سفر به دور آمریکا | قسمت 86

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار سلما عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:

به به مسیر بهشت، آفتاب عالمتاب، بارون رحمت الهی و آسمان رنگارنگ. خدایا شکرت که چشمام این همه زیبایی رو میبینه. حتما فرکانسهای خوبی فرستادم و در مدار درستی هستم وگرنه هرگز با این صحنه ها هم مدار نمی شدم. استاد من ناخودآگاه هر وقت پارادایس رویایی شما رو میبینم یاد این آیه های قرآن میفتم و هر وقت هم این آیه ها رو میخونم یاد شما تو ذهنم تداعی میشه:

وَبَشِّرِ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَرُ کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِنْ ثَمَرَهٍ رِّزْقاً قَالُواْ هَذَا الَّذِى رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَبِهاً وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَهٌ وَهُمْ فِیهَا خَلِدُونَ‏

به کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند بشارت ده که باغهایی از بهشت برای آنهاست که نهرها از زیر درختانش جاریست. هر زمان که میوه‌ای از آن به آنان داده شود، می‌گویند: «این همان است که قبلا به ما روزی داده شده بود و میوه‌هایی که برای آنها آورده می‌شود، همه یکسانند و برای آنان همسرانی پاک و پاکیزه است و جاودانه در آن خواهند بود. آیه ۲۵ سوره بقره

قُلْ أَؤُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذَٰلِکُمْ ۚ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَهٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ

بگو: می‌خواهید شما را آگاه گردانم به بهتر از اینها؟ برای آنان که تقوا پیشه کنند نزد خدا باغهای بهشتی است که در زیر درختان آن نهرها جاری است و در آن جاوید و متنّعم هستند و زنان پاکیزه و آراسته‌ای و (از همه بهتر) خشنودی خدا و خداوند به حال بندگان بیناست. آیه ۱۵ سوره آل عمران

إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْکَبیرُ

به یقین کسانی که ایمان آوردند و عمل های شایسته انجام دادند برای آنها بهشت هایی است که از زیر آنها نهرها روان است آن است کامیابی بزرگ. آیه ۱۱ سوره البروج

استاد شاید خودتون هم زمانی که هیچی نداشتین این آیه هارو خوندین و وعده خداوند رو باور کردین بخاطر همین الان این بهشت جزئی از واقعیت زندگیتون شده. یعنی شما ذهنتونو کنترل کردین (تقوا)، ایمان آوردین به اینکه میشود و بعد عمل و اقدام عملی برای خواسته هاتون انجام دادین.

این بهشت برای هر کسی که به این روش عمل کنه اتفاق میفته. البته بهشت واقعی توی ذهن ماست اول باید توی ذهنمون بهشت رو بسازیم و بعد بهشت فیزیکی رو تجربه خواهیم کرد. اما اگه ذهنمونو کنترل نکنیم تو بهشت هم که باشیم بازم لذت نمیبریم. استاد من قبل از مهاجرتم به تهران قرآن رو باز کردم این آیه اومد:

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ لَهُم‏ مَّغْفِرَهٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ‏

خداوند تنها به کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏ اند وعده‏ آمرزش و پاداشى بزرگ داده است.

من این آیه رو به فال نیک گرفتم وعده خدا رو باور کردم و پا گذاشتم رو جاپاهای شما. الان احساس میکنم که مسیرم همون مسیر بهشت و اجر عظیمه که خدا بهم وعده داده.

فقط باید تو مسیر بمونم اگه یه وقتایی زدم تو جاده خاکی اشکالی نداره دوباره باید برگردم به مسیر بهشت و به تقوا ادامه بدم.

چقدر خندیدم به اون صحنه که مایکی با خاکنداز پشگلا رو جمع کرد آورد بعبعیای خنگول شکمو فک کردن غذاس بعد دیدن پشگلای خودشونه هههه. جالبه که دوبار هم گول خوردند. گوسفندن دیگه بیشتر ازین توقعی نمیشه داشت ولی خیلی ناز و جیگرن. یادم باشه مثل گوسفندا رفتار نکنم یعنی یک کار اشتباه رو تکرار کنم و انتظار نتیجه متفاوت داشته باشم.

بنظرم سریال سفر به دور آمریکا قشنگترین مستندی بود که تا بحال تو عمرم دیدم. هر چی تکرارش میکنم سیر نمیشم.

استاد من چند روزی بود که به خریدن دوره “شیوه حل مسائل زندگی” فک میکردم چون بهش احساس نیاز داشتم. الان که دیدگاه و عملکرد شما رو در مورد حل مسئله پشگلا دیدم یه نشونه بود برام که ان شاءالله با حقوق این ماهم شرافتمندانه این دوره رو می خرم.

استاد شما هر چی سنتون میره بالاتر بنظرم انگار جوونتر و باحالتر و جذابتر و جاافتاده تر میشین. اینکه هنگام برخورد با این مسئله بجای عصبی شدن با شوخیاتون کلی فان و شادی خلق کردین واقعا جای تحسین داره.آخرش هم که گفتین “بارون مشتی میاد همه چیزو پاک میکنه از اول بهتر”. خیلی جمله قشنگی بود یعنی همه چیز قابل جبرانه. پس زندگی رو سخت نگیر

فک کنم اینکه در مورد نون های نازک لُری و مهارت خانم شایسته در سلاخی خروسها تعریف و تمجید کردین یا درمورد استفاده از پشگلها بعنوان بهترین کود یا برای تنورهای نون پزی صحبت کردین در واقع یه جورایی میخواستین آگاهانه تمرکزتونو از ناخواسته بردارین و روی موضوعی بذارین که بهتون احساس بهتری میده.

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت 86
    220MB
    15 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

265 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «هما ی سعادت» در این صفحه: 2
  1. -
    هما ی سعادت گفته:
    مدت عضویت: 1812 روز

    به نام خدایی که من رو برای آسانی ها ، آسان می کند . و به نام خدایی که روح و قلب منو برای نعمت هایش می گستراند …

    واقعا سپاس گزار خدایی ام که این طور معجزاتش منو در برگرفته …

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته و دوستان عزیزم …

    رسیدیم به فلوریدا و پردایس …

    چقدر شما استاد عزیز و مریم خانم را تحسین می کنم . که اینقدر آزادی روح و قلب دارید و به دنبالش آزادی زمان و مکان و ثروت که می توانید و توانستید به مدت طولانی در سفر باشید و بعد سه انسان در چنین جای کوچکی با هم زندگی کردید ….

    با این سفر و با این توجه به زیبایی چقدر انسان می تواند بزرگ یبشود و خودشو متکامل کند …

    و این فرصت برای هرکدام از ما هست …

    و چه زیبا که قدر زمانمون را دانستیم و خواستیم رشد کنیم . متکامل بشیم . و زیبا بین تر بشیم ….

    پرادایس فوق العاده زیبا هست …

    و آرامش فوق العاده ای دارد . به قول شما وقتی در طبیعت باشی و نگاه آگاهانه نگاه کنی . پیوسته تولد ، رشد و تکامل و مرگ را می بینی و باعث می شود به چیزی متصل نشی . خودتو وصل چیزی نکنی …

    همان لحظه و همان تایمی که خداوند تو را در مسیر قرار داده بمانی و ازش لذت ببری و بعد که زمان جدایی رسید ، با عشق خودتو در دستان خدا رها کنی و بگی خدا من آماده ام برای یک تجربه ی بهتر …

    چه خوب که حتی وقتی به محل زندگی تون رسیدید . سفر را تمام ندید . بازم شروع ماجراجویی جدید …

    بازم شروع مسائل جدید و حل اونا …

    چه دید فوق العاده ای …

    واقعا ذوست دارم این دید در زندگی من گسترش پیدا کند …

    و به این شکل من یاد بگیرم زندگی با تمام مسائلش زیباست . و یاد بگیرم زندگی با تمام این تضاد ها چه لحظه های نابی هست برای زندگی …

    و من با تمام اتفاق های ریز و درشت چقدر می تونم خوشحال باشم و شاد باشم و از زندگی ام لذت ببرم …

    و روح و قلب من چقدر می تواند بزرگ باشد . وقتی در دل هر مسئله ای نه تنها دلیلی برای ناراحتی بلکه دلیلی برای خوشحالی پیدا کند !

    و من به این موضوع رسیدم که تا زمانی که در دل درد ، آرامش ، و تا زمانی که در دل غم ، شادی رو پیدا نکنی ، تو معنای واقعی این سپاس گزاری را نخواتی پیدا کرد …

    درست مثل مادری که در دل اوج درد برای تولد فرزند ، بهترین احساس ها رو تجربه می کند . (و البته من ایمان را دارم ، که خیلی از این درد به دلیل باور های ماست . و یا احساس اینکه من به اندازه کافی قوی نیستم . وقتی ایمان داشته باشی ، تو بی نهایت بزرگی و این معجزه ی الهی می تواند برای تو به بهترین حالت اتفاق بیفتد . پس این درد هم کمتر احساس خواهی کرد . ) ( تو با احساس های خوب می توانی تجربه رو از این احساس ها کم کنی )

    مریم جان ، حقیقتش من این فایل را چند رو پیش دیده بودم و از آن گذر کرده بودم ، اما مسئله ای منو به یاد این فایل انداخت و بعد هوس کردم در موردش بنویسم …

    و این نحوه ی برخورد شما با یک عالمه کود و دست گلی بود که بز و گوسفند ها درست کردند. و شما و استاد با شوخی و خنده شروع به پاک کردنش کردید . و استاد شروع کردن این کود ها چه غذای عالی ای هست برای جنگل ها !

    و یا اصلا در دهات ما از این کود ها به عنوان وسیله ای برای آتش درس کردن استفاده می کردن ….

    و نکته ی مهم اینکه اصلا احساس خشم و غضبی در مقابل این حیوانات نبود . چون کاملا درک می شد که این حیوان به طبع خودش انجام داده و غرضی از این کار نداشته . و من نه تنها ازین اتفاق می توانم ناراحت نباشم . بلکه می توانم به راحتی حلش کنم . و بعد به دنبالش هزار راهکار که این اتفاق دیگر نیفتد …

    و بعد من با خودم گفتم من خیلی در این مورد بزرگ تر شدم . مثلا به جای اینکه بگذارم غلیان احساساتم مثل خشم و غضب و ترس مانع از دیدن اتفاق واقعی بشود . بفهمم خیلی از تضاد ها ، یک امر طبیعی هست . مثلا خداوند با انسان ها مشکلی ندارد ، اگر در جایی سیل ، زلزله پیش میاد !

    این اتفاق یک امر طبیعی هست …

    و یا در کویر اگه هوا گرمه به خاطر قهر و غضب خدا نیست ، به خاطر خلق طبیعت در اون مکان و زمانه …

    و تو در مقابل یه عالمه زیبایی را می توانی در طبیعت ببینی ، آسمان کویر زیباست و هزار زیبایی دیگر …

    و بعد با خودم فکر کردم که چه زیبا که این اتفاق طبیعی را در تمام مخلوقات خداوند بببینی …

    مثلا اگر کودکی شیطنت می کند ، به جای اینکه تعبیر اذیت کردن بچه را داشته باشی ، درک کنی این بچه می خواهد و دارد جهان را کشف می کند . و یا زمانی گریه می کند ، درک کنی او تمام حرفش را به زبان بیان نمی کند و تو از اون لحظه لذت ببری و به زیبایی توجه کنی . و بیان دیگر کودک را بیاموزی ….

    و یا مثلا اگه کودکی نمی تواند یه کار را کامل و درست انجام بدهد و اگه نظم او با نظم تو فرق می کند …

    چه زیبا ، واقعا چقدر جهانم زیبا می شود که من یاد بگیرم ، به جای نگاه تند و تیز به اتفاق ها، کودکی یک کودک را درک کنم …

    و این نگاه من می تواند در جهانی و در هر فردی گسترش پیدا کند …

    من بتوانم بدون غلیان احساس در مقابل فرد مذهبی و غیر مذهبی درک کنم ، این اتفاق یه امر طبیعی هست .یک اتفاق طبیعی در جهان و در جهان من که با هر دیدگاهی و با هر نظری در جهانم روبرو می شوم . و به جای اینکه احساس بدی نسبت بهش داشته باشم . با حس بخشندگی و با حس توجه به زیبایی و اصلا شکر این زیبایی که چنین تنوعی هست در جهانم ، به جهانم نگاه کنم …

    و چه زیبا که یاد بگیرم اصلا سفر کردن و گسترش یافتن فقط مسافرت رفتن نیست ، وقتی من بتونم هر انسانی را تجربه کنم و اونم به زیبایی ، این می تواند شروع سفر زیبای من باشد !

    شروع ماجرا جویی من …

    من از شما و از وقت گذراندن شما با مرغ و گوسفند خیلی چیز ها یاد گرفتم …

    شاید خیلی مسخره باشد اما من یه جورایی مادر بودنو یاد گرفتم ، اینکه به حالت های مختلف فرزندم دقت کنم و شکرش را به جا بیارم و لذتشو ببرم …

    مریم جان چند وقت پیش تر در یکی از فایل ها نوشتم وقتی در فایل شما باران می بینم و هوس هوای مرطوب می کنم ، به شکل غیر قابل انتظاری بارون میاد …

    منم این دو روز دقیقا چنین اتفاقی افتاد …

    و البته باران رحمت خداوند همیشه بر سر من می بارد ، رحمتش در زندگی من عیان و واضح هست …

    خدا رو سپاس گزارم …

    خدا رو سپاس گزارم …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    هما ی سعادت گفته:
    مدت عضویت: 1812 روز

    به نام خدایی که به آسانی منو به سوی آسانی ها هدایت می کند …

    سپاس خدایی که منو می گستراند . سپاس خدایی که همراه من و هدایت گر منه …

    سلام به استاد عزیز و مریم خانم شایسته …

    سفر تموم شد . و رسیدیم به پرادایس …

    برای من اتفاق فوق العاده ای بود که چندین بار با شما سفر رفتم و چندین بار در پرادایس زندگی کردم …

    برای من اتفاق فوق العاده ای بود تا بتونم مرتب خودمو باز بینی کنم ، باورهامو …

    چیز های زیادی از سفر کردن با شما یاد گرفتم …

    یکی در لحظه بودن . و اینکه وقتی زمانش رسید به راحتی از اون جا و مکان جدا بشوم و دل بکنم . و به هدایت خداوند اعتقاد داشته باشم . اینکه من با جدا شدن از این مسیر و از این جا و مکان به مکان های بهتر هدایت می شوم …

    من واقعا عاشق در اون لحظه غرق زیبایی شدن بودم و بعد یه جهان دیگر را تجربه کردن بودم . و بعد فراوانی را در بعد دیگر دیدن بودم …

    دنیای پروانه ها … دنیای اسب ها … انسان هایی با فرهنگ ها ی مختلف … دنیای بچه ها …

    جاهای کوهستانی …بعد جنگلی …

    بعد جایی که غرق در اب و نرمی و لطافتش می شوی …

    و زیبایی رو به اشکال مختلف احساس کردن …

    در بهترین زمان به بهترین مکان هدایت شدن …

    و بعد نکته ی دیگری که یاد گرفتم ، توجهی که به خودمون در طول سفر داشتیم …

    به جهان درونی خودمان …

    به تغییراتی که درونمون می افتد …

    توجه کردن به زیبایی ها و احساسات درونی خودمون …

    هر کسی در این سفر درس های خودش را گرفت . در اوج هم مسیر بودن ، اما هر کسی در مدار خودش با تجربه های خودش همراه بود .

    شما مریم جان ( البته این احساس منه ، که شما یک بعد جدیدی از خودتان را تجربه کردید ، استاد عزیز همین طور ، و مایک عزیز همین طور و هر کدام از بیننده های سفر دور امریکا هم همین طور)

    و من حتی با هر بار دیدن یه بعد دیگر بود برای من …

    و من یاد گرفتم در طول زندگی ام و در طول سفر زندگی ام ، به جای توجه به دیگری ، به خودم توجه کنم …

    یکی از بزرگ ترین درس های من همین بوده !

    من همیشه احساس وابستگی به دیگری داشتم . توجه بیش از اندازه به رفتار و کنش دیگری …

    اما در طول این سفر ها و در طول زندگی در بهشت یاد گرفتم . جهان من با دیگری می تواند فاصله داشته باشم .در اوج همراه بودن با کسی به مسیر خودم توجه کنم . به جهان درونی خودم توجه کنم . و هرچه موجودیت خودم را بیشتر بپذیرم . بیشتر به خودم ارزش می دهم . بیشتر با گوهر وجودی خودم اشنا می شوم . و بیشتر غرق قدرت خودم می شوم . و در ضمن اینکه به دیگری هم فضا می دهم برای خودش را کشف کردن …

    و در طول سفر من چیزی که از شما یاد گرفتم مسئولیت پذیری شما در قبال تمام اتفاقی که برای شما می افتاد بود .

    مسئول اینکه من در جا و مکانی خاص هستم ، افکار منه و باور های منه و نه دلیلش فرد و نه انسانی دیگری !

    و چه حس خوبی هست که تو هم خودت را مسئول بدونی و هم بابت این از خداوند سپاس گزار باشی …

    و باز هم این باعث می شود تو به جای توجه به دیگری ، به خودت توجه کنی …

    تو به افکاری که داشتی و داری و توجه به باورهایت …

    در هر حال و در هر لحظه یه مکاشفه ی درونی هست در وجودت …

    و اینکه باور داریم توجه ما به زیبایی ها ما رو به جای زیبا تری هدایت می کند . پس دیگر توجه به دیگری نیست . که او چگونه و چطور بود .

    و اینکه باور داریم سپاس گزاری ما ، ما را در مداری به خداوند نزدیک می کند ، جایی که قدرت محض و عشق محض هست …

    واقعا سپاس …

    و درس دیگری که یاد گرفتم اعتماد بود . احساس آرامش فوق العاده ای که در طول سفر بود …

    به خدای خودم اطمینان داشته باشم …

    خدا منو بدجوری در آغوشش گرفته و خداوند دارد منو هدایت می کند …

    جای بهتری نیست ، مکان بهتری نیست . من در بهترین مکان و زمان خودم قرار گرفتم .

    و من دارم مسیر خاص خودم را تجربه می کنم …

    چه زیبا که یاد بگیریم در مکان و زمان خاص خودمون قرار بگیریم …

    به جای توجه به مکان ها و زمان هایی که مختص ما نیستند و باعث احساس خلا در درون ما می شوند …

    من یاد گرفتم به تصمیم خودم احترام بگذارم . و من یاد گرفتم به تصمیم خدا احترام بگذارم …

    من یاد گرفتم زیبایی های لحظه های حال را بپذیرم …

    و در حقیقت این اتفاق در جهان من باعث شد ، به تصمیم های دیگری هم احترام بگذارم …

    و حتی کودک پنج ساله ام …

    با خودم مرور کردم هرچه از جلوی پای او کنار بروم و هر چه سرنوشتش را به دست خودش بگذارم ، بیشتر شاهد تصمیمات شگفت انگیز خدا خواهم بود .

    و خداوندا سپاس گزارم …

    و خداوندا سپاس گزارم …

    و من عاشق رسیدن به مقصدم …

    مقصدی که شگفت انگیز هست . ولی خوشبختی من یک مسیر هست و نه مقصد !

    موفقیت من یک مسیر هست نه یک مقصد !

    استاد وقتی داشتم ویدیو ی شما را نگاه می کردم و با لبخند شما رو تحسین می کردم . به خودم گفتم من دوست دارم همین طور به دیگران نگاه کنم تحسین کنم …

    و دوست داشته باشم . و هر فردی را معجزه ی پروردگار ببینم . مسیرش را شگفت انگیز ببینم . و بدون قضاوت نگاه کنم …

    و زیبایی ها را تحسین کنم …

    و از زیبایی ها لذت ببرم …

    و بعد درس دیگر من احساس خود ارزشمندی منه …

    دید من نسبت به خوشبختی هست …

    و من در طول سفر مرتب به خودم می گفتم خدایا سپاس گزارم که منم می توانم گسترش پیدا کنم …منم می توانم بی نهایت بشوم . و خوشبختی من در حد و مرزی نیست . واقعا حس زیبایی هست که خدا را به خودم وصل می بینم .

    این سفر مثل سفر زندگی هست …

    تجربه ی جهان یک تجربهی فوق العاده هست و با تموم شدن لحظه قرار نیست همه چیز تموم بشود . قرار اتفاقی شگفت انگیز شروع بشود …

    و یه ماجراجویی جدید …

    وقتی شما با دیدن بز هاو گوسفند ها ذوق کردید و شروع به فعالیت کردید . واقعا لذت بردم …

    واقعا زندگی هرکدوم از ما این طور هست …

    چه قدر دوره های شگفت انگیزی با پایان دوره ی قبلی شروع شدن …

    و خدا رو واقعا سپاس …

    خدا رو واقعا سپاس …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: