سفر به دور آمریکا | قسمت 99

دیدگاه های زیبا و تأثیرگذار دوستان عزیزمان رضا و محمد -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:

نگاه زیبای رضا عزیز:

به جرات میتونم بگم این یکی از بهترین قسمتهای سفرنامه بود یک فیلم کوتاه که انگار یک کارگردان حرفه ای اونو تهیه و تدوین کرده با اون صداگذاری زیبا، افکت و برش های جذاب و چقدر هم برام درس داشت.

مریم عزیز از روز اولی که با شما آشنا شدیم  و قدم قدم جلو اومدیم، چقدر زیبا و واضح تکاملت رو در تهیه فایلها و همه مسیر بدون عجله، بدون استرس و با لذت شادی طی کردی. بقول دوست قدیمیمون که میگفت: من در سال ۸۹ تو دوره های استاد بودم وقتی بعد سالها اومدم تو سایت باورم‌نمیشد این‌همه تغییر استاد رو. استاد عزیز نمیدونم خودت متوجه شدی تو همین یک سال گذشته چقدر تغییر کردید و پیشرفت داشتید.

و اما مهمترین درسی که‌گرفتم تفاوت وابستگی با عشق رو فهمیدم. شما هر کدوم ماهاست جدا زندگی میکنین ولی عشق، علاقه و آرامشتون هزار برابر آدمایی که صبح تا شب کنار همن. سالها برای ماها اینجوری تعریف شده بود که عشق یعنی کنار هم، با هم، بدون اون و از غم دوری اون بمیرم. حالا من به‌ چشم خودم  عشق بدون وابستگی رو با تمام‌ وجود‌ دارم توی زندگی استاد می بینم.


نگاه زیبای محمد عزیز:

چه تدوین عمیق و معنا داری بود… چقدر لذت بردم اشک توی چشمام جمع شد بغض کرده بودم وقتی داشتم اون نه سالگی مایک رو که توی ماشین بود تا الان رو که باز هم توی ماشین بود و اون اتفاقات بین این دو دوره رو دیدم، اصلا نمیدونم چی بگم خیلی عجیب بود این عشق بی قید و شرط پدر و پسری…

با این تدوین دست گذاشت روی لایه های اعماق قلبم. اصلا وجودم رو به پرواز در آورد این عشق بی نهایت و بی قید و شرط. بخــــــدا ارزشش رو داره که روی باورامون کار کنیم. اینا تازه یه قطره از زندگی استادِ، و زندگی استاد یه قطره از خوشبختی و عشق و ثروت بی نهایت خدای مهربون هم نیست.

چه رفاقت نابی هست بین شما و میکائیل. توی ساحل اون صحنه ای که میکائیل دوید و اومد تو بغل شما اصلا من دیوونه شده بودم. فقط داشتم میگفتم چقـدر قشنگه. روابط عالی و عاشقانه ی بی قید وشرط چه نعمت بزرگیه. با اون تیکه ی کنگره خیـــــــلی حال کردم خیلی خیلی زیاد.

اصلا کل این فایل فقط برای من بود. از اون روابط بگیر تا اون ساحل ابری تا اون انارای فوق حرفه ای آبجی مریم، اون کلاه خوشگل استاد، اون آهنگ خوندن های توی ماشین اون شادی های توی ورزشگاه..

من سفر تو شب رو خیلی خیلی دوست دارم، مخصوصا اگه پرواز های خارجی باشه، اون فضای فرودگاه توی شب رو خیــــــــلی دوست دارم.  مخصوصا اینکه توی آزادی مالی و مکانی و زمانی باشی و هر موقع که دلت خواست بری مسافرت به هر کجای این دنیا مخصوصا موقعی که مثل الان من توی سن جوونی باشی و تنها هم باشی.

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت 99
    234MB
    16 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

236 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سید محمدامین حسینی» در این صفحه: 1
  1. -
    سید محمدامین حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2777 روز

    به نام الله مهربان.

    به نام کسی که عشقش ابدیه.

    به نام کسی که هر وقت دلمون خواست، هر کجا که بودیم، با هر زبانی میتونیم باهاش حرف بزنیم.

    سلام خانم شایسته عزیز. سلام استاد جانم.

    سلام بچه ها.

    این فایل از عاشقانه ترین کلیپ ها هم عاشقانه تر بود. با اینکه خیلی ساده بود.

    من به یه جمله خیلی علاقه دارم.

    (نهایت زیبایی در نهایت سادگی و راحتی)

    و چقدر من اینو حس کردم.

    نهایت عشق بدون وابستگی. استاد جان سه ماهه دارند برای خودشون سفر میکنن و مریم خانم هم تمرکز کردن روی سایت. هر روز هم این عشق بیشتر میشه.

    ساعت ۴ صبح بلند شدیم از خواب، اوبر گرفتیم و رفتیم فرودگاه. چقدر زیبا بود این فرودگاه. خیلی سقف زیبایی داشت.

    حالا بحث اوبر اومد وسط، یه موضوعی به ذهنم رسید که همین امروز برام اتفاق افتاد.

    من چند روز پیش، یه کتابی رو به دوستم داده بودم، ولی خب یادم رفت ازش بگیرم. والان هم مدرسه نداریم و پس فردا هم من از اون کتاب امتحان پایانی دارم، اولش حواسم نبود که کتابم نیست. فکر کردم که توی کمدمه. بعد گشتم و دیدم نبود یادم افتاد که اِاِاِ دست دوستمه که.

    اولش گفتم خب حالا شاید شمارشو داشته باشم بهش زنگ میزنم. رفتم و دیدم ای دل غافل، شمارشو ندارم و حتی شماره چند تا از دوستای دیگه در ارتباط با هم رو هم ندارم.

    اولش گفتم خدایا چیکار کنم.

    بعدش یه دفعه یاد حرف استاد افتادم توی فایل نامه ۳۱. یادم افتاد که استاد جانم گفت که وقتی دعامون اجابت میشه که با احساس رضایت و امید و خوشحالی از خدا بخواییم. یه جوری که مطمئن باشیم بهمون داده میشه. وقتی بهمون داده میشه که خوشحال باشیم. لبخند روی لبمون باشه.

    بعد گفتم آره داداش، اینجوریاس.

    خدا حتی برای اینکه به تو نشون بده داره هدایتت میکنه، بردت تا از اول به صورت تکاملی بیایی جلو و به خواستت برسی. همون لحظه حالمو خوب نگه داشتم و از خداجون خواستم که خودت کمکم کن. با اینکه هیچ ایده ای برای تماس گرفتن با اون دوستم نداشتم.

    چه اتفاقی افتاد،،،

    رفتم توی contact هام و همینطوری شماره ها رو زیر و رو کردم. چند تا شماره اول پیدا کردم که یا اون موقع بدرد نمیخورد یا خاموش بود.

    اون لحظه نجواهای شیطان میخواست بخزه بیاد تو خونه ذهنم.

    با خودم گفتم ببین، همین موقع وقتشه که ایمانتو نشون بدی، تو مگه این همه فایل های توحیدی گوش نمیدی، مگه نمیدونی وقتی بهترین ایده های بهمون الهام میشه که احساسمون خوب باشه، مگه نمیدونی شرط هدایت شدن آرامشه، احساس خوبه؟

    اون موقع بود که گرفتم،گفتم من حالمو خوب نگه میدارم و مطمئنم که خدا هدایتم میکنه.

    باورتون شاید نشه شایدم بشه،

    در عرض ۵ دقیقه اصلا یه شماره هایی تو گوشیم دیدم که گفتم خدایا اصلا من کی اینارو سیو کرده بودم، زنگ زدم و بعد از دو دقیقه شماره دوستمو پیدا کردم و بهش زنگ زدم. اونم قرار شد کتابو برام بفرسته. فکر کنم با همین پیک های اینترنتی.

    این موضوع اصلا شد یه مثال عینی برای اعتماد به رب، شد یه مثالی که بدونم که وقتی خودمو بسپارم به اوستا کریم، چنان با سرعت هر چه تمام تر منو به خواسته ام میرسونه که برق از سرم میپره. و اگر حواسم نباشه و اون رسیدن ها رو امری طبیعی و جدا از قانون بدونم، به مرور زمان از فرکانسش خارج میشم و دیگه امکان هدایت ازم گرفته میشه.

    باید بفهمم که هر خیری که به من میرسه از طرف پروردگارمه و به واسطه فرکانس ها و باورهای خودم.

    به واسطه قانونی ثابت و محکم.

    بریم سراغ فایل.

    خدایاشکرت که اینقدر همه چیز راحته حتی سفر با هواپیما. میشه بلیطتو اینترنتی بخری. بعد بری فرودگاه با دستگاه برات اسکن کنه، راحت بری بشینی توی هواپیما و خیلی سریع و امن برسی به مقصدت

    ((?اصلا بهترین راه، آسون ترین و لذت بخش ترین راهه?)

    چقدر زیباست که موقع پرواز ما مصادف شده با طلوع خورشید. خیلی زیباست واقعا.

    و باز هم لپ تاپ زیبای مریم خانم با اون بک گراند فوق العادش که این فایل های بینظیر داره اونجا تدوین میشه و به دست ما میرسه.

    خدایاشکرت.

    مایک.

    داداش کوچیکه ی خودم. بزرگ مرد کوچک. یه پسر شاد و سرحال که به واسطه فرکانس های خودش از بچگی اومده و توی یه همچین فضای فرکانسی فوق العاده ای قرار گرفته. افتاده قشنگ وسط فرکانس

    پسر استادی که هم خودش توحیدی زندگی میکنه، و هم وقتی پسرش خواسته، این توحید رو به اون هم آموزش داده، اونم از بچگی. خب واقعا تفاوت چقدر اینجا زیاده بین کسی که ۳۰ _۴۰ ساله داره با شرک و جهل از قانون زندگی میکنه، و کسی که از دوران کودکیش داره قانون رو درک میکنه و اجرا میکنه.

    چقدر نتایج این انسان زود پیدا میشه.

    چقدر به لطف الله نتایج مایی که از نوجوونی با این مسیر آشنا شدیم فرق میکنه.

    دیشب بازی الکلاسیکو بود و من فهمیدم بارسا بازیکنی داره که ۱۷ سال و ۴۰ روزشه، و داره توی بارسا بازی میکنه و براش گل هم زده، خب من همون لحظه تحسینش کردم و گفتم بابا چقدر انسان بی نهایت و نامحدوده که توی چه سنی اومده و داره رویای خیلی ها رو زندگی میکنه. چرا؟ چون که این آدم معلومه که تونسته از قانون به خوبی استفاده کنه. چقدر انسانها هستند که برای رسیدن به خواستشون مثل تراکتور کار میکنن ولی خب یه ترمز هایی هست که هر چقدر هم تو گاز بدی، این ماشینو نگه میدارن. مهم نیست چقدر داری پاتو فشار میدی، پاتو از روی ترمز ها بردار و اونوقت که گاز بدی ماشین اصلا پرواز میکنه.

    نتایج ظاهر میشن. بوووم بووووم بووووم.

    تو فقط مقاومت ها تو کم کن، بقیش با جهانه. تو تو مسیر قرار بگیر، خودش میبرتت. مثل اون دوستان موج سوارمون. فقط کافیه که اون چترشونو در مسیر درست باد قرار بدن، اون وقت دیگه لازم نیست اصلا زجری بکشن برای جلو رفتن، دیگه تقلا نمیکنن. خودش داره میبرتش. این قدری که بعضا از زمین بلندش میکنه. کسی نمیتونه بر خلاف جریان حرکت کنه‌. اصلا امکان نداره بتونی بر خلاف جریان حرکت کنی و نتیجه بگیری. مثل اینه که بر خلاف جریان رودخونه ای بخوایی پارو بزنی. خب معلومه خسته میشی. دستات درد میگیره. بیخودی انرژیتو از دست میدی. زور الکی میزنی، برای چی؟ چرا توی مسیرش قرار نگیریم تا همین جریان ما رو آروم آروم با خودش ببره و ما رو به هر آنچه که میخوایم برسونه.به راحتی.

    چقدر عشق استاد به مایک، منو عاشق تر کرد. چقدر این روابط منو تحت تاثیر خودش قرار میده.

    پدر من چون توی خانواده ای نظامی بزرگ شدن، زیاد محبت بروز شونده ای نداشتن، ولی خب من خودم دیدم که وقتی من تغییر کردم چقدر اون آدم تغییر کرد. اصلا از این رو به اون رو شد. نه کاملا ولی خیلی.

    و همین درسته. همین قانونه که وقتی ما تغییر میکنیم همه چیز تغییر میکنه.

    اون لحظه که مایک پرید تو بغل استاد اصلا من ترکیدم از احساس.

    چقدر این بچه با نمک بوده. وای خدا. گوگولی.?

    چقدر باحال بود اون ماشین پدالیه.

    کنگره. منو عشقم با کنگره.

    خدایاشکرت.

    انیشتین کی اینقدر بزرگ شده بود،

    وای خدا اینا دیگه چقدر باحال بودن وایساده بودن خامه بزنی تو صورتشون برات دست بزن??

    دلم خواست.

    سان فرانسیسکو زیبا.

    فکر کنم چندین تصویر رو استاد ازش توی اینستاگرام گذاشتن. خدایاشکر.

    اون پله چه باحال بود. کشتی وقتی از زیرش رد شد تازه ابهتشو گرفتم.

    وای عزیزم از این عکس خطای دیدا من خیلی دوس دارم.

    مرسی که این گوشی توپو خریدین که همه ازش لذت ببریم.

    خدایاشکرت.کلاه زمستونی استادو خریدارم خیلی بانمکه. خدایاشکرت.

    استاد جانم ایشالا المپیک بعدی همه بچه ها با هم بریم کشتی ببینیم. ایشالا.

    ممنونم ازتون که این همه زیبایی رو با ما به اشتراک میذارید.

    بوس بوس. دستتون همیشه توی دستای خدا.??

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: