«تجربه‌های من از اعتماد به نشانه‌ام» - صفحه 54


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری
    106MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی
    23MB
    25 دقیقه

این صفحه ساخته شده تا در بخش نظرات آن‌، فقط داستان‌های‌تان درباره جزئیات و شروع مسیری هدایتی نوشته شود که با کلیک روی دکمه «مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن» آغاز شد.

اینکه چطور آن نشانه‌ را تشخیص دادید‌؛

و آن نشانه‌ها چه زنگ‌هایی در وجودت به صدا درآورد و به چه تصمیماتی انجامید؛
و چه پله‌های متوالی از قدم‌های پی در پی را یکی پس از دیگری به تو نشان داد‌؛
و چه «تغییراتِ از اساس متفاوت با رویه‌های قبلی‌ات» را در شخصیت و در وجودت رقم زد‌؛

و چطور از میان هزاران شیوه‌‌، روند و مسیری برایت سَرَند و غربال شد که بهترین‌، نزدیک‌ترین‌، لذت‌بخش ترین‌، پرثمرترین و قابل اجراترین شیوه با امکانات‌ و شرایط آن لحظه‌ات بود.

و در نهایت‌، ادامه دادن در آن مسیر مهارتها‌، تجربه‌ها‌، ایمان و عزت نفسی را در وجودت ساخته که بین شمای کنونی و آدم قبلی فاصله انداخته و نسخه‌ی با ایمان‌تر در شخصیت‌‌ات ساخته که گوش به زنگ پیغام نشانه‌ها و بنیان کردن تمام جنبه‌های زندگی‌اش بر جدّی گرفتنِ مسیر هدایتی‌ نشانه‌هاست.

داستان هدایت تو به نشانه‌هایی که برای حل مسائل‌تان به آنها هدایت می‌شوی‌، و قدم‌های عملی و تکاملی‌ای که در جهت آن هدایت برمی‌داری و تجربیاتی که-در ادامه- برای‌ اشتراک با این خانواده در این صفحه نوشته می‌شود‌، از دل اعتمادی ناب متولد می‌شود که‌ -حتی با وجود نجواهای ذهن‌تان-، نسبت به  ساز و کار هدایت‌گونه‌ی خداوند‌، در قلب‌تان می‌سازید و به قول خداوند:

ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
أُوْلَئكَ عَلىَ‏ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. بقره

این جریان هدایت که همواره در جهان جاری است‌، فقط آنهایی را با خود همراه می‌سازد که تقوا پیشه کرده و ذهن‌شان را کنترل می‌کنند و به نشانه‌ها اعتماد می‌کنند و تسلیم‌ مسیر هدایت‌شان می‌شوند و  رستگاران‌ و متبرّک شدگان آنها هستند.

زیرا خداوند هرگز برای یاری ما‌، قوانینش را نقض‌، معلق یا موقتاً غیر فعال نمی‌کند‌، بلکه به شیوه‌های کاملاً طبیعی‌، منطقی و هماهنگ با سازو کار جهان‌ هدایت خود را به سمت‌تان جاری می‌سازد.

ما از طریق ایده‌ها و نشانه‌هایی هدایت می‌شویم که  به واسطه‌ی قرار گرفتن یک کلمه یا جمله‌، یا خواندن داستان و تجربه‌ای که برای‌مان الگو می‌شود‌‌ و مرز ناممکن‌ها را در ذهن‌مان جابه جا می‌کند‌، یا راهکاری که دیگری برای مسئله‌ای متفاوت اجرایش کرده‌، یا گوش دادن به یک فایل و درک یک مفهوم از آن و…‌، به ما الهام می‌شود.

نقطه مشترک این نشانه‌ها این است که‌ همه‌ی آنها‌، «پیغامی واضح از اولین اقدام برای حل مسائل‌مان» را در دل خود دارند.

پیغامی که فقط و فقط برای خودمان و از طریق خودمان قابل تشخیص و قابل درک است.

زیرا این وعده‌ی خداوند است که:

قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ

گفتيم همگى از بهشت فرود آييد، پس چون از جانب من هدايتى براى شما آمد، آنان كه از هدايت من پيروى كنند هرگز بيمناك و اندوهگين نخواهند شد. بقره 38

نکته مهم:

در راستای هدف‌ما درباره نظم بخشیدن به محتوای سایت‌، در این صفحه فقط نظراتی منتشر می‌شود که درباره داستان و مسیر هدایت شده‌ای که به واسطه استفاده از دکمه «مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن» نوشته‌اید.

منتظر خواندن داستان‌ها و روندی هستیم که در مسیر هدایت‌تان طی می‌کنید و نتایجی که پله به پله شما را رشد و به مرحله‌ی بالاتر هدایت می‌کند.

وقتی از قدرت کانون توجه‌مان برای دیدن‌، به خاطر آوردن و مرور کردن مسیر این هدایت استفاده می‌کنیم‌، یعنی با نوشتن درباره جرئیات این مسیر‌ و به اشتراک گذاشتن با سایر اعضای خانواده‌‌مان‌، صدق بالحسنی می‌شویم‌، آرام آرام‌، جنس محکم‌تری از ایمان و یقین در وجودمان نهادینه می‌شود که جانمایه و شخصیت ما را تغییر می‌دهد و به قول قرآن‌، چشمان‌مان را برای تشخیصِ بهتر و دقیق ترِ نشانه‌های هدایت بیناتر می‌کند.

1828 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Thanks god گفته:
    مدت عضویت: 1442 روز

    سلام

    وقتی دو سه رو مدام ورودی های ذهن رو کنترل میکنم و روی اتفاقات خوب تمرکز میکنم

    اتفاقاتی برام میوفته که خیلی ها برای رخ دادنش کلی تلاش میکنن و آخرش هم به جایی نمیرسن

    در کل وقتایی که مداوم حسم رو به همه چیز خوب نگه میدارم اتفاقات شگفت انگیزی برام میوفته

    و این کار اولش شاید سخت باشه چون ماها عادت کردیم به احساس بد داشتن و بهونه بتراشیم برای ناکامی هایی که خودمون ساختیمشون.

    راز این معجزه ها مداوم بودن حس خوبه و هر چقدر بیشتر ادامه پیدا کنه بدون وقفه، معجزه ها بزرگتر و قشنگ تر میشه.

    راهاکاری که من انتخاب کردم قطع کردن رابطه با آدمهای منفی زندگی

    نرفتن به مکان های منفی و کلا هر چیزی که ذهن منو مسموم کنه رو نمیرم دنبالش

    و میخوام این حس خوب و ورودی ذهنم مداوم کنترل کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    صفدر مومنی گفته:
    مدت عضویت: 2149 روز

    بنام خدا

    با سلام خدمت شما استاد عزیزم من چند روزی هست که خیلی ضرر مالی داشتم احساسم بد شد همین الان یه چیزی بهم گفت برو رو سایت و بزن رو مرا به سوی نشانه ام هدایت کن قبلش از خدا خواستم توسط سایت و این هدایتم کنه واقعاً از عمق وجودم خواستم یه جورایی یه احساس قلبی بهم گفت حتماً هدایت میشه بزن روش،این کار رو کردم هدایت شدم به یه قسمت 23 از سریال زندگی در بهشت پیش خودم گفتم ای بابا این قسمت سریال چیزی برای گفتن نداره اما چون تسلیم بودم و میخواستم از این احساس بد رهایی پیدا کنم پلی کردم و جالب این جاست توی 29ثانیه اول پیام خودمو گرفتم مو به تنم سیخ شد گفتم خدایا مگه این جهان چجوری کار میکنه از جاهایی که فکرش رو هم نمی کنیم پیام خودتو انتقال میدی کافیه من اجازه بدم و دست از افکار بیمار خودم بردارم تا بشنوم و یا ببینم خدایا شکرت و سپاس از شما استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    وحید یزدانی گفته:
    مدت عضویت: 1703 روز

    با سلام و عرض ارادت

    “کارمند بانک بودم و رئیس شعب بانک دیگری که ورشکست شده بود را جایگزین ما کردند!(هدایت بود)

    در سومین ماه ازدواجم بیکار شدم و پیامدش اتفاقاتی تلخ فتنه آلود و..زنجیروار بدون فاصله و تنفس بودند که پیشامد میکردند و دنبالش سردرگمی و ضعف هایی که عیان شدند(الان میدانم که مقصرخودم بودم)

    به شهرستان همسرم نقل مکان کردیم و هنوز ادامه داشتند..(هدایت بود)

    وسط دعوایِ توافق به طلاق با همسرم فایل سیّدخان عباسمنش به گوشم خورد(بزرگترین و بلندترین صدای هدایت برای ما بود)

    درست زمانیکه هویت فردی و جایگاه اجتماعی و شخصیتی موقعیت و وضعیت اسفناکی داشت از لحاظ احساسی خانوادگی زناشویی کسب و کار.. زیرِ منفی بودیم”اعتیاد به میکسِ شیشه و هِروئین هم اضافه شد”(تا پیش از آن هرگز چیزی مصرف نکرده بودم هنوز سیگار هم نکشیده بودم!)

    وسط دعوا بودیم پسر جوانی دَر زَد و اجازه خاست روی دیوار خانه پدر خانومم متنی بنویسد،از خجالت ساکت شدم و توی کوچه کنارش نشستم و با ایشان رفیق شدیم(هدایت بود)

    پیگیر شدم این صدای کی هست که صبحی شنیدم و جریانش از خواهر خانومم جویا شدم و قرار شد پول جور کنیم و شریکی بخریم(هدایت بود)

    همان لحظه جوان دیوارنویس پیامک زد میای کمک؟ پولی که داد رو دادم از کانال پک اول عباسمنش رو خریدم(هدایت بود) و همراه اون دو تا پک دیگه به رایگان برام فرستادند قانون2و..

    فقط گوش میکردم ونت برمیداشتم(هدایت بود)

    2 ماه نقاشی کار کردم جرات کردم و بیمه آزاد پرداخت کردم(هدایت بود)

    با کارمندا و رئیس عزیز بیمه دوست و هم صحبت شدیم یه روز عابر بانک رفاه کار نمیکرد حضوری رفتم اداره بیمه جناب رئیس گفت میخوای بازرس بیمه کارگران ساختمانی باشی؟(هدایت بود)

    (بازرسی و تحقیقات محلی از کارگرانی که بیمه میشدند یا بیمه بودند)

    مسئول صدور دفترچه های اداره بیمه شهرستان بیمار بود ما را با معرفی نامه جای ایشان فرستادند جلسه استان(هدایت بود)

    صحبت هایی شد و با دوستانی در حد برادر آشنا شدم که ما راهنمایی شدیم به تاسیس و راه اندازی انجمن صنفی کارگران ساختمانی شهرستان(هدایت بود)

    و با اخذ 186 رای بعنوان رییس هیئت مدیره و دبیراجرایی انجمن انتخاب شدم.

    نامه آمد و دوستان در حد برادر تماس گرفتند و کانون انجمن های صنفی استان را تاسیس کرده و بین 14 شهرستان حاضر بعنوان خزانه دار و مدیر روابط عمومی کانون استان با رای نمایندگان شهرستانها انتخاب شدم(هدایت بود)

    در جلسه های آموزشی و کلاسها در تهران سوغاتی استان مان را که کلمپه و یک تابلوی پَتّه حاج بادوم و 2 بسته قاووت برای هر نفر بسته ای جداگانه بردیم(هدایت بود)

    و دوستان بزرگوار ما را 2 روز بعد دعوت کردند به جلسه ای که بعنوان سربازرس بیمه انجمن های استان انتخاب شده و حکم برایمان صادر گردید(هدایت بود)

    بیمه کارگران ساختمانی سهمیه ای شده و ورودی جدیدی اعلام و ثبت نشده و نمیشود. خبری رسید که استان مجاور کارهایی کرده(هدایت بود)

    و ما برای تحقیق و مشورت به آنجا رفتیم بسیار مهمان نواز و..

    ما به آنچه فراتر از همه اینها بود جذب شدیم و این خدای هادی بود که ما را هدایت کرد به آنچه که اکنون هستیم..

    تصمیم گرفتیم و مهاجرت کردیم به شهرستان شمالی استان.. و در تاریخ 23 مرداد 1400(همین چندروز پیشا) با توکل به خدای وهاب توانستیم تعاونی مصرف کارگران ساختمانی در شهرستانی با جمعیت کارگری حدود 7 هزار نفر را ثبت و تاسیس کنیم با ارائهء خدماتی استثنایی..

    اگر شخصی از منفی هزار شروع کنه فقط با روانشناسی ثروت1 که 34 قسمت هست میتونه زندگیشو به اوج ثروت خوشبختی و لذت برسونه و من با چشم خودم دیدم و تجربه کردم..

    و این 6 سال زندگی ما بر پایهء اعتماد و اطمینان و ایمان و بطور کلی بر پایهء باور و توکل به خداوند وهابِ بی نهایت رزاق؛

    طلایی ترین، لذت بخش ترین و استثنایی ترین سالهای زندگی مان بوده

    و باور داریم که با آموزشها تجربیات، دانش و حتی صدای برادر بزرگوارم استاد سیّدحسین عباسمنش در عالی ترین وضعیت ممکن از زندگی لذت خواهیم برد انشاءالله

    “باور کنید فقط “باور” میتونه تو رو به فراتر از هر چی که فکرشو بکنی برسونه..

    “باور یعنی ایمان”

    لحظات عمرتان سرشار از ثروت لذّت و خوشبختی انشاءالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  4. -
    خدیجه همتی گفته:
    مدت عضویت: 1454 روز

    دورود فراوان خدمت استاد عزیزم وخانم بی نهایت مهربون شایسته خانم گل عزیزان دلم من بتازگی موفق شدم در سایت استاد عضو بشم البته اول این را بگویم که استاد عباس منش عزیز شما سال 1395 معجزه ی زندگی من شدید که از طریق یک سری فایل که یکی از دوستان گلم بدستم رسید باعث شد که در مسیر هدایت الهی قرار بگیرم استاد عزیز تا قبل از این هیچ گونه درکی از این مسایل وقانون جذب ومثبت اندیشی نداشتم وصحبت های شما مرا بی نهایت متحول کرد که نتایج فوق العاده در زمان کم بدست اوردم در این چند روز هم که عضو سایت شدم احساس می کنم دیگه تنها نیستم ویه جایی هست وکسانی هستند که با مهربانی تمام به حرفهای من گوش می کنند امروز کمی حالم گرفته بود با خودم گفتم برم ببینم نشانه امروزم چیه وقتی باز کردم وفیلم رو دیدم قسمت 92 زندگی در بهشت بود ونمیدنی چقدر بمن انرژی داد وبمن فهماند که چقدر ما می تونیم براحتی از تمام لحظات خاطرات شیرین درست کنیم از رقصیدن استاد عزیزم وهم خوانی که خیلی حس خوبی پیدا کردم وخودم هم شروع بخوندن ورقصیدن کردم و بی نهایت باعث شادی من شد بی نهایت از این نشانه های قشنگتون سپاسگزارم هر دوی شما عزیزان فرشتگان هدایت الهی هستید که خداوند در مسیر ما قرار داده خوندن نظرات دوستان هم بینهایت بمن انرژی میده این رو هم در اخر بگوییم که استاد عباسمنش عزیز شما فرشته ای هستید که در زمانی که من به استیصال کامل رسیده بودم درماندگی تمام وجودم رو گرفته بود وفکرهای خیلی ناجور برای اتمام زندگیم به ذهنم می رسید خدای مهربونم شما در مسیر من قرار داد وصحبتهای شما چنان تحولی در وجودم ایجاد کرد ومن رو یه جور دیگه به خدا نزدیک کرد منی که بیشتر مواقع برای نماز صبح بیدار نمی شدم برای نماز صبح بیدار میشدم بعد داخل حیاط می رفتم هدفون میزاشتم ورزش می کردم می رقصیدم باخدا حرف میزدم خیلی دلنشین بود ولی من به زمان زیادی برای بازسازی باورهایم نیاز دارم و الان هم تمام تلاشم رو برای تغییر باور ها وتغییر خودم انجام میدم دراخر هم دوباره از شما وخانم شایسته گل بی نهایت سپاس گزارم و عالیتربن لحظات وبهترین ها را از خدای مهربون برایتان ارزومندم دوستتون دارم بی نهایت ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    تهمینه طالبی گفته:
    مدت عضویت: 2261 روز

    🌠🌠🌠سلام و خدا قوت به استاد عشق وآرامش وخانم شایسته ی عزیزتر از جان وتمامی دوستان وخانواده گرم وصمیمی ام در این سایت الهی که ذره ذره اش هدایت والهامات خداونده 💯💯💯

    من با ورود به این سایت زندگیم زیر ورو شد وهر روز عشق وآرامش و ثروت و زیباییهای بیشتری وارد زندگیم میشه ❤❤❤

    همیشه از بیان جملات ذهنم عاجزه وهر وقت که میام چیزی بنویسم وتوی سایت بزارم اونقدر پیشرفتهام وتغییرات در زندگیم زیاده که نمیدونم از کدومشون بگم واقعا مغزم هنگ میشه🤗🤗🤗

    تغییرات در روابطم، در ساختن ثروت در اینکه دیگه دنبال پول در آوردن نیستم بلکه دنبال مولد بودن ثروتم وهمه ی کارها رو خداوند برام انجام میده از طریق بی نهایت دستان توانمندش👌👌👌

    واینکه چطور من تمامی ثانیه های زندگیم رو مشغول سپاسگزاری از خدایم هستم وحتی زمانهای که شب از خواب بیدار میشم فقط سپاس از خداوندم به زبانم میاد 👍👍👍

    واینگه چگونه تمامی اطرافیانم،فرزندانم،دوستانم،همکارانم،هر روز بیشتر بامن همفرکانس میشن 😍😍😍وخلاصه اینکه کل روزها وشبهایم شده لذت ولذت ولذت 💚💚💚

    خداااای من شکرت ،شکرت،شکرت بابت آشناییم با استاد عزیزم با این فضای روحانی وبا این همه انسانهای پاک سپااااس سپااااس سپاااااس🙏🙏🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    محمد ثنایی گفته:
    مدت عضویت: 2453 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و مریم خانم شایسته که واقعا فامیل شون برازنده هست. من 20 ساله ازدواج کردم ولی متاسفانه در زندگی مشکلات خیییلی زیادی داشتم و در مدت این چند سال خیلی فرسوده شده بودم و اعتماد به نفسم به زیر صفر رسیده بود تا جایی که اصلا نمی تونستم با کسی حرف بزنم و به شدت سرخ می شدم و ضربان قلبم بالا می رفت و به لکنت می افتادم و اصلا خیلی شرایط بدی بود و با وجود اینکه شاغل هستم خیلی مشکلات در محل کار برایم پیش می اومد و فقط به دلیل این هست که شوهرم خیلی عصبی، بد اخلاق و بد دهن هست و با کوچکترین مسئله ای به شدت داد و بیداد، فحاشی، حمله و همه چیز را پرتاب می کند و به شدت تحقیر، توهین، تهدید می کند ولی خیلی مومن هست و تا حالا یک شب نماز شب را ترک نکرده است ولی از لحاظ فرهنگی با هم متفاوت هستیم. در اوایل سال های ازدواج من خیلی صبور و ساکت بودم و از بقیه همیشه همه چی را مخفی می کردم و آبروداری می کردم و می کنم و بعدها عصبی و پرخاشگر و منزوی شدم. و به دلیل عدم درک قوانین به شدت افسرده و بی عرضه و عصبی شدم و متاسفانه با وجود داشتن دو فرزند که پسر 15 ساله و دختر 8 ساله این بچه ها هم بی تاثیر نبودند و خیلی بد دهن و پرخاشگر شدند ولی در جمع دیگران خیلی بجه های مهربان، گرم و دوست داشتنی هستند در این سال ها از هر دری وارد شدم برای بهبود شرایط خودم و زندگیم، ولی الان پسرم در سن بلوغ هست و بخاطر شرایط اخلاقی همسرم که خیلی منفی نگر و اصلا نکات مثبت دیگران را نمی بیند با پسرم خیلی برخورد بدی دارد و هیچ وقت او ا تشویق و تحسین نمی کند و پسرم فوق العاده باهوش و توانمند هست ولی زمانی که پدرش خونه هست اصلا از در اتاقش بیرون نمیاد و شرایط کاری همسرم جوری هست که بیشتر اوقات خونه هست و شغل خاصی نداره و تمام وقت بیکار هست و اهل هیچ رشته ورزشی نیست و هیچ مشغولیاتی جز تلویزیون نداره و الان حدود دو سال هست که من با سایت استاد عزیز و گرامی اشنا شدم تنها روزنه امید من در زندگی روشن شد و خیییلی از مسائل و مشکلاتم کمتر شده و هنوز خیلی باید روی خودم کار کنم تا نتیجه بگیرم و من شبانه روز در حال گوش کردن به فایل های استاد هستم که البته حدود 6 تا هندزفری را شوهرم خراب کرده تا نتونم گوش کنم. و دخترم دو سال هست که تنها دلخوشی و سرگرمیش این هست که فایل های سفر به دور آمریکا و سریال زندگی در بهشت را ببیند و در بیشتر مواقع در زندگی قوانین را به من یاداوری می کند و هر کدام از فایل های را چند بار نگاه کرده است و تا جایی که اگر بخواهم کاری را انجام دهد مثلا مشق هایش را بنویسد به عنوان جایزه از من طلب فایل های استاد را دارد که بسیار سپاسگزار خداوند و این سایت هستم و لحظه ای نیست که مشغول سپاسگزاری و دعای خیر برای استاد و همراهانشان نباشم. و الان به این فکر هستم که آیا به دلیل عدم عزت نفس و نداشتن شهامت و شجاعت من در طی این سالها به این همه سختی و تضاد برخورد کردم به نظر شما من روی خودم کار کنم تا قوانین را به خوبی درک کنم و جهان به مرور همه چی را درست می کند یا من با شهامت و شجاعت از این رابطه خارج شوم و روی خودم در شرایط بهتر کار کنم تا بیشتر از این ضربه نخورم خواهش می کنم دوستان عزیز و گرامی من را همراهی کنند تا بهتر بتونم تصمیم گیری کنم. با ارزوی موفقیت و سعادت برای همه دوستان عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      مینو گفته:
      مدت عضویت: 1971 روز

      سلام شما فقط رو خودتون کار کنید

      با جدا شدن فقط فشارای ذهنی روحی بیشتر رو شما افزایش پیدا میکنه . درونتون رو پاک کنید از صفات منفی از باورای منفی و اجازه بدید زمان بگذره . برای تغییر چند سال زمان لازمه . با جدایی فقط خودتون بیشتر از مسیر دور میشید .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      Ramin گفته:
      مدت عضویت: 3314 روز

      سلام مریم خانم

      من با توجه به تجربه ای که دارم فکر میکنم کسی نتونه بگه شما چکار باید بکنید، بغییر از خودتون. چون وقتی شما در حال تکامل باشید و با کار کردن روی قانون آفرینش که توجه به نکات مثبت و نگه داشتن خود در حس خوب است ، اتفاقات و هدایت و الهام اتفاق می افتد.

      شما وقتی روی خودتون کار میکنید، نشانه ها و اتفاقات خواهد افتاد.

      برای روشن شدن مطلب، من تجربه خودم را برایتون مینویسم،

      من الان چند سالی است که در واقع به علت مشکلات کاری و درآمدی جذب این سایت و گفته های استاد شدم، اتفاقی که افتاد در کنار مسایل ثروت و کار ، اگاهیم در مورد روابط عاطفی و روابط با همسرم عوض شد،

      ۱)اگر تو در روابطت عشق می خواهی باید فقط ، روی خودت کار کنی، یا همسرت رفتارش عوض میشه، یا اون میره و کس دیگری میاد که بهت عشق بده، من همیشه پیش خودم میگفتم با این روابط، وقتی پیر بشیم چطوری میتونیم همدیگر رو تحمل کنیم، البته من همیشه سعی میکردم، به خودم بقبولونم که باید تحمل کنی، و زندگی همینه و البته ترس از جدایی و تنهایی و پرداخت مهریه و حرف مردم داشتم و همه اینها باعث میشد که به خودم بگم، سپاسگزار باش و تحمل کن، اینم قسمت تو بوده

      ۲) خدایا توحیدت رو میخواهم، پنجاه و چهار سال زندگی کردم و تازه فهمیدم، کافرم،مشرکم مثل تمام مردم، خدایا چطور به توحیدت برسم.

      حالا اتفاقی که افتاد این بود چند ماه قبل به علت نق زدن های مداوم خانمم و تحملهای من ، یک روز پسر ۲۵ سالم گفت،مامان میخواهد ازت جدا بشه و هر وقت با پدر و مادرش تو خلوته میگه ، من نمیخواهم با این شرایط زندگی کنم، ولی جرات گفتن اون را به تو نداره . خیلی تعجب کردم. ترسیدم، وحشت کردم، ترسهام اومد سراغم، ولی وقتی گفت مهریه نمیخواهم، و در کمال ارامش و صلح میخواهم جدا بشیم، تازه فهمیدم فرکانس و قانون چکار میکنه، یعنی فکر کنید بدون هیچ درخواست اضافی قرار شد در کمال ارامش تمام هزینه ها نصف بشه، و تمام چیزهایی که هر کس توخونه هزینه کرده و یا خریده، اون شخص برداره، البته برای من بازم سخت بود، ولی با توجه به قانون حس خوب سعی کردم نکات مثبتش رو ببینم، دیدم در واقع این همون چیزهایی بود که می خواستم، که داره نشانه هاش به بهترین روش برام پیش میاید، من که عشق و توحید را میخواستم لازمش جدایی و تنها زندگی کردن بود تا گامهای بعدیش هم جلوم قرار بگیره، وقتی شما روی خودت کار میکنی، باید به نشانه ها اعتماد کنی، البته من میتونستم بگم نه من بعد از ۲۸ سال جدا نمیشم ولی دیدم این ترس است، در واقع شکر گذاری کردم که همسرم اومد و با هم فرزندی اوردیم و تا ۲۶ سالگی بزرگش کردیم، و مسایل و مشکلاتش رو با هم حل کردیم و مسافرت و لذت هم بردیم و حالا هم با رضایت خودش داره میره، یعنی درست زمانی که من در بهترین زمان رشد و تجربه زندگی گذشته هستم، درست در زمانی که من دارم با ۳۰ سال شغل کارمندی بازنشسته میشم، و همه اینها رو مدیون قانون و آموزه های استاد هستم، علیرغم اینکه نجواهای شیطان هر از گاهی من رو مایوس و افسرده میکنه ولی من با توجه کردن بر نکات مثبت ، حالم رو خوب و حسم را مثبت نگه میدارم

      امیدوارم تونسته باشم کمکتون کنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        محمد ثنایی گفته:
        مدت عضویت: 2453 روز

        سلام دوست عزیز و گرامی

        از اینکه با به اشتراک گذاشتن تجربه هاتون من را راهنمایی کردین بسیار سپاسگزارم حرف هاتون خیلی تاثیر گذار و عالی بود .بعضی اوقات انسان ها لازم دارند کسی حرف هاشون را بشنوه و مهر تایید بر الهامات قلب شون بزنه تا مطمئن بشه که راهی که در پیش رو داره و تصمیمی که گرفته درست هست تا با قدرت و شجاعت بیشتری بتونه راه درست را ادامه بده از خداوند منان آرزوی سعادت و خوشبختی در دنیا و آخرت را براتون خواستارم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    یاسر مکوکی گفته:
    مدت عضویت: 1640 روز

    سلام

    چند ساعت قبل از اینکه این فیلم ببینم به خودم گفتم بدترین مسئله تو زندگی تردید داشته و من باید تغییرات تو خودم ایجاد کنم

    الان که دارم این متن می‌نویسم خیلی خوشحالم از دیدن این فایل و خواستم واسه اولین بار متنی بنویسم

    قطعا هدایت لحظه به لحظه خیلی میتونی مثل آبی که گفتین جریان پیدا کنه

    شکرت

    مرسی ازت

    به همین دلیلی که الان هدایت شدم به همون دلیل هر لحظه هدایت میشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    مژگان فروردین گفته:
    مدت عضویت: 2224 روز

    مژگان هستم

    استاد عزیزم سلام و درود

    دو هفته است در بستر بیماری هستم فقط و فقط سایت عباس منش تونسته حالم رو بهتر کنه خیلی سعی میکنم به الهامات خداوند گوش کنم و سعی میکنم از مسیر زندگیم لذت ببرم هروقت بسمت نشانه ام هدایتم کن میروم اگر دوره معرفی شده تهیه کردم ( دوماه پیش گفت جهان بینی توحیدی رو تهیه کن) و من تهیه کردم گوش کردم و نوشتم و متعهد شدم به انجامش شاید حالم بهتر شده باشه اما به اونی که میخواستم نرسیدم خیلی سایت رو زیرورو کردم و یک‌جایی جواب داده بود عجله خصلت آدمیزاد است و شیطان انسان رو وسوسه میکنه تا عجله کنه

    خوب چکار کنم مدام با خودم میگم استاد به اونچه که از خدا خواسته رسیده منم که دارم آهسته و پیوسته جلو میرم و جملات تأکیدی رو مدام تکرار میکنم و سعی میکنم زیبایی هارو ببینم از اونایی رو که دوست ندارم نه صحبت کنم نه توجه کنم اما بازهم سرعتم کمه حتی طوری شده که اگر زندگی در بهشت یا سفر به دور آمریکا رو که میبینم فقط میخوام گریه کنم و میگم استاد عباس منش خودش میگه من از بچگی این خصلت رو داشتم…… پس حتما نظر کرده خداوند هست خیلی حالم بده میخوام نسبت به کاری که دارم انجام میدم نتیجه بهتری بگیرم متاسفانه نمیشه کمکم کنید مدتیه میخوام توی سایت بنویسم اما دستم نمیچرخه حرکت نمیکنه اما الان من را بسمت نشانه ام هدایت کن رو گوش کردم و ناخودآگاه نوشتم و حرف زدم شاید نشانه ام اینکه خداوند از این طریق میخواد هدایتم کنه

    خدا جون میدونی چه حالی دارم همینجا و همین لحظه هدایتم کن 🙏 مگر خودت نگفتی بنده من بخواه تا عجابتت کنم خدا جون هدایتم کن 🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    مینو گفته:
    مدت عضویت: 1971 روز

    سلام

    استاد من فکر نمیکنم خود شما ، برای هدایت خواستن در کارهاتون از سایت و بخش نشانه امروز من استفاده کنید

    شما هدایت رو از الهامات درونتون میگیرید

    من تا حالا خیلی وقتها از سایت هدایت گرفتم و نتیجش درست نبوده ولی وقتی از درون خودم هدایتو خواستم ، درست بود

    سایت با فرکانسای خودمون بهمون چیزیو نشون میده

    اما الهامات درونی از طرف خداست و از طرف ذهن و فرکانسای ذهنی ما نیست

    بخش نشانه روزانه چیز بدی نیست اما نباید مورد اتکا برای تصمیمات مهم باشه

    الهامات درونی بهتر هدایتگر هستند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      مینو گفته:
      مدت عضویت: 1971 روز

      راستش خودم هنوز گیجم

      شاید باید زمان بگذره و ببینم هدایتهایی که شدم درست بودند یانه

      الان اوضاع در همه

      عمل کردم به هدایتا

      اما اخرش درونمو بیشتر قبول دارم

      امیدوارم نتایج خوبی بگیرم تابتونم بهتر تصمیم بگیرم که از سایت هدایت گرفتن درسته یانه

      ولی در هر حال درون هرکس الهاماتی متناسب خود اون فرد داره

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      حسین رجب پور گفته:
      مدت عضویت: 1997 روز

      سلام ب مینو خانم …..

      با شما موافقم ….

      اصلا موضوع این نیست …بعضی از بچه ها کلا از مدار پرت شدن بیرون

      من احساس میکنم بعضی از بچه ها توی این سایت دچار کژفهمی شدند ….موضوع رو درست درک نکردند این خیلی خطرناکه……

      یعنی چی من هنوز نمیدونم ب چه کاری علاقه مندم …؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

      این دیگه چه مدلشه….؟!!!!!

      بابا خداوند ب ما انسانها تواناییهای برتر ذهنی داده نسبت ب بقیه مخلوقات ….ب ما عقل …شعور …درک ….اراده …تخیل …استعداد …منطق داده ….

      یعنی خودمون برای خودمون تصمیم میگیریم ….

      اون وقت خودتم هنوز نمیدونی ب چه کاری علاقه مندی …؟

      بشین یه روز ….دو روز ….سه روز …یه هفته …یه ماه ….ببین ب چه کاری بیشتر از همه علاقه داری ….بنویس روی کاغذ کارهایی که بهشون علاقه داری …

      اگه الان امکان رسیدن بهش نیست اشکال نداره …از علاقه ات که کم نمیشه …..روی هر کاری که الان هستی باش اما اون کار مورد علاقه ات هم گوشه ذهنت باشه ..

      و هر روز با تخیلت بهش انرژی بده اگه واقعا بهش علاقه مندی ..اون وقت از یک راهی خداوند و جهان ابزارهای مناسب برای رسیدن به اون کار رو برات جور میکنه …تو نمیخواد بدونی جهان چه جوری این کار رو انجام میده …تو فقط ذهنی رو خودت کار کن …روی باورهات کار کن ….نگران نباش …امیدوار باش ب کرم و بخشش خداوند …

      قدم ب قدم …تکامل باید طی بشه …نخواه یه شبه ب تمام ارزوها و خواسته هات برسی …نخواه بفهمی جهان چه جوری این کارو میکنه از هزاران روش جهان این کارو میکنه و تورو ب خواسته ات میرسونه تو فقط روی باورهات کار کن ..

      نمیدونم چی بگم …..یعنی تو همین جوری کارو زندگیت رو ول کنی بری خونه بشینی تا خداوند بهت الهام کنه تو چیکار کنی …؟!!!

      احساس میکنم بعضی از بچه ها موضوع رو درست نگرفتن ….

      کی استاد بنده خدا این حرفها رو زد …؟!

      کی استاد گفت تو کارو زندگیت رو ول کن برو خونه بشین ..منتظر باش تا خدا بهت الهام کنه …؟!

      استاد اون زمانی هم که کارش رو توی بندر عباس ول کرد و با یک ساک قرمز رنگ رفت تهران همون فرداش شروع ب برگزاری سمینار کرد …هیچوقت بیکار نبود ….

      بابا یه سری از بچه ها هنوز توی احساسات شون گیر کردند ….موضوع رو احساساتی کردن زود احساساتی میشن ….گریه و اشک و …..بیشتر شبیه فیلم هندیش کردن

      مثلا دیروز توی سایت یه کامنتی رو میخوندم یکی از بچه ها نوشته بود شب ها تا صبح گریه میکنم امیدوارم خداوند برای من تقدیر خوبی رقم بزنه …

      در صورتی که استاد بنده خدا توی دوره راهنمای عملی دستیابی ب رویاها …….. جلسه هفتم صد مرتبه تکرار میکنه…. حتی قسم میخوره که شما خودتون هستین که تقدیر خودتون رو رقم میزنین بخدا کس دیگری نیست ….خداوند همه چی رو بدست خودتون سپرده ….خداوند فقط یه تایید کننده ست …وقت بذارین بشینین تقدیرتون رو هر جوری که دوست دارین بنویسین تا رقم بخوره …

      بعد یکی میاد میگه من کارم رو ول کردم رفتم خونه نشستم منتظرم خداوند ب من بگه من چیکار کنم بعدا یه عالمه دیگه از بچه ها میان بهش میگن باریکلا افرین عجب کار خوبی کردی …آفرین …

      نمیدونم چی بگم ….شاید من درست متوجه نشدم ….

      امیدوارم اون دسته از بچه ها از توهم ذهنشون بیان بیرون …..از خواب غفلت بیدار بشن ….حیفه تو این سایت ب این خوبی و با این حد از آگاهی ها باشی اونوقت مسیرم گم کنی ….

      برات بهترینها رو از خداوند مهربان طلب میکنم امیدوارم ب تمام خواسته ها و آرزوهات برسی

      تشکر….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        مینو گفته:
        مدت عضویت: 1971 روز

        سلام جناب رجب پور

        سپاسگزارم

        کامنت شما روشنگر بود

        همیشه باید اقدامات عملی در حد تکامل فعلی مون داشته باشیم

        و هیچوقت بیکار نمونیم و منتظر معجزه نباشیم

        همیشه راه عملی رو بریم

        چه تو شغل چه سلامتی و درمان چه روابط خوب داشتن ، و هرکاری

        باید یکسری اقدامات عملی در راستای هدف ،برحسب تکامل صورت بگیره

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    نادر خراسانی گفته:
    مدت عضویت: 2089 روز

    به نام خدای مهربان و هدایتگر

    استاد عزیزم و خونواده مهربونم سلام عاشقتونم💚

    واقعا شگفت انگیزه این هدایت حتی همین الان که من اومدم این کامنت رو بنویسم هدایتی بود هیچ ایده ای واسش نداشتم و ندارمم که چی میخوام بگم

    داستان اینطوری شروع شد که من شبها خیلی وقتا میشه که نیمه شب بیدار میشم و شروع میکنم یا قرآن خوندن و صحبت کردن با خدا و یا کامنت میخونم امشب هم که الان ساعت ۲:۵۷ دقیقه ست و من تقریبا از ۱:۳۰ بیدارم اومدم تو سایت ببینم استاد عزیز فایل جدید چی آپلود کرده که دانلود کنم ببینم دیدم لایو قسمت ۲۸ اومده از اونجایی که من همیشه فایل های استاد رو توی لپ تاپ سیو میکنم بصورت پوشه بندی سیو کردم داخل پوشه لایو که اتفاقا همیشه اول سیو میکنم بعد میبینم که دقیقا موقع سیو کردن و پخش کردن خوردم به پست این فایل نشانه من برای واضح شدن قدم ، نمیدونم اون موقع که این فایل رو دانلود کردم چه اتفاقی افتاده و چرا داخل این پوشه سیو کردم فقط میدونم هدایت رب بوده که الان ببینمش و کلی خاطرات هدایت واسم مرور بشه و احساسمو خوب کنه تا بخوام بیام از یکی از خاطرات هدایتم بگم خلاصه بعد از دیدن فایل لایو قسمت ۲۸ اومدم دوباره این فایل رو دیدم و علاوه بر اینکه حالمو خیلی بهتر کرد منو یاد هدایت همین دو روز پیش انداخت و میخوام واستون تعریفش کنم

    استاد منم دقیقا همینطور که شما گفتید خیلی وقته که واسه سفر یا تفریح یا … هیچ برنامه از قبل تعیین شده ای ندارم هدایت میاد میرم تو دلش داخل کامنت هامو ببینید این مسئله هویداست مثلا سفر قبل از مهاجرتم که فایل جلسه ۴ قدم ۴ رو دیدیم انگیزه گرفتیم فرداش رفتیم سفر به جایی که نرفته بودیم در دل ناشناخته ها یا خود مهاجرتمون باز هم یک فایل دیگه دیدیم انگیزه گرفتیم همه چیو رها کردیم و ظرف مدت ۶ روز یا ۷ روز مهاجرت کردیم به تهران و الان هر روز همه چیز داره عالی تر میشه و کلی رشد کردیم و کلی همه چیز واسمون عادی تر شده بریم سر اصل داستان هدایت دو روز پیش در واقع اول هفته پیش بود که عزیز دلم بهم گفت آخر هفته پنج شنبه و جمعه دو روز تعطیلی داریم چکار کنیم منم اولین هدایتی که اومد گفتم خیلی وقته شب تو دل طبیعت کمپ نزدیم بریم کمپ پرسید کجا؟ دقیقا گفتم نمیدونم هدایت میشیم اتفاقا یک پیج دارم داخل اینستا که مناطق زیبا و دیدنی اطراف تهران و خود تهران رو با عکس و توضیحات کامل میزاره که گاهی اوقات میبینمش که هدایت شدم سمتش و چند تا از پستاشو دیدم و از یک مکانش خیلی خوشم اومد و احساسمم بهش خیلی خوب بود و دلم هی کشیده میشد به سمتش با عزیز دلم در موردش صحبت کردم باز یسری نجوا و ترس اومد که نه اگه بریم اونجا میخوریم به ترافیک و حالا باز جمعه بخوایم تا آخر شب تو ترافیک باشیم خسته میریم سر کار و کلی نجوا و ترس دیگه که بی خیال بشیمو اون موقع هم شدیم ولی به قول شما استاد این دلو نمیشه کاریش کرد باید به حرفش گوش داد صبح اون روزی که میخواستیم حرکت کنیم به عزیز دلم گفتم فقط اینجا اونم خوشحال شد و این خوشحالیش نشونه دیگه بود که مسیر درسته و اون مکان خفن هم اسمش دریاچه رویایی سد لار بود واقعا شگفت انگیز بود حتی هواشناسی هم گفته بود بارونه من انگیزم بیشتر شد واسه رفتن چون عاشق بارونم آقا ما تجهیز کردیم خودمونو وسایل و برداشتیمو رفتیم البته یکسری داستانای دیگه هم پیش اومد و همه کارا واسم توی هفته عالی انجام شد که داشت واضح میگفت که باید برید کمپ این آخر هفته رو

    ما حرکت کردیم مسیریابو راه انداختیم و حتی مسیر یاب هم داشت به نفع ما عمل میکرد یه جایی از مسیر یهو لوکیشن گوشیم عمل نکرد و مسیر یاب رفت رو حالت آپدیت بعد که دوباره مسیر رو نشون داد یه مسیر دیگه بود به عزیز دلم گفتم اینم هدایته بزار از این مسیر بریم رفتیم و حتی یک دقیقه هم ما تو کل مسیر به ترافیک نخوردیم مسیر فوق العاده زیبایی داشت دشت های سبز هوای خنک ابرهای زیبا که نور خورشید زیباترش کرده بود و هر لحظه با تحسین کردنشون حالمونو بهتر میکرد رفتیم و لذت بردیم تا اینکه رسیدیم به نزدیک دریاچه که نگهبانی زده بودن زنجیرش بسته بود دوباره نجوا اومدم که بستستو این همه راهو الکی اومدیو از این حرفا بازم گفتم قطعا خیره ربتیم جلو روی تابلو ساعت بازدید زده بود که بسته شدنشو زده بود ساعت ۴ عصر ما ساعت ۲ رسیدیم یخورده حالم گرفته شد که اینهمه ما اومدیم واسه شب موندنمون حالا باید هنوز نرسیدیم برگردیم و یه خوبی که منو همسرم داریم راجب حال بدمون و نجواهامون با هم حرف نمیزنیم یه یک ربعی جفتمون حالمون گرفته بود و سکوت مرگباری فضا رو فرا گرفته بود🤣 تا اینکه من به حرف اومدم گفتم ایول الان میریم دریاچه میمونیم اگه یک درصد کسی اومد گیر داد گفت برید میریم بغل رودخونه کمپ میزنیم رودخونش هم خیلی زیباست خلاصه رفتیم جلو دیدیم نه اینجا خیلی بزرگه فک نمیکنم اینقدر هم بیکار باشن و بیان همه رو بندازن بیرون هی حالمون بهتر شد و بهتر شد که همون لحظه یک ماشین آفرود با کلی تجهیزات و که مشخص بود اومدن واسه کمپ زدن وییییژ از بغلمون رد شد و با اینکه کل هیکلمونو خاکی کرد موقع رد شدن ولی کلی از دیدنش خوشحال شدیم 😉 و خیالمون راحت شد که میشه شب موند یکی از راههایی که میرفت بغل دریاچه و رفتیم ولی اون جایی نبود که دوس داشتم چون با سطح دریاچه فاصله داشت من دوست داشتم کنار خود آب باشیم یک خشکی از همونجایی که رفتیم دیدم و گفتم بریم اونجا رو پیدا کنیم رفتیم دنبال مسیر گشتن که اتفاقا خیلیم دور خودمون چرخیدیم توی راهش به پست یک عسل فروش مهربون هم خوردیم که بهمون عسل داد ولی چون نه نت داشتین نه آنتن گفت هر موقع که برگشتین خونه واسم واریز کنید که عجب عسلی هم بود بلاخره مسیرو پیدا کردیم بی نهایت زیبا بود و دقیقا همون جایی بود که ما میخواستیم اینقدر هیجان زده بودیم که حواسم نبود با ماشین رفتم تو گل نزدیک دریاچه که خیلی نرم بود و ماشین دیگه از جاش تکون نخورد اولش یخورده تقلا کردم واسه بیرون اوردنش و یخورده هم حالم گرفته شد که روزمون خراب شد ولی باز نجوا هارو ساکت کردم و گفتم عیبی نداره بریم کمپ رو بزنیم ناهارو بخوریم هدایت میشیم چطور در بیاریمش خلاصه بغل دریاچه کمپ رو زدیم هنوز کامل کمپ رو نزده بودیم که خدای مهربون مثل همیشه که معجزاتش سرازیر شده در زندگیم یکی از دستان مهربونش رو فرستاد پیش ما بدون اینکه من بهشون چیزی گفته باشم خودشون اومدن پیش ما گفتن ماشین شماست که گیر کرده تو گل و ماشین آفرود داشتن و اومدن خودشون ماشینمو درآوردن بدون هیچ سختی و فشاری و باز هم پاسخ خداوند به شجاعان اینکه تونستیم حالمونو خوب کنیم و در احساس بد نمونیم 💪

    باز یه جا دیگه یادمون اومد چوب واسه آتیش نیاوردیم گفتم خدا همیشه هدایتمون میکنه راهشو بهمون میگه رفتیم با عزیز دلم یه دوری اطراف بزنیم و اینم بگم حتی یک دونه درخت اونجا نبود که بگیم چوب باشه در حال دور زدن بودیم که یک منتقل از گذشتگان که اونجا بودن و رفته بودن رو دیدیم که یک تیکه تنه درخت بزرگ داخلش بود که خودش به راحتی ۳ تا ۴ ساعت آتیش رو جواب میداد برگشتیم دیدیم اون دستان مهربون خدا که ماشین در آوردن رفتن رفتیم هم جایی که کمپ زده بودنو ببینی که اگه خوب بود بریم دیدیم اونام کلی چوب گذاشتن اونارو هم برداشتیم خلاصه تا خود صبح ما چوب واسه سوزوندن پیدا کردیم اینم یکی دیگه از هدایت های اربابم بود🙏

    کلا اون شب ما بودیم و ۳ تا اکیپ دیگه که کمپ زده بودن که اونام از ما فاصله زیادی داشتن که چراغاشون سو سو میزد نیمه شب خسته شدیم گفتیم استراحت کنیم رفتیم توی چادر که بخوابیم یک صدایی میومد مثل صدای پا بود اولش هی حواس خودمو پرت میکردم که نه چیزی نیست باز هی صدا بلند تر شد اولش جفتمون ساکت بودیم و خودمونو میزدیم به کوچه علی چپ و لی باز نمیتونستیم بخوابیم تا اینکه عزیز دلم گفت صدای چیه گفتم مطمئنم چیزی نیست بیا بریم بیرون ترسمون بریزه تا راحت تا صبح بخوابیم از اونجایی که دوره عزت نفسم درحال کار کردن روشیم یاد اون فایلتون افتادیم که تو دل جنگل تنها بودید افتادیم استاد و رفتیم تو دل ترسامون البته قبل تر هم کمپ میزدیم این ترسمون کمتر شده بود ولی از بین نرفته بود و هم اینکه خیلی وقت بود کمپ نزده بودیم خلاصه رفتیم بیرون اولا که هیچ صدایی نبود باد میزد به چادرمون و به هم کشیده میشد تو گوش ما خیلی زیاد شده بود و همه جا در سکوت محض بود جاتون خالی آتیشو زیاد کردیم نم بارون هم میزد هوا فوق العاده بود و شروع کردیم از نتایج و اتفاقات اون روزمون حرف زدیم و همینارو مرور کردیم بعد رفتیم با یه احساس فوق العاده خوب تا صبح راحت خوابیدیم و لذت بردیم و صبح هم با احساس عالی تر بیدار شدیم 😍

    خدا میدونه توی همین دو روز چقدر ما این نتایج عالی رو مرور کردیم که امشب هم هدایت شدم واسه شما عزیزانم تعریف کنم عاسقتونم

    استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم که این آگاهی هارو در اختیارمون گذاشتی تا اینطوری رشد کنیم هر روز بزرگ تر شدنم رو با این آگاهی ها دارم به وضوح میبینم اینهمه تغییراتی که در همه جوانب زندگیم اتفاق افتاده بخاطر آموزش های عالی و کامل شماست استادم و هدایت خداوند که دقیقا در زمان درست هدایتم میکنه به سمت فایل های بی نظیرتون تا یاد بگیرم و رشد کنم خدارو بی نهایت شکر میکنم بابت وجود شما استاد عزیزم و خونواده دوست داشتنیم در زندگیم بی نهایت عاشقتونم💚💚💚🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      سمیه اسفندیاری گفته:
      مدت عضویت: 1901 روز

      دوست عزیزم،داستان هدایت شما چقدر زیبا بود،من خیلی دوست دارم توی جنگل یا کنار رودخانه کمپ بزنم خیلی دوست دارم،با هدایت شما این احساس برام مرورشد،این سفر فوق‌العاده و بی‌نظیرتون اونم با عزیز دلت،من خیلی سفر اونم سفرهای که هدایت الله باشه رو دوست دارم،انشالاه خداوندم ارباب من شرایط رو برام جور کنه برای سفری پراز امید و شجاعت و لذت

      چقدر از کامنتتون لذت بردم سپاسگزارم

      شاد و سلامت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      بيژنِ😁عزيز گفته:
      مدت عضویت: 3143 روز

      سلام همراهان عزیز

      من عاشق نم نم بارونم و خوابیدن زیر این موسیقی طبیعت…

      تو سقف هال خونه مون یه لوله دو‌اینچی پلاستیکی قبل از بستن سقف گذاشتیم که لوله های کولر سنترال ازش رد کنیم ولی بدلایلی لوله کولر از اونجا رد نشد، یه قوطی خاای رب گوجه فرنگی گذاشتم روش تا چیزی داخل نیاد

      هر وقت بارونه میخوره به این قوطی رب ما که صداش توی گوش من از دلنوازترین موسیقی ارامبخشتره.

      هر وقت بارون باشه من تو هال میخوابم با مخالفتهای همسرم که میگه تخت خواب راحت و اتاق خوابو میزاری میای تو‌ هال می خوابی؟!

      من میگم اره و پیروز همیشه منم ولی ی اهنگی داره خوردن دانه خای بارون به این قوطی خالی رب که نگو…..

      با تعریف کردن ماجرای کمپ زدنتون‌ و شب بارانی یاد این داستان خودم افتادم.

      همیشه شاد باشین و سلامت و ثروتمند دوست عزیز🌹

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: