سفر به دور آمریکا | قسمت 93

به نام هدایتگر وهاب

سلام استاد جان سلام مریم جان سلام مایک عزیز و همه دوستای خوبم سلام به مهمونای عزیزتون

سلام به خودم به زهرایی که هی دور میشه هی نزدیک میشه به زهرایی که تا یادش می‌ره شیطان به ذهنش مسلط میشه و تا اجازه تاخت و تاز رو به نجوا ها میده راهو گم می‌کنه به زهرایی که تصمیم گرفته پل های شرک رو بشکنه تصمیم گرفته رو پای خودش باایسته تصمیم گرفته وابستگی هاشو رها کنه تصمیم گرفته نه زور بزنه برای موندن کسی تو زندگیش و نه بیرون کردن کسی اززندگیش سلام به زهرایی که هنوز داره باوجود اینکه حواسش ازمسیر پرت شده هدایت میشه سلام به زهرایی که هنوز خدا عاشقانه دوسش داره و هرروز و هر لحظه هدایتش می‌کنه زهرا جان خوش اومدی بازم به مسیر لذت بخش توحید خوش اومدی به راه سعادت و خوشبختی امیدوارم که هرچی آهسته اما پیوسته تو مسیر باشی تا توهم مثل استاد یاد بگیری و استاد کنترل ذهنت باشی

واما زیبایی های این فایل که وقتی پیامش برام اومد گفتم خدایا دمت گرم اولین نشونه

مناظر اطراف بسیار زیبا

و مهمونی که اساس سادگی و لذت بردن از کنار هم بودن بسیار زیباست

آنقدر فراوانی و ثروت زیاده که به آسونی میشه هرچی اراده کنی رو بخری

خداااای من ثروت بینهایته یه بنز بسیار زیبا و نشونه اینکه من میتونم هرچی که بخام رو خلق کنم

تکه های ابری که تو آسمون آنقدر زیباست که دیدنش روح آدمی نوازش میده

ساختمون های بزرگ و باشکوه که نماد فراوانی و ثروت درجهانه شهری که آنقدر زیبا و تمیزه فروشگاهی که پرازمشتری که نماد فراوانی مشتری هست که به راحتی خرید میکنن

گلدون زیبایی که برای شما هدیه آورده بودن?

وقتی استاد آنقدر بدون تعصب با اون مهمونا همدیگه رو در آغوش کشیدن چقدر برای من لذت بخش بود که باورهای کهنه و پوسیده محرم ونامحرم چقدر ذهن منو محدود کرده بود

تعریف مریم جان از اون خانم زیبا و تعریف استاد که باعث میشه هم طرف مقابلم احساس خوب داشته باشه و هم خودم تمرکزم روی نکات مثبت دیگران باشه

استقبال عالی از مایک که چه انرژی گرفت و رابطه بی نظیر استاد ومایک

اون دوست سیاه پوست که خیلی هم احساس صمیمیت وعشق بین همه بود و رنگ و نژاد هیچ تاثیری در نگاه به آدما نداره

چه آدمهای ناب وبینظیری ولی من چسبیدم به آدمای دورو برم وفکر میکنم اگه نباشن من نمیتونم زندگی کنم غافل از اینکه خدا چه برنامه ای برای من داره. چه آدمای نابی قراره واردزندگیم بشن وقتی رها کنم و دستای خدارو باز بزارم حرفای اون خانم سیاه پوست راجب چشم زخم قشنگ این قانون کبوتر با کبوتر باز با باز رو نشون میده که آدمای توحیدی کنارهم جمع شدن وفرکانس های مشابه همدیگرو جذب کردن

چقدر قشنگ که من حتی اگه کار مورد علاقه رو برای تایید دیگران انجام ندم وسادگی رو اصل بدونم برای اینکه دیگران تاییدم کنن و منو باارزش بدونن کاری انجام ندم حتی کار مورد علاقم وقتی به خاطر دیگران باشه عذاب آوره .شیوه طبیعی زندگی کردن یعنی اصل سادگی پیاده انجام شدن کارها الویت داشته باشه

وقتی به قانون عمل می‌کنی چرخ زندگیت رون تر میشه و استان پدر آقای چاره جو که باعث شد اون دوستمون ازتضادموفقیت های بزرگ بسازه

داستان آشنایی استاد به خانواده چاره جو هم که اعتمادبه خداوندوقانون فرکانس رونشون میده که همیشه بهترین آدم ها سرراهشون قرارمیکره

عاشقتونم و به زودی آمریکا میبینمتون ???⁦⁩⁦⁩⁦⁩??????