«تجربههای من از اعتماد به نشانهام» - صفحه 13 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری106MB25 دقیقه
- فایل صوتی23MB25 دقیقه
این صفحه ساخته شده تا در بخش نظرات آن، فقط داستانهایتان درباره جزئیات و شروع مسیری هدایتی نوشته شود که با کلیک روی دکمه «مرا به سوی نشانهام هدایت کن» آغاز شد.
اینکه چطور آن نشانه را تشخیص دادید؛
و آن نشانهها چه زنگهایی در وجودت به صدا درآورد و به چه تصمیماتی انجامید؛
و چه پلههای متوالی از قدمهای پی در پی را یکی پس از دیگری به تو نشان داد؛
و چه «تغییراتِ از اساس متفاوت با رویههای قبلیات» را در شخصیت و در وجودت رقم زد؛
و چطور از میان هزاران شیوه، روند و مسیری برایت سَرَند و غربال شد که بهترین، نزدیکترین، لذتبخش ترین، پرثمرترین و قابل اجراترین شیوه با امکانات و شرایط آن لحظهات بود.
و در نهایت، ادامه دادن در آن مسیر مهارتها، تجربهها، ایمان و عزت نفسی را در وجودت ساخته که بین شمای کنونی و آدم قبلی فاصله انداخته و نسخهی با ایمانتر در شخصیتات ساخته که گوش به زنگ پیغام نشانهها و بنیان کردن تمام جنبههای زندگیاش بر جدّی گرفتنِ مسیر هدایتی نشانههاست.
داستان هدایت تو به نشانههایی که برای حل مسائلتان به آنها هدایت میشوی، و قدمهای عملی و تکاملیای که در جهت آن هدایت برمیداری و تجربیاتی که-در ادامه- برای اشتراک با این خانواده در این صفحه نوشته میشود، از دل اعتمادی ناب متولد میشود که -حتی با وجود نجواهای ذهنتان-، نسبت به ساز و کار هدایتگونهی خداوند، در قلبتان میسازید و به قول خداوند:
ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
أُوْلَئكَ عَلىَ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. بقره
این جریان هدایت که همواره در جهان جاری است، فقط آنهایی را با خود همراه میسازد که تقوا پیشه کرده و ذهنشان را کنترل میکنند و به نشانهها اعتماد میکنند و تسلیم مسیر هدایتشان میشوند و رستگاران و متبرّک شدگان آنها هستند.
زیرا خداوند هرگز برای یاری ما، قوانینش را نقض، معلق یا موقتاً غیر فعال نمیکند، بلکه به شیوههای کاملاً طبیعی، منطقی و هماهنگ با سازو کار جهان هدایت خود را به سمتتان جاری میسازد.
ما از طریق ایدهها و نشانههایی هدایت میشویم که به واسطهی قرار گرفتن یک کلمه یا جمله، یا خواندن داستان و تجربهای که برایمان الگو میشود و مرز ناممکنها را در ذهنمان جابه جا میکند، یا راهکاری که دیگری برای مسئلهای متفاوت اجرایش کرده، یا گوش دادن به یک فایل و درک یک مفهوم از آن و…، به ما الهام میشود.
نقطه مشترک این نشانهها این است که همهی آنها، «پیغامی واضح از اولین اقدام برای حل مسائلمان» را در دل خود دارند.
پیغامی که فقط و فقط برای خودمان و از طریق خودمان قابل تشخیص و قابل درک است.
زیرا این وعدهی خداوند است که:
قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ
گفتيم همگى از بهشت فرود آييد، پس چون از جانب من هدايتى براى شما آمد، آنان كه از هدايت من پيروى كنند هرگز بيمناك و اندوهگين نخواهند شد. بقره 38
نکته مهم:
در راستای هدفما درباره نظم بخشیدن به محتوای سایت، در این صفحه فقط نظراتی منتشر میشود که درباره داستان و مسیر هدایت شدهای که به واسطه استفاده از دکمه «مرا به سوی نشانهام هدایت کن» نوشتهاید.
منتظر خواندن داستانها و روندی هستیم که در مسیر هدایتتان طی میکنید و نتایجی که پله به پله شما را رشد و به مرحلهی بالاتر هدایت میکند.
وقتی از قدرت کانون توجهمان برای دیدن، به خاطر آوردن و مرور کردن مسیر این هدایت استفاده میکنیم، یعنی با نوشتن درباره جرئیات این مسیر و به اشتراک گذاشتن با سایر اعضای خانوادهمان، صدق بالحسنی میشویم، آرام آرام، جنس محکمتری از ایمان و یقین در وجودمان نهادینه میشود که جانمایه و شخصیت ما را تغییر میدهد و به قول قرآن، چشمانمان را برای تشخیصِ بهتر و دقیق ترِ نشانههای هدایت بیناتر میکند.
به نام خدای مهربان و هدایتگر
استاد عزیزم و خونواده مهربونم سلام عاشقتونم💚
واقعا شگفت انگیزه این هدایت حتی همین الان که من اومدم این کامنت رو بنویسم هدایتی بود هیچ ایده ای واسش نداشتم و ندارمم که چی میخوام بگم
داستان اینطوری شروع شد که من شبها خیلی وقتا میشه که نیمه شب بیدار میشم و شروع میکنم یا قرآن خوندن و صحبت کردن با خدا و یا کامنت میخونم امشب هم که الان ساعت ۲:۵۷ دقیقه ست و من تقریبا از ۱:۳۰ بیدارم اومدم تو سایت ببینم استاد عزیز فایل جدید چی آپلود کرده که دانلود کنم ببینم دیدم لایو قسمت ۲۸ اومده از اونجایی که من همیشه فایل های استاد رو توی لپ تاپ سیو میکنم بصورت پوشه بندی سیو کردم داخل پوشه لایو که اتفاقا همیشه اول سیو میکنم بعد میبینم که دقیقا موقع سیو کردن و پخش کردن خوردم به پست این فایل نشانه من برای واضح شدن قدم ، نمیدونم اون موقع که این فایل رو دانلود کردم چه اتفاقی افتاده و چرا داخل این پوشه سیو کردم فقط میدونم هدایت رب بوده که الان ببینمش و کلی خاطرات هدایت واسم مرور بشه و احساسمو خوب کنه تا بخوام بیام از یکی از خاطرات هدایتم بگم خلاصه بعد از دیدن فایل لایو قسمت ۲۸ اومدم دوباره این فایل رو دیدم و علاوه بر اینکه حالمو خیلی بهتر کرد منو یاد هدایت همین دو روز پیش انداخت و میخوام واستون تعریفش کنم
استاد منم دقیقا همینطور که شما گفتید خیلی وقته که واسه سفر یا تفریح یا … هیچ برنامه از قبل تعیین شده ای ندارم هدایت میاد میرم تو دلش داخل کامنت هامو ببینید این مسئله هویداست مثلا سفر قبل از مهاجرتم که فایل جلسه ۴ قدم ۴ رو دیدیم انگیزه گرفتیم فرداش رفتیم سفر به جایی که نرفته بودیم در دل ناشناخته ها یا خود مهاجرتمون باز هم یک فایل دیگه دیدیم انگیزه گرفتیم همه چیو رها کردیم و ظرف مدت ۶ روز یا ۷ روز مهاجرت کردیم به تهران و الان هر روز همه چیز داره عالی تر میشه و کلی رشد کردیم و کلی همه چیز واسمون عادی تر شده بریم سر اصل داستان هدایت دو روز پیش در واقع اول هفته پیش بود که عزیز دلم بهم گفت آخر هفته پنج شنبه و جمعه دو روز تعطیلی داریم چکار کنیم منم اولین هدایتی که اومد گفتم خیلی وقته شب تو دل طبیعت کمپ نزدیم بریم کمپ پرسید کجا؟ دقیقا گفتم نمیدونم هدایت میشیم اتفاقا یک پیج دارم داخل اینستا که مناطق زیبا و دیدنی اطراف تهران و خود تهران رو با عکس و توضیحات کامل میزاره که گاهی اوقات میبینمش که هدایت شدم سمتش و چند تا از پستاشو دیدم و از یک مکانش خیلی خوشم اومد و احساسمم بهش خیلی خوب بود و دلم هی کشیده میشد به سمتش با عزیز دلم در موردش صحبت کردم باز یسری نجوا و ترس اومد که نه اگه بریم اونجا میخوریم به ترافیک و حالا باز جمعه بخوایم تا آخر شب تو ترافیک باشیم خسته میریم سر کار و کلی نجوا و ترس دیگه که بی خیال بشیمو اون موقع هم شدیم ولی به قول شما استاد این دلو نمیشه کاریش کرد باید به حرفش گوش داد صبح اون روزی که میخواستیم حرکت کنیم به عزیز دلم گفتم فقط اینجا اونم خوشحال شد و این خوشحالیش نشونه دیگه بود که مسیر درسته و اون مکان خفن هم اسمش دریاچه رویایی سد لار بود واقعا شگفت انگیز بود حتی هواشناسی هم گفته بود بارونه من انگیزم بیشتر شد واسه رفتن چون عاشق بارونم آقا ما تجهیز کردیم خودمونو وسایل و برداشتیمو رفتیم البته یکسری داستانای دیگه هم پیش اومد و همه کارا واسم توی هفته عالی انجام شد که داشت واضح میگفت که باید برید کمپ این آخر هفته رو
ما حرکت کردیم مسیریابو راه انداختیم و حتی مسیر یاب هم داشت به نفع ما عمل میکرد یه جایی از مسیر یهو لوکیشن گوشیم عمل نکرد و مسیر یاب رفت رو حالت آپدیت بعد که دوباره مسیر رو نشون داد یه مسیر دیگه بود به عزیز دلم گفتم اینم هدایته بزار از این مسیر بریم رفتیم و حتی یک دقیقه هم ما تو کل مسیر به ترافیک نخوردیم مسیر فوق العاده زیبایی داشت دشت های سبز هوای خنک ابرهای زیبا که نور خورشید زیباترش کرده بود و هر لحظه با تحسین کردنشون حالمونو بهتر میکرد رفتیم و لذت بردیم تا اینکه رسیدیم به نزدیک دریاچه که نگهبانی زده بودن زنجیرش بسته بود دوباره نجوا اومدم که بستستو این همه راهو الکی اومدیو از این حرفا بازم گفتم قطعا خیره ربتیم جلو روی تابلو ساعت بازدید زده بود که بسته شدنشو زده بود ساعت ۴ عصر ما ساعت ۲ رسیدیم یخورده حالم گرفته شد که اینهمه ما اومدیم واسه شب موندنمون حالا باید هنوز نرسیدیم برگردیم و یه خوبی که منو همسرم داریم راجب حال بدمون و نجواهامون با هم حرف نمیزنیم یه یک ربعی جفتمون حالمون گرفته بود و سکوت مرگباری فضا رو فرا گرفته بود🤣 تا اینکه من به حرف اومدم گفتم ایول الان میریم دریاچه میمونیم اگه یک درصد کسی اومد گیر داد گفت برید میریم بغل رودخونه کمپ میزنیم رودخونش هم خیلی زیباست خلاصه رفتیم جلو دیدیم نه اینجا خیلی بزرگه فک نمیکنم اینقدر هم بیکار باشن و بیان همه رو بندازن بیرون هی حالمون بهتر شد و بهتر شد که همون لحظه یک ماشین آفرود با کلی تجهیزات و که مشخص بود اومدن واسه کمپ زدن وییییژ از بغلمون رد شد و با اینکه کل هیکلمونو خاکی کرد موقع رد شدن ولی کلی از دیدنش خوشحال شدیم 😉 و خیالمون راحت شد که میشه شب موند یکی از راههایی که میرفت بغل دریاچه و رفتیم ولی اون جایی نبود که دوس داشتم چون با سطح دریاچه فاصله داشت من دوست داشتم کنار خود آب باشیم یک خشکی از همونجایی که رفتیم دیدم و گفتم بریم اونجا رو پیدا کنیم رفتیم دنبال مسیر گشتن که اتفاقا خیلیم دور خودمون چرخیدیم توی راهش به پست یک عسل فروش مهربون هم خوردیم که بهمون عسل داد ولی چون نه نت داشتین نه آنتن گفت هر موقع که برگشتین خونه واسم واریز کنید که عجب عسلی هم بود بلاخره مسیرو پیدا کردیم بی نهایت زیبا بود و دقیقا همون جایی بود که ما میخواستیم اینقدر هیجان زده بودیم که حواسم نبود با ماشین رفتم تو گل نزدیک دریاچه که خیلی نرم بود و ماشین دیگه از جاش تکون نخورد اولش یخورده تقلا کردم واسه بیرون اوردنش و یخورده هم حالم گرفته شد که روزمون خراب شد ولی باز نجوا هارو ساکت کردم و گفتم عیبی نداره بریم کمپ رو بزنیم ناهارو بخوریم هدایت میشیم چطور در بیاریمش خلاصه بغل دریاچه کمپ رو زدیم هنوز کامل کمپ رو نزده بودیم که خدای مهربون مثل همیشه که معجزاتش سرازیر شده در زندگیم یکی از دستان مهربونش رو فرستاد پیش ما بدون اینکه من بهشون چیزی گفته باشم خودشون اومدن پیش ما گفتن ماشین شماست که گیر کرده تو گل و ماشین آفرود داشتن و اومدن خودشون ماشینمو درآوردن بدون هیچ سختی و فشاری و باز هم پاسخ خداوند به شجاعان اینکه تونستیم حالمونو خوب کنیم و در احساس بد نمونیم 💪
باز یه جا دیگه یادمون اومد چوب واسه آتیش نیاوردیم گفتم خدا همیشه هدایتمون میکنه راهشو بهمون میگه رفتیم با عزیز دلم یه دوری اطراف بزنیم و اینم بگم حتی یک دونه درخت اونجا نبود که بگیم چوب باشه در حال دور زدن بودیم که یک منتقل از گذشتگان که اونجا بودن و رفته بودن رو دیدیم که یک تیکه تنه درخت بزرگ داخلش بود که خودش به راحتی ۳ تا ۴ ساعت آتیش رو جواب میداد برگشتیم دیدیم اون دستان مهربون خدا که ماشین در آوردن رفتن رفتیم هم جایی که کمپ زده بودنو ببینی که اگه خوب بود بریم دیدیم اونام کلی چوب گذاشتن اونارو هم برداشتیم خلاصه تا خود صبح ما چوب واسه سوزوندن پیدا کردیم اینم یکی دیگه از هدایت های اربابم بود🙏
کلا اون شب ما بودیم و ۳ تا اکیپ دیگه که کمپ زده بودن که اونام از ما فاصله زیادی داشتن که چراغاشون سو سو میزد نیمه شب خسته شدیم گفتیم استراحت کنیم رفتیم توی چادر که بخوابیم یک صدایی میومد مثل صدای پا بود اولش هی حواس خودمو پرت میکردم که نه چیزی نیست باز هی صدا بلند تر شد اولش جفتمون ساکت بودیم و خودمونو میزدیم به کوچه علی چپ و لی باز نمیتونستیم بخوابیم تا اینکه عزیز دلم گفت صدای چیه گفتم مطمئنم چیزی نیست بیا بریم بیرون ترسمون بریزه تا راحت تا صبح بخوابیم از اونجایی که دوره عزت نفسم درحال کار کردن روشیم یاد اون فایلتون افتادیم که تو دل جنگل تنها بودید افتادیم استاد و رفتیم تو دل ترسامون البته قبل تر هم کمپ میزدیم این ترسمون کمتر شده بود ولی از بین نرفته بود و هم اینکه خیلی وقت بود کمپ نزده بودیم خلاصه رفتیم بیرون اولا که هیچ صدایی نبود باد میزد به چادرمون و به هم کشیده میشد تو گوش ما خیلی زیاد شده بود و همه جا در سکوت محض بود جاتون خالی آتیشو زیاد کردیم نم بارون هم میزد هوا فوق العاده بود و شروع کردیم از نتایج و اتفاقات اون روزمون حرف زدیم و همینارو مرور کردیم بعد رفتیم با یه احساس فوق العاده خوب تا صبح راحت خوابیدیم و لذت بردیم و صبح هم با احساس عالی تر بیدار شدیم 😍
خدا میدونه توی همین دو روز چقدر ما این نتایج عالی رو مرور کردیم که امشب هم هدایت شدم واسه شما عزیزانم تعریف کنم عاسقتونم
استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم که این آگاهی هارو در اختیارمون گذاشتی تا اینطوری رشد کنیم هر روز بزرگ تر شدنم رو با این آگاهی ها دارم به وضوح میبینم اینهمه تغییراتی که در همه جوانب زندگیم اتفاق افتاده بخاطر آموزش های عالی و کامل شماست استادم و هدایت خداوند که دقیقا در زمان درست هدایتم میکنه به سمت فایل های بی نظیرتون تا یاد بگیرم و رشد کنم خدارو بی نهایت شکر میکنم بابت وجود شما استاد عزیزم و خونواده دوست داشتنیم در زندگیم بی نهایت عاشقتونم💚💚💚🌹
سلام همراهان عزیز
من عاشق نم نم بارونم و خوابیدن زیر این موسیقی طبیعت…
تو سقف هال خونه مون یه لوله دواینچی پلاستیکی قبل از بستن سقف گذاشتیم که لوله های کولر سنترال ازش رد کنیم ولی بدلایلی لوله کولر از اونجا رد نشد، یه قوطی خاای رب گوجه فرنگی گذاشتم روش تا چیزی داخل نیاد
هر وقت بارونه میخوره به این قوطی رب ما که صداش توی گوش من از دلنوازترین موسیقی ارامبخشتره.
هر وقت بارون باشه من تو هال میخوابم با مخالفتهای همسرم که میگه تخت خواب راحت و اتاق خوابو میزاری میای تو هال می خوابی؟!
من میگم اره و پیروز همیشه منم ولی ی اهنگی داره خوردن دانه خای بارون به این قوطی خالی رب که نگو…..
با تعریف کردن ماجرای کمپ زدنتون و شب بارانی یاد این داستان خودم افتادم.
همیشه شاد باشین و سلامت و ثروتمند دوست عزیز🌹
دوست عزیزم،داستان هدایت شما چقدر زیبا بود،من خیلی دوست دارم توی جنگل یا کنار رودخانه کمپ بزنم خیلی دوست دارم،با هدایت شما این احساس برام مرورشد،این سفر فوقالعاده و بینظیرتون اونم با عزیز دلت،من خیلی سفر اونم سفرهای که هدایت الله باشه رو دوست دارم،انشالاه خداوندم ارباب من شرایط رو برام جور کنه برای سفری پراز امید و شجاعت و لذت
چقدر از کامنتتون لذت بردم سپاسگزارم
شاد و سلامت باشید
سلام معجزه ای که من در این مسیر دیدم تغییر حال بدم به حال خوب بود .
تغییر کانون توجه از کمبودها به فراوانی .
رسیدن به این باور که فراوانی همه جا هست حتی در دل کمبودها
زیرا که
ان مع العصر یسرا .
من در دل کمبودها فراوانی را یافتم و باعث شد حس مقاومتم نسبت به کمبودها از بین بره . حس جنگ با کمبودها . حس ترس از کمبودها . حس توجه به کمبودها . حس خشم از کمبودها . حس نگرانی از کمبودها .
من این همه انرژی به کمبودها دادم و اونا رو برای خودم کردم غول .
با هدایت شدن به صفحه ی خودم حس کمبودم آرام آرام تبدیل شد به حس فراوانی مرحله به مرحله فراوانی رو حس کردم .
من الان در سطحی از فراوانی هستم که باورش کردم و وارد زندگیم شده .
هرچقدر بیشتر فراوانی رو در درون خودم باور کردم زندگی بیرونی من بیشتر تغییر کرد .
من اکنون 9 میلیارد در یکی از حسابهایم پس انداز دارم .
یک خانه در تهران به نامم شده است .
250 میلیون در حسابی دیگرم دارم .
100 میلیون در حسابی دیگر دارم .
150 میلیون هم در حسابی دیگر دارم .
خانه ای دارم که سقف بالای سرم است و از زندگی در آن راضی هستم .
من روی هیچ کدام از اینها حسابی باز نکرده ام . من روی خودم حساب باز کردم .
اینها خودبه خود جاری شده اند و خود به خود در حال افزایش هستند . من حتی یک قدم برای دریافت این همه نعمت بر نداشته ام .
چون من روی خودم حساب باز کرده ام .
به میزانی که خودم را باور کردم زندگی ام در بیرون تغییر کرد .
من فراوانی را در خودم باور کردم .
چون روح من روح الهیست و خدا کانون ثروت است و من نیز کانون ثروتم .
ثروت بیرون از من نیست .
ثروت از من خلق میشود .
من کانون ثروت هستم و از جایی که هیچ انتظاری از آن نداشتم به سمت من روانه شد .
اکنون من تمام کمبودهایم را بیشتر رها می کنم تا اجازه دهم حس زیبای سپاسگزاری و وفور نعمت بر من جاری شود که همین اتفاق افتاده و تمام این نوشته ها از نظر من نعمت است و فراوانی را در همین نوشته ها که معجزه کلام است میبینم .
بزرگترین معجزه خداوند معجزه کلام است و من فراوانی را در این نعمت هم به وفور میبینم .
استعداد عجیبی در نوشتن و درک کردن و انتقال درونیاتم به بیرون دارم و همین معجزه به تنهایی کلام مولانای جان را اثبات می کند :
باده در جوشش گدای جوش ماست
چرخ در گردش گدای هوش ماست
باده از ما مست شد نی ما ازو
قالب از ما هست شد نی ما ازو
به نام خدای مهربان
سلامبه تمای دوستان و استاد که این متن رو میبینه و میخونه.
نمیدونم چرا هدایت شدم به این بخش،اما یه حسی گفت که اینجا کامنت بذار.
احساس میکنم که باید راجب نشانه اخیرم صحبت کنم، فایل 《همه ما به یک اندازه به نعمت ها دستری داریم》
خب علاوه ر اینکه واقعا میشه درک کرد که همه به یک اندازهپتانسیل دارن و هرکس یاراده کنه میتونه بدون درنظرگرفتن شرایط زندگیش شروع کنه از جایی که هست، پتانسیل هاش رو کار بگیره و بره به سمت تعالی، خداروباورکنه تا هدیات بشه، البته که بهتره همه ی این آگاهی ها رو بازتابش بدم به خودم، یعنی اگر خودم خدارو باورکنم به خواسته ها و لذت بیشتر در زندگی میرسم.
خب واقعیت اینه که پریشب داشت با یک دوستی نرف میزدم و باوردارم که تقریبا هرآنچه از روابط یادگرقته بودم و عزت نفس رو یک شبه بهش گفتم تو تناس تلفنیمون،درسته که اونمعضو سایته اصلا اونو استاد رو معرفی کرد، اما مسئله اینه که من خودم اومدم کمک کنم و صحبتمون خب نیاز بود که سر 1ساعت بمونه برای زوز بعد، اما این نشونه اومد که به من میگفت،آهای!عزیزجان! بسه، بیا و نگاه کن که جقدرشو خودت نیازه از تئوری به عملی در بیاری!
خب یه حس یگفت که ادامه تماس تلفنی رو بهانه بیار و کنسل کن.
واقعا طی این 24ساعت که نشانم اومد تا الان مت جه باگهای کوجکی شدمکه نیازه که روشون کارکنم، برای اینکه ایمان بدون عمل نباشم، برای اینکه نتایج رو کامل بگیرم.
و اینکه باورکنمکه اون دوست من هم اگر وقت نداره یا به اردلیلی کمتر به سایت سرمیزنه خودش میتونه وقتی اراده کنه بره کارکنه روی خودش.
این بین من هم واقعیت یکم داشتم جوگیر میدشم که بله دیگه! بنده بسیار نتایج پرزنگ و خوب یگرفتمو الان دیگه میتونمحرف بزنم و…
خب درسته که نتایج خوبی گرفتماخیرا،اما شاید الان خودم در مرحله پایدار کردنشون هستم!بنابراین فقط بهتره که این مسیر رو ادامه بدم،تکمیل کنمآگاهیم رو تکمیل و ورودی هام رو کنترل کنم.ادامه بدم!!!
خب خداروشکر که این فرصت بهمداده شد که اینجا تجربه خودم رو بگم،امیدوارم که به همه کمک کنه، ایننشانه دقیقا چیزی بود باید میشنیدم و چقدر که خداوند نشانه هوش کارگشاست.
سلام دوست عزیز ارشیا جان
چقدر صاف و صادق و واضح مچ خودتو گرفتی و من لذت بردم از این صداقت، که بجای خوب حرف زدن بهتره خوب عمل کنیم اینم همون ایراد منه که خیلی خوب اصول و اصل رو یاد گرفتم و بیشتر میرم به بقیه یاد بدم و خودم کمتر عمل میکنم چند وقتیه که متوجه این ایراد شدم و سعی دا م کمتر حرف بزنم و بیشتر مچ خودمو بگیرم و سعی کنم خودمو اصلاح کنم و وقتی نتیجه باشه آدم ها خودشون میان دنبالت، ممنون بابت این آگاهی و اینکه امروز دست خدا شدی برای یادآوری این مطلب و اینم از خوندن تجربیات دوستان از تجربه روزانه
سپاسگزارم
سلام به آقای عباس منش عزیز، من فرزانه هستم چندماه هست مهاجرت کردم و مشکلاتی داشتم ، فقط میخوام در یک جمله بگم مسیری که ایشون دارند آموزش میدند چیزی کمتر از معجزه نیست …. من کمتر از دوماه آشنایی با ایشون و گوش کردن فایلهاشون و در قدم اول از 12 قدم و تاثیر عمیقی که بر باورهای من گذاشتند نشانه هایی دیدم که میتونم بهشون بگم معجزه ….با تمام وجود قدردان خداوندم که موجب آشنایی من با ایشون شد … و با تمام وجودم قدردان زحمات استاد هستم…
به نام خداوندی که لطفش بی انتهاست
و هرکه به او اعتماد کرد ذره ای از اعتمادش پشیمون نشد
سلام به استاد عزیزم و مریم جان
من از هردوی شما بابت زحمت هایی که برای سایت میکشید بی نهایت مچکرم
من سالهاست عضو سایت هستم
و چند وقتی هست درگیر موضوعی شدم
“بدهی”
وای نمیتونم توصیف کنم چقدر تحت فشار بودم و خودم رو دستی دستی برده بودم تو مدار بدهی
و جهان هرماه بدهی های بیشتر ب من میداد
هروز با فشار و استرس از خواب بیدار میشدم
و همش از خدا میخواستم این شرایط رو برای من حل کنه
و اومدم توی سایت و از خدا خواستم ب من از طریق فایل ها نشونه ای بده ک من چیکار باید بکنم الان
روی فایل 56 از گفتگو با دوستان قفل شدم
من خیلی کم سراغ این بخش از سایت میومدم
باورم نمیشد
فایل رو که باز کردم
دقیقا راجب شرایطی ک من توش گیر کردم بود
شما توی اون فایل تمام مطلب رو راجب وام گرفتن که چقدر بده و آدم رو تو فرکانس بدهی میبره
از طرفی کلا مخالف صدرصد بدهی به بار آوردن بودید
من اون فایل رو با تمام وجود گوش دادم
و حتی یک لیوان آب هم نخوردم
ب محضی ک متوجه شدم تحت هر شرایط باید خودمو از بدهی بکشم بیرون
چند گرم طلا داشتم
با وجودی که میدونستم دارم ضرر میکنم اما برام مهم نبود
من یک هدایت دریافت کرده بودم و باید عملگرا بودن خودم رو ب خدای خودم نشون میدادم
بدون تردید رفتم بازار طلامو فروختم
و تک تک بدهی هارو تسویه کردم
و دیگه مبلغ خیلی کمی از بدهی هام مونده اون هم تا آخر اردیبهشت تسویه کامل میشه
احساسم بعد انجام این کار وصف ناشدنیه
خدارو هزار مرتبه شاکرم این بار رو از روی دوش من برداشت
یقیین دارم باز هم مبالغ بالاتری طلا میخرم و به تک تک خواسته هام بدون بوجود آوردن قسط و بدهی میرسم
من خیلی زود به لطف خدای مهربونم که رزاق و رحمان مطلقه
متوجه این شرایط شدم
و به هیچ عنوان دیگه اجازه نمیدم این اتفاق برام پیش بیاد
In God we trust
سلام دوستان عزیزم.سلام به استاد عزیز و مریم جون خوش صدا.من بارها از این قسمت سایت استفاده کردم و میخوام تجربه ی امروزم رو بگم.مدتی قبل حدودا سه هفته ی پیش خیلی خوب تمرین هام رو انجام میدادم و حسم خیلی خوب بود وتغییر باورهام مخصوصا در مورد خدا رو خیلی خوب حس میکردم اما این چند روزه ذهنم مدام بهانه اورد که الان شرایط این رو ندارم که بخوام روی باورهام کار کنم و دقیقا هر بار هم که میخواستم تمرین کنم یا کاری پیش میومد یا کسی تلفن میزد ویا…تا اینکه دوروز پیش یادم افتاد استاد گفتن که اگربه کار کردن روی باور ها ادامه ندین دوباره شرایط به قبل برمیگرده😑😥و برای همین گفتم هر چقدر که بتونم تلاش میکنم حتی اگر یک دقیقه بتونم حسم رو بهتر کنم عالیه و از هر فرصتی که پیش میومد استفاده کردم ولی امروز دوباره ناراحت بودم که چرا همون موضوعاتی که قبلا تلاش کرده بودم که زاویه دیدم رو بهشون تغییر بدم و تا حدودی موفق هم بودم دوباره ناراحتم میکنه و از خدا خواستم که راهنماییم کنه که چکار کنم و بعد از قسمت مرا به سوی نشانه ام هدایت کن استفاده کردم که صفحه ی ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است برام باز شد و من جواب سوالم رو گرفتم و الان با ایمان بیشتر میخوام شروع کنم.خوبی این قوانین کیهانی این هست که از هر جایی که باشیم و تو هر شرایطی میتونیم شروع کنیم به استفاده ازشون به شکل درست و تغییر دادن زندگیمون. و چقدر خدا با این قوانین ثابتی که برای این جهان هستی وضع کرده بهمون عشق ورزیده.این قسمت از سایت فوق العاده است چون باعث شده بیشتر از خدای خودمون راهنمایی بخواهیم و ایمانمون به هدایت خدا بیشتر بشه.ممنونم ازتون استاد عزیز و مهربونم
بنام خدا که رحمتش بی اندازه هست و مهربانیش همیشگی
سلام خدا جونم
سلام به استاد عزیزم و دوستان گرامیم پیشکسوتان سایت و تمامی کسانی که در اینجا نظر میزارن و خواندنشون ارزش هزاران کتاب رو داره و همچنین سلام به همه هم فرکانسیهای گلم
خداوند رو شاکر و سپاسگزارم در این مسیر قرار گرفتم
من چند وقت هست تو کار بسته بندی سبزی منجمد هستم و از اذر ماه سال ۹۶ شروع به کار کردم خدار شکر تونستم وسایل اولیه رو بخرم و کارم رو شروع کنم هم زمان با این کارم تو کار معدن و پیدا کردن مشتری برا خرید معدن و مواد معدنی مثل زغالسنگ و مس سنگ اهن و اینهام بودم امسال تصمیم گرفتم ی کار رو ادامه بدم و تمرکز کنم رو ی کار از اونجایی که هم کار معدن و فروش مواد معدنی وسوسه انگیز هست .
مثلا من حساب میکردم اگه ۲۰ هزار تن زغالسنگ بفروشم هر تنی ۱۰۰۰ تومن گیر من بیاد ی شبه چند میلیون وارد حسابم میشه چه بسا تو این چند سال ی هزار تومانی از این پول میلیاردی ندیدم فقط هر روز دنبال معدن و خریدار و فروشنده و هر شب با ماشین حساب جمع و تفریق کردن و درصد حساب کردن بودم تا اول امسال تصمیم گرفتم جدی تر رو ی کار تمرکز کنم تا اینکه چند روز قبل وارد سایت شدم و صفحه اول سایت خوندم رسیدم مرا به نشانه ها ببر نیت کردم و گفتم خدایا تو منو ببر به ی نشونه بتونم تصمیم درستی بگیرم زدم رو نوشته مرا به نشانه ها ببر رفت سفر به دور امریکا قسمت ۶۶ کلیک کردم تا دانلود بشد امدم نظرات دوستان بخونم نظر اول پویا جان بود شروع کردم به خوندن از نکات مثبت عکس و پوشش و خرید اینها بود تا رسیدم به این نکته!!!!!!
نکته مثبت بعدی بشقاب های هستش که توش سبزی ریخته شده با اون پرنده های رنگی خیلی خوشگل که یه جواری داره بهت میگه میتونی متفاوت فکر کنی میشه جغد بنفش باشه گنجشک خودش سبز بالاش آبی و دمش زرد باشه
نکته مثبت بعدی از ایران میشه سبزی خشک شده برا قرمه سبزی بفرستی امریکا؟؟؟ یعنی نکته مثبت چیه این خودش یه کتاب مثبته چقدر زندگی میتونه لذت بخش تر ساده تر و پرنعمت تر باشه.
نکته ای که بشقابهایی که توش سبزی ریخته شده رو متوجه نشد و نکته بعد میشه از ایران سبزی بفرستی امریکا یهووووووو گفت دینگگگگگگگگگ پریدم از جام برگشتم مجددا خوندمش اشک از چشام سرازیر شد موی تن سیخ شد گفتم یعنی خدایا به همین راحتی جواب منو دادی کیف کردم کیف کردم قسمت ۶۶ دانلود کردم با اینکه قبلا دیده بودمش این دفعه ای اختصاصی نگاش کردم و تصمیم خودم رو گرفتم برا همیشه کار معدن و مواد معدنی که وسوسه انگیزه رو فراموش کنم ولی مغز میگه تا تو بخواهی ی بسته سبزی رو بفروشی کلی باید تلاش کنی تا بتونی ۱۰۰۰ تومن روش گیرت بیاد و فکر بیمار گونه میگه پسر ۲۰هزارتن ی مشتری سنگ اهن . مس . زغالسنگ بخره زندگیت از این رو به اون رو میشه میاد سراغت و باید منطقی جواب ذهنت بدی تا قبول کنه خدار شکر خدار شکر عالی تونستم ارومش کنم.
با این هدایت تصمیم گرفتم تمرکز کنم رو همین بسته بندی محصولاتم قبلا اسمش شیکا بود الان تازه به ثبت رسوندیم آیریکا و همین ادامه بدم که این راه میتونه منو به همه خواسته هام برسون همینطور استاد عباس منش رو از برگزاری سمینار و کلاس های انگیزشی و تند خوانی کم کم به جایی رسونده به فضل پروردگار الان اگه کسی محصولاتش بخره نخره نیازی نداره تا ابد خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت . پس دوستان من از راهی که امکانپذیرتره برا مغز میشه به درامد درصدیه سود و کمیسیون معدن و فروش مواد معدنی برسی ما باید یادبگیری ازجایی شروع کنیم که امکانش هست و راهت تره برامون امکان پذیر تره برامون من اینقدر تو جلسات و برجها و دفترهای شیک رفتم پشت میز کنفرانس نشستم و فیگور مهندس و ثروتمند و معدن دار گرفتم اخرش هیچی فقط اونجا ی قهوه یا ی نسکافه یا ی میوه ای میخوردم چنان شخصیت مهم به خودم میگرفتم که اونهایی تو جلسه بودن متعجب میشدن فکر میکردن معدن یا مواد معدنی مال خودمنه و ی برگه برمیداشتم و یاداشت میکردم (پوز عالی جیب خالی) الان یادم میاد از کار خودم خندم میگیره خخخخخخ خداوند رو شاکر و سپاسگزارم که راه درست نشونم دادی و مسیری که به مقصدم به هدفم برسم رو نشون دادی مگه استاد با فروش سی دی ها و کتاب و برگزاری کردن سمینارها نرسید به اونجایی که فکرش هم نمیکرد پس از جایی ما میتونیم به هدفمون برسیم که برای خودمون و مغزمون امکان پذیر تر باشه و قابل قبول تر باشه با قدمهای کوچک و متوالی به هر خواسته ای ادم میرسه . بعدش تصمیم گرفتم کار انجام بدم و مصمم شدم گسترش بدم کارمو تا چند روز قبل با یکی از رئیس های یک ارگان صحبت کردم گفتم تو کار بسته بندی سبزی ام گفت جدی ما تا اوایل خرداد با ی شرکت تبریزی قرارداد داریم و بنا به دستور استاندار کرمان باید تمام خریدهامون از خود کرمان باشه پس بیا تو مناقصه شرکت کن ماهیانه ۶ تن میخواهیم . نشونه از این واضح تر مسیر از این صاف تر و درست تر الهی شکرت الهی شکرت الهی شکرت اگه من تو این مناقصه برنده نشم میدونم این یک پیغامه از طرف خداوند دفعه بعدی ی پیشنهاد عالی تری بهم خواهد شد .
استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز ممنونم از این همه تلاش مفیدتان سپاسگزارم خداوند پشت و پناهتان
ممنون که وقت گذاشتید مطالعه کردید امیدوارم استفاده کرده باشید بدرود سپاس گزارم حمید میرزایی از کرمان
سلام
واقعا فوق العاده بود نشانه امروزم
خدایا شکرت به خاطر هدایتهای زیبات و به خاطر این سایت که شده بهترین دوست و راهنمام.
چند روزی بود که برخلاف تلاشهای زیاد، رابطه خوبی با خانواده نداشتم و از این موضوع هم بسیار ناراحت بودم. امروز صبح از دست پسرم به شدت عصبانی و ناراحت شدم و به اتاق پناه بردم در حالی که اشک میریختم و از خدا کمک میخواستم. یهو یاد سایت عباس منش و هدایت الهی افتادم. بدون معطلی سایت رو باز کردم و دکمه هدایت رو زدم
و فایل آرامش در پرتو آگاهی ۸ اومد.
من فایلهای آرامش در پرتو آگاهی رو از ۱ تا ۷ دانلود کرده بودم و بارها و بارها گوش داده بودم و فکر میکردم فقط همین ۷ تاست تا اینکه امروز فهمیدم شماره ۸ هم داره.
این فایل درباره عشق بود، عشق بی قید و شرط، عشقی که به شرط آلوده نشده باشد. بدون هیچ چشم داشتی. درباره صبر در برابر خشم و تبدیل کردن سموم بدن به شهد. درباره اینکه اگر میخواهی عشق بورزی باید در حال زندگی کنی نه در گذشته و نه در آینده. و اینکه عشق جمع کردنی نیست عشق مثل عطره که باید پخش بشه و با همه به اشتراک گذاشته بشه.
استاد چقد قشنگ در چهار مرحله عشق رو آموزش دادن. سپاسگزارم استاد عزیز.
اینکه من قبلا این فایل رو ندیده بودم و گوش نداده بودم یعنی من باید همین امروز و فقط همین امروز این فایل رو گوش میدادم. بارها و بارها گوش دادمش تا جمله به جمله اش رو درک کنم و بتونم عمل کنم. خدایا ممنون که ما رو به حال خودمون رها نکردی و هدایت مون میکنی.
“مرا بخوانید تا اجابت کنم شما را.”
سلام منصوره جان خدارو شکر گزارم که مسیر رو برامون راهت تر کرده فقط ایمانمون رو به خدا نشون بدیم وبه نشانه ی امروز من اشاره کنم خداوند کاملا دستت رو میگیره ومیبرتت به مسیر چون سایت استاد برای خودش نیست این سایت از طرف فرمانروای کل کیهان خداوند مهربان بنا شده واستاد دستیس از دستان خداوند وکلام خداوند خداروشکر میکنم که ارامش گرفتی و هدایت شدی😍🌹🌹
باسپاس ازلطف الله
وباتشکراززحمات استادعزیزوبانوی پرتلاش پرادایس
تجربه من ازنشانها این بودکه تواین مسیرثابت قدم باشم وادامه بدم تغییرات خودم وروش زندیگیم رو
باالهام وتوجه به فایلی که الان اسمش یادم نیس،هدایت شدم
واین نشونه راقبل بازشدن فایل تعهددادم به خودم ومتعهدشدم هرچی باشه بقول استاد وحی منزل بدونم برای خودم وجدی عمل کنم
وهمین طورهم شد
من باگوش کردن به اون فایل متوجه شدم باید تواین راه بمونم واستمرار داشته باشم وعمل کنم به گفتهای استاد
وازاون روز انگار اون گاری زوار دررفته و کوله بارسنگین بار بیهوده ی اشغالها روزمین گذاشتم انگار نفسم تازه شد
انگارسبک شدم
انگاربیدارشدم ازخواب 44ساله که همش چه کنم،چه کنم بود توزندگیم
انگارتموم شد اون سنگینی زندگی
انگارتموم شد اون نگرانیها ودلواپسیها
انگارچشمام بازشد،ودیدم بینهایت نعمتی که خدابهم داده رو
شاکر وسپاسگذاربودن رایادگرفتم
یادگرفتم لذت بردن درلحظه رو
چرخ زندگیم روغن کاری شد
انگار داره روان تر وراحتر میچرخه
وانگار دارم خودمومیشناسم
وازخدامیخام هدایتم کنه به بهترینها وهدایتم کنه به لذتهایی که برای من،منی که خلیفه خودش روی زمین هستم وتجربه کنم ثروت،دارایی،گشتن ودیدن زیبایی های جهان پیرامونم رو …
ولذت گشتن ودیدن دیدنیهارو باخیال راحت خریدکردن رو
وتجربه کنم لحظه فراهم کردن امکانات برای اسایش خانواده رو
وتجربه کنم سربلندی درحضور زن بچه رو
وتجربه کردن لذت باخیال اسوده خرج کردن رو
وتجربه کنم با افتخار وفراخ بال سروسامان دادن بچهارو
وتجربه کنم وداشته باشم زندگی پرازنعمت،ثروت،وازادی مالی درجوانی رو
ومن باموندن دراین مسیر مطمینم که همه خواستهام رو باخیال اسوده وباورود برکت وثروت تجربه میکنم
چون هر روز انگار ی درجه زاویه دید من بهترمیشه ومیبینم چیزهایی روکه جلوی چشمم بود ونمیدیدم
واینها نتیجه اعتماد من به رب ونشانهای این برنامه است…….
ثروتمند،خوشحال وسعادتمندباشید
باسلام وخسته نباشیدخدمت استادمهربان وعزیزاقای عباس منش من ازاین قسمت که مرابه سوی نشانه ام هدایت کن کلیپ 241پینگ پنگ اومدخیلی لذت بردم همچنان که داشتم نگاه میکردم به ذهنم اومد باپسرم تواتاق پسرم میز پینگ پنگ بزارموبازی کنم لذت بردم واقعاچون پسرم تنهاست توخانه ومن شاغلم سرکارمیرم مدرسه جلسه گذاشتندتاوقت خالی پسرم روپرکنم کلاس فوتبال رفتم ثبت نامش کنم متأسفانه کلاس آموزش نداشتندهمه حرفه ای بودن موافقت نشدامروزبادیدن این کلیپ به ذهنم اومدکه خودم باپسرم بازی کنم ساعتی که خونه هستم ازخداوند سپاسگذارم که این فرصت روبه من داده وسپاسگذارم ازاقای عباس منش عزیز خیلی دوستت دارم خیلی خوشحالم وحس خوبی دارم ازوقتی که پادراین مسیرگذاشتم انشالله هروز بتونم تکراروتکرارش کنم