دیدگاه زیبا و تأثیرگذار علیرضا عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:
واقعا دیدن این همه زیبایی و فراوانی نفَس رو درسینه آدم حبس میکنه. فراوانی رو میشه درتمام جنبه های زندگی استاد مشاهده کرد:
در مرغ و خروس های فراوان؛ ماهی های فراوان؛ گوسفندان فراوان؛ زمین ها و خونه ها و ماشین های فراوان؛ مخاطبان فراوان؛ کامنت های فراوان؛ عشق و محبت و صمیمیت فراوان و…
در واقع استاد پکیجی از فراوانی رو در زندگیشون تجربه میکنند که این حاصل کار کردن روی باورهاشون، شناخت صحیح خداوند و باور به فراوانی نعمت های موجود دراین جهانه.
آفرین به خانم شایسته که اینقدر نگاه ریزبینانه برای تمرکز کردن و دیدن زیبایی ها دارند. من خیلی لذت بردم از اینکه توی تصاویر این قسمت، به روزهای گذشته برگشتید و این همه تصاویر زیبا که سالهای قبل ضبط شده رو برای ما نمایش دادید. استاد در همان دوران فایل های بی نظیری ضبط کردند که برای ما سرشار از درک و آگاهی بود.
من تک به تک لحظات این تصاویر و تحسین کردم چون خودم به شدت عاشق این سبک زندگی ام. من هم دوست دارم راهم رو از اکثریت مردم جدا کنم و بدور از شلوغی های اجتماع برم در دل طبیعت و یه باغ زیبا برای خودم داشته باشم و مثل استاد مرغ و خروس و گوسفند داشته باشم و با کشاورزی و کاشتن درختان میوه لذت ببرم بدون اینکه لحظه ای فکرم درگیر افکار عمومی جامعه باشه.
به جرات میتونم بگم که تابحال کسی رو ندیدم که مثل استاد پکیج کاملی از نعمت ها رو یکجا در زندگیش داشته باشه و این هم بدلیل عمل کردن به قوانینی است که استاد بارها در فایل های مختلف آنها راتوضیح داده اند. با دیدن هر کدوم از این فایل ها بیشتر باور میکنم که زندگی یک میدان جنگ برای بدست آوردن غنیمت ها نیست. بلکه زندگی میدان صلح و عشق و زیبایی و فراوانیه و این رو به وضوح میشه در زندگی استاد دید و از ایشون الگو گرفت.
منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت 87352MB23 دقیقه
سلام
دلم گفت بیام یه حرفهایی رو بنویسم که به طور مستقیم ربطی به این قسمت از سفرنامه نداره اما فکر میکنم هیچ کجای سایت مناسبتر از سفرنامه ی امریکا برای نوشتن این حرفام نیست.
تقریبا دو هفته پیش من ۲۹ ساله شدم و تقریبا همزمان با تولدم، سالگرد عضویت من در سایت عباسمنش بود. این چند هفته خیلی کامنت نذاشتم و ذهنم همش غر میزد که « یک ساله اومدی اینجا و تمرین میکنی ولی هنوز فلان اتفاق رو تجربه نکردی! داری ۳۰ ساله میشی ولی هنوز به فلان خواسته ات نرسیدی! تازه روز تولدت فلان اتفاق بد هم افتاد! این بود نتیجه ی اونهمه تلاشت برای کنترل ذهن؟ببین هر روز استاد داره نتایج بچه های سایت رو تو کانال میذاره؛ همه دارن پیشرفت میکنن جز تو!» ذهنم غر میزد، سرزنشم میکرد، من هی سپاسگزاری کردم، هی صحبتهای استاد رو گوش دادم، کامنت اعضای سایت رو خوندم، هر کاااااری تونستم کردم که توجه ام رو از روی غرغرهای ذهنم بردارم و به هر حال نمیذارم زیادی جولان بده.
چند دقیقه پیش تو اینستاگرام داشتم یک مطلبی میخوندم و متوجه شدم که این مطلب یک ورودی منفیه برای ذهنم، بنابراین، از خوندنش دست کشیدم و رفتم سراغ یک مطلب یا ورودی ذهنی بهتر. این کار رو خیلی طبیعی انجام دادم طوری که انگار عادت همیشگی من بوده! تو همین حال و هوا بودم که یهو به خودم اومدم گفتم فائزه! ببین چقدر از پارسال تا حالا تغییرات مثبت داشتی! چرا اینارو نمیبینی؟ همین تصمیم های کوچک روزمره برای خوندن یا نخوندن یک متن، دیدن یا ندیدن یک فیلم، گوش دادن یا ندادن یک سخنرانی، توجه کردن یا نکردن به فلان مسئله، این تصمیم های کوچولوی روزمره کیفیت زندگیت رو نسبت به پارسال بیشتر کرده، پس چرا اینارو نمیبینی؟ با خودت مهربون باش! یکم بشین نگاه کن از پارسال تا حالا چقدر همین کارهای روزمره ات رو آگاهانه تر داری انجام میدی. این آگاهی مهمترین چیزه!اینو ببین و دست کم نگیرش.ببین حتی طرز استفاده کردنت از اینستاگرم هم عوض شده! ببین که چقدر تو کشف کردن باورهای منفی که ظاهر مثبتی دارن حرفه ای شدی! اینارو قبلا بلد نبودیا! ببین چقدر چیزهای اضافی از زندگیت حذف کردی، چقدر کمتر وقت تلف میکنی، چقدر اعتماد به نفست بیشتر شده، چقدر نسبت به پارسال خودت رو بیشتر دوست داری، چقدر کمتر درگیر حواشی هستی، خب همینا کیفیت زندگی ات رو بالاتر برده دیگه! همین چیزهای کوچک ساده که فکر میکنی چیز خاصی نیستن کلی رنگ پاشیده به زندگی ات! اینارو ببین و بهشون توجه کن. مگه نه اینکه دیدن همین خوبی های به ظاهر کوچک روزمره، یعنی «توجه به نکات مثبت»؟ مگه هدف از دیدن سفر به دور امریکا این نیست که یاد بگیری نکات مثبت زندگی خودت رو(نه فقط زندگی استاد رو) ببینی؟ پس چی شده که این تغییرات مثبت روزمره رو اینقدر دست کم میگیری؟ میدونی اگه همین انتخابهای مثبت روزمره ات نبود الان چقدر استرست بیشتر بود؟ چقدر حالت بد بود؟ یه نفس عمییییییییییق بکش! آفرین که یک سال حواست به خودت بود. آفرین که حتی اگر یک روزهایی از شدت افکار منفی گریه کردی، اما بعد از گریه بلند شدی و دوباره ذهنت رو کنترل کردی! خودت حواست نیست ولی تو اون آدم پارسال و دو سال پیش و قبلترش نیستی. تنها دلیل اینکه خودت رو سرزنش میکنی اینه که جزئیات بد زندگی گذشته ات رو یادت رفته! استاد این نکته رو خوب میدونه که برای دوره ی ۱۲ قدم چکاپ فرکانسی گذاشته. آخه ما یادمون میره چجوری بودیم و چجوری شدیم! باید چکاپ کنیم تا یادمون بیاد زندگیمون چقدر بهتر شده. درسته هنوز فلان هدفت محقق نشده، اونم به وقتش درست میشه ولی الان، یعنی همین لحظه، کیف کن از این چیزهای کوچولوی زندگیت چون همینا روی هم جمع میشن و تصویر بزرگتر زندگیت رو میسازن. همینا روی هم جمع میشن و تو رو به اهداف بزرگترت هم میرسونن. با خودت مهربونتر باش. تو دست روی دست نذاشتی، اگر خطا هم کردی، خب داری یاد میگیری، طبیعیه! یه نفس عمیییییق بکش! یه آفرین به خودت بگو و به مسیرت ادامه بده :)
احساسم بهم گفت که بیام گفت و گوی درونی ام رو اینجا بنویسم، شاید کسی نیاز به خوندنش داشته باشه تا یادش بیاد که اگرچه اون اتفاقات خیلی بزرگ هنوز براش نیفتاده، ولی زندگیش با کیفیت تر شده، حالش بهتر شده، حاشیه های زندگیش کمتر شده، چیزهای اضافی زندگیش حذف شده و…. دلم گفت بنویس، شاید کسی اینو بخونه و با احساس بهتری به زندگیش نگاه کنه.