سفر به دور آمریکا | قسمت 79

سلام به استاد عزیزم و سلام به خواهر عزیزم مریم جان

من واقعا مریم عزیزم را به اندازه خواهر و حتی بیشتر دوست دارم و کنار اسمشان از خواهر استفاده کردم که خودم راحتر باشم ?

اخه اوایل که عضو سایت شودم حقیقتا روم نمی شود در هیچ فایلی دیدگاه بذارم با خودم میگفتم اخه این همه دیدگاههای خوب من چی دارم بنویسم با وجودی که حرفایی برای گفتن داشتم خب اینم برمیگرده به نداشتن اعتماد به نفس اما الان با دنبال کردن این سفر کاملا حس میکنم تغییر کردم الان با اشتیاق دارم نظرم رو میذارم

دیروز وقتی به محل کارم میرفتم یه لحظه یادم به تصاویری که مریم جان ضبط میکنن و ما میبینم افتاده ناخوداگاه تصاویر اسمان که مریم عزیزم خیلی ذوق میکنند و خدا رو سپاس گزارند در ذهن گذشت همون لحظه سرم را بالا گرفتم و دقیقا همون تصویر که در ذهنم بود رو دیدم دقیقا همون تصویر همون تکه های ابر رنگ اسمون با تمام جزییات تازه وقتی نگاهم رو به اسمان بود همون لحظه بارون بارید و چند قطره روی صورت

واقعا هیجان زده شده بودم اشک توی چشمام جمع شده بوده

با خودم گفتم ببین تو هیچ وقت وسط خیابان نمی استادی که اسمان رو نگاه کنی و این زیبایی رو ببینی و خدا رو حس کنی

خدا رو سپاس گزارم

من تغییر مدار خودمو حس میکنم نه اینکه به خواسته های بزرگم‌ رسیده باشم نه

من الان حالم خوبه نمی دونم چطوری از حال خوبم بگم خیلی ارومم یه خیلی اسوده اصلا قابل وصف نیست

به خودم قول دادم برای این حال خوبم تلاش کنم نجواهای ذهنم رو کنترل کنم

به خودم قول دادم هر روز حتی برای یکبار اسمان رو نگاه کنم هر روز به اطراف نگاه کنم زیبایی ها رو ببینم حداقل روز یکبار به وسایل و امکاناتی که دارم نگاه کنم اونم وقتی که قصد استفاده ندارم فقط به خودم یاداوری کنم نعمت هایی که دارم

امروز این فایل خیلی تاثیر گذار بود فکر میکنم یه روزی منم یه همچنین جایی رو تجربه میکنم اونم با حال خوب

این دیدگاه به من یاداوری خواهد کرد که یه روزی به خودم قول دادم زیبایی ها رو بیشتر ببینم و سپاس گزاری کنم

من پاره ای از خدا هستم و به سوی او بازمی گردم

سپاس فراوان از استاد و خواهر عزیزم مریم جان که یکی از دستان پرمهر خدا هستند

??????????????