سفر به دور آمریکا | قسمت 98

به نام خدای هدایتگرم

و سلام به استاد خوبم

و چقدر عجییییییب حال این روزهای من خوبه……

و چقدر عجیییییییب دارم دیوانه میشم از این همه حس خوشبختی

و چقدر عجییییییب خیلی اوقات ناخودآگاه به خودم میام و میبینم دارم با خدا حرف می زنم و سپاسگزاری میکنم بخاطر این همه خوشبختی…..

استاد خوب من، چقدر خوب گفتی در مورد قانون تصاعد در سریال زندگی در بهشت……من طبق این قانون دارم تصاعدی حس های عالی رو تجربه می کنم هر روز بیشتر از روز قبل…….خدایا شکرت ……..شکر ناچیز من رو با مهربونی بی نهایتت بپذیر…..

استاد قشنگم، مهربونم امروز داشتم به این فکر میکردم که این همه هم خودم ،هم بچه های سایت دنبال یه همدم خوب می گردیم مثل مریم عزیز برای شما که تو یه مدار هستید و این همه زبون همدیگه رو متوجه میشید و با عشق ساعت ها در مورد قانون حرف می‌زنید و کیف می کنید و ما رو به این فکر میندازید که ای بابا منم دلم یکی رو میخواد داشته باشم این طوری با عشق در این موارد با هم حرف بزنیم چرا نیایم از امکانات موجودمون استفاده کنیم،مگه این قانون نیست که باید از امکاناتی که داریم استفاده کنیم ،لذت ببریم ،شاکر باشیم تا هدایت بشیم به امکانات بیشتر …….امکان الان ما در مورد این درخواست چیه؟؟این سایت و استاد …….مگه غیر از اینه که ما میخوایم در مورد قوانین با یکی حرف بزنیم که درک کنه چی میگیم،درک کنه حال خوب ما رو،درک کنه حس خوشبختی ما رو و بگه آره آره میفهمم چی میگی چون خودم هرروز دارم تجربش میکنم……..مگه غیر از اینکه که ما هم زبون رو برای این حس میخوایم……مگه استاد پیاما رو کیلویی منتشر میکنه؟؟؟؟؟یا مثلا توسط ربات منتشر میشه؟؟؟ نهههههههه،بابا جان استاد با عشق دونه دونه این کامنتا رو میخونه و منتشر میکنه،و با هر حس و حال خوب ما سرشو تکون میده لبخند میزنه و میگه آره آره میفهمم چی میگی….میفهمم حال خوبتو……..

خب این هم صحبت و همدمه دیگه ……داریم با هم حرف میزنیم و کیف می کنیم………

اگه از این فرصت هم صحبتی استفاده کنیم و لذت ببریم خدا ما رو هدایت می کنه به هم صحبت های دیگه…..به ورود عشقی تو زندگیمون که کیف میکنیم با هم از حرف زدن در مورد قوانین……

اما شرطش استفاده از امکانات موجود در این لحظه ست ،نه گیر دادن به اینکه نه من هم صحبت میخوام ،نه من همدم میخوام…..

خود استاد هم ننشسته دست روی دست بزاره بگه نه من منتظر می مونم یه عشقی بیاد تو زندگیم که مثل من فکر کنه،بلکه از هر فرصتی استفاده کرده با خودش حرف زده با خدا حرف زده و جهان هدایتش کرده به سمت ♥︎مریم گلی ♥︎

خدایا شکرت که دیگه دربند هم صحبت نیستم،من قبلا دقیقا همین طوری فکر می کردم و نا خودآگاه میخواستم تلاش کنم اطرافیانم رو به زور بیارم تو این فضا…..خدایا شکرت رها شدم از این همه نشت فرکانسی و انرژی های نابم…..و این روزها نیازم به کسی رو داشتن و حرف زدن باهاش تموم شده اینقدر که با خدا حرف میزنم….تازه لازم هم نیست وقت بگیرم ازش یا ملاحظه کنم بد موقع نباشه ،در هر لحظه عاشقانه منتظرمه و عاشقانه منو می شنوه….استادی هم که به جای خود…..دست خدا برای من…….زبان خدا برای من ……قلم خدا برای من …..مرسی که هستی استاد مهربونم ….

مرسی که منو میشنوی استاد خوبم ، مرسی که با من صحبت میکنی….میگن ادم شخصیتش میشه شبیه چند نفر آدمی که مدام باهاشون در ارتباطه…….و چقدر من خوشحالم که شما و مریم عزیز دلم شدید همنشینای من،امیدوارم زندگی در بهشت که محبوب ترین و در کنار سفر به دور امریکا تنها سریالی هست که من میبینم تا قسمت ده هزارم ادامه پیدا کنه،گنجه گنج …….دوره هاتون یه طرف ،این سریال ها یه طرف ،ترکیبی دارن ما رو میبرن تو فضا،فضای توهمی نه ها ،،،تو فضای پر از عشق بدون وابستگی، پر از حال ناب،پر از یاد خدا ،پر از قدرت،پر از تجربه باحال،پر از غلبه بر ترس و پاداش هایی که از راه میرسه …..باهاتون می خندم….کنارتون لذت میبرم ….شما می گید من می شنوم و من میگم شما میخونید……خدایا هزاران بار شکر که چقدر دارم به شخصیت شما ها نزدیک و نزدیک تر میشم……بخدا که هرروز از خدا سپاسگزاری میکنم بخاطر این مسیر زیبا…..بخاطر این جاده اسفالت خوشگله…..بخاطر نشستن روی دوش خدا و فقط لذت بردن و هدایت شدن به راحت ترین مسیرها………

امشب بعد از مدت ها اومدم یه بستنی خوشمزه بخورم ،لپ تابو روشن کردم و پوشه سفر به دور امریکا رو باز کردم و مثل همیشه چشمامو بستم و به خدا گفتم هدایتم کن میخوام لذت خوردن این بستنی رو برام دو چندان کنی و چه کرد خدا با من ………♥︎حتی یک مورد هم نشده من این طوری از خدا هدایت بخوام که برام انتخاب کنه و خدا نزنه به هدف ،حتی یکبار هم نشده که فایل و ببینم و بگم ای بابا این دیگه چی بود،در صددددددددد در صدددددددد موارد خدا دقیقا زده به هدف و خواسته منو جواب داده…….عاشقتم استادی که این شیوه از خدا راهنمایی خواستن که الان چی ببینم یا گوش بدمو به من یاد دادی….چه گشایش ها ،چه احساس های خوبی رو من فقط با همین عمل کردن به این تمرین ساده شما دریافت کردم…..سپاسگزارم….

خلاصه اینکه قسمت ۹۸ سفر به دور امریکا اومد و من علاوه بر اینکه بارها این قسمت و دیدم قبلا ،چند روز قبل هم دیدمش و یهو ذهن نجواگرم گفت زهرا درسته خوبه این فایل ولی تو اینو همین چند روز قبل دیدی بیا یه فایل دیگه انتخاب کن …….و یهو به خودم اومدم و گفتم اینو خدا برام انتخاب کرده ،و درسته کلشو یادمه و دقیقا یادمه چی به چیه ولی حتمااااااا یه چیزی برای من داره که خدا انتخاب کرده….و نزاشتم منطق و عقلم خیلی تز بده

،و♥︎ هدایت خدا رو به ذهن منطقیم ترجیح دادم.♥︎.که هر جا این کارو کردم بردم……

و با لذت بستنی خوردم و فایل رو دیدم…..

و مریم عزیزم داشت از حس و حال خوبش اون بالا میگفن که یهو به خودم اومدم و با قاطعیت گفتم من میخوام تجربه کنم سوار شدن به این مدل هواپیمای شخصی رو در فلان جا……استاد باورت نمیشه اینقدر با قاطعیت گفتم میخوام تجربه کنم که انگار همین حالا هوا پیما کنارمه و کاملا برام بدیهیه و اصلا برام دست نیافتنی نیست……خودم شوکه شدم ،خیلی برام عجیب بود اون حال…..من بارها این فایل رو دیدم ولی حتی از ذهنم یه لحظه هم نگذشته بود که من میخوام اینو تجربه کنم،الان خیلی تعجب کردم از این همه میل عجیب به تجربه ایت خواسته و این که چرا تا به حال حتی یکبارم به ذهنم نرسیده که میخوام و امشب اینقدر قاطع میگم میخوام تجربه کنم،من که بارها این فایل رو دیدم….به خودم اومدم و یاد حرف استاد افتادم که میگفتن ما خیلی وقتا اینقدر باورهای داغونی داریم که محاله به فلان چیز برسیم که خیلی از خواسته ها رو در نطفه خفه میکنیم و اجازه نمیدیم این آرزو در وجود ما شکل بگیره، جون بگیره، تقویت شه تا بهش برسیم….چون اینقدر برام دست نیافتنی بوده که نا خودآگاه ذهن منطقیم بهم اجازه نمی‌داده این آرزو رو داشته باشم، جرات نمیکردم این آرزو در من شکل بگیره و من اینو امشب متوجه شدم……و خدا با این فایل به من نشون داد من در مسیر درستم و باورهام داره تغییر میکنه،و همین که این خواسته امشب برام واضح شد و کاملا برام دست یافتنی به نظر اومد یعنی من دارم آرام آرام تغییر مدارم میدم ……به یاد آوردن این صحبت استاد هم خیلی کمک کرد برای ساکت کردن ذهن نجواگرم که زهی خیال باطل و خیلی قاطع گفتم میخوام،صحبتشون این بود که یه روزی که من عکس برج خلیفه رو در خواسته هام گذاشتم من حتی شرایطشو نداشتم برم کنار برج خلیفه در دبی عکس بگیرم و حالا در اولین فرصت میخوام برم یه واحدشو بخرم…خب منم که شاگرد همین استادم من که با عشق قدم به قدم دارم به اموزه های استادم عمل میکنم،چرا نرسم؟؟چرا بدیهی نباشه رسیدن به ارزوهام؟؟؟؟و اروم شدم و لبخند زدم بخاطر شکل گیری این خواسته جدید در وجودم….خیلی حال عجیبیه……..چقدر امروز پر از اتفاقای خوب بود ،اینقدر زیاد که من حال نداشتم همه اون ها رو بنویسم،ولی یه لحظه این اومد تو ذهنم که این حس های رویایی که داری تجربه میکنی،این همه حس خوشبختی حاصل وقتاییه که تمرین های به ظاهر ساده و در باطن زندگی متحول کن استاد رو انجام دادی…..تمرین ستاره قطبی اینه که شب اتفاقای خوب رو بنویسی و قبل از این کامنت شروع کردم به نوشتن،حتی وارد جزئیات نشدم و بصورت تیر وار نوشتم ،چقدر زیاد بود ،خدایا شکرت ولی اینقدر حال دلمو خوب کرد که بهم انرژی داد که این کامنتو بنویسم و این حال خوبم رو با شما استاد عزیز تر از جانم به اشتراک بزارم که عاشق شنیدن نتایج خوب ما هستید….عاشقتونم…..