جمله ی ,in God we trust.
و تاییدی بود بر هدایتی که به قلب استاد شده بود که اونجا ظاهراً و منطقاً باید میرفتن و راه جاده اصلی رو پیدا میکردن اما استاد به هدایت قلبش گوش داد و هدایت خداوند برای کسی که بهش باور داره همیشه برحق و درسته و راه گشاست. به قول استاد، هدایت راحت ترین و نزدیک ترین مسیر بین تو و خواسته ات رو میشناسه.
منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت 78153MB10 دقیقه
فایل جلسه 77
چند روز پیش به صفحه محصولات روابط رفتم.
تا بحال نخونده بودمش اما جلساتش را نگاه کردم و به سوالاتش پاسخ دادم چون محصول را نداشتم. برای درکش و پاسخ ها از آگاهی ام استفاده کردم . به نظر خودم که قانون را خوب درک کرده بودم اما انچه اهمیت دارد فقط درک قانون نیست چون نتایج وقتی حاصل می شوند که خوب احساسات و ذهن را مدیریت کنیم.
به نقطه عطفش رسیدم رابطه و هماهنگی با خودمان . این شامل تمامی نقاط عطف در کل روابط, کار یا حتی از نظرم کار و ثروت است هر چه با خودمان بیشتر در صلح باشیم روابط بهتر با بقیه کار و حتی ثروت و روابط بهتر و سلامتی بهتری هم داریم.
در این فایل مردی را نشان می دهد که تنهاست روی ننو دراز کشیده است و از لحظاتش لذت می برد . با خودش در صلح است.این تجربه خوبی این عزت نفس و رابطه با خودمان باید چنان باشد در شرایط که حتی روابط نداریم یا تنهاییم اعتماد به نفس و لذت و بهره بردن از لحظات خود داشته باشیم.
خیلی راحت است وقتی خانواده کنار ماست در چنان فضای شادی و کنار بچه ها لذت ببریم.
سوال بعدی ام پرسیدم اگر این طور است خود خانم شایسته هم طی فایل ها و فیلم برداری اش همین را نشان می دهد. به سبک خاص خودش از لحظاتش حتی تنهایی لذت می برد یا آقای عباس منش تنها با یوتاه رفته است و نشان می دهد تنهایی هم می شود از وقت و زندگی لذت برد.
هدف من از اشاره به این تنهایی عدم نیاز و وابستگی به بقیه و با صلح بودن با خویشتن است . مسلما هر چه هم مداری ها بیشتری داریم لذت بیشتری داریم اما چه کسی گفته لحظات تنهایی نمی توان لذت برد یا کمتر لذت بخش است .
همین بازی بچه ها من خواهر زاده هایم را بارها پارک برده ام مراقبت می خواهند و باید طبق نظر انها اکثرا عمل کرد به سمت جایگاه بازی می روند نمی توانی جاهایی بنشینی که همیشه دوست داری معمولا عجله دارند چند بار بستنی گرفتن خواستم بخورم نگذاشتند تمامش کنم و گاهی خواستم بنشینم اجازه ندادند باید بیشتر طبق نظر بچه ها رفتار می کردم . در حالی که تنهایی فرصت بیشتری برای کارهایی که دوست داشتم داشتم.