«تجربههای من از اعتماد به نشانهام» - صفحه 1
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری106MB25 دقیقه
- فایل صوتی23MB25 دقیقه
این صفحه ساخته شده تا در بخش نظرات آن، فقط داستانهایتان درباره جزئیات و شروع مسیری هدایتی نوشته شود که با کلیک روی دکمه «مرا به سوی نشانهام هدایت کن» آغاز شد.
اینکه چطور آن نشانه را تشخیص دادید؛
و آن نشانهها چه زنگهایی در وجودت به صدا درآورد و به چه تصمیماتی انجامید؛
و چه پلههای متوالی از قدمهای پی در پی را یکی پس از دیگری به تو نشان داد؛
و چه «تغییراتِ از اساس متفاوت با رویههای قبلیات» را در شخصیت و در وجودت رقم زد؛
و چطور از میان هزاران شیوه، روند و مسیری برایت سَرَند و غربال شد که بهترین، نزدیکترین، لذتبخش ترین، پرثمرترین و قابل اجراترین شیوه با امکانات و شرایط آن لحظهات بود.
و در نهایت، ادامه دادن در آن مسیر مهارتها، تجربهها، ایمان و عزت نفسی را در وجودت ساخته که بین شمای کنونی و آدم قبلی فاصله انداخته و نسخهی با ایمانتر در شخصیتات ساخته که گوش به زنگ پیغام نشانهها و بنیان کردن تمام جنبههای زندگیاش بر جدّی گرفتنِ مسیر هدایتی نشانههاست.
داستان هدایت تو به نشانههایی که برای حل مسائلتان به آنها هدایت میشوی، و قدمهای عملی و تکاملیای که در جهت آن هدایت برمیداری و تجربیاتی که-در ادامه- برای اشتراک با این خانواده در این صفحه نوشته میشود، از دل اعتمادی ناب متولد میشود که -حتی با وجود نجواهای ذهنتان-، نسبت به ساز و کار هدایتگونهی خداوند، در قلبتان میسازید و به قول خداوند:
ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
أُوْلَئكَ عَلىَ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. بقره
این جریان هدایت که همواره در جهان جاری است، فقط آنهایی را با خود همراه میسازد که تقوا پیشه کرده و ذهنشان را کنترل میکنند و به نشانهها اعتماد میکنند و تسلیم مسیر هدایتشان میشوند و رستگاران و متبرّک شدگان آنها هستند.
زیرا خداوند هرگز برای یاری ما، قوانینش را نقض، معلق یا موقتاً غیر فعال نمیکند، بلکه به شیوههای کاملاً طبیعی، منطقی و هماهنگ با سازو کار جهان هدایت خود را به سمتتان جاری میسازد.
ما از طریق ایدهها و نشانههایی هدایت میشویم که به واسطهی قرار گرفتن یک کلمه یا جمله، یا خواندن داستان و تجربهای که برایمان الگو میشود و مرز ناممکنها را در ذهنمان جابه جا میکند، یا راهکاری که دیگری برای مسئلهای متفاوت اجرایش کرده، یا گوش دادن به یک فایل و درک یک مفهوم از آن و…، به ما الهام میشود.
نقطه مشترک این نشانهها این است که همهی آنها، «پیغامی واضح از اولین اقدام برای حل مسائلمان» را در دل خود دارند.
پیغامی که فقط و فقط برای خودمان و از طریق خودمان قابل تشخیص و قابل درک است.
زیرا این وعدهی خداوند است که:
قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ
گفتيم همگى از بهشت فرود آييد، پس چون از جانب من هدايتى براى شما آمد، آنان كه از هدايت من پيروى كنند هرگز بيمناك و اندوهگين نخواهند شد. بقره 38
نکته مهم:
در راستای هدفما درباره نظم بخشیدن به محتوای سایت، در این صفحه فقط نظراتی منتشر میشود که درباره داستان و مسیر هدایت شدهای که به واسطه استفاده از دکمه «مرا به سوی نشانهام هدایت کن» نوشتهاید.
منتظر خواندن داستانها و روندی هستیم که در مسیر هدایتتان طی میکنید و نتایجی که پله به پله شما را رشد و به مرحلهی بالاتر هدایت میکند.
وقتی از قدرت کانون توجهمان برای دیدن، به خاطر آوردن و مرور کردن مسیر این هدایت استفاده میکنیم، یعنی با نوشتن درباره جرئیات این مسیر و به اشتراک گذاشتن با سایر اعضای خانوادهمان، صدق بالحسنی میشویم، آرام آرام، جنس محکمتری از ایمان و یقین در وجودمان نهادینه میشود که جانمایه و شخصیت ما را تغییر میدهد و به قول قرآن، چشمانمان را برای تشخیصِ بهتر و دقیق ترِ نشانههای هدایت بیناتر میکند.
سلام به استاد عزیز و همه دوستان خوب خودم
امروز روز خوبی بود برای من
مدتها بود که ذهنم درگیر بود
مدت ها بود که دنبال یک فرصت برای گسترش و پیشرفت و بهبود خودم بودم
می ترسیدم اقدای کنم
می ترسیدم حرکتی کنم و قدمی بردارم
صبح که از خانه زدم بیرون از خداوند مهربان خواستم که با دستان خودش من را هدایت کند و مطمین بودم که این اتفاق خواهد افتاد
به سرکارم آمدم و مثل همیشه مشغول کارهای خودم بودم
که به قسمت اداری رفتم و یک حرکت در مورد حقوق و ساعت کاری صاحب کار من بدون هیچگونه هماهنگی و بدون اطلاع من برای من در نظر گرفته بود
خوب معلوم که که کاملا یک طرفه بود و به نفع کار فرما
ناگفته نماند من در محیط کارم 12 سال سابقه کار دارم و با صاحب کارم 17 سال آشنایی و از قبل هم برای ایشان کار می کردم
خلاصه این اتفاق و این عمل ایشان سبب شد که من برگه استفاء را بردارم و استفاء خودم را بنویسم و تقدیم قسمت کارگزینی کنم
بسیار حالم خوب بود
هیچگونه ترس و دلهره ای نداشتم از همه مهمتر اینکه ته دلم آرامش عجیبی داشتم
این اولین هدایت خداوند امروز برای من بود
بعد به قسمت محل کار خودم آمدم و چون در سرکارم من به اینترنت و سیستم دسترسی دارم به سایت استاد آمدم و به قسمت نشانه امروز من رفتم
چقدر زیبا و عالی بود
فایلی که برای من آمد این بود
((((آیا میتوان مانع اتفاقاتی شد که صلاحِ خداوند برای ماست؟))))
و بعد از خواندن آن به دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها هدایت شدم و این دوره را خریداری کردم
امروز از خداوند مهربان هدایت خواستم و خدای مهربان هم با دستان استاد عزیز و سایت ایشان من را به خرید دوره راهنمایی عملی به دستیابی رویاها هدایت کرد
چقدر این جهان زیبا با خالق بی نظیر آن بسیار عالی و زیبا کار می کند
دل به هدایت خداوند سپردن نتیجه آن چیزی جز آرامش و اطمینان نیست و نخواهد بود
این هدایت امروز من از اعتماد به جهان هستی بود
خدای من ممنونم از این هدایت عالی
سلام بر استاد مهربان
سلام بر دوستان خوبم
چقدر فایل جالبی امروز برای من آمد
سرمایه و دنبال سرمایه بودن
همیشه فکر می کردم که برای داشتن یک کسب و کار نیاز به سرمایه دارم
اما با گوش دادن به این فایل که نشانه هدایت امروز من بود
می فهمم که نه سرمایه خودم هستم
توانایی و ارزشمندی خودم است
آنچه در وجودم هست و جز خصایص خیلی خوب من است آنها سرمایه و توانایی من است
چقدر دیدگاه می تواند متفاوت باشد
خدا را ممنون بخاطر این همه آگاهی
چقدر برایم زیبا است صبح از خداوند متعال برای خودم و کسب و کارم هدایت خواستم و از او خواستم که من را در راه هدف و شغل و کارم هدایت کند
الان که به سایت استاد آمدم و مرا بسوی نشانه ام انتخاب کردم دقیقا همان آمد که من دنبال آن بودم
دقیقا حرفهای استاد کامل درست است و باید با طلا نوشت
وقتی من اینقدر حالم خوب است و دست پاک هستم و دیدم در کار مثبت است معلوم است که هر جا و همه جا بخواهم کار کنم
با این همه توانایی و ارزشمندی
اعتماد به نفس
درستکاری
می توانم بهترین باشم
می توانم برای خودم با همین سرمایه درستی و مهارت در کارم بهترین باشم
سرمایه اصلی من
درستکاری
صداقت در کارم
وفای به عهد
عزت نفس بالا
همه اینها سرمایه من است و می توانم با همین سرمایه ها به بهترین جا ها و موقعیت مالی برسم
نکته دیگر برای من این بود که این ارزشها و توانمندی های خودم را ارزش بگذارم برای آنها و به آنها اهمیت بدهم و برای آنها وقت بگذارم
اینها است دارای من
سرمایه من که باید به خودم بنازم برای این داشته هایم
خدای من ممنون از تو بخاطر این هدایت عالی که امروز از تو خواستم و تو با دستان خودت
از سایت استاد عباس منش عزیز
از نشانه های امروز من
من را هدایت کردی
قلبم را روشن کردی
دلم را آروم کردی
حالم رو خوب کردی
سپاس از تو بخاطر این همه هدایت
سلام استاد عزیز
سلام دوستان خوبم
هر روز با خدای خودم حرف می زنم زمزمه هایی به ذهنم می آید که آنها را برای خودم می نویسم
امروز هم یکی از همان زمزمه ها را برای شما دوستان خوبم به اشتراک می گذارم امیدوارم که با خواندن آن حال دلتان عالی تر بشود
کجایی تو ؟
چرا هرچه می گردم تو را پیدا نمی کنم؟
چرا از هرکس آدرس تو را می گیرم نام و نشانی از تو ندارد؟
چرا هر جا که می روم اسم و ردی از تو است اما خودت نیستی؟
چرا با هرکس که حرف می زنم نامی از تو می آورد، اما او هم تو را ندیده است.
مگر کجا هستی که اینگونه نمی توان تو را دید؟
نه با چشم ، نه با تصویر ،
اما می توان تو را درک کرد
چگونه می توانم از تو بگذرم که نه نیستی ونه وجود داری
ولی
هم هستی و هم وجود داری.
چگونه می توانم تو را نادیده بگیرم که هزار نشانه دیدنی از تو وجود دارد؟
جالب است نه در وصف می آیی و نه در خیال.
نه در شکل می آیی و نه در ظاهر
نه در مکان می آیی و نه در زمان
نه در حال می آیی و نه در آینده
هرجا موجودی باشد تو هستی و تو وجود داری.
هرجا نامی باشد اولین نام ، نام تو است ،اولین ذکر ، ذکر تو است.
اولین ها هستی
آخرین کار با تو تمام است.
آخرین راه با تو ختم به سرانجام می شود.
اولین دیدار با آخرین دیدار با یاد و نام تو انجام می شود.
بهترین کار ، برای تو است.
قشنگترین زیبایی از تو است و سرچشمه همه آنها هستی.
بزرگی را می خواهی مثال بزنی جز نام تو چیزی بر زبان جاری نمی شود.
دوستی را می خواهی مثال بزنی ، رفاقتی با تو است که نا گسستنی است.
هرچه و هر چیزی ، هرجا و هر مکانی ، نام ببری نام تو آنجا است
برای تو است
تو مالک هستی
تو مبدا هستی
خودت بگو تو چه هستی؟
خودت بگو چگونه هستی؟
هستی با تو هستی می شود و آغاز با تو شروع می شود.
ختم همه کارها به تو است
با تو خاتمه پیدا می کند.
خوب
تو از کجا آمده ای؟
برای چه آمده ای؟
اما
هرچه هست وقتی هستی دل آدم قرص و محکم است.
پناه و یار خوبی هستی.
ممنون که هستی ، اما هستی
خدا را شکر که تو هستی.
سلام خدای من
سلام مهربان من
سلام بر تو که بهترین هستی و بهترین ها را برایمان می خواهی
سلام بر تو که هر بار سلام می کنم تو نه یکبار بلکه صدها بار جواب سلامم را می دهی
سلام بر تو که اینقدر خوب ،مهربان،زیبا و ناب هستی که همه چیز را زیبا آفریده ای
در عین زیبایی زیبا می آفرینی
زیبا می بخشی
زیبایی را دوست داری
و به ما هم زیبایی را توصیه می کنی
سلام بر تو که همیشه و هر جا که نام تو را می آورم
اسم تو را صدا می کنم
از تو کمک می خواهم تو از من رو بر نمی گردانی و با کمال میل من را در آغوش می گیری
سلام بر تو که ناب هستی و دست نیافتنی ولی در عین حال از همه و همه چیز برما نزدیکتر هستی
کافی است بخوانم تو را خود را به هر صورتی به ما نشان می دهی
تو خدایی هستی که خدایی کار تو است و از خدایی خود سو استفاده نمی کنی
تو خدایی هستی که هرکس تو را بخواهد سر از پا نمی شناسی و خودت را در اختیار او قرار می دهی
هرچه تا حال خواسته ام تو همه را به من داده ای بدون هیچ منتی
وقتی از تو می خواهم بهترین آنرا به من می دهی
خوبترین هرچیزی را برایم می خواهی
خوشحالم که تو را دارم
خوشحالم که با تو آسنا شدم
خوشحالم که من را در آغوش خود حفظ می کنی
خوشحالم که هرجا گفتم یا رب تو سریع گفتی جانم
دوستت دارم و از دوستی با تو لذت می برم
خداوندا تو را داشتن لیاقت می خواهد
آنرا به من عطا بفرما
خداوندا کمک ام کن تا همیشه با تو رفیق باشم و دوست
خداوندا کمک ام تا همیشه نگاهم به تو باشد
دنبال تو بگردم
از تو می خواهم من را هم دوست داشته باشی و آنچه در دل دارم و بر لب جاری می سازم نو برایم محقق کنی
خدای من دوست داشتن تو کمترین کاری است که می توانم انجام بدهم
دوستان دارم
سلام دوستان خوبم
سلام استاد عزیز
امروز واقعا عالی بودم حالم فوق العاده
محشر
داشتم روزشمار تحول زندگی خودم را امروز گوش می دادم و فایل آرامش در پرتو آگاهی قسمت 9 آمد برایم
عالی بودم و عالی تر شدم
این دلنوشته به ذهنم آمد و برای خدای خودم نوشتم
مهربان یار من سلام
دلم برایت تنگ شده بود
مدتی بود که برایت کاغذ ننوشته بودم
مدتی بود که مثلا گرفتار کار بودم و وقت نکردم سر بهت بزنم
مدتی بود که مثلا به قول قدیمی ها گرفتار زن و بچه بودم
حالت خوب است ؟
مشکلی نداری ؟
همه چیز بر وفق مراد است آیا ؟
چی می خوری؟
چی می پوشی؟
کجا می روی؟
این روز ها همه گرفتار خودشان هستند ، تو چکار می کنی؟
با کسی هم درد و دل می کنی؟
همبازی هم داری؟
نگفته بودی که مدتی نیستی و قرار است که ما را تنها بگذاری؟
می دانم که دلت نمی آید که من را تنها بگذاری؟
می دانم که دوست نداری که من تنها باشم؟
می دانم که دلت نمی خواهد که من غصه داشته باشم؟
ببخش اگر دلت را به درد می آورم؟
فراموش می کنم که با تو حرف بزنم،
درد و دلم را برای تو بیاورم،
می دانم که هز زمان که بیاییم و در خانه ات را بزنم در را برویم باز می کنی.
من کمی بی معرفت هستم تا خوشم کاری به کارت ندارم همین که به مشکل بر می خورم یاد تو
می افتم
بی معرفتی از من است چرا که تو آنقدر مهربان و بزرگ هستی که قدر تو را نمی دانم.
خودم را یا دیگران سرگرم می کنم ولی تو از دست من ناراحت نمی شوی.
همیشه دنبال دل مشغولی های خودم هستم و تو انقدر صبور هستی که حتی یک نگته کوچک
یک کلام ساده
برایت کافی است و می گویی که یادم کردی و قبول
من اصلا مثل تو نمی توانم باشم
توکجا و من کجا
اما می توانم حداقل ادای تو را در بیاورم و خودم را مثل تو جا بزنم و تو همین را هم از من قبول می کنی.
آخه چقدر تو با معرفت هستی؟
چقدر تو ناز و نازنین هستی؟
چرا هر کاری که من می کنم هیچ به من نمی گویی
اخم به ابرو نمی آوری
هر بار که می روم و باز می خواهم که برگردم تو باز من را در آغوش می گیری.
در خانه ات برویم باز است.
لبخندت همیشه همراه من است.
نگاهت بدرقه راهم است.
آنقدر خوبی که از این همه خوبی گاهی اوقات من مبهوت می شوم
آنقدر خوبی که باورم نمی شود این همه خوبی را
آنقدر مهربان هستی که از این همه مهربانی خیلی اوقات من کم می آورم.
آنقدر بخشنده هستی که هرچه بخواهم به من می دهی.
کمک ام کن تا مثل تو باشم
کمک ام کن تا راهم ، راه تو باشد
کمک ام کن تا نگاهم ، نگاه تو باشد
کمک ام کن که حرفهایم ، حرف تو باشد.
از تو بخواهم می دانم که به من می دهی
دوستت دارم
سلام دوستان خوب من
یک اتفاق و یک دیدگاه امروز برای من رخ داد که بسیار برایم جالب و قابل توجه بود و فهمیدم که چقدر باور ها می تواند در زندگی ما ها نقش اساسی و مهم داشته باشد
داشتم با دوستم تخته نرد بازی می کردم
یک اعتقاد بسیار اساسی داشت و می گفت این حرف را از من به یادگار داشته باش
جالب بود برایم
می گفت
در بازی تخته هر موقع اشتباهی کردی این اشتباه به قیمت باخت تو تمام می شود و سنگین برای تو تمام خواهد شد
من با این دیدگاه او به کل مخالف بودم و خواستم با او بحث کنم ولی دیدم کاملا اشتباه است و حتی در حین بازی وقتی خودش بازی می کرد و می باخت می گفت به من دیدی
دیدی درست گفتم
خوب من اینجا یک چیز به یادم آمد
در حین بازی چند بار اشتباه کردم ولی با بازی درست تر و تجربه گرفتن از اشتباه قبلی بازی را بردم
به خودم گفتم دیدی می توان با هر اشتباه هم باز برنده بود و این یک باور بیش نیست
برای هرکس نوع نگاه او می سازد که چگونه رفتار کند
و خیلی خوشحالم شدم که دیدم و نگاهم به حدی رسیده است که می شود با هر موضوع و اتفاقی یک نکته و یک درس جدید برای زندگی خود گرفت
سلام به همه دوستان خوبم
امروز حالم بسیار عالی بود
و شروع به زمزمه کردن با خدای خودم کردم
قلم به دست گرفتم و شروع به نوشتن برای خدای خودم کردم
دلم خواست که اینجا هم برای دوستان خوبم به اشتراک بگذارم
مهربان یار من سلام
دلم برایت تنگ شده بود
مدتی بود که برایت کاغذ ننوشته بودم
مدتی بود که مثلا گرفتار کار بودم و وقت نکردم سر بهت بزنم
مدتی بود که مثلا به قول قدیمی ها گرفتار زن و بچه بودم
حالت خوب است ؟
مشکلی نداری ؟
همه چیز بر وفق مراد است آیا ؟
چی می خوری؟
چی می پوشی؟
کجا می روی؟
این روز ها همه گرفتار خودشان هستند ، تو چکار می کنی؟
با کسی هم درد و دل می کنی؟
همبازی هم داری؟
نگفته بودی که مدتی نیستی و قرار است که ما را تنها بگذاری؟
می دانم که دلت نمی آید که من را تنها بگذاری؟
می دانم که دوست نداری که من تنها باشم؟
می دانم که دلت نمی خواهد که من غصه داشته باشم؟
ببخش اگر دلت را به درد می آورم؟
فراموش می کنم که با تو حرف بزنم،
درد و دلم را برای تو بیاورم،
می دانم که هز زمان که بیاییم و در خانه ات را بزنم در را برویم باز می کنی.
من کمی بی معرفت هستم تا خوشم کاری به کارت ندارم همین که به مشکل بر می خورم یاد تو
می افتم
بی معرفتی از من است چرا که تو آنقدر مهربان و بزرگ هستی که قدر تو را نمی دانم.
خودم را یا دیگران سرگرم می کنم ولی تو از دست من ناراحت نمی شوی.
همیشه دنبال دل مشغولی های خودم هستم و تو انقدر صبور هستی که حتی یک نگته کوچک
یک کلام ساده
برایت کافی است و می گویی که یادم کردی و قبول
من اصلا مثل تو نمی توانم باشم
توکجا و من کجا
اما می توانم حداقل ادای تو را در بیاورم و خودم را مثل تو جا بزنم و تو همین را هم از من قبول می کنی.
آخه چقدر تو با معرفت هستی؟
چقدر تو ناز و نازنین هستی؟
چرا هر کاری که من می کنم هیچ به من نمی گویی
اخم به ابرو نمی آوری
هر بار که می روم و باز می خواهم که برگردم تو باز من را در آغوش می گیری.
در خانه ات برویم باز است.
لبخندت همیشه همراه من است.
نگاهت بدرقه راهم است.
آنقدر خوبی که از این همه خوبی گاهی اوقات من مبهوت می شوم
آنقدر خوبی که باورم نمی شود این همه خوبی را
آنقدر مهربان هستی که از این همه مهربانی خیلی اوقات من کم می آورم.
آنقدر بخشنده هستی که هرچه بخواهم به من می دهی.
کمک ام کن تا مثل تو باشم
کمک ام کن تا راهم ، راه تو باشد
کمک ام کن تا نگاهم ، نگاه تو باشد
کمک ام کن که حرفهایم ، حرف تو باشد.
از تو بخواهم می دانم که به من می دهی
دوستت دارم
سلام بر همه دوستان خوبم در پیج استاد عباس منش عزیز
امروز یکمین روز از مهرماه است
یک تجربه
یک نگاه جدید
یک تجربه جدید
امروز برای من اتفاق افتاد که بسیار برای من قابل درک و تامل بود
مثل همه جمعه ها به باغ رفته بودم با خانواده
در حال چیدن گردو بودم
یک سمت درخت را نگاه می کردم چند تا گردو بود و می چیدم
سمت دیگر درخت چند تا دیگر
سرم را بالا می گرفتم چند دانه دیگر
سرم را سمت چپ و یا راست می چرخاندم باز یکی. و دوتا می دیدم
از آن سمت درخت که قبلاً به نظر خودم همه گردوهاش را چیده بودم
باز بر می گشتم و زیر درخت می رفتم برگ را کنار می زدم یکی دیگر می دیدم
زیر همان شاخه کمی به یک طرف دیگر مایل می شدم باز یک دانه دیگر پیدا می کردم
دقیقا فکرم به زندگی و نوع نگاه کردن ما به مسایل و اتفاقات روزانه افتاد
هر جور نگاه کنیم باز یک سمت دیگر زندگی یک نکته و یک بحث و یک ناراحتی و یک خوبی و یک خوشی دیگر است
و دقیقا مثل درخت گردو که نمی شود همه اطراف آنرا کامل و در یک لحظه دید
زندگی هم همین گونه است
نمی شود در یک لحظه همه ابعاد و همه جنبه های آنرا دید
اما می توان همان وجه را که می بینم آن وجه بهترین و قشنگ ترین دید را داشته باشیم بهش
آنوقت برایمان همه جنبه های دیگر زندگی خوشکل و زیبا خواهد بود
مثل همان دید که به درخت گردو و محصول آن داریم
خیلی این نکته و وجه تشابه امروز برام جالب بود
و درس خیلی زیبایی از آن گرفتم
دوست داشتم برای دوستان خوبم هم به اشتراک بگذارم
همتون دوست داشتنی هستید
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سلام دوستان خوبم
امروز یک اتفاق برایم افتاد که باز این جهان هستی یک درس عالی به من داد
نشانه ای سرراهم قرار داد تا دیگر عجله نکنم
بسپارم دست خودش
به خودش تکیه کنم
من قرار است که یک مغازه افتتاح کنم و بنابر اصول و قواعد کسب و کار باید مجوز بگیرم
یکی از ارگانهایی که باید به من مجوز بدهد اداره بهداشت است
و قرار بر بستن قولنامه بر این است که بازرس اداره بهداشت به من تایید بدهد که از هر لحاظ برای کار من اوکی است
امروز قرار گذاشتم که با بازرس برویم برای بازدید
که متاسفانه بر اثر یک حادثه و ترکیدن لاستیک ماشین به موقع سر قرار نرسیدیم
برای این کار خیلی ذوق و شوق داشتم و دارم
تا به محل مورد نظر رسیدیم ساعت چهار عصر شده بود و مغازه دار کلید را فراموش کرده بود
من هم از صبح با ایشون هماهنگ نکرده بودم
بازرس بنا بر عجله ای که داشت رفت و منتظر ماند
خلاصه یک ساعت تلفن پشت تلفن تا بالاخره بازرس را راضی کردم که شب ساعت هفت و نیم باز بیاید برای بازدید مغازه
خوب دوباره به مغازه مورد نظر رفتم و یکساعتی منتظر آمدن بازرس شدم
بنابر اصرار زیاد من ناچار مبلغی هم اضافه پرداخت کردم برای کارشناسی دوباره
اما در نهایت بر اثر ترافیک بسیار زیاد نه بازرس به محل مورد نظر رسید و مالک هم رفت
اول کمی ناراحت شدم
اما خداروشکر در نهایت فهمیدم که علت این همه معطلی و نشدن این بود که هم عجله زیاد داشتم برای انجام کار
که اگر صبر کرده بودم و امور را به خودش سپرده بودم راحتر از اینها تمام می شد و هزینه اضاف هم نمی خواست پرداخت کنم
دومین نکته که برایم معلوم شد این بود که من قدرت را دست دیگری داده بودم و فکر می کردم که این شخص مهم است و با بودن او کارم سریع تر انجام خواهد شد
در صورتیکه فراموش کرده بودم که خدای مهربانی هم هست و همه امور به دست او است
ختم به خیر همه چی در نهایت در ید او است
حال فهمیدم که از او بخواهم
بسپارم به خودش
دنبال لذت بردن از این مسیر بروم
دست از تلاش نکشم
با حال خوب ادامه بدهم
چرا که خداوند مهربان هوای من را دارد
سلام استاد عزیز
سلام دوستان خوبم
چقدر این صفحه نشانه خوبه
تا ما روزانه اتفاقات و نتایج خوب زندگی خودمان که نشانه از هدایت خداوند را در آن بنویسیم و هم برای دیگران به اشتراک بگذارم وهم برای خودمان بایگانی باشد تا بعد ها با مراجعه به آن بدانیم که از کجا به کجا رسیده ایم و خودمان را و مسیر پیشرفت خودمان را فراموش نکینم
سپاس از استاد عزیز
اولین قدم برای من این است که از مدتی با سایت استاد آشنا شدم دیگر در فضای مجازی اینستگرام و واتس آپ و فیلم دیدن و و و خیل یکم شده و بیشتر وقتم در سایت می گذرد یا فیلم هاس استاد را می بینم و یا فیل های دانلودی را گوش می دهم و یا دوره هایم را مرور می کنم
خوشحالم از این اتفاق