سفر به دور آمریکا | قسمت 89

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار محمدرضا عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:

این پیام رو نه فقط به شما عزیزانم دلم بلکه به تمام مردم تاریخ بشریت برسونم. چون این رو به خودم واجب میدونم که این کار رو انجام بدم:

این روزها چیزی که تجربه می کنم اینه که: خدای مهربونم با آگاهی های دوره  روانشناسی ثروت 3 وارد زندگیم شده و مدیر برنامه و برنامه ریز و مدیر اجرایی تمام جنبه های زندگی من شده و هدایت و تربیت و تعلیم من رو شخصا و به طور مستقیم و بدون هیچگونه واسطه ای بر عهده گرفته و داره هدایتم میکنه به مسیر نعمت.

در واقع دوره ی روانشناسی ثروت 3 کلاس تخصصی خدای مهربونه. الان جلسه 6 هستم و نمیتونم بگم چقدر تغییر کردم. با اینکه الان هشت هفته از آموزه های جلسه اول گذشته، شدت و حدت هدایت های خداوند در هر لحظه اونقدر سرعت گرفته که انگار چندین و چند سال از جلسه اول گذشته و هر لحظه آرامش من هم داره بیشتر میشه. الان بعد از سه سال بیکاری، سر کار رفتم و با توجه به فضای فرکانسیم یه کار عالی دارم و خیلی راضی ام.

پیدا شدن این کار هم بخاطر کار کردن روی باور فراوانی بود. مهم ترین و بهترین اهرم رنج و لذتی که خدا توی وجودم کاشته این هست که یا فراوانی رو تجربه میکنی و هر لحظه روی فراوانی کار میکنی یا خدا حافظ! فقر و سختی و بدبختی نداریم.

به خاطر همین مرتباً دارم  جلسات بخش 9 و 10 از دوره قانون آفرینش رو تکرار می کنم تا این فراوانی جزئی از وجودم بشه. حتی وقتی زیر دوش هستم دارم این آگاهی ها رو برای خودم تکرار می کنم. چون با تمام وجودم این رو لمس کردم و به شهودش رسیدم که باور فراوانی تنها باور قدرتمند کننده در هر موضوع و جنبه ای هست و ریشه ی تمام باورهای قدرتمند کننده هست و توی هر موضوعی که احساس بدی دارید فقط کافیه که تو اون موضوع باور فراوانی اش رو بسازید توی پول، پول بی نهایته. تو روابط ، عشق و محبت و دخترهای فوق رویایی بینهایت هستند. تو سلامتی ، سلامتی بینهایته و… چون احساس بد یعنی کمبود و احساس خوب یعنی فراوانی و بی نهایت بودن نعمت ها و ثروت ها.

یکی از اون شهود هایی که توی هفته ی 5 از ورود من به دوره روانشناسی ثروت 3 اتفاق افتاد، مربوط به باور فراوانی بود که دوست دارم  ارتباط بین احساس لیاقت و رابطه اش با باور فراوانی رو براتون باز کنم. همون که استاد توی جلسه 8 عزت نفس خیلی عالی با مثال رستوران سلف سرویس توضیح دادند و من قشنگ توی موقعیتش قرار گرفتم و خدای مهربون رابطه ی بین زندگی افراد فامیلمون و نحوه ی استفاده ی اونها از سلف رستوران رو خیلی عالی بهم نشون داد. انگار که داشتم خواب میدیدم و خدا قشنگ داشت باهام حرف میزد و انگار که زندگی افراد در قالب این رستوران توی خواب داشت بهم گفته میشد، اون افرادی که توی زندگیشون منتظر بودند که دیگران براشون کاری بکنند قشنگ نشسته بودند پشت صندلی و منتظر بودند تا دیگران براشون از سلفی که دو ثانیه راه بیشتر نبود براشون غذا بیارند. افرادی که با اینکه نعمت دارند اما باز چشم به نعمت های دیگران دوخته بودند و از نعمت های دیگران میخواستند استفاده کنند. غذاهای خودشون رو خورده بودند و با اینکه سلف پشت سرشون بود اما از ظرف دیگران غذا بر میداشتند. افرادی که همیشه کم نعمت بدست میارند، خیلی کم غذا بر میداشتند به هوای اینکه نَمونه اسراف بشه با اینکه بی نهایت غذا بود و یه مهمونی مجلل بود. مادرهایی که از خودشون میزدند برای بچه هاشون و برای خودشون غذا کم بر میداشتند و میگفتند غذای بچه ام اضاف میاد غذای اون رو میخورم که نمونه و اسراف نشه با اینکه بی نهایت غذا و دسر و سالاد روی میزها بود و به محض اینکه یه ذره از هر کدومش کم میشد افراد خدمتکار اونجا دوباره ظرفها رو پر می کردند.

اینا افراد خانواده ی من بودند. اما اون خانواده ی میزبان که همگی افراد ثروتمند و متشخص بودند خودشون اومدند برای خودشون نه حتی برای بچه هاشون، فقط برای خودشون هر چی میخواستند برداشتند وحتی بچه ها هم خودشون اومدند برای خودشون غذا برداشتند. چند تا از فامیل هامون و بقیه نشسته بودند و نگاه می کردند با اینکه کلی غذا هست. من نفر اول بودم که بلند شدم و قشنگ رفتم کلی برای خودم غذا برداشتم و به بقیه گفتم اگه میخواید برید برای خودتون بردارید…

استاد خیلی تغییر کردم و توی همین 8 هفته به خاطر تمرکز روی آگاهی های دوره روانشناسی ثروت 3، بارها شخصیتم دچار دگردیسی های بزرگی شده. انگار این 8 هفته یه سد بی نهایت عظیم و بزرگه بین زندگی من قبل روانشناسی ثروت 3 و بعد از اون. الان قشنگ تا آخر عمرم میدونم توی چه مسیری میخوام حرکت بکنم.

روی صحبتم با شما بچه های عزیز هست: آگاهی های دوره  روانشناسی ثروت 3 واقعا یک دوره ی بینهایت خاص هست که  بی نهایت خاص هست. از طریق عمل به آگاهی های این دوره، به هر آنچه که از زندگی این دنیا میخواهی، میرسی و نگران نیستی. من نمیدونم باید از چه کلمه ای استفاده کنم تا آگاهی های خالص این دوره رو توصیف کنم. فقط میتونم بگم که ارزان ترین و پر برکت ترین محصولی که توی این عالم میتونسته بوجود بیاد از ازل تا ابد دوره ی روانشناسی ثروت 3 استاد عبامنش هست که قرآن ناطق و قابل اجرا در زندگی روزمره هست. من صفحه دوره  روانشناسی ثروت 3 از سایت رو توی بوک مارک جستجو گرم اینطور نامگذاری کردم: دوره ی صراط مستقیم( کسب و کار فوق العاده).

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت 89
    180MB
    12 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

267 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مسعود اسدی کیا» در این صفحه: 1
  1. -
    مسعود اسدی کیا گفته:
    مدت عضویت: 2343 روز

    سلام استادعزیزم..خیلی دلمون براتون تنگ شده بود واقعا این کلیپ رو که باعشقم دیدم کلی احساس خوب گرفتیم و چقدر همه چیز زیبا و نو بود مخصوصا پاردایس که چه رنگ زیبایی به طبیعت گرفته بود و این اهنگی که مدتها پیش بود که گوشش دادیم دوباره شنیدیم خییییلی خوشحال شدیم.چقدر بارونش قشنگ بود اکسیژن رو به هوا داده بود اسمون چه صحنه زیبایی داشت بااون ابرای قشنگش خانم شایسته گل هم آر وی رو تمیزکردن مثل نقره میدرخشید.

    واقعا دلمون تنگ شده براتون برای احساستون برای خدا و….

    خیلی دلم میخواست کامنت بذاریم خداروشکر که الان فرصتش شد.

    دیشب هم با خدا و خودم خلوت کردم و خیلی حرفها زدیم ما توی این بهبوهه طوری پیش اومد که مهاجرت کردیم و اتفاقای افتاد ((داستان ازاینجا شروع شد که ما صنف پوشاک داشتیم و ازاینکارخیلی خشته شده بودیم طبق برنامه دوره ۱۲ قدم قدم هامونو برداشتیم و تصمیمون قطعی شدکه مهاجرت کنیم و از کاری جدید شروع کنیم.

    تااینکه یکی از دوستانمون ک کارخانه

    داشت و وقتی مااین تصمیم رو گرفتیم که دیگه صنف پوشاک نداشته باشیم ۲ و روز بعدش از دست خدا اومد و پیشنهاد کار مدیریت در کارخانه رو داد و منم با عشقم صحبت کردم و تصمیم گرفتیم که اره خدا این هدایت رو گذاشته و این فرد رو گذاشته سرراهمون ادم درستی بود ثروتش رو از راه درست بدست اورده بود و کلی متشخص بود تااینکه گفت توی اذر ماه میتونی توی کارخانه کارکنی و از تیرماه بود این پیشنهاد بما شد و حدفاصل تیرماه تامهرماه یک صحبتهایی بینمون شده بود که فقط مادونفر میدانستیم و کسی نمیدانست تااینکه من از فرد سومی این صحبتها رو شنیدم و گفت من به هیچ کسی نگفتم شاید افراد اطرافم پازلها رو چیدن کنارهم و این صحبت رو کردند…

    ولی باهمه اینها دلم به کارکردن توی کارخانهراضی بودو همیشه دلم اروم بود باینحال که صحبت مهمی درز کرده بود خلاصه که اعتمادمون بهش از دست دادیم و تصمیم گرفتیم که خودمون دست بکار بشیم و مغازه رو حراج زدیم و خانه و خالی کردیم و دنبال خانه گشتیم توی کرج و هرموقع که میخواستیم کاری انجام بدیم یا زنگی میزد صحبتی از کارمون میکرد چون میشنید از اطرافیان که ما مغازه رو جمع کردیم و همش به خودمون میگفتیم نه این صحبتی که نباید میزده رو زده این دستی از خدانیست ما میخوایم خدا برامون درست کنه واین جریانات چندبار رخ داد تااینکه دم های اخری که رفتیم کرج خانه اجاره کردیم دیدیم زنگ زد احوالی پرسید و ما هم احوال پرسی کردیم گفتیم اگه این تو فرکانس ما باشه دوباره زنگ میزنه تااینکه شب توی کرج از ماشین ما سرقت شد و ما گزینه هایی که برای خونه اجاره کردن داشتیم این بود ک در رفاه باشیم امن باشه و محله و خونه ساکتی باشه ولی این اتفاق افتاد دقیقا شبب که اغتشاش کرده بودن برای گرانی بنزین همش با خودمون میگفتیم حکمت خدا چیه که ما دقیقا توی گرانی بزنین اسباب کشی کنیم و توی بزرگراه تو ترافیک باشیم و همون شب ازمون سرقت دو لب تاپ بشه و خلاصه عشقم تاصبح توی اون خونه سر نکرد و اصلا تو فکر اون اقا نبودیم تا اینکه فردای اون روز دوباره خود اون شخص زنگ زد و گفت کجایید چکارمیکنید بازم صحبتی نکردیم گفتیم شاید صاحبخانه قبول کنه ماشین رو تو پارکنینگ بذاریم ولی نذاشت تااینکه عصر شد دیگه بهش گفتیم ما کرجیم میتونی بیای ببینمیت تاایکنه رفتیم تهران و توی این فاصله کرج تا تهران حال عشقم خیلی بهتر شدولی باز تو ذهنش میومد ایا شرک هست یا نه ایا اینها حکمت خدا هست یا نه چون قبلا روش حساب باز کردیم و ضربه خوردیم باز نمیخواسیم ضربه بخوریم.بعد که به خانه اش رسیدیم خیلی باادب و احترام صحبت کرد و جریان رو متوحه شد و اونم گفت حمتا این حکمت خداست که تواین شرایط بهش رسیدیم و رفتیم کرج فسخ قرارداد خانه کردیم و خانه ای در تهران اجاره کردیم که محله ای امن و همون چیزی که دقیقا خودمون میخواستیم پیدا شد و خداوند در همه این شرایط با ما بود ))برامون و ماسعی کردیم حالمونو خوب نگهداشتیم و خدا باز مارو هدایت کرد به یکجایی خیلی بهترومحله ای زیباتر که امکانات رفاهی خیلی بیشتری داره.داستان هدایت ما خیلی حرفها برای گفتن داره معجزه و حکمت خدا قشنگ میشه درونش دید.

    سپاس ازمهربانی و لطف و محبت خداوند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: