سفر به دور آمریکا | قسمت 85 - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)

وایی سلاممم استادد جان مریمم جان باحال مایکی جون و همه ی همسفرهای بینظیر مننن

وای که چقدرر دیدن این قسمت بعد از 2،3 هفته و الان از کافه برگشتن چقدرررر حالللل داددد خیلییی واقعاا، چقدرر این حیوانات با خودشون در صلحن چقدرر شماا با خودتون در صلحید که همه ی این موجودات دوست داشتنی را در صلح میبینید با خودتون ممنونمممم، ممنونم به خاطر همه چیز ممنونم به خاطر تهیه ی این قسمت شگفت انگیز |

” هدایت شدم ” به دیدن این قسمت و خواندن دقیقا این نظر به خاطر همین به جای یک نظر جدید زیر این فایل خدای درونم را حس کردم که بهتره زیر این کامنتی بذارم که یک حس هایی منم توی این مورد احتمالا دارم.

حالا داستانی که من ساعت 7 عصر نوشتم را اینجایی که اصلا نمیدونستم هدایت میشم، پیست میکنم و بعد: ”

بسم الله الرحمن الرحیم

فقط کافیه قلم را بردارم و شروع به نوشتن از داشته هام کنم و به خاطر تک تکشون از خدای بینظیرم سپاس گزار باشم.

خدایا شادتر و سپاس گزارتر از همیشه هستم به خاطر اینکه یک روز عالی دیگه بهم فرصت زندگی کردن بهم دادی

خدایا ممنونم به خاطر وجود ارزشمندم و به خاطر انتخابم و به خاطر تصمیم و به خاطر تعهد مقدسم برای داشتن سبک شخصی زندگی

سپاس گزارممم سپاس گزارمم سپاس گزارمم

سپاس گزارم برای اینکه بخوام کاری را انجام بدم نیازی به تایید و تحسین و تشویق بیرون از خودم را ندارم ولی نیاز دارم تو بهم آرامش بدی

خدایااا شکرتت شکرتت شکرتت و ممنونم و سپاس گزارم و شادتر از همیشه هستم به خاطر ” سپاس گزار ” بودنم و سعی و تلاشی که برای سپاس گزارتر شدنم میکنم و ممنونم برای تضادی که امروز داشتم سپاس گزاری صبحی که حالا بعد از 10-12 ساعت نشستم و دارم انجامش میدمو این تضاد بهم گفت که چه اتفاقی برای خودم و سبک شخصی و احساسم میافته … خیلیی خوببب بود خیلییی

واقعااا نمیخوامش روزی را که نشینمم و حداقل 2 ساعت با تمرکز روی داشته هاامم و خواسته هام و رویاهام و باورهاممم | واقعیت زندگی زیبام| با تو خدای درونم بهترین دوستم حرف نزنم و در موردشون باهات صحبت نکنم و در مورد احساسم نخوام بگم … واقعاا سخت میشه زندگیم . واقعا همین 10 ساعته فهمیدم که سپاس گزاری واقعاااا حالااا شده جزییی از وجود مقدس و سبک شخصی مقدس و ارزشمندم که وقتی انجامش میدم، حداقل یکبار با تمرکز در اول صبح به عنوان اولین کارر ذهنی و فیزیکی(نوشتن) و آخرین کار ذهنی قبل خواب اون موقع اون روزمم واقعاا بینظیرتر و واقعی تر میشه چه کلمه ای مناسب تر؟

فکر کنم شادترر مناسب تره

اون روز بیشتر و عمیق تر در احساس خوب هستم

خدایاااا شکرت به خاطر این اتفاقی که توی روز 29ام از تعهد سپاس گزارانه ام میگذره اتفاق افتاد و به راستی که هر اتفاقی بیافته به نفع منه به نفع منه .. خدایاا شکرتت خدایااا شکرتت خدایاا شکرت

حالا دارم احساسی را که همیشه اول صبح داشتم حالا احساسش میکنم و این خیلی خوبه که من با تمرکزی در زمان خیلی کم میتونم به بالاترین فرکانس برسم. این خیلیی خوبه ”

+

هدایت خدا بینظیره محمد، نه؟!

راستش امشب ساعت 8 مادرم و 2 خواهر عزیزم را دعوت کردم به کافه برای یک شام مفصل به عنوان یک هدیه ارزشمند برای روز | مادر | خب شیفت کافه ی من از ساعت 11 صبح بود تا 6 بعدازظهر وقتی اومدم خونه توی مسیر داشتم همش به خودم میگفتم در مورد همین سپاس گزاری کاری که بایستی و بهتر بود انجامش میدادم و اون تنبلی اول صبح را میذاشتم کنار اما این انجام ندادن هم بازم باور دارم که سناریوی خدا برای من و کل جهان هستی کامل ترین و بی نقص ترین و هدفمندترین | Okay

و اگر این اتفاق نمی افتاد قطعا منم به این پیام و دوباره به این فکر نمیکردم که واقعا حالا سپاس گزاری شده جزیی از وجود مقدس من همون چیزی که بهتره باشه.

خلاصه

اول بگمم واقعاا خیلیی خوشحال تر و سپاس گزارتر از همیشه هستم

امروز خداروشکر که خیلی درس مهم تری را گرفتم منم مثل شما هم پاره ی ارزشمندم ” نسرین جان ” عشق من

خب شروع کردم به نوشتن همون چیزی که بالا Paste کردم و تا ساعت 8 ادامه دادم و بهتر بود میومدم کافه تا پذیرای مادر و خواهرهای گلم باشم قرار شد یک سر بهشون بزنم و بعد برم GYM

اومدم کافه تا ببینم کم و کسری چیزی ندارن با اینکه به هم پاره های ارزشمندم دوستای گلم هم گفته بودم که مادر جان میاد .. که بعدش برم امااا چناننن کافههه از قضا شلوغ بودددد که حسم همون لحظه گفت احساس بهترم اینه که بموننم اینجا و به تیمم کمک کنم و کمک کنم تا همه ی کارها به لطف و دست من بهتر و سریع تر شادوارانه تر انجام بشه به جای رفتن به باشگاه … این شد که ساعت 12 شب برگشتم خونه( 4 ساعت بعد ) همین 50 دقیقه پیش و اومدم که دوباره ادامه ی سپاس گزاری را بنویسم خب عادت دارم یک موسیقی به انتخاب خدای درونم هم گوش بدم تا بیشتر حسش کنم این بالاترین فرکانس را ..

رفتم پوشه ی f پی سی یک دفعه چشمم خورد به این قسمت!

سوال: من اینو دیدم؟!! فکر نکنم بذار ببینمش ( راستش قبل از دیدن این پوشه دقیقا وقتی که کاپشنم را دراوردم تا راحت تر باشم دوست داشتم یک فیلم ببینم خیلیی وقته فیلمی ندیده بودم آخه )

شروع شد ..

سلام بچه های سفر به دور آمریکا .. بازم : هدایت : بازم : در صلح بودن : بازم نشان از فراوانی : نشان از ثروت : : نشان از خلاقیت : نشان از استقلال و آزادی مالی و زمانی و مکانی : تکنولوژی : : نشان از یک رابطه ی عالییییی و بینظیر با خودت و خدای خودت که تنها منبع همه ی چیزهای عالیی و مثبت و همینطور که این رابطه عالیی هستش حالا رابطه ی تو با همسر و دوست و فرزند هم عالییی خواهد بود، مثل الان : بازم احساس عالییی و نه خوب : بازم خدااا و خداا و ظهور خداااا و خندهه و شادی و عشق و مهربانی و معرفت و صفا و سخاوتمندی .. چی بگم آخه؟

اومدم که برم و بزنم قسمت 86 را دانلود کنم اما باز اولین کامنت را خواندم: و چشمم رفت دقیقا به این سمت و حال ااین نظر و حالا تکامل من و احساس بهتر

خدایاااااا شکرتتت خدایااا شکرتت خدایاا شکرت

چی میتونم بگم؟!هوم

شکرتت خداجونم خداجونم شکرت خداجونم شکرت و سپاس گزارمم سپاس گزارم که سپاس گزارم ببارهااا و بارهاا سپاس کزارمم و ممنونم به هخاطر همه ی نعمت های بینظیری که به من عطل کردی خدای رزاق و روزی رسانم.

دوستون دارممممم

خدایا شکرتت