متن بخشی از صحبت های استاد عباس منش در این قسمت:
امروز میخوام تجربه موتورسواری توی یوتا که داشتمو و یک سری هاشو توی یوتیوب و اینستا و تلگرام براتون گذاشته بودمو براتون توضیح بدم و بگم چه درس هایی برام داشت، من از 9 سالگی سوار موتور شده بودم بابام بهم یاد داده بود یاماها 100 داشت پدرم، از 6 سالگی سوار دوچرخه شدم.
من بشدت موتورسواری آفرود رو دوست دارم و روز دومی که پام رسید آمریکا من این موتور آفرود یاماهارو خریدم. همیشه تو رویاهام بود از سالها قبل و تجسم میکردم و وقتی فکر میکنم چرا من موتور آفرود رو دوس داشتم، در صورتیکه خیلیا موتورایی ک سرعتی ان و تو آسفالت میتونی برونی تا موتورهای آفرود که قدرتی ان و سرعت زیادی ندارن و قیافه خاص و خوشگلی ندارند نسبت به موتورای شهری. دلیلش اینه که برای من آزادی اولویت خیلی بالایی داره و این موتورا به من آزادی بیشتری میدن، و اونجا که من خیلی دوست دارم آزاد باشم و هر کجا دوس داشتم برم و با این موتورا میتونی بری در صورتی که موتورایی که سرعتشون بیشتره نمیشه وارد خاکی شون کرد و فقط برای تو شهر و آسفالت هستش.
همیشه دوست دارم برم جای جدید. علاقه دارم جاهای جدید رو کشف کنم. این اولویت بالای آزادی تو همه چی خودشو نشون میده هآ، آزادی مکانی، آزادی زمانی، آزادی مالی، در تمام ابعاد من دوس دارم که رها و آزاد باشم.
حتی در مورد ماشینم همینجور، بازم اولین ماشینی که من تو امریکا خریدم بازم ازین ماشینایی بود که بمن آزادی میداد، در واقع شورلت سیلوِرادو بسیار ماشین پر قدرت و آفرود، یعنی من لاستیکاشم آفرود گرفتم، یه ماشین خاصی گرفتم که لاستیکای خاصی روش سوار شده بود و از کوه و کمرم میتونست بالا بره، فک کنم 5700 سی سی حجم موتور و یه هیولای واقعی دیگه.
اما من رانندگی موتور آفرود رو بلد نیستم چون کار نکرده بودم تمرین نکرده بودم کلا از اون آدمایی ام نبودم که مثلا کارای عجیب و غریب با موتور و ماشین انجام بدم تو بچگی ها، بعضی ها هستن با همون پیکان و پرایدشم دریفت میکشن، ترمز دستی رو میدادن بالا میچرخید ماشین یا مثلا با موتور تک چرخ میزدن.
من یادم نمیاد هیچ وقت با موتور تک چرخ زده باشم یعنی میترسم و با ماشینم هیچ وقت اینجور کارارو نکردم، یعنی اینکه بپیچه دور خودش لاستیک خط بندازه و دود درست کنه و ازین کارایی که یه سریا دوس دارن، من هیچ وقت دوس نداشتم و میترسیدم یعنی هنوزم اینجوریه یعنی از اون آدمایی نیستم که خیلی تو این فضاها بوده باشه حالا همه ی اینارو داشته باشید، یک آرزویی تو وجود من هست اما مهارتش وجود نداره خب تواناییش وجود نداره، تو رانندگی کلا من مهارت خاصی ندارم یعنی من کلا رانندگی خودمو خیلی قبول ندارم، ازون آدمایی نیستم که راننده خوبی بوده باشه، همیشه همون موقع هم که تاکسی داشتم همینجوری بود و حواسم زیاد به رانندگی نیس. اونجاهایی ک خوب نیستم سعی میکنم که الگو نشم برای پسرم.
حالا همه اینارو بزارین کنار، ولی یه درخواستی ام هست ک من دوس دارم برم تو کوه و کمر بگردمو ببینم چه خبره، تو جنگل و اینا. اون خواسته م باعث شد ک روز دوم ورودم به امریکا اون موتور رو بخرم و استفاده م نکنم دیگه، موتور رو که خریدم فهمیدم ک امریکا مثل ایران نیس ک مثلا آقا موتورو بنداز بیرون بریم بیرون شهر یه دوری بزنیم تو کوه و تپه هر شهری که هس مال جنوبه هر کجا هس بریم یه دوری بزنیم.
• توی امریکا فک میکردم ک یه همچین حالتیه، وقتیکه اومدم دیدم اصلا تمام زمینا خصوصیه و همه یه جورایی در واقع از جاده اصلی جدا شده با سیم خاردارو اینا و اصلا شما اجازه نداری وارد زمینا بشی، تقریبا همه ی زمین ها خصوصیه و اوناییم که دولتیه بازم به همین شکله، جدا شده از جاده با سیم خاردار و اینجوری نیس ک بری تو جاده بعد بگی اِ چه تپه باحالیه چه درختای باحالین چه چشمه خوبیه بزنی بری با موتور از توی کوهها و تپه ها بری اونجا، چیزی که توی ایران خب میشد همیشه انجام بدی.
منم با این تصور اون موتور رو خریدم و چون وقتی اومدم دیدم این شرایط نیس و نمیدونستمم اون اول راهش چیه که بعدا راهشو پیدا کردم، دیگه این موتوره افتاد تو گاراژو همینجوری و خاک میخورد دیگه، بعدش دیگه موتورای دیگه خریدم، موتورایی که بیشتر شهری اَن، اونارو دیگه میشد ببری این ور و اون ور و همه جا استفاده کنی ولی این موتور آفرود موتوریه ک توی شهر خوب نیست چون قدش بلنده سرعتش زیاد نیس بعد خیلی سبکه نسبت به موتورای دیگه ای که دارم و باعث میشه یه ماشینی یه تریلی از بغلت رد میشه بادش قشنگ ببردت ولی اون موتورا خیلی خیلی سنگین تر از آفرود هستش، وقتی میشینی کاملا مسلطی روی جاده.
• خلاصه این آرزو بود که من دوس دارم برم بگردم بعدا فهمیدم که یه جاهای مخصوصی هس، خیلیم زیاده، حالا استیت پارکه، نشنال پارکه، نشنال فارِسته، یا جاهای خصوصی که اصلا فضا فراهم کردن برای موتور سوارا، دوچرخه سوارای آفرود، ماشین سوارای آفرود اونایی که با جیپ، ماشینای شاسی بلندی که مال کوه و کمره، دوس دارن برن تجربه کنن اصلا همچین فضایی ساخته شده و آماده س، اصلا تریل براش درست کردن و اوکیه، اینو خیلی بعد من فهمیدم و از دوستم پرسیدم ک آقا بهترین جا برای موتور سواری آفرود کجاس، این دوستم که امریکاییه ایشون گفتش ک موآ و بعدش همش توی ذهنم مواَب یوتا یکی از بهترینهاست و من بعدا از چند نفر دیگه هم این مواَب رو شنیده بودم ک یه شرایطی فراهم بشه بیام یوتا، توی ایالت یوتام تا حالا نیومده بودم و این شد ک اومدم یوتا ک حالا یه سری فایلارو براتون نشون میدم ازونجاهایی ک رفتم، ازون آرچای زیبا که توی یوتا هستش، توی تصاویر خواهید دید و اومدم یوتا و موتورم با خودم آوردمو خیلیم فاصله س تا فلوریدا. تو مسیر فضاهای بسیار بسیار زیبا رو دیدم برای موتور سواری اما مهارت و توانایی شو نداشتم.
• روز اول یادمه توی یه آر وی پارکی من اونجا یه کمپ کرده بودم بعد منتظر بودم خدا یه نشونه ای بده ک من چه جوری کجا برم اصلا چه جوریه این داستانش، بعد دیدم یه همسایه ای دارم اونم اونجا کمپ کرده یه موتور خیلی خوب و حرفه ایم داره، آماده ست برای اینکه بره لباس و همه رو پوشیده، کلاه کاسکت گذاشته و آماده س که بره برای موتورسواری، رفتم بهش گفتم ک آقا من اصلا جدیدم اینجا، و موتورسواریم کاملا جدیدم توش تو فضای آفرود، میشه من با شما بیام و اینا اون بنده خدام گفت باشه بیا، دیگه رفتیم و از قضا جاده ای ک اون می رفت واقعا جاده سختی بود یعنی نه همه جاش ولی یه جاهاش واقعا سخت بود یعنی اصلا دیوار رو باید میرفتی بالا، بعد پر از سنگ های خرد شده که همش زیر چرخ لیز میخوردن و می افتادن و اینا، خلاصه من با اون رفتم، اون بنده خدام مراعات منو میکرد یه جاهایی آروم میرفت وایمیستاد منتظر تا من برسم بهشون ولی خوردم زمین توی یه جایی که خیلی بدجور بود، اون بنده خدا خودشم اصلا کلی وایستاد با شک و تردید که بریم پایین یعنی یه سرپایینی وحشتناک بود پر از اون سنگهای خرد شده که میرفتی عین غلطک مینداختت پایین، خلاصه خودش با خیلی سختی رفت و وقتی
نوبت من شد من اومدم وسط کار خوردم زمین و موتور افتاد روی پای من و خلاصه پای منم خیلی درد گرفت یعنی بدجور موتور افتاد روم ولی خب اون بنده خدا اومد و موتور رو بلند کردیمو خلاصه رفتیمو تا اینکه رسیدیم. یعنی یه دور کامل زدیمو اومدیمو اون بنده خدا گفتش یعنی فهمید ک من ناواردم گفتش ک من دیگه خودم میرم چون میخام سریعتر برم، برم جاهای دیگه تا شبم هستم و دیگه خودت اینجا وایستا تمرین کن.
• خلاصه مام یکم تمرین کردیم با پا درد رفتم تا حالا باز خدا یه نشونه ی دیگه بهم بده، دوباره توی پمپ بنزین، دیدم یک گروه موتورسوار با هم ازین موتورای آفرود با هم اومدن توی پمپ بنزین که بنزین بزنن و یه تعداد 10 نفره شایدم بیشتر 15 نفری بودن، خلاصه رفتم هدایت شدم به سمت یکی شون، گفتم ک آقا من موتورسواری دوس دارم ولی بلد نیستم آفرود رو، میتونم با شما بیام و اینا، به شوخی گفتش ک بله میشه ولی 20 دلار پولش میشه گفتم مشکلی نداره، فقط میخام یه ذره یاد بگیرم و اینا، اگه جای سختی نمیرین، مثلا ما تریل های مختلف میریم بعضیاشون سخته و بعضیاشون یه ذره آسونتره ولی مدیریتش میکنیم حالا بیا ببینیم چه جوریه، شماره منو گرفت و بمن پیام داد که شماره ش بیفته و خلاصه گفتش ک مثلا فردا بهت خبر میدم ک بیای کجا ک بریم موتور سواری، خبر میدم خبر داد همون شب فردا فلانجا هستیمو خلاصه منم با این دوستان رفتم ک حالا توی فایلها خواهید دید، رفتم با این دوستانو اول از همه یک تریلی رفتیم بخدا حالا من اینارو فیلم نگرفتم یعنی اصلا یه چیزی میگم یه دیوار صاف بود خب به طول چقدر راه باید میرفتی از رو همین دیوار صاف، من تا اینو دیدم گفتم که آقا من نیستم، این خیلی وحشتناکه و اون بنده خدا هم گفتش ک اتفاقا ما هم نیستیم، برا ما هم وحشتناکه، این بچه هایی که می بینی میخوان برن اینا دیوونن، از دیوار صافم میرن بالا، ما نیستیم، بیا بریم ما خودمونم اینارو نمیتونیم بریم، بیا بریم یه جای راحت تر، خلاصه با اینا رفتیم اون جای راحت تر برای من خیلی سخت بود، و ما کلی مسیر رفتیم و نگو اصلا موتور من دو تا چرخاش باد نداره، من از اون موقعی ک 3 الی 4 سال پیش ک من این موتورو خریدم، من دست بهش نزدم بادش نکردم و هیچ کاریش نکرده بودم و همینجوری با خودم آورده بودمش، نگو این موتوره باد نداره ولی چون چرخ لاستیک های آفرود بقول اینا دِرت باک، اینا یه آج هایی داره یه ذره خودش گوشتیه تو پره، خیلی معلوم نمیکنه ک اصلا باد نداره، یعنی مثل بقیه لاستیکا نیس که یکم بخوابه روی زمین بفهمی، ولی باد نداشت بعد ما میرفتیم من احساس میکردم که این خیلی داره ضربه میزنه و میکوبه تو این سنگا میریم بالا ولی همینجوری رفتیم.
رسیدیم به یه جایی که اتفاقا فایلشم یه تیکه گرفتم، که اینا دارن باد لاستیکاشونو دارن چک میکنن، من گفتم میشه مال منم چک کنید، دید ک اصلا باد نداره، نه جلو نه عقب، بعد همشون بمن نگاه کردن و گفتن تو چه جوری پشت سر ما اومدی، اینجوری بود ک اینا چند نفری میرفتن جلو منم پشت سر اینا آخرین نفر بودم، چون سرعتم مثل اینا زیاد نبود، سعی میکردم یه ذره با احتیاط برم، خلاصه برام همونجا باد زدن و ما مسیر رو ادامه دادیم و دیدم اصلا چقدر تفاوت کرد اون ضربه هایی ک موتور میزد میخوردن به صخره ها دیگه اصلا نبود دیگه، دیگه بعدش موتور رو آوردم سرویس، یه جایی رو پیدا کردم که یاماهارو سرویس میکرد باد لاستیکا و تعویض روغن و محافظ برای ترمز و کلاچ گذاشت، یعنی اینارو بچه ها بمن گفتن و جالبه اون دوستانی ک من باهاشون صحبت کردم و توی گروه بزرگ بودن و جدا شدیم از همدیگه، ک نصفشون رفتن مسیرای سخت، این چندنفر با هم رفتیم مسیرای یه ذره آسونتر، اونا اصلا پزشک بودن پزشک متخصص جراح بودن و بقیه شون رو نمیدونم چیکاره بودن ولی تو حوزه پزشکی نبودن، ولی برام خیلی جالب بود ک اولا من بین اون همه آدم رفتم با اون کسی صحبت کردم ک اون چند نفری ک پزشک هستن و دوما اینکه چقدر اینا هوای منو داشتن و چقدر بمن آموزش دادن و چقدر بقول خودشون، ما هیچکس رو نمیزاریم پشت سرمون بمونه، ما حتما اگر با یه سری افراد بریم همه با هم میریم و همه هم با هم بر میگردیم.
• چقدر بمن کمک کردن، چقدر بمن یاد دادن، چقدر برای من جالب بود ک پزشک جراح متخصص هر کدومشون از یه ایالت هآ، حالا نمیدونم نحوه آشنایی شون چه جوری بوده، ولی یه 4 سالی با هم آشنا هستن و مثلا هر سال با هم قرار میزارن و میان یه جایی با هم موتورسواری کنن و اومده بودن اینجا یه خونه اجاره کرده بودنو خلاصه بودنو تو یه فرصتم با ما بودنو بمن خیلی چیز یاد دادن مخصوصا تو بحث های ایمنی که آقا شما باید بوت بپوشی، باید لباسای اینجوری داشته باشی، حالا من لباسای موتورسواری خریده بودم ولی سختم بود بپوشم یعنی خیلی اون آزادی رو میگرفت دیگه، ولی اینا خیلی جدی که باید اینارو بپوشی، اینا جونتو نجات میدن و توضیحات مفصل.
اتفاقی ک افتاد این بود ک من وقتی ک با اونا بودم، فهمیدم ک برنامه ی اینا اینجوریه ک بخاطر شرایط کاری شون، مثلا یه هفته دو هفته کار رو رها کردن، اومدن تا جایی ک میتونن تریل ها یعنی مسیرهای بیشتری رو برن.
فرض کن تو مواَب یوتا مثلا 20 تا مسیر 30 تا مسیر بیشتر مسیر موتورسواریه. اینا میخوان تا جایی ک ممکنه مسیرای بیشتری رو برن خب بعد تو مسیر یه جاهایی می دیدیم خیلی قشنگ که اصلا ویو فوق العاده و زیبا ولی اینا همین جور با سرعت می رفتن تو کوه و کمر می رفتن، منم مجبور بودم بخاطر اینکه اینا دارن میرن و اگر من کُند برم اینا هی مجبورن بخاطر من وایستن، منم پشت سر اینا برم، منم هی تو دلم میگفتم کاش وایمیستادم نگاه کنم، و بعدش اصلا بعد از یه مدتی ک با اونا بودم دیگه من گفتم ک بزارم خودم اصلا برم، حالا یه ذره مهارتم بیشتر شده و بزار خودم برم و ببینم و لذت ببرم، قرار نیست ک همش برم برای اینکه بگم آقا من این تریل رو تا آخر رفتم اینو رفتم اونو رفتم من دوس دارم اگر یک تریل رو میرم هر کجاش جالبه وایستم و ببینم و لذت ببرم.
خلاصه دیگه جدا شدم ازونا و خودم یادم گرفته بودم داستان موتور سواری و پیدا کردن تریل ها و نقشه خونی و ازین صحبتارو یاد گرفته بودم، دیگه شروع کردم به رفتن. میگم بازم چندین و چند بار من خوردم زمین که حالا تو فیلمایی گرفتم می بینید ک من میخورم زمین و دوباره بلند میشم ولی خداروشکر حالا بلای بدجوری سرم نیومد هر چند ک چند جا هم دیگه گفتم آقا یه ذره دیگه برم جلوتر خودمو به کُشتن میدم، اون بوت رو هم ک خریده بودم و به اصرار اینا خریده بودم، بوت های موتورسواری بلند، خیلی سختم بود ک ازینا استفاده کنم، اصلا مثل چوب میشه پاها، و اونم دور از چشم دوستان پزشک درآوردم، دیگه اصلا استفاده نمیکردم،
و گفتم بابا ول کن یعنی اینا برمیگرده به آزادیه، اون آزادیه همه جوره دوس داره راحت باشه، حتی اگر کلاه کاسکتم مجبور نبودم یعنی الزامی نبود قانون نمیگفت چون تو فلوریدا قانون مجبورت نمیکنه کلاه کاسکت بزاری، ولی تو یه سری ایالت ها مجبوری، باید کلاه کاسکت بزاری. و اینجا مجبور بودم دیگه، البته هوام سرد بود کمک میکرد که حالا خیلی سردتم نشه ولی بوته رو بی خیالش شدم گفتم بابا ول کن اصلا نمیشه مثل چوب میشه نمیتونی هیچ کاری بکنی، انعطاف پذیری بدنت رو ازت میگیره، حالا میگم شاید من عادت ندارم، اولین باره.
• توی این داستان همه چیز برای من جدید بود، یعنی از تریل ها، از موتورسواری، از خود موتور، از لباسا، از همه چی، ولی نکته ش اینجاست ک من دوس داشتم اینو تجربه کنم و میترسیدم ولی گفتم ک آقا بالاخره باید بر ترس ها غلبه کرد، آروم آروم باید بری تو دل ترس ها، و خیلی بزرگ شدم بعد از اینکه تو دل این ترسا رفتم.
• خیلی ترس داشت حالا شما تو فایلا می بینید من یه جاهایی صحبت میکنم توش همینجوری ک فیلم میگیرم، واقعا ترسناک بود یعنی برا من خیلی ترسناک بود، یعنی من دیدم بعضی موتورسوارا یه جاهایی میرسیدن وایمیستادن نمیومدن و ما می رفتیم ک من پشت سر اینا بودم میرفتم ولی یه سریای دیگه مسیر وحشتناک میشد ک دیگه ادامه نمیدادن، میگفتن نه آقا دیگه ما نیستیم. و من با اینکه میترسیدم عمل میکردم، هر چند ک اونقدم دیگه یعنی میخوام یه مرزی رو بین حماقت و شجاعت بگم، اونقدم نبود ک بگم آقا یک مسیری رو برم ک مطمئنم که از پسش بر نمیام و برم مثلا خودمو به کُشتن بدم.
مسیرای خیلی سختی بود ولی احساس میکردم مثلا میتونم یه جاهایی ک واقعا نمیتونستم دیگه بیخیال میشدم، دیگه بر میگشتم.
خیلی سخت بود، خیلی خیلی ترس داشت، برای من خیلی وحشتناک بود، واقعا با ترس حرکت میکردم و فقط از خدا میخواستم ک کمکم کنه، دوس داشتمم برم، دلمم نمیومد نرم، اصلا هیچ جوره نمیتونستم قبول کنم نرم، و از اون ورم خیلی خیلی میترسیدم ولی رفتم و حرکت کردم و دیگه امروز روزیه ک لباسارو همه رو اومدم توی یه استیت پارک زیبا همه رو شستم، پره خاک آ یعنی مسیر خاکی بود یعنی تمام زندگیم با خاک یکی شده بود، موتور،خودم، لباسام، کفش، جوراب همه چی، دیگه قشنگ یک روز تمام داشتم دونه دونه لباس می شستم، هی مینداختم تو ماشین لباسشویی، یه سریا رو مینداختم اینا شسته میشد مینداختم بالا تو خشک کن، دوباره جدیدارو مینداختم توی لباسشویی دوباره همینجوری به ترتیب، یک روز داشتم لباس میشستم، همه زندگی رو توی چندین روز ک داشتم همش با موتور این ور اون ور می رفتم، همه چیز خاکی شده بود و امروز دیگه تموم شد همه چی، آخرین مسیری ام ک رفتم با اجازه تون دو سه بار خوردم زمین، یعنی همین استیت پارکی ک هستم یه مسیری داره ک با موتور میتونی بری بالای کوه و بسیار بسیار مسیر سخت و دشواریه ولی رفتم تا یه مقداریشو و دیدم نه آقا نیستم، دیگه همونجا بود ک گفتم آقا تموم شد دیگه، هدایتم داره بمن میگه اگر جلوتر بری خودتو به کُشتن میدی، یعنی قشنگ احساس میکردم ک میگفتش ک دیگه تمومش کن و برگرد.
و این تجربه، درس های زیادی برام داشت، چیزهای خیلی زیادی یاد گرفتم، خیلی خیلی بزرگتر شدم، بر ترس هام غلبه کردم، حرکت کردم خیلی خیلی خیلی،
+ اینکه آقا وقتی آدم میترسه و اگر بتونه در حالی ک میترسه عمل کنه و حرکت کنه اصلا بعد از نتیجه گرفتن، بعد از موفقیت اصلا یه اعتماد به نفس، یه احساس غروری داره ک واقعا با هیچ چی قابل مقایسه نیس یعنی بعد از اینکه من این کارا رو انجام دادم، واقعا احساس میکردم ک یک ورژن جدیدی از شخصیت خودم خلق کردم که با اینکه ترسیده خیلیم ترسیده ولی عمل کرده و این قدر لذت برده و این قدر بزرگ تر شده و این قدر چیزهای جدید تجربه کرده.
دوس داشتم ک این فایلو براتون بزارم و بگم آقا اصلا این تجربه هایی ک ما داریم چقدر بما کمک میکنه اولا در مورد اینکه خواسته هامون حتما اجابت میشه اگر ما باورهای درست داشته باشیم، اگر ما در مسیر درست باشیم، دیر یا زود خواسته های ما اجابت میشه. این خواسته ای ک من داشتم موتورسواری برم تو کوه و کمر و اینا، تو ایران خیلی این خواسته رو داشتم، اون خواسته اجابت شد در امریکا ک صدها برابر مناظر و فضا و تریل های بیشتر نسبت به هر کجای دنیا دارن، حالا به غیر از ایران نسبت به هر کشور دیگه ای تو دنیا شاید بگم هزاران برابر تریل داره یعنی مسیر آماده شده، ساخته شده برای موتورسواری آفرود. خب داره و اومدم اینجا و توی چه فضاهایی حالا میگم تو فایلا می بینید اصلا یه جاهایی ک من اصلا تا به حال ندیده بودم، نه من نه هیچ کس دیگه ای، هر کسی میومد می دید. یعنی خیلی جای خاصی بود.
درساشو یاد بگیریم:
همه میترسن، اما مهم اینه ک در حالی ک میترسیم حرکت کنیم و عمل کنیم و بعدش واقعا به خودمون افتخار خواهیم کرد.
من هم با ترس هام روبرو شدم اولش سخته ولی کم کم که واردش میشی می بینی اصلا هیچی نیست و من چقدر حساس و الکی میترسیدم بخاطر اینکه به ذهن مون اجازه میدیم توهمات خیالی عجیبی ایجاد کنه برامون و نذاره که ما واردشون بشیم.
با تشکر از فروغ عزیز که متن این فایل را در قسمت نظرات این قسمت نوشته اند.
منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت 81389MB35 دقیقه
به نام خداوندِ بخشاینده ِ مهربان
به نام آرامشِ بخشِ و اجابت کننده ی درخواست هایــــم
سلام میکنم به خدایم به رب به خدای آسمان ها و زمین، خدایی که بیشتر از من میخواد تجربه بشه روی زمین توسط بنده ای که جسمش را هیچی خلق کرد و از روحِ خودش در او دمید و با هر مرگ و بیداری، یک دنیای تازه را بهش هدیه میده تا بازم بیشتر خودش را کشـــف کنه
و سلام میکنم از حالِ مراقبه ام، آرامشم به استاد عزیزم مریم جانم، عزیز دلم و همه ی اعضای گرم و صمیمی خانواده ام.
خدایا شکرت که با افکارم میتونم زندگیم را خلق کنم پس مهمه که چه افکاری را در لحظه انتخاب میکنم و چه تجسمی میکنم. خدایا سپاس گزارم برای درکِ قوانین
امروز روزی بود که فایلِ، قسمت دوم داستانی در مورد هدایت اومد روی سایت، این فایل برای من پُر از احساس و حضور خداوند بود و هست فایلی که بعد از مدت ها من همش حالم جوری بود که همش داشتم گوش میدادم و مینوشتم و اشک میریختم، راه مشخصِ نور یکیه نور مشخصه مسیر درست مشخصه خداوند داره در هر لحظه با بنده اش صحبت میکنه، امروز با اون فایل .. فقط دارم سرمو تکون میدم .. انقدر منو متحول کرد دگرگون کرد پرم کرد انگیزه داد شور داد شوق داد هوش داد علم داد ایمان ایمان ایمانم را باورهام را قوی تر کرد که اینکه خدا هست و خدا هست و خدا هست. الان از خواندنِ همون کامنت برگشتم سرشار از ایمان و توکل شدم دوباره
واقعا من برای چی اینجام؟
برای جاری کردن خدایم برای گسترش خدایم (من ) خب!
واقعاا همه چیز من برای همینه، پول من زمان من توانایی های من همه چیز را باید صرف کنم توی همین مسیر در راستای تحققِ همین هدف .. خدایا شکرت. امشب جایی لازم بود که ایمانم را نشون بدم و چقدر خوب با باورهای درست با نگاه درست اینکارو کردم. اینکارو کردم به خوبی و حالم خوبه و خوشحالم که عمل کردم. خدایا شکرت خدایا شکرت برای درک بیشتر خدایا شکرت برای ایمان بیشترم خدایا شکرت برای آرامش بیشترم.
امروز که از خواب بلند شدم بازم ساعت هاا تجسم تونستم کنم، و حتی چندین و چند روزه که اول صبح میرم دوش ثروت میگیرم دوشی که توش تجسم میکنم و mp۳ام هم میبرم و زیر دوش هنسفری هم میذارم و چقدر حسم قوی تر شده چقدر صحنه ها با وضوح بالا میبینم .. امروز تا بلند شدم یک چیزی بهم گفته شد میخوام بنویسمش همون چیزی که روی برگه ای نوشتم و زدم به دیوار اتاقم ..
I adore excited to explore my unknown world, and make value make money make wealth of known parts in my World
I AM AN ADVENTURE
یعنی اینکه من عاشق هیجان زده برای شناخت دنیای درونم ناشناخته های درونم هستم و دنبال ساختن ارزش ثروت خوشبختی آزادی لذت عشق پول از اون چیزهایی که کشف کردم
دقیقه هاای بعد از این، ادامه اش هم بهم گفته شد
گفت که: جهانگردی فقط وسیله ای هست برای این
و بعدشم بهم گفت که جهانگردی به نام خداوندِ بخشاینده ِ مهربان
به نام آرامشِ بخشِ و اجابت کننده ی درخواست هایــــم
سلام میکنم به خدایم به رب به خدای آسمان ها و زمین، خدایی که بیشتر از من میخواد تجربه بشه روی زمین توسط بنده ای که جسمش را هیچی خلق کرد و از روحِ خودش در او دمید و با هر مرگ و بیداری، یک دنیای تازه را بهش هدیه میده تا بازم بیشتر خودش را کشـــف کنه
و سلام میکنم از حالِ مراقبه ام، آرامشم به استاد عزیزم مریم جانم، عزیز دلم و همه ی اعضای گرم و صمیمی خانواده ام.
خدایا شکرت که با افکارم میتونم زندگیم را خلق کنم پس مهمه که چه افکاری را در لحظه انتخاب میکنم و چه تجسمی میکنم. خدایا سپاس گزارم برای درکِ قوانین
امروز روزی بود که فایلِ، قسمت دوم داستانی در مورد هدایت اومد روی سایت، این فایل برای من پُر از احساس و حضور خداوند بود و هست فایلی که بعد از مدت ها من همش حالم جوری بود که همش داشتم گوش میدادم و مینوشتم و اشک میریختم، راه مشخصِ نور یکیه نور مشخصه مسیر درست مشخصه خداوند داره در هر لحظه با بنده اش صحبت میکنه، امروز با اون فایل .. فقط دارم سرمو تکون میدم .. انقدر منو متحول کرد دگرگون کرد پرم کرد انگیزه داد شور داد شوق داد هوش داد علم داد ایمان ایمان ایمانم را باورهام را قوی تر کرد که اینکه خدا هست و خدا هست و خدا هست. الان از خواندنِ همون کامنت برگشتم سرشار از ایمان و توکل شدم دوباره
واقعا من برای چی اینجام؟
برای جاری کردن خدایم برای گسترش خدایم (من ) خب!
واقعاا همه چیز من برای همینه، پول من زمان من توانایی های من همه چیز را باید صرف کنم توی همین مسیر در راستای تحققِ همین هدف .. خدایا شکرت. امشب جایی لازم بود که ایمانم را نشون بدم و چقدر خوب با باورهای درست با نگاه درست اینکارو کردم. اینکارو کردم به خوبی و حالم خوبه و خوشحالم که عمل کردم. خدایا شکرت خدایا شکرت برای درک بیشتر خدایا شکرت برای ایمان بیشترم خدایا شکرت برای آرامش بیشترم.
امروز که از خواب بلند شدم بازم ساعت هاا تجسم تونستم کنم، و حتی چندین و چند روزه که اول صبح میرم دوش ثروت میگیرم دوشی که توش تجسم میکنم و mp۳ام هم میبرم و زیر دوش هنسفری هم میذارم و چقدر حسم قوی تر شده چقدر صحنه ها با وضوح بالا میبینم .. امروز تا بلند شدم یک چیزی بهم گفته شد میخوام بنویسمش همون چیزی که روی برگه ای نوشتم و زدم به دیوار اتاقم ..
I adore excited to explore my unknown world, and make value make money make wealth of known parts in my World
I AM AN ADVENTURE
یعنی اینکه من عاشق هیجان زده برای شناخت دنیای درونم ناشناخته های درونم هستم و دنبال ساختن ارزش ثروت خوشبختی آزادی لذت عشق پول از اون چیزهایی که کشف کردم
دقیقه هاای بعد از این، ادامه اش هم بهم گفته شد
گفت که: جهانگردی فقط وسیله ای هست برای این
و بعدشم بهم گفت که جهانگردی | | | | |
<< این نوشته انگلیسی << این دو هم برای اینه که تو دنیات را سرشار از عشـــق، ایمان، توکل، اعتماد به خدا کنی.
امروز مسیرم برام مشخص تر شد، امروز راهم را بیشتر شناختم چون خودم را بیشتر شناختم حالا دقیق میدونم که چرا میخوام جهانگردی کنم، چرا میخوام بیشتر خودم را کشف کنم چون میخوام تجربه های بیشتری کنم چون میخوام به خواسته های بیشتر و وسیع تری برسم که بازم بازم بازم برای احساس کردن بیشتر خدایم هست خدایم ربم ..
من اینجام به خاطر خودش و خدای من بیشتر از من میخواد تجربه بشه فقط آگاهی نباشه میخواد تجربه بشه
و من اینو خوب درک کردم خداروشکر، فردا این موقع توی مسیر با ماشین داریم میرم با یک تیم بینظیر کوه نوردی بعد از ۳ سال از آخرین باری که توچال رفتم .. دلم براش پر زده بود جذب فوق العاده ای بوده و هست کلـــی هم نشونه اومده که من باید برم این کوه نوردی را یک کوهی به نام چهل تن بین لرستان و همدان زیبا ..
از وقتی که این سفرنامه را شروع کردم هر چقدر داره بیشتر میگذره سفرهای من اولا شروع شده و دوما اینکه داره متنوع تر و بیشتر و بیشتر میشه … خوشحالم خوشحالم سپاس گزارم خدایا شکرت استاد جون پدر پدر پدر عاشقتم ممنونم ازت ممنونم ازت عاشقتم خداروشکر میکنم به خاطر وجود ارزشمندت خداروشکر میکنم به خاطر آزادیت به خاطر استقلال مالی و زمانی و مکانی و روابطت خداروشکر میکنم به خاطر روی ماهت خداروشکر میکنم به خاطر همه ی وجود ارزشمندت پدر جان خداروشکر میکنم که توی مسیرید و ادامه میدید، خداروشکر میکنم به خاطر پارادیس زیبا، به خاطر فارم، به خاطر خونه ها و ماشین ها تکنولوژی و سایت و لباس ها و همه چیز شما خدا بیشتر و بیشتر بهتون بده خدا ایمانتون را بیشتر کنه اراده اتون را قوی تر کنه الهی شادترتون کنه .. میدونم که نمیتونم برای کسی دعا کنم چون دعا برای خودمه اماا میخوام بگم حسم اینه .. شما بیشتر پیشرفت کنی ثروتمندتر بشی من به خدا نزدیک تر میشم .. عاشقتم چقدر فایل های هدایتی که همه ی فایل ها و همه ی محصولات همینن چقدررر هدایتی زندگی کردن شیرینه چقدر اصلِ چقدر پر از حسِ خوبه چقدر بودن توی مسیر درستِ توی مسیر ستاره قطبی هست انگار وای وای امشبم که دیگه خدای من خود نشانه ی من شد ق د م اول خدای من شد قدم اول .. الله اکبر
من از مریم جانم سپاس گزارم سپاس گزارم بانو جان دوست جان ممنونم که این سفرنامه را با دوربینت شروع کردی و چه معجزه هااا معجزاتی که آخر تسلیم شدمم من و گفتم باباا زندگی من پر از معجزه است و اصلا معجزه های خدا برای من توی دنیای من طبیعی شده ..
و چقدر مریم جانم زیبا نوشتی چقدر زیبا درک کردی قانون را، ۱۲ قدم یعنی شیوه ی طبیعی زندگی کردن
طبیعی زندگی کردن یعنی، ساختن باورهای قدرتمندکننده به کمک کنترل ذهن و کنترل کانون توجه به منظور بیشتر ماندن در احساس بهتر و سپس هدایت شدن توسط آن باورها و آن احساس خوب به سمت جریانی از خواستهها و نعمتهای بیشتر
چقدر این روزهاا اصلا همین امروز چقدر فایل های زیادی را گوش دادم چقدر هدایت شدم به شنیدن بیشتر و بیشتر فایل هاا چقدر علاقه مند تر شدم قبلا تا همین ۶ روز پیش اینجوری نبودم .. اصلا نبودم امااا الان. این فایل تموم میشه میرم بعدی بعدی تموم شد مراقبه و تجسم و بعد دوباره فایل .. خلاصه این سیرکوله ادامه دارد .. خدایاا شکرت .
استاد جونم گفتی روز اول که رسیدی آمریکا به دوستمون گفتی ساعت ۸ صبح بیاا رفتید بانک و کارت گرفتی و روز دوم رفتی موتور یاماها گرفتی .. خدای من .. عاشقتم عاشقتم خدای من خدایا شکرت .. چقدر خوشحالم و سپاس گزارم که در فراوانی کامل هستید در استقلال مالی هستید ..
و چقدر جالب که توی سال ۸۸، توی دریم بوردتون عکس آمریکا را زده بودید امااا ببین چطور با اون ایمان و شجاعت و رهایی و توکلتون چطوررر به آمریکاا به این سادگی هدایت شدید .. الله اکبر خدایا شکرت
من که خوشحالم خوشحالم بازم که آمریکاا را با شما شناختم … با نگاه درست و توحیـــدی
من آمریکاا را با شما عزیزانم گشتم
من امریکااا را زیبایی هاش را با شماا دیدم از دوربین مریم جان و آموزش های شما
من آمریکا را عاشقش شدم، خواسته ام را به وضوح رسوند که منم میخوام اونجا باشم توی FL
من آمیش ها و تفاوت ها و ثروت و فراوانی و عشق و محبت بیشتر و توحید بیشتر را با شماا اینجاا شناختم و درک کردم و تحسین کردم.
باا شماا توی آمریکاا که کجا نرفتیم ..
دوست های عالی .. خانواده رایان و اون خانواده عزیز و بی نهایت انسان و دوستان عزیز ..
من با همین آمریکاگردیمون، عزیز دلم را جذب کردم و عاشقشم
من با همین آمریکا گردیمون کامل تر شدم به خودشناسی بیشترم رسیدم به خدایم خدایم ..
من با نگاه درست شما، IN GOD WE TRUST نه تنها پشتِ دلار بلکه توی غار و زمین و آسمون و هر شهری دیدم و دیدم و دیدم و حس کردم و تحسین کردم.
خدایا شکرت
چقدر نشون از فراوانی ثروت هست که جای جای این کشور مال کسیه، شخصیه .. و چقدر این نگاه به کسی که خودش را مسئول زندگی خودش مثل یک جمهوری خواه، میدونه کمک میکنه که رو پای خودش وایسه و بسازه هر چیزی که میخواد بخره پول بسازه .. مولد باشه. و تحسین برانگیز
چقدر خوبه که آره چیزی را بگی که خودت استادشی و نه اینکه خوب نیستی توش بخوای آموزشش هم بدی مثلِ رانندگی به مایکی جان و این صداقت در فرکانس شما را تحسین میکنم این صداقت این سخاوت شما را پدر تحسین میکنم عاشقتمم
چقدر خوب یاد گرفتم که وقتی خواسته ای داری مثل موتور راندن اما مهارت نداری اماا خدااا را که داری فرکانست را که داری در استقلال مالی و زمانی و مکانی هم که هستی، و چقدر زیباست که شجاع دل هم هستی، و اینجوری پدر انقدر ذوق و شوق انجامش را داری که خداوند هدایتت میکنه، آدم ها را میاره و وقتی هم که میاره میگی میدونی که این آدم اومده کمکت کنه این آدم دستِ خداست و از اون فرد تشکر میکنی برای کمک کردن به شما .. مثل همون جایی ایمان داشتید و فرکانسش را فرستادید و نشانه ها را دیدید و دنبال کردید توی همون پمپ بنزین ..
و چقدر زیباست و تحسین برانگیز این نداشتن وابستگی و دل بستگی به کسی و چیزی.
وقتی دقیقه ۱۸ فایل را گوش کردم .. گفتم خودشه .. پدرِ من در لحظه داره زندگی میکنه در لحظه در لحظه .. خیلی خوب این در لحظه بودن را توی سفرهام تجربه کردم.
+ یاد گرفتم که وقتی مصمم بشی وقتی خواسته ات را جدی بگیری که خدا میخواد که تو بهش برسی بیشتر از شما میخواد که تجربه اش کنی چرا که دنیایی که داریم توش زندگی میکنیم دنیایی هست که داره هر لحظه رشد میکنه پیشرفت میکنه و هر کسی که بخواد این دنیا را گسترش بده پشتبانش هست، و شما خواستی که موتور سواری را تجربه کنی و شد شد شد بالاخره شد، شما رفتی دست ها اومدند شما به خواسته اتون رسید و چقدر منجر شد به کشف بیشتر خودتون چقدر منجر شد که خداتون را بیشتر بشناسید چقدر منجر شد که ترس هاتون بریزه چقدر منجر شد که فرق بین حماقت و شجاعت را درک کنید چقدر باعث شد که نگاهتون به آدم ها بازم بهتر بشه، چقدر منجر به گسترش جهان بینی شما شد، چقدر همین رسیدن شما به خواسته اتون منجر به آشنایی با دوستای عالی ترین شد ثروتمندترین شد چقدر منجر به بازم مستقل تر شدن شما شد، باورتون به توحیدی تر بودن این کشور بینظیر شد، چقدر منجر به افزایش خلاقیت شما ثروتمندی بیشتر شما، اینکه شماا اشرف مخلوقاتی همه چیز مسخر شمااا شده، شد .. واقعااااا خواسته هاا معنوی هستند مقدس هستند ارزشمند هستند
خدای من ببین با رسیدن به یک خواسته چی شد .. خدایااااااا شکرتت عاشقتم عاشقتم خدا جون برای این حمایتت خدا جونم مرسی عاشقتممم
+ این فایل بهم گفت که تو در زمان و مکان مناسب به خواسته ات میرسی، مثل اینکه پدر شما موتور سواری را میخواستی توی همون ایران اصلا امااا بهش وابسته نبودی گیر نداده بودی زندگی خودت را کردی توی دنیای خودت تجسمش کردی لذتش را بردی و رهااااش کرده بودی و میدونستی که برنامه ریزی خداوند بهترین و کامل ترین برنامه هست خدایی که تممامم جهان را داره هدایت میکنه و نه فقط زمین و زمینیان .. و چقدر عالـــی بهش رسیدید اونمم کجااا! یک جایی که ۳۵۰۰ کیلومتر مسیر تریل داره خدای من اونم فقط اینجااااا Utah
+ چقدر این فایل بهم این درس را داد که اگر جایی چشمم را گرفت در حالی که دارم حرکت میکنم، وایسم و لذت بیشتری با عکاسی، با فیلم برداری با صحبت کردن در موردش داشته باشم و بعد ادامه بدم در واقع زندگی یک مقصد صرفا نیست که برسیم تمام شد و رفت نه! زندگی یک مسیره که باید ازش لذت برد .. لذت .. شماا داری در هر لحظه فرکانس میفرستی به جهان هستی.
+ حتی توی خودِ تجربه کردن خواسته ات، میشه خواسته هایی دیگه هم داشته باشی و بهشون برسی به راحتی با همون داشته هات مثل همین ایده ی خلاقی که بهتون گفته شد که اینجوری دوربین را بذار و گذاشتید .. و خدای من!
+ همه چیز باید به راحتی و سادگی انجام بشه
+ بترس ولی اقدام کن …
+ خدایا شکرت از اینکه من را خالق زندگی خودم قرار دادی.
عاشقتونم
. . . . .
الان دارم کامنتم را ادیت میکنم، اتفاق بسیار جالب و هدایتی افتاد که نشان از تایید هدایتی بود که صبح تا بلند شدم بهم گفته شد .. خدای من خدای من
دقیقا تا همون جایی که نوشتم "" و بعدشم بهم گفت که جهانگردی با اینکه تمام پیام را فرستاده بودم اماا عجیب تاا همینجاش اومد حتی اسکرین شات گرفتم که بازم ببینمش آقاا خدا داره حرف میزنه با من با من بیشتر از من میخواد دنیاا را بگرده و سفر کنه .. خدایاا شکرت
خدایا شکرت عاشقتممم
سلام به روی ماهت استاد جان، پاره ی ارزشمندم
آفرین به این شجاعت و رفتن تو دل ترس هات تا جایی که خدای درونت میگه ببین! جلوتر بری جونت به خطرتر میافته! هوم
چقدر خوب هدایت شدم به دیدن ادامه ی سفرنامه، خب من که عجله ای ندارم به قول شما همش قرار نبود که پشت بچه ها بگازونم و فقط جلو برم و بگم خب این مسیر را رفتم اینم که رفتم اونم که … نه!!
گاهی لازمه استوپ بزنی و با دیدن هر زیبایی بیشتر و عمیق تر بری تو دلش و بیشتر از همیشه حسش کنی، آره حسش …
بیشتر غرق خودش بشی، غرق خودت بشی .. دنیای درونت دنیای رویاهات، جهان زیبات
راستش دلم تنگ شده بود برای دیدن قسمت های سفرنامه یک جاهایی یک روزهایی حس میکردم فعلا نیازی به دیدن قسمت ها ندارم و فقط کافیه همین حال ماورایی و احساس خوبی که دارم را نه تنها حفظ بلکه قوی تر و بیشتر و عمیق ترش کنم، اخه سبک شخصی زندگی من بهم میگه که منِ محمد برای حفظ داشته ها تلاش نمیکنم بلکه برای هر روز بهتر شدن و خداگونه تر شدن تلاش میکنم توی دنیایی که همه چیزش براساس حرکت استوار خب بهتره منم حرکت رو به جلو و صعودی داشته باشم تا بودن در یک خط موازی فقط!
دیشب وقتی داشتم اتفاقان بی نهایت مثبت دیرروزم را برای انجام دادن تعهد والا و مقدسم انجام میدادم و شروع به سپاس گزاری و نوشتن تماممم اتفاقات مثبتی که داشتم میکردم هدایت شدم به قسمت 31 سفرنامه توی این یک ماهی که سفرنامه را دنبال نکرده بودم، چند باری فکر کنم دیشب برای بار سوم هدایت شدم به این قسمت و بازمم دیدن و ادامه دادن سفرنامه. من با کمال میل حرف خدای درونم بهترین دوستم را شنیدم و تایید کردم همون دیشب این قسمت ارزشمند را دانلود کردم و شروع به خواندن نظرات کردم، خدای من خدای من
اگاهی های شما هر روز داره بیشتر میشه چون داری بیشتر عمل میکنی
و همینطور برای بچه ها، هم پاره های ارزشمندم خدای من چه تجربه های نابی چه اگاهی هایی
چه ترس هااا ولی اقدام کردن هایی
منم یاد یکی از همین ترس هام افتادم که برای خودم افتخار امیر و خنده داره، ترسی که شاید 1 سال و نیم با خودم کشوندمش ولی بالاخره توی یک روز بارونی توی دانشگاه تصمیم گرفتممم که بالاخره انجامش بدم و بعد از این کار یک احساس رهایی یک احساسس یک فرا احساس داشتم که توی محوطه ی بزرگ دانشگاه در حالی که کلاسم داشتم فقططططط فریاددد میزدممم خدایااا شکرتتتت بالاخرههه انجامش دادم انجامش دادم اون ترس رفت .. و جاشو به ایمان و آرامش پایدار و بینظیری داد ..
خدای من هرگز یادم نمیره. من دقیقا بزرگتر شدم.
بزرگ و بزرگتر
و زندگی را زندگی کردم بیشتر از همیشه
وای که چقدر استاد جان از حرفای شما لذت بردم از تجربه های ارزشمندتون که بی نهایت ارزش داره: من احساس کردم که یک دوره یک محصول خریدم و دارم حالا در زمان و مکان مناسب به این فرا اگاهی ها و تجربه ها گوش میسپارم و لذت میبرم.
و چقدر خوشحالم که بالاخره موفق به دیدن این قسمت شدم
واقعا سناریوی خدا، کامل ترین و بی نقص ترین و هدفمندترین سناریو برای من و کل جهان هستی، هست.
خیلی چیزهاا را یادداشت کردم مثلا،
*حرکت برای ازادی بیشتر و هر انچه که ازادی شما را میگیره سریعا به فکر نشانه و هدایت برای حل کردنش هستید.
* میترسید ولی اقدام میکنید
* میترسید ولی اقدام میکنید و هر روز سعی میکنید از اون دایره ی امن زندگیتون فراتر برید و این دایره هر روزز بزرگ و بزرگ ترش کنید و با این بزرگی در واقع خودتون و خدای خودتون را بزرگ و بزرگتر کردید و حالا به همون شعار همیشگیتون: شاد زندگی کن و دنیا را جای بهتری برای زندگی کن: بیشتر از همیشه جامه ی عمل کردید.
* ایجاد دریم بورد و تجسم کردن و زندگی با همون چیزهایی که میخوای ولی الان نداری ولی میدونی که وجود دارند فقط باید احساست را خوب نگه داری چرا که با احساس خوبت تو به اون خواسته های ارزشمندت نزدیک و نزدیک تر میشی.
* زندگی ماجراجویانه داشتن و رفتن به دل جاهایی که تا حالا نرفتی. راستش خودم خیلی وقت ها منم این روحیه را دارم ولی فراموشش کردم این روزها ولی همیشههه میدونم که همین خواسته ی من بوده و اتفاقا یکی از سپاس گزاری هام برای همینه برای زندگی ماجراجویانه داشتنم، اما اوکی اوکی محمد! حالا که بیشتر متوجه اش شدم باید بهش واقعا هم عمل کنم بیشتر از همیشه به جای رفتن به یک جای مشخص و زیبا برای بارها و بارها میتونم بیشتر به جاهای ناشناخته تر برم و کشف کنم اول خودم را در اونجا و بعد خودم را در اونجا و خود اونجا، خدایم را در اون زیبایی ها در اون تپه ها و حیوانات و درخت ها و سرسبزی و آب و رود و ماهی و … آفتاب و آسمان و ستاره ها و کهکشهان ها …
* خریدن بهترین هااا مثل شورلت سیلورادو با اون حجم از موتورها یا بهترین موتور ها بهترین خانه ها بهترین و نامحدودترین ها بهترین لباس ها بهترین هااا : خب مشخصه اینجا احساس لیاقت ” بهترین ها ” را واقعا درخودتون ساختید اما میدونم که هر روز باید بهترش کنیم که این کارو میکنیم. چون جهان ما براساس حرکته و همه چی میتونه بی نهایت بهتر و بهتر و بهتر بشه زمانی که اون محدودیت ها را توی ذهن خلاقمون فقط و فقط بزنیم کنار و با اون عینک که خدا هست، خداگونه ببینم و حرکت کنیم ،، من عاشق این جمله ی خدای درونم هستم:
و مقاومت هایم را کنار بذارم تا بال های پروازم خدا باشد همانی که بود و هست و خواهد بود و باید باشد و اوووج میگیرم … اوجج
* اون جایی که خودم میدونم خوب نیستم و نمیتونم حالا الگوی مناسبی باشم، خب نباشم توی اون مورد
* و خداوند هدایت میکند در هر لحظه من را به سادگی به راحتی به زیبایی با زبان نشانه ها خدای درونم با من صحبت میکند گاهی با همسایه ای که کنار Rv من پارک کرده و حالا اماده ی رفتن به آفرود موتورسواریست و گاهی در یک پمپ بنزین!
* ذوق و شوق برای انجام کاری که حست میگه و خیلی وقته داره به تو میگه میتونی این کار را انجام بدی و تو فقط جلوشو نمیگیری به جای استوپ اون حسی که داره با تجسمش فقط و فقط بی نهایت انرژی میده و آدرنالین ترشح میشه پرورشش میدی و از خدا هدایت میطلبی اگر لازم باشه برای انجامش مهاجرت میکنی به یک جای خیلی دورتر که اونجا اون تو و اون تجسم و حس یکی دقیقا میشید!
* خواندن دفترچه راهنمای هر چیزی! منظورم وقتی مثلا گوشی میخرم یا موتور یا ماشین میتونم از تجربه های دیگران استفاده کنم سرچ کنم تحقیق کنم برای این که بیشترین استفاده را از این ابزار خداگونه که اومده به من کمک کنه بیشتر خودم را تجربه کنم بیشتر در احساس خوب باشم. گاهی با خواندن اون دفترچه متوجه میشی که باید امکانات کامل یک موتور مثل لباس مخصوص و کلاه و را تهیه کنی گاهی اون دفترچه میگه باید این مسیر را بری اون مسیر را حتی و بهت میگه تیم ورک بینظیره همه بهتره با هم بیان و حرکت کنن و همه با هم برگردند.
* یک قسمت از این محصول! منو یاد این جمله انداخت که: هدف به خودی خودش مهم نیست هدف فقط به زندگی تو جهت میده و هیچ مقصدی وجود نداره مهم اینه مهم اینه که فقط از این لحظه ات استفاده بکنی و خلق کنی و بسازی و بکوبی و بپاشی و برقصی و شاد باشی و رها باشی و بخندی و … میدونی! مهم اینه که لذت ببری و به نظرم خوشبختی را احساس کنی و خوشبختی چیزی جز سپاس گزاری دائمی نیست لذت بردن از این لحظه و از همین داشته هات. واوو
* و اما تحسین + چیزی که یادداشتش کردم تا حتما بنویسم: تحسین شما ای هم پاره ی من حسین جان که سید حسین یا استاد اینا همش قید و بندهاست و من رهام از هر قید و بند و اسمی مهم اون روح ارزشمند اون وجود پربرکت و الهام بخش و تاثیر گزارشماست که من عاااشقشممم و بارهاا و بارهاا به خاطرش سپاس گزاری میکنم و خدا را شکر میکنم و تحسین میکنم.
بترس ولی اقدام کن چون تو دل ترس دقیقا چیزیه که مشتاقانه منتظر توست …
خدایا شکرت
به نام خدای زیباآفرین
خیلی خیلی این پیام زیبا و تحسین برانگیز بود زهرا جان: سلام عزیزم
واقعا لذت بردم و از خواندنش و از نوشتنت از بیان احساست
از باورهای عالی که ساختی از تجسم های خلاقی که داشتی از این سپردنِ خودت به خداوند این رهایی واقعا تحسین برانگیز آفرین آفرین من که واقعا تحسینت میکنم عزیزم خیلی خوشحالم که میتونم پیام های فوق العاده پر محتوات را بخوانم
به خاطر وجود ارزشمندت از خداوند یکتای متعال سپاس گزارم و خدای روزی رسان من حیث لایحتسبم را عاشقانه تحسین میکنم تو ارزشمندی .. تو فوق العاده ای
برات بهترین را میخواد بیشتر از همیشه .. اونم خودشِ ثروت سلامتی معنویت .. همه چیزهای عالی را با هم یکجا.