«تجربههای من از اعتماد به نشانهام» - صفحه 32 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری106MB25 دقیقه
- فایل صوتی23MB25 دقیقه
این صفحه ساخته شده تا در بخش نظرات آن، فقط داستانهایتان درباره جزئیات و شروع مسیری هدایتی نوشته شود که با کلیک روی دکمه «مرا به سوی نشانهام هدایت کن» آغاز شد.
اینکه چطور آن نشانه را تشخیص دادید؛
و آن نشانهها چه زنگهایی در وجودت به صدا درآورد و به چه تصمیماتی انجامید؛
و چه پلههای متوالی از قدمهای پی در پی را یکی پس از دیگری به تو نشان داد؛
و چه «تغییراتِ از اساس متفاوت با رویههای قبلیات» را در شخصیت و در وجودت رقم زد؛
و چطور از میان هزاران شیوه، روند و مسیری برایت سَرَند و غربال شد که بهترین، نزدیکترین، لذتبخش ترین، پرثمرترین و قابل اجراترین شیوه با امکانات و شرایط آن لحظهات بود.
و در نهایت، ادامه دادن در آن مسیر مهارتها، تجربهها، ایمان و عزت نفسی را در وجودت ساخته که بین شمای کنونی و آدم قبلی فاصله انداخته و نسخهی با ایمانتر در شخصیتات ساخته که گوش به زنگ پیغام نشانهها و بنیان کردن تمام جنبههای زندگیاش بر جدّی گرفتنِ مسیر هدایتی نشانههاست.
داستان هدایت تو به نشانههایی که برای حل مسائلتان به آنها هدایت میشوی، و قدمهای عملی و تکاملیای که در جهت آن هدایت برمیداری و تجربیاتی که-در ادامه- برای اشتراک با این خانواده در این صفحه نوشته میشود، از دل اعتمادی ناب متولد میشود که -حتی با وجود نجواهای ذهنتان-، نسبت به ساز و کار هدایتگونهی خداوند، در قلبتان میسازید و به قول خداوند:
ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
أُوْلَئكَ عَلىَ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. بقره
این جریان هدایت که همواره در جهان جاری است، فقط آنهایی را با خود همراه میسازد که تقوا پیشه کرده و ذهنشان را کنترل میکنند و به نشانهها اعتماد میکنند و تسلیم مسیر هدایتشان میشوند و رستگاران و متبرّک شدگان آنها هستند.
زیرا خداوند هرگز برای یاری ما، قوانینش را نقض، معلق یا موقتاً غیر فعال نمیکند، بلکه به شیوههای کاملاً طبیعی، منطقی و هماهنگ با سازو کار جهان هدایت خود را به سمتتان جاری میسازد.
ما از طریق ایدهها و نشانههایی هدایت میشویم که به واسطهی قرار گرفتن یک کلمه یا جمله، یا خواندن داستان و تجربهای که برایمان الگو میشود و مرز ناممکنها را در ذهنمان جابه جا میکند، یا راهکاری که دیگری برای مسئلهای متفاوت اجرایش کرده، یا گوش دادن به یک فایل و درک یک مفهوم از آن و…، به ما الهام میشود.
نقطه مشترک این نشانهها این است که همهی آنها، «پیغامی واضح از اولین اقدام برای حل مسائلمان» را در دل خود دارند.
پیغامی که فقط و فقط برای خودمان و از طریق خودمان قابل تشخیص و قابل درک است.
زیرا این وعدهی خداوند است که:
قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ
گفتيم همگى از بهشت فرود آييد، پس چون از جانب من هدايتى براى شما آمد، آنان كه از هدايت من پيروى كنند هرگز بيمناك و اندوهگين نخواهند شد. بقره 38
نکته مهم:
در راستای هدفما درباره نظم بخشیدن به محتوای سایت، در این صفحه فقط نظراتی منتشر میشود که درباره داستان و مسیر هدایت شدهای که به واسطه استفاده از دکمه «مرا به سوی نشانهام هدایت کن» نوشتهاید.
منتظر خواندن داستانها و روندی هستیم که در مسیر هدایتتان طی میکنید و نتایجی که پله به پله شما را رشد و به مرحلهی بالاتر هدایت میکند.
وقتی از قدرت کانون توجهمان برای دیدن، به خاطر آوردن و مرور کردن مسیر این هدایت استفاده میکنیم، یعنی با نوشتن درباره جرئیات این مسیر و به اشتراک گذاشتن با سایر اعضای خانوادهمان، صدق بالحسنی میشویم، آرام آرام، جنس محکمتری از ایمان و یقین در وجودمان نهادینه میشود که جانمایه و شخصیت ما را تغییر میدهد و به قول قرآن، چشمانمان را برای تشخیصِ بهتر و دقیق ترِ نشانههای هدایت بیناتر میکند.
سلام
چندروزه که دوره12قدم روتامین کردم وهزینش وپرداختم وفقط دارم 2تاجلسه اول این قدم وکارمیکنم ازنظرمالی خیلی توفشارافتادم بقدری که اجاره مغازه ام عقب افتاده 1ماهه وماهه2هم رسیده وماشینم تواین چندروزه نزدیک به20میلیون هزینه اورده وقسط هام رسیده ولی ازنظرروحی وذهنی یه آرامش خیلی خیلی عجیب وفوق العاده دارم ومیدونم که درست میشه انگاریکی داره بهم میگه توفقط آرام باش وآرام بمون وفقط این ویس هاروگوش بده وفقط نطاره گرباش وکاری به چیزی نداشته باش واینکه فقط تودستوپانزن وحرکت نکن وازاین بابت خیلی خوشحال وخورسندم وهمیشه انگاربایدمیگفتم خودم بایددرستش کنم تاخودم نرم تودل گرفتاری هاچیزی درست نمیشه ولی الان برعکس هست یه ندایی ازدرون میگه توفقط ارام باش وبقیه چیزاخودش درست میشه
سلام و احترام به همراه عشق به همه مخلوقات جهان
بدون مقدمه می نویسم من در قدم های اول همان تغییر باورهای قدیمی هستم هر لحظه احساس میکنم پروردگارم در من در حال کن فیکون است اول نشانه قوی از فرد دیگری دریافت کردم درخصوص حجاب و نماز سوال شفاف از پروردگارم پرسیدم فایل های حجاب استاد قبلا هم دیده بودم چون قبلا هم از پروردگارم پرسیده بودم اما راستش با ایمان اعتماد نکردم و حالا بعد از نشانه قوی که برام اومد حجاب و نماز آنچه تو دریافتی نیست دوباره بعد مدت ها به طرف استاد هدایت شدم جواب سوال حجاب گرفتم و خیلی اتفاقی گزینه نشانه را در سایت دیدم از خودم پرسیدم چه تردیدی داری؟ یادم اومد در مورد نماز خوندن تردید دارم کلیک کردم و حالا جواب نماز رو هم گرفتم اولین کامنت هایی که برای من اومد دو نفر از عزیزانی بودن که در مورد نمازخوندنشون قبل و بعد هدایتشون نوشته بودن و حتی فایلی که آمد کندن درخت هیولایی بود که با یک دستگاه کوچک از ریشه کنده شد و این به من الهام شد که این درخت باورهای توست که با ریشه های عظیمش کنده خواهد شد به آسانی زیبایی و عزتمندانه
سلام خدمت استاد عزیزم جناب عباسمنش وسلام خدمت همه دوستان عزیزم در این سایت الهی .
خداوند رو شاکرم بابت لطف بزرگش چه از لحاظ ایجاد این سایت زیبا وچه از لحاظ آشنایی من بااین مسیر زیبا و بودن استاد بزرگ و عزیزم در کنار و همراه و راهنمای ما.
دیروز یک فایل تو قسمت مرا به سوی نشانه ام هدایت کن به لطف خدا به من نشان داده شد که واقعا مشگلی که مدتها آزار فکری برایم داشت کاملا فراموشش کردم
من مدت زیادیه که بخاطر یک سری مسائل به شریک زندگی خودم شکاک شده بودم که به خود خدا قسم از دیروز بیخیال این مسئله شدم
خدارو شکر میکنم بابت خدای عزیز و بزرگم وبودن استاد عباسمنش که یک لطف بزرگ هستن از طرف خدا برای من .
از اول امسال خیلی جدی دارم استادمو دنبال میکنم به صورت جدی و واقعا خیلی زندگیم تغییر کرده .
استاد عزیزم ممنونم وسپاسگزارم
با سلام و عرض ارادت خدمت استاد بزرگوار و تمامی دوستان،راستش من خیلی وقت هست که دوست داشتم تجریه هایم را در رابطه با نشانه های دریافتی از این سایت و دوره های استاد بیان کنم که خوشبختانه الان فرصتش پیش آمد من هر بار که از همه جا رونده و مونده می شدم سراغ نشانه ها میآمدم و هر بار برایم راه جدیدی گشوده می شد چون سخنان استاد برایم مثل راهبری بود که مرا در مسیر زندگی کمک می کرد من از سال 1400 با دوره های ایشان از طریق تلگرام آشنا شدم در آن زمان اصلا وضعیت خوبی نداشتم و گاه گاهی به صورت جسته گریخته فایلهای انگیزشی ایشان را گوش می دادم تا اینکه در خردادماه 1401 من به همراه خانواده ام بخاطر مشکلات مالی که با برادرم داشتیم خانه و سرپناه خودمان را به ناحق در تهران از دست دادیم و فقط با یک ماشین مدل پایین و چند تکه لباس راهی پارک های تهران و بعد از چند روز بطور معجزه آسا سر از شمال درآوردیم و کلبه ای در حد سرپناه اجاره نمودیم و خلاصه در ظاهر از عرش به فرش افتادیم در آن کلبه من در تنهایی هایم بیشتر به فایلهای رایگان استاد گوش می دادم و چون ایشان همشهری من به حساب میآمدند خیلی احساس همپنداری با ایشان می کردم چون من تا اوایل جوانی در قم ساکن بودم و بعد به تهران مهاجرت کردم و اینکه ایشان تک پسر خانواده بودند و من تک دختر خلاصه در آن دوران تنها انیس و مونس من صحبتهای ایشان بود تا اینکه پسر کوچکم پول خرید دوره ی 12 قدم ایشان را به من هدیه کرد و من با خرید اون دوره دیگه خیلی احساس خوبی پیدا کردم چون خیلی دوست داشتم از آن وضعیت پیش آمده خارج شوم البته این را بگم که من شروع به گوش دادن آن درسها کردم ولی نه بطور صد در صد که گام به گام پیش بروم ولی با این حال کم کم برکت آن دوره در زندگیم متجلی شد و تونستیم بعد از یازده ماه جای بهتری اجاره کنیم و وسایلمون رو که در لابی ساختمون بود به شمال منتقل کنیم اینکه یه کوچولو وضعیت مون بهتر شد در خانه جدید من که فرصت بهتری پیدا کرده بودم دوره دوازده قدم را به شکل نوشتاری و گفتاری گوش می دادم گاهی که استاد اشاره به کار کردن و درآمد می کردند من می گفتم آخه من چطوری سر کار برم و همیشه در دلم جای این سؤال بود که من و کار ….آخه چگونه؟ راستش من دبیر زبان انگلیسی بودم که بخاطر مهاجرت به کانادا خودم را با بیست سال خدمت بازنشسته کرده بودم و حدود چند سالی بود که اصلا کاری انجام نداده بودم تا اینکه اواخر شهریورماه 1402 برای من پیامکی آمد که می توانم دوباره تدریس داشته باشم و بطور معجزه آسا در آن شهر کوچکی که ساکن بودم به رشته من نیاز بود و مرا پذیرفتند و با حقوق ظاهرا کمی که به من می دادند من یک سال از پایه هفتم تا دوازدهم زبان تدریس کردم و کلا حال و هوای من عوض شد چون من واقعا از نظر مالی و روحی ضربه شدیدی خورده بودم و در این برهه از زندگی بازم به گوش دادن دوره دوازده قدم ادامه می دادم چون به گفته ایشان که می فرمودند چند وقت به من اعتماد کنید و دیگر چیزهای اضافه گوش ندهید من اعتماد کردم و برکت آن را در زندگی با تمام وجود احساس کردم الانم که این نوشته را می نویسم هنوز تدریس دارم و با همان پول به ظاهر اندک ولی با برکت حتی توانسته ام اندوخته کوچکی برای خودم جمع کنم تا برای بهتر شدن مسیر زندگی از آن استفاده کنم البته بنده بعدا دوره احساس لیاقت را هم با پول خودم خریداری کردم و بازم جسته گریخته گوش می دادم تا اینکه دیشب تصمیم گرفتم دوره را بطور کامل و مفصل گوش کنم فایل اول را دیشب گوش دادم و در خواب دیدم استاد آمده به همان واحدی که در تهران من از دست دادم و در خانه ما میهمان بودند و دست نوشته هایی را برای من توضیح می دادند من بایستی سر کار می رفتم و نگران بودم استاد از پیش ما بروند ولی ایشان گفتند فعلا در ایران قصد دارند بمانند و من خیلی خوشحال بودم که از نزدیک می توانستم برای رسیدن به ثروت از ایشان کمک بگیرم صبح وقتی بیدار شدم از پنجره نور آفتاب قشنگی که روی برفهای زیادی که باریده بود انعکاس بسیار زیبایی را بوجود آورده بود و واقعا منظره زیبایی با وجود درختان و پرندگان خلق شده بود و من با آن رؤیای خوبی که دیده بودم کلی انرژی گرفتم و به سایت ایشان روی آوردم و برای دیدن نشانه خودم سراغ پروفایلم رفتم که بطور غیر قابل باوری دوره ی احساس لیاقت را برایم بارگذاری کرد و مرا بیشتر به دوره های ایشان معتقد کرد واقعا دست استاد و خانم ایشان درد نکنه که این همه به ما لطف دارند و با انتقال احساس خوب بی نظیرشون زندگی ما را متحول می سازند و در آخر از اینکه استاد هم در شمال گاهی زندگی کرده اند خوشحالم و امیدوارم منم سفر صعود خودم را به قله های ثروت در کنار آموزه های ایشان شروع کرده ام ببخشید خیلی وقتتون رو گرفتم البته که من کلی گویی کردم وگرنه که جریان زندگیم به کتابی قطور احتیاج دارد مرسی از همه
سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان نابم
پریشب ساعت حدودا ۱۲ به دلیل ی سری مشکلات از خداوند هدایت خواستم و دکمه مرا به سوی نشانه آن هدایت کن رو زدم و فایل قسمت ۱۵ سفر به دور آمریکا اومد که مضمونش بر ساده گرفتن کارها بود.
همون لحظه که فایل رو نگاه کردم ی الهامی توی ذهنم اومد و گفت محمد رسول حس بدی که داری رو روی کاغذ بیار بهترین کار و ساده ترین کار همینه خب منم قلم و دفترم رو برداشتم و شروع کردم به نوشتن
بسم الله الرحمن الرحیم
خب داستان از اونجایی شروع شد که من نزدیک به یک ماه حس و حال عالی و فوقالعاده ای داشتم و همش لبخند به لبانم بود و از ته قلبم شاد و خوشحال بودم و شکر گزاری میکردم، کلا آرامش عجیبی داشتم.
تا اینکه خداوند گفت بذار مدار این بنده ام رو ببرم بالاتر(اولش نمیدونستم ) یک شب رفتم پیش دوستم و شب رو با دوستش و خانومش رفتیم خوش گذرونی وقتی برگشتیم دوستم ی دعایی کرد که در خانوادشون مرسوم بود (خدایا این لحظات شادی و خنده رو بر ما ببخش و از عمرمان حساب نکن) کلی کیف کردم از این دعا ولی وقتی مضمون دعا رو گفت دیدم کلا برعکس چیزی که من فکر می کردم شد، بگذریم
شب خونه دوستم موندم و فردا صبح برگشتم تا اینکه ظهر دوستم تماس گرفت و شروع کرد به گلایه کردن از من و خلاصه حرفایی زد که اصلا انتظار نداشتم سر ی سوتفاهم و گوشی رو قطع کرد از اون لحظه به بعد ۴ شبانه روز ذهن من درگیر خودخوری بود و هربار که میومدم کنترلش کنم موفق نمیشدم و همش توی ذهنم جنگ و جدال داشتم. گاهی موفق میشدم قانعش کنم که محمد رسول تو که میدونی این یک سوءتفاهم هست پس اگه میتونی ثابتش کن و اگه نمیتونی بسپرش به خدا نمیدونستم چیکار کنم و چطوری کنترلش کنم و همین حس بد باعث شده بود اتفاقات بد همینجوری پشت سر هم می افتاد حتی غذایی که همیشه عالی درست میکردم بقدری تلخ شده بود که واقعاً قابل خوردن نبود.
پریشب دیگه واقعا کلافه شده بودم گفتم محمد رسول دیگه یا باید بمیری یا باید کنترلش کنی اگه نمیتونی کنترل کنی بهترین کار اینه که خودتو بکشی اومدم سایت کامنت بچه ها رو بخونم دیدم نه اصلا راه نمیده تا اینکه هدایت شدم به دکمه مرا بسوی نشانم هدایت کن و وقتی فایل رو نگاه کردم ی حسی بهم گفت تمام اتفاقات رو بنویس و من شروع کردم به نوشتن جملات بالا و تمام احساسات بدم رو روی کاغذ آوردم و گفت وقتی جواب گرفتی کاغذ رو بسوزون چهار صفحه نوشتم و وقتی تموم شد حسم ی کمی بهتر شده بود گفتم کامنت بخونم که وسط کامنت اصلا نفهمیدم چطوری خوابیده بودم و صبح که از خواب پا شدم دیدم کل اون احساسات که ۴ شبانه روز منو از درون داشتن میخوردن تموم شده بود و واقعاً بسیار حس فوقالعاده ای داشتم حتی صد برابر بهتر از زمانی که این اتفاقات برام نیفتاده بودن .
دیروز میخواستم کامنت بزارم که گفتم این اتفاقات به درد کسی نمیخوره کامنت نمیخواد بزاری ی جورایی قانع شده بودم ولی امروز گفتم اگر هم کسی نخونه و به درد کسی هم نخوره ی ردپایی برای خودم میشه که بفهمم نتیجه کنترل کردن ذهن باعث اتفاقات عالی خواهد شد.
سپاسگزارم از خداوند و دستان پر مهرش
اصلا چون در مدار خوندن نتایج دوستان نیستم هیچ ارتباطیم با این ایکن سایت برقرار نمیکنم
گاهی میخونم بچه ها کلی نشونه گرفتن
یا دقیقا جواب سوالشون
یا دقیقا مهر تائیدی بر کارشون
یا ازین جنس محتوی ها باهاش روبه رو میشن شروع میکنم به تحسینشون
اما یکم حسم بده اعتراف میکنم یه جورایی حسودیم میشه
خداروشکرر…….
خدایا منم برسون به مدار استفاده و ازین بخش سایت …
این حس بد این بخل رو ازم بگیرو نور ایمانو به دلم بتابون
(امروز دهمین روز سفرنامم
۹۴ امین روز عضویتم در سایت)
استاد عزیزم، خانم شایسته و دوستان سایت، سلام
این متن رو میخواستم برای فایل نشانه ام بنویسم اما بر خلاف تمام بخشهای سایت که قبلا دیده بودم، این فایل بخش نظرات نداشت به خاطر همین با خودم گفتم شاید اصلا بهتر باشه بیام اینجا کامنتم رو بنویسم.
برای اینکه داستان رو توضیح بدم لازمه اول یکی دوتا موضوعی که این چند وقت توی ذهنم بوده رو بگم. چند وقت هست که درباره خرید یکی از دوره های استاد دارم فکر میکنم و همش میاد توی ذهنم که باید بخرمش، حتی دوره رو به سبد خریدم هم اضافه کردم اما خرید رو هنوز نهایی نکردم. از طرف دیگه یه دوره تخصصی رو چند وقت پیش شرکت کرده بودم که در دو مرحله بود و اصلا ربطی به رشته تخصصی خودم هم نداشت اما توجهم رو جلب کرده بود و دوست داشتم که دوره رو بگذرونم. حالا اون دوره در حال تموم شدن هست و برای دوره پیشرفته اش یه جلسه معارفه برگزار شد که بعدش هرکس دوست داشت برای دوره پیشرفته ثبت نام کنه. خلاصه بعد از جلسه معارفه حس کردم احساسم جالب نیست! همش این فکرا میومد توی ذهنم که این دوره هیچ ربطی به رشته تو ندارن! اگه ادامه ندی که تمام هزینه های مالی و زمانی و این همه وقت و انرژی که تا الان گذاشتی هدر میرن، اگر هم بخوای ادامه بدی هم معلوم نیست تهش چی میشه! این که اصلا رشته تو نیست! چجوری میخوای وارد بازار کارش بشی؟؟! دوباره یه عالمه هزینه و وقت و انرژی میزاری که تهشم به نظر میاد که هیچی نیست!
خلاصه یه فکرایی که آدم رو توی شک میبرد و از اینجور فکرا که اصلا چی شد من این دوره ها رو ثبت نام کردم؟!
دیگه میدونید نجواها اینجور موقع ها چجورین و اصلا باعث میشه که شک کنی نکنه من هدایتهای توی مسیر رو درست متوجه نشدم و وارد مسیر اشتباهی شدم!
تا اینکه دیروز نمیدونم چی شد که حس کردم دلم میخواد از فایلهای استاد راجع به هدایت گوش کنم و همش یکی از فایلها که هم خیلی دوستش دارم و هم اتفاقا چند روز پیش برای نشانه ام بود، میومد توی ذهنم. (اولین فایلی که استاد توی کلاب هاوس برگزار کردن و دوستی به نام سپیده اومد و درباره هدایت گفت) و همش این جمله اش میومد توی ذهنم که میگفت: استاد همه چیز هدایته.
خلاصه داشتم فکر میکردم برم این فایل رو دوباره ببینم بعد گفتم نه برم از توی بخش کلیدهای سایت، هدایت رو باز کنم و از بین فایلهاش انتخاب کنم و بعد و دیدم اونجا واژه هدایت نداره بنابراین رفتم توی بخش قدمهای تکاملی برای هدایت و فایل 29 مصاحبه با استاد رو دیدم که استاد در شروع فایل میگه: آسان کنیم در ذهنمون قدم برداشتن رو و قدم برداریم و بعد در پاسخ به یکی از سوالات میگن: من فکر میکنم توی بحث عمل کردن به ایده های الهامی، بیشتر از همه، بحث بحث باور به اینکه این ایدهه الهامیه. که دقیقا همون شک من که نکنه ایده رفتن من توی این مسیر الهامی نبوده باشه رو داشتن توضیح میدادن.
البته اینجا یه موضوع دیگه هست که بیشتر مربوط به بحث ثروت هست. داستان اونم اینه که چند وقت پیش یه ایده عجیبی به ذهنم رسیده برای شروع یه کاری و بخش زیادی ازش رو هم انجام دادم اما منتظر بودم تا چند روز دیگه که کلاسم تموم میشه دیگه استارتش بزنم اما هر بار چشمم به وسایلش که گوشه اتاقم هستن میوفتاد، پیش خودم میگفتم: خدایا، من درست متوجه شدم یا دارم اشتباه میکنم؟! (چون از نظر خودم کار عجیبیه!)
خلاصه صحبتهای استاد توی این فایل هم خیلی با فکرای این چند وقته من مطابقت داشت.
حالا ظهر که اومدم توی سایت و فایل نشانه ام رو زدم، صفحه معرفی دوره راهنمای عملی برام باز شد که همونطور که گفتم بخش نظرات نداشت:
حالا میرسیم به جوابهایی که خداوند به دغدغه های این چند روز من داد:
یکی از جمله های سایت که اتفاقا با رنگ قرمز و بولد نوشته شده بود اینه:
و آگاهیهای این دوره، «هدایت خداوند و پاسخ او به درخواستهایت است» تا از مسیری آسان، سرراست و لذت بخش، شرایط دلخواه را در زندگیات خلق کنی.
اینکه روز قبل من به دنبال هدایت بودم و بعد امروز توی فایل نشانه ام همچین چیزی برای من نمایش داده بشه بهم نشون داد که دارم مسیر رو درست میرم و باید ادامه بدم.
مورد بعدی این بخش از متن فایل نشانه ام بود که میگه:
و به شما می گویم که نگران هزینه کردن برای تغییر باورهایت نباش. نگران هزینه کردن برای آموزش خودت نباش زیرا این بزرگترین سرمایه گذاری زندگی ات خواهد بود.
نگران هزینه کردن برای خریدن این دوره نباش زیرا این سودآورترین سرمایه گذاری زندگیات خواهد بود. سرمایه گذاری روی خودت، فکرت و باورهایی که قطار زندگی ات را وارد همان ریلی می کند که به خوشبختی ختم می شود.
این هم پاسخ بعدی خداوند برای دغدغه من.
و بعد این آیه ها یادم اومدن که میفرماید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
ن ۚ وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ﴿١﴾
به نام خدا که رحمتش بیاندازه است و مهربانیاش همیشگی
نون، سوگند به قلم و آنچه می نویسند،
مَا أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ ﴿٢﴾
که به سبب نعمت و رحمت پروردگارت تو مجنون نیستی؛
وَإِنَّ لَکَ لَأَجْرًا غَیْرَ مَمْنُونٍ ﴿٣﴾
و بی تردید برای تو پاداشی دایم و همیشگی است؛
وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ ﴿4﴾
و یقیناً تو بر بلندای سجایای اخلاقی عظیمی قرار داری
فَسَتُبْصِرُ وَیُبْصِرُونَ ﴿5﴾
پس به زودی می بینی و می بینند
خدایا شکرت. هزاران بار سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و مدیر عزیز سایت
من میخوام مغازه خودم رو راه بندازم و بعد از حدود 8 سال کار تو شرکت، میخوام این سبک کاری کارمندی بذارم کنار و شغل خودم رو راه بندازم.
الان حدود 2- 3 سالی میشه که تصمیم به این کار دارم شایدم بیشتر اما حدود 9 ماه پیش، براساس یک زنگ و یک دعوت، طی 3 هفته از شرکت قبلی ام استعفا دادم، خونه ای که 3 ماه قبلش اجاره کرده بودم پس دادم و از شهری که زاردگاهم بود دراومدم و اومدم ساوه. جایی که فقط یکی دو بار از کمربندی اش رد شده بودم.
کارم رو تو شرکت مشابه قبلی شروع کردم . اما با جایگاه و اشل حقوقی بالاتر.
9 ماه که تو این شرکت هستم.
چی شد که جدی تر شدم برای ایجاد کسب و کار خودم.
حدود 1ماه قبل، با این که وضعیت سلامتی خوبی دارم، اما تو محیط کار تحت شرایط استرس بودم در تمام این حدود 7 ماه اخیر، جوری که بعضی روزها اماده بودم تا تنشی برام اتفاق بیفته. انقدر اماده بودم که مثلا اگر تا ساعت 4 اتفاق نمی افتاد، خودم به شک می افتادم. ولی ساعت 6، از اونی که انتظارش داشتم شدیدتر پیش میومد.
به قول استاد اگر فرکانس تون خوب نباشه، اولین جایی که خودش نشون میده، رو بدنتون. منم تو این چند ماه، ی جاهایی که فرکانس ام خوب نبود مریض می شدم و سنگین ترین اش همین بود که کارم به بیمارستان و عمل رسید.
اما جلو ضرر از هرجا بگیری منفعت هست.
من حدود 36 سن دارم. 2 تا بچه 3 ساله و 2 ساله دارم. خونه ام اجاره ای و الانم مغازه رو اجاره کردم. ی ماشین سمند 96 دوگانه دارم.
الان که تو شرکت هستم و تو اخرین روزهای کاری ام به سر می برم. پایه حقوق ام 19 میلیون و تقریبا با ی اضافه کار جزئی، 25 میلیون دریافتی دارم. ساعت اضافه کارم حدود 135 هزار تومن، به ازای یک ساعت. سرپرست آزمایشگاه کنترل کیفیت بودم.
اینا رو دارم برای خودم می نویسم تا به یاد بیارم چه شرایطی داشتم و چی شد که تصمیم به آغاز یک زندگی جدید کردم.
تنها عاملی که باعث شد 9 ماه پیش مهاجرت کنم. فقط باور هام بود. یعنی چی؟
من تو شرکت قبلی ام خیلی تلاش کردم (صحبت و جلسات متعدد با مدیر کنترل، مدیر کارخونه، مدیر عامل، مدیر اداری و … و انواع اقسام پرزنت ها) که شرایط بهتری برای عنوان شغلی ام ایجاد کنم. البته بعدش با خودم گفتم همه اینها فقط برای 50 هزار تومن که واقعا تو سال 1401 عدد ناچیزی بود. اما جواب نداد. بخاطر این با اولین پیشنهاد هم شرکتم عوض کردم، هم محل زندگی ام.
شرایط ام بهتر شد. اما نسبت به خودم، نسبت به زندگی ای که دوس دارم برای خودم و خانواده ام بسازم خیلی فاصله داره.
الان که دارم این مینویسم، دیگه نمیتونم خواسته های بالا دستی خودم رو انجام بدم، در حالی که خودش هم بهش اعتقاد نداره و با اینکه می دونه حرفش و کارش درست نیست. اون به من زیر دست دیکته میکنه.
نمیتونم وقتی یک نفر از شرایط حقوقی و شغلی اش راضی نیست و زیر دست منه، بهش بگم بخاطر باورهات و تصمیمی که برای زندگی ات گرفتی هست.
نمیتونم چیزی که نیست و ایجاد کنم ( داده سازی) و به انجام این کار افتخار کنم.
نمیتونم هر روز که از سرکار میام، خسته باشم از کاری که دلم باهاش نیست.
من حدود 12 ساعت حداقل در روز تو کارخونه کار می کردم. از 7 صبح حداقل تا 7 شب. اما با خودم گفتم چرا این انرژی رو برای کار خودم نذارم. درآمد و عایده اش هر چی باشه از این برام بهتره.
من ادمی هستم که تشویق مداوم از طرف بقیه و خودم بهم انرژی و انگیزه میده. اما کارمندی، کاری که تو تشویق روزانه نداری، ماهیانه بهت حقوق میدن.
اما تو شغل خودم، تو اگه روزانه نه هرچند روز یکبار کارت بکشن برات خوشحالی و نتایج میبینی.
وقتی تو کارخونم، با این که دارم کارم انجام میدم، احساس میکنم دور خودم میچرخم. کارم برای خودم اورده نداره. نمیتونم اهرم کاری بقیه باشم.
با خودم قول دادم هر روز قبل از شروع کارم، قسمت نشانه من برای خودم باز کنم و از الهام ها و هدایت خداوند از طریق سایت عباسمنش استفاده کنم.
امروز که فایل زندگی در بهشت قسمت 51 برام اومد و باز کردم. متن آغازی جلسه دقیقا شرح حال من بود. دلم میخواد این متن اینجا بذارم، ولی کامنتم خیلی بزرگ میشه.
اما نشانه هاش، من میخوام از رشته شیمی و کنترل کیفیت و آزمایشگاه تغییر مسیر بدم و کافی نت بزنم. بگذریم از اینکه چرا نمیخوام تو حوزه قبلی کار کنم، بخاطر باورهایی که نسبت به شیمی دارم. اینکه کار شیمی، کاری که پول توش نیست. و چون همیشه برام امکانات آزمایشگاهی کم بوده و باید ی جای خاص کار آزمایشگاهی انجام بدی. خودم رو تو قفس میبینم و خودم رو محدود به مکان می بینم و با انتخابم برای زندگی که دوست دارم آزادی زمانی، مکانی و مالی داشته باشم منافات داره. شاید قدم گذاشتن تو کار کافی نت باعث بشه فضاهایی کشف کنم که میتونم در عین اینکه کار شیمی کنم. ویژگی های آزادی زمانی و مکانی داشته باشه.
تو متن توضیحات کامنت نوشته
“بعد متوجه شدم آقا اگه ایلان ماسک تونسته هر قدمی رو در زندگیش برداره و هر اقدامی رو عملی کنه چون تونسته ذهنشو کنترل کنه. یعنی داره واقعا رو ذهنش کار میکنه. شاید ناخودآگاه باشه شاید هم خودآگاه، اما در هر صورت داره ذهنش رو کنترل میکنه
اتفاقا خودش در یکی از مصاحبه هاش میگفت که: “مردم فکر میکنند من ترس رو احساس نمیکنم اما در واقعا من بعضی وقت ها خیلی قوی احساسش میکنم”
بعد خودمو گذاشتم جای ایلان ماسک زمانی که شرکت اینترنتیش رو فروخته بود و یکسال بعدش میخواست وارد صنعت هوا فضا بشه.
بعد گفتم واقعا فکر کردی ایلان ماسک این نجواها رو در ذهنش نداشت ؟؟
*
– تو چجوری میخوای در هوا فضا موفق بشی وقتی که حتی یک مدرک دانشگاهی هم در این حوزه نداری ؟ تو علمشو نداری.
– تا حالا دیدی که یک شرکت خصوصی در این صنعت موفق باشه ؟ تا وقتی که بزرگترین و قدرتمندترین دولت های جهان دارند در این حوزه فعالیت میکنند ؟ مثل روسیه و آمریکا و …
– اصلا اسم ناسا رو شنیدی ؟ غولی که داره بیش از 50 سال در صنعت هوا فضا فعالیت میکنه و افتخارات داره ؟ تو چجوری میخوای با همچین سازمانی رقابت کنی ؟
– درسته که حالا مثلا 200 میلیون دلار پول داری ! اما این پول در این صنعت پول خرد محسوب میشه! اونم در حالی که ناسا هر سال بیلیونها دلار از بودجه فدرال بهش اختصاص داده میشه.
– اصلا چجوری میخوای مهندس ها و دانشمندهای خوب رو قانع کنی برای تو کار کنند ؟ آخه تا وقتی ناسا هست که رویای همه متخصص های خوبه، که میاد برای تو کار کنه ؟
و ….
*
واقعا فکر میکنی ایلان ماسک این نجواها رو نداشت ؟ چرا داشت. هر انسانی داره. فارغ از اینکه چقدر موفقه
و اگه تونست قدم برداره و اقدامات عملی انجام بده صددرصد اومده رو ذهنش کار کرده تا این نجواها رو خفه کنه و بجاش باورهای درست رو بزاره. همون باور عزت نفسی که اعتقاد داره از عهده انجام کار برمیاد حتی اگه مدرک و حتی تخصصشو نداشته باشه. همون فراوانی ای که میگه چیزی که زیاده مهندس و دانشمند و …”
و این تیکه اش
“بله، زندگی قانون داره
موفقیت شانسی نیست
و تنها عاملش هم کنترل ذهنه
تنها عاملش
بعد از همه این قضایا نقش سیدحسین و فایل هاش هم در زندگیم مشخص شد !
ایشون اومده تبدیل شده به اون خانواده ی پولدار و ثروتمندی که هیچ وقت نداشتم
اینکه بدونم آقا این آدمای ثروتمند چیکار میکنند که که موفق شدند ؟
چجوری زندگی میکنند و چجوری فکر میکنند ؟
دوره هاش و فایل هاش راز خوشبختی من نیست
بدون اونا هم میشه
اما اومده که کارم رو راحت تر کنه”
این چیزی که دغدغه من بود و خدا نشانه اش رو از این طریق بهم داد و نتیجه اش برام آرامش شد.
ممنونم استاد برای همه چیز، برای همه راهنمایی هاتون و بهترین سایتی که ساختید.
به نام رب العامین
سلام به استادعزیزم و مریم جان و دوستای خوبم.
میخوام بگم توی این قسمت من رو به نشانه ام هدایت کن چیزهای هست که ذهنتو اون روز مشغول کرده و درگیرش هستی همون فکرتو برات به صورت نشونه میاره من بارها تجربه کردم.
دیشب داشتم فکر میکردم کجای کارم اشتباس که درست نتیجه نمگیرم که به قسمت شانزده گفتگوی دوستان با استاد هدایت شدم .دوستان اگه این فایل رو ندیدید توصیه میکنم حتما ببینید که باورتون قوی تر بشه..
درمورد دوست خوبمون فرزانه وهمسرشون اقا محمد هست ..حرفهای خوبی زده شدو این دو دوست عزیز نتایج خوبی گرفتن.اونجایی که استاد گفتن ((شما اگه مسیر درست رو برین درزمان مناسب با ادمهای مناسب و شرایط مناسب برخورد میکنید)). این اون حرفی بود که باید میشنیدم..
دوستان یه چیزی بگم خدا هر لحظه جوابتو میده فقط باید گوش شنوا داشته باشی و این موقعی هست که احساست خوب باشه.. و دوم اینکه باورش کنی ..اگه نتیجمون خیلی کمه اینه که ما باور نداریم که قوانین جواب میده ..فرکانس رو باور نداریم..اینکه همه زندگی دست خودمونه باور نداریم..باید باورهامون اول درست بشه…این حرفهایی بود که باید اول به خودم بزنم و اینکه شاید بدرد دوستان بخوره.
من قرار نبود کامنت بنویسم اما حسی از درون بهم گفت که بنویسم ..خدارو شکر میکنم در کنار شما استاد عزیز و دوستانم هستم…و خدا رو شکر که من رو هدایت میکنه..
درپناه حق باشید
تپش قلبم زیادشده بود دست وپام یخ شده بود چشمهام تارشده بود…خدایا چی قراره رقم بخوره..چراحال درونیم خوب نیست، چکاربایدبکنم انگار ده نفربادستان کثیفشون تودلم لباس میشورن…ذهنم بیقرارشده بودمانندیک اسب سرکش نمیتونستم مهارش کنم..آخه مدتی هست بیکارم وبه ناچار هی قرض گرفتم …یک خانم تنها باید یک تصمیم جدی میگرفتم فروش خونه برای ایجاد یک شغل جدید اونهم توی این شرایط سخت ..بین دوراهی نامعلوم گیرکرده بودم عده ای مراتشویق میکردند وعده ای لعنم میکردند که اگر انجام بدی بدبختی و کارتون خواب خواهی شدازدنیایک آپارتمان داری اون رو هم ازدست میدی …اخرکار تاریک… اول راه نامعلوم خدایاچه کنم… طبق معمول تفعل زدم به سایت استادعباسمنش واستادم بابیان زیبافرمودن هدایت و نشانه رو ازخودخدابایدخواست راه رو اوبرایت نشان میدهد ونیاید هفته ها در دوراهی ماندچون تردید آسیب جدی به جسم وروان خواهدزد…
تازه فهمیدم بیدارخوابی شبها ودردمعده ،همه وهمه از این تردیدکفتی هست که سه ماه نتونستم انتخاب درست داشته باشم.
باورها وترس ها ویک خانم تنها وکلی قرض وخرج زندگی وشرایط سنی که با49سال هرجا به من کارنمیدن، این ترمز ها من رو ازپا درآورده بود و جالبه بدونین دوستان به هر دری میزدم تا سریعتر به پول برسم که نمی شدکه نمی شدتازه هزینه هام بیشترهم میشد بیمارجسمی هم شده بودم باید پول ام از آی سونوگرافی ودارو… روزهای خیلی سختی رو گذروندم که شایداکثر شمادوستان شرایطم رو درک کنین…
اما باگوش دادن مطالب استادتصمیم گرفتم با جمله تاکیدی که خداوند مدیر و راهنمای من هست وتاشب مراهدایت خواهدکردتاتصمیم درستی بگیرم یا آره یانه؟باید زودتر از دوراهی وشک وتردیدخودم رونجات بدم به قول استاد عباس منش عزیز تردیدبزرگترین سم هست، و من باتکرارخدایا راه را برای من نشان بده ادامه دادم واحساسم روخوب کردم گویا تکیه گاه غنی پیداکرده بودم…
تا اینکه فردی که قراربود من باهاش شریک بشم و بیزینس بزنم وباپول آپارتمان من وخودشون این امرصورت بگیره..یکهوهمسرشون بدون هیچ هماهنگی وسوالی زنگ زد وکلی گریه کرد که خسته شده از بی فکری مالی شوهرش وکلی چک برگشتی دارن وازمن خواست برایشان دعاکنم… نمیتونم احساسم روبیان کنم چه حالی شدم چطور من به حرفهای این فرد داشتم سرپناهم رومیفروختم..
بعدازتماس تلفنی من کلی زمین روسجده کردم از اینکه هدایت شدم به سمت تصمیم درست وسریع زنگ زدم و گفتم برای ایجاد شغل نیاز به فروش خونه نیست وشهودم بهم میگه باید قوانین روبیاموزی تابه شغل وثروت برسی وخداروشکرکردم.(راستی دوستان اگرفکری به ذهنتان میرسه بگین چکاربایدکردمتشکرم)
به هرحال ازخونه فروختن منصرف شدم ولی هنوز بیکارم..خداوندمراهدایت کنه سمت رسالتم وشغل جدیدم…
جاداره ازاستادعزیز وخانوم شایسته ی گل که بی ریا قوانین زندگی را به مامی آموزند سپاس گذاری ویژه داشته باشم… اکنون پس از نوشتن در این سایت خیلی سبک شدم و احساس میکنم شماها اعضا خانواده ی من هستین که تونستم خیلی راحت بهتون حرف بزنم .خدایااااشکرت بابت آگاهی ازاین سایت پربرکت،️
سلام دوست عزیز
ان شاءالله خدا بهتون سلامتی و آرامش بده
من پیشنهاد میکنم از یک کار خونگی شروع کنید حالا هرچی که دوست دارید میتونه درست کردن ترشی و مربا خونگی باسه، دوخت و دوز، تریکوبافی یا هر چیز دیگه
یک نام انتخاب کنید که من نام کاربریتون رو خیلی دوست داشتم و معلومه سلیقه خوبی در انتخاب نام دارید
بدون سرمایهگذاری اولیه آنچنانی
یک کانال ایتا و اینستا بزنید و با توکل بر پروردگار شروع کنید
بعدا عکاسی محصول و جذب مشتری و کار با اینستا و ایتا رو هم بهبود میدید کم کم به امید خدا
سلام ب دوست عزیز و همفرکانسی
شما علاقه ب هر چیزی دارید رو توی وجودتون پیدا کنید و سراغ علاقه تون برید و حرکت کنید
خداوند بدون شک کمکتون میکنه
هر روز روی افکارتون کار کنید و آگاهی های سایت دنبال کنید
بدون شک با این روند شما بعد از سه سال ب حدی از درآمد میرسید ک نیازی ب هیچ احدی ندارید
فقط استمرار داشته باشید و توکل واقعی
ان شالله ب لطف خدا و استاد عزیز و باور های خودتون منتظر کامنت های بعدی از شما هستم تا از نتایج خودتون بنویسید
در پناه الله سالم و سلامت و شاد و قدرتمند باشید