«تجربههای من از اعتماد به نشانهام» - صفحه 28
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری106MB25 دقیقه
- فایل صوتی23MB25 دقیقه
این صفحه ساخته شده تا در بخش نظرات آن، فقط داستانهایتان درباره جزئیات و شروع مسیری هدایتی نوشته شود که با کلیک روی دکمه «مرا به سوی نشانهام هدایت کن» آغاز شد.
اینکه چطور آن نشانه را تشخیص دادید؛
و آن نشانهها چه زنگهایی در وجودت به صدا درآورد و به چه تصمیماتی انجامید؛
و چه پلههای متوالی از قدمهای پی در پی را یکی پس از دیگری به تو نشان داد؛
و چه «تغییراتِ از اساس متفاوت با رویههای قبلیات» را در شخصیت و در وجودت رقم زد؛
و چطور از میان هزاران شیوه، روند و مسیری برایت سَرَند و غربال شد که بهترین، نزدیکترین، لذتبخش ترین، پرثمرترین و قابل اجراترین شیوه با امکانات و شرایط آن لحظهات بود.
و در نهایت، ادامه دادن در آن مسیر مهارتها، تجربهها، ایمان و عزت نفسی را در وجودت ساخته که بین شمای کنونی و آدم قبلی فاصله انداخته و نسخهی با ایمانتر در شخصیتات ساخته که گوش به زنگ پیغام نشانهها و بنیان کردن تمام جنبههای زندگیاش بر جدّی گرفتنِ مسیر هدایتی نشانههاست.
داستان هدایت تو به نشانههایی که برای حل مسائلتان به آنها هدایت میشوی، و قدمهای عملی و تکاملیای که در جهت آن هدایت برمیداری و تجربیاتی که-در ادامه- برای اشتراک با این خانواده در این صفحه نوشته میشود، از دل اعتمادی ناب متولد میشود که -حتی با وجود نجواهای ذهنتان-، نسبت به ساز و کار هدایتگونهی خداوند، در قلبتان میسازید و به قول خداوند:
ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
أُوْلَئكَ عَلىَ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. بقره
این جریان هدایت که همواره در جهان جاری است، فقط آنهایی را با خود همراه میسازد که تقوا پیشه کرده و ذهنشان را کنترل میکنند و به نشانهها اعتماد میکنند و تسلیم مسیر هدایتشان میشوند و رستگاران و متبرّک شدگان آنها هستند.
زیرا خداوند هرگز برای یاری ما، قوانینش را نقض، معلق یا موقتاً غیر فعال نمیکند، بلکه به شیوههای کاملاً طبیعی، منطقی و هماهنگ با سازو کار جهان هدایت خود را به سمتتان جاری میسازد.
ما از طریق ایدهها و نشانههایی هدایت میشویم که به واسطهی قرار گرفتن یک کلمه یا جمله، یا خواندن داستان و تجربهای که برایمان الگو میشود و مرز ناممکنها را در ذهنمان جابه جا میکند، یا راهکاری که دیگری برای مسئلهای متفاوت اجرایش کرده، یا گوش دادن به یک فایل و درک یک مفهوم از آن و…، به ما الهام میشود.
نقطه مشترک این نشانهها این است که همهی آنها، «پیغامی واضح از اولین اقدام برای حل مسائلمان» را در دل خود دارند.
پیغامی که فقط و فقط برای خودمان و از طریق خودمان قابل تشخیص و قابل درک است.
زیرا این وعدهی خداوند است که:
قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ
گفتيم همگى از بهشت فرود آييد، پس چون از جانب من هدايتى براى شما آمد، آنان كه از هدايت من پيروى كنند هرگز بيمناك و اندوهگين نخواهند شد. بقره 38
نکته مهم:
در راستای هدفما درباره نظم بخشیدن به محتوای سایت، در این صفحه فقط نظراتی منتشر میشود که درباره داستان و مسیر هدایت شدهای که به واسطه استفاده از دکمه «مرا به سوی نشانهام هدایت کن» نوشتهاید.
منتظر خواندن داستانها و روندی هستیم که در مسیر هدایتتان طی میکنید و نتایجی که پله به پله شما را رشد و به مرحلهی بالاتر هدایت میکند.
وقتی از قدرت کانون توجهمان برای دیدن، به خاطر آوردن و مرور کردن مسیر این هدایت استفاده میکنیم، یعنی با نوشتن درباره جرئیات این مسیر و به اشتراک گذاشتن با سایر اعضای خانوادهمان، صدق بالحسنی میشویم، آرام آرام، جنس محکمتری از ایمان و یقین در وجودمان نهادینه میشود که جانمایه و شخصیت ما را تغییر میدهد و به قول قرآن، چشمانمان را برای تشخیصِ بهتر و دقیق ترِ نشانههای هدایت بیناتر میکند.
اصلا چون در مدار خوندن نتایج دوستان نیستم هیچ ارتباطیم با این ایکن سایت برقرار نمیکنم
گاهی میخونم بچه ها کلی نشونه گرفتن
یا دقیقا جواب سوالشون
یا دقیقا مهر تائیدی بر کارشون
یا ازین جنس محتوی ها باهاش روبه رو میشن شروع میکنم به تحسینشون
اما یکم حسم بده اعتراف میکنم یه جورایی حسودیم میشه
خداروشکرر…….
خدایا منم برسون به مدار استفاده و ازین بخش سایت …
این حس بد این بخل رو ازم بگیرو نور ایمانو به دلم بتابون
(امروز دهمین روز سفرنامم
۹۴ امین روز عضویتم در سایت)
سلامم استادددد
من باورر نداشتم این همه به نشانه ها تا چند روز قبل که دوستم گفت بیا محصول جدید با هم بگیریم و اون پیشنهاد دوستم گفتم نه من احساس میکنمم دستیابی به رویاها باید بگیرم خلاصه هدایتی رفتم جلو و توی روابط هم هی یه تضاد تکرار میشد من گیر داده بودم به دوره ی عزت نفس که عیب از اونجاست،اونجا خوب کار نکردم،گفتم بزنم نشونه هاا اقااا زدم متن رو خوندم گفتممم اااااا این داره میگه الان وقتشه یه اقدام دیگه بکنی نجسب به عزت نفس و باز با ترید گفتم خب بخریم با هم،و مشکل از جور شدن پول بود و باز همه چی سپردم به خدا و طبق شنیده هام از شما احمقانه ترین گام ها هم برداشتم و گفتم خداا من کارم تمومه دیگه باید خودت جورش کنی،خیالم راحت بود که دارمش ،گفتم اگه نشد هم دیگه مثه جنگل اتیش زدن استاد که اخرش اومدن تذکر دادن و استاد اون همه خیر درون اون ماجرا دیدن،خلاصه اقاا خدا جورش کرد،کسی که به من گفت بیشتر از سیصد ندارم چند ساعت بعد گفت کل پول رو میدم،نا گفته نمونه که من پول داشتم فقط راهی که پولو پرداخت کنم دم دست نبود چون من از قرض کردن و چیزی خریدن به شدت حالم بد میشه دیگه این دوره هااا که فبها..
خلاثه من الان جلسه ی دوم هستم و در جواب خواهرم که گفت والله این پولا رو بده به من گفتم من اگه صد میلبون بود هم پول داشتم میخریدم تا بخوام خودمو غل و زنجیر کنم به جواهرات و ارامش نداشته باشم.
و یه باورایی پیدا کردم که این حس رو بهم میده که دادم جلبک های ذهنمو میکنم که خدا میدونه این دوره چقد برای من به موقع بوده و تضاد روابط که فک میکردم از عزت نفسه هیچ ربطی به اون نداشته و یه باور بوده که باید کنده میشد،اینم از نشونه ی فوق العاده و نتیجه ی فوق العاده و خدا میدونه که نتیجه های رویایی داره به سمت من میاد و من با خرید این دوره ،ظرف وجودی اماده ی پذیرش ثروت شده و حس فوق العاده ای بهم میده ،الهییی شکررر
شکررر
شکررر
به نشونه ها اعتماد کنیم
در پناه الله مهربان
سلام به استاد عزیزمم و مریم شایسته گرامی
نشانه امروز من فایل “همین لحظه بهترین زمان برای شروع است ” بود
راستش من تا ۱۳ دقیقه اولش گوش دادم یعنی تا اونجا استاپ کردم و نتونستم جلوتر برم دوبار اون ۱۳ دقیقه اول گوش دادم
و چند دقیقه چیزهایی بزای من واضح تر شد که واقعا خداروشکر میکنم که هدایتم کرد
داستان از این قرار بود که من قبلا در بورس هدایت شدم و مادرم ۲۰۰ هزارتومن به من داد و مهلتم نداد که کی بهم بده گفت تو فقط کار کن باهاش یعنی شروع کن
و من شروع کردم و دستان خدا اومدن و بهم پولهای کوچکی رسید به صورت هدیه و من از اون ها برای خریدن سهام ها استفاده میکردم ولی خیلی جدی کار نمیکردم
تا اینکه یکی از دوستانم گفت استاد گفته احمق ترین ادم کسیه که بشینه توی خونه و بگه دارم روی باورام کار میکنم
منم با تضادهایی که خورده بودم قشنگ حرف استاد فهمیدم دیگع مقاومت نداشتم گفتم میرم بیردن کار میکنم
و بابام بهم پیشنهاد داد که نرو بیرون از همین بورسی که چیزی بلدی شروع کن
و من ماهی ۱ میلیون سرمایه میدم بهت
و منم خوشحال شدم …
ماه اول ۶۰۰ داد
و من امروز یه سری نجوا اومد که نکنه ماه بعدی که نزدیکه بزنه زیرش بگه این ماه ندارم بدم ماه بعد میدم
و توی ذهنم منطقی بود که اره برای خرید سهم باید پول داشت
مگه میشه
از طرفی توی این چند روز کع دختر خالمم میدیدم هی داره پول میریزه توی بورس بدون آگاهی نزدیک به ۲۰ میلیون تومن از سرمایشو گذاشته و هی میگفت ۱۰۰ سهم چیه باید ۱۰۰۰، ۲۰۰۰ تا بخری تا سود خوب کنی
منم یه جورایی انگار ولع گرفته بودم که آره بدون پول که نمیشه
اما واقعا ریز بود
یه ترسهای کوچیکی میومد از همون روزی که بابام قول اینو داد این ترسای کوچیک میومد که اگر ضرر کنم با پولش این همه پول اون موقع چه کنم ولی خیلی کوچیک بود و ریز
که امشب بعد از گوش دادن به این فایل متوجهش شدم
من پول مادرم بهش پس دادم دقیقا بخاطره اینکه یه نگرانی توی وجودم مینداخت البته خیلی زیاد بزرگ نبود ولی حس خوبی نداشت
راستش استاد عزیزم من امشب یه وزنه رو پیدا کردم
فهمیدم که برای شروع و ثروتمتد شدن نیاز به پولهای گنده نیست یعنی نیاز به سرمایه اولیه نیست همونطور که پدرم هم بابای پولداری نداشت و الان هم ماشین داره و هم خونه و هم اینکه پدر معلولش رو رها کرد به امان خدا و اومد شهری که ۲۰۰ کیلومتر از روستا فاصله داشت.
با اینکه پدرم وعده میده براتون حتی وام میگیرم و فلان میکنم سرمایه ولی حسم اصلا خوب نیست به این چیزا
منی که تا بیشتر از ۶ ماه پیش ناراحت بودم که چرا ۱۰۰۰ تومن برای بستنی ندارم الان نزدیک ۲ میلیون ۱۰۰ هزار تومن سود حاصل از پول های کوچیکی که گذاشتم
من یه سهم دارم که ماشالله چنان رشد داره که اصلا ترکونده که پول اون سهمم از سهم کوچیکی که داشتم جور شد اون سهمای کوچیکم از طریق دست خدا اومد وگرنه من حتی ۱۰۰۰ تومن هم نداشتم
تصمیم گرفتم البته که نجوا کتر تودشون میکنن شک و تردید و ترس ولی من فهمیدم که این تنها راهه
تنها راه اینه که لیاقت در وجودم جوانه بزنه
میخوام این باور در تمام جنبه های زندگیم جوی هایی باریکی ایجاد کنه که سرانجام به نقطه وصال برسن و دریایی از ثروت (روابط، پول،سلامتی،ازادی،عشق، ایمان…) در زندگی تجربه کنم
من توی این ۱ ماه ۱۰ روز تونستم ۱ ملیون ۳۰۰ هزارتومنم رو با بکنم ۲ ملیون ۱۰۰ یعنی ۸۰۰ هزارتومن پول ساختم
پس قطعا میتونم این ۲ میلیون ۱۰۰ هزارتومن تا چندین ماهه آینده چندین برابر کنم
حتی شاید بیشتر از اینکع توی ذهنم تخمین میزنم
من فردا پول پدرم میکشم بیرون .و بهش میدم
و با اون چیزی که دارم و کمک های خدا و کار کردن روی باورهام ثروت رو به سمت خودم جذب میکنم
شاید رشدم در قیاس با دختر خالم و یا بقیه کم باشه ولی با طی کردن تکاملم منم به اونچه که مدنظر هم هی بیشتر بیشتر نزدیک میشم
کسی که حرکت میکنه هیچ موقع سختی نمیکشه
فهمیدم برای پرواز کردن باید سبک بال بود
باید خودمو رها کنم و وزنه ها رو بندازم پایین تا بتونم توی جاده های سربالایی سبکبال سرعتم رو بیشتر کنم
عامل موفقیت ما سرمایه اولیه زیاد نیست
عامل موفقیت ما کانون توجه ما ، حرکت کردن و قدم های کوچیک با اون چیزی گه داریم برداشتنه
نه با پولهای زیاد بخوای تکامل و پیشرفت رو طی کنی
نکته دیگری که فهمیدم و خودمو گول میزدم این بود که میگفتم بابامه حالا قرض داده که قرض نیست در صورتی که بابام خودش تازه شرطم گذاشت که تا آخر سال پول هام میخوام
و من خودمو گول میزدم قرض به اون میگن که از ادمای غریبه بگیری نه پدر و مادر
ولی الان میفهمم پدر و مادر مثل ۴ ادمای غریبه افرادی جدای از من هستند هرکسی باید برای خودش قدم برداره.
خدایا کمکم کن که در این مسیر هر روز ثابت قدم تر بشممم
راستی استاد جونم من دو تا دفتر گذاشتم و ترمزام پیدا میکنم و توش مینویسم و حتی بهشون فکر میکنم
در مورد روابطم و همینطور ثروت
تا آروم آروم روشون در ادامه کار کنم .
خدایا شکرت .خدایا هدایتم کن و مسیر رو برایم واضح تر کن
مریم درویشی☺
سلام استاد عزیزم .
الان دارم اشک میریزم از شوق و صفحه کلید رو واضح نمیبینم . استااااااد . ؟ واقعا نمیدونم چه جوری بگم . همیشه دکمه ی مرا به سوی نشانه ام هدایت کن رو میزدم .فایلی که میومد رو میدیدم . کامنت ها رو هم کامل میخوندم . اما فقط گوش میدادم و میخوندم خیلی اثری روم نمیذاشت . تا اینکه امروز صحبت های شمارو شنیدم که درباره ی این دکمه گفتین . گفتین این دکمه رو که گذاشتین ،از طرف خدا به شما هدایت شده. اون موقع حرف شما روی من اثر گذاشت و امروز از ته دلم مسعله ای که فکرم رو مشغول کرده بود رو تو ذهنم آوردم و بعد زدم روی دکمه ی مرا به سوی نشانه ام هدایت کن . الله اکبر . وای خدای من !!! مثل اینکه روی صحبتتون فقط با من بود .
دست گذاشتین روی همون مسعله ی من . الان با جزییات میگم . من ۳ ساله هدف اولم رو خریدن خونه گذاشتم . یک خونه رهن نشسته بودیم . صاحب خونه گفت باید رهن رو اضافه کنید و من لج کردم البته یه چیزی درون من میگفت باید از اونجا بلند شم . خیلی احساساتی شدم گفتم الان من برخوردم به تضاد. وقتشه خونه بخرم . با خودم گفتم ماشین رو میفروشم . وام هم میگیرم . وام سنگین . با قرض و قوله هر طور شده خونه میخرم . ما رفتیم خونه بخریم . هر چی طلا داشتم فروختم . وسیله ها رو ریختم تو خونه ای که خریده بودیم. ولی من فقط یه کم از پول رو دادم . یعنی هر چی پول داشتم دادم
بعدم رفتم خونه ی مامانم( مثلا یک ماهه )
بمونم .
این یک ماه تبدیل شد به ۶ ماه
. و من توی این ۶ ماه خیلی به خودم سخت گرفتم . خونه ی مامانمم تعداد زیاد بود اذیت میشدیم . (شوهرمم سرما خورد همه فکر کردند کرونا گرفته 😁)فرستادم خونه خواهرش . گفتم می ارزه یه کم سختی . به جاش خونه دار میشیم . هر روز اهدافم رو مینوشتم و از خدا میخواستم پول خونه جور بشه .
تلاش کردم . اما مثل اینکه فروشنده خونه رو فروخته بود .(چون من پول رو به موقع جور نکرده بودم ) و به من زنگ هم نزده بود . وسیله های مارو هم ریخته بود پایین تو مغازه ش . همون ماههای اول فروخته بود و من نمیدونستم
. هر شب وهر روز از خدا میخواستم پول خونه جور بشه . استاد من چسبیده بودم به خواسته ام . به خودم سخت گرفته بودم . الان تازه اسباب کشی کردم خونه اجاره کردم دوباره . هنوز هم پیگیر خرید خونه ام . امروز دکمه ی مرا هدایت کن رو فشار دادم و اون فایل تولد شما باز شد . اوایلش معمولی گوش میدادم . اما یههو اون آخرا مثل اینکه فقط روی حرفتون با من بود . گفتین زندگی رو به خودت سخت گرفتی . چسبیدی به خواسته ات . رها کن ! خود به خود درست میشه .! سخت بگیری، غیر طبیعی باشی ،جهان هم بهت سخت میگیره، غیر طبیعی باهات برخورد میکنه . واقعا عین اینکه منو میشناسین و دارین با من حرف میزنین گفتین خونسرد باش . داد و بیداد نکن . وای چقدر داد و بیداد کردم سر خونه گرفتن . 😢
الان میفهمم چرا نمیشد . من فقط قانون رهایی رو شنیدم اما عمل نکردم . (چون قبلش چندتا کلاس موفقیت و آشنایی با قوانین جهان هستی رفته بودم)
من به خودم به مامانم اینا به شوهرم و پسرم سخت گرفتم این ۶ ماه هممون اذیت شدیم . گاهی به خودم میگفتم چقدر من خودخواهم . همه رو اذیت کردم که به هدف اولم که خرید خونه بود برسم.
راستی استاد من امروز که بیدار شدم یه جمله توی اینستا دیدم کپی کردم گذاشتم استوری خودم . وقتی دیدم شما توی فایل همینو گفتین داشتم غش میکردم .😭😭😭 دیگه مطمعن شدم این فایل برای هدایت من اومده.😭😭 و چقدر اشک ریختم😭😭😢 و خدارو به خاطر هدایتش سپاس گزاری کردم . این جمله این بود:*زندگی ساده است .و سادگی رو دوست داره .زندگی با آدم هایی که جاری و روانند با نرمی و لطافت برخورد میکنه . و با آدم های سخت گیر و خشن با خشونت رفتار میکنه . من نا خودآگاه از این جمله خوشم اومد و گذاشتمش روی وضعیت واتس آپم
دقیقا شما هم با شعر همین مضمون رو گفتین: شعر شما تو فایل هدایت من :
💥دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت میگردد جهان بر مردمان سختکوش💥
بعد هم اومدم سایت که مواجهه شدم با هدایت بینظیر الله . امروز تو دلم میگفتم کاش خدا منو خیلی واضح هدایت کنه . کاش خدا منو مثل استاد عباس منش هدایت کنه همون قدر واضح همون قدر شفاف . الله اکبر!!!
چند دقیقه نگذشت که فایل تولدتون برام اومد و اونجا بود که من هدایت عشقم، (خدای عزیزم)، رو دریافت کردم. چقدر ایمانم چقدر باورم به خدا بیشتر شد. چقدر خوشحالم . چقدر سبک شدم . الان رها تر شدم . حس خیلی خوبی دارم . احساس میکنم بار سنگینی روی دوشم بود منتظر بودم برداشته بشه .و به لطف خدا و استاد عزیزم به این حس رهایی رسیدم . الان بهترین زمانه که به خودم قول بدم زندگی رو آسون تر بگیرم . رها کنم . دست های خدارو نبندم . دست خدا رو باز بذارم . خودمم میدونم بزرگترین مانعِ نرسیدن به هدفم، خودم هستم . با حس ترس . با حس نگرانی . با حس حسرت . که بقیه خونه دارند و من هنوز موفق نشدم خونه بخرم: در واقع داشتم خودم رو از هدفم دورتر و دورتر میکردم. تو فایل(هدایت امروز من)گفتین: ” من با حسرت به کادوهای بچه ها نگاه میکردم .” و اون موقع شما قانون رو نمیدونستید . اما من قانون رو میدونستم . ولی برام سخت بود رها کنم . چسبیده بودم شدید هم چسبیده بودم.
مقاوت داشتم نمیتونستم خواسته ام رو رها کنم. خیلی زحمت کشیدم اما نشد .
شما بهم یادآوری کردین و امروز این مقاوت شکسته شد. به خودم قول دادم رها کنم . رها بشم. طبیعی باشم . خدارو هزاران مرتبه شکر که مورد لطف الهی قرار گرفتم . استاد بینهایت ممنونم ازتون . خیلی خوشحالم قانون های خدا بی نقصه . این من بودم که مانع بودم . خداروسپاس خداروسپاس.
از شما هم بینهایت سپاس گزارم که این آگاهی های ارزشمند رو در اختیار ما قرار میدین
. من ۳ ساله که به خودم تعهد دادم توی این مسیر باقی بمونم . اگر چه شهریور امسال، تازه میشه یک سال که من با شما آشنا شدم .
راستی هدایت من به سمت سایت شما هم جالب بود .من بندر عباس هستم. و اصلا شمارو نمیشناختم. از چندتا از بچه ها توی کلاس های موفقیت اسم شمارو فقط شنیده بودم . تعریفی ازشما نشنیده بودم . یکی از اساتید از شما با یه لحنی گفت که من فکر کردم شما آگاهی های اشتباهی رو به مردم دادین . برای همون هر جا اسمتون میومد حس خوبی نداشتم . از اون به بعد چندین نفر اسم شمارو جلوی من آوردن . من کنجکاو شدم ببینم کیه ؟ چرا نشناخته گارد دارم بهش !!. وای استاد همون روزی که تو سایت شما ثبت نام کردم یعنی شهریور سال ۹۸ از همون لحظه معتاد سایت شدم . یادمه روز اول به محض ورود تا خوده شب داشتم فایل هارو میدیدم . تقریبا یک هفته بکوب داشتم فایل میدیدم .پیش خودم گفتم الکی نبود از زبان چند نفر اسم شمارو شنیدم . ۳ نفر به فاصله ی زمانی کم اسم شمارو میاوردن . و بعدش مطمعن شدم که دارم هدایت میشم. من کتاب های موفقیت رو زیاد خوندم و سمینار هم زیاد رفتم . اما اینجا چیز دیگیریست . بازم میاااااام . دوستتون دارم 😍😍
باسلام به استاد عزیز و دوستانی که با دستان خدا به این مسیر هدایت شدن
من تازه وارد هستم و در شروع سال ۹۹تصمیم گرفتم که تغییراتی در خودم و زندگیم ایجاد کنم تا اینکه روز سوم عید هدایت به فایلهای استاد شدم و سرتاسر عید رو از صبح تا آخر شب گوش میدادم و حال بسیار بسیار خوبی داشتم که در همین روزها متوجه شدم وضعیت چشمم نرمال نیست و من بخاطر اون حال خوبی که داشتم اصلا جدی نگرفتم تا اینکه نزدیک ۱۳عبد دیدم چشمم میسوزه و اشک میاد که رفتم داروخانه قطره بگیرم گفت باید حتما به پزشک مراجعه کنید که بخاطر کرونا و شب جمعه ای که تعطیل بود پزشک حتی توی اورژانس چشم هم نبود که گفتم صبر میکنم تا شنبه که متاسفانه عصر روز جمعه یکدفعه متوجه شدم که جلوی یک چشمم سیاه شد و دید ندارم که وقتی شنبه رفتم و معاینه شدم بمن گفتن شبکیه و زجاجیه و ماکولا چشمم جدا شده و باید حتما عمل بشم که بخاطر نبود پزشکها بعداز یک هفته عمل شدم و دیدم برنگشت و پزشکم گفت که بعداز عمل دوم که سه ماه بعد میشه اگر عمل موفقی بشه فقط۲۰درصد بینائیم رو بدست میارم و من در تمام این روزها هم چنان فایلهای رایگان رو گوش میدادم و اصلا اجازه ندادم به خودم که حالم خراب بشه و الان بعداز ۳ماه زمان عمل دوم شده و دکترم فقط با خبرهایی که جالب نبودن بامن حرف زد ولی من همچنان تسلیم اراده خدا شدم و اصلا ترس و نگرانی برای این عمل مجدد ندارم
ولی سوالی که تمام این مدت ۳ماه ذهنم رو مشغول کرده اینکه چرا این اتفاق همزمان با شروع تغییرم و گوش دادن مداوم فایلهای استاد و مهم تر از همه اینکه حال بسیار خوب و توکل قوی به خداوند و بدون ترس چرا این اتفاق برام افتاده و فردا تاریخ ۲۵تبر ۹۹روز عمل مجددم هستش که پزشکم خبرهای خوبی بعداز نتیجه عمل بمن نداده ولی همین امشب هم باز حالم خوبه و حس امیدم با توکل پروردگارم منو سرحال نگه داشته
بنده از دوستانی که تجربه ها و آگاهیهایی دراین مسیر خدایی دارند خواهش میکنم که جوابی بمن بدن که توجیه بشم که چرا همزمان شروع این مسیر به شکل عجیبی این اتفاق برای من افتاد؟
با تشکر
رویا خانم عزیز سلام، اول بهتون تبریک میگم بخاطر اینکه اینقدر روحیه عالی دارید و در شرایطی که خیلی ها ممکن هست خودشون را ببازن، تونستین مثبت و با قدرت بمانید.
مطمئن باشین که تغییرات را که آغاز کردین ، در آنچه که برایتان پیش آمد، تاثیر مثبتی داشته، باور داشته باشید که اگر این تغییرات در شما ایجاد نشده بود، این اتفاق میتونست به صورتی بدتر پیش بره و مهمتر از همه اینکه در این شرایط شما نمیتوانستید، اینقدر قدرتمند و مثبت باشید.
شک نکنید که حال خوب شما نتایج خوبی را به همراه خواهد داشت.شک نکنید.
من خودم هر وقت که اتفاق بدی برایم میفته فکر میکنم که اولا این نتیجه باورهای منفی قبلی من بوده.
بعد هم اینکه این مساله ،قدرت و استقامت من را به چالش میکشد و مشخص میکند که من تا چه حد به باورهای مثبتم پایبندم.
و در آخر اینکه ، در این اتفاق بد هم، خیریتی برای من وجود دارد که من الان قادر به درک آن نیستم.
دوست خوبم بر روحیه خوبتان محکم و پابرجا بمانید و صد در صد نتایج مثبت آن را دریافت میکنید.
سلام دوست عزیزم
توکلت رو هیچ لحظه ای از دست نده / فقط به ریسمان خدایت چنگ بزن نه دکتر و هیچ کس دیگه ای / شفا وسلامتی فقط و فقط پیش خودشه و او مشتاقانه فقط منتظر ایمان توئه که دست بکار بشه / همش ذکرش رو بگو ( هو الشافی ) / این اتفاق ها می خواد ایمانت رو کمرنگ کنه ولی تو فقط ادامه بده و جا نزن دوست عزیزم / اینو مطمئن باش که در لحظه آخر معجزه اش رو بهت نشون می ده شک نکن … در آغوش امنش باش دوست عزیز
سلام به استادعزیزومهربانم ازخداوندبراتون آرزوی توفیق روزافزون دارم ازاینکه به همنوعان خودتون کمک می کنیدنمیدونم باچه زبونی ازتون تشکرکنم من طی یکسال ونیم پیش روزهای سختی داشتم وواقعاخندیدن ازته دل روفراموش کرده بودم ودیگه ازهمه چیزبریده وخسته بودم وفقط به مرگ فکرمیکردم یک روزازخداوندخواستم تامن روهدایت کنه واتفاقی توی تلگرام یکی ازفایلهای شماروبازکردم که راجع به هدایت واعتمادبه نفس وعشق خداوندبود ،این فایل به شدت حال من روخوب کردواونقدرآرامش وجودم روپرکرد که عضوسایتتون شدم وازاونروزهرروزفقط وفقط به صحبتای شماگوش میدم حتی زمانی که درحال رانندگی هستم وگاهی تمام شب روتاصبح به صحبتای شماگوش می کنم وهرروزتشنه ترمیشم استادعزیز باتمام وجودم وازته قلبم ازتون تشکرمی کنم وبراتون آرزوی سلامتی وشادی روزافزون دارم .پاینده باشیدروزوروزگارخوش
من تازه به جمعتون اضافه شدم اما دو سه ماهی میشه که اتفاقی با استاد اشنا شدم تمام زندگیم زیرورو شدهرچی بیشتر پست های تو اینستگرام رو گوش میدم بیشتر میفهمم از خدا رسیده اس برای هدایت من… در حال حاضر شغلی ندارم اما تو مسیر هستم و قطعا خداوندمنو از فراوانی ها و ثروت سیراب میکنه امروز بعد از چندین بار تلاش تونستم وارد سایت بشم به امید روزی که بتونم تک تک محصولات استاد رو تهیه کنم و به عنوان باارزشترین دارایی هام اونا رو چراغ راهم کنم ممنونم از خداوند یکتا و ممنونم از استاد عزیز و مریم جان ….لایق بهترینید
چرا توی نشانه ها ی من فقط اقای عباس منش تبلیغ محصولاتشونومیکنن احساس میکنم از سادگی اعتمادبقیه سواستفاده میکنی ی فروشگاه راه انداختی منت اینکه دوست دارم شمام رشدکنید سربقیه میذارید
خب صادقانه وباشهامت بگو باخریدمحصولاتم رشدم بدید ن رشدتون بدم .فایلهای رایگانتم همش تبلییغ ی فایل دیگته یاخاطره و فلانی گفت و نگفت دون پاشی میکنی شاید پستموتایید نکنی ولی حداقل خودت بخونش
سلام افرید عزیز.دوست ناشناخته من ….چقدر زیبا وشجاعانه نوشته ای وچقدر دیدگاه جسورانه ای داری انجا که نوشتی صادقانه بگو با خرید محصولاتم رشدم بدین .نه اینکه ……..
افرید عزیز من یه غریبه ام برای شما .باید من روببخشی دوست من بخدا حریف بغض واشکام نشدم عزیزمن منو ببخش……
دوست من سوالات شما نجواهای ذهن خیلی هاست حتی من …دوست من بیا وبی غرض نوشته هام رو بخون …….
دوست من تا توی این حوضچه شنا نکردی حالت عوض نمیشه که ……
دوست من تا بهای چیزی رو پرداخت نکنی …چیزی عایدت نمیشه که ………
دوست من منظور استاد خراب کردن بازار کسی نیست که ……چون اصلا قانونی که ایشون شناخته اینه که نعمت مثل بارشیه که همه نصیب ازش می برن واین به ظرف دریافتشون بستگی داره….
دوست من هر کسی بر اساس باورهاش ..ظرفی رو برای دریافت این اگاهیها ونعمات ..می سازه و این ظرف دایم بزرگتر وبزرگتر ووسیعتر میشه تا جایی که دیگه نمی تونی از اگاهیهای دیگران استفاده کنی و ناخوداگاه به سمت دریافت های بالاتری سوق داده میشی و تو مدار های بالاتری قرار می گیری و تو اون مدارها اگاهی های نابی رو به دست میاری که ..تمام وجود و شخصیتتو شخم می زنه و یه ادم نویی ازت می سازه با باورهای نو
دوست من به دلم اومد بخدا …دلم می خواد مثل من که قبلا همین ذهن چموشم این سوالها را می پرسید که ببین برای پر کردن جبیب خودشان چه سیاستی ریخته اند …..
ولی دوست من شما تا مثل من غرق نشی که نجات ….پیدا نمی کنی
ترو خدا ببخش منو با بغض دارم کلمات رو هک می کنم اخه چطوری بهت بگم چی شد در حالیکه هنوز زحمت اینو نکشیدی که لباساتو در بیاری ….وتنی به اب حقیقت بزنی …..
…دوست من نترس وبپر تو اب ….حتی غرق شدن تو این اب یعنی نجات …
نمی دونم در پاسخ نوشته های من چی می نویسی ولی باور کن این جا تنها جایی بوده که من هزینه کردم وسرم کلاه نرفت ودر عوض بهاشو رو تصاعدی به دست اوردم .وجلوی چه ضررها و مصیبت ها که گرفته نشد با دیدکاهای جدیدی که اینجا بهم دادن که بماند ….
دوست من من در حد ولیاقت پاسخ دادن به شما نیستم و از شما واستاد معذرت می خوام ولی بخدا ناگاهانه بغض گلوم رو گرفت شما که الان مرا نمی بینی که صفحه کلیدم رو نمی تونم حروفهاشو پیدا کنم چون خیسه خیسه دوست من …..وقتی به پشت سرم نگاه می کنم …….
نمی خوام استاد رو وسایتو تبلیغ کنم من از تبلیغ متنفرم چون تبلیغات جیب من رو
زد دوست من .تمام پولام رو پدیده شاندیز به غارت برد ..حالا بماند ……
فقط می خواستم بگم ……..اینجا جاییه که تشنه ها برای سیراب شدن وبه سر چشمه وصل شدن دنبالشن وبرای نجات حاضرند بهاشو را نیز بپردازند ….
گستاخی مرا ببخشید …….برادر کوچکت
سلام دوست گرامی ی جمله ایی توپروفایلم نوشتید تکمیلش نکردید متوجه منظورتون نشدم
سلام لباس حقیقت اینه ک هرکی هرجور دلش بخواد روانگشت بچرخونه.بنظرم زیادی دیده کاسبانه وبازاری هم شماهم اقای عباس منش داریدمن ازیشون چیزایی یادگرفتم توبخش عقل کل واقعابچهاسخاوتمندانه راهنمایی میکنن بی چشم داشتی خب بسترش سایتش اقای عبامنش بوده ولی فک نمیکنید زیادی دارید ارزشهارو پولی میکنید ینی چی تابهاشو ندی بنظرمن این ی حربه ی فروشه بی نیازی خوبه ولی ن دیگ اینقد ادای اینو دربیاری بودو نبود ادمافرق نداره مگ میشه اصلامخصوصاتوبخش حق الناسش اینقد بد مطلبو رسونده من کسایی رو میشناسم چ ظلمها ک نکردن واینجام هستن ومحصولاتو خریداری کردن تاپارسال طرف از ظلمی ک کرده بودنادم بود درصدد جبران ب اون فرد وفردها بودازوقتی جمله ی خام اقای عباسمنشو شنیدین دوباره شدن ادم قدیم وجالبه باز تنهاشدهمه تردش کردن اینکه رک کسی منظورشو نرسونه بده خب چهارمدل تفکر وباور یادگرفتی بایداز راهش نون دربیاری مث مکانیک مثل راننده شغله دیگه تدریس چیزی ک بلدی خب مگ درنونوایی میری شاطراینقدمنت دست پختشو میذاره؟پولشو دادی تمام.ایشون ناراحتن کسی فایلارایگانشونگه مفته بی ارزش مگ ارزش فقط پوله مگ زمانی ک پول بدی ینی بهای چیزیو پرداختی؟خیلی چیزارو نمیشه باپول خرید.این روش ک کوه یخ از ادما دارن میسازن بخاطرفروش بده
به نام خداوند بخشنده
همین چند ساعت پیش بعد از گوش دادن به جلسه ششم از قدم دهم تصمیم گرفتم تنها برم جنگل و قدم بزنم در جاهای خلوت، ساعت ٩/۵ شب رفتم و خلاف چیزی که فکر میکردم نه تنها ترس نداشت بلکه بسیار لذت بردم با خدا حرف زدم و لذت بردم تمام مسیر ازش پرسیدم آیا این شغل مناسب من هست، آیا چیز دیگه ای هست که بیشتر عاشقش باشم یا باید انجام بدم؟ تمام مسیر ازش هدایت خواستم فقط در زمینه شغل مورد علاقه ام؟ بهتره بگم اون چیزی که براش به دنیا اومدم و یادم رفته، ازش خواستم من رو به سمت هدفم به سمت کاری که عاشقشم هدایت کن، تو فقط بگو من بی وقفه حرکت میکنم به سمتش اومدم خونه و خیلی خوابم میومد همینطور که دراز کشیدم اومدم توی سایت و چشمم خورد به من رو به سمت خواسته ام هدایت کن جلسه ١٩ سفر به دور امریکا, اما خوابم میومد و نمیخواستم ببینم اما باز احساسم گفت حداقل متن رو بخون که متن این قسمت از سفر به دور امریکا دقیقا در مورد اینه که ما از هر علاقه مندی که داریم میتونیم به راحتی ثروت بسازیم، خدایا عاشق این جنست هستم، عاشق این قوانینتم که اینقدر سریع نشانه میدی، درسته که هنوز جوابم رو نگرفتم ولی نشونه رو بهم داد که بزودی جواب میاد خدایا شکرت، عاشقانه دوست دارم.
مریم جان سپاسگذارم برای این متن زیبا❤️
Somi
سلام خدمت هم خانواده ای های عزیزم خوشحالم که بینتونم و خدا شمارو بهم داده که با جملات زیباتون لحظات زندگیمو پر از شور و شوق کنه،من حدود ۵ سالی هست که با قانون آشنایی دارم و از بچگیم به شدت به مهاجرت علاقمند بودم و هستم گاهی اوقات چند روزی بود که ذهنم نجوا میکرد و بهانه میگرفت که اینهمه به مهاجرت فکر کردی تجسم کردی،احساس خوب،کوشش پس؟ چرا نشانه هاشو نمیبینی توی زندگیت اگر راهت درسته چند روزی بود که تو ذهنم جملات تکرار میشد و زمانی که این افکار تو سرم بود کشورمون ایران در شرایط اقتصادی و روانی نسبتا خوبی به ظاهر قرار نداشت این مسئله باعث شده بود که جهت ذهنم بره روی اینکه بخوام مشکلاتم رو گردن دیگران بندازم و از زیر بار مسئولیت در برم، رئیس جمهور رو مقصر بدونم و نظام و کشوری که توش زندگی میکنم،خداییش میدانستم این افکار اشتباهه و مسئولیت زندگیم با خودمه اما همونجور که شما عزیزان میدونید واقعا خفه کردن این ذهن نجواگر کار آسونی نیست،یادمه دقیقا رو خودم کار میکردم،اتفاق های خوب رو مرور میکردم،از خداوند میخواستم که هدایتم کنه تا مسئله را از زاویه ای ببینم که بهم احساس خوب بده و مسئولیت زندگیم رو گردن بگیرم توی همین زمان بود که داشتم با نوت پد گوشیم ور میرفتم اشتباهی دستم خورد روی اپلیکیشن google cherome و سایت عباسمنش همیشه صفحه اول بود توی لیست گوشیم سایت که باز شد دیدم عه ساختار سایت تغییر کرده و یه گزینه روی سایت اضافه شده(مرا به سوی نشانه ام هدایت کن) موقعی که این پنل رو دیدم یه حس خیلی خوبی داشتم و برام جالب بود روی گزینه (مرا به سوی نشانه ام هدایت کن) کلیک کردم و فیلم لایو استاد عباسمنش قسمت ۱ باز شد،نشستم این لایو رو دیدم تا تهش استاد توی اون لایو فقط و فقط و فقط درباره همین موضوعی که توی مغز من بود صحبت کرده بود و راجعبه زندگی خودش میگفت که چجوری بدون تکیه به دیگران حتی پدرش تو سن ۱۵ سالگی از خونه رفت و مستقل شد.نمیدونم حسی که توی اون زمان داشتم رو چجوری براتون بگم حسم خیلی عظیم بود بنظرم کلمات خیلی ناتوان تر از آن هستند که بتونن حسم رو منتقل کنن شاید باورتون نشه شایدم بشه این فایل یک ساعتو شانزده دقیقه بود من تو دقیقه ۴۰ به شدت رفتم تو فکر،فکر میکردم مردم و خدا داره باهام این صحبت هارو میکنه،اینقدر تو این فضا بودم که از دقیقه ۴۰ تا پایان چیزی نفهمیدم و دوباره برگردوندم و از نو دیدم فیلمو،واقعا میدونی آقای عباسمنش شما چقدر ثواب میکنی؟ میدونی چقدر بچه ها که خواستار تغییر هستند شما بستری درست کردید و شدی دستی از دستان خدا و این سایت زیبا و سازنده رو طراحی کردی،نمیدونم چی بگم ولی شب هایی بوده که به گذشته ام فکر میکردم و تفاوتم رو با زندگی الانم میدیدم واقعا احساس خوب در درون من جوش و خروش میکنه،آخه میدونی چیه؟جرقه هدایت من از فایل فقط روی خدا حساب کن شما بود که منو به شدت به فکر فرو برد و توی اون فکر هدایت هایی گفته شد و هدایت ها انجام شد تا الان که به اینجا رسیدم.آقای عباسمنش خیلی از شب ها که با گریه شوق با خدای خودم صحبت میکنم دعات میکنم از خدا میخوام خدا بهت همه چیز بده سلامتی ثروت بیشتر همه چیز چون واقعا لایقش هستی،نمیدونم این کامنت رو میخونی یا نمیخونی ولی از خدا میخوام بخونی و انگیزه بگیری و فایل های زیباتری تولید کنی و توی این دنیایی که نقش خدا بین انسان ها خیلی کم رنگه توحید رو گسترش بدی،امیدوارم روزی بشه یه کمپینی در جهان درست کنیم و من و همه دوستان هم فرکانسیم و شما در یک موقعیت خاص در کنار هم باشیم که صبح از خواب بیدار میشیم همدیگرو ببینیم گل بگیم گل بشنویم و از زندگی لذت ببریم.
سلام
شاید باورتون نشه
چرا نشه خودتون همه اهل دل اید باورتون میشه
چند روز بود داشتم با خودم این هارو تکرار میکردم و مسیر مدارم به اینجا رسیده که باید مسئولیت بپذیری باید عذر و بهانه ها رو کنار بذاری یه سری باور هایی که ساده بوده رو کنار گذاشتی اونهایی که تو رو تبرعه میکنه باورهایی که بهت اشتباه منتقل شد و خانواده اعتماد بنفس رو بهت ندادن و از این حرفا اما حالا زمانیه که تو باید یه بها جدی تری بدی و مسئولیت بپذیری
از دیشب داشتم به این فکر میکردم که باید مسئولیت بپذیرم و تمام نشونه های بیرونی و سایت مدام بهم تکرار میکرد گفت یه هدف برا خودم تعیین کنم که یه انگیزه و اشتیاق حسابی بده و با ترس هام هم بتونم راحتتر مقابله کنم در واقع داشتم با ذهنم با اهرم رنج و لذت مذاکره میکردم و دمشو میدیدم که ببینه دلم چی میخواد
گفت بیام برای خودم یه خونه مستقل بگیرم و امادگیم برای مسئولیت پذیری بیشتر بشه و یه فضای عالی بشه برای خریدن فایل های استاد و کار کردن و کار کردن و کار کردن روی اونها تو اون فضا
از یه ماه پیش که اولین کامنتمو تو سایت گذاشتم مدارم تغییر کرده انگار اینجا خونه ی خودمه امکان نداره هر چند روز نهااااایتش به اینجا و کامنت هام سر نزنم (( اگه اینو میخونید و تاحالا کامت نذاشتید حتما این کارو انجام بدید )) ؛ ((انشالله که تو این مدار باشید))
نکته جالب این بود که ۵ خط از کامنت این دوستومن رو خوندم راجع مسئولیت پذیری بود یهو یادم امد من چرا هدفمو ننوشتم ، پاشدم و رفتم و دفتر هدفمو ور داشتم و به زیبا ترین شکل هدفمو نوشتم راجع به یه خونه ی زیبا برای خودم نوشتم و برگشتم به ادامه کامنت دوستمون توی خطوط بعدی نوشتن استاد تو سن ۱۵ سالگی زندگی مستقل رو تجربه کرده ؛ حالا یا به جبر یا به اختیار چرا من خودم اگاهانه و سریع تر خواسته ام رو مشخص نکنم
این متن یعنی الله یکتا چشمک میزنه که افرین از طرف ما هم تاییده ، انشالله اگر تو بچه ی خوبی باشی و ایمان داشته باشی به هدایتم و توکل کنی و تلاش کنی من در موعد مقرر اون خونه خوشگل رو برات اماده میکنم البته خدا شرط نمیذاره ها همه ش دست خودمونه
البته بهم ثابت شده از اون تایمی که من هدفمو مینویسم از همون ساعت اون هدف تو جهان هستی اماده شده و خدا منو هدایت کرده به سمت اون هدف حالا میخواد چند روز یا ساعت یا چند ساااال بعد باشه
در پناه خدا هدایتگر زندگی کنید
سجاد قدمی