«تجربههای من از اعتماد به نشانهام»
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری106MB25 دقیقه
- فایل صوتی23MB25 دقیقه
این صفحه ساخته شده تا در بخش نظرات آن، فقط داستانهایتان درباره جزئیات و شروع مسیری هدایتی نوشته شود که با کلیک روی دکمه «مرا به سوی نشانهام هدایت کن» آغاز شد.
اینکه چطور آن نشانه را تشخیص دادید؛
و آن نشانهها چه زنگهایی در وجودت به صدا درآورد و به چه تصمیماتی انجامید؛
و چه پلههای متوالی از قدمهای پی در پی را یکی پس از دیگری به تو نشان داد؛
و چه «تغییراتِ از اساس متفاوت با رویههای قبلیات» را در شخصیت و در وجودت رقم زد؛
و چطور از میان هزاران شیوه، روند و مسیری برایت سَرَند و غربال شد که بهترین، نزدیکترین، لذتبخش ترین، پرثمرترین و قابل اجراترین شیوه با امکانات و شرایط آن لحظهات بود.
و در نهایت، ادامه دادن در آن مسیر مهارتها، تجربهها، ایمان و عزت نفسی را در وجودت ساخته که بین شمای کنونی و آدم قبلی فاصله انداخته و نسخهی با ایمانتر در شخصیتات ساخته که گوش به زنگ پیغام نشانهها و بنیان کردن تمام جنبههای زندگیاش بر جدّی گرفتنِ مسیر هدایتی نشانههاست.
داستان هدایت تو به نشانههایی که برای حل مسائلتان به آنها هدایت میشوی، و قدمهای عملی و تکاملیای که در جهت آن هدایت برمیداری و تجربیاتی که-در ادامه- برای اشتراک با این خانواده در این صفحه نوشته میشود، از دل اعتمادی ناب متولد میشود که -حتی با وجود نجواهای ذهنتان-، نسبت به ساز و کار هدایتگونهی خداوند، در قلبتان میسازید و به قول خداوند:
ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
أُوْلَئكَ عَلىَ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. بقره
این جریان هدایت که همواره در جهان جاری است، فقط آنهایی را با خود همراه میسازد که تقوا پیشه کرده و ذهنشان را کنترل میکنند و به نشانهها اعتماد میکنند و تسلیم مسیر هدایتشان میشوند و رستگاران و متبرّک شدگان آنها هستند.
زیرا خداوند هرگز برای یاری ما، قوانینش را نقض، معلق یا موقتاً غیر فعال نمیکند، بلکه به شیوههای کاملاً طبیعی، منطقی و هماهنگ با سازو کار جهان هدایت خود را به سمتتان جاری میسازد.
ما از طریق ایدهها و نشانههایی هدایت میشویم که به واسطهی قرار گرفتن یک کلمه یا جمله، یا خواندن داستان و تجربهای که برایمان الگو میشود و مرز ناممکنها را در ذهنمان جابه جا میکند، یا راهکاری که دیگری برای مسئلهای متفاوت اجرایش کرده، یا گوش دادن به یک فایل و درک یک مفهوم از آن و…، به ما الهام میشود.
نقطه مشترک این نشانهها این است که همهی آنها، «پیغامی واضح از اولین اقدام برای حل مسائلمان» را در دل خود دارند.
پیغامی که فقط و فقط برای خودمان و از طریق خودمان قابل تشخیص و قابل درک است.
زیرا این وعدهی خداوند است که:
قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ
گفتيم همگى از بهشت فرود آييد، پس چون از جانب من هدايتى براى شما آمد، آنان كه از هدايت من پيروى كنند هرگز بيمناك و اندوهگين نخواهند شد. بقره 38
نکته مهم:
در راستای هدفما درباره نظم بخشیدن به محتوای سایت، در این صفحه فقط نظراتی منتشر میشود که درباره داستان و مسیر هدایت شدهای که به واسطه استفاده از دکمه «مرا به سوی نشانهام هدایت کن» نوشتهاید.
منتظر خواندن داستانها و روندی هستیم که در مسیر هدایتتان طی میکنید و نتایجی که پله به پله شما را رشد و به مرحلهی بالاتر هدایت میکند.
وقتی از قدرت کانون توجهمان برای دیدن، به خاطر آوردن و مرور کردن مسیر این هدایت استفاده میکنیم، یعنی با نوشتن درباره جرئیات این مسیر و به اشتراک گذاشتن با سایر اعضای خانوادهمان، صدق بالحسنی میشویم، آرام آرام، جنس محکمتری از ایمان و یقین در وجودمان نهادینه میشود که جانمایه و شخصیت ما را تغییر میدهد و به قول قرآن، چشمانمان را برای تشخیصِ بهتر و دقیق ترِ نشانههای هدایت بیناتر میکند.
به نام خدای یکتا.تنها نیروی مطلق حاکم بر جهان و خدای به شدت کافی🌹🌹🌹
سلام خدمت استاد و خانم شایسته عزیز 🌹بهترین اساتیدم و تمامی دوستان اگاهم🌹🌹
این اولین کامنتی هست که تو این قسمت مینویسم .
حدودا دو ماه پیش خواهرم ازم خواست برای کارهای دست سازش که برنامه گسترده ای براش نداره یه لوگو طراحی کنم گفت نمیخوام زیاد براش وقت بزاری و یه لوگوی معمولی میخوام.اون زمان نشانه هایی دریافت کرده بودم که زهرا فضای کارهای گرافیکی رو ترک کن و فقط یک شاخه چیزی که بیشتر علاقه داری رو ادامه بده و تمرکز بزار.اما از اونجایی که اغلب سفارشاتی که داشتم تو فضای گرافیک بود و میشه گفت موفق هم بودم چون حتی زمانی که اصول طراحی گرافیکی رو نمبدونستم و سواد علمیش رو نداشتم تو این فضا سفارشات خیلی خوبی داشتم با مبالغ مناسب و خوب از همین جهت فکر میکردم که فقط تو این فضا میتونم پول بسازم و زمانی میتونم از تصویرسازی که بیشتر بهش علاقه دارم پول بسازم که خیلی قوی تر بشم با اینکه تو این فضا هم رزومه دارم ولی همیشه ذهن مقایسه میکرد که ببین تو طراحی لوگو و بسته بندی چقدر خوب عمل میکنی و چقدر بیشتر سابقه کار داری پس ترکش نکن و زمانی از تصویرسازی میتونی پول بسازی که خیلی قویتر بشی اینها رو ذهن در حالی میگفت که بیشتر وقت من برای تصویرسازی و تمریناتم تو این مسیر داره صرف میشه.وقتی به این مسیر الهی وارد شدم و مخصوصا از زمانی که قدم یک رو شروع کردم خیلی زیاد نشانه های در یافت میکنم که زهرا باید فضای گرافیک رو ترک کنی و از تصویرسازی پول بسازی ولی ذهنم آماده نبود تا حدی قبول کرده بودم اما تردید ها و ترس هایی بود.تا دو ماه پیش و طراحی لوگوی خواهرم و ازم خواست ازش هزینه بگیرم .چون یه لوگو معمولی خواسته بود میدونستم که زمان زیادی ازم نمیگیره و گفتم هدیه هست .همین که مداد و کاغذ برداشتم که براش اتود بزنم یه ندای زیبا یه ندا یه نوا تو وجودم به زیبایی گفت به این کار به عنوان سفارش کار نگاه کن. اگه بگم ۳ بار این جمله رو گفت انقدر قشنگ میگفت که جایی برای تردید تو ذهنم نبود و سریع قبول کردم درک نمیکردم حکمتش رو و مفهوم این خواسته رو اما جنس این ندا رو میشناختم و گفتم چشم.قبلش تو ذهنم بود خب یه اتود مدادی میزنم و با چاپ لینو واسش رو کاغذ خودم چاپ میکنم اما اون ندا گفت درست مثل یک سفارش کار بهش نگاه کن.انقدر این ندا با وجود اینکه چیزی از نتیجش نمیدونیتم برام قشنگ بود که همون روز یه جا تو دفترچم بادداشتس کردم و تاریخ زدم که بعد ببینم حکمتش چی بوده و یه فکت قوی برای ذهن نجواگر هم هست . شروع کردم تمام تمرکزم رو گذاشتم و به شکل عجیبی بر عکس همیشه که برای لوگو های تخصصی تا چند روز زمان میزاشتم برای این کار تو یک روز به نتیجه مطلوب رسیدم و با نرم افزار اجراش کردم و درست مثل سفارشاتم روال طراحیش رو پیش بردم خواهرم وقتی نتیجه رو دید از خوشحالی داشت بال در میاورد و خیلی خوشش اومد و اسرار داشت که قیمت بگم و هزینش رو پرداخت کنه قبول نکردم و گفتم هدیست.فردای همون روز خواهرم اومد گفت زهرا من امروز لوگو رو بردم یه جا نشون دادم قیمت گرفتم من راضی نیستم تو لوگوی به این قیمت بالا رو به من هدیه بدی و میخوام بعد از فروش کارام هزینش رو بهت بدم .اولش نجواها اومد که زهرا ببین خواهرت چکار میکنه اما خیلی زودخدا گفت صبر کن برو با خواهرت حرف بزن اون برات حرفایی رو داره.گفتم چشم و رفتم از خواهرم پرسیدم داستان چیه؟ گفت امروز لوگو رو کلی پرسون پرسون تو شهر گشتم که معرفیم کردن به یه گرافیست حرفه ای و کار بلد شهر که همه میشناسن نشون دادم که قیمت بده هزینش رو پرداخت کنم و قیمتی گفته بود که بالاتر از لوگو هایی بود که همیشه تازه با قیمت بالا کار کرده بودم .شوک شده بودم نمیفهمیدم داستان چیه.خواهرم گفت اون فرد کلی از لوگوت تعریف کرده گفته کار هر کی هست مشخصه خیلی حرفه ایه و قیمت کارش بالاست همون لحظه جنس اون ندا اون ندای زیبا تو گوشم باز مرور شد .به دلم افتاد که از خواهرم خواستم فردا که میره بیرون به اون آقا بگه اگه نیاز دارن حاضر به همکاری هستم و خواهرم این کارو کرد و با استقبال خیلی زیاد و شورو شوق اون آقا مواجه شدم.تلفنی باهش صحبت کردم یه بنده فوق العاده شایسته و خارق العاده خدا هر چی از شخصیت عالی این انسان و احترام تو رفتارش بگم واقعا کم هست و فقط این عظمت خداست که وقتی تو این مسیر میای انسانهای بی نظیرش رو تو مسیرت میزاره.یه نکات مهمی رو راجب طراحی هام بهم گفت که از دید حرفه ایش خیلی خوب هستند .و بعد هم گفت خانم باعث خوشحالیه که تو شهر ما یه خانم داره انقدر خوب کار میکنه .گفت تا حالا ندیدم کسی یه خانم اینجوری خوب تو شهرمون کار کنه و کلی همیشه نیرو میگرفته واسه همکاری و نیروهای مناسب نبودن.کلی تعریف کرد از کارم و تحسین کردو تبریک گفت و گفت مشتاق به همکاری هست.از اونجایی که تصویرسازی مسیری هست که بیشتر برام مهم هست گفتم من پروژه ای کار میکنم و قیمت کارم رو هم گفتم . گفت خانم تو شهر ما کسی با قیمت شما کار سفارش نمیده و کلی از تجاربش گفت اما من محکم گفتم من با همون قیمتی که گفتم حاضر به همکاری هستم گفت مساله ای نیست فردا براتون یه لگو میفرستم انجامش بدین برای شروع همکاریمون و نفرستاد یک ماه گذشت ولی کاری ارسال نشد به شکل عجیبی قلبم به این فاصله زمانی و هین اتفاق احساس خوبی داشت و میگفت زهرا این همون اتفاق خوبه هست .این اتفاق خوبه.بعد از حدود یک ماه اون آقای گرافیست تماس گرفت و گفت یه سفارش لوگو هسن انجام میدین ؟گفت دوستمه من رودرواسی دارم شما براش انجام بدی بهتره.خلاصه همونجا تلفنم رو به اون اقای مشتری داد و تماس گرفت گفت خانم یه لوگو میخوام یه روزه عجله ایه میتونین گفتم بله ولی چون عجله ای و سریع هست مبلغ کارتون بیشتر میشه .خدای من خدای من اون اقا حتی یک لحظه هم درنگ نکردو گفت قبول مساله ای نیست گفتم من پیش پرداخت معمولا میگیرم گفت مساله ای نیست و نصف اون مبلغ رو همون لحظه واریز کرد .بعدش اون اقای گرافییت و معرف پیام دادن و کلی شوکه شده بود گفت کیف کردم آفرییین و مات مونده بود که چطور اون اقا مبلغی که گفتم رو بدون چک و چونه قبول کرده.فرداش اقای مشتری تماس گرفت گفت خانم مساله ای پیش اومده در ارتباط با ثبت اسم لوگو مشخص نیست چقدر طول بکشه فعلا یه ریدیزاین از لوگو علامت استاندارد رو برای محصولش فایل کورلی براش طراحی کنم و کار لوگو رو صبر کنم.گفتم مساله ای نیست پس من اگر اجازه بدین پیش پرداخت رو برگردونم تا زمان مناسب گفت نه به هیچ وجه بزارین باشه تا به زودی برام انجامش بدین .همون لحظه ارم استاندارد رو براش طراحی کردم و فایلش رو ارسال کردم و الان یک ماه میگذره که هنوزخبرندادن. برای انجام طراحی لوگوشون بدون اینکه بشناسن من رو یا حتی اون اقای گرافیست که من رو معرفی کردن حتی من رو دیده باشن اون پیش پرداخت رو که نصف مبلغ هست پرداخت کردن و هنوز تو حسابم هست و فقط عظمت خدا رو دارم میبینم که اینجوری واست میشه اعتبار میشه اطمینان میشه اعتماد.همزمان با اون سفارش یکی از دوستام پیام داد زهرا یه ناشر اشنامون هست ازم پرسیده تصویرساز خوب میشناسی تو رو معرفی کرردم گفت زهرا گفتم دوستم فوق العادست.اون کار هم تماس گرفت و قرار شد خبر بده چون منتظر تایید از سمت یه جای دیگه هست. این فاصله و این مساله شاید ظاهرش جالب نباشه اما این یک ماه برای من میلیارد ها میلیارد برکت داشت و حالا میخوام از قشنگیای این اتفاق بگم.من هر روز ساعتها همزمان هم طراحی میکنم و هم فایل های قدم یک و آموزشهای استاد رو گوش میدم و به شکل عجیب و زیبایی این دو تا کار با هم انجام میشه و حتی لازم و ملزومن انگار هر دوش به شکل عالی پیش میره برای خودمم این اتفاق زیبا عجیبه که تمرکز طراحیام رو دارم و همزمان یاد داشت برداری میکنم و رو فایلها و آموزشها دقت دارم و این در حالیه که وقتی داشتم آرم استاندار رو طراحی میکردم اصلا رو فایلها تمرکز نداشتم با اینکه خلاقیت و تمرکز خاصی نمیخواست اما اصلا رو فایلها تمرکز نداشتم ذهنم فقط و فقط تو فضای طراحی آرم بود و این یه نشانه بزرگتر بود که آره زهرا این فضا فضای تو نیست.فضای تو فضای طراحی و اشک ریختن از شوق و وجد و خلق کردن همزمانه فضای تو خلق کردن آرامش درونت تو کارات هست.استاد نمیدونین چقدر خوشحال بودم اون شب از این اتفاق.چند روز بعدش وسط طراحیام یه لحظه نمیدونم چی شد همینطوری طبق معمول که گه گاهی وسط تمریناتم یه کاراکترای عجیب غریبی یهو میان و طراحی میکنم همون کنار فیگورایی که تمرین میکنم ذهنم رفت سمت تجربم از طراحیام از طبیعت که میرم یه خانم کشیدم کنار چند تا اردک یه خانم با لباس محلی خانمای اینجا که نمیدونم از کجا و چجوری پیداش شد اما خکب زمان و خوب جایی اومد😊وااای یه کاراکتری شد که انگار سالها میشناختمش انگار تو وجودم بود و منتظر یه فرصت بود که بیاد رو کاغذ انقدر عالی شد و انقدر توش پختگی بود که اشک میریختم و با تمام وجود نگاش میکردم و خدا رو هی مدام شکر میکردم که چقدر کارم پیشرفت کرده همون لحظه خدا بهم باهمون ندای زیبای همیشگی گفت زهرا کتابش کن .کتابش کن.۱۰ فریم . گفتم چی؟ گفت کتابش کن.نتیجه رو نمیدونم و نمیدونستم یعنی چی این ندا چی میخواد به من بگه اما تسلیم شدم و گفتم چشم .همین که گفتم چشم دیگه من مگه سر از پا میشناختم انقدر بالا پایین پریدم و شادی کردم از این ندای زیبا و این هدایت گفتم رو چشممممممم خدا جوووون رو چشمممم .هر روز چند ساعت اخر تایم تمرینات طراحیم میشینم با عشق با عششششششق با لذتی که نمیدونم چجوری توصیفش کنم از اون خانم روستایی زیبا تو پوزیشن های مختلف طراحی مییکنم.وقتی شروع کردم خدا بهم گفت هیچ رفرنس تصویرسازی رو نگاه نکن با این که این چیزی هست که اکثر تصویرسازها میگن طبیعیه برای پیدا کردن فضای شخصی کارای تصویرساز های بزرگ رو یه مدت کپی کنی و خط ها شون رو. خدا بهم گفت زهرا رفرنس تو طبیعته و هدایت من تو این کار به هیچ وجه عجله نکن و فقط منتظر باش که چی بهت گفته میشه و فقط از من رفرنس بخواه.روز اول گفت اون خانم رو کنار یه رودخونه بکش یه اردک تو دستش باشه پشتش درختای بلند و ۰ند تا اردک تورودخونه گفتم وای این فریم سخته میتونم؟ گفت اره میتونی فقط گوش کن.شروع کردم طراحی کردم کاراکترش رو دقیق تر از اون اتود اولیه . تک به تک خط هام رو خدا بهم میگفت خب زهرا اینجا خط رو صاف بزار این جا اینجوری حالا اینطوری و یهو دیدم وااای خدااای من 😍😍😍😍😍برای اولین بار یه کاراکتر طراحی کردم که مال خودمه یه خانم محلی با پوشش خانمای قدیمی منطقمه خودمون و آرامشی تو چهره کاراکترمه که تو وجود خودمه.کلییی گریه کردم و دل تو دلم نبود که کانسپت کلی کار رو هم ادامه بدم و طراحی کنم که خدا گفت نه زهرا جانم الان زوده هر چی میخواستم قطع کاغذ رو مشخص کنم هدایت نمیومد فهمیدم زوده و تسلیم شدم خدا گفت آفرین بنده من آروم آروم قرار شد عجله نکنی گفتم چشم.گفت برای امروز کافیه فردا بهت میگم چکار کنی.فردا گفت زهرا رفرنس تو تجربیات خودته تو این مدتی که داری میری بیرون و طبیعت و تو روستا طراحی فکر کن چیا دیدی. این خانم چه کارایی انجام میده که یونیک اینجاست گفتم واااای آرههههههه😍😍😍😍😍😍😍 چقدر ایده اومد چون من با دید تحلیلی میرمو سعی میکنم همه چیز رو تو ذهنم با آموزشهای استاد و با تمرینات و اصول طراحی یکی کنم اتفاقات جالبی تو ذهنم ایجاد میشه که رو کاغذ و تو کارم خیلی دارن زیبا باز خورد میدن و هر روز اروم اروم هر بار یه پوزیشن رو طراحی کردم تا رسیدم به ۵ تای اخر بهم الهام شد اون ۵ تای دیگه رو تو پرسپکتیو کار کن چیزی که همیشه برام چالش بود. اونجا نجوا اومد که زهرا دیگه پوزیشن های دیگه رو نمیتونی سخته گفتم سخت ؟؟؟حالت خوبه ؟ مگه تا الان اینا رو من کشیدم که بخوام نگران باشم نمیدونم اون ۵ تای اخر چین اما تا خدا هست سختی وجود نداره میسپرم به خودش . وااای اون ۵ تا همون ۵ تایی که تو پرسکتیو بودن عاااالی شدن کلش رو با هدایت خدا لحظه به لحظه طراحی کردم.کل زمانی که طراحی میکنم احساس میکنم خدا دستش رو روی دستم مچ کرده مدادم رو همراهم محکم گرفته داره برام میکشه و برام طراحی میکنه و یادم میده.استاد میدونم میدونید چی میگم چون این کارم من رو یاد داستان هدایت خودتون برای نوشتن کتاب رویاهایی که رویا نیستن میندازه .خلاصه الان ۱۰تا کارکتر کشیدم که داره تکاملش رو به شکل زیبا آروم اروم طی میکنه .پریروز با اینکه دست کاراکترم رو تو همه فریم ها خیلی خوب کشیده بودم بهم الهام شد از این بهتر هم راه داره و میشه گفتم چطور گفت صبر کن.سر سفره رو پشت قاشقی که تو ظرف خورشت بود طرحی بود که ظاهرش اصلا دست نبود و یه گل بود ولی به شکل فوق العاده زیبایی خدا گفت این همون فرم دستیه که میگم .همون قاشق رو برداشتم و رفتم رو اون طرح کار کردم و دست کاراکترم فوق العاده شد خیلی خیلی خیلی حرفه ای تر.باز واسه درختای فضای کارم به سوال برخوردم نشستم کلی درخت کشیدم چیزی که میخواستم نمیشد گفت زهرا قرار شد عجله نکنی گفتم چشم تسلیمم خدا جون .فرداش گفت برو باغ گفتم میرم خدایا میرم چشم. بین درختای باغمون دنبال درخت داستانم میگشتم پیدا نکردم اما میدونستم اومدنم به باغ بی دلیل نیست گفتم خدایا همینکه اومدم اینجا و کلی احساست کردم تو این هوای عالی و انرژی های عالی که تو مسیر از طبیعت و از مردم و از طراحی درختا گرفتم شکرت خدایا شکرت .وقتی داشتم بر میگشتم یه لحظه همینطوری که نشسته بودم خستگیم در بره چند تا بوته کوتاه رو تو اون زاویه روبه روم دیدم که دقیقا همونی بود که میخواستم ازشون طراحی کردم و انالیزشون کردم دقیقا شد همونی که من میخواستم.هر روز یه تیکه از داستانم داره پیش میره تا اینکه یه الهامی چند روز پیش اومد که به شکل واضح گفت زهرا دیگه فضای گرافیک رو با اطمینان ترک کن با قطعیت با یقین همین که ذهنم خواست بهانه بیاره گفت دلیلی داری دیگه؟ گفتم الله اکبر خدا جون این کار تصویرسازی من نمیدونستم چه حکمتی دهره هنوزم نمیدونم نتیجه نهاییش چیه اما کلید اثبات این شد که من قدرتم تو تصویریازی حتی بیشتر هم هست فقط باورام باید حل بشه .نمیدونم واقعا قراره چی بشه این کارو لی با عشق دارم انجامش میدم و زملن انجامش زمان و مکان از دستم میره. تو روال انجامش فهمیدم قدرت انجام پروژه های سنگین تر و حرفه ای تر تصویرسازی رو با هدایت الله به شکل عالی دارم و هر بار عالیتر میشه. دنبال نتیجه مستقیم هم ازش نیستم و تسلیمم و هیچی نمیدونم اما دیگه مطمئن شدم که برای همیشه فضای گرافیک رو ترک کنم .دیروز همون آقای گرافیست تماس گرفت گفت یه کار طراحی دیگه هست که طرف خیلی عجله داره و کار حرفه ای میخواد .گفت انجام میدی؟ نمیدونم بدون اینکه حتی فکر کنم همون لحظه گفتم نه .مچکرم من دیگه فقط تو فضای تصویرسازی کار میکنم و چقدر تحسین کرد قدرت و شجاعتم رو .این در حالیه که من در حال حاضر از نظر توان مالی صفر هستم و اون پول پیش پرداخت رو هم استفاده نمیکنم تا قطعی بشه اما به مسیرم انقدر ایمان دارم که دیگه شکی نمونده که کارم درسته .دیروز بعد از اون تماس اومدم از قسمت نشانه های سایت هدایت خواست از خدا با تمام وجود گفتم خدایا باهام حرف بزن .برام فایل تغییر شخصیت جسارت میخواهد.اشکم دراومد😢😢😢😢😢😢😢😢اخه تا این حد قشنگ و واضح نشانه اومد این فایل دقیقا بهم گفت زهرا برو که مسیرت و کارت درسته دیگه تو قراره تو این مسیر فقط و فقط تصویرسازی کنی.این اتفاقات انقدر قشنگ هستن برام که بدون اینکه بدونم قراره چه اتفاقاتی بیافته به لطف خدا عاااااالیم و احساسم عالیه و به برنامه خدا و اتفاقای عالی آینده اطمینان دارم.دوست داشتم ثبتش کنم .عاشقتونم استاد ممنونم که دست خدا شدین و استادم توی طراحی هم شدین
زهرا ۱۴۰۰.۱۰.۲۰
یه شب فوق العاده عاااالی با کلی اشک شوق و با عشق🌹🌹🌹🌹