سفر به دور آمریکا | قسمت 79

سلاااام به استاد عزیزم و مریم جانم و همه عزیزانم

واااای خیلیییی ذوق داشتم بیام تجربه همین الان و حس و حالمو به اشتراک بزارم

استاد اول از همه من تشکر کنم بابت این قسمت سایت که مرا به سمت نشانه ام هدایت کن واقعاااااا زمانی که گیر کردی و موندی که چکار کنی بهترین هدایتها رو ازش دریافت میکنی

استاد امروز 7 اسفند 1401 هست من طبق برنامه ریزی و با عشق و حس و حال عالی دارم کارامو انجام میدم و جلو میرم چند وقت پیش توی آرزوهام نوشتم دوست دارم هفته اول عید برم مسافرت و بعدش دیگه رها کردم و رفتم سراغ زندگیم امروز شوهر خواهر همسرم با همسرم تماس گرفت و پیشنهاد سفر چند روزه داد من مقاومت داشتم به خاطر اینکه برنامه ریخته بودم و طبق برنامه داشتم به خونه تکونی و زندگی میرسیدم ولی انگار حس کردم همسرم و دو تا پسرام دلشون هست یکم درگیر شد ذهنم منتها توی تمرینی که از شما یاد گرفته بودم گفته بودین کاری رو که به خاطر راصی موندن دیگران میخواین انجام بدین انجامش ندین و برعکس کاری که واسه

دل خودت دوس داری انجامش بده واسه همین به خودم گفتم پس پیشنهاد رو رد میکنم منتها بازم احساس سردرگمی کردم که اینجا به خدای خودم گفتم هدایتم کن یکم که گذشت یاد سایت و مرا به سوی نشانه ام هدایت کن افتادم سریع اومدم و زدم این قسمت برام باز شد منتها اولش فقط چشمم به کامنت دوستمون افتاد به عنوان متن انتخابی بعد که اومدم توی اتاق متمرکز بشم ببینم چه هدایتی رو دریافت میکنم کلمه سفر رو دیدم قلبم میخکوب شد استاد هدایت رو دیدم انگار خدا بهم گفت همه چی رو بزار فعلا برو سفر مگه سفر نمیخواستی بخدا قلبم لرزید استاد داشتم فایل رو میدیم نصفه پیام دادم به همسرم گفتم برنامشو بریز بریم بقیه کارا خودش ردیف میشه به همه کارامم بعدا میرسممم خدایا شکرت که از هر طریقی شده الهام میکنی

خیلییییی حس و حال عجیبی داشتم واسه همین دوس داشتم با شما عزیزانم به اشتراک بزارم

بقیشو هم میسپارم به خدا تا کارا رو برام انجام بده

الهی شکرررت