«تجربه‌های من از اعتماد به نشانه‌ام» - صفحه 102


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری
    106MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی
    23MB
    25 دقیقه

این صفحه ساخته شده تا در بخش نظرات آن‌، فقط داستان‌های‌تان درباره جزئیات و شروع مسیری هدایتی نوشته شود که با کلیک روی دکمه «مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن» آغاز شد.

اینکه چطور آن نشانه‌ را تشخیص دادید‌؛

و آن نشانه‌ها چه زنگ‌هایی در وجودت به صدا درآورد و به چه تصمیماتی انجامید؛
و چه پله‌های متوالی از قدم‌های پی در پی را یکی پس از دیگری به تو نشان داد‌؛
و چه «تغییراتِ از اساس متفاوت با رویه‌های قبلی‌ات» را در شخصیت و در وجودت رقم زد‌؛

و چطور از میان هزاران شیوه‌‌، روند و مسیری برایت سَرَند و غربال شد که بهترین‌، نزدیک‌ترین‌، لذت‌بخش ترین‌، پرثمرترین و قابل اجراترین شیوه با امکانات‌ و شرایط آن لحظه‌ات بود.

و در نهایت‌، ادامه دادن در آن مسیر مهارتها‌، تجربه‌ها‌، ایمان و عزت نفسی را در وجودت ساخته که بین شمای کنونی و آدم قبلی فاصله انداخته و نسخه‌ی با ایمان‌تر در شخصیت‌‌ات ساخته که گوش به زنگ پیغام نشانه‌ها و بنیان کردن تمام جنبه‌های زندگی‌اش بر جدّی گرفتنِ مسیر هدایتی‌ نشانه‌هاست.

داستان هدایت تو به نشانه‌هایی که برای حل مسائل‌تان به آنها هدایت می‌شوی‌، و قدم‌های عملی و تکاملی‌ای که در جهت آن هدایت برمی‌داری و تجربیاتی که-در ادامه- برای‌ اشتراک با این خانواده در این صفحه نوشته می‌شود‌، از دل اعتمادی ناب متولد می‌شود که‌ -حتی با وجود نجواهای ذهن‌تان-، نسبت به  ساز و کار هدایت‌گونه‌ی خداوند‌، در قلب‌تان می‌سازید و به قول خداوند:

ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
أُوْلَئكَ عَلىَ‏ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. بقره

این جریان هدایت که همواره در جهان جاری است‌، فقط آنهایی را با خود همراه می‌سازد که تقوا پیشه کرده و ذهن‌شان را کنترل می‌کنند و به نشانه‌ها اعتماد می‌کنند و تسلیم‌ مسیر هدایت‌شان می‌شوند و  رستگاران‌ و متبرّک شدگان آنها هستند.

زیرا خداوند هرگز برای یاری ما‌، قوانینش را نقض‌، معلق یا موقتاً غیر فعال نمی‌کند‌، بلکه به شیوه‌های کاملاً طبیعی‌، منطقی و هماهنگ با سازو کار جهان‌ هدایت خود را به سمت‌تان جاری می‌سازد.

ما از طریق ایده‌ها و نشانه‌هایی هدایت می‌شویم که  به واسطه‌ی قرار گرفتن یک کلمه یا جمله‌، یا خواندن داستان و تجربه‌ای که برای‌مان الگو می‌شود‌‌ و مرز ناممکن‌ها را در ذهن‌مان جابه جا می‌کند‌، یا راهکاری که دیگری برای مسئله‌ای متفاوت اجرایش کرده‌، یا گوش دادن به یک فایل و درک یک مفهوم از آن و…‌، به ما الهام می‌شود.

نقطه مشترک این نشانه‌ها این است که‌ همه‌ی آنها‌، «پیغامی واضح از اولین اقدام برای حل مسائل‌مان» را در دل خود دارند.

پیغامی که فقط و فقط برای خودمان و از طریق خودمان قابل تشخیص و قابل درک است.

زیرا این وعده‌ی خداوند است که:

قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ

گفتيم همگى از بهشت فرود آييد، پس چون از جانب من هدايتى براى شما آمد، آنان كه از هدايت من پيروى كنند هرگز بيمناك و اندوهگين نخواهند شد. بقره 38

نکته مهم:

در راستای هدف‌ما درباره نظم بخشیدن به محتوای سایت‌، در این صفحه فقط نظراتی منتشر می‌شود که درباره داستان و مسیر هدایت شده‌ای که به واسطه استفاده از دکمه «مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن» نوشته‌اید.

منتظر خواندن داستان‌ها و روندی هستیم که در مسیر هدایت‌تان طی می‌کنید و نتایجی که پله به پله شما را رشد و به مرحله‌ی بالاتر هدایت می‌کند.

وقتی از قدرت کانون توجه‌مان برای دیدن‌، به خاطر آوردن و مرور کردن مسیر این هدایت استفاده می‌کنیم‌، یعنی با نوشتن درباره جرئیات این مسیر‌ و به اشتراک گذاشتن با سایر اعضای خانواده‌‌مان‌، صدق بالحسنی می‌شویم‌، آرام آرام‌، جنس محکم‌تری از ایمان و یقین در وجودمان نهادینه می‌شود که جانمایه و شخصیت ما را تغییر می‌دهد و به قول قرآن‌، چشمان‌مان را برای تشخیصِ بهتر و دقیق ترِ نشانه‌های هدایت بیناتر می‌کند.

1828 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا بهشتی گفته:
    مدت عضویت: 605 روز

    به نام خدای دانا وآگاهم

    خداوندا تورا سپاس میگویم که صدای م راشنیدی وبه دعاهایم لبیک گفتی ومن را در مسیر بنده های آگاه خود قرار دادی

    استاد عزیزم از اینکه خداوند شمارا در مسیر راه من قرار داد بینهایت خوشحالم و هزاران باااار شکر میکنم که شما توانستید قدرت و نیروی درون خود را بشناسید وسعی در شناساندن آن نیرو و قدرت در وجود ما دارید سپاسگزارم

    امروز قرار بود پسرم با موتور به دانشگاه بره ودیشب من بهش گفتم با موتور نرو چون هوا سرده ولی قبول نکرد امروز به محض بیدار شدنم دستم را روی قلبم گذاشتم و گفتم خدایا علی فرزند خودته من اورا رها میکنم وبه تو میسپارم وقتی صبحونه راخورد گفت مامان من با تاکسی میرم .

    چقدددد خوشحال شدم از اینکه به راحتی وقتی خدارا دعوت کنیم توی لحظات زندگیمون خودش به بهترین نحو همه چیزا حل میکنن.

    خدایا مچکرم استادم سپاسگزارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      میلاد گفته:
      مدت عضویت: 3832 روز

      سلام خانم بهشتی عزیز

      واقعا چه کامنت بهشتی خوبی گزاشتین

      قشنگ حالتی که اون حرکت دست روی قلب رو گزاشتین تصور کردم و لذت بردم

      خیلی سپاسگزارم ازتون بابت این کامنت زیبا و به اشتراک گزاری تجربه بینظیرتون

      امیدوارم همیشه همینجور دعا کنیم و با همین سرعت جوابش روبگیریم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    طاهر شعبانی گفته:
    مدت عضویت: 583 روز

    بادرود و احترام فراوان خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته گرامی

    من اولین کامنتم هست که با شما به اشتراک میگزارم راستش قصد نداشتم اما انگار یه حسی بهم گفت بیا و بنویس و این تجربه بی نظیر رو به اشتراک بگذار…

    الان که دارم این متن رو می‌نویسم بعداز بازی ایران و ژاپن هست،قبل از بازی شخص خودم با عقل و منطق خودم میگفتم ژاپن خیلی راحت ایران رو میبره،به دلایل زیادی …چون قوی هست چون آلمان و اسپانیا رو برده و…و…اما بدون اینکه فکری بکنم واز شهودم چیزی بخوام یه حسی بهم گفت ایران بازی رو میبره،ودوباره باز بدون اینکه فکری بکنم شهودم بهم گفت گل اول رو ژاپن میزنه و همین اتفاق افتاد.به بچه‌ها گفتم ایران این بازی رو دو بر یک می‌بره خیلی عجیب بودم برام انگار مطعمن بودم از نتیجه اصلا انگار که تو ذهنم حک شده باشه و واقعاً حک شده بود مطمعن بودم…بازی یک یک شد،به پسرم گفتم ایران گل دوم رو دقیقه 80 به بعد میزنه و ایران دقیقه 80 به بعد به گل دوم رسید،قبل از بازی من تصمیم گرفته بودم به احساساتم غلبه کنم در مورد بازی…اما واقعا نتونستم، غرق در گریه وحس شکرگزاری بودم از اینکه خداوندبهم نگاه می‌کنه از اینکه خدا منو دوست داره…به اون خدای یکتا که می‌پرستیم همش عین واقعیت هست،دوست دارم اینم بگم که من چند روزی بود که از خداوند میخواستم که هدایتم کنه مطمعنم این اتفاق نتیجه نزدیکی من به خدای متعال هست و خداوند رو صدها هزاران بار شاکر و سپاسگزار هستم و خواهم بود…دوست داشتم این تجربه ناب رو با دوستان به اشتراک بزارم و بگم خداوند تو قلب های پاکه شک نکنید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  3. -
    سورنا زیوری گفته:
    مدت عضویت: 1051 روز

    سلام استاد من همیشه شما رو به عنوان استاد معنویم دونستم .

    در مورد فایل شماره 1 باید بگم وقتی موفقیت دیگران رو می‌شنیدم ، احساس می کردم که دوباره از بقیه جا موندم ، موفقیت های خودم دیگه به چشمم نمیومدن، به شدت احساس بی لیاقتی می کردم، اینکه هرچقدر هم که تلاش کنم، بازهم در نهایت این دیگرانن که از من بهتر عمل کردن و من به درد هیچ کاری نمیخورم، احساس گناه میکردم چون فکر میکردم که به بچه‌ها و همسرم هم مدیونم چون ناکارآمدی من باعث شده اونها هم از زندگی عقب بمونن. راستش خیلی دلم میخواد این دیدگاه های مسموم رو کنار بذارم ولی به راهنمایی های بیشتری احتیاج دارم .از خداوند کمک میخام . البته کاملا متوجه منظور شما شدم ولی با اینکه تمرین رو انجام دادم ولی احساسم هنوز تغییر نکرده.د

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      علی وزیری وصال گفته:
      مدت عضویت: 2741 روز

      به نام خدا

      سلام سورنا خانم گل و با لیاقت

      هرچه داریم ازجانب خداونده حتی این پیامی که میخوام بنویسم :

      اول از همه روی باور های “احساس لیاقت” و “عزت نفست” کار کن و دوم اینکه گفتی هر بار موفقیت دیگران رو میبینی و میشنوی و نوعی حسادت یا کم بینی داری از احساس گناه هم میاد اول از همه بگم سورنا به دنیا اومده که با سورنا دیروز رقابت کنه…… تمام. دیگران فقط یک بازتاب باور های ما هستند پس دیگران رو یک الگویی بدون که اگر ایکس یا فلانی شده من هم می تونم فقط باید کمی بهتر از دیروز خوردم عمل کنم و هیچ ربطی به مدار فلانی ندارم بلکه حتی اگر امروز یک درصد بهتر از دیروز شدم دارم رشد میکنم و کاری به کسی ندارم میدونم ابتدا نجوا میاد اما ادامه دیووم بیار و این سیمان احساس گناه و رقابت با دیگران رو ازذهنت بشکن و از خدا هدایت بخواه تو در جایگاه خودت منحصر به فردی

      حتما نکات مثبت روزت رو بنویس و شکرگزارش باش و نقطه ی قوت های خودت رو بلدش کن و تحسین کن خودتو نکه باکسی یا از کسی بالا تر باشی فقط و فقط با خودت دیروزت تمام . وقتی به این نتیجه رسیدی که هر کسی در دنیای خودش زندگی میکنیو باور پزیر شد که هر کسی طبث باور های خودش رشد میکنه و همه به یک انداره به خدا و قدر انرژی منبع دسترسی دارند دیگه این فکرای منفی از سرت میره و به خواسته هات میرسی

      فایل “همه به یک اندازه به انرژی منبع دسترسی دارند” رو گوش بدید

      موفق وپیروز باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    نیلوفر امتحانی گفته:
    مدت عضویت: 714 روز

    سلام وقت بخیر

    قبل از هر چیزی خدا رو شکر می کنم که با استاد عباسمنش آشنا شدم. از زمانی که آگاهی بیشتری نسبت به اینکه اتفاقات همه خیر هستند و باید بیشتر از ناراحت شدن بخاطر تضادها به نشانه ها دقت کرد و درس ها رو یاد گرفت پیدا کردم، به جای پافشاری رها و آزاد دنبال هدایت الله گشتم. آخرین بار که خداوند هدایتم کرد و من آگاهانه پذیرا بودم همین یک ماه اخیر بود که بعد از مدت ها (حدود 2 سال) گیر و گرفتاری های عجیب و غریب برای ساخت یک خانه بلاخره استارت کار خورد و گود برداری از زمین ما شروع شد اون روز به دلیل اینکه باید به شهر دیگری برای کار پزشکی می رفتیم همسرم سر زمین نبود و ناظر ما اشتباه کرد و جوری بود که خسارت مالی زیادی رو در پی داشت. من که همیشه به شدت حرص می خوردم و دنبال مقصر می گشتم اینبار از هیچ احدی ناراحت نبودم و به همسرم گفتم مطمئن هستم خیر بود. به اطرافیان می گفتم خیر و اونها می گفتن آخه چه خیری؟ تا اینکه همسرم یک روز خیلی ناراحت بودن و اومد و سر زمین با من درد و دل کرد و می خ‌استن من رو برای هزینه های بیشتر و مدت زمانی که به ساخت خانه اضافه شد آماده کنند. یک صدایی درونم گفت باید بگی مسئولیت اینکار به عهده شماست و هیچکس مقصر نیست اگر ساخت خونه سخت شده و نمی رسی دنبال خانه آماده بگرد. یک لحظه مکث کردم به خدای خودم گفتم ناراحت میشه واقعا بگم؟ یک حس قوی گفت مطرح کن. همون موقع گفتم. همسرم به فکر فرو رفت و کمی ناراحت شد ولی بدون اینکه به من بگه تمام ابعاد ساخت و خرید رو بررسی کرده بود و یک خانه آماده هم پیدا کرده بودن دو روز بعد خانه ای رو به من نشون دادن فهمیدم خداوند ما رو هدایت کرد که به جای 2 سال ساخت و ساز و نشستن در خانه اجاره ای این خونه آماده و زیبا با همون امکاناتی که می خواستیم رو بخریم و هفته بعد ما اون خونه رو با قیمت عالی خریدیم و فروشنده زمین ما رو خریدن و ما اصلا دردسر فروش اون رو هم نداشتیم. هر دو ما آرامش گرفتیم خودم‌ن و خانواده هامون خیلی خوشحال شدن و واقعا همیشه باید در همه حال بگیم خدایا شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  5. -
    I trust in GOD گفته:
    مدت عضویت: 629 روز

    سلام به همه عزیزان

    عالی باشید

    لحظه ای که فایل برای من باز شد ،به خودم گفتم این چییه؟!!! .چرا سفر به امریکا اومده ولی وقتی موضوع صحبت رو فهمیدم دیدم دقیییییییقا جواب همون نشونه ای بود ک از خدا خواستم که اگر این فایل ها برای من موثر هست ،منو هدایت کنه و قبلا داشتم پیش خودم‌میگفتم چطور آقای عباس منش تو این مدت کوتاه انقددددددر وزن کم کرده و این هیکل رو ساخته؟ مگه میشه؟پیکرتراشی کرده؟نگه کن ی خط بریدگی رو شکمش داره !!!!! ولی اتفاقی که افتاد دقیقا در فایلی که من با زدن گزینه (من رو به نشانه ام‌هدایت کن) من هدایت شدم ب جواب این سوال مهم ک باعث شده بود شک کنم به گفته ها و شنیده هام.خلاصه خیلی شوکه شدم و درس بزرگی گرفتم که وقتی تغییرات کسی رو میبینم که در ذهن’ من’ فقط غیر ممکنه ،نگم دروغه ،بگم پس میشه .(من مدت خییییلی کوتاهی هست که با سایت عباس منش آشنا شدم و این نشونه اول برام خیلی مهم بود .خدا من رو هدایت می کنه قطعا و موثرترین فایل هارو پیش روی من قرار میده و تشکر بسیار از تیم تحقیقاتی عباس منش)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      احمدرضا زارعی گفته:
      مدت عضویت: 179 روز

      سلام عزیز وقتت بخیر امیدوارم حالت خوب باشه

      تشکر میکنم از دوستان وخداوندو همچنین استاد عباس منش بابت این بستر و معرفی و یادگیری خیلی نکات مثل ناخود اگاه از ایشون

      بنده نظرتون رو کامل مطاله کردم و حساس شدم روی قسمت سلامتی و کاهش وزن اقای عباسمنش

      یعنی بنظر شما اون خط شکم برای پیکر تراشی هستش ؟

      مردد شدم از تهیه دوره وقتی دیدم خط رو و موجب شک شد

      عجیب هست اون خط واقعا و اینکه استاد 3 ماه نبودن نوع بدنشون

      توی عکسهای سایت و فیلم هم کمتر جایی دیدم بدنشون بدون لباس باشه که البته این طبیعی هست اما همین ویدیو دیدم که دیدم و خط روی شکمشون خیلی عجیب بود و ذهنم رو درگیر کرد برای تهیه و عملکرد نسبت به این دوره ایشون

      ممنون میشم شما و دوستان راهنمایی کنید و رفع ابهام کنید بصورت منطقی

      ممنونم ازتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        I trust in GOD گفته:
        مدت عضویت: 629 روز

        سلام رفیق

        من چون تمرکزم روی فایل ها و تمرین های خودم بود اصلا فرصت دیدن پیام ها رو نداشتم و عذر می خوام که دیر پیام شمارو دیدم .

        من فکر می کنم ذهن اگر بخواد دنبال ایراد بگرده در نهایت ایراد رو پیدا می کنه(من خودم همینطوری بودم قبلا) . من از زمانی که تمرکزم رو برداشتم از روی اینکه صحبت های استاد آیا درسته یا غلط ،فقط ادامه دادم و نشونه ها من رو به این سمت بردن که درسته و برو جلو و سعی کن فقط درک کنی مطالب رو .

        و من وقتی درک کردم و توی زندگیم نشونه هارو دیدم فقط دیگه دارم ادامه میدم و تکاملم رو طی می کنم .اتفاقا دلیل شروع این درکم هم همین کامنتی که شما ریپلای کردید بود چون اشاره کردم اونجا هم ، من زمانی که پر از شک بودم که ایا درسته غلطه ؟استاد الکی میگه؟نکنه من وقت بزارم بینم همه چی به درد نخور بوده ؟اگر هزینه کنم بی فایده باشه چی؟وقتم رو تلف نکنم ی وقت ؟و هزاران چیز دیگه …..تا اینکه به اون فایل هدایت شدم که استاد داشتن میگفتن :”خیلی ها میگن من پیکر تراشی کردم و باور نمی کنن ک میشود و ذهن مدام دنبال ایراده و انکار واقعیت هاست و…. ” و من تو این فایل که دقیقا استاد داشتن چیزهایی که تو ذهن من بود رو می گفتن فهمیدم این منم که ذهتیتم جون باور نمی کنه نمی پذیره نه اینکه واقعیت نداره و میشه راحت اینقدر تغییر کرد و ذهن من فقط دنبال بهانه ست و اتفاقا هم میاد و پیدا می کنه ،

        ولی اتفاقی که افتاده به خودم گفتم این هدایت الکی نبود شاید خدا داره میگه به من” بابا اعتماد کن و فقط همراه شو و سخت نگیر”

        اومدم رو خودم تست کردم و

        من با تغذیه سالم تر و قوانینی ک یاد گرفتم تونستم ظرف 4 ماه شکمم رو اب کنـــــم چون وقتی استاد رو دیدم به خودم گفتم پس میشه بدون عذاب لاغر کرد .اگر راسته پس میشه .همین باور همه کار هارو کرد برام و شد . من رااااااااحت بدون سختی شکمم اب شد فقط چون باور کردم میشه

        این نشونه ها و اتفاقات ایمانم رو قوی تر کرد و هی بیشتر نتیجه گرفتم و حال خوب امروز و رشد تو تمااااام جنبه های زندگیم دستاورد من از اموزه های استاد هست

        و من روز به روز دارم دللایل رفتار های خودم رو درک می کنم و بیشتر کنترل می کنم و همین مسیر داره باعث رشدم میشه .

        و این درکی که امروز تونستم نسبت ب خودم داشته باشم رو مدیون همراه بودن با استاد هستم کم کم سیمان هایی ک مانع از خودبینی واضح تر من میشد رو از ذهنم کند و دارم از همه جنبه ب خودم نگاه می کنم (جنبه هایی که قبلا هررررررگز ندیده بودم )و در این حالت دیگه راحت ترین کار تغییر میشه …

        استاد معجزه نمی کنه و مخترع هم نیست

        فقط

        قوانینی که همه ی دنیا دارن میگن رو به زبان ساده تر به ما میگن و فقط خودمون رو با خومون اشنا می کنن و نتیجه ی این اشنایی عمیق ،تغییر شخصیت به سمتی که احساس بهتری به خودمون داشته باشیم هست و این احساس خوب کلید رسیدن به تمام خواسته هاست .

        استاد رو مثل یک مربی فوتبال باید دید که تمام تجربه اش و قوانین رو داره ب کار میگیره که افراد تیم رو به هماهنگی برسونه و در نهایت نتیجه برمیگرده ب عملکرد و به کارگیری بازیکن ها

        استاد مربی هماهنگی ذهن و قلب ما می تونن باش

        که خدارو شکر خدا برامون از بین این همه مربی خوزه مور نیو برامون جدا کرد (خخخخخخ)

        من تو نوشتن توانا نیستم و متاسفانه وویس هم نداریم اینجا

        امیدوارم که احساسم رو به خوبی انتقال داده باشم

        موفق باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    حامد گفته:
    مدت عضویت: 557 روز

    سلام من اهل نیشابوردرخراسان رضوی هستم 33ساله.

    خاستم نتایج خودم رو از فایل هایی که از استادعباس منش گوش کردم رو اینجا بگم چون فکرمیکنم خیلی جذاب باشه داستان زندگی من در این یکسال اخیر که سال 1401 تا دی ماه 1402 که دارم این متن رو براتون با عشق مینویسم.

    شغل من کاسب هستم و فروشگاه کفش بچگانه دارم

    من از روزی که فروشگاه رودراخرسال 98افتتاح کردم و بعداز چیدمان مغازم کرونا شروع شد و درست روزی که من خاستم افتتاحیه بگیرم یعنی 25اسفند98 اعلام کردن که یکماه تعطیل یعنی حتی یک روز کاسبی نکردم بعد از دکور زدن و چیدن کفش ها و مغازه رو بستم و خیلی ناراحت کننده بود برام.خلاصه دوسال گذشت و چون چک تو بازار نداشتم تونستم کاسبی روادامه بدم تااینکه خرداد1401 به دلایلی که اجاره فروشگاهم از900هزار تومن شد 4میلیون 500 مجبور شدم که جای مغازه رو تغییر بدم و درجایی رفتم که موقعیت مغازم در مجتمع بهتر و ورودی مجتمع با اجاره 5میلیون 500 گرفتم.

    ازونجا کم کم بازار بدتر شد و من هم هنوز با استاد آشنا نشده بودم و روز به روز پسرفت داشتم.تا اینکه چک ها برگشت خوردن در مهر و آبان وآذر و دی ماه 1401 و مجبور بودم برم برای خرید شب عید چون چک برگشتی و بدهی داشتم مسلما بهم جنس جدید نمیدادن

    اینجا خطایی که من کردم شروع شد و باعث شد وضعیتم بدتروبدتربشه هرروز.

    خطای من اینجوری شروع شد که

    پسرم مارو خیلی اذیت میکرد و بچه های اطراف خودش بازی نمیکرد و ترسو بود که حتی تا اتاق تنها نمیرفت . اینجا بود که با پیشنهاد یکی از دوستان من و همسرم به یک دعانویس مراجعه کردیم که کاش پامون میشکست و نمیرفتیم(یه جمله برای اونایی که الان میگن من اصلا اعتقادی به دعا نویس ندارم بگم انقدی که من از دعانویس ها متنفربودم و قبولشون نداشتم فکر نمیکنم کسی انقد حس تنفر ازاینجور کارها داشته باشه.)به هر حال رفتیم و اون کارایی کرد که پسرمن در لحظه خوب شد و اینکه پسرم باهمه بازی میکرد تنها تو تاریکی میرفت اتاقش و…

    این منو رو گول زد و ازاونجا که باقوانین آشنایی نداشتم من هم رفتم سراغ این دعا نویس و این زن کارهایی برای من کرد که من فقط ازش خاستم کاری بکنه مغازه من فروشش بره بالا و بتونم ازین بدهکاری بیام بیرون و در کارم شکست کامل نخورم.

    این زن کارهایی کرد و موقع خریدبرای شب عید فرارسید و من باخودم گفتم من برم تهران چطوری خرید کنم وقتی بدهکارم جنس نمیدن به من

    این شد که به این دعانویسه گفتم که کاری کن آقای فلانی به من جنس بده اونم گفت عکسش روبده تا من کاری بکنم جنس بده من عکس رو دادمو گفت برو داخل فروشگاهش بهت جنس میده من بررسی کردم خیالت راحت من رفتمو اون آقا اومد نشست چک های من روداد و من چک های جدید دادم بهش که با فروش شب عید بدهی ها رو بدم و جنس خریدم دوباره ازش چکی برای فروردین و اردیبهشت و خرداد و تیر سال 1402 پرداخت کنم که جمعشون باخرید هایی که از یه نفر دیگه کرده بودم شد400میلیون تو مان تقریبا.

    خلاصه من اومدمو شب عید گذشت من فقط تونستم چک هایی که قبلابرگشت خورده بود جایگزین چک داده بود رو پاس کنم اما اما چک هایی که برای خرید جدید کرده بودم از شب عید هیچ پس اندازی نکداشتم که پرداخت کنم در 4 ماه آینده

    اینطور شد که من برشکسته شدم یا ورشکسته خخخ.نمیدونم کدومش درسته

    خلاصه این دعانویس هم ناگفته نماند که قرار بود کاری کنه که من شب عید خیلی بفروشم و همه چک هارو پاس کنم دقیقا دوماه غیبش زد و اصلا نمیدونم کجا رفت که اصلا جواب تماس های من رو نمیداد

    بعد که در اواخر اردیبهشت پیداش شد

    من هم در همین روزا تصمیم گرفته بودم که هرجورشده بافروش ماشین ‌ و قرض و.‌.. بدهی ها رو بدم و مغازه روببرم مشهد چون گفتم بازار شهربزرگ خیلی بهتره.خلاصه این دعا نویسه پیداش شد گفتم شب عید که نبودی حالا اینکارو بکن که فروشم بالا بره تا چک هارو پاس کنم

    هر روز استرس هروز دلهوره و حال خیلی خیلی بدی داشتم آخه صبح ها بیدار میشدم پیام و… از بدهکارا روی گوشیم میومد و حسابای من از آخر فروردین مسدود شدو داشتم باحسابای همسرم کارمیکردم

    که خیلی حالم بد بود و هر روز قرص اعصاب میخوردم

    و ناگفته نملند این ورشکستگی منو معتاد کرد و من رو آوردم به موادمخدر که آروم بشم و چیزی نفهمم ازین روزا اما بازهم بی اثر بود بازهم استرس و نگرانی داشتم

    و این زن همیشه میگفت کاری نیکنم فروشت بره بالا و ازینکار که درست میکنم برات در همین حین داشت ازمن و خانوادم سو استفاده میکردو من و همسرم همیشه با ماشینمون میبردیم کاراشو میکرد میومد خونمون چند روز با دوتا بجه بی ادب و خیلی شر خونمون میموند و خیلی خلاصه روزگار عجیب و خیلی بدی بود ما و همسرم هم دیدگاهمون این بود که یه مدت تحملش میکنم همین که کارمون درست شد و رفتیم مشهد دیگه باهاش درتماس نیستیم و کلا بلاکش میکنیم.تو این ندت یهو توی خرداد ماه به ذهنم رسید که مغازه رو واگذار کنم بدهی ها روبدم و با الباقیش بیام مشهد دوباره کارم رو شروع کنم از نو.

    که گفتم به دعا نویس تو فقط تنها کاری که نیکنی کاری کن مغازه واگذار بشه تا من پول بدست بیارم چون دیدم که نمیتونه کاری کنه فروشم بره بالا هرروز یه بهونه ای میاورد برای اینکه فروش نرفته بالا.ولی من بازهم بهش ایمان داشتم متاسفانه و گفتم کاری کن مغازه واگذار بشه

    اما متاسفانه بااینکارا کاری میکردم که بدتر بشه روزگارم

    خداهم میگفت حالا که به غیرازمن رو آوردی پس برو از همون دعا نویس بخواه تا برات کاری کنه ازین منجلاب بیای بیرون.تا اینکه اواخرتیر ماه دیدم این نمیتونه کاری کنه پسرش گفت من یه سیدتوکرج میشناسم بیا اون 7میلیون میگیره ده روزه مغازت رو واگذار میکنی منم قبول کردم اونم نتونست کاری کنه برام.تا اینکه تو اینستا گرام فایل های استاد رو دیدم و خیلی نگاه کردم فایل های مختلف رو ازایشون

    اونا رو شروع کردم به گوش دادن البته تو اون پیجی که من دیدم همشون خلاصه ی فایل های استاد بود

    ولی همچنان امیدداشتم به اون دعانویس دومی

    اما دعانویس اولی که زن بود داشتروی من کارمیکرد که من نتونم مغازه رو واگذار کنم البته از روز اول اینکارو میکرد اما من نمیدونستم بخاطر این اینکارو میکرد که من تو نیشابور بمونم و این بتونه ازم سواستفاده کنه من براش راننده باشم بره همه جا بیاد خونم چند روز بمونه و همه چیز براش محیا باشه آخه هیچکس رو نداشت که هواشو داشته باشن.(یه جیزی اینجا بگم یادم نره.منه احمق نمیدونم چرا این فکرونمیکردم که چرا اگه این میتونه کاری برای بکنه جرا کاری واسه خودش نمیکنه از فلاکت دربیاد که محتاج من و امثال من نباشه که نون شب نداشت بخور از من و کسایی مثل من سواستفاده میکرد و خوراکی میبرد واسه خونش و دوتابچش).اگه کامل بخام توضیح بدم خیلی طولانی تر میشه متن.

    خلاصه این داستان که من دلبسته بودم به این دعانویس ها که مشتری بیاد و مغازه رو واگذار کنم و هرروز منوامیدوارمیکردن که فرداواگذارمیکنی وراحت میشی تا اینکه یهو به خودم اومدم خونم سر سالش شد صاحب خونه گفت یا تمدید یا برو منم مونده بودم کجا برم من نمیخام تو این شهر بمونم اگه بخام برم مشهد مغازم واگذار نشده چیکارکنم حالا

    خلاصه رفتم مشهد و خونه رو پیدا کردیم خونم رو اوایل مرداد آوردم مشهد و نمیتونستم مهلت بگیرم واسه خونم که مغازم واگذار بشه چون قبلا یکماه مهلت گرفته بودم و صاحب خونه مهلت نمیداد ازاینجا به بعد من نیشابور خونه پدرم زندگی میکردم و هر روز با رویایی که مغازه ام واگذار میشه میرفتم مغازه و همسر و مسرم مشهد تتهازندگی میکردن و چقد حالمون بد بود مخصوصا پسرم برام بی قراری و دلتنگی میکرد تااینکه من در همین حین فایل های استاد رو تو میج های مخالف گوش میدادم و خیلی هم دوستداشتم و قبول داشتم اما به مرحله ای نرسیده بودم که باورهام انقد خوب باشه که بخدا بسپرم .اما کمی باور هام بهتر شده بود که همین باعث شد که با گوش کردن فایلها یهو خدا هدایتم کرد و به خودم اومد در آخرشهریور که بابا تا کی میخای بشینی تو مغازت و منتظر معجزه باشی بلند شو کاری بکن تصمیم گرفتم با امید بخدا مغازم رو ببندم و بیام مشهد دنبال مغازه بگردم یکماه طول کشید این داستان و من رفت و آند میکردم مشهد تامغازه پیدا کنم ناگفته نماند اینجا دیگه واقعا ازون دعا نوسگیس ها ناانید شدم و ازشون دوری کردم

    و اون زمان تاحدودی چک هارو پاس کرده بودم

    اما بازهم خیلی باقی مونده بود.همینکه بخدا ایمان آوردم و سپردم بخدا دیدم یکی یکی داره گره ها باز میشه بدهی هارو میدادم خواستم ماشین بفروشم برای رهن مغازه اونم جور شد ماشین نفروختم و درهمین حین فایل های اصلی استاد رو پیدا کردم فایل های رایگان البته . اونا رو گوش میکردم و کارامو باتوکل بخدا نیکردم تااینکه خدا هدایتم کرد بجایی ازمشهد که مغازه عالی پیدا کردم با کرایه مناسب

    خونه خیلی خوبی پیدا کردم باقیمت عالی که حتی دوستانم که درمشهد بودن باور نمیکردن که من بااین قیمتا خونه و مغازه پیدا کردم.هر شب گریه میکردمو فایل هارو گوش میکردم.مغازه رو نتونستم واگذار کنم بااینکه خیلی اذیت شدم مغازه رو جمع کردم آوردم مشهد.والان یه نشونه هایی میبینم که خدا همونجا هم هوای منو داشته و نذاشته واگذار کنم چون واگذارمیکردم خیلی بد میشد که الان توضیح دادنش طول میکشه . اینجا تواین مجتمع تجاری چقد آدمای خوبی سرراهم قرارگرفتن تا مغازه رو راه اندازی کنم و فهمیدم استاد سایت هم دارن تو سایت همه فایل هارو دانلود کردم بعد نتایج خیلی بیشترشدن.فروشم خیلی بالارفته و آدمهای خیلی عالی سرراهم هستن چقد حالم عالیه

    و الان تمام بدهی ها رو دادم و روز به روز دارم بهترمیشم

    اما اینو بگم یهو یادم اومد وقتی بخدا خودمو سپردمو هرشب فکرمیکردم باخودم گفتم چرا نفهمیدم اگه اون دعانویسا میتونستن برام کاری بکنن چرا برای خودشون نمیکردن که تو اون وضعیت فلاکت بار نباشن که برای نون شبشون مونده بودن و هرروز تو بیمارستان ها بستری بودن.

    من نتیجه ای که گرفتم ازین اتفاقات یکسال اخیرم این بود که با چیزهایی که ازاستاد یاد گرفتم اینه که اولا به چشم یه تجربه بزرگ نگاه کنم که واقعا منو پخته کرد هرچند به دیده اکثر شما کار احمقانه ای به نظر میرسه و باخودتون شاید بگین من هیچ وقت اینکاروننیکردم و نمیکنم اما سخت در اشتباهید چوک تو موقعیتش قرار بگیرید فرق میکنه مگه اینکه دانشجوی استاد باشید و باورهاتون عالی باشه والا احتمال زیاد کاری که من کرده بودم رو میکردین.

    دوما دیگه هیچ وقت به جز خدا به هیچکس تکیه نکنم هیچ کس. و الان هرچی رو ازخدامیخام بعدازینکه باورهام درست شده خدا بهم براحتی میده.

    خیلی درس ها از داستانم گرفتم امیدوارم برای همه شما مفید باشه تا جز خدا به هیچکس توکل نکنید فقط خدا خدا خدا خدا.

    در آخر از استاد عزیزم ممنونم ودارم روز بهروز حالم بهتر میشه و اوضاع مالی ام کمی بهتر بشه دورهای استاد رو میخرم

    موفق و پیروز در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      مینا منصوری گفته:
      مدت عضویت: 1096 روز

      سلام دوست عزیز

      خدا را شکر به سایت و استاد هدایت شدی.خدا دوستت داشته که تو اون همه شرک و کافر شدن هات باز دستت گرفته و گفته بیا پیش خودم که تو فقط منو کم داری.

      دوست عزیز واقعا به چشم دیدی و باور کردی اون زن اگه میتونست کاری کنه چرا خودش تو فلاکته.

      دوست عزیز واقعا برات خوشحالم که به بهترین راه هداست شدی.مبارکت باشه حال خوب حالا و میشرفت هر روز و هروزه.

      من هم از کامنت شما هدایت شدم به سوالم که خدا چیکار کنم؟کارهایی میخوام انجان بدم که میدونم درسته ولی تردید داشتم.و حالا فهمیدم درسته و خدا کنارمه و باهم توی این مسیر قدم می زنیم.تنها نیستیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        حامد گفته:
        مدت عضویت: 557 روز

        سلام و درود

        من هم از نظر شماسپاسگذارم که وقت گذاشتید و خوندید.

        امید به پروردگار همه به راه درست هدایت بشوند و واقعیت داستان رو متوجه بشن.دگروگونی من به حدی بالا بود و تغییراتم هروز انقد بیشتر میشه گاهی بی مقدمه اشک میریزم و از خداسپاسگذاری میکنم که من راهدایت کرد.و از خداوند میخاهم که همسرم را نیز به این راه هدایت کنه تا بتواند حال من را بفهمد و تهمت دوگانه شدن به من بزند.خدایا همه را به شناخت خودت سعادت بده.موفق.پایدار سلامت و تندرست باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          مینا منصوری گفته:
          مدت عضویت: 1096 روز

          سلام دوست عزیز..

          این اشک ها مقدس هست چون در برابر آگاهی و علم از چشمانتان جارب میشه.

          در برابر همسرتان کسانی که هم فرکانس شما نیستن باید بیخیال بشین تا از مدار شما جدا بشن.خیلی سخته ولی امکان پذیره.باید به دعای NAها احترام بزاریم و تکرار کنیم تا باورمون بشه.

          خدایا کمکم کن تا تغییر دهم آنچه میتوانم تغییر دهم و رها کنم آنچه نمیتوانم تغییر دهم و بفهمم تفاوت این دو را.

          در پناه حق

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    نفیسه رحمتی گفته:
    مدت عضویت: 807 روز

    سلام عزیزان

    سلام به همه که خیلی توی سایت زحمت میکشین

    من اول ورودم به سایت به دکمه هدایت کاری نداشتم چون به نظرم مسخره میومد بعد از مدتها یه بار با خودم گفتم بزار ببینم چی هست حالا … باورتون نمیشه همون ویدئویی که باز شد جواب سوالی که توی ذهنم بود رو داد و این شد که به این دکمه ایمان آوردم و هر روز ازش استفاده کردم و بارها و بارها به سوال ذهنم جواب و هی ایمان من بیشتر شد انقدر خوشم اومد که الان منتظرم بیست و چهار ساعتم تموم بشه زودتر تا ازش استفاده کنم

    یادمه خیلی وقت بود که دوست داشتم محصول عزت نفس رو بخرم و استفاده کنم ولی پولش رو نداشتم و منتظر بودم پول جمع کنم تا بخرم که یه روز فکر کنم با دکمه هدایت به یکی از فایل های دانلودی هدایت شدم و که با خانوم شایسته توی ماشین درباره سوالات کاربرها صحبت میکردین که توی اون فایل درباره محتویات دوره قانون آفرینش گفتین که خانوم شایسته صحبتتون رو کامل کردن و گفتن توی این دوره درباره فلان موضوع کاملا توضیح داده شده و یه حسی بهم گفت برو آگاهی های این دوره رو ببین و وقتی دیدم خیلی خیلی دلم خواست این دوره رو داشته باشم و کمتر از سه روز خریدمش و واااااقعا ازش لذت بردم

    الان جلسه سوم هستم و خیلی استفاده کردم و چون هر روز به جلسات گوش میدم و مینویسم و خلاصه رو ویس میکنم و بازم گوش میدم کاملا حس میکنم که فرکانسم بالا رفته و تازگیا فهمیم با دائما دور و ر صحبت های شما بودن میتونم ثابت و رو به بالا نگه دارم فرکانسم رو خیلی امیدم زیاد شده

    خداوند همیشه سالم و سلامت نگهتون داره

    دوستتون دارم

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    میثم فرامرزی گفته:
    مدت عضویت: 849 روز

    سلام استاد عزیزم سید دوست داشتنی و عزیز از زمانی که تعقیر دادم باورهام و فقط به نکات مثبت زندگی فکر کردم و حس شایستگی و عذت نفس در خودم رشد دادم با االهامات و نشانه های فرشته گان خداوند و خداوند روبرو شدم و زندگی من عوض شد جوری خداوند متعال من هدایت می‌کنه جوری فرشتگان کن راهنمایی میکنن که مثل روز میبینم خداوند من رو به سمت اهدافم هدایت می‌کنه به خواسته هام میرسم و زندگی برام عالی شده الهی شکر اما همه چیز قدم به قدم اتفاق میوفته و زمان می‌بره در این مسیر باید صبور بود و به نقشه خداوند اعتماد کرد مرسی که هستید میام یه روزی آمریکا میبینمتون و شاید یه سخنگوی انگیزشی شدم و با شما رقابت کردم هر روز صحبت هاتون گوش میدم ️️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    حسن فرج زاده گفته:
    مدت عضویت: 574 روز

    سلام

    من امروز دوره 12قدم استاد خریداری کردم و با گوش دادن فایل استاد که افکار منفی از کجا میان

    پیدا کردن اونها و حال اونها

    من صبح زود ناخواسته با برادرم جر بحث کردیم

    و احساساتم و وجودم پر از نفرت و کینه بود ولی چون با حرف های استاد آشنا بودم سعی کردم خوبی های برادرم رو به یاد بیارم و اونها رو تو زهنم پیدا کنم هر چه فکر نکردم بیشتر بیشتر پیدا نکردم و به لطف خدا بعد از چند ساعت حالم خوب شد که هیچ رابطه ام با برادرم خوب شد و باهم نگفتیم مخندیدیم و از خدا سپاس گذارم که من با قوانین این هستی آشنا کرد 1402/10/28

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    آرزو جمشیدی گفته:
    مدت عضویت: 558 روز

    سلام ب استاد عزیزم وسپاس گزارم بابت سایت عالی که دارید و عاشقتونم…..

    و سپاس گزار خداوندم بابت قوانین این جهان و راهنمایی من بسوی شما

    هدایت من از این جا شروع شد که صبح از خداخواستم و مثل همیشه توی دفترم خواسته ام وارد کردم واز ته دل خواستم وارد سایت شما بشم چون چند روزی برای وارد شدن ب سایت تلاش کردم و سپاسگزارم که امروز این اتفاق قشنگ برایم رقم خورد خدایا شکر و سپاسگزارم و دنبال سوال بودم که مدت ها راهنمایی میخواستم که کسی تقریبا از لحاظ فیزیکی از زندگیم بیرون کنم چون میدونستم با حرف های بیهود سطح من ب پایین کشیده میشه واون الهام انجام دادم ب فایل الگو های تکرار شونده هدایت شدم و فهمیدم که جواب سوالم و اتفاقاتی که برام می افته درست و عامل بیرونی هیچ ربطی نداره و من باید خودم درست کنم و چند روزی بود که ب این فکر میکردم و الان واضح گفته شد و حتما تمرکزی جلو میروم ب کمک الله و خدایا شکرت بابت راهنمایی من ب این فایل و جواب گرفتن و سپاس گزار شمام بابت واضح و دقیق گفتن تمام حرفهایی که صد بار هم گوش کنی انگار ی چیز جدید ب ذهنت می افتد شکر و سپاس گزارم از شما و دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: