https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/10/abasmanesh-19.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2019-10-29 05:00:442024-09-12 10:08:31سفر به دور آمریکا | قسمت 82
358نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سپاس گزارم از استاد عزیزم بابت این فایل فوق العاده. چقدر احساسم خوب شد از همه چی لذت بردم. از فیلم برداریتون لذت برم. خیلی باحال میومدین جلوی موتور و صحبت میکردید. از اون تیکه که زیپ و بستید و گفتید لتس گو خیلی لذت بررردم و کلی برام فان و جالب بود. صخره های هیولا اصلا یه تیکه بود من ترسیدم گفتم استاد الان از دره میوفته پایین??
خیلی لذت بردم از دوچرخه سوارها چقدر عشق میخواد بخدا تو گرما رکاب بزنی. اونم توی مسیری که با موتور نمیشه رفت. چه قدر و آمادگی جسمانی نیاز داره…اصلا باورم نمیشد افرادی هستن توی همچین مسیرهایی با دوچرخه برن.
خیلی خیلییییی لذت بردم. با خودم گفتم با بچه های همفرکانس و استاد عزیزم میریم یه روز همچین مسیرهایی رو، و تا اون موقع استاد خیلی حرفه ای شدن و راهنمامون میشن…
واقعا رسیدن به خواسته ها و ثروتمند شدن معنوی ترین کار در دنیا هست. خدارو صد هزار مرتبه شکر که من هم می تونم روزی مثل استاد به همین خواسته هایی برسم، و ثروتمند باشم و این زیبایی ها رو با بقیه به اشتراک بگذارم..
خداروشکر بابت اینکه دوست و استاد عزیزی مثل شما دارم.
از صمیم قلب ممنووونم
منتظر فایل های بعدی هستم تا باهاشون عشق کنم و لذت ببرم.
من خودم ادیت ویدیو کردم می دونم کار راحتی نیست و این 50 دقیقه شاید 3، 4 ساعت از تون وقت گرفته باشه. ممنونم که فایل ها رو با عشق به ما به اشتراک می گذارید. واقعا ممنونم . امیدوارم صدها برابر احساس خوبی که در ما بوجود میارید خدا بهتون احساس خوب و ثروت و نعمت بده…
من فیلمتون رو تماشا کردم ولی در مرحله اول درک نکردم که من باید چه درسی از این فایل بگیرم؟؟ من با مداری که الان در اون قرار دارم چرا با این فایل مواجه شدم؟؟ اومدم و کامنتهای بچه ها روخوندم و هرچه بیشتر تمرکز کردم پرده های بیشتری از جلوی چشمانم کنار رفت و الان که دارم این کامنتو میذارم اون ندایی که در درونم باید بگه چی بنویسم شروع به صحبت کردن کرده!!!
من کل این فایل رو یک نمادی از زندگی انسانها میبینم. اون دشت با سایه هایی در جایی، با زمینهای مسطح و گاهی سنگلاخی، با تابش ارام و همیشگی خورشید، با جاری بودن رودی، با بیکرانگی اسمان، با علامتهای روی زمین و با انسانهایی که در روی زمین هریک به شکلی دنبال نشانه ای را گرفته اند و با ختم شدن ان به جاده ای اسفالت و سرعت بالا برای من نماد تولد و مرگ بود.
تولد در روی زمین، و مسیر به چشم سخت اما بدل شدنی!!!! همان نماد زندگی است و هر چاله ای و هر سنگی چه کوچک چه بزرگ و هر فرازی و هر نشیبی چه ارامو چه کند نمادی از اتفاقات روزمره زندگی است. اینکه با وجود هر انچه پیش روست هر انچه در پس سر است هر انچه در زیر پاست تو متمرکز انچه شوی که میخواهی، تو بدنبال نشانه ها بروی و تو علائم را دنبال کنی گاه بایستی و گاه با توکل پیش بروی، گاه تحسین کنی و گاه دستی تکان دهی و لبخندی ببینی، گاه به امیدی از انکه میاید بپرسی… مسیری که امدی سخت بود؟؟؟ و گاه حتی به بی اب بودنت هم توجه نکنی و با اینکه تنهایی مدام افعالت جمع باشد، بچه ها بریم!!!! بچه ها ببینید!!!! بچه ها اینجا رو!!!! و خورشید همواره ارامو گرم بتابد!!! و اسمان ارام باشد!!!! این به نظرم زندگی است!!! و رسیدنتان به جاده اسفالت و سرعت در ان مسیر مرگ است!!! ازاد و رها شدن از همه چیز و سبک به پیش رفتن با حس زیبای ازادی!!!!
و خورشید حضور همیشگی و زیبای الله در همه ی لحظات عمرمان،
حس زیبای دیگری که در دیدن این فایل داشتم، لحظه ای بود که تصویر روی ماه رفت و من حس کردم الان که ما در سمت دیگری از زمین هستیم خورشید برایمان در حال طلوع کردن است و چه خوب که میتوان با وجود شما در انطرف کره زمین تمام ۲۴ ساعت روز را زیبایی الله را دید وقتی ما بخوابیم خورشید شما طلوع و دوربینهایتان برایمان در حال ضبط می گردد!!!!
و استاد عباس منش عزیز!!!! ممنون که زندگی کردید و زندگی کردن را به ما اموختید. خدایا ممنون که مراقب دوربین استاد بودی، ممنون که حواست به تدوین و تهیه شدن این فایل از ابتدا تا انتها بود تا مرا به تجسمی از حیات و مرگ برسانی، الله یکتا ممنون که یکتایی!!! سپاس که بینظیری!!!! سپاس که هیچ اتفاقی اتفاقی نیست!!!! سپاس که جاری هستی!!!!
سلام. چقدر خوبه این ایده لایک دادن به نظرات، انگار ی چکاپ فرکانسی میشه، همه نظرات ثبت میشه اما مواردی که هم راستا و هم مدار با هدف اصلی سایت هستند تائید رو دریافت می کنند و اگر کسی بخواد نظر خودش رو چک کنه میتونه هم راستایی شو با دریافت این لایک ها چک کنه و اگر جایی منحرف بشه بررسی کنه و متوجه انحرافش بشه. من نظرم رو که گذاشتم حس خوبی داشتم و لی وقتی لایک رو نگرفت به فکر فرو رفتم که دلیلش چیه، و فهمیدم. من در برداشت اولیه ام اون صحرا رو به عنوان زندگی و قرار گیری در اسفالت انتهایی رو مرگ و ازادی متصور شدم. باید این تصور اولیه رو یکم دیگه چکش کاری کنم و اینجوری اصلاح کنم.
که،
اون صحرا و اون فراز و نشیب ها مسیر رسیدن به اهدافه، و اون جاده اسفالت انتهایی و حس ازادی حس خوش رسیدن به هدف. نشانه ها ی مسیر و تلاش برای خوب نگه داشتن احساس و شکرگزاری و تحسین سایرین و لذت بردن از هر انچه هست چه اسانی چه سختی مسیر رسیدن به هدف است مهم لذت بردن از مسیر است که وقتی این حس لذت با رسیدن به هدف ترکیب میشود حس قشنگ ازادی را رقم میزند.
برداشت اولیه من از این بابت درست نبود که لازم نیست بمیریم تا به لذت ازادی برسیم زیباتر و بسی زیباتر این است که در زندگی این حس زیبا را تجربه کنیم. تا در دنیا و اخرت سعادتمند باشیم.
ممنون از محیط برنامه ریزیشده و هدفمند فراهم امده برای زندگی اعضای این خانواده خوش فرکانس!!!! خانم شایسته گرامی، مدیر فنی عزیز و استاد عباس منش یونیک!!!!
عجب این فایل جذاب و نفس گیر بود. چقدر تحسینتون میکنم که برای خواسته و اهدافتون اینطور جدیت دارین و با همت دنبال میکنید حتی اینقدر سخت!!!
چقدر در ابتدای فایل متحیر شدم از آرامش و ریلکسی خانواده ها در ارتباط با بچه هاشون🧐🧐هنوز باورم نمیشه که این بچه های کوچک در اون منطقه کوهستانی خطرناک و اینکه چقدر بزرگترها ریلکس بودند خدای من چطور؟؟
اینجاست که میفهمم خدایا ما چقدر باورهای محدود کننده داریم!!چقدر به زبان ایمان و توکل داریم و در عمل واااای هیچیم!!توکل حقیقی رو به چشم دیدم خدا جون.
بهم یاد بده و کمکم کن تا زندگیم رو اینجوری دستت بسپارم اینجوری بهت اعتماد کنم در عمل نه حرف🙏🏻🙏🏻🙏🏻
چقدر تحسین میکنم این مردم رو
حقا که باید هم در این نعمت و زیبایی زندگی کنند با این باورهای صحیح و درست و پر قدرت👌🏻👌🏻
استاد با فایل هاتون نمیدونید چقدر دارم با ترس هام خودم رو مواجه میکنم و وااای که بعد از هر روبرو شدن میبینم که اون ترس توهم بوده و خودم بودم که حتی سمتش نمیرفتم. هنوز هم خیلی ترسا دارم ولی همین که اقدام و شروع کردم،برام بسیار ارزنده هست.
یاد گرفتم خودم رو تشویق کنم و به خودم بعد از هر موفقیت حتی کوچک،به خودم تبریک بگم و روی شونه خودم بزنم💪🏻💪🏻
این رو بدونید که چه تاثیرات مثبتی در زندگی ما دارید.
زندگی در این سایت جز بزرگی از زندگی روزانه من شده و خدا رو بابتش شاکرم
پیوستگی آسمان و کویر. چه اتصال زیبایی. انگار با هر قدم راهی به آسمون آبی باز میکنیم.
چطور آدم ها میتونن در اون سرِ کره زمین اینقدر متفاوت باشند از ما؟ اینقدر آرام ، اینقدر مطمئن، اینقدر باایمان، اینقدر مثال زدنی، روی اون صخره های خطرناک با بچه های کوچیکشون از طبیعت و ماجراجویی لذت میبردن، بدون نگرانی.و جالب اینجاست که اتفاقی هم نمی افتاد. واقعا جالبه.
چقدر آدم های فوق العاده ای در دنیا وجود دارند. آدمهایی که هدفمند ، دنبال کشف ناشناخته هان، دنبال تجربه ی زیبایی ها و در این مسیر ، خودشون رو میشناسن، خودشون رو به چالش میکشن و ورژن بهتر و قوی تری از خودشون میسازند.
لازم نیست همه چیزو بدونی، لازم نیست از همه چیز آگاه باشی، لازم نیست مسیر رو بشناسی، لازم نیست نترسی،فقط کافیه با وجود ترسِت قدم برداری، فقط کافیه با وجود تردیدهات حرکت کنی، فقط کافیه بهش اعتماد کنی، خودش هدایتت میکنه ، تو فقط قدم اول رو بردار، تو فقط ایمان بیار.
تو پای در ره بنه و هیچ مپرس
خود بگویدت که چون باید رفت
استاد عزیزم ممنونم بخاطر این فایل ارزشمندتون، اینکه ترسهاتون رو صادقانه با ما در میون گذاشتید و باعث شُدید من بفهمم که اگه ترسیدم خودمو محکوم نکنم، با وجود ترس هام حرکت کنم، نیاز نیست صبر کنم تا ترسهام از بین بره کافیه حرکت کنم، اونوقت میبینم که هدایت میشم و همه چیز ساده میشه.
خداروشکر میکنم که توی شرایط عالی زیره سقف خونمون روی مبل راحت نشستم و دارم این متن و مینویسم
حقیقتا ب دلم اومد در ابتدا منم از پا گزاشتن رو ترسام بهتون بگم :
ترس از صحبت کردن با دیگران و معرفی محصولم و تجارتم ب دیگران:۵ساله پیش بود که نتورک مارکتینگ و شروع کردم با انگیزه ای بسیار بالا و با اعتماد بنفسی بسیارررررررررر پایین ،وقتی میخواستم ب ی نفر زنگ بزنم و صحبت کنم دستام میلرزید ،صدام میلرزید و استرس شدیدی داشتم ،میرفتم ی جا تنها و خودمو مجبور میکردم که زنگ بزنم و آروم آروم اینکار رو میکردم بخاطره اشتیاق زیاد ب موفقیت مالی حاضر بودم پا بزارم روترسام خلاصه ب هر سختی بود خودمو متقاعد میکردم و اینکار رو میکردم ولی الان بعد گذشت ۵سال ب لطف خداوند خیلی خیلی راحت تر با هر نفری که دلم بخاد ارتباط میگیرم و کارمو انجام میدم و از وقتی که از طریق استاد عزیزم بامقوله توحید اشنا شدم و سعی کردم توحیدی تر باشم خیلی راحت تر شدم میدونین آدما رو تو ذهنم کوچیک تر کردم و خدارو بزرگتر ،ب صورت هدایتی تجارت دیگه ای رو هم شروع کردم و با شروع تجارت دیگه ای فهمیدم که چقدر با ۵ساله پیشم متفاوت شدم خداروشکر و چون مدتیه که دارم روی باورهام کار میکنم میبینم که اصل داستان باورهاست که اگ بخوام از تجربیات مدت اخیرم بگم خیلییییی مفصل و جذابه که انشاالله بزودی راجع بهش صحبت میکنم ولی موضوع این فایل پا گزاشتن رو ترس هاست یادمه ۲ساله پیش ی شب دلم گفت اگ خیلی مردی برو با فلانی (مالک بزرگترین آجیل شهرمون )صحبت کن و من خیلی ترسیدم ولی با ترسام رفتم تو فروشگاه بزرگشون سراغشون و گرفتم ایشون و ب من نشون دادن و من رفتم و باهاشون صحبت کردم و تجربه خیلی خوبی رو کسب کردم و بعد از صحبت با ایشون اصلا رو زمین نبودم و تو آسمونا بودم
ترس دیگه ای که داشتم صحبت کردن تو جمع بود ،تو ی جمع چندنفره که فقط میخواستم خودمو معرفی کنم استرس میگرفت من و صورتم سرخ میشد و صدام میلرزید ولی خودمو تو همچی شرایطی قرار دادم و خیلی وقته که من تو جمع های چند ده نفره سخنرانی میکنم و آموزش میدم و …
ترس دیگه ای که داشتم این بود که شب تنها خونه بخوابم ی شب که خانواده نبودن من چون با دوستانم که سالها باهم بودیم هم عقیده نبودم تصمیم گرفتم برخلاف دفعات پیش ب کسی نگم بیاد خونمون و با کتاب رفتم خونه کتاب خوندم و خوابیدم و این ترسمم تا حدود زیادی از بین رفته
ترس از رانندگی داشتم و ی مدت کوتاهی شب ها تپسی کار کردم و این ترسمم ریخت و با ی سری چیزای جدید و خوب اشنا شدم
خلاصه هر وقت رفتم تو دل ترس هام هم پیشرفت کردم و اعتمادبنفسم بیشتر شده و فهمیدم بیشتر میتونم روی خداحساب کنم
هر وقت میبینم ی نفر ی کار جسورانه میکنه آنتریک میشم که منم ی کاری بکنم استاد عزیزم بادیدن این ودیو تصمیم گرفتم که پا بزارم روترسم و برم شنا یاد بگیرم
هر زمان شنا یادگرفتم و پا رو ترسم گزاشتم میام و تو این صفحه مینویسم
انقدراین تصاویر زیباوپراز عشق و لذت بودکه دقایقها میخادفقط و فقط نگاه کنی و لذت ببری.وباورهای فوق العاده ای رو بسازی…..
دقیقا بعدازاتمام فصل ایمان راستین ازمجموعه کتابهای رویاهایی که رویا نیستن من این فایل ودانلودکردم..وهماهنگی بی نظیر خوندن این کتاب و دیدن این فایل ،،انقدر برام پرازاگاهی و هدایت خداوند بود که باز دارم این کتاب و مرور میکنم برای پاگذاشتن روی تمام ترسهای ناشناختم که فقط از شرک داشتن به خدا بوجود میاد و بادیدن این تصاویر وصحبتهای استاد عزیزم ،،شورو شوقی بی نظیر برای قدرت گرفتن برای ادامه ی راهم درمن بوجود اومده…..
استادعزیزم..انقدر حس خالصانه و صادقانه ای رو میشد از امواج صداتون فراگرفت که هنوز این امواج توی ذهن من داره میچرخه و موج مثبت این انرژی وجودم رو احاطه کرده که قابل وصف نیست ومن ندیدم چنین احساس پاک و صادقانه ای رو تابحال که باتمام وجودم باورکنم ،،
مسیر بی نظیر و فوق العاده ی این تریلها…با جیپ…موتور..دوچرخه و حتی پیاده ،،،چقدر قشنگ مرور میکرد درسهای شمارو در ذهن من…که اصل لذت بردنه نه سریع طی کردن مسیر…اصل حرکته با ایمانه همراه با شنیدن صدای هدایت..اصل گذرازموانعه با توکل و حمایت همه جانبه ی خداوند..اصل داشتنه احساس خوبه حتی باوجود ابروافتاب……اصل اینه که توچجوری لذت میبری از مسیر رسیدن به خاسته هات و طی کنی باعشق فارغ از نگاه و قضاوت و انتخاب دیگران…اصل اینه که مرور کنی بادیدن تصاویر این ادمها که هرکدوم فقط بفکر بالذت طی کردن این مسیرن به سبک شخصیه خودشون.،،واشاره به اگاهیهای بی نظیر فصل سبک شخصی زندگی خودت رو داشته باش از کتاب رویاهایی که رویا نیستن….،..اصل اینه که وقتی در یک مسیر ۴*۴ هستی …..به قلبت گوش کنی و با صدای هدایت انتخاب کنی که اگه باورهای درستی داشته باشی به بهترین ساده ترین و لذت بخشترین مسیر هدایت میشی….اصل اینه که احساست و خوب نگه داری در هرلحظه حتی اگه زیر نور افتابی و اب همراهت تمام شده ولی انقدر مثل استادعباسمنش پراز عشق و شوق و شوری از کشف ناشناخته های وجودت باقدم گذاشتن در مسیرهای ناشناخته…که به نبودنها توجهی نمیکنی …اصل هماهنگ بودن با خودت و خدای درونته که باهاش میتونی سختترین تریلهارو هم طی کنی برای رسیدن به خاسته هات….اصل اینه که بیادبیاری مهمترین شخص زندگیت خودتی ووقتی یادبگیری تریلهای زندگیت و طی کنی بدون وابستگی به هرکس و هرچیز اونوقته که معنای توحیدرو درک کردی ودرعمل داری اجراش میکنی…اصل اینه که بدونی در هرلحظه احاطه شدی با زیبایی و ثروت و نعمت درتمام تریلهای زندگیت و بابرخورد به موانع و صخره ها..تو واضحتر میتونی انتخاب کنی که چی میخای…اصل اینه که بدونی برای انتخاب تریلهای زندگیت محدودیتی وجودنداره وقتی باورکنی خدای نامحدودت رو،،،واینکه توانتخاب میکنی حتی اگه گذراز یه دیوار صاف باشه…وهدایت میشی ….اصل اینه که بدونی تویی که انتخاب میکنی….تویی که باور میکنی و تویی که بر طبق انتخاب و باورت به اون مسیرهدایت میشی…
استاد عزیزم این تصاویرخدایی همرا باحس قلبی شما که حاکم برتمام فضای این فایل بود…،هزاران نکته واگاهی ناب رو درذهن من یاداوری کردکه با کلمات قادر به توصیف اون نیستم…مرور کتابهای چگونه فکرخدارابخانیم،،ورویاهایی که رویا نیستندبعداز یکسال …همراه با دیدن این تصاویر ،،هماهنگی بی نظیری رو در قلب وذهن من بوجوداورده که بشارتهای بی نظیری رودارم ازخداوند دریافت میکنم.. .
سپاس و هزاران سپاس قلبیم رو تقدیم شما میکنم که توحید عملی رو در تک تک دقایق زندگی من با این صداقت و حسن نیت در کلام و احساستون جاری کردین..
تصاویر زیبا، صحنه های شگفتی ساز، ویوی عالیی، دوربین بینظیر، خلاقیت یعنی استفاده از همون داشته های ارزشمندت برای اون چیزی که تو را قلقک داده و میخوای خلقش کنی ( مثل گذاشتن ایفون به جایی که منتظر بود! کنار آیینه! )، صداقت، سلام، تحسین کردن، خندیدن، اینکه حالا اونا این جیبپه اون موتورسواره رفته بابا این دوچرخه سواره وای خدایی من چطور رفته خب اگر تونستند منم میتونم، ادیت عالی، موسیقی های الهام بخش و مثبت، امکانات عالی.. یک روحیه ی اماده. همه و همه را دیدم و تحسین کردم ولی تحسینم از اونجایی که خودم را یک کوچولو میشناسم تحسینم زمانی کامل تر میشه کارم زمانی کامل تر میشه که در موردش بنویسم.
بنویسم که چه چیزی را درک کردم
همین امروز که روزی از روزهای بینظیر خداست
خواهر زاده ی عزیزم اومد پیشم ساعت 11 و محمدباقر کلاس هفتمه، و برای کاری پیشم اومد
میخوام در مورد ” هدف ” بگم. چیزی که صبح به محض فرصت داده شدن یک روز دیگه برای زندگی خدای درونم گفت
گفت: هر وقت محمد باقر اومد برگه را بذار کنارش و یک قلم بهش بده تا بنویسه هدفش را:
ما میخواهیم در مدرسه یک بازارچه راه بیاندازیم که فقط برای کلاس های هفتم است در واقع معلم میگوید این فقط برای این است که روی شما ” باز ” شود ( مارکو: بترس ولی اقدام کن! خیلی جالبه این هم زمانی دیدن این قسمت برای امروز و اومدن خواهرزاده ی گلم .. و از اونجایی که میدونم من نویسنده ی ابر توانایی هستم و بسیار خلاق میدونم و مطمئنم که خدای درونم همینجوری که داره بهم الهام میکنه و من مینویسم، یک نوشته ی بینظیر خلق میشه، so Let’s go ، اها یک اتفاق باحالی که الان افتاد این بود که اومدن دم در و 230 هزارتومن بهم پول نقد دادن، خب ادامه میدیم ) و این هم میگوید نه غذای سرخ کردنی و نه خوردنی نه بازی ممنوع است و نمیتوانید ببرید و میگوید که اگر به سمت صنایع دستی بروید بهتر است حال من با خود فکر کردم که اگر بخرم از بازار گران درمیاید ولی اگر ” تولید ” کنم نه پس ” تصمیم ” گرفتم که تولید کنم و در مدرسه برای جشنواره حضور داشته باشم.
بهش گفتم من چه کمکی میتونم بهت بکنم:
حال من از شما کمک میخواهم که کمکم کنی تا من در این جشنواره رو سفید بیرون بیایم حال چگونه میتوانی کمک کنی؟ راستش من تفکرم این بود که با هم دریم کچر درست کنیم ( من قبلا درست میکردم و به هر شهری میرفتم به سفر بساط میکردم و هزینه های سفرم را در میاوردم و در ادامه با تکامل و خوردن به تضادهای دوست داشتنی و بزرگ شدن من و تجربه ها و رفتنم به مدارهای خیلی بالاتر و مهم تر به ندای درونم گوش کردن دیگه اون را گذاشتم کنار چون حالا میخواستم همه چی را راحت تر بدست بیارم چون لایقشم چون باورش کردم و همانا این و همانا بازم هدایت لحظه به لجظه خدا ) چون من هر چه تمرین کردم شل درامدن پس اگر ممکن است ( خیلی با این تیکه اش کف کردم ) به من کمک کنن. البته نه اینکه فقط تو درست بکنی بلکه با هم با کمک یکدیگر. من هدفم این است از اومدنم به اینجا.
از اون ساعت تا حالا شروع کردیم با در نظر تکامل اموزش self made خودم در این کار بهترین ورژن درست کردنش را با هم جلو رفتیم و بهش این احساس را منتقل کردم که میتونه، بترسه ولی اقدام بکنه
بترسه خراب بکنه! نه خرابی وجود نداره، ما یا میبریم همون فرکانس و باورهامون را یا تجربه میکنیم. یعنی ممکنه چیزی را خلق کنی که دوسش نداشته باشی حال نکنی باهاش حالا میتونی ببینی اشتباه کارت کجا و یا کجاها بوده و درستشون کنی و اینجوری تکاملت را جلو و جلوتر ببری.
تو میتونی!
فقط انجامش بده!
استاد عزیزم شما هدف داشتی، ترس داشتی ولی اقدام کردی، خیلییی خوبشم اقدام کردی
وای خدای من اون دقیقه 5 خیلی برام جالب بود هرچند یکبار قبلا فایل لایو را دیدم ولی انگار الان بایستی اون را میدیدم، یعنی همون چیزی که زندگی را داره ساده تر میکنه راحت تر میکنه شما هم حواستون بود؟!
همون پدری که یک نشیمن برای برای دختر نازنینش هم پاره ی من درست کرده بود و به جای بغل .. واوو باریکلا
خوشحالم که امروزم قسمتی دیگه از سفرنامه را دیدم.
یعنییی خیلی خوشحال
و خیلییی خیلیی خوشحال تر و سپاس گزارتر برای اینکه از همین فرصت چند دقیقه ای برای نوشتن استفاده کردم.
خیلی خوبه که هیچ مقاومتی ندارم برای نوشتن و با کمال میل مینویسم.
چند روز پیش یادته برات کامنت گذاشتم گفتم همزمان روی فایل نشانه ی من رو برگه دیگه ایی از مرورگرم کامنت شما رو خوندم و کلی تحسینت کردم و کلی اون روز توهوا و تو فضا بودم.
abasmanesh.com
این کامنت رو میگم اگر یادت بیاد.
امروز یهو یادم اومد راستی من نشانه ی منی که میخواستم روش کامنت بنویسم تا لینکش برای شما کپی نکردم بیاد. کدوم بود….!باورت میشه مثل یک سوزن در انبار کاه تمام نشانه های من خودمو رو از27 دی مرور کردم. کامنت صفحاتش رو بالا پایین کردم. تا یادم بیاد تا پیدا کنم. مثل یک کار نیمه تمام تو ذهنم مونده بود. خداروشکر از بین این همه گنج اون دوتا کامنتت رو که گفتم مال سال 98 بود پیدا کردم… به هر حال برو حالشو ببر مارکوپولوی سپاس گزار ثروتمند
همین کامنت رو بری بالا به کامنت دیگه ات که خیلی گفتم خفن خاطراتی نوشتی میرسی.
اینم یک بخش کوچیکه اون کامنتت(بالای همین کامنت برو کاملش رو بخون):
واقعا باید ذهن را تربیت کرد عادت به حرکت عادت به اینکه وقتی همه چی خوبه باید تغییر کرد اون موقع وقتشه.
تقدیم با عشـق
خدایا شکرت که تونستم پیدا کنم و الحق که جوینده یابنده است چون تویی دارم که پاسخ دهنده است.
خدایا شکرت برای این نشانه ها، برای این یادآوری ها
خدایا شکرت برای وجود این دوستان ارزشمند و در مسیر رشد و توحیدی ام
چندباری که توی فایل های مختلف شنیدم استاد درباره تریل یوتا و تجربه ای که داشتن صحبت کردند و به اون وقایع رفرنس دادن، مشتاق دیدن این قسمت شدم و اخرین باری که شنیدم اعلام کردم دلم میخواد بدونم کدوم قسمت سفر به دور آمریکا هست، و در درونم به حسی بهم گفت که مطــــمین باش یک روز قطعا میبینیش، و این فایل امروز نشانه روزانه م بود و دارم هم لذت میبرم از دیدنش و هم درسهای خیلی مهمی گرفتم، هم یک تمرینی بهم گفته شد که انجام بدم، یعنی از مرحله خواسته ای که در ذهنم شکل گرفته بود به مرحله ابراز رسید( مشخص کردن خواسته و اعلامش) … این نوع اعلام درخواست در واقع یک نشانه برای تایید این تمرینی که برای خودم مشخص کردم…
تمرین رو در ادامه مینویسیم به امید خدا….
.
استاد میگه که «بدون نگرانی بچه ها رو آوردن و همه راحت و بدون نگرانی راه میرن و هیچ اتفاقی هم برای کسب نمیفته و هیچکس هم جز من نگران نبود
وقتی متفاوت فکر میکنی، متفاوت نتیجه میگیری»
(وقتی من نخوام که بیفتم خوب نمیفتم، چرا باید فکر کنم با وجود اینکه نمیخوام ولی قانونه که بیفتم؟! یا خدا میگه بذار این داره سرپیچی میکنه از قانون ( قاتون اشتباه توی ذهنم که خودم خلقش کردم البته) بذار مواظبش نباشم تا بیفته !!!! )
در صورتی که اینطور نیست، قانون اینه که واقعی بخواب سالم بمونی می مونی ! نه اینکه افتادن رو تجسم کنی پس میفتی، همونطور که تجسم کردی!.
نگران نباش تا اون چیزی که ازش میترسی سرت نیاد.
استاد میگه که « نمیدونستم قراره کجا برسم یا چه اتفاقی قراره در انتهای مسیر بیفته، نیمه راه میخواستم برگردم ذهنم منطقی نبود براش زحمت این راه، برای همین میخواستم برگردم
ولی دیدم کسانی رو که داشتن برمیگشتن و خوشحال بودند»
الله اکبر
خدایا من بهت گفته بودم که دلم میخواد با مثال زدن قانون رو بهم یاد بدی، چقدر زیبا داری برام مثال میزنی، با چی؟! با سفر با تجربه سفر،،، برای من که تمام وجودم برای سفر کردن میتپه، و مطمین هستم که در زندگی قبلیم احتمالا یک پرنده مهاجر بودم…
این راهی که درش هستم هم همینه
باید برای خودم مشخص کنم ته این راه میخوام چی باشه که برم سمتش و ادامه بدم، که بخاطرش عادت های اشتباه قبلم رو که ذهنم بعنوان کنج امنیتم میکنه ترک کنم، که ذهنم خاموش بشه از نجوای منفی و از نیروی مثبتش استفاده کنم.
باید مشخص کنم
اینهایی که خوشحال و به مقصد رسیده دارن برمیگردن مثل حامد، پریسا، نرگس، هرمز، هوشیار و تمام کسانی که من میشناسمشون و باهاشون آشنا هستم، مثل تمام دوستانی که توی سایت هستیم با هم و نتیجه عالی بی نظیری گرفتن که منم همونها رو میخوام، هستند.
پس
من باید برسم
به چی؟!
ـــــــ به دقیقه ۶ فایل رسیدم
استپ ش کردم و فکر کردم
آیا من مشخص کردم که چی میخوام و به کجا میخوام برسم؟
آیا نتیجه رو هر چه پیش آید خوش آید در نظر گرفتم؟
من که اعلام کردم خواسته م رو که میخوام فایل یوتا رو ببینم و دریافت کردم
آیا نباید خواسته هام رو هم مشخص کنم؟ بالاخره جهان باید بدونه من چی میخوام که بهم بده
مثل فروشنده ای که تا من بهش نگم چی میخوام، نمیتونه جنس رو بیاره و بهم تحویل بده…
تمرین
بنویس چی میخوای؟ دقیق اعلام کن …
_ من میخوام سفر برم، همه دنیا رو بگردم و تجربه کنم و از نزدیک ببینم ، میخوام اینجا توی یوتا عکس بگیرم زیر این طاق سنگی زیبا در حالی که خیلی خیلی خیلی راضی و خشنود هستم و با عشقم هستم، خداوندم هدایت و حمایت و تامینم میکنه در راه رسیدن به این خواسته م،
_ میخوام کار من و لذت من و سفرهای من یکی باشه، میخوام آزاد مثل استاد باشم و لذت ببرم از آزادی زمانی و ازادی مکانی و ازادی مالی م
_ میخوام کار خودم رو شروع کنم با ایونت های دسته جمعی هستم ایونت ونکوور و به هلدینگم برسم
_ میخوام خونه م دیوار شیشه ای یا یک پنجره بزرگ داشته باشه و منظره ش طبیعت و شهر ترکیب باشه
_ میخوام یه تراس خودمونی داشته باشه که بشینم و نفس عمیق بکشم و هوا رو حس کنم
_ میخوام همیشه بارونی باشه و خنک
_ میخوام همیشه جیبم پر پول باشه و دلم آروم
_ میخوام دست به خاک میزنم طلا بشه
_میخوام که مطمین و موفق باشم هر قدمی که بر میدارم
_میخوام آسان بشم برای آسانی ها
_ میخوام هر کسی و هر چیزی که در زندگی من میاد برای سهولت و برکت امور زندگی من باشه
_میخوام مومن واقعی باشم، همونی که خدا میگه نه ترسی دارند و نه غمی از گذشته
_ میخوام آینه ای از قانون استفاده کنم، دستمو میبرم بالا توی آیینه هم دستم هویت بیاد بالا
.
خدایا شکرت برای شجاعتی که داشتم و خواسته هام رو نوشتم
.
ـــــــ
این دوچرخه سوارها با دوچرخه اومدن چون هدف داشتند، چون نگفتند تا ماشین یا موتور نخریدیم نمیریم، چون اینقدر هدف شون و لذتشون براشون مشخص و واضح بوده که میدونستن از هر راهی هر قدمی براحتی میتونن بهش برسن… چون میدونستند که ته خط به چی میخوان برسن، تحت هر شرایطی آدم میتونه برسه
این خودم هستم که تعیین میکنم میخوام چجوری برسم.
• امروزی که در ادامه هدایت های این روزها در ادامه تصمیم قطعی و مشخص کردن تاریخ مهاجرتم ( توسط خودم، نه تسلیم شرایط بودن و مناظر ایده ال شدن شرایط برای مهاجرتم گرفتم) هماهنگ با توانایی هام و قبول قانون تکامل الانم دارم دریافت میکنم
نگران نبودن
ایمان به قدرت خودم در انتخاب نتیجه ای که میخوام بگیرم
اتفاقی که در بهترین زمان و مکانش افتاد و این فایل نشانه امروزم شد برای اینکه
خدا میخواست بهم بگه
شیرین نگران نباااااااااش
باورت رو به من زیاد کن
قطعی وقتی مطمین باشی صد در صد که تو انتخاب میکنی نتیجه رو، در بهترین زمان و بهترین مکان بهت میدمش
## این ترمز و باور اشتباه رو هم اینجا پیدا کردم که توی ذهن قبلی و زندگی گذشته من
بهترین زمان و بهترین مکان یعنی جایی که دیگه همه چیز به مو بنده و لحظه مرگ و زندگیه، رسیدن یا تموم شدنه همه چیزهایی که میخواستم
در حالی که نه
بهترین زمان و بهترین مکان
بهتــــرینه، ایده آل ترینه##
خدایا شکرت شکرت شکرت
خیلی خوشحالم قلبم داره تندتر میزنه و ذوق زده ترینم از دریافت این آگاهی ها، وی عمل به اونها هم میخوام هدایت و حمایت م کن.
.
اون جیپ رو که دیدم و استاد که اینهمه تجربه سفر و دیدن اتفاقات و جاهای مختلف داره میگفت باورم نمیشه
یکهو یه آگاهی درونم گفت که
همین الان زندگی هایی در جریانه که من حتی الان فکرشم نمیتونم بکنم
اونقدر عالی و شگفت انگیز و راحت
که حتی توی تصوراتم هم نیست…
&&& پس من همیشه ازت میخوام خدای من که
_ هــــــرچیزی که میخوام ازت رو بهترینش رو نصیب من کنی
_ هر راهی میخوام برم، آسونترینش رو برام مهیا کنی
خداوندم فقط تو میتونی فقط تو
خدایا شکرت که از تو دارم میخوام
صد در صد
صددرصد این مقصد فعلی که برای قدم اول مهاجرتم انتخاب کردم، تکامل منه، خدایا شکرت قلبم به هیجان افتاده الان که دارم این جمله رو مینویسیم.
با دیدن این فابلها باور من تغییر میکنه
خدای من
نسبت به انجام کارهای غیرممکن و گذر از محدودیت های ذهنی که فقط خودم مسئولش هستم.
همه چیز امکانپذیره
توکل به خدا
راه میفتم و کمکم میکنه و تامینم میکنه
بقول استاد توی شروع تریل سختی که در پیش داشت
«انشالا خداوند منو حمایت میکنه»
.
چقدر جیپ ها تمیز هستند، یعنی طرف نگفته میخوام برم تریل توی صخره و خاک چرا تمیز کنم ماشینم رو…. گفته من عاشق ماشینم و تمیز بودنش هستم پس طبق استانداردم میرم و جهان کمکش کرده و تا اینجای مسیر تمیز مونده
میخواهی و می شود
میخواهی و قوانین برای تو تغییر میکند حتی قوانین طبیعت و خاک و هوا
عجله ای که استاد نداره و ایستاده و از دیدن توانایی ادم ها لذت میبره بجای عجله کردن برای رفتن تا اخر راه، توقف کرده و داره لذت میبره، درس میگیره.
خواسته ها در درپنش شکل میگیرن، باورسازی میشه براش این شدن ها ، غیر ممکن نبودنها ، توانستن ها، .
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
یک انرژی خاصی دارم، احساس میکنم دارم حرکت میکنم، مقاومت و ترمزهام کمتر شدند انرژیم بیشتره
قلبم بازتر شده و این نشونه نعمت زندگی منه
نشونه دریافت خواسته هامه
.
و قسمت پایانی فایل
.
و در انتهای این راه، جاده صاف و راحتی میرسم که سرعتم بیشتر میشه و سختیش کمتر و لذتش بیشتر
دقیقا همونجایی که احساس میکنی ته کشیدی، اخر راه و رسیدن به نتیجه س و میخوای دست از حرکت برداری
یک قدم مونده
فقط
یک قدم مونده شیرین ، ادامه بده که تو به راه راست کسانی هدایت شدی و حضور داری که بهشون نعمت داده شده
خدایا شکرت که دوباره هدایتم کردی به این مسیر توحیدی
به به استاد گلم و لباس قشنگشون چه قدر قشنگ و زیبا این بیابان و آسمان و چه قدر قشنگ گفتی که مادرها اصلا نمیترسن و بچه هاشون رو رها کردند کنار اون صخره اونا به خدا اعتماد دارن چه قدر رها واقعا اینو میگم امشب هدایت شدم به این پست تصمیم مهاجرت داشتم به خودم قول دادم من تا فیلم رو دیدم زدم نشانه من این کلیپ بالا اومد به طرز معجزه اسا وقتی استاد رو دیدم اون آدما میخوام بزنم به دل خطر بزار گذشته خودم بنویسم منم خودمو محدود کرده بودم به خاطر ایده هایی که زمان میبرد ازش ثروت خلق کنم حدود ۸ماه بیکار بودم تو خونه البته میرفتم کار میکردم اما کم روی باورهام کار میکردم روی ایده هام اما تصمیم گرفتم هیچ وقت بیکار نباشم به قول استاد میگه هیچ وقت بیکار نشو برو قدم بر دار خدا قدم های بعدی رو بهت میگه مثل رزا که انگلستان بود از دانشجویان استاد توی همین سایت هست طرف از رستوران شروع کرد به یک ماه نکشید هدایت شد بع جایی که رسیده ۸۰میلیون دارمد داره منم تصمیم گرفتم حرکت کنم
اینو یادم نمیره علی هیچ وقت بیکار نشین
بیکار بودن ،بدبختی میاره مدارت پایین میاره
واقعا تصمیم گرفتم فقط با همین کلیپ امشب آماده زود بخوابم و مهاجرت کنم از صفر از صفر
خودمو میبخشم بابت گذشته خدایا منو ببخش و منو هدایت کن به مسیر توحید
واقعا هیچ برنامه ریزی ندارم برای فردا ذهنم کمی نجوا میکنه میگه علی بری بدبخت میشی من میخوام بزن به دل ناشناخته ها
امشب مینویسم
ساعت 21:22
1401/8/24
مهاجرت به جایی که نه میدونم قراره چه کاری انجام و قراره چه جور جایی باشه
خدایا منو فردا بع فراوانی ها و جای خوب اون شهری که میخوام هدایت کن
خدایا توکل میکنم به خودت
خدایا تو توکل کنندگان رو دوست داری
خدایا میدونم پیش تو شاغلم خدایا میدونم تمام شغل ها تمام ثروت ها تمام شرکت ها دست تو هست مدیرش تویی منم نگرانی ندارم با خیال راحت میرم
من میام ادامه داستان مهاجرت رو باعشق مینویسم !!!!
روزی که تصمیم مهاجرت گرفتم با دیدن همین کلیپ دوتا چهار تا نکردم فقط اقدام کردم خدابا شکرت
به نام خالق زیبایی ها
سپاس گزارم از استاد عزیزم بابت این فایل فوق العاده. چقدر احساسم خوب شد از همه چی لذت بردم. از فیلم برداریتون لذت برم. خیلی باحال میومدین جلوی موتور و صحبت میکردید. از اون تیکه که زیپ و بستید و گفتید لتس گو خیلی لذت بررردم و کلی برام فان و جالب بود. صخره های هیولا اصلا یه تیکه بود من ترسیدم گفتم استاد الان از دره میوفته پایین??
خیلی لذت بردم از دوچرخه سوارها چقدر عشق میخواد بخدا تو گرما رکاب بزنی. اونم توی مسیری که با موتور نمیشه رفت. چه قدر و آمادگی جسمانی نیاز داره…اصلا باورم نمیشد افرادی هستن توی همچین مسیرهایی با دوچرخه برن.
خیلی خیلییییی لذت بردم. با خودم گفتم با بچه های همفرکانس و استاد عزیزم میریم یه روز همچین مسیرهایی رو، و تا اون موقع استاد خیلی حرفه ای شدن و راهنمامون میشن…
واقعا رسیدن به خواسته ها و ثروتمند شدن معنوی ترین کار در دنیا هست. خدارو صد هزار مرتبه شکر که من هم می تونم روزی مثل استاد به همین خواسته هایی برسم، و ثروتمند باشم و این زیبایی ها رو با بقیه به اشتراک بگذارم..
خداروشکر بابت اینکه دوست و استاد عزیزی مثل شما دارم.
از صمیم قلب ممنووونم
منتظر فایل های بعدی هستم تا باهاشون عشق کنم و لذت ببرم.
من خودم ادیت ویدیو کردم می دونم کار راحتی نیست و این 50 دقیقه شاید 3، 4 ساعت از تون وقت گرفته باشه. ممنونم که فایل ها رو با عشق به ما به اشتراک می گذارید. واقعا ممنونم . امیدوارم صدها برابر احساس خوبی که در ما بوجود میارید خدا بهتون احساس خوب و ثروت و نعمت بده…
عاشقتووونمممم
استاد عباس منش عزیز، سلام
من فیلمتون رو تماشا کردم ولی در مرحله اول درک نکردم که من باید چه درسی از این فایل بگیرم؟؟ من با مداری که الان در اون قرار دارم چرا با این فایل مواجه شدم؟؟ اومدم و کامنتهای بچه ها روخوندم و هرچه بیشتر تمرکز کردم پرده های بیشتری از جلوی چشمانم کنار رفت و الان که دارم این کامنتو میذارم اون ندایی که در درونم باید بگه چی بنویسم شروع به صحبت کردن کرده!!!
من کل این فایل رو یک نمادی از زندگی انسانها میبینم. اون دشت با سایه هایی در جایی، با زمینهای مسطح و گاهی سنگلاخی، با تابش ارام و همیشگی خورشید، با جاری بودن رودی، با بیکرانگی اسمان، با علامتهای روی زمین و با انسانهایی که در روی زمین هریک به شکلی دنبال نشانه ای را گرفته اند و با ختم شدن ان به جاده ای اسفالت و سرعت بالا برای من نماد تولد و مرگ بود.
تولد در روی زمین، و مسیر به چشم سخت اما بدل شدنی!!!! همان نماد زندگی است و هر چاله ای و هر سنگی چه کوچک چه بزرگ و هر فرازی و هر نشیبی چه ارامو چه کند نمادی از اتفاقات روزمره زندگی است. اینکه با وجود هر انچه پیش روست هر انچه در پس سر است هر انچه در زیر پاست تو متمرکز انچه شوی که میخواهی، تو بدنبال نشانه ها بروی و تو علائم را دنبال کنی گاه بایستی و گاه با توکل پیش بروی، گاه تحسین کنی و گاه دستی تکان دهی و لبخندی ببینی، گاه به امیدی از انکه میاید بپرسی… مسیری که امدی سخت بود؟؟؟ و گاه حتی به بی اب بودنت هم توجه نکنی و با اینکه تنهایی مدام افعالت جمع باشد، بچه ها بریم!!!! بچه ها ببینید!!!! بچه ها اینجا رو!!!! و خورشید همواره ارامو گرم بتابد!!! و اسمان ارام باشد!!!! این به نظرم زندگی است!!! و رسیدنتان به جاده اسفالت و سرعت در ان مسیر مرگ است!!! ازاد و رها شدن از همه چیز و سبک به پیش رفتن با حس زیبای ازادی!!!!
و خورشید حضور همیشگی و زیبای الله در همه ی لحظات عمرمان،
حس زیبای دیگری که در دیدن این فایل داشتم، لحظه ای بود که تصویر روی ماه رفت و من حس کردم الان که ما در سمت دیگری از زمین هستیم خورشید برایمان در حال طلوع کردن است و چه خوب که میتوان با وجود شما در انطرف کره زمین تمام ۲۴ ساعت روز را زیبایی الله را دید وقتی ما بخوابیم خورشید شما طلوع و دوربینهایتان برایمان در حال ضبط می گردد!!!!
و استاد عباس منش عزیز!!!! ممنون که زندگی کردید و زندگی کردن را به ما اموختید. خدایا ممنون که مراقب دوربین استاد بودی، ممنون که حواست به تدوین و تهیه شدن این فایل از ابتدا تا انتها بود تا مرا به تجسمی از حیات و مرگ برسانی، الله یکتا ممنون که یکتایی!!! سپاس که بینظیری!!!! سپاس که هیچ اتفاقی اتفاقی نیست!!!! سپاس که جاری هستی!!!!
سپاس!!!!
در پناه الله یکتا!!!
سلام. چقدر خوبه این ایده لایک دادن به نظرات، انگار ی چکاپ فرکانسی میشه، همه نظرات ثبت میشه اما مواردی که هم راستا و هم مدار با هدف اصلی سایت هستند تائید رو دریافت می کنند و اگر کسی بخواد نظر خودش رو چک کنه میتونه هم راستایی شو با دریافت این لایک ها چک کنه و اگر جایی منحرف بشه بررسی کنه و متوجه انحرافش بشه. من نظرم رو که گذاشتم حس خوبی داشتم و لی وقتی لایک رو نگرفت به فکر فرو رفتم که دلیلش چیه، و فهمیدم. من در برداشت اولیه ام اون صحرا رو به عنوان زندگی و قرار گیری در اسفالت انتهایی رو مرگ و ازادی متصور شدم. باید این تصور اولیه رو یکم دیگه چکش کاری کنم و اینجوری اصلاح کنم.
که،
اون صحرا و اون فراز و نشیب ها مسیر رسیدن به اهدافه، و اون جاده اسفالت انتهایی و حس ازادی حس خوش رسیدن به هدف. نشانه ها ی مسیر و تلاش برای خوب نگه داشتن احساس و شکرگزاری و تحسین سایرین و لذت بردن از هر انچه هست چه اسانی چه سختی مسیر رسیدن به هدف است مهم لذت بردن از مسیر است که وقتی این حس لذت با رسیدن به هدف ترکیب میشود حس قشنگ ازادی را رقم میزند.
برداشت اولیه من از این بابت درست نبود که لازم نیست بمیریم تا به لذت ازادی برسیم زیباتر و بسی زیباتر این است که در زندگی این حس زیبا را تجربه کنیم. تا در دنیا و اخرت سعادتمند باشیم.
ممنون از محیط برنامه ریزیشده و هدفمند فراهم امده برای زندگی اعضای این خانواده خوش فرکانس!!!! خانم شایسته گرامی، مدیر فنی عزیز و استاد عباس منش یونیک!!!!
در پناه الله یکتا!!!!
سلام بر خداوند زیبایی ها و فراوانی ها
خدای روزی دهنده و ثروت ساز من
سلام بر استاد آگاهی دهنده ام
عجب این فایل جذاب و نفس گیر بود. چقدر تحسینتون میکنم که برای خواسته و اهدافتون اینطور جدیت دارین و با همت دنبال میکنید حتی اینقدر سخت!!!
چقدر در ابتدای فایل متحیر شدم از آرامش و ریلکسی خانواده ها در ارتباط با بچه هاشون🧐🧐هنوز باورم نمیشه که این بچه های کوچک در اون منطقه کوهستانی خطرناک و اینکه چقدر بزرگترها ریلکس بودند خدای من چطور؟؟
اینجاست که میفهمم خدایا ما چقدر باورهای محدود کننده داریم!!چقدر به زبان ایمان و توکل داریم و در عمل واااای هیچیم!!توکل حقیقی رو به چشم دیدم خدا جون.
بهم یاد بده و کمکم کن تا زندگیم رو اینجوری دستت بسپارم اینجوری بهت اعتماد کنم در عمل نه حرف🙏🏻🙏🏻🙏🏻
چقدر تحسین میکنم این مردم رو
حقا که باید هم در این نعمت و زیبایی زندگی کنند با این باورهای صحیح و درست و پر قدرت👌🏻👌🏻
استاد با فایل هاتون نمیدونید چقدر دارم با ترس هام خودم رو مواجه میکنم و وااای که بعد از هر روبرو شدن میبینم که اون ترس توهم بوده و خودم بودم که حتی سمتش نمیرفتم. هنوز هم خیلی ترسا دارم ولی همین که اقدام و شروع کردم،برام بسیار ارزنده هست.
یاد گرفتم خودم رو تشویق کنم و به خودم بعد از هر موفقیت حتی کوچک،به خودم تبریک بگم و روی شونه خودم بزنم💪🏻💪🏻
این رو بدونید که چه تاثیرات مثبتی در زندگی ما دارید.
زندگی در این سایت جز بزرگی از زندگی روزانه من شده و خدا رو بابتش شاکرم
هزاران بار شکر خدای چاره سازم🙏🏻🙏🏻🙏🏻♥️♥️♥️
به نام خداوند بخشاینده و مهربان
سلام به هم فرکانسی های عزیزم
سریال زیبایی ها ادامه داره
پیوستگی آسمان و کویر. چه اتصال زیبایی. انگار با هر قدم راهی به آسمون آبی باز میکنیم.
چطور آدم ها میتونن در اون سرِ کره زمین اینقدر متفاوت باشند از ما؟ اینقدر آرام ، اینقدر مطمئن، اینقدر باایمان، اینقدر مثال زدنی، روی اون صخره های خطرناک با بچه های کوچیکشون از طبیعت و ماجراجویی لذت میبردن، بدون نگرانی.و جالب اینجاست که اتفاقی هم نمی افتاد. واقعا جالبه.
چقدر آدم های فوق العاده ای در دنیا وجود دارند. آدمهایی که هدفمند ، دنبال کشف ناشناخته هان، دنبال تجربه ی زیبایی ها و در این مسیر ، خودشون رو میشناسن، خودشون رو به چالش میکشن و ورژن بهتر و قوی تری از خودشون میسازند.
لازم نیست همه چیزو بدونی، لازم نیست از همه چیز آگاه باشی، لازم نیست مسیر رو بشناسی، لازم نیست نترسی،فقط کافیه با وجود ترسِت قدم برداری، فقط کافیه با وجود تردیدهات حرکت کنی، فقط کافیه بهش اعتماد کنی، خودش هدایتت میکنه ، تو فقط قدم اول رو بردار، تو فقط ایمان بیار.
تو پای در ره بنه و هیچ مپرس
خود بگویدت که چون باید رفت
استاد عزیزم ممنونم بخاطر این فایل ارزشمندتون، اینکه ترسهاتون رو صادقانه با ما در میون گذاشتید و باعث شُدید من بفهمم که اگه ترسیدم خودمو محکوم نکنم، با وجود ترس هام حرکت کنم، نیاز نیست صبر کنم تا ترسهام از بین بره کافیه حرکت کنم، اونوقت میبینم که هدایت میشم و همه چیز ساده میشه.
شاد و سلامت باشید در پناه خداوند بلندمرتبه
سلام نفس
اولش گفتم برمیگرده ولی شما با ایمان شروع کردی .
عشقی به اون خدا که مونده بودی برگردی مسیر خیلی دشواره برم ازین دشوارتر نباشه اما به راهنمایه درونت اعتماد کردی و نتیجشم که دیدیم .
الان فکر میکنم که حدود ۴ ساعتی باشه که دارم دیدگاه های بچه ها را میخوندم بچه ها متشکرم ..دمه همه گیتون گرم بابا ای ول دس خوش
استاد به همون خدا که هدایتت کرد خیلی دوست دارم
چرا اینقدر صاف یه دستی
سلام استاد عزیزم و سلام خانواده عزیزم
خداروشکر میکنم که توی شرایط عالی زیره سقف خونمون روی مبل راحت نشستم و دارم این متن و مینویسم
حقیقتا ب دلم اومد در ابتدا منم از پا گزاشتن رو ترسام بهتون بگم :
ترس از صحبت کردن با دیگران و معرفی محصولم و تجارتم ب دیگران:۵ساله پیش بود که نتورک مارکتینگ و شروع کردم با انگیزه ای بسیار بالا و با اعتماد بنفسی بسیارررررررررر پایین ،وقتی میخواستم ب ی نفر زنگ بزنم و صحبت کنم دستام میلرزید ،صدام میلرزید و استرس شدیدی داشتم ،میرفتم ی جا تنها و خودمو مجبور میکردم که زنگ بزنم و آروم آروم اینکار رو میکردم بخاطره اشتیاق زیاد ب موفقیت مالی حاضر بودم پا بزارم روترسام خلاصه ب هر سختی بود خودمو متقاعد میکردم و اینکار رو میکردم ولی الان بعد گذشت ۵سال ب لطف خداوند خیلی خیلی راحت تر با هر نفری که دلم بخاد ارتباط میگیرم و کارمو انجام میدم و از وقتی که از طریق استاد عزیزم بامقوله توحید اشنا شدم و سعی کردم توحیدی تر باشم خیلی راحت تر شدم میدونین آدما رو تو ذهنم کوچیک تر کردم و خدارو بزرگتر ،ب صورت هدایتی تجارت دیگه ای رو هم شروع کردم و با شروع تجارت دیگه ای فهمیدم که چقدر با ۵ساله پیشم متفاوت شدم خداروشکر و چون مدتیه که دارم روی باورهام کار میکنم میبینم که اصل داستان باورهاست که اگ بخوام از تجربیات مدت اخیرم بگم خیلییییی مفصل و جذابه که انشاالله بزودی راجع بهش صحبت میکنم ولی موضوع این فایل پا گزاشتن رو ترس هاست یادمه ۲ساله پیش ی شب دلم گفت اگ خیلی مردی برو با فلانی (مالک بزرگترین آجیل شهرمون )صحبت کن و من خیلی ترسیدم ولی با ترسام رفتم تو فروشگاه بزرگشون سراغشون و گرفتم ایشون و ب من نشون دادن و من رفتم و باهاشون صحبت کردم و تجربه خیلی خوبی رو کسب کردم و بعد از صحبت با ایشون اصلا رو زمین نبودم و تو آسمونا بودم
ترس دیگه ای که داشتم صحبت کردن تو جمع بود ،تو ی جمع چندنفره که فقط میخواستم خودمو معرفی کنم استرس میگرفت من و صورتم سرخ میشد و صدام میلرزید ولی خودمو تو همچی شرایطی قرار دادم و خیلی وقته که من تو جمع های چند ده نفره سخنرانی میکنم و آموزش میدم و …
ترس دیگه ای که داشتم این بود که شب تنها خونه بخوابم ی شب که خانواده نبودن من چون با دوستانم که سالها باهم بودیم هم عقیده نبودم تصمیم گرفتم برخلاف دفعات پیش ب کسی نگم بیاد خونمون و با کتاب رفتم خونه کتاب خوندم و خوابیدم و این ترسمم تا حدود زیادی از بین رفته
ترس از رانندگی داشتم و ی مدت کوتاهی شب ها تپسی کار کردم و این ترسمم ریخت و با ی سری چیزای جدید و خوب اشنا شدم
خلاصه هر وقت رفتم تو دل ترس هام هم پیشرفت کردم و اعتمادبنفسم بیشتر شده و فهمیدم بیشتر میتونم روی خداحساب کنم
هر وقت میبینم ی نفر ی کار جسورانه میکنه آنتریک میشم که منم ی کاری بکنم استاد عزیزم بادیدن این ودیو تصمیم گرفتم که پا بزارم روترسم و برم شنا یاد بگیرم
هر زمان شنا یادگرفتم و پا رو ترسم گزاشتم میام و تو این صفحه مینویسم
یاحق
سلام به استاد عزیزم و شایسته ی شایسته ام….
انقدراین تصاویر زیباوپراز عشق و لذت بودکه دقایقها میخادفقط و فقط نگاه کنی و لذت ببری.وباورهای فوق العاده ای رو بسازی…..
دقیقا بعدازاتمام فصل ایمان راستین ازمجموعه کتابهای رویاهایی که رویا نیستن من این فایل ودانلودکردم..وهماهنگی بی نظیر خوندن این کتاب و دیدن این فایل ،،انقدر برام پرازاگاهی و هدایت خداوند بود که باز دارم این کتاب و مرور میکنم برای پاگذاشتن روی تمام ترسهای ناشناختم که فقط از شرک داشتن به خدا بوجود میاد و بادیدن این تصاویر وصحبتهای استاد عزیزم ،،شورو شوقی بی نظیر برای قدرت گرفتن برای ادامه ی راهم درمن بوجود اومده…..
استادعزیزم..انقدر حس خالصانه و صادقانه ای رو میشد از امواج صداتون فراگرفت که هنوز این امواج توی ذهن من داره میچرخه و موج مثبت این انرژی وجودم رو احاطه کرده که قابل وصف نیست ومن ندیدم چنین احساس پاک و صادقانه ای رو تابحال که باتمام وجودم باورکنم ،،
مسیر بی نظیر و فوق العاده ی این تریلها…با جیپ…موتور..دوچرخه و حتی پیاده ،،،چقدر قشنگ مرور میکرد درسهای شمارو در ذهن من…که اصل لذت بردنه نه سریع طی کردن مسیر…اصل حرکته با ایمانه همراه با شنیدن صدای هدایت..اصل گذرازموانعه با توکل و حمایت همه جانبه ی خداوند..اصل داشتنه احساس خوبه حتی باوجود ابروافتاب……اصل اینه که توچجوری لذت میبری از مسیر رسیدن به خاسته هات و طی کنی باعشق فارغ از نگاه و قضاوت و انتخاب دیگران…اصل اینه که مرور کنی بادیدن تصاویر این ادمها که هرکدوم فقط بفکر بالذت طی کردن این مسیرن به سبک شخصیه خودشون.،،واشاره به اگاهیهای بی نظیر فصل سبک شخصی زندگی خودت رو داشته باش از کتاب رویاهایی که رویا نیستن….،..اصل اینه که وقتی در یک مسیر ۴*۴ هستی …..به قلبت گوش کنی و با صدای هدایت انتخاب کنی که اگه باورهای درستی داشته باشی به بهترین ساده ترین و لذت بخشترین مسیر هدایت میشی….اصل اینه که احساست و خوب نگه داری در هرلحظه حتی اگه زیر نور افتابی و اب همراهت تمام شده ولی انقدر مثل استادعباسمنش پراز عشق و شوق و شوری از کشف ناشناخته های وجودت باقدم گذاشتن در مسیرهای ناشناخته…که به نبودنها توجهی نمیکنی …اصل هماهنگ بودن با خودت و خدای درونته که باهاش میتونی سختترین تریلهارو هم طی کنی برای رسیدن به خاسته هات….اصل اینه که بیادبیاری مهمترین شخص زندگیت خودتی ووقتی یادبگیری تریلهای زندگیت و طی کنی بدون وابستگی به هرکس و هرچیز اونوقته که معنای توحیدرو درک کردی ودرعمل داری اجراش میکنی…اصل اینه که بدونی در هرلحظه احاطه شدی با زیبایی و ثروت و نعمت درتمام تریلهای زندگیت و بابرخورد به موانع و صخره ها..تو واضحتر میتونی انتخاب کنی که چی میخای…اصل اینه که بدونی برای انتخاب تریلهای زندگیت محدودیتی وجودنداره وقتی باورکنی خدای نامحدودت رو،،،واینکه توانتخاب میکنی حتی اگه گذراز یه دیوار صاف باشه…وهدایت میشی ….اصل اینه که بدونی تویی که انتخاب میکنی….تویی که باور میکنی و تویی که بر طبق انتخاب و باورت به اون مسیرهدایت میشی…
استاد عزیزم این تصاویرخدایی همرا باحس قلبی شما که حاکم برتمام فضای این فایل بود…،هزاران نکته واگاهی ناب رو درذهن من یاداوری کردکه با کلمات قادر به توصیف اون نیستم…مرور کتابهای چگونه فکرخدارابخانیم،،ورویاهایی که رویا نیستندبعداز یکسال …همراه با دیدن این تصاویر ،،هماهنگی بی نظیری رو در قلب وذهن من بوجوداورده که بشارتهای بی نظیری رودارم ازخداوند دریافت میکنم.. .
سپاس و هزاران سپاس قلبیم رو تقدیم شما میکنم که توحید عملی رو در تک تک دقایق زندگی من با این صداقت و حسن نیت در کلام و احساستون جاری کردین..
راستش 25 دقیقه زمان دارم، بهتره بنویسم.
سلام
سلامم بازم به روی ماهت ای هم پاره ی ارزشمندم
اصلا اینجا این سایت، یک کهکشانِ دیگه است
خداروشکر خداروشکر خداروشکر
تصاویر زیبا، صحنه های شگفتی ساز، ویوی عالیی، دوربین بینظیر، خلاقیت یعنی استفاده از همون داشته های ارزشمندت برای اون چیزی که تو را قلقک داده و میخوای خلقش کنی ( مثل گذاشتن ایفون به جایی که منتظر بود! کنار آیینه! )، صداقت، سلام، تحسین کردن، خندیدن، اینکه حالا اونا این جیبپه اون موتورسواره رفته بابا این دوچرخه سواره وای خدایی من چطور رفته خب اگر تونستند منم میتونم، ادیت عالی، موسیقی های الهام بخش و مثبت، امکانات عالی.. یک روحیه ی اماده. همه و همه را دیدم و تحسین کردم ولی تحسینم از اونجایی که خودم را یک کوچولو میشناسم تحسینم زمانی کامل تر میشه کارم زمانی کامل تر میشه که در موردش بنویسم.
بنویسم که چه چیزی را درک کردم
همین امروز که روزی از روزهای بینظیر خداست
خواهر زاده ی عزیزم اومد پیشم ساعت 11 و محمدباقر کلاس هفتمه، و برای کاری پیشم اومد
میخوام در مورد ” هدف ” بگم. چیزی که صبح به محض فرصت داده شدن یک روز دیگه برای زندگی خدای درونم گفت
گفت: هر وقت محمد باقر اومد برگه را بذار کنارش و یک قلم بهش بده تا بنویسه هدفش را:
ما میخواهیم در مدرسه یک بازارچه راه بیاندازیم که فقط برای کلاس های هفتم است در واقع معلم میگوید این فقط برای این است که روی شما ” باز ” شود ( مارکو: بترس ولی اقدام کن! خیلی جالبه این هم زمانی دیدن این قسمت برای امروز و اومدن خواهرزاده ی گلم .. و از اونجایی که میدونم من نویسنده ی ابر توانایی هستم و بسیار خلاق میدونم و مطمئنم که خدای درونم همینجوری که داره بهم الهام میکنه و من مینویسم، یک نوشته ی بینظیر خلق میشه، so Let’s go ، اها یک اتفاق باحالی که الان افتاد این بود که اومدن دم در و 230 هزارتومن بهم پول نقد دادن، خب ادامه میدیم ) و این هم میگوید نه غذای سرخ کردنی و نه خوردنی نه بازی ممنوع است و نمیتوانید ببرید و میگوید که اگر به سمت صنایع دستی بروید بهتر است حال من با خود فکر کردم که اگر بخرم از بازار گران درمیاید ولی اگر ” تولید ” کنم نه پس ” تصمیم ” گرفتم که تولید کنم و در مدرسه برای جشنواره حضور داشته باشم.
بهش گفتم من چه کمکی میتونم بهت بکنم:
حال من از شما کمک میخواهم که کمکم کنی تا من در این جشنواره رو سفید بیرون بیایم حال چگونه میتوانی کمک کنی؟ راستش من تفکرم این بود که با هم دریم کچر درست کنیم ( من قبلا درست میکردم و به هر شهری میرفتم به سفر بساط میکردم و هزینه های سفرم را در میاوردم و در ادامه با تکامل و خوردن به تضادهای دوست داشتنی و بزرگ شدن من و تجربه ها و رفتنم به مدارهای خیلی بالاتر و مهم تر به ندای درونم گوش کردن دیگه اون را گذاشتم کنار چون حالا میخواستم همه چی را راحت تر بدست بیارم چون لایقشم چون باورش کردم و همانا این و همانا بازم هدایت لحظه به لجظه خدا ) چون من هر چه تمرین کردم شل درامدن پس اگر ممکن است ( خیلی با این تیکه اش کف کردم ) به من کمک کنن. البته نه اینکه فقط تو درست بکنی بلکه با هم با کمک یکدیگر. من هدفم این است از اومدنم به اینجا.
از اون ساعت تا حالا شروع کردیم با در نظر تکامل اموزش self made خودم در این کار بهترین ورژن درست کردنش را با هم جلو رفتیم و بهش این احساس را منتقل کردم که میتونه، بترسه ولی اقدام بکنه
بترسه خراب بکنه! نه خرابی وجود نداره، ما یا میبریم همون فرکانس و باورهامون را یا تجربه میکنیم. یعنی ممکنه چیزی را خلق کنی که دوسش نداشته باشی حال نکنی باهاش حالا میتونی ببینی اشتباه کارت کجا و یا کجاها بوده و درستشون کنی و اینجوری تکاملت را جلو و جلوتر ببری.
تو میتونی!
فقط انجامش بده!
استاد عزیزم شما هدف داشتی، ترس داشتی ولی اقدام کردی، خیلییی خوبشم اقدام کردی
وای خدای من اون دقیقه 5 خیلی برام جالب بود هرچند یکبار قبلا فایل لایو را دیدم ولی انگار الان بایستی اون را میدیدم، یعنی همون چیزی که زندگی را داره ساده تر میکنه راحت تر میکنه شما هم حواستون بود؟!
همون پدری که یک نشیمن برای برای دختر نازنینش هم پاره ی من درست کرده بود و به جای بغل .. واوو باریکلا
خوشحالم که امروزم قسمتی دیگه از سفرنامه را دیدم.
یعنییی خیلی خوشحال
و خیلییی خیلیی خوشحال تر و سپاس گزارتر برای اینکه از همین فرصت چند دقیقه ای برای نوشتن استفاده کردم.
خیلی خوبه که هیچ مقاومتی ندارم برای نوشتن و با کمال میل مینویسم.
این خبر خیلی خوبیه.
دوستون دارم
سلام محمد مارکو عزیز
چند روز پیش یادته برات کامنت گذاشتم گفتم همزمان روی فایل نشانه ی من رو برگه دیگه ایی از مرورگرم کامنت شما رو خوندم و کلی تحسینت کردم و کلی اون روز توهوا و تو فضا بودم.
abasmanesh.com
این کامنت رو میگم اگر یادت بیاد.
امروز یهو یادم اومد راستی من نشانه ی منی که میخواستم روش کامنت بنویسم تا لینکش برای شما کپی نکردم بیاد. کدوم بود….!باورت میشه مثل یک سوزن در انبار کاه تمام نشانه های من خودمو رو از27 دی مرور کردم. کامنت صفحاتش رو بالا پایین کردم. تا یادم بیاد تا پیدا کنم. مثل یک کار نیمه تمام تو ذهنم مونده بود. خداروشکر از بین این همه گنج اون دوتا کامنتت رو که گفتم مال سال 98 بود پیدا کردم… به هر حال برو حالشو ببر مارکوپولوی سپاس گزار ثروتمند
همین کامنت رو بری بالا به کامنت دیگه ات که خیلی گفتم خفن خاطراتی نوشتی میرسی.
اینم یک بخش کوچیکه اون کامنتت(بالای همین کامنت برو کاملش رو بخون):
واقعا باید ذهن را تربیت کرد عادت به حرکت عادت به اینکه وقتی همه چی خوبه باید تغییر کرد اون موقع وقتشه.
تقدیم با عشـق
خدایا شکرت که تونستم پیدا کنم و الحق که جوینده یابنده است چون تویی دارم که پاسخ دهنده است.
خدایا شکرت برای این نشانه ها، برای این یادآوری ها
خدایا شکرت برای وجود این دوستان ارزشمند و در مسیر رشد و توحیدی ام
ارادتمندت فهیمه
سللااااااام
چندباری که توی فایل های مختلف شنیدم استاد درباره تریل یوتا و تجربه ای که داشتن صحبت کردند و به اون وقایع رفرنس دادن، مشتاق دیدن این قسمت شدم و اخرین باری که شنیدم اعلام کردم دلم میخواد بدونم کدوم قسمت سفر به دور آمریکا هست، و در درونم به حسی بهم گفت که مطــــمین باش یک روز قطعا میبینیش، و این فایل امروز نشانه روزانه م بود و دارم هم لذت میبرم از دیدنش و هم درسهای خیلی مهمی گرفتم، هم یک تمرینی بهم گفته شد که انجام بدم، یعنی از مرحله خواسته ای که در ذهنم شکل گرفته بود به مرحله ابراز رسید( مشخص کردن خواسته و اعلامش) … این نوع اعلام درخواست در واقع یک نشانه برای تایید این تمرینی که برای خودم مشخص کردم…
تمرین رو در ادامه مینویسیم به امید خدا….
.
استاد میگه که «بدون نگرانی بچه ها رو آوردن و همه راحت و بدون نگرانی راه میرن و هیچ اتفاقی هم برای کسب نمیفته و هیچکس هم جز من نگران نبود
وقتی متفاوت فکر میکنی، متفاوت نتیجه میگیری»
(وقتی من نخوام که بیفتم خوب نمیفتم، چرا باید فکر کنم با وجود اینکه نمیخوام ولی قانونه که بیفتم؟! یا خدا میگه بذار این داره سرپیچی میکنه از قانون ( قاتون اشتباه توی ذهنم که خودم خلقش کردم البته) بذار مواظبش نباشم تا بیفته !!!! )
در صورتی که اینطور نیست، قانون اینه که واقعی بخواب سالم بمونی می مونی ! نه اینکه افتادن رو تجسم کنی پس میفتی، همونطور که تجسم کردی!.
نگران نباش تا اون چیزی که ازش میترسی سرت نیاد.
استاد میگه که « نمیدونستم قراره کجا برسم یا چه اتفاقی قراره در انتهای مسیر بیفته، نیمه راه میخواستم برگردم ذهنم منطقی نبود براش زحمت این راه، برای همین میخواستم برگردم
ولی دیدم کسانی رو که داشتن برمیگشتن و خوشحال بودند»
الله اکبر
خدایا من بهت گفته بودم که دلم میخواد با مثال زدن قانون رو بهم یاد بدی، چقدر زیبا داری برام مثال میزنی، با چی؟! با سفر با تجربه سفر،،، برای من که تمام وجودم برای سفر کردن میتپه، و مطمین هستم که در زندگی قبلیم احتمالا یک پرنده مهاجر بودم…
این راهی که درش هستم هم همینه
باید برای خودم مشخص کنم ته این راه میخوام چی باشه که برم سمتش و ادامه بدم، که بخاطرش عادت های اشتباه قبلم رو که ذهنم بعنوان کنج امنیتم میکنه ترک کنم، که ذهنم خاموش بشه از نجوای منفی و از نیروی مثبتش استفاده کنم.
باید مشخص کنم
اینهایی که خوشحال و به مقصد رسیده دارن برمیگردن مثل حامد، پریسا، نرگس، هرمز، هوشیار و تمام کسانی که من میشناسمشون و باهاشون آشنا هستم، مثل تمام دوستانی که توی سایت هستیم با هم و نتیجه عالی بی نظیری گرفتن که منم همونها رو میخوام، هستند.
پس
من باید برسم
به چی؟!
ـــــــ به دقیقه ۶ فایل رسیدم
استپ ش کردم و فکر کردم
آیا من مشخص کردم که چی میخوام و به کجا میخوام برسم؟
آیا نتیجه رو هر چه پیش آید خوش آید در نظر گرفتم؟
من که اعلام کردم خواسته م رو که میخوام فایل یوتا رو ببینم و دریافت کردم
آیا نباید خواسته هام رو هم مشخص کنم؟ بالاخره جهان باید بدونه من چی میخوام که بهم بده
مثل فروشنده ای که تا من بهش نگم چی میخوام، نمیتونه جنس رو بیاره و بهم تحویل بده…
تمرین
بنویس چی میخوای؟ دقیق اعلام کن …
_ من میخوام سفر برم، همه دنیا رو بگردم و تجربه کنم و از نزدیک ببینم ، میخوام اینجا توی یوتا عکس بگیرم زیر این طاق سنگی زیبا در حالی که خیلی خیلی خیلی راضی و خشنود هستم و با عشقم هستم، خداوندم هدایت و حمایت و تامینم میکنه در راه رسیدن به این خواسته م،
_ میخوام کار من و لذت من و سفرهای من یکی باشه، میخوام آزاد مثل استاد باشم و لذت ببرم از آزادی زمانی و ازادی مکانی و ازادی مالی م
_ میخوام کار خودم رو شروع کنم با ایونت های دسته جمعی هستم ایونت ونکوور و به هلدینگم برسم
_ میخوام خونه م دیوار شیشه ای یا یک پنجره بزرگ داشته باشه و منظره ش طبیعت و شهر ترکیب باشه
_ میخوام یه تراس خودمونی داشته باشه که بشینم و نفس عمیق بکشم و هوا رو حس کنم
_ میخوام همیشه بارونی باشه و خنک
_ میخوام همیشه جیبم پر پول باشه و دلم آروم
_ میخوام دست به خاک میزنم طلا بشه
_میخوام که مطمین و موفق باشم هر قدمی که بر میدارم
_میخوام آسان بشم برای آسانی ها
_ میخوام هر کسی و هر چیزی که در زندگی من میاد برای سهولت و برکت امور زندگی من باشه
_میخوام مومن واقعی باشم، همونی که خدا میگه نه ترسی دارند و نه غمی از گذشته
_ میخوام آینه ای از قانون استفاده کنم، دستمو میبرم بالا توی آیینه هم دستم هویت بیاد بالا
.
خدایا شکرت برای شجاعتی که داشتم و خواسته هام رو نوشتم
.
ـــــــ
این دوچرخه سوارها با دوچرخه اومدن چون هدف داشتند، چون نگفتند تا ماشین یا موتور نخریدیم نمیریم، چون اینقدر هدف شون و لذتشون براشون مشخص و واضح بوده که میدونستن از هر راهی هر قدمی براحتی میتونن بهش برسن… چون میدونستند که ته خط به چی میخوان برسن، تحت هر شرایطی آدم میتونه برسه
این خودم هستم که تعیین میکنم میخوام چجوری برسم.
• امروزی که در ادامه هدایت های این روزها در ادامه تصمیم قطعی و مشخص کردن تاریخ مهاجرتم ( توسط خودم، نه تسلیم شرایط بودن و مناظر ایده ال شدن شرایط برای مهاجرتم گرفتم) هماهنگ با توانایی هام و قبول قانون تکامل الانم دارم دریافت میکنم
نگران نبودن
ایمان به قدرت خودم در انتخاب نتیجه ای که میخوام بگیرم
اتفاقی که در بهترین زمان و مکانش افتاد و این فایل نشانه امروزم شد برای اینکه
خدا میخواست بهم بگه
شیرین نگران نباااااااااش
باورت رو به من زیاد کن
قطعی وقتی مطمین باشی صد در صد که تو انتخاب میکنی نتیجه رو، در بهترین زمان و بهترین مکان بهت میدمش
## این ترمز و باور اشتباه رو هم اینجا پیدا کردم که توی ذهن قبلی و زندگی گذشته من
بهترین زمان و بهترین مکان یعنی جایی که دیگه همه چیز به مو بنده و لحظه مرگ و زندگیه، رسیدن یا تموم شدنه همه چیزهایی که میخواستم
در حالی که نه
بهترین زمان و بهترین مکان
بهتــــرینه، ایده آل ترینه##
خدایا شکرت شکرت شکرت
خیلی خوشحالم قلبم داره تندتر میزنه و ذوق زده ترینم از دریافت این آگاهی ها، وی عمل به اونها هم میخوام هدایت و حمایت م کن.
.
اون جیپ رو که دیدم و استاد که اینهمه تجربه سفر و دیدن اتفاقات و جاهای مختلف داره میگفت باورم نمیشه
یکهو یه آگاهی درونم گفت که
همین الان زندگی هایی در جریانه که من حتی الان فکرشم نمیتونم بکنم
اونقدر عالی و شگفت انگیز و راحت
که حتی توی تصوراتم هم نیست…
&&& پس من همیشه ازت میخوام خدای من که
_ هــــــرچیزی که میخوام ازت رو بهترینش رو نصیب من کنی
_ هر راهی میخوام برم، آسونترینش رو برام مهیا کنی
خداوندم فقط تو میتونی فقط تو
خدایا شکرت که از تو دارم میخوام
صد در صد
صددرصد این مقصد فعلی که برای قدم اول مهاجرتم انتخاب کردم، تکامل منه، خدایا شکرت قلبم به هیجان افتاده الان که دارم این جمله رو مینویسیم.
با دیدن این فابلها باور من تغییر میکنه
خدای من
نسبت به انجام کارهای غیرممکن و گذر از محدودیت های ذهنی که فقط خودم مسئولش هستم.
همه چیز امکانپذیره
توکل به خدا
راه میفتم و کمکم میکنه و تامینم میکنه
بقول استاد توی شروع تریل سختی که در پیش داشت
«انشالا خداوند منو حمایت میکنه»
.
چقدر جیپ ها تمیز هستند، یعنی طرف نگفته میخوام برم تریل توی صخره و خاک چرا تمیز کنم ماشینم رو…. گفته من عاشق ماشینم و تمیز بودنش هستم پس طبق استانداردم میرم و جهان کمکش کرده و تا اینجای مسیر تمیز مونده
میخواهی و می شود
میخواهی و قوانین برای تو تغییر میکند حتی قوانین طبیعت و خاک و هوا
عجله ای که استاد نداره و ایستاده و از دیدن توانایی ادم ها لذت میبره بجای عجله کردن برای رفتن تا اخر راه، توقف کرده و داره لذت میبره، درس میگیره.
خواسته ها در درپنش شکل میگیرن، باورسازی میشه براش این شدن ها ، غیر ممکن نبودنها ، توانستن ها، .
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
یک انرژی خاصی دارم، احساس میکنم دارم حرکت میکنم، مقاومت و ترمزهام کمتر شدند انرژیم بیشتره
قلبم بازتر شده و این نشونه نعمت زندگی منه
نشونه دریافت خواسته هامه
.
و قسمت پایانی فایل
.
و در انتهای این راه، جاده صاف و راحتی میرسم که سرعتم بیشتر میشه و سختیش کمتر و لذتش بیشتر
دقیقا همونجایی که احساس میکنی ته کشیدی، اخر راه و رسیدن به نتیجه س و میخوای دست از حرکت برداری
یک قدم مونده
فقط
یک قدم مونده شیرین ، ادامه بده که تو به راه راست کسانی هدایت شدی و حضور داری که بهشون نعمت داده شده
رسیدنت نوش جونت باشه
به نام خداوند بخشنده و مهربان
خدایا شکرت که دوباره هدایتم کردی به این مسیر توحیدی
به به استاد گلم و لباس قشنگشون چه قدر قشنگ و زیبا این بیابان و آسمان و چه قدر قشنگ گفتی که مادرها اصلا نمیترسن و بچه هاشون رو رها کردند کنار اون صخره اونا به خدا اعتماد دارن چه قدر رها واقعا اینو میگم امشب هدایت شدم به این پست تصمیم مهاجرت داشتم به خودم قول دادم من تا فیلم رو دیدم زدم نشانه من این کلیپ بالا اومد به طرز معجزه اسا وقتی استاد رو دیدم اون آدما میخوام بزنم به دل خطر بزار گذشته خودم بنویسم منم خودمو محدود کرده بودم به خاطر ایده هایی که زمان میبرد ازش ثروت خلق کنم حدود ۸ماه بیکار بودم تو خونه البته میرفتم کار میکردم اما کم روی باورهام کار میکردم روی ایده هام اما تصمیم گرفتم هیچ وقت بیکار نباشم به قول استاد میگه هیچ وقت بیکار نشو برو قدم بر دار خدا قدم های بعدی رو بهت میگه مثل رزا که انگلستان بود از دانشجویان استاد توی همین سایت هست طرف از رستوران شروع کرد به یک ماه نکشید هدایت شد بع جایی که رسیده ۸۰میلیون دارمد داره منم تصمیم گرفتم حرکت کنم
اینو یادم نمیره علی هیچ وقت بیکار نشین
بیکار بودن ،بدبختی میاره مدارت پایین میاره
واقعا تصمیم گرفتم فقط با همین کلیپ امشب آماده زود بخوابم و مهاجرت کنم از صفر از صفر
خودمو میبخشم بابت گذشته خدایا منو ببخش و منو هدایت کن به مسیر توحید
واقعا هیچ برنامه ریزی ندارم برای فردا ذهنم کمی نجوا میکنه میگه علی بری بدبخت میشی من میخوام بزن به دل ناشناخته ها
امشب مینویسم
ساعت 21:22
1401/8/24
مهاجرت به جایی که نه میدونم قراره چه کاری انجام و قراره چه جور جایی باشه
خدایا منو فردا بع فراوانی ها و جای خوب اون شهری که میخوام هدایت کن
خدایا توکل میکنم به خودت
خدایا تو توکل کنندگان رو دوست داری
خدایا میدونم پیش تو شاغلم خدایا میدونم تمام شغل ها تمام ثروت ها تمام شرکت ها دست تو هست مدیرش تویی منم نگرانی ندارم با خیال راحت میرم
من میام ادامه داستان مهاجرت رو باعشق مینویسم !!!!
روزی که تصمیم مهاجرت گرفتم با دیدن همین کلیپ دوتا چهار تا نکردم فقط اقدام کردم خدابا شکرت