«تجربههای من از اعتماد به نشانهام» - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری106MB25 دقیقه
- فایل صوتی23MB25 دقیقه
این صفحه ساخته شده تا در بخش نظرات آن، فقط داستانهایتان درباره جزئیات و شروع مسیری هدایتی نوشته شود که با کلیک روی دکمه «مرا به سوی نشانهام هدایت کن» آغاز شد.
اینکه چطور آن نشانه را تشخیص دادید؛
و آن نشانهها چه زنگهایی در وجودت به صدا درآورد و به چه تصمیماتی انجامید؛
و چه پلههای متوالی از قدمهای پی در پی را یکی پس از دیگری به تو نشان داد؛
و چه «تغییراتِ از اساس متفاوت با رویههای قبلیات» را در شخصیت و در وجودت رقم زد؛
و چطور از میان هزاران شیوه، روند و مسیری برایت سَرَند و غربال شد که بهترین، نزدیکترین، لذتبخش ترین، پرثمرترین و قابل اجراترین شیوه با امکانات و شرایط آن لحظهات بود.
و در نهایت، ادامه دادن در آن مسیر مهارتها، تجربهها، ایمان و عزت نفسی را در وجودت ساخته که بین شمای کنونی و آدم قبلی فاصله انداخته و نسخهی با ایمانتر در شخصیتات ساخته که گوش به زنگ پیغام نشانهها و بنیان کردن تمام جنبههای زندگیاش بر جدّی گرفتنِ مسیر هدایتی نشانههاست.
داستان هدایت تو به نشانههایی که برای حل مسائلتان به آنها هدایت میشوی، و قدمهای عملی و تکاملیای که در جهت آن هدایت برمیداری و تجربیاتی که-در ادامه- برای اشتراک با این خانواده در این صفحه نوشته میشود، از دل اعتمادی ناب متولد میشود که -حتی با وجود نجواهای ذهنتان-، نسبت به ساز و کار هدایتگونهی خداوند، در قلبتان میسازید و به قول خداوند:
ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
أُوْلَئكَ عَلىَ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. بقره
این جریان هدایت که همواره در جهان جاری است، فقط آنهایی را با خود همراه میسازد که تقوا پیشه کرده و ذهنشان را کنترل میکنند و به نشانهها اعتماد میکنند و تسلیم مسیر هدایتشان میشوند و رستگاران و متبرّک شدگان آنها هستند.
زیرا خداوند هرگز برای یاری ما، قوانینش را نقض، معلق یا موقتاً غیر فعال نمیکند، بلکه به شیوههای کاملاً طبیعی، منطقی و هماهنگ با سازو کار جهان هدایت خود را به سمتتان جاری میسازد.
ما از طریق ایدهها و نشانههایی هدایت میشویم که به واسطهی قرار گرفتن یک کلمه یا جمله، یا خواندن داستان و تجربهای که برایمان الگو میشود و مرز ناممکنها را در ذهنمان جابه جا میکند، یا راهکاری که دیگری برای مسئلهای متفاوت اجرایش کرده، یا گوش دادن به یک فایل و درک یک مفهوم از آن و…، به ما الهام میشود.
نقطه مشترک این نشانهها این است که همهی آنها، «پیغامی واضح از اولین اقدام برای حل مسائلمان» را در دل خود دارند.
پیغامی که فقط و فقط برای خودمان و از طریق خودمان قابل تشخیص و قابل درک است.
زیرا این وعدهی خداوند است که:
قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ
گفتيم همگى از بهشت فرود آييد، پس چون از جانب من هدايتى براى شما آمد، آنان كه از هدايت من پيروى كنند هرگز بيمناك و اندوهگين نخواهند شد. بقره 38
نکته مهم:
در راستای هدفما درباره نظم بخشیدن به محتوای سایت، در این صفحه فقط نظراتی منتشر میشود که درباره داستان و مسیر هدایت شدهای که به واسطه استفاده از دکمه «مرا به سوی نشانهام هدایت کن» نوشتهاید.
منتظر خواندن داستانها و روندی هستیم که در مسیر هدایتتان طی میکنید و نتایجی که پله به پله شما را رشد و به مرحلهی بالاتر هدایت میکند.
وقتی از قدرت کانون توجهمان برای دیدن، به خاطر آوردن و مرور کردن مسیر این هدایت استفاده میکنیم، یعنی با نوشتن درباره جرئیات این مسیر و به اشتراک گذاشتن با سایر اعضای خانوادهمان، صدق بالحسنی میشویم، آرام آرام، جنس محکمتری از ایمان و یقین در وجودمان نهادینه میشود که جانمایه و شخصیت ما را تغییر میدهد و به قول قرآن، چشمانمان را برای تشخیصِ بهتر و دقیق ترِ نشانههای هدایت بیناتر میکند.
راستش من از طریق زدن این دکمه چندبار هدایت شدم
ولی الآن میخوام یه داستان دیگه از هدایتم از یه روش دیگه رو بگم…چون که خداوند مارو به بی نهایت شیوه هدایت میکنه…
خب من چندوقت بود هی اصرار میکردم خدایا یه نشونه واضح بهم بده که مطمئن بشم دارم درست میرم، درباره مهاجرتم از خدا نشونه میخواستم که قشنگ مطمئن باشم دارم درست میرم
هی به خدا هم میگفتم یجوری نشونه بده بهم که قشنگ بره تو مغزم، قشنگ بفهمم چون تجربه اینو داشتم اون اوایل که نشونه ها میومد ولی من نمیفهمیدم.
خلاصه دیشب رفتم توی پلی لیست م، که کل فایل های دانلودی از استاد رو اونجا میذارم
رندوم یه فایل گذاشتم، بعد خیلی اتفاقی دستم خورد فایل رفت تا تقریبا آخرش
گفتم خب حتما یه چیزی هست که باید بشنوم، الکی دستم نخورده
گوش دادم و یه آیه از قرآن اومد، که هزاران با تا الآن دیدمش، دوباره همون اومد و از دیشب تا الآن چندین بار جلوی چشمم اومده که قشنگ مطمئنم کرد
که مسیرم درسته
که مهاجرتم درسته و همون چیزیه که من میخوام
این آیه بود “فرشتگان موقع قبض روح کسانی که به خود ستم کرده اند میپرسند، چگونه بودید؟ و آنها میگویند ما در زمین زار و زبون بودید. فرشتگان میگویند مگر زمین خدا پهناور نبود که مهاجرت کنید؟”
بعد هم استاد شروع کردن به صحبت کردن که اره اگه اونجا اوضاع خوب نبود بِدون که اونور بدتره!!!!
و قشنگ حس میکردم خدا داره باهام حرف میزنه
بعد هم یه متنی رو دیده بودم همون روز توی سایت نمیدونم دقیقا مال کدوم بخش بود، ولی همون موقع یه تیکه از اون متن اومد جلوی چشمم
در واقع معرفی یخش چگونه فکر خدا را بخوانیم بود فکر کنم
این تیکه بود:
“وقتی بخاطر نداشتن احساس لیاقت و خودارزشمندی ایده های الهام شده ات را نادیده میگیری، وقتی بخاطر ترس هایت قدمی برنمیداری و تغییری در شیوه قبلی ات ایجاد نمیکنی به خودت ظلم میکنی، وقتی بخاطر ترس و بی ایمانی مهاجرت به جای بهتری نمیکنی به خودت ظلم میکنی”
و همینطور یه متن دیگه درباره صلاح خدا هم بعدش اومد جلوی چشمم
جالبه که خط به خطشون رو هنوز یادمه..
“اصلا مهم نیست که قوانین خدا را بشناسی یا نه درهرصورت جهان به این شیوه مدیریت میشود”
“این دیدگاه ‘اگر به صلاحم نباشد’ موجب میشود با اولین مسئله ای که برخورد کنی در راه رسیدن به هدفت، این تردید تورو متوقف کنه چون همش فکر میکنی نکنه به صلاحم نباشه؟ و چون این تردید تورا متوقف میکند، خودت را از نعمتی محروم میکنی که قرار بود وارد زندگیت شود!!!”
خلاصه که اینطوری خداوند کمکم کرد تفکرات منفی م رو بذارم کنار و باور کنم که وعده ی اون حقه و منو به سمت تجربه زیبایی های بیشتر و خوشبختی بیشتری میبره، و الان بیشتر از همیشه بهش اعتماد دارم :)
و ترسی که مدتی بود منو متوقف کرده بود به طرز عجیبی از بین رفت و دوباره شروع کردم به حرکت کردن با سرعت خیلی خیلی بیشتر:>
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان هم فرکانسیم
استاد من خوشبخترین آدم این دنیا هستم وااااای این دنیا برام شده بهشت واقعی تمام اتفاقات به نفع من پیش میاد .
احساس میکنم با تمام این مردمان ذهنم فرق میکنه و دنیام با دنیاشون فرق داره و چقدر خدارو شکر میکنم که این لیاقتو به من داده که قوانین رو کشف کنم و با شما آشنا بشم .
استاد من احساس میکنم اینقدر سبک هستم که هر لحظه میخوام از زمین بلند شم و پرواز کنم خیلی درونم آرام و آسوده و رها هستش و در هر لحظه با خدای خودم در حال صحبت کردن هستم وبهترین رفیق زندگیم هستش.
من اصلا نگران خواسته هام نیستم میدانم که در زمان مشخص خودش همه چیز به من داده میشه چون اون رفیق منه و پشتیبانم هستش و تنها قدرتمند عالم پارتی منه و خیالم راحته قبلا این طور نبودم کم کم به اینجا رسیدم وخیلی خوشحالم از وجود خودم در این عالم .
این روزا فقط دوس دارم برقصم و پای کوبی کنم و از لحظه لحظهی زندگیم لذت ببرم و همه بهم میگن این همه انرژی رو از کجا میارید و به چی دلخوش هستی من درونم فوران کرده از عشق خداوند و باید خودمو خالی کنم و فریاد بزنم که من حالم عاییییییییی
استاد من کوردزبان هستم
وه زوان کوردی ایوشم مه فره فره خاطرد توام و دسد ماچ کم له دیورادیور و خدا شکر کم له نعمت وجودت له دنیا وه له زندگیه مه دوسد دیرم وه دلو و گیان .
آرزو میکنم که هممون غرق شادی و نعمت شویم .
خدایا شکرت که کمکم کردید این نوشته هارو بنویسم
سلام به استاد عزیزم ، مریم نازنینم و همه دوستان بهشتی ام
استاد امشب وقتی ذهنم شروع کرد به اذیت کردن ، از خدا خواستم خودت ذهنمو آروم کن ، یهو ایده اومد برو تو سایت ، اومدم تو سایت و یه دفه گفتم بذا بزنم رو نشانه ببینم چی میاد برام ، این فایل از سریال زندگی در بهشت اومد ، چونکه جایی بودم که نمیشد فیلم با صدا پلی کنی ، تو لحظه اول ذهنم گف حالا یه چیزیم اومد نمیشه دیدش ، دوباره ایده اومد گفت توضیح اول فایلو بخون ، اومدم بخونم باز گفتم نه بابا حوصله خوندن متنم ندارم ، دوباره ایده اومد تو بخون ، گفتم همون اولشو میخونم یا اصلا تا هر جاش حال داشتم میخونم ، به خودم گفتم سخت نگیر ، استاد : جمله اول توضیحات این فایلو خوندم جوابمو گرفتم ، قشنگ فهمیدم جوابمو
خداجونم بهم گفت : به تهش که خوبه فک کن درگیر مسیر نشو ، ولش کن ، استاد حس میکنم لِوِل آپ شدم ، حس کردم یه پله تو تکاملم رفتم بالاتر ، دیدید یه موقع هایی یه جمله ای رو صدبار شنیدی ولی یه بار یه جور دیگه میشنوی ، همونجوری شد برا من ، ول کن بابا مسیرو ، به اون دریم بردت فکر کن ، برو اصن کلیپ دریمتو ببین ، درگیر مسیر و مسایلش نشو ولش کن بابا ، لذتتو ببر ، ازت ممنونم معبود حمایتگرم عاشقانه میپرستمت و بودنت در زندگی ام را شکر میکنم ، استاد عزیزم سپاس به خاطر آموزشای نابِ تون.
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
خدایا شکرت برای سلامتی خودم
خدایا شکرت برای مغازه قشنگم
خدایا شکرت برای آگاهیها و هدایت امروزم
سلام به استاد مهربانم سلام به مریم جان
من از زمانی که تو سایت عضو شدم
اون اوایل کمتر تو سایت فعال بودم
اما به مرور که نتیجه دیدم میومدم تو سایت و نشانه رو میزدم هی امیدوار کننده بود برام ایمانم بیشتر میشد نتیجه میگرفتم مثلا : تو ذهنم باور کمبود منو اذیت میکرد وقتی صبح میومدم و نشانه رو میزدم میدیم خدای من درباره باور کمبود استاد فایل گذاشته خب اگر این هدایت نیست پس چیه
و بعد اون فایل رو گوش میکردم
و به اون اندازه ای که روی خودم کار میکردم نتایج میومد حالا کم بود اما بازم خوشحال بودم که یکم بهتر شدم یه قدم کوچیک برای تغییر باورهام برداشتم
و الان هم که627 روزه که تو سایتم و دانشجو هستم میگذره
و خیلی خیلی پیشرفت کردم اگر برگردم به عقب شاید خودمو نشناسم از نظر تفکر و کنترل ذهن و احساسه خوب داشتن و خیلی خیلی چیزهای دیگه تغییر کردم
و اینا همه رو اول از خداوند ممنونم که منو تو اون درگیریهای مزخرف و پوچه زندگیه قبلیم اومد و دستمو گرفت و آورد اینجا که بهشتی بی نظیر است سپاسگزارتم ای خدای خوبم و اعتبارشو به تو میدهم
و بعدهم از استادعزیزم متشکرم که منو با خدا آشنا کرد الان خدایی دیگه رو میپرستم و قدرتشو باور دارم وشکر گزاری رو یاد گرفتم
متشکرم
من هر دوز صبح تا چشممو باز میکنم میخواد هر ساعت باشه اول میام تو سایت و میزنم رو نشانه و میگمخدایا اگر امروز هرچی لازمه من بشنوم یا اگه میخوای هدایتم کنی که کدوم فایل رو گوش کنم خودت بگو و وقتی نشانه میاد فقط شکر گزارش هستم و میبینم آره همینه من تو ذهنم همین بود و ایمانم بیشتر میشه به این سیستمه جهان هستی به هر چی توجه کنی از همون مورد میبینی
خدایا بازم هزاران مرتبه شکر گزارم
و من از خداوند خواستم هر روز منو از طریق نشانه من هدایتم کن تو بهتر میدانی
خداوند از بی نهایت طریق هدایت میکند
استاد و مریم جان ممنونتون هستم
که من با این کلید نشانه و فایلهای رایگان نتیجه ها گرفتم و رشد و پیشرفتها کردم خداوند اجر دنیا و آخرت رو بهتون عطا کنه
یاحق
سلام دوست عزیز بابت حال خوبتون به شما تبریک میگم وامیدوارم با ادامه این مسیر زیبا حالتون وزندگیتون در کنار خانواده همیشه عالی عالی عالی باشه ومطمئن باشید که به لطف خداوند وتوصیه های استاد عزیزمون عالی ترین ها دراین مسیر زیبا در خدمت شما هستند .
حالتون دلتون همیشه عالی.
سلام سلام سلام به خدای مهربانم
سلام سلام به شما استاد عزیز ،مریم جون ،دوستای گلم
امشب من شاد ترین آدم روی زمینم ، امشب من مومن ترینم به خدای مهربانم ،خدایا هزاران بار شکرت ، خدایا دارم به معجزه هات عادت میکنم ،امروز برام اتفاقایی افتاد که هموار شدن مسیر و انجام شدن کارام از ذهن منطقی انسان دوره ،بذارید از اول تابستان بگم براتون ،تیر ماه 1403 موعد قرارداد ما تو این خونه ای که هستیم تموم میشه و ما باید اسباب کشی میکردیم ،این خونه ای که توش زندگی میکنیم متروکه بود ،ما آبادش کردیم ،رنگ کردیم ،حتی سوراخ برای نصب چوب پرده نداشت ،به جای پرده به پنجره ها شیشه مات کن زده بودن ،کابینتهای فلزی پوسیده داغون که هر بار درب یکیشون کنده میشد ،طبقه سوم بدون آسانسور ،لوازم خودمون هم تعریفی ندارن اکثروسایل شکسته و داغون ،،یه واحد خونه خالی تازه ساخت روبه روی کوچه ما بود، از اونجایی که مدرسه دخترام نزدیک خونمون هست من به شدت دلم میخواست بتونیم اون خونه رو بگیریم ،اما صاحب اون خونه مدام امروز و فردا میکرد،قول میداد و بدقولی میکرد ،من هم سفت و سخت چسبیده بودم به خدا که باید همین و برام جور کنی ،تا امروز که اول آبان هست ما منتظر جواب ایشون بودیم ،در این دو هفته اخیر من تغییرات اساسی به ظاهر و باطنم دادم ،اینستاگرامم و پاک کردم و فقط داخل سایت فعال شدم ،همیشه برای مسائل زندگیم از بخش هدایت کمک میگرفتم اما در این دو هفته اخیر هر شب به خدا میگفتم بیا با من صحبت کن و بهم دلگرمی بده ،به خداوندی خدا فقط فایلهای ( تمرکز بر نکات مثبت ،زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا ) برام میومدن ،امروز بعد از ظهر دیگه از بلاتکلیفی بیقرار شده بودم ،دلم خونه نو و تمیز میخواست با وسایل نو و تمیز ، اومدم داخل سایت و هدایت خواستم ،گفتم خدایا یه هدایتی برام بفرست که واضح باشه برام بفهمم باید چیکار کنم ،اما چون تایم هدایت قبلیم تموم نشده بود همون فایل سفر به دور امریکا قسمت 236 آورد که استاد و مریم جون رفته بودن به یک پارک و پروانه ها بودن ، اعصابم به هم ریخته بود اما سعی میکردم ذهنم و کنترل کنم و بدوبیراه نگم به زمین و زمان ،به همسرم پیام دادم و کمی غرغر کردم ،چند لحظه بعد زنگ زد گفت دیگه معطل این آقا نمیمونم ،میام دنبالت بریم دنبال خونه بگردیم ،به چند تا املاک سر زدیم و خونه ها رو نپسندیدیم ،بالاخره از یه خونه خوشمون اومد که فول امکاناته ،حیاط ،آسانسور،طبقه اول ،آیفون تصویری،تراس زیبا ،خلاصه هر جوری که دوست داشتم و نزدیک مدرسه دخترام ،ما قبول کردیم ،قرار شد من برم طلاهام و که از چند سال پیش کم کم تیکه های کوچولو خریدم و بفروشم ،قیمت گرفتم و تصمیم گرفتم صبح بفروشم ،،وقتی با صاحبخونه قرار گذاشتیم که قرارداد بنویسیم دیدم چه صاحبخونه ای ،پولدار ،به شدت سختگیر در مقابل پول ،اصلا بهمون تخفیف نداد ،تازه کلی هم سرمون منت گذاشت که دارم ارزون میدم ،دیدار ما با صاحبخونه به اندازه صد تا کتاب درس داشت ،هزار بار به همسرم گفت زودتر فکر خریدن خونه کن ،حرفایی که کسی بهش نمیگفت ،بعد از یکساعت به همسرم زنگ زد و گفت هیچکدوم از طلاها رو نفروشید ،به جاش بهم پولش و بدید ( کرایه بیشتر )،خدایا شکرت ،در عرض دو سه ساعت همه چی برام کن فیکون شد ،همینکه رسیدم خونه نماز شکر خوندم ،گریه میکردم و خدارو شکر میکردم ،همسرم گفت میریم وسایل خونه هم میخریم جوری که این وسایل و دیگه با خودمون به خونه جدید نبریم،خدایا هزار بار شکر،خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
به خدای بزرگ و یکتا و مهربان میسپارمتون ️️
درود بر استادگرامی و تک تک عزیزانی که در مدار استاد قرار گرفتن
امشب چشمم به نوشته ای افتاد که یکسال و یه ماه پیش نوشته بودم
راه اندازی مغازه
این نوشته رو در حالتی و موقعیتی نوشتم که در بدترین شرایط مالی و روحی بودم
به هیچ وجه نمیشد با دو دوتا کردن یا با حساب و کتاب این درخواست عملی بشه
تنها و تنها طبق آموزه های استاد که اونروزا ساعتها به فایلها و صحبتهاشون گوش میکردم و به این اعتقاد رسیده بودم که میشه
و امروز من صاحب مغازه هستم
چجوری هاشو از خدای من بپرسین که کمکهاش رو و دستهای یاری دهندش رو با آدمهای مختلف به من کرد
این توصیه من به کسایی هس که همیشه میخوان با حساب و شواهد و حدس و غیره مسائل و مشکلات و راهکارها رو بسنجن و اگه خدا رو در نظر نگیرن اگه ایمان به خدا نداشته باشن یا خیلی به سختی از پس مشکلات بر میان یا اصلا نمیشه که بشه
و این موضوع و حقیقتی نیست که من بخوام یا هر کسی بخواد با حرف و صحبت ثابت کنه
باید ساعتها به آموزه های استاد گوش کنین باید عمیق در مدار ایشون قرار بگیرین تا مجبور بشین واسه چند بار و چند روز در این مسیر قدم بردارین تا بهتون ثابت بشه
چه ادمهایی رو دیدم که 50 و. 60 سال منکر خدا بودن و امروز وجود و قدرت خدا رو دارن فریاد میزنن و تنها با یاد و ایمان به خدا برای رسیدن به آرامش میدونن
خوشحالم که لطف خدا شامل حال ما شد که در مدار استاد قرار بگیریم
خدا خدا و تا ابد خدا
این نوشته را ساعت 4 و نیم صبح مینویسم و وقت چندانی برای خوابیدن نمونده هر شب با نوشتن چند سطر و صفحه شکر گذاری با خیال راحت و سبک به خواب میرم
شکرت خدا شکرت خدا سپاسگذارم استاد خدا خدا خدا خدا
به نام نور آسمان ها و زمین
سلام آقا آرش
از صمیم قلبم بهتون تبریک میگم و خدا میدونه الان که دارم تایپ میکنم ذوق و شوق و خوشحالی تمام وجودم رو برای دیدن نتایج عالی تون گرفته
این فایل نشانه امروز من بود و ایمان دارم به الله یکتا که هر لحظه هدایت میکنه
سپاسگزارم که قصه خودتون رو به اشتراک گذاشتین قطعا چراغیه برای مسیر رویایی که داریم میریم
براتون از الله یکتا در سال جدید ، برکت و ثروت و نعمت و عزت و نور و نور و نور طلب میکنم
در پناه الله یکتا باشید
?Ready to move
دقیقه ۸ و ۳۰ ثانیه فایل ۶۷ سفر به دور آمریکا
من یک ماهی بود که از شرایط کاری ام راضی نبودم ..یه سری تضادها و نشانه هایی میدیدم و این اواخر این سوال در ذهنم می آمد که آیا باید آخر سال تسویه کنم ؟
من از ابتدای سال ۹۹ هر روز فایلهای سفر به دور امریکا را می بینم و آن شب که این سوالات در ذهنم بود این جمله را تصویر دیدم و شوکه شدم از دقت هماهنگی با سولات ذهنم
( الان دوردوم را تمام کردم و با اینکه مثل سری قبل با خودم می گفتم اگه تمام شد سریال زندگی در بهشت را شروع می کنم
ولی این بار هم موس کامپیوتر بر روی این سفرنامه کلیک می خورد و من دور سوم رو شروع کردم !!! )
واقعیت اینه که در ذهن من این بود که تا آخر سال بمونم و اسفند تسویه کنم و این سوال در واقع داشت می گفت که ( الان ) زمان رفتن است …
و من شوکه شدم چون دهها دلیل داشتم که حداقل تا آخر اسفند بمونم …
و هر چقدر که جدّی تر به این موضوع فکر میکردم بیشتر می ترسیدم
چرا ؟
چون این موقعیت شغلی ایده آل را من ۵ ماه پیش خلق کرده بودم و واقعن شرایط خوبی بود ..منتها نشانه های کوچکی میدیدم که حاکی از بد شدن اوضاع میداد
من ویژگی های این شغل را نوشته بودم و با تمرکز و سپاسگزاری و اقدام در جهت رسیدن به اون، داشتم اون را تجربه می کردم
براتون مینویسم تا ایمان هممون قوی تر بشه
((خدایا من شغلی میخوام که
• ساعت کاری ۱۰ تا ۵
• پنج شنبه ها تعطیل باشه ( تا هم زمان تنهایی که روحم نیاز داره تامین بشه و هم فرصت کار کردن روی دوره ها را داشته باشم )
• در حین انجام اون کار احساس خوبی داشته باشم
• احساس کنم کاری هست که دوست دارم تا آخر عمرم انجام بدم یا قدمی باشه که منو برای دریافت اون کاری که در اون گرسنگی و تشنگی رو حس نمی کنم باشه …دستِ خدا را باز گذاشتم و اجازه دادم تا تکاملم رو برای دریافت طی کنم )
• حقوق ثابت و پورسانت
• درآمدم به شکلی باشه که بتونم دوره های عزت نفس و ثروت ۱ استاد را امسال با اون بخرم و یه سری مایحتاج که لیست کردم …اینجا نمیارم چون کامنتم طولانی میشه …..
(و اینجا ذکر کنم که این دو تا دوره را + تمام مایحتاجی که لیست کردم را خریدم )
• اعتماد به نفس و عزت نفسم را افزایش بده
• اطلاعات منو برای شروع کسب و کار خودم زیاد کنه
• باورهای نادرستم را بِکِشه بیرون تا تغییرشون بدم
• بُعد رهبر بودن شخصیتم را بالفعل کنه
• خلاقیتم را شکوفا کنه
• مسیر نزدیک و سرراست (حداکثر ۴۵ دقیقه )
• دریافت حقوقم به موقع
• داشتن بوستان یا پارک زیبا و سرسبز سر راهم ( چون طبیعت واقعا منو سرشار از سپاسگزاری می کنه )
• محیط کار تمیز و شیک ( کامپیوتر و میز و صندلی به روز و نو وشیک )
• چای سلف سرویس ( یعنی مثل خیلی جاها زمان خاص برای چای و خوراکی نداشته باشه و من خودم اون زمان را انتخاب کنم بر حسب نیاز بدنم ازچای و بیسکویتم لذت ببرم )
• آدم های سالم و بدون حاشیه
و در آخر میخوام وقتی از این حرفه میام بیرون یک شخصیت مقتدرتر ، خلاق تر ، توحیدی تر و دوست داشتنی تری شده باشم.
این ویژگی ها را در ۷ / ۱۳۹۹/۱ نوشتم و با الهامات خداوند قدم برداشتم و در ۸ مرداد ۹۹ این خواسته ام به تجربه زندگی ام تبدیل شد
در مدت این ۴ ماه من دو ماه در یک شرکت دیگه مشغول به کار شدم که در واقع منو برای این موقعیت آماده کرد و بنا به نشانه بیرون اومدم و ۲ ماه دیگه هم علاوه بر دنبال کار گشتن …یه سری تجربه های جدید را گذروندم که از حوصله اینجا خارج است…
حالا با نتیجه دارم صحبت می کنم ..در واقع یکی از اهداف امسال من این بوده که تا نتیجه نیومده ، حرفی نزنم …منظورم حرف مفت هست !
یکی از پاشنه های آشیلم رو درک کردم و با اهرم رنج و لذت تغییرش دادم
عزت نفس و اعتماد به نفسم به طور محسوسی تغییر کرده .. من آرام تر ، زیباتر و توحیدی تر شدم
و حالا در اول دی ماه ۹۹ خداوند داره میگه باید حرکت کنم …باید تغییر کنم..
این الهام خداوند همزمان بود با کارکردن
• جلسه ۷ ثروت یک
• جلسه ۶ عزت نفس
• به اضافه فایلی که استاد در زمان گرونی بنزین در ایران در سال ۹۸ روی سایت گذاشتن ( اسمش رو نمی دونم چون تا پارسال که من دوره های رایگان استاد را گوش میدادم ..اسم فایل ها را خودم انتخاب میکردم ..یعنی فایل را بر مبنای اون نکته ای که برای خودم بُلد میشد سِیو می کردم …من اسمش رو گذاشته بودم ” تضاد منجربه تصمیم های جدید = ایجاد تغییر ” )
• کتاب چه کسی پنیر من را جابجا کرد ؟
این چهار تا را در پوشه ای به نام “باورسازی برای ایجاد تغییر ” گذاشتم و همین طور که این بار باعث شد شجاعانه حرکت کنم ..در آینده باز هم بهشون نیاز خواهم داشت .
و سوالی که تو (فایل بنزین) استاد گفته شده بود:
چه ترسهایی باعث میشه که به سمت خواسته ام حرکت نکنم ؟
چه باورهای محدود کننده ای دارم که مانع حرکت من میشه ؟
و ترسهای من ( شِرک های من ) این بود :
• اینکه شغل بعدی ۵ شنبه تعطیل نباشم یا ساعت کاریش زیادتر باشه و من دیگه نمی رسم روی خودم کار کنم و این موضوع خیلی برام مهم بود ..الان درک کردم اگه مداوم کار نکنم ..صد در صد پسرفت می کنم
• فاصله زمانی تا پیدا کردن کار بعدیم طولانی بشه و اعتماد به نفسم بیاد پایین…استرس بگیرم
• همش میگفتم بزار یه دور دوره عزت نفس و ثروت یک را حداقل تمام کنم ..فرکانسهام قوی بِشَن بعد عمل کنم .چون تغییر فیزیکی که مسئله ای رو حل نمی کنه ..من باید فرکانسم تغییر کنه ..
• می ترسم جای بدتری برم
• واقعا حوصله حرف مامان و بابام رو ندارم ..که حالا که یه کار خوب پیدا کردی وِل کردی ..و هزار تا حرف که کُل انرژی روحی و جسمی منو میگرفت
• نگران غُر زدن های مدیرم بودم که الان میخوای استعفا بدی ..دو ماه تا آخر سال .حداقل تا آخر سال بمون ..الان نیرو از کجا بگیرم ..تازه هر کی میاد تازه یه ماه طول میکشه آموزشش بدم .من آدم بی ثباتی فرض کنن که نمیشه روی اون حساب کرد و….
• دو ماه مونده به عید و باید از صفر شروع کنم
• الان پشت میزم تو شرکت نشستم و از چای و هوای مطبوع و گرم توی این سرمای صفر درجه لذت میبرم ..تو این هوای سرد ( که نقطه ضعف من هست ) باید آواره بِشَم و برم مصاحبه که هر کدوم یه طرف شهر هست …تا یه جای درست و حسابی پیدا کنم
و پاسخ های من به این ترسها ( به ترتیب جواب ها را نوشتم ) :
• طبق قانون اگه من خودمو متعهد کردم که روی خودم کار کنم و عمل کنم ..هر الاامی که میاد داره منو به موقعیت بهتری هدایت می کنه…مگه میشه من روی خودم کار کنم و بعد هدایت بشم به جایی که بدتر باشه !!
اگه این اتفاق بیوفته یعنی قانونی وجود نداره ..اصن رُخ دادن این مورد امکان نداره چون من دارم بالارفتن مدارم رو حس می کنم …با نشانه ها ..با احساسم
• اینکه زمان زیادی طول نکشه تا کار پیدا کنم را باید بسپرم به خدا ..تا خودش مدیریتش کنه ..من دارم بدترین حالت رو پیش بینی می کنم
• اینکه میگی هنوز آماده نیستی و باورهات قوی نشدن ..کمالگراییه ..بهانه ذهنت هست . باورها که یه شبه مثل فولاد سِفت نمیشن ..یه ذره باور میسازی بعد یه الهام میاد که باید عمل کنی و بعد اون باورها به واسطه عمل و نتیجه حاصل از اون قوی تر میشه ..
نمیتونی صبر کنی تا باورهات قوی بشن بعد عمل کنی …جهان این طوری کار نمی کنه ..
اصلن یه سوال اگه تو آماده نیستی ، چرا این الهام رو درک کردی و فهمیدی ؟
پس آماده بودی که اصلا فهمیدیش
مگه تو ج۶۷ سفرنامه رو قبلا چند بار ندیده بودی پس چرا اصلا این نوشته را تا حالا ندیده بودی ؟ ؟؟
• میترسی جای بدتری بری ؟
چرا فک می کنی جای بدتری می ری ؟
چون حس می کنم هنوز باورهام خیلی کار دارن ..خیلی ..
چون استاد گفته اگه باورهات بنیادین تغییر نکرده باشن و موقعیت خودت رو عوض کنی ، اسم آدم ها عوض میشه ولی رفتارها و شرایط کاری وغیره همونه
من به نظرم خیلی جای کار دارم ..هنوز یه دورم دوره ثروت رو کار نکردم
پس من می ترسم به این الهام عمل کنم و بعد از کلی تَنِش و استرس الکی و آواره شدن تو سرما برای دنبال کار گشتن و مصاحبه کاری رفتن ….چون به نظر خودم باورهام هنوز بنیادین تغییر نکرده به جایی بدتر و یا در بهترین حالت یه جایی شبیه همین جا با همون تضاد ها و مشکلات هدایت بشم
حالا من یه سوال دارم از خودم :
فرض کنیم با نگاه بدبینانه این اتفاق بیابته
آیا این اتفاق تو رو میکشه ؟
در بدترین حالت تو ایمان خودت را به خدا نشان دادی و البته به خودت
و وارد ترسهات شدی و از این شرایط ایده آل دل کندی
• در مورد پدر و مادر و غُر زدن های مدیرت …واضح بگم نگران حرف مردمی …داری شرک میورزی ..
داری خودتو با حرف مردم منطبق می کنی نه با الهام خداوند ..میخوای تایید مدیر و پدر و مادرت رو بگیری نه خداوند
پس این مورد که کلا غیرقابل قبوله از نظر قانون..داری خودتو گول میزنی
و البته علاوه بر پیدا کردن ترسهام که همون ترمزهایی بودند که مانع حرکتم میشدند ، اهرم رنج و لذت را هم در مورد انجام و عدم انجام این تغییر نوشتم و بارها خوندم.
و ویژگی های محل کار جدیدم رو نوشتم …که مهمترین اون این بود که توانمندیها مو به چالش بکشه و توانایی های بالقوه ام را بالفعل کنه و دوباره احساس کنم دارم رشد می کنم و بزرگ تر میشم ( تضادی که در محل کارم بهش برخورده بودم ) .( البته محل کارم این احساس رشد را در من به وجود آورده بود ولی از یه جایی به بعد ثابت شده بود و نشانه ها میگفت اگه تغییر نکنم درسته تا الان منو قوی تر کرده ولی از الان به بعد تو را ترسو می کنه ..و پسرفت می کنی )
و ویژگی دیگه اینکه زمان برای کار کردن روی خودم داشته باشم
و اینکه آزادی عمل بیشتری داشته باشم …چون بُد رهبری من رشد کرده بود و نیاز داشت که بهش فضای بیشتری داده بشه تا تصمیم بگیره و عمل کنه …نه اینکه فقط ایده های بقیه را اجرا کنه
با آدم های غیر سیگاری کار کنم
با آدم هایی کار کنم که راحت تر بتونن اعتماد کنن …
گردش مالی بیشتری اتفاق بیافته و ..
در واقع یه سری خواسته جدید به لیست ویژگی های محل کارم اضافه شد….
جونم براتون بگه که در نهایت من جسارت خودم را نشان دادم( با هدایت الله) و جهان کُرنش کرد !!!
من از خداوند خواسته بودم که کارها را برام آسون کنه اما فکر نمی کردم اینقدر ساده بشه !!!
من در تاریخ ۱۳ دی به مدیر شرکتم گفتم که آخر ماه کاریم که میشد ۱۶ دی تسویه می کنم.
تنها واکنش مدیر من این بود که نمی خوای بیشتر فکر کنی و یه کم راجع به نکات مثبت جایی که هستم صحبت کرد و من قاطعانه گفتم که تصمیم خودم رو گرفتم و تمام .
سه شنبه ۱۶ دی ۹۹ آخرین روز کاری من بود و صبح چهارشنبه ۱۷ دی ساعت ۹ مصاحبه کاری داشتم و پذیرفته شدم.
دقت کردید فاصله زمانی بین دوتا کارم به صفر رسید !!!!
بعد از مصاحبه یه سری خرید داشتم …که تا ظهر طول کشید و بعد رفتم یه پیاده روی عالی توی آفتاب فوق العاده زیبایی که تو این هوای سرد واقعا میچسبید ( من عاشق پیاده روی هستم ) و در هر قدم فقط خدا را سپاسگزاری می کردم
و بعدش هم به عنوان جایزه برای جسارتم برای عمل به الهام خداوند رفتم و یه مانتویی که فوق العاده زیبا بود و عاشقشم رو خریدم
و کلی ذوق کردم ..و بارها گفتم که من لایق این هدیه گران و باکیفیت و درجه یک هستم
و عصر رفتم خونه …
و خانواده من اصلا متوجه نشدند من کارم رو تغییر دادم .و این یعنی کلی صرفه جویی انرژی روحی برای من.
مامانم یه غذای خوشمزه و یه کیک عالی درست کرده بود.. میگفت فقط به خاطر تو درست کردم ..بدون هیچ مناسبتی!!!
و البته مامانم نمی دونست دست خداست تا در جشن سپاسگزاری من از هدایت و لطف خدا شرکت کنه 😊
لیست ترسهای من فقط یه توهم بود
من از شنبه مشغول میشم و خدا میدونه چه زیبایی ها یی در انتظار منه
و خدا میدونه قراره چقدر مقتدرتر ، توحیدی تر ، خلاق تر و دوست داشتنی تر بشم
هدف من اینه که کسب و کار خودمو داشته باشم .آزادی مالی و زمانی و مکانی.ولی به خودم قول دادم اول ثروت ۱و ۲ و ۳ رو کار کنم ..اجازه بدم تکاملم طی بشه ..
تا لقمه رو دور سرم نگردونم .
تا هزار تا بیراهه رو نرم
تا بنیان کسب و کارم را درست بچینم
تا تو مسیر لذت ببرم چون فقط باورهای درست میتونه مسیر رو لذت بخش کنه
زندگی یه بازیه که اگه به هدایت های خداوند عمل کنیم همیشه می بَریم
خداااااااایا شکرت ❤❤❤
سلام به شما دوست گرامی
خدا رو هزاران بار شکرگزارم که در کنار دوستانی چنین آگاه و کار بلد هستم . خوشحالم و برای شجاعتت تحسینت می کنم. چقدر خوب قوانین رو یاد گرفتی. چقدر خوب متوجه شدی که ترس ها توهمی بیش نیستن.
برات آرزوی موفقیت و سربلندی روز افزون دارم. امیدوارم بزودی به هرآنچه که میخواهی برسی.
خدایا شکرت
سلام
عالی و به موقع بود
امشب مستاجر خونمون زنگ زد گفت الان تخلیه میخواد کنه
من تو ذهنم گفتم کاش تاعید میموند حداقل
الان مستاجر کجا بود
و بعد اومدم اینجا
و بسی تعجب کردم … چه هدایتی 😍
خدایا شکرت ❤
ممنون 🌹
سلام دوست عزیز
بهتون تبریک میگم برای داشتن چنین ایمان وباور قوی…
چند وقتی هست که نشانه ها بهم میگن باید شرایط رو تغییر بدم ولی میترسم…
خدا من رو سمت کامنت شما هدایت کرد تا بهم بفهمونه تمام ترسهام پوچه …
بهترین ها رو از خداوند براتون می خوام .
در پناه خدا باشید💜💙
سلام …….سما جان …….حالت خوبه ………..
منم برای یه حرکت بزرگ دیروز همین نشانه و همین جمله برام اومد………خواستم بپرسم برای تو قدم بعد از استعفات الهام شد یا نه …….؟و الان چه کار ی کرددی
سلام دوست عزیز
من همون فردا جای دیگه ای اولین مصاحبه ام ساعت ۹ صبح پذیربته شدم و از شنبه مشغول شدم ( از ۲۰ دی )…که اولش فکر می کردم خیلی خوب نیست
ولی دو سه روز بعدش متوجه شدم جایی هدایت شدم که داره به خیلی از خواسته هام پاسخ میده
ویژگی هایی که میخواستم داشته باشه مثل
مهمترینش این بود که از توانمندی هام استفاده بشه …منو به چالش بکشه..که بزرگتر بشم ..که رشد کنم
..که همینم شد ..من اینجا واقعا دارم از چندین توانایی ام همزمان استفاده می کنم
مهارتهای جدید یاد بگیرم
آزادی عمل بیشتری داشته باشم تا خودم تصمیم بگیرم
مهارت حل مسئله ام هر روز بهتر و بهتر بشه ..یعنی باعث شه حل مسئله برام لذت بخش بشه
بعد رهبری شخصیتم بالفعل بشه
و ویژگی های دیگه ای که در محیط قبلی به تضاد برخورد کرده بودم ….
و الان دارم اینا را تجریه می کنم
خدا هدایتت می کنه…یک دهم درصد هم شک نداشته باش …استعفا بده با ایمان به اینکه خدایی که گفته برو ..خودش درهای جدید را باز می کنه ..میگه چه کار کنی ..هدایت می شی ..با احساس خوب و با قبول مسئولیت کامل .
میدونی من همش با خودم اینو تکرار میکردم : سما در بدترین حالت که طول بکشه کار پیدا کنی یا جای بدتری بری و یا هر چی که بشه …بازم این حرکت تو را یه قدم به سمت خواسته هات جلو میبره…شک نداشتم ..مگه من چقدر زنده ام ؟ من برای اینکه به حداکثر رشد برسم و لذت رشد کردن را بچشم باید عمل کنم به الهامات خدایی.که استاد برنامه ریزی هاست
من اگه خودم میخواستم این شغل را پیدا کنم باید چند ماه میگشتم …در صورتی که این پوزیشن دقیقا روز آخر کاری من در شرکت قبلی باز شده بود و همون شب آگهی استخدام داده بودند ..من شب رزومه فرستادم ..ساعت ۹ صبح فردا مصاحبه رفتم!!!
این جز کار خدا ..کار کی میتونه باشه ؟!! اینقدر دقیق زمان بندی شد
من الان روزی صد مرتبه خدا راشکر می کنم برای این هدایتش و جسارتی که بهم داد و تغییر دادم محل کارم را
راستی یه سورپرایز هم شدم😊 .. با مدیر شرکت آشنا شدم تو محیط کار که هر دومون بهم علاقه پیدا کردیم ..و من اینم یه نشانه مثبت میگیرم
چون علاوه بر کار دارم با یه آدم ذهنیت ثروتمند هم مراوده می کنم یه آدم فوق العاده شاد و پرانرژی و باانگیزه ..
و ورای نتیجه این رابطه ، محیط جدید درهای جدیدی از تجربه را بروی من باز کرده
فقط میتونم بگم حقا که خداوند به شجاعان پاداش میده 🎁🎁 بیش تر از اونچه فکر میکنن
خدایا شکرت …ایمانم با عمل به این الهام و دریافت نتیجه عالی صد برابر شد و مطمئنا دفعه بعد سریعتر و راحتر به هدایت خداوند عمل می کنم
واقعا دنیا ، بازی هست که اگه به الهامات خدا عمل کنیم ..همیشه میبریم ❤❤❤
پاینده باشی دوست عزیزم و ان شالله بیای و از نتیجه خوبت برام بنویسی❤😗
مرسی …..دوست عزیزم …..خیلی لذت بردم…………بسیار خوشحال شدم …………….منم باید ایمان داشته باشم که مسیر برام باز میشه ………کل بازی د راین مواقع همین ایمان هس که چقدر مطمئنی خدا برات همه چی را فراهم میکنه و نگران نباشی تا جهان کارهارو برات انجام بده ……..بازم ممنونم ……..لذت بردم.
سلام برای تو
آغاز برای تو
اول برای تو
آخر برای تو
خوب برای تو
زیبا برای تو
عالی برای تو
مدیر برای تو
تو برای خود کافی هستی
تو خود کافی هستی
تو برای اولین و آخرین
ابتدا و انتها
برای بودن و نبودن
برای هستی و نیستی
برای همه تو همه هستی
کس هستی
برای بی کسان
برای بی پناهان
برای در راه ماندگان
تو خود ،راه هستی
برای مادران تو مادر هستی
برای پدران تو پدر هستی
برای همه تو دوا هستی
برای آنکه ندارد تو دارا هستی
برای آنکه غریب است تو نوازش هستی
برای من تو همه چیز هستی
برای من تو بهترین هستی
برای من تو عالی هستی
گاهی اوقات یادم می رود تو را
گاهی اوقات فراموش می کنم دستان تو را
گاهی اوقات از خجالت نمی توانم حرف بزنم
گاهی اوقات تو را دور می بینم
اما
اما
اما
تو نزدیکتر از نزدیکی
تو باوفاتر تر از هر باوفایی
تو مخلص تر از هم مخلصی هستی
تو نابترین ناب ها هستی
تو عالی ترین عالی هستی
این من هستم که تورا نادیده می گیرم و به خود غره
می شوم
این من هستم که فراموش می کنم تو جانی و جهانی
این من هستم که فراموش تو عالیترین هستی
این من هستم که فراموش می کنم که تو بی نیازترین هستی
این من هستم که فراموش می کنم که تو عاشقانه ترین عاشق ها هستی
این من هستم که فراموش می کنم که تو نابترین هستی و بی عیبی
اما
می دانم که تو مهربانی و با گذشت
می دانم که تو دانایی و بخشنده
می دانم که تو عادلی و صالح
می دانم که تو غایب هستی و پیدا
می دانم که تو مشکل گشا هستی
و می دانم که تو مهربان ترین مهربانان هستی
پس من را در آغوش بگیر
من را رها مکن
من را به خود وامگذار
من را محتاج مکن
من نگاهم
حرفهایم
دستهایم
قدم هایم
حرکتم
برای تو و به سمت تو
تو من را در پناه خود نگه دار
سلام به استادجانم و مریم بانوی شایسته که الحق و الانصاف شایسته ان
استاد امروز بهم گفته شدکه این متن رو بنویسم توی سایت و بعداز حدود 20روز عمل به گفته های شمادر فایل های دانلودی و نتایجی که توی این 20روز گرفتم و به خودم قول داده بودم تا نتیجه نگرفتم دیگه توی سایت کامنت ننویسم …
خب امروز هم گفته شد که بنویس نتایجتو که برات باورنکردنی بودن و الان داریشون البته که انقدر زیاد نیست ولی خب باتوجه به تصمیم جدی ام برای عمل به هرچیزی که از گفته های شما درک میکنم درحدتوان خودم با خودم گفتم کجابنویسم به اینجاراهنمایی شدم…
استاد قضیه از اونجا شروع شد که من فایل های شما رو گوش میدادم کم و بیش و دریغ از یه نتیجه خفن ، هرچند نتایجی کوچیکی تو زندگیم میدیدم که چیزخاصی نبود و همونا باعث میشدن من بازهم با اینکه نتیجه نمیگرفتم گوش بدم به فایلاتون مثل آرامش نصف و نیمه و سلامتی نصفه نیمه و چه میدونم هدیه های کوچیک که از دوستان و خانواده میگرفتم وهرچیز کوچیک دیگه ای که الان حضورذهن ندارم بگمشون…
جونم براتون بگه استاد که حالا از اون طرف مشکلاتم روزبه داشت بزرگتر میشد نه تنها مشکلات من بلکه خونواده جوری شده بود که میگفتم هردم از این باغ بری میرسد
رابطه عاطفی ام به یکباره قط شد
از دوستای صمیمی ام یکی یکی جدا شدم بیخودو بیجهت
با خانواده سرچیزای کوچیک بحث میکردم تا حدی پیش میرفتم که میگفتم من از این خونه میرم و فلان
دو تا چک که جمعا میشد 400میلیون دست صاحبخونه مون داشتیم و برگشت زده بود و بهره شو ازمون میخواست …
بدهی از سرو کولمون بالا میرفت و هرکاری میکردیم اوضاع بدتر میشد که بهتر نمیشد…
خلاصه استاد کلکسیون مشکلات بودیم
مادربوزگم یهو به عمل احتیاج پیدا کرد که 40میلیون هزینه اش میشد و اورژانسی بود عملش
ماشین داداشم یهو خراب شد و 40,50تومن رفت تو خرج
حسابای داداش بزرگمو بستن
خلاصه هرمشکلی که فکرشو کنین برامون پیش اومد تو کمتر از چندماه
من کماکان داشتم به فایلای شما گوش میدادم تک و توک …
یه روز به خودم گفتم شهره اصن این راهی که داری میری درسته به نظرت؟ از وقتی داری به فایلای استاد گوش میدی که اوضاع بدتر شده که ️
همونجورکه داشتم به فایلای شما گوش میکردم بعدشما گفتین ایمانی که عمل نیاورد حرف مفته
انگار یکی یهو زد تو گوشم خیلی بهم برخورد
با اینکه این حرفتونو من بارها گوش داده بودم و خودم فکرمیکردم دارم عمل میکنم بابا …
یهو به خودم اومدم گفتم چیکار کردی تا حالا که بهت برمیخورهه
گفتم من این همه فایل گوش میدم ، به همه میگم حالتون خوب باید باشه وفلان
دارم میرم سرکار منی که کار نکردم تا حالا
دیگه اعصابم به هم ریخته بود …
با خودم میگفتم دوساله خودمو سرکار گذاشتم و
عادت کرده بودم هرروز میومدم نشونه سایتو که برای من بودم میدیدم هرچی که بودو واقعا لذت میبردم از فایلایی که برام میومد و خیلی جواب بود برام
طبق عادت اومدم نشانه سایتو زدم سفرنامه قسمت 48بود دیدمش خیلی جالب بود برام این جمله مریم جان هم خیلی تو فکرم زنگ زد که اومدیم یه مسئله ای رو حل کردیمو به خودمون جایزه میدیم بعداز حل مسئله و هنوزم که هنوزه نشانه ام تو سایت همینه و تغییر نکرده و همین باعث شد بفهمم که تا عمل نکنم هیچ نشانه ای به کارم نمیاد…
گذشت و من هنوز درگیر بودم و که این حرفایی که استاد میگه درسته من حسش میکنم که درسته پس چرا برا من جواب نمیده
سریال ونزدی رو میدیم اونموقع و چون خوشم اومده بود ازش گفتم خونواده هم ببینن و براشون گذاشتم
چن تا از قسمتاشو دیدن و خوششونم اومده بود داداشم یهو برگشت به من گفت این فیلماچیه میبینی
خودم شبیه این دختره ونزدی شدی …
این حرفم برام سنگین تموم شده بود و باخودم میکفتم من که هی میگم خوش باشیم و شاد باشیمو فلان چرا تو ذهن داداشم من شبیه ونزدی ام
(اینم بگم استاد ونزدی یه دختر باهوش و خارق العاده اس که به شدت تنهاس و اصلا نمیخنده و شاد نیست و خشنه)
من باخودم میگفتم ینی چی
من دارم دیونه میشم چرا خدا انقدر داره میزنه تو ذوقم
همون موقعا بود که فایل نتایج دوستان اومد رو سایتو باعرشیا حرف میزدین…
اگه بخوام بگم چی باعث تغییر من شد اون فایل بیشتر از همه چی روم تاثیر گذاشت و بعدهم فایل گفتگو بادوستان و حرفای رضای عزیزکه واقعا تاثیر گذاشت روم
حرفای شما و عرشیا انگاربرام جدید بود عرشیا میگفت تکرار و تکرار فایلای شما باعث تغییراتش شده
منم شروع کردم به تکرار همون فایل
انقدر حرفای شما و عرشیارو گوش دادم که انگار هردفعه یه چیز جدیدی میشنیدم
بعد دیگه هرفایلی رو که ازشما میدیم به صورت هدایتی بود فایل بعدی فایلی بودکه شما میگفتین باید ورودیا کنترل شه با خودم میگفتم ورودیارو کنترل کنم ینی چی درسته استاد میگه اخبار نبین و فیلم نبین و فلان ولی چجوری میشه اینکارو کرد
استاد بعدش فایلای نتایج دوستان حرفای رضا ی عزیز اومد رو سایت حرفاش برام تاثیر گذاربود گفتش هرچی استاد میگفت من عمل میکردم
دوباره این حرف تو ذهن من زنگ خورد گفت آها دیدی عمل نکردی
رضای عزیز میگفت گفتین کنترل ورودی ذهن من کنترل کردم ذهنمو
منم تصمیم گرفتم دیگه اینستا نرم ، تلویون نبینم ، با کسی درمورد شما حرف نزنم ، بحث نکنم…
و انصافا همونجور که رضای عزیز گفت منم عمل کردم دیگه شبانه رو حرفای شما تو گوشم بود و اولاش برام سخت بود ولی خب کم کم غلبه کردم به شیطان و وسوسه های که ول کن بابا همه دارن فیلم میبینن همه اینستا پست و فلان میزارن ولی من با هر کلنجاری بود عمل کردم چند رو گذشت همونی شد که عرشیا میگفت ذهنم مقاوتاشو ازدست داد
ده پونزده روز گذشت ذهنم ساکت شد دیگه حرف مفت نمیزد
دیگه ناخودآگاه ساکت شده بودم زیاد حرف نمیزدم با کسی
و فقط از درون حالم روز به روز خوب میشد گاهی وقتا انقدر حالم خوب بود که با خودم میگفتم چجوری خودمو کنترل کنم که حداقل نگن دیوانه شده دیگه افسرده که شده و حرف نمیزنه ، حالام دیوانه شده
میرفتم پشت بوم با خدا حرف میزدم
ساعتای خوابم با خدا حرف میزدم
خلاصه حال عجیبی داشتم ولی نتایج هنوز انقدر بزرگ نبود که به چشم بیاد
استاد دلی من ایمانم کم نشد که بیشترم شد چون از خدا میخواستم که ایمانم روزبه روز بیشتربشه و اعتمادم بهش بیشتربشه
اینم بگم تو همین حین و بین یکی از فامیلای دوست خاله ام یکی از بهترین پزشکای ایران از آب دراومد و نوبتی که سه چهارماهه میدادو یه روزه بهمون دادو مارفتیم تهران بعد که گفت 40تومنه عملش توبیمارستان خصوصی میشه شکه شدیم ولی باز من ایمانمو ازدست ندادم ایده اومد که چرا بیمارستان دولتی عملش نکنیم همون تهران ، گفتم نوبت نمیدن و اورژانسیه نمیشه و فلان بعد گفتیم امتحان میکنیم اگه نوبت ندادن خصوصی عمل میکنیم یه جوری جورمیشه
ینی خدا گفت من هستم نگران نباشین
باز ما تماس گرفتیم با دکترش که آیا بیمارستان دولتی عمل میکنه گفت آره گفت وقت دوهفته ای میده باز ما حسمونپ بد نکردیم گفتیم واسه خدا کار نداره خلاصه اینجوری پیش رفت که مادربزرگم تو دوسه روز کاراش جورشد و عمل شد و الانم حالش خیلی خوبه خداروشکر با کمتراز ده میلیون و با همون دکتر…
این اتفاق و جورشدن معجزه وار کارا ایمانمو بیشتر کرد و همون موقع که رفتیم واسهذدکتر مادربزگم تهران یه ایده کاری بهم الهام شد که عجیبه برام چون من هیچ تخصصی درش ندارم ولی تصمیم گرفتم انجامش بدم چون اینم خدا بهم گفت که اینگارو کن برا درآمد یکم بیشترت
من همینجوری داشت ایمانم بیشتر میشد طبق درخواستم و یه حسی بهم گفت خب از الان به بعد سعی کن فایلارو با صدای بلند گوش بدیچون من کارم یه جوریه که تو خونم پس قاعدتا مادرو خواهرم و پدرو داداشم هم گهگاهی میشنیدن این فایلارو
منم گفتم باشه بااینکه قبلا درمورد شما و این مسیر حرف زده بودن و خونواده مقاومت عجیبی داشتن که شما این حرفارو به خاطر خودتون میگین بازم گوش دادم به حسم اینکارو کردم
استاد باورتون نمیشه همونایی که من هرچی میگفتم میگفتن چرته الان خودشون دوس دارن فایلای شمارو گوش کنن ، و خواهرم داره قران رو میخونه همونجوری که شما میگین …
برام عجیب بود ولی وقتی فکرکردم گفتم وقتی تو این پونزده رو ز تغییرات منو دیدن که چقدرآروم تر شدم و چقدر همه چی خوب پیش میره برام اونام باورکردن
و به این حرفتون رسیدم اگه میخواین به دیگران کمک کنین خودتون موفق بشین و الگو بشین…
استاد خلاصه اش کنم
ما عمل کردیم به اینکه قرض نکنیم دیگه و سعی کنیم قرضامونو بدیم و خدا بهمون گفت که چیکار کنیم قدم به قدم
تو همین 5،6 روز اون چکای 400میلیونی رو از صاحبخونه گرفتیم تو یه شب عجیبه واقعا بدون هیچ بهره دادنی
خونه اجاره کردیم باهمون ویژگیایی که میخواستیم حتی بهترازاون
ایده ای بهمون گفته شده که قرضامونو تا قبل از عید میتونیم بدیم و خیالمون راحت بشه از بابت بدهی
استاد راستی اون فایل سفرنامه ام که آهنگ باید پارونزد واداد هم خیلی روم تاثیر گذاشت و باور اینکه خدا خودش همه کارو میکنه ما فقط باید عمل کنیم به هدایتارو لذت ببریم
این اتفاقا باعث شده مصمم تر بشم و باقدرت بیشتر ادامه بدم میخوام از دوازده قدم شو کنم به کار و با آرامش و بدون پارو توی این دریای بیکران برم و سیر کنم و لذت ببرم
استاد یه کلام پارومو شکستم انداختم تو آب
حالا دیگه کارا گردن خداس خودش میبرتم
خودش راهو باز کرده برام که بندگیشو کنم و اون خداییشو کنه
عاشقتم استاد عااااشقتممم
مریم جان شایسته شما هم برای من استادشدین
با عمل کردنتون به هدایتا و من فایلارو تصمیم گرفتم به ترتیب ببینم استاد سایت دسته بندیش و همه چیش بینظیره
استاد شما و مریم جان خیلییییی تغییر کردین خیلییییی هم ظاهری و هم درونی
استاد راستی رنگ آبی استقلالی خیلی بهتون میادتو یکی دوتا از فایلا پوشیدین بینظیرین
استاد نمیدونم چجوری توضیح دادم و تونستم بگم منظورمو یانه ولی
درکل میخوام بگم قانون جواب میده
خداجواب میده️
به نام الله .سلام دوست عزیز خیلی کامنت قشنگ و انگیزشی بود واسه من باور بفرمایید میخاستم بخوابم گفتم برم سر سایت استاد ینی هدایت شدم ب کامنت شما .خیلی درس توش بود واسه من واسه توکل کردن بهتر ب رب العالمین واسه حساب کردن فقط ب خوش واسه امید داشتن .خوشم اومد میگفتید هی هرچی میشد اتفاق ناجالب من بازم توکل کردم ب الله .خیلی خوبه آدم اینجوری الله رو ببینه .من کیف کردم و بهتون تبریک میگم خواهرم بخاطر توکل ب الله ومنم از شما درس بگیرم و توکلم بزارم رو الله هر زمان و هروقت .الله یارو یاورت
سپاسگذارم ازشما سام عزیز
خدا جدی جدی جواب میده
عجیبه ولی جواب میده
فقط رو خودش باید حساب کرد و ازش خواست
الان یک ماه از تصمیم جدیم گذشته و روزبه روز و لحظه به لحظه بزرگترمیشم و توکلم بهش بیشتر میشه چون مهم ترین درخواستم ازش همین بود
عجیب دلیل اتفاقای بد گذشته رو برام روشن میکنه و اینکه منو دورکرده از اتفاقای بدتر …
و فقط باید بهش گفت من نمیفهمم چجوری تو به من بگو تو به من بده همون حرفی که استاد میگه همیشه
و خدامیگه چشم بنده ی من
ادامه بده من هستم
درپناه رب مهربانی ها شادوسلامت و ثروتمند و سعادتمند دردنیا و آخرت باشین
خداوندا
معبودا
بهترین من
خوبترین من
ماه ترین من
تو برایم کافی هستی
تو برایم کافی هستی
تو برایم کافی هستی
امیدم به تو است اما چشم به کمک بنده تو دارم
می دانم کارم اشتباه است ،می دانم که تا تو هستی مرا به غیر نیاز نیست
اما ضعیف هستم و در خود نمی بینم بزرگ بودن را
هرچند تو گفته ای که من اشرف خلایق هستم ولی ولی خودم را نمی شناسم
خودم را قبول ندارم
ولی خودم را دست کم می گیرم
ولی از خودم غافل می شود
ولی خودم را گم می کنم
آنقدر تو بزرگ هستی و مهربان که من باور ندارم این همه دریای بی کران سخاوتت را
الهی تو رب هستی و من بنده تو
الهی تو خالق هستی و من خلق شده تو
الهی تو بزرگ هستی و من قطره ای ازاین دریای بزرگ تو
اما این قطره آنقدر عزت به او بخشیده ای که می تواند مروارید شود و باارزش
ببخش گاهی اوقات مروارید خودم را گم می کنم
ببخش گاهی اوقات قدر جواهر وجود خودم را فراموش می کنم
ببخش گاهی اوقات یادم می رود که من توان همه کاری را دارم و می توانم از پس همه مشکلات خودم بربیایم.
فراموش کنم اگر گوش به دیگری دادم ویا دل به دیگری
فراموش کن اگر امید بستم به بنده تو
فراموش کن اگر نگاهم به دستان بنده تو بود
بیاد نیاور زمانی که خواهشم به خلق تو بود.
بی خیال شو آنجا که به در خانه ی جز خانه تو رفتم.
نبین زمانی را که التماس می کردم از غیر.
نبین آنجا که انتظارم از بندگان تو بود
بگذر از لحظاتی که چشم انتظار کمک بودم
اما
دلم شکست
دستم را رد زدند
خواهشم را نشنیدم
تقاضایم را ندیدند
کمکم نکردند
انتظاراتم را بر نیاوردند
اما
ولی
تو باز کنارم بودی و دستم را گرفتی
تو باز فراموشم نکردی
تو باز نگاهم کردی
تو باز هوایم را داشتی.
دمت گرم
آنقدر خوبی و عزیز که خیلی وقتها در فکرم نمی گنجی
آنقدر ظریف و نامحسوس به فریاد بندگان خود می رسی که خیلی وقتها خودمان هم نمی فهمیم که چی شد و مشکل حل شد.
خدای من هزار بار بگویم دمت گرم باز کم است
باز نمی توان شکر تو را بجا آورد.
خدا جونم ممنون تو هستم که من بیادت نباشم تو بیادم هستی
خدا جونم سپاسگذارم از تو که یادم دادی تا صبر کنم برای خواسته هایم
تلاش کنم برای هدفم
بجنگم برای خواسته ام
خداوندا هرچه تو را صدا کنم کم است
نامت آرامش دارد و یادت قوت قلب.
اسم ت گشایش کارها است و ذکر آت حلال مسائل.
ممنون تو هستم خدای من که
آرامش
خانواده خوب
دوستان خوب
کار خوب
اتفاقات خوب
هرچه خوب است را برای من می خواهی و تمام تلاش آت برای خوب بودن من است
سپاس از تو خدایی کردن کار تو است و خدا بودن برازنده تو
سپاس از تو که زیبا هستی و خالق زیبایی ها
سپاس از تو که دوست داشتنی هستی و دوست داشتن را دوست داری