سفر به دور آمریکا | قسمت 87

به نام خدای هدایتگر من فرمانروای کل عالم

امروز هشتاد و هفتمین روز از توجه به نکات مثبت وزیبایی ها هستش وااای خدایا عجب فایلی بود این فایل خود اصل جنس بود از ثانیه اول تا ثانیه آخرش نکات مثبت وزیبایی بود وااای استاد تازه دارم منظور شما رو از اینکه همش دوست دارین بیشتر تو طبیعت باشین میفهمم وحتی تو ایران هم می گفتین همیشه یه چند روزی رو در طبیعت بتنهایی سپری میکردین واقعا اوایل فقط میشنیدم واصلا درک نمیکردم همش فکر میکردم باید یه طبیعت خاص حتما باشه که من برم و اونجا خلوت کنم جالبه اون زمان که این نوع نگاه رو داشتم در همین خونه بودم والان که پشت پنجره میشینم و به درختان و پرندگان نگاه میکنم میبینم شاید نزدیک به یه ساعتی شده ولی من محو حرکات این پرندگان و شاخ و برگهای این درختان شدم وقبلا جالبه من اصلا اینها رو نمیدیدم وحتی این همه صدای پرندگان رو نمی شنیدم واقعا این نکته و این تغییر برای خودم خیلی جالب ولذت بخش هستش

جالبه تو این فایل به هر کدوم از این حیوانات که نگاه میکردم یه درسی برام داشت خدایاا من فبلا هم یه سال پیش این فایل رو دیده بودم ولی فقط دیدم و بعدش همه چی برام عادی بود ولی این دفعه کلا برام خیلی ارزشمند و خیلی هم زیبا بود انگار تنوع حیوانات در این فایل در کنار هم یه حس دیگه داشت با اینکه داستان مرغ وخروسهادر این فایل مربوط به چند سال قبل بودپر از نکات مثبت برای من اون قسمتش که یه هندونه رو سه تایی داشتن میخوردن برام واقعا جالب بود فقط به اندازه دو تاجای سر داشت ویکی کنار بود وجاشون رو عوض میکردن استاد وقتی فکر میکنم میبینم منم یه عمر مثل این سه تا مرغ فکر کردم به خاطر اینکه مسیرم درست نبود چقدر کنار پارک کردم وایستادم منتظر بودم تا یکی کارش تموم بشه بعد من یا اینکه انتظار میکشیدم تا فلانی به من جواب بده تا فلان کار رو برام انجام بده خلاصه همش منتظر ووابسته به یه نفر دیگه به یه شغل به یه زمان به یه مکان همش عمرم و ذهنم کلا وجودم همش گره خورده ودر گرو یه چیز یا کسی وااای خدایا شکرت که سه ساله که مغهوم شرک رو به اندازه ظرفم درک کردم به همون اندازه آزاد و رها شدم جالبه کار خاصی هم نکردم ولی انگار کلا خسته شدم بودم از این همه گرو گذاشتن خودم برای کسی وچیزی و خدا جوابم رو داد انگار باید یکی به من میگفت مثلا استاد تا من بگم آخیش راهش اینه چشم انگار وقت باید یکی به من میگفت اینقدر منزجر بود اون شرایط دقیقا مثل این سه تا مرغ خوب بابا شما که جای دو تا کله نوک زدین جای سه تا میزدین که نخواد منتظر وایستین برای منم الان که مبینم راه حل جلوی چشمم بوده من نمیدیدمش چون همش ذهنم در گیر این بوده که یکی دیگه یا یه چیزی باید برای من حلش کنه برای همین فقط جا برای دوتا کله میدیدم در صورتی که اگر یکم اطرافم رو میدیدم با این نگاه که خدا منو هدایت میکنه تا خودم حل کنم مشکلم حالا شاید بوسیله یکی از دستانش حتما میدیدم یکم اینطرفتر جای یه کله دیگه برای خودم نوک بزنم تا نخواد منتظر کسی یا چیزی بایستم خدا رو شکر الان خیلی بهتر شدم ولی هنوز خیلی جا داره و هنوز اول راهم ولی حرکت کردم وجواب داده برای همین خیلی امیدوارم

اون تمساح خدا بیامرز هم بود ولی خداییش ترسناکه از نظر من ولی مدل حرکتش در آب رو خیلی دوست دارم خدا رو شکر اینقدر راه افتادم تا از چیزهایی که ازشون میترسم بتونم نکته مثبت وزیبا در اونها ببینم قبلا اگر از چیزی میترسیدم کلا نفی میکردم و حاضر نبودم بهش فکر کنم چه برسه زیبایی

خداااا این بزا که دیگه هیچی چقدر زیبا بود اون بزغاله های کوچولو کنار مادرشون واقعا نگاه کردن به این حیوانات چقدر آدم و میزون میکنه

خدا خیرت بده استاد اون بزغاله رو بغلت گرفتی تو خونه دخترم به من گیر که برای من یکی از اینها بخر تا منم اینطوری بغلش کنم باهاش حرف زدم تا راضی شد ماهم یه زندگی دربهشتی بخریم به پرادایس میگه زندگی در بهشت بعد اونم برای خودش یه براونی و بزغاله وسگ داشته باشه انشالا ایمان دارم که محقق میشه

خدایا شکرت که امروز این فایل زیبا رو روزی من کردی واین همه زیبایی رو بتونم یک جا ببینم و در لحظه این همه لذت ببرم خدایا شکرت