«تجربه‌های من از اعتماد به نشانه‌ام» - صفحه 48


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری
    106MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی
    23MB
    25 دقیقه

این صفحه ساخته شده تا در بخش نظرات آن‌، فقط داستان‌های‌تان درباره جزئیات و شروع مسیری هدایتی نوشته شود که با کلیک روی دکمه «مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن» آغاز شد.

اینکه چطور آن نشانه‌ را تشخیص دادید‌؛

و آن نشانه‌ها چه زنگ‌هایی در وجودت به صدا درآورد و به چه تصمیماتی انجامید؛
و چه پله‌های متوالی از قدم‌های پی در پی را یکی پس از دیگری به تو نشان داد‌؛
و چه «تغییراتِ از اساس متفاوت با رویه‌های قبلی‌ات» را در شخصیت و در وجودت رقم زد‌؛

و چطور از میان هزاران شیوه‌‌، روند و مسیری برایت سَرَند و غربال شد که بهترین‌، نزدیک‌ترین‌، لذت‌بخش ترین‌، پرثمرترین و قابل اجراترین شیوه با امکانات‌ و شرایط آن لحظه‌ات بود.

و در نهایت‌، ادامه دادن در آن مسیر مهارتها‌، تجربه‌ها‌، ایمان و عزت نفسی را در وجودت ساخته که بین شمای کنونی و آدم قبلی فاصله انداخته و نسخه‌ی با ایمان‌تر در شخصیت‌‌ات ساخته که گوش به زنگ پیغام نشانه‌ها و بنیان کردن تمام جنبه‌های زندگی‌اش بر جدّی گرفتنِ مسیر هدایتی‌ نشانه‌هاست.

داستان هدایت تو به نشانه‌هایی که برای حل مسائل‌تان به آنها هدایت می‌شوی‌، و قدم‌های عملی و تکاملی‌ای که در جهت آن هدایت برمی‌داری و تجربیاتی که-در ادامه- برای‌ اشتراک با این خانواده در این صفحه نوشته می‌شود‌، از دل اعتمادی ناب متولد می‌شود که‌ -حتی با وجود نجواهای ذهن‌تان-، نسبت به  ساز و کار هدایت‌گونه‌ی خداوند‌، در قلب‌تان می‌سازید و به قول خداوند:

ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
أُوْلَئكَ عَلىَ‏ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. بقره

این جریان هدایت که همواره در جهان جاری است‌، فقط آنهایی را با خود همراه می‌سازد که تقوا پیشه کرده و ذهن‌شان را کنترل می‌کنند و به نشانه‌ها اعتماد می‌کنند و تسلیم‌ مسیر هدایت‌شان می‌شوند و  رستگاران‌ و متبرّک شدگان آنها هستند.

زیرا خداوند هرگز برای یاری ما‌، قوانینش را نقض‌، معلق یا موقتاً غیر فعال نمی‌کند‌، بلکه به شیوه‌های کاملاً طبیعی‌، منطقی و هماهنگ با سازو کار جهان‌ هدایت خود را به سمت‌تان جاری می‌سازد.

ما از طریق ایده‌ها و نشانه‌هایی هدایت می‌شویم که  به واسطه‌ی قرار گرفتن یک کلمه یا جمله‌، یا خواندن داستان و تجربه‌ای که برای‌مان الگو می‌شود‌‌ و مرز ناممکن‌ها را در ذهن‌مان جابه جا می‌کند‌، یا راهکاری که دیگری برای مسئله‌ای متفاوت اجرایش کرده‌، یا گوش دادن به یک فایل و درک یک مفهوم از آن و…‌، به ما الهام می‌شود.

نقطه مشترک این نشانه‌ها این است که‌ همه‌ی آنها‌، «پیغامی واضح از اولین اقدام برای حل مسائل‌مان» را در دل خود دارند.

پیغامی که فقط و فقط برای خودمان و از طریق خودمان قابل تشخیص و قابل درک است.

زیرا این وعده‌ی خداوند است که:

قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ

گفتيم همگى از بهشت فرود آييد، پس چون از جانب من هدايتى براى شما آمد، آنان كه از هدايت من پيروى كنند هرگز بيمناك و اندوهگين نخواهند شد. بقره 38

نکته مهم:

در راستای هدف‌ما درباره نظم بخشیدن به محتوای سایت‌، در این صفحه فقط نظراتی منتشر می‌شود که درباره داستان و مسیر هدایت شده‌ای که به واسطه استفاده از دکمه «مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن» نوشته‌اید.

منتظر خواندن داستان‌ها و روندی هستیم که در مسیر هدایت‌تان طی می‌کنید و نتایجی که پله به پله شما را رشد و به مرحله‌ی بالاتر هدایت می‌کند.

وقتی از قدرت کانون توجه‌مان برای دیدن‌، به خاطر آوردن و مرور کردن مسیر این هدایت استفاده می‌کنیم‌، یعنی با نوشتن درباره جرئیات این مسیر‌ و به اشتراک گذاشتن با سایر اعضای خانواده‌‌مان‌، صدق بالحسنی می‌شویم‌، آرام آرام‌، جنس محکم‌تری از ایمان و یقین در وجودمان نهادینه می‌شود که جانمایه و شخصیت ما را تغییر می‌دهد و به قول قرآن‌، چشمان‌مان را برای تشخیصِ بهتر و دقیق ترِ نشانه‌های هدایت بیناتر می‌کند.

1828 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهدی اصغری گفته:
    مدت عضویت: 1912 روز

    سلام ودرود استاد عزیز وخانم شایسته گرامی

    من مهدی اصغری هستم ودر حدود ۳ سال هست که توسط یه دوست عزیز که همینجا جاداره از ایشون تشکر کنم که زبان خداوند شد برای رساندن کلام خداوند از بیانات شما به من وهمسرم.

    داستان جالب ومهیج من وهمسرم که در ایامی که ما تصمیم مهاجرت داشتیم وخواستیم از تجربیات دوستمون استفاده کنیم وبعد از چند ساعت ملاقات ما با ایشون واسترسی که در ما بود دوست ما فایلی رو به ما داد که گفت تا میتونید گوش کنید بهتون ارامش میده که فایل خدا بهت میگوید شما بود

    باورتون نمیشه استاد من وهمسرم اون شب تا صبح چند بار فایل شما رو گوش دادیم وارامشی تمام وجود مارو در بر گرفته بود که تونستیم تصمیم درست در مسیر درست بگیریم ومقصد مهاجرتمون رو با نشانه های که خداوند بهمون داد وچه به موقع هم بود که بعد ها فهمیدیم اگه رفته بودین هم پولمون وهم ضربه روحی که خورده بودیم ودوباره از خداوند بزرگ تشکر میکنم که همیشه به وقت به کمک بنده هاش میاد.

    ودریچه تحقیق وشناخت ما با گروه تحقیقاتی عباس منش شروع شد وزمانی که من عکس شما رو دیدم انرژی صورت شما به چشمان من وصل شد وبه همسرم گفتم که کلام این بنده خدا چه به دلم میشینه اول با فایل های رایگانتون روز وشب هامون رو سپری میکردیم

    تا اینکه شهریور ۹۹ دوره روانشناسی ثروت۱ رو تهیه کردیمو پیش بردیم اوایل کار خوب پیش میرفت تا کم کم تمرینات و خودسازی های ما کم رنگ شدن وسیلی زدن های روزگار شروع شد نگم برات استاد که از لحاظ مالی تضعیف شدیمو وروابط خانوادگی کم کم حس قشنگشو کم رنگ کردو ودست روزگار با فوت پدرم وسنگینی فشار های زندگی دوباره به خودمون اومدیم که تا زیر چرخ روزگار له نشدیم فکر چاره کنیم. دوره ارزش تضاد شما رو تهیه کردیمو یه انرژی قوی ومحکم وارد وجودمون شد ودر یه مقطعی ما به ایران اومدیمو خواستیم مدتی کسب مهارتهایی که در راستای عشق وعلاقه قلبیمون بود زندگیمونو پیش ببریم که همیشه دنیا به کام شجاعان بوده وهست که اتفاقات خوب پشت سر هم بوم بوم رغم میخورد قبولی کارشناسی ارشد دانشگاه همسرم تو رشته مورد علاقش با رتبه ۱۷ وتحقیق وکسب اطلاعات من تو رشته کاری که همیشه دوستش داشتم تا اینکه امروز جمعه ۲۴ اردیبهشت سال ۱۴۰۰ تصمیم گرفتیم با نشانه های که خداوند بهمون داده دوره ۱۲ قدم شمارو تهیه کنیم و با تمام وجودمون لذت ببریم از لحظه لحظه زندگیمون ممنونم استاد از شما وخانم شایسته عزیز که هستین فقط میتونم بگم خدا قوت امیدوارم بزودی زود شمارو از نزدیک ببینمو گل روتون رو ببوسم واز تمام زحمتهایی که دارین میکشین و تشکر کنم.خدا نگهدار به امید دیدار دوستدار شما مهدی وزهره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    مرتضی بهرامی گفته:
    مدت عضویت: 1694 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز

    یه سوالی داشتم که شاید خیلی ربطی به این مبحث شما نداشته باشه

    توی قرعه کشی هایی که فک میکنم توی تمام دنیا انجام میشه و توی ایران بیشتر

    برنده شدن توی قرعه کش میشه بهش گفت شانس یا جذب اون جایزه و فرکانس

    چون توی یکی از برنامه های گفتگو با دوستان گفتید شانس وجود نداره این سوال و میپرسم و ممنون میشم اگر جواب بدین

    در پناه الله یکتا شاد سالم ثروتمند باشید

    با تشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      حمید مرادپور گفته:
      مدت عضویت: 1741 روز

      سلام مرتضی عزیز

      بله هیچ چیزی با شرایطی یا اتفاقی شانسی میست و همه چیز بر اساس قالنون و برنامه های دقیقه خداونده و هیچ شانسی وجود نداره و بعد سوال تون زیاد واضح نیست که مشکل یا سوالتون چی هست لطفاً دقیق تر بگید سوال تون کجاست که بیشتر بهتون کمک بشه البته اگر دوست دارید عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        مرتضی بهرامی گفته:
        مدت عضویت: 1694 روز

        ممنونم از پاسخی که دادید

        سوالم رو اگر بخوام دقیقتر بپرسم اینه

        من یه کالایی رو خریداری میکنم که براش جایزه در نظر گرفتن

        من باید با استفاده از قانون جذب اون رو جذب کنم یا کسی که برنده اون جایزه (در بعضی مواقع میلیاردی ) با استفاده از قانون جذب تونسته بهش برسه یا تو فرکانسش بوده یا اینکه شانسی هستش و هیچ ربطی به جذب و فرکانس نداره .

        اینکه میفرمایید خداوند و سیستمی بودن جهان باعث این اتفاقا میشه درست بهر حال خدا خواسته که کسی برنده بشه یا بقیه برنده نشن

        بازم ممنونم از شما

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
        • -
          حمید مرادپور گفته:
          مدت عضویت: 1741 روز

          خیلی ممنونم مرتضی عزیزم ❤️❤️

          میخوام یک دید کلی از سیستم کار مرد جهان رو بهت بگم

          مرتضی هر اتفاقی که در زندگی هر انسانی میفته هررر اتفاقی مهم نیست اون اتفاق چی باشه بردن یه جایزه باشه یا هررر چیزه دیگه ایی اون اتفاق شرایط با کانون توجه تمرکز اون فرد وارد زندگیش شده و هیییچ چیزی خارج از این

          نیست که شما من یا عر کس دیگه ایی با کانون اون چیزی که بهش توجه داریم مسائل و اتفاقات و غیره وارد زندگی مون میشه

          در کل چه احساسی روداری و چه احساسی رو داری به سیستم یا کائنات میفرستی تو همون رو دریافت میکنی در زندگیت

          بخاطر همین هیچ شانسی وجودنداره مایم که مشخص میکنیم چی واردزندگیمون بشه

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مریم صادقی گفته:
    مدت عضویت: 1913 روز

    سلااااام استاد قشنگمممم سلام بع روی ماهتون اخ استاد دوروزه اومدم سفر صداتو نشنیدم الان هدایت گرفتم این فایل اومد تا کفتی سلام روحم جان گرفت چقد دلم براتون تنگ شده اخعهعه عشقای من استاد اخ اومدم شماللل دلم برای مه های پرادایس پر میکشیددد استاد دارم تو مه اصن زندگی میکنممممم استاد دلم پر میکشید برا طبیعت پرادایس اومدم توی طبیعت بکر که زیباییشو نمیتونم برات بگم استاد عاشقتم بگووو خوبببب استاد تازه دوروزه اومدم کلی حال خوب تجربه کردم حالا ببین تا بقیه روزا قرار چی تجربه کنم استاد کانون توجهم گذاشتم رو چیزایی که خواستم دارم تجربه میکنم استاددد حالم خیلی خوبه میدونم قرار بهشتو تجربه کتم میدونم قرار به همه ی آرزوهام برسم بع شرطی که توی بلوار امیدواری و‌اطمینان به زمانبندی خدا. بایستم نه غر زدن نف زدن من میدونم حال خوب منو به خواستم میرسونه نه اینکه خواسته هلم منو به حاب خوب برسونه میدونم کلی معجزه تو راهه استاد سپاسگذارم که انقدر خوبی خدایا شکرت که استادم از دستان توعه هدایتم کنه خدایا تو عاشق همه مایی و مارو دور هم جمع کردی تا هممون بهشت بچشیممممم عاشقتونم خواستم حال خوبمو باهاتون اشتراک بزارم🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  4. -
    زینب شهسواری گفته:
    مدت عضویت: 1532 روز

    من یه مدتی حدودا دو ماه با یکی دوتا کلیپهای ذهن مثبت دلم میخواست بیشتر بدونم از این قانون های خدا و فرکانس هایی که میگن خودمون باید بفرستیم، قضیه اینجا بود تا دوتا از کتاب‌های استاد عزیزم رو خوندم اینقدر برام جذاب بود که سریع دلم میخواست بیشتر و بیار واردش بشم هرچی میخواستم عضوسایت بشم نمیشد، تا اوایل ماه رمضان پدرم کرونا گرفت و با ریه 95 درد بیمارستان بستری شد، نصف یک روز ک تازه بستری شد خیلی حالم بد بود و مدام میگفتم اگه بابامو از دست بدم چی میشه، یه لحظه هم نمیتونستم تصور کنم باز میگفتم نه خوب میشه، ذهنم میگفت آخه 95 درصد درگیری ریه مگه کمه، یهو دختر عموم که تقریبا زیاد باهم حتی حرفی هم نمی‌زنیم وضعیت واتساپش نوشته بود دعای مجیر رو از سیزده تا پانزده رمضان بخونیم هرچی بخواین خدا میده بهت، صبح سیزده رمضان نماز صبح رو خوندم بعد نشستم دعا رو خوندم ولی نمیدونم چرا نشستم معنیشو خوندم، چقدر دلم محکم شد چقدر آرام شدم، گفتم همینه خدا باهام حرف زد برگشت گفت نگران چی هستی وقتی من هستم،باورتون نمیشه ازینروبه اونرو شدحالم زنگ زدم، مامانم و خواهرم گفتم اصا نگران نباشین من مطمعنم بابا خوب میشه هیچ طوری نیست، حتی دو سه بار رفتم بیمارستان بخش کرونا بدون اینکه بترسم، همرو سگردم بخدا و مطمعن بودم هیچ اتفاقی نمیوفته، اونقدر مطمعن که خودم داشتم بال درمی‌آورم از حس و حالی که دارم، انگار تو بغل خدا بودم، بابا 4 روز بعد اومد خونه و حالش خداروشکر عالیشد، من تصمیم گرفتم بیشتر به خدا نزدیکش، از قوانین و قرآنش آگاهشم، باز پیج اینستا تون برام اومد تو اکسپلور، باز نشانه و اینبار گفتم بزار دوباره سعی کنم و تونستم وارد سایت شم واون نشونه رو که زدم خدام بهم گفت کنجکاو باش و تو موفق میشی و من الان خوشحال ترینم خدایا شکرت برای اینکه منو تو این مسیر قرار دادی🌹🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    علی تیموری گفته:
    مدت عضویت: 1659 روز

    بنام خالق زیبایی ها

    من به مدت ۱۲۰ روز عضو سایت بودم.روزانه می امدم و بعضی فایلهای رایگان را از طریق مرا به نشانه ام هدایت کن گوش می کردم.

    تا دو روز پیش دلم خواست دوره دوازده قدم را بخرم ،فردا ی اون روز در نشانه های امروز من ،کامنت های قدم چهارم برای من امد و من متوجه شدم این نشانه مرا هدایت هدایت کرده برای خرید این دوره.

    همان روز قرآن را دست گرفتم و گفتم خدایا من میخوام دوره ۱۲ قدم بخرم.

    قرآن را که باز کردم.صفحه ۶۷ آمد.

    وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ* و شتاب کنید برای رسیدن به آمرزش پروردگارتان؛ و بهشتی که وسعت آن، آسمانها و زمین است؛ و برای پرهیزگاران آماده شده است.

    جالب است بدانید من پول خرید دوره را نداشتم.

    حتی رفتم طلب هایم را بگیرم ولی ندادند.

    نا امید آمدم سرکار، یک ساعت بعد عموم آمد و اشتباهی مبلغ بیشتر داخل دستگاه کشیده شد و اون پول راحت آمد و موفق شدم دوره را بخرم.

    و بسیار سپاس گذار خداوند هستم بخاطر هدایت من به این مجموعه استاد عباس منش.

    شاد و سر بلند در پناه الله یکتا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    حسل گفته:
    مدت عضویت: 2337 روز

    سلام به استاد عزیزم و بجه های دوست داشتنی سایت. من امروز سایت رو بالا اوردم و زدم رو گزینه منو به نشانه ام هدایت کن. خیلی برام جالب و شگفت انگیز بود چون دقبقا امروز داشتم از کاری که انجام میدادم مینالیدم و واوقعا بدبیاری داشتم. تو فایلی که بالا اومد افرادی صحبت میکردن که تو زندگیشون دنبال مسیر علاقشون رفته بودن و موفق شده بودن . حرف یکیشون خیلی خوب بود. میگفت که من هر وقت صدای استاد رو میشنیدم که میگف اون چیزی که باهاش نه گذر رمان رو میفهمی نه تشنه ات میشه نه گشنت اون مسیر علاقه ات هستش و به یاد غواصی میوفتادم. من با شنیدن این جمله به خودم اومدم و گفتم اره منم برنامه نویسی دوست دارم. یادمه با انجامش نه گشنم شده بود نه تشنه و نه گذر رمان رو حس کردم. فقط داشتم لذت میبردم. و واقعا عالی بود .این فایل به من یاداوری کرد که باید به سمت علاقه ام برم . چون هر کی نره شرک میورزه. من به دنیا اومدم که لذت ببرم. از تک تک مسیر زندگیم خدایا شکرت بابت این فایل زیبا . واقعا کار خدا درسته دقیقا به اون چیزی هدایت شده ام که قلبم میخواست و من چقد انگیزه و انرژی گرفتم از صحبت های سرشار از اعتماد به نفس و پر انگیزهه . مطمئنم منم یکی از اینا میشم. من مطمئنممممم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  7. -
    حسین شرف گفته:
    مدت عضویت: 2431 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عباسمنش

    بنده دو سال پیش تصمیم گرفتم یک تراکتور کشاورزی بخرم بعد از چند روز فکر کردن تصمیمم قطعی شد و حدود یک ماه به دنبال تراکتور گشتیم و شاید چند شهر مختلف را رفتیم و آمدیم تا اینکه در یک شهر تراکتور مورد پسند خود را پیدا کردیم و رفتیم تراکتور را با یک گاو آهن خریدیم بدون هیچ ترسی و واهمه ای تراکتور دست دوم بود ولی چون لذت میبردیم از خرید آن و به راهی که رفته بودم مصمم بودم بعد از دو سال باورتون نمیشه ما با حدود ۳۰ میلیون پول که ۲۰ میلیون آن قرض بود یک تراکتور و گاو آهن خریداری کردیم اما چون مطمئن بودم به خوب بودن راهی که در پیش گرفتیم امسال تراکتور نو خریدم با تریلی و یک قطعه زمین کشاورزی و ۱۰ میلیون پول من امثال تبدیل به حدود ۷۰۰ میلیون تومان شده است الان با دیدن این کلیپ زیبا این مسئله برای من یادآوری شد و من نتیجه گرفته ام که در کاری که شک و تردید نباشد قطعا نتیجه مثبت به دنبال دارد. دقیقا یادم است دو سال پیش که دیگران و اعضای خانواده معترض بودند به خرید تراکتور و پس از خرید اعتراض آنها چند برابر شد من با اطمینان و اعتماد به عاقبت خوش این معامله بر روی گلگیر تراکتور دست دوم میزدم و میگفتم تو شیری و بابت آن خدا را شکر میکردم و میدانستم که منشا اثر اقتصادی در آینده خواهد شد باور کنید علاوه بر اینکه کارهای کشاورزی خودمان را انجام می دادیم باعث شد یک قطعه زمین اجاره کنیم و پس از فروش تراکتور نیز منشا خردید یک زمین شد و باقیمانده پول آن هنوز که هنوزه به ما سود میرساند وهمه اینها را بنده از ۱.اعتماد بدون شک به مسیری که انتخاب کردم و ۲.شکرگزاری از ته دل با وجود ناسپاسی دیگران میدانم و قدرت بی نظیر خداوند را دیدم که چگونه در عرض ۲ سال مبلغ ۱۰ میلیون را به ۷۰۰ میلیون(تراکتور نو همراه ادوات کشاورزی و زمین کشاورزی دیم) تبدیل کرد.

    ایمان دارم که اعتماد قاطع به مسیری که انتخاب می کنیم اعتماد راسخ به خداوند است و این اعتماد قدرت سپاسگزاری را در انسانها بوجود می آورد.

    بنابراین بنده از این تاریخ هدایت را از خداوند منان خواستارم که راه ثروتهای بسیار زیاد را به من نشان دهد و به او اعتماد کامل دارم و بابت تمامی نعمت ها از خداوند بسیار شاکرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    علی رونقی گفته:
    مدت عضویت: 2295 روز

    به نام خداوند بخشنده بخشایشگر,تایش مخو خداوندی است که فرمانروای تمام جهانیان است,بخشنده و بخشایشگر ات,خداوندی که صاحب روز جزا است,پروردگارا تنها تورا میپرستم و تنها ازتو یاری میجویم,من را به راه درست هدایت فرما راه کسانی که آنها را مشمول نعمت خود ساخته ای نه راه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و نه گمراهان,

    شروع داستان=امروز میخوام راجعبه هدایتم به راه راست صحبت کنم بنظرم همیشه اینجوری نیست که آدما با نرمی و با پذیرش به راه راست هدایت بشن و بعضی وقتها تضادهای قوی که به آدم میخوره چنان سیلی محکمی میزنه بهت که به فکر فرو میبرتت و همین به فکر فرو رفتن باعث میشه دترسی پیدا کنی به آگاهی های جدید,بنظرم آدم ها دوجا خیلی هوشیارن اون موقع هایی که هوشیارن و اون موقع هایی که بشدت گیج شدن در اثر برخورد به تضاد ها قانون دنیا اینه که همه چیز خیلی راحت برای آدما اتفاق میافته و به خواته هاشون میرسن بشرط اینکه مقاومت نداشته باشن,آدمی که مقاومت نداره راحت هدایت میشه چون آدم برای اینکه هدایت بشه باید اعتماد کنه و آدمهایی که شک توی وجودشونه یا بهتر بگم آدم هایی که از تجربه کردن چیزهای جدید میترسن به همون اندازه ای که میترسن به همون اندازه سخت هدایت میشن اما آدم هایی که از تجربه کردن ترسی ندارن به زودی به سختی ها و آسانی هایی بر میخورن که خودشان میتوانند تمیز دهند که راه هدایت کدام است و گمراهی کدام,من از اون دسته آدم هایی بودم که شک به شدت توی وجودم قوی بود و خیلی عذاب آور بود برام تجربه کردن یه چیز جدید مثلا اعتماد کردن به یه آدمی که نمیشناسمش حالا میخواد جواب اعتمادم خوب باشه یا بد جونمو نمیگیره ک یا جواب اعتمادم درسته و اون آدم میشه عزیزم و برام سودآوری داره توی زندگی یا بهم خیانت میکنه و قطعا یه درسی توی دل این قضیه هست,بنظرم حال آدمی که اعتماد میکنه مثلا توی این مورد خاص و شکست میخوره خیلی خیلی بهتره از آدمی که همیشه توی شک و ترس زندگی میکنه واقعا اینو از ته دلم میگم,یه زمانی بود به کار بازاریابی علاقه داشتم اما همیشه این ترس باهام بود که مثلا اگر برم توی یه مغازه ای و بخواهم این کارو بکنم اگر صاحب مغازه پرتم کنه از مغازه بیرون چی و این ترس رو ماه ها و سال ها یدک میکشیدم,واقعا حال بدی بود هم میخواستم اون کارو انجام بدم هم میترسیدم انجام بدم,یه روز از شدت احساس بد و بی پولی نشستم با خودم صحبت کردم گفتم خب علی تجربه کن شاید اونایی که میخوای بری ویزیت کنی باهات بد برخورد نکنن تو چند ساله توی این ترسی واقعا عذاب اون چکی که اونا میخوان بهت بزنن یا بندازنت بیرون بیشتره یا این عذابی که داری میکشی؟

    البته خیلی ذهنیت داغونی داشتم,یکی از دوستام بود که توی کار تابلو LED بود و من قبلا انباردارش بودم و بخاطر حقوق پایینی که داشتم از اونکار اومده بودم بیرون رفتم پیشش و بهش گفتم میخوام برات بازاریابی کنم یادمه یه تابلو توی دفترش بود بهش گفتم این تابلو رو چند بمن میدی؟

    اون یه عددی بمن گفت یادم نمیاد دقیقا حدود صدهزار تومن بعد من گفتم من برات میفروشم هرچی بالاتر فروختم برای خودم هزینه تبلیغات همه چیز هم با خودم تو هیچ کاری نمیخواد بکنی و اونم قبول کرد رفتم حدود 5000 تا تراکت دادم چاپ بشه و شروع کردم به پخش این تراکت ها یادمه اولین جایی که شروع کردم به پخش این تراکت ها خیابان تارخان تهران بود اولین تجربه هایی که میخواتم برم توی مغازه و با مشتری حبت کنم واقعا ترناک بود یادم میاد اونقدر ترسناک بود که کل مغزمو پر کرده بود و جا برای فکر دیگه ای وجود نداشت اما من از ته دلم این اعتقاد رو داشتم میگفتم میرم بلاخره یه چیزی میشه یا بیرونم میکنن یا میگن نمیخوایم یا میخوان دیگه نمیخوان بکشنم ک یادمه مغازه اول مغازه دوم مغازه سوم تا دهم میدیدم اینا چقدر خوب بامن برخورد میکنن بعضی از مغازه ها هم واقعا بد برخورد میکردن اما از هر 1000 تا یدونه و بعد از چند وقت که این کارو میکردم فهمیدم چیزی که من سالیان سال ازش میترسیدم یه توهم احمقانه ای بیش نبوده یادمه یه روز دور میدون انقلاب تراکت پخش میکردم یه دفعه یه مشتری بهم گفت من نمیخوام تابلو اما شماره منو داشته باش بهم پیام بده هروقت خواستم بهت زنگ میزنم این اولین ایده کاریم بود گفتم میرم ویزیت میکنم هرکی هم نخواست شماره اش رو میگیرم پیام میدم تو ذهنش بمونم هروقت خواست پیام بده دو سه روزی این کارو میکردم و یه سوال شدیدا ذهنمو درگیر خودش کرده بود که چجوری میتونم شماره مغازه دارارو پیدا کنم بدون اینکه لازم باشه اینهمه پیاده روی کنم کسایی که این کارو کردن میدونن خیلی کار سختیه کیلومترها پیاده بری توی روز و ویزیت کنی اما هیچی به ذهنم نمیرسید,به چندتا شرکت تبلیغاتی هم زنگ زدم مشاوره بگیرم اما ایده خوبی نگرفتم,یه روز زیر دوش توی هموم یه دفعه این ایده به ذهنم زد که خب برو توی گوگل سرچ کن یادم نیست چجوری و با چه ذوق و شوقی از حموم اومدم بیرون و رفتم توی گوگل سرچ زدم یه سری سایت برام بالا آورد که سایت فروشگاه های بزرگ بود و من همچنان ویزیت میکردم و اینم بگم مشتری به اندازه ای داشتم که دخل و خرجم جور باشه اما اون زندگی که میخوام نبود و دوست داشتم بهتر بشه توی یه سایت سرچ زدم نوشته بود بانک اطلاعاتی اصناف با خودم گفتم چی؟بانک اطلاعاتی؟توی گوگل سرچ زدم بانک اطلاعاتی چیست و فهمیدم پکیج هایی وجود داره که شماره اصناف توش وجود داره مثلا شماره تلفن 5000 تا مغازه و اون پکیجو تهیه کردم و شاید باورتون نشه تعداد مشتری های من به صورت لگاریتمی بالا رفت و واقعا وضعیت خوب شده بود و من مشتری های زیادی توی این زمینه داشتم و کار میکردم و زندگی خوب شده بود برام اما یه ترس دیگه توی وجود من بود اینکه میتریدم کارگاه بگیرم و خودم لوازم بخرم و بفروشم چون همه علمش روهم داشتم,بریم راغ بقیه داستان پدر من کامیون داره یادم میاد یه روز باهاش رفته بودم مسافرت توی یه پاتوق با یه بنده خدایی دوست شدیم و اومد توی ماشین ما و چایی خوردیم و رفتش یادمه موقعی که رفت و نشست پشت ماشینش پدرم بهم گفت علی بدو برو شماره اش رو بگیر داشته باشیم یه وقت بار داشتیم بهم معرفی کنیم من تا اومدم به خودم بجنبم اون بنده خدا حرکت کرد و رفت بعد من پیش خودم گفتم چقدر خوب میشه ماشین ها شماره تلفنشونو بنویسن عقب ماشینشون,یه دفعه یه ایده فوق العاده به ذهنم رسید که از این تابلو ها پشت کامیون هم میشه استفاده کرد که نه تنها شماره رو نشون بده بلکه سایت و هرچی داری رو نشون بده و این ایده رو سرچ زدم توی اینترنت و دیدم هیچکس تاحالا استفاده نکرده و افتادم دنبالش و اما این ترس لعنتی باعث شد هیچوقت برای اجرایی کردن این ایده قدم برندارم چون اون دوستم هم کلا خوش بین نبود به این ایده من و چون من برای خودم کار نمیکردم وابسته به اون بودم و اون ایده برای همیشه مرد و هنوزم که هنوزه هیچکس اونو انجام نداده,بگذریم این ترس اینکه میترسیدم برای خودم کار کنم وجود داشت و من هم هیچ تلاشی نمیکردم برای کشتنش و روز به روز این ترسه بزرگتر شد و مخصوصا پدر و مادرم که بهم میگفتن دایم که یه جایی برو بیمه داشته باشی و از این چیزا اون ایده رو برای همیشه فراموش کردم و رفتم توی یک شرکت برند بخاطر تجربه ای که داشتم تونستم مدیر فروش بشم با حقوق چندرقاز واقعا نمیتونستم خودمو قانع کنم منی که اینهمه توانایی دارم چرا باید به این حقوق قانع باشم؟اما ترس ها از اینکه برای خودم کار کنم خیلی بزرگ بود و من به همون روند ادامه دادم تا روزی که تصمیم گرفتم ازدواج کنم و کارای ازدواجو انجام دادمو همراه خانواده به خواستگاری رفتیم,اما اتفاق جالبی افتاد همون شب خواستگاری از مدیر داخلی شرکت پیام داده بود که آقای رونقی شرکت تصمیم گرفته تعدیل نیرو کنه بنا به دلایل خودش و شما یکی از اونایی هستی که باید بری و من این پیامو خوندم نمیدونستم باید چی بگم اونشب سخت ترین شب زندگیم بود که پدر و مادرم با پدر و مادر اون دختر صحبت میکردن درباره شغلم در حالی که من میدونستم شغلی وجود نداشت و لحظاتی پیش از دستش داده بودم اون شب هیچی نگفتم و فردا به مادرم گفتم زنگ بزنه اطلاع بده که اینجوری شده و اخراج شدم و بخاطر اینکه از کارم اخراج شدم اون دختری که دوست داشتمو ندادن بهم و شوک عجیبی بود روزهای اول که گیج گیج بودم اما به بزرگی خدا بزرگترین موفقیت زندگیم توی همین اتفاق تلخ بود,بعد از چند روز که به خودم اومدم با خودم گفتم علی تو از چی میترسی برای اینکه کارو شروع کنی؟دیگه بدتر از این اتفاق هم مگه میتونه بیافته؟تهش میخوای کارو شروع کنی چی بشه؟ورشکست بشی؟بدرک بیافتی زندان؟بدرک هرچی میخواد بشه بشه یادمه این حرفو به خودم زدم هر کاری میکنی بکن اما توی ترس زندگی نکن,شب های ختی بود اما سرنوشت ساز تصمیم قطعی گرفتم که کارو شروع کنم برای خودم یکی از دوستان پدرم بود که توی کار تجهیزات تالار بود و من رفتم پیشش یه مدت کارو یاد گرفتم حدود شیش هفت ماه و بلافاصله بعد از اون کارگاه خودمو زدم و خداروشکر از اون روز واقعا وضعیت زندگیم راضی کننده شده و بسیار خوشحالم بابت حال خوبی که دارم تمام اون سال هایی که میترسیدم برای خودم کارگاه داشته باشم و مسؤلیت پذیر باشم باعث شده بود توی تمام این سال ها درد مسؤلیت پذیر نبودنم روی قلبم بمونه و با انجام اینکار احساس میکردم از زندان آزاد شدم و وضعیتم روبه راه شده بود بعد از اون وارد بازارهای مالی شدم و دارم این کارو ادامه میدم و انشالا به زودی زود میخواهم به آمریکا مهاجرت کنم.

    به امید موفقیت روز افزون تمام شما عزیزان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  9. -
    سیامک جلیلی گفته:
    مدت عضویت: 1978 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم خانم عزیز 💙💙💙

    سلام به برنامه نویس عزیز سایت که ایده های استاد رو به بهترین شکل ممکن پیاده سازی میکنه امیدوارم که همیشه بدرخشی .💪💪💪

    ممنونم از تیم بی نظیر عباس منش که بستری رو فراهم کردن برای هدایت شدن و آموزش دیدن من و تمام دوستانی که عضوی از این خانواده صمیمی هستیم 😍

    قصه از این جا شروع شد که من تمامی فایل های رایگان رو گوش دادم و اتفاقات خوبی رو توی زنگیم دیدم و حس کردم برای اینکه به مدار بالاتر باید وارد یکی از دوره های استاد بشم ، فایل از کجا شروع کنم رو گوش کردم و استاد میگفتن که پایه همه ی دوره ها دوره ی عزت نفس هست ، ولی ته دلم هم دوست داشتم وارد 12 قدم بشم

    تصمیم گرفتم از دکمه هدایت استفاده کنم تا این دودلی رفع بشه و بفهمم که چه دوره ایی رو تهیه کنم

    وقتی دکمه رو زدم وارد یکی از قسمت های سفر به دور آمریکا شدم و اونجا مریم خانم به طور واضح داخل توضیحات از دوره 12 قدم برای ما نوشته بودن و بی درنگ دوره رو تهیه کردم و بی نهایت راضی هستم .

    سپاسگذارم که انقدر سایت خوبی دارین ❤

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    محسن گلستانی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2006 روز

    سلام دوستان گلم

    الان توی دلم وقتی داشتم تمرین کار مورد علاقمو(عشقمو) میکردم به خدا گفتم خدایا خودت کمک و هدایتم کن که خییلییی پیشرفت کنم و دیدم یهو دستم خورد و اومدم توی سایت گفتم حتما هدایته زدم روی نشانه من و این متن برام اومد از کپشن قسمت ۱۴ سفر به دور امریکا:

    دست‌های دیگری در کار است. دستهای توانمند نیرویی که بی‌نیاز و بری از قوانین محدودکننده‌ی آدمها‌ست.

    نیرویی که اگر به او وصل شوی‌، اگر او را باور و انتخاب کنی‌ و جدّی بگیری، او نیز تو را انتخاب می‌کند و خواسته‌های قلبی‌ات را جدّی می‌گیرد.اگر به او توجه کنی و در برابر برنامه‌اش سرسپرده باشی و به هیچ چیز-حتی زیبایی‌ها- نچسبی‌ و به قول قرآن‌، استعینوا بالصبر(رهایی) و صلوه(توجه به نکات مثبت هر لحظه) شوی‌، تو را در زمان مناسب‌، با اتقافات مناسب احاطه می‌کند و زیبایی‌هایی را به تو نشان می‌دهد که در هیچ منطق و استدلال ذهنی‌ای نمی‌تواند بگنجد

    این متن (خدا)میخواد بهم که تو منو باور کن بهم ایمان داشته باش در برابر جریان هدایت تسلیم باش و به بهترین چیز ها هم نچسبم و مطمئن باشم که تورو به بهترین تر هدایت میکنم و برای خواسته هات و رسیدن به اون اتفاقات بزرگ توی کارت(عشقت) رها باشی (نشونش آرامشه به نظرم) و سعیییی کنی(دوستان بعضی اوقات وااااقققعععاااا سخته به قول سپیده استاد شما مییفهمیین من چی میگم😄) به اتفاقات جوری نگاه کنی که احساس بهتری بهت بده، منو وقتی زمانش برسه و در بهترین زمان جوری به خواسته هام میرسونه که فققققططط میتونم اشک بریزم و سجده کنم در برابرش

    و یه قسمتی از متن نوشته گه به او وصل شوی از نظرم یعنی دیدگاه ها و باورهای ذهنت رو با روح یکی کنی و خلاصه اینکه باورهاتو عوض کنی

    خداوکیلی میخواستم توی دفترچه یادداشتم بنویسم که خودش گفت بیا اینجا بنویس

    عاشقتونم بیییی نهایتتت😘👋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: