«تجربه‌های من از اعتماد به نشانه‌ام» - صفحه 58


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری
    106MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی
    23MB
    25 دقیقه

این صفحه ساخته شده تا در بخش نظرات آن‌، فقط داستان‌های‌تان درباره جزئیات و شروع مسیری هدایتی نوشته شود که با کلیک روی دکمه «مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن» آغاز شد.

اینکه چطور آن نشانه‌ را تشخیص دادید‌؛

و آن نشانه‌ها چه زنگ‌هایی در وجودت به صدا درآورد و به چه تصمیماتی انجامید؛
و چه پله‌های متوالی از قدم‌های پی در پی را یکی پس از دیگری به تو نشان داد‌؛
و چه «تغییراتِ از اساس متفاوت با رویه‌های قبلی‌ات» را در شخصیت و در وجودت رقم زد‌؛

و چطور از میان هزاران شیوه‌‌، روند و مسیری برایت سَرَند و غربال شد که بهترین‌، نزدیک‌ترین‌، لذت‌بخش ترین‌، پرثمرترین و قابل اجراترین شیوه با امکانات‌ و شرایط آن لحظه‌ات بود.

و در نهایت‌، ادامه دادن در آن مسیر مهارتها‌، تجربه‌ها‌، ایمان و عزت نفسی را در وجودت ساخته که بین شمای کنونی و آدم قبلی فاصله انداخته و نسخه‌ی با ایمان‌تر در شخصیت‌‌ات ساخته که گوش به زنگ پیغام نشانه‌ها و بنیان کردن تمام جنبه‌های زندگی‌اش بر جدّی گرفتنِ مسیر هدایتی‌ نشانه‌هاست.

داستان هدایت تو به نشانه‌هایی که برای حل مسائل‌تان به آنها هدایت می‌شوی‌، و قدم‌های عملی و تکاملی‌ای که در جهت آن هدایت برمی‌داری و تجربیاتی که-در ادامه- برای‌ اشتراک با این خانواده در این صفحه نوشته می‌شود‌، از دل اعتمادی ناب متولد می‌شود که‌ -حتی با وجود نجواهای ذهن‌تان-، نسبت به  ساز و کار هدایت‌گونه‌ی خداوند‌، در قلب‌تان می‌سازید و به قول خداوند:

ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
أُوْلَئكَ عَلىَ‏ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. بقره

این جریان هدایت که همواره در جهان جاری است‌، فقط آنهایی را با خود همراه می‌سازد که تقوا پیشه کرده و ذهن‌شان را کنترل می‌کنند و به نشانه‌ها اعتماد می‌کنند و تسلیم‌ مسیر هدایت‌شان می‌شوند و  رستگاران‌ و متبرّک شدگان آنها هستند.

زیرا خداوند هرگز برای یاری ما‌، قوانینش را نقض‌، معلق یا موقتاً غیر فعال نمی‌کند‌، بلکه به شیوه‌های کاملاً طبیعی‌، منطقی و هماهنگ با سازو کار جهان‌ هدایت خود را به سمت‌تان جاری می‌سازد.

ما از طریق ایده‌ها و نشانه‌هایی هدایت می‌شویم که  به واسطه‌ی قرار گرفتن یک کلمه یا جمله‌، یا خواندن داستان و تجربه‌ای که برای‌مان الگو می‌شود‌‌ و مرز ناممکن‌ها را در ذهن‌مان جابه جا می‌کند‌، یا راهکاری که دیگری برای مسئله‌ای متفاوت اجرایش کرده‌، یا گوش دادن به یک فایل و درک یک مفهوم از آن و…‌، به ما الهام می‌شود.

نقطه مشترک این نشانه‌ها این است که‌ همه‌ی آنها‌، «پیغامی واضح از اولین اقدام برای حل مسائل‌مان» را در دل خود دارند.

پیغامی که فقط و فقط برای خودمان و از طریق خودمان قابل تشخیص و قابل درک است.

زیرا این وعده‌ی خداوند است که:

قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ

گفتيم همگى از بهشت فرود آييد، پس چون از جانب من هدايتى براى شما آمد، آنان كه از هدايت من پيروى كنند هرگز بيمناك و اندوهگين نخواهند شد. بقره 38

نکته مهم:

در راستای هدف‌ما درباره نظم بخشیدن به محتوای سایت‌، در این صفحه فقط نظراتی منتشر می‌شود که درباره داستان و مسیر هدایت شده‌ای که به واسطه استفاده از دکمه «مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن» نوشته‌اید.

منتظر خواندن داستان‌ها و روندی هستیم که در مسیر هدایت‌تان طی می‌کنید و نتایجی که پله به پله شما را رشد و به مرحله‌ی بالاتر هدایت می‌کند.

وقتی از قدرت کانون توجه‌مان برای دیدن‌، به خاطر آوردن و مرور کردن مسیر این هدایت استفاده می‌کنیم‌، یعنی با نوشتن درباره جرئیات این مسیر‌ و به اشتراک گذاشتن با سایر اعضای خانواده‌‌مان‌، صدق بالحسنی می‌شویم‌، آرام آرام‌، جنس محکم‌تری از ایمان و یقین در وجودمان نهادینه می‌شود که جانمایه و شخصیت ما را تغییر می‌دهد و به قول قرآن‌، چشمان‌مان را برای تشخیصِ بهتر و دقیق ترِ نشانه‌های هدایت بیناتر می‌کند.

1828 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    وحید جان گفته:
    مدت عضویت: 2012 روز

    با سلام خدمت دوستان .

    خیلی عجیبه من از لحاظ روحی اصلا وضعیت جالبی نداشتم و برای اولین بار روی دکمه هدایت کلیک کردم و به یک قسمت از سفر به دور آمریکا هدایت شدم و جالب اینجاس که استاد گفت من میخام ترید کنم در صورتی شغل من تریدری هست و در انتها گفت من نباید ترید کنم منم به صورت مستقیم دریافت کردم که امروز نباید ترید کنم جالب اینجاست که استاد میتونست از کلمه معامله بجای ترید استفاده کنه ولی انگار داشت مستقیم با من صحبت میکرد.واقعا تعجب کردم .سپاس بی کران

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    صفیه یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 1447 روز

    سلام استاد عزیز

    واقعا سپاسگزارم به خاطر این همه نعمت فراوانی از جمله فایل های عالی شما که تا این حد کمک به حال خوب من میکنه واقعا وصف ناپذیر برای من آشنا شدن با این قوانین فوق العاده و سیستم دنیا وبا این که دارم روی خودم کار میکنم باز با یک موضوع بیرونی درزندگی میریزم بهم ولی بعد چند روز با تکرارفایل ها و زمزمه کردن نوشتن میتونم به خودم کمک کنم واین خیلی عالیه که میتونم خودم حال خودم را خوب کنم و واقعا ممنونم بابت این صحبت های خوب و تاثیر گذارتون که به تک تک سوالهای ذهنی من اینقدر خوب جواب میدهد و کمکم میکنه که خودم را بهتر بشناسم و نمی‌دونم چه طوری وصفش کنم فقط می‌دونم که فقط و فقط در هرحالی با صدای شما ارامش میگیرم چون یادم می‌افتاد که کجام و چی هستم چه توانایی های دارم‌ و این نعمت تغییر نگرش در مورد زندگی و انسان فوق العاده است

    خیلی دوستون دارم استاد خیلی برام عزیز هستین وسپاس بی نهایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    نسرین براتپور گفته:
    مدت عضویت: 1399 روز

    سلام به استاد عزیز

    لذت بردم از این هدایت زیبا همیشه تردید داشتم درمورد الهاماتم اما با دیدن این ویدئو واقعا فهمیدم الهامات درست چیه

    نمیتونم احساساتمو به زبون بیارم فقط میتونم بگم هزاران بار شکرت خدای عزیزم که منو باشما و سایتتون آشنا کرده🥰🥰

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    ژوبیک گفته:
    مدت عضویت: 1418 روز

    سلام حسین جان

    دکمهٔ هدایت واقعا درست کار میکنه و خیلی راحت نشانه مورد نظر رو بهت میده

    دوست من یادت باشه چون به قول معروف هنوز نون خور بابا هستی

    ایشالا خدا سایه پدر و مادر رو از سرت کم نکنه

    وقتی تو از خدای خودت یاری بخای

    یاری خدا در زندگی به صورت درامد بیشتر در کار پدرت خودش رو نشون میده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    سارا مصطفوی گفته:
    مدت عضویت: 2153 روز

    سلام استاد

    من واقعا نمیدونم از کجا شروع کنم و چی بگم فقط اینکه خیلی دنبال هدایت خدا بودم و همش توی حالا شاید یه سال ذره ذره زیاد شده و یعنی بخوام این یه ماه اخیر رو بگم شاید دو روز باید بنویسم که پشت سر هم خدا چکار کرد برام حالا خلاصه یه قسمت هایی رو مینویسم.

    اولا من دنبال اینم که اول از همه بتونم خرج خودمو خودم بدم نه از طرف مامان بابام و توحیدی تر بشم و توی این مسسر که خدا داره هدایتم میکنه اینقدر قشنگه خرف زدن باهام که فقط میخوام باهام حرف بزنه و یجا هایی انجام میدم که فقط باهام حرف بزنه و چقدر دقیق شده حرفاش حالا یه داستان خلاصه از چند هفته ی اخیر،

    من توی ۱۲ قدم که اونم با هدایت خدا فک کنم از همین قسمت هم بود یادم نیست شروعش کردم و رفتم جلو یه سری اتفاقات خیلی خوب برام افتاد که اطمینانمو بیشتر کرد همش، حالا از یه تیکه توضیح میدم که من یجا فهمیدم من اصلا اعتماد بنفس ندارم که میتونم پول بسازم یعنی میدوتم خیلی کارای فوق العاده ای میتونم انجام بدم و خلاقیت دارم و باهوشم و.. که اونم الهامات خداست که از قبل خوب دریافت میکردم از بچگی ولی اصلا پول ساختن و کلا عزت نفسم از خیلی جهات پایینه بعد یه فایل ۱۲ قدمو که گوش دادم دیگه خیلی فهمیدم این موضوع و میگفتم فقط من چجوری با تین عزت نفس بخوام این همه کار و انجام بدم و من دو کلمه حرف نمیتونم بزنم بقیش بماند که خدا از توی همین سایت بهم رسوند که اقا تو نمیتونی ولی من میتونم بذار به عهده ی من من بینهایت ثروت رو هم میدمت بهت و همون موقع یاد یه خوابم که ۱۰ ماه پیش حدودا دیده بودم افتادم که گفته بود پولتو طلا نکن اونموقع سکه ۱۲/۵ ملیون بود و تازه از ۱۶دتومن یهو اومده بود پایین و معلوم نبود چی میشه که گوش کردم و هنوز بعد از این همه مدت ازون مبلغ بالا تر نرفته و همون موقع بهم گفت تو خواب طی یک سری اتفاقات که تا دو سال هرکار میخوای بکن گشت و گذار کن همه چیزو ببین بخر که هرچی بخری از قبل حساب شده و اگر بعد از این مدت تو همین راه بمونی که الان واضح تر میفهمم راه توحیده دیگه اونموقع اینقدر داری که هرحا خواستی میتونی سرمایه گذاری کنی اگه بخوای چون تو ذهنمم این بورس هم بود بخاطر همون عدم غرت نفسم که خودم نمیتونم بسازم ازون طریق ها وقشنگ توی خواب من اون موقع نمیفهمیدم توحید و شرک رو به این واضحی ولی تو خواب قشنگ میدیدم که بقیه میخوان دعا کنن یه کارای عجیب میکنن حالا مثل بودایی ها و چمیدونم تو خواب ناشون نکردم دیگه و بعدم خیلی حس بدی نسبت به اون قسمت داشتم و الان خیلس واض تر دارم میبینم شرک وتازه درک کردم اون قسمت خوابمو و خلاصه اینقدر اتفاقات پشت سر هم افتاد و امادم کرد تا هفته قبل به حساب یه اتفاق به ظاهر بد که امادم کرده بود ازش بگذرم و توی کمتر از ۲۴ ساعت جوری یاد داد بهم تسلیم بودن رو توکل رو که بسپری بهش راحت بشی البته خیلی ۲۴ ساعت عجیبی بود شرک نداشتن رو در یک لول جدید که اینا همه از قبل گفته شده بود ولی درکش توی این زمان ۲۴ ساعت بود و یجورایی نمیشه گفتم همین زمان چون قبلش همش باهام حرف میزد و امادم میکرد که موفق بشم.

    حالا تو این مدت میخواست بهم بگه راحت خرج کن از پول خودت یعنی من عاشق طراحی ام و حالا از طراحی زیور الات شروع کردم ولی کارم متفاوته و کسی همچین کارایی نکرده تو ایران و بعد از ایکه همچین چیز ها و روش هایی به ذهنم رسید دیدم یه برند خیییلییی موفق احتمالا چیز هایی که ساخته همینجوری بوده و بعدش فهمیدم، در هر حال چون عاشق طراحی ام و روی طرح ها و الهامات حساب کردم اونم مهم میست و میدونم همیشه یه چیز فوق العاده و جدید خدا میتونه بهم الهام کنه و روی الهامات و خدا حساب کردم واسه ی اینکار😌❤ خلاصه برای اینکار نیاز به کارگاهی بود که توی کرمان انجام نمیدن و من میخواستم این تیکه رو بفرستم تهران برام انجام بدن برگردونن برای ادامهی کار ولی زمانش که رسید خدا دلمو پر کرد که خودت میتونی اینکارم انجتم بدی یعنی روندشو میدونم کلی تحقیق کردم سپینار دیدم که بهم گفته بود و به یه هدایتم نیست خدا یه چیزو از چند طرف بهم میگه و مطمئنم میکنه که بیشتر از سایت و همین قسمت مرا به سوی نشانه ام هدایت کن و اگر تو ۲۴ ساعت بیشتر بخوام که معمولا الان اینجوری شده یه حالت هدایتی دستمو میذارم روی یه فایل و یه قسمت که باهام حرف بزنه یعنی اونجوری هدایتم میکنه و یه زمانایی هم میگه برو رو قران یه صفحه میاره برام که چقدر دقیق همش داره باهام صحبت میکنه دقیقا بوقول شما در فایل گفتو گو با دوستان که هدایت پریروزم بود و میخواست این اتفاقات رو واضح تر بهم بگه دقیقا انگار به ادم داره باهات حرف میزنه شده هم زبونم و من خیلی خوشحالم و یجورایی میترسدم که تمو بشه که بهم گفت همیشه این هدایت هست و خدا کلی قسم خورده تو قران به کلی چیز که حتما شمارو به خوب و بد هدایت میکنیم و وقتی من حالم خوبه دارم به راه سعادت هدایت میشم به نزدیکی بیشتر و بیشتر بهش و نگرانی نداره و تازه همش ابن هدایت قراره بهتر بشه وقتی من ادامه بدم و ازش بخوام کمکم کنه تکامل طی میشه ک همش بهتر و بهتر هم میشه و اگر هم یه موقع دور شدم راحی میشه برگشت و فقط نیاز به این داره که تصمیم بگیرم که حال خوب داشتن خوبه یا بخوام کمکم کنه کلی هم اتفاق افتاده که یاد اوریش دوباره میبرتم نزدیک و نزدیک تر به خودش😌❤❤❤ من هی میام کامنت بنویسم ولی اینقدر هدایت هاپست هم میان نمیدونم چجوری چی بگم کدومو بگم زیر کدوم فایل بگم که خدا داره با من چکار میکنه، ولی مثلا یکیش که من مطمئن نبودم ولی حس کردم هدایته ولی میگم اصلا مطمئن نبودم از یه طرفم میخوام باشه و میگم من انجام میدم خدایا که اگه دقیقم نیست ببینی من اینجوری انجام میدم مجبور باشی دقیق هدایتم کنی یا میبینم انجام ندادنش بخاطر ترسه و یا کمبوده و وقتی میبینم اینجوریه بهتر میفهمم که هدایته خلاصه خدا بهم گفت که قدم پنجم جلسه ی ۴ رو گوش کنم و بعد که تو همون روز زدم مرا به تگنشانه ام هدایت کن اومد قدم پنجم بعد دیگه وقتی اینجوری شد گفتم باید بخرم با اینکه قدم سوم بودم هنوز و یک ماهم نشده بود بعد گفتم حالا شاید منظورش اینه برو ۱۲ قدم گوش کن ولی بعد گفتم پس چطور قدم پنجم اومد چرا یه قدم دیگه نیومد نشانه ام و خلاصه گفتم اگه نباید بگیرم خودت تو راه نشونم بده و نذار بگیرم خلاصه رفتم قدم ۴ و بعد ۵ رو خریدم و فایل جلسه ی ۴ قدم ۵ رو گوش دادم که هم امادم کرد برای اون ۲۴ ساعت چون گفت اگه داری رو خودت کار میکنی که نشونش احساس خوبته تو چند وقت اخیر هر اتفاقی که میوفته همون اتفاق خوبست من اونموقع نمیدونستم اسبم قراره دلدرد بشه که خدا بهم اینجوری تو اون ۲۲ ساعت تسلیم و توکل و شرک نداشتن به هیچ احدی رو یاد بده و کلی با سوره های قران باهام حرف بزنه که مثلا اقا سر سفره تو مهمونی اومدی قاشق غدایی که ریختی رو برداری بخوری همون لحضه بهت خبر دادن اسبت فلان بعد تو حالتو خوب نگر داشتی چند تا زنگ زدی اونم زنگایی که فک میکردی خدا میگه انجام بده دستشو یاز بذاری برنداشتن گیر ندی. نه اینکه گیر بدی بخوای از مغز نصفه نیمت استفاده کنی یا شرک به یه ادم خاص که اون میفهمه چکار کنه و راه درست دست اونه چند تا زنگ زدم با اینکه تو دلم یجوری بود ولی بعد رفتم نشستم غذامو خوردم اول بعدمیدونستم از من کاری بر نمیاد هرچی به ذهنم میرسه رفتم هندونه خریدم تو راه رفتم سیب خریدم چون دوست داشتم اسبم حالش خوب باشه و بهش خوراکی بدم با اون حرسو خوشحالی از دستم غذا بخوره گیرم ندادم که میخوام باشه حتما هر موقع خواست خدا میتونه بگیرتش و اصلاچند تا اسب بهم بده مثل لانا یا حتی بهتر چون خودش خیلی اسب فوق العاده ای هست شکر خدا، بعد تو ماشین تو راه قران گذاشتم صافات از ایه ۱۰۳ اومد که گفت بهم ازمایش بوده و دلمو اروم کرد که ازمایش و سر بلند شدم و اینگونه به نیکو کاران پاداش میده خدا در مورد حصرت ابراهیم و ازمایش بزرگش بود و بعد هم تا رسیدم به باشگاه تا اخر سوره گوش دادم شاید دوبار یادم نیست ولی کلی باهام حرف زد و اروم شدم بعد رسیدم باشگاه و همون خوراکی هارو دادم بهش و خوب شده بود انگار رقتم خونه و دوباره نصفه شب شدید شد خدا تو خونه باهام حرف میزد کلی حالم خوب بود قبلش که بهم دوباره مربیم زنگ زد و همش همزمانی بود یعنی من اونموقع دقیق درک نمیکردم مثلا نصفه شب ساعتای ۳،۴ که دلش بیشتر درد گرفته بود ، دوباره مربیم سریع به من گفت اسبت از دلدرد خوابیده من دارم میرم باشگاه تو راه بود ، من کلا نمیفهمیدم چکار کنم : برم نرم قشنگ تسلیم نشسته بودم خدا بهم بگه چکار کنم قران اومد که ما ظلم به کسی نمیکنیم شما خودتون به خودتوم ظلم میکنین و در مورد شرک اومد و انگار من دیگه نمیدونستم میمیره یا خوب میشه و به طرف اینکه یطوریشم بشه بیشتر ذهنم میرفت چون این ایه ها هم اومده بود یکم همینجور منگ نشسته بودم بعد رفتم تو اتاق شروع کردم به نوشتن تو دفتر شکر گزاریم که خدایا من نمیدونم چکار کردم که ابنحوری شده و به خودم ظلم کردم خودت به خوبی بهم بگو ببخشتم انگارم فقط میخواستم درد نکشه یجورایی تسلیم بودم یطوریم شد شد ولی از یه طرفم میدونستم که اسبه که خدا داده به من ادم نیست که دست خودش باشه به من ربط نداشته باشه اینم دو هفته قبلش با چند تا همزمانی این فکرارو بهم رسونده بود خدا که بسمرم بهش نچسبم به یه خواسته و خدا در تسخیر من در اورده قشنگ با یه همزمانی های فوق العاده ای انلدم کرده بود. بعد که تو دفتر چند صفحه نوشتم خدایا من نمیفهمم چه ظلمی به خودم کردم ببخشتم و بهم به خوبی با احساس خوب بگو راه درستو نشونم بده و کمکم کن که انجام بدم کار درستو بعد اومدم تو سایت دنال نشونه بودم بهم بگه برم باشگاه پیشش یا نه چون میدونستم کار از دست من بر نمیاد فقط میخواستم حالش خوب باشه و یجورایی هم انگار بهم اعتماد داره کنارشم، دلش پر میشه یه موقعی که توی حالا موقعیت ترس یا درده قشنگ حس میکنم بهم اعتماد داره (اون قدرت از طرف خدا اون مسخر بودنو چند بار قشنگ با وجودم واضح حس کردم توی حال های مختلف اسبم ) در هر حال اومدم تو سایت دنبال نشونه که خدایا بگو من الان برم یا نه چکار کنم زدم رو یه فایل اول اومد شما میخواین برین سفر دوباره گفتم شاید باید برم باشگاه بعد گفتم حالا بذار بزنم جلو زدم اومد دقیق اول اهنگ :

    خدا همینجاست تو قلب خونه تو عطر پاک گلای خونه

    خدا همینجاست تو عطر بارون تو چشم خیس منو خیابون خدا همینجاست بین منو تو ساده ی ساده عین منو تو

    حدا همینجاست تو لحظه هامون بین نماز احساس و بارون

    خدا همینجاست خدا همینجاست

    خدا همینجاست خدا همینجاست

    خدا همینجاست تو بی کسی هام وقتی که از عشق معجزه میخوام

    خدا همینجاست واسه همیشه چشماتو وا کن معجزه میشه

    خدا همینجاست بین منو تو

    ساده ی ساده عین منو تو

    خدا همینجاست لحظه به لحظه

    وقتی که قلبی از عشق بلرزه

    خدا همینجاست بین منو تو ساده ی ساده عین منو تو

    خدا همینجاست تو این دقایق

    منتظر ما دلتنگ و عاشق

    خدا همینجاست خدا همینجاست

    خدا همینجاست خدا همینجاست

    دقیق بعد از اون نوشتنام توی دفتد شکر گزاری

    بعد دلم پر شد تونستم زنگ بزنم به مربیم بگم بیام یا نه چکار کنم

    گفت که من رفتم همون دارویی که اول شب گفتی پیداش کنم و مفصله داستانش و تازه یه سالم از تاریخش گذشته بود دیدم اوضاع اینجوریه بدو رفتم همونو زدم سریع اثر کرد الان اوکیه منگه دیگه تا صب بره خوب شه یا به دکتر برسه الان خوبه دیگه .

    و صبحشم باز کلی درس و حرف زدن خدا و معجزه داره و خدا کلی باهام حرف زد دلیل این اتفاقم گفت تسلیم و توکلمو زیاد کرد بهمم گفت که باید خودم همه ی خرج های دارو دوارو بدم یعنی من فایل ۱۲ قدم جلسه ی ۴ قدم پنجو خریدم دلمو پر کرد و رفتم ۱۷ گرم طلا که برای کارم نگر داسته بودم و فروختم کامل گفته بود بفروش از پول همین وسیله ی کار گاه بگیر و یه مقدار دیگه هم دارم که تمامشو گذاشتم هر موقع بگه میفروشم و عر وسیله ای که بخره رو میخرم ولی میخوام اینو بگم که پول زیادی تد حسابم بود که رفتیم صبح برای عملی که انجام نشد حالا میگم اینم

    خلاصه تو دانشگاه علوم پزشکی گفتم خدایا خرج اینارو میخوام تو بدی نمیخوام از مامان بابا بگیرم همون موقع یه برگه دادن برم دارو هارو حساب کنم و خدا بهم گفت من میدم تو از حساب خودت که الان پرش کردیم برو بپرداز و اینجوریه که من بی نهایت ثروت میدمت بدون شرکه کامل از خودت و پولی که من میدمت دیگه برام حساب شده هست همه چیز فقط باید به حرفش گوش کنم،

    خلاصه یه معجزه اینکه بعدا همه چیز تموم شد مربین بهم گفت من نمیفهمم چطور که ما به کارگر خودمون سپردیم شب تا صبح سر بزنه به اسب و سریع خبر بده اگه طوری شد ( در ضمن شرایط اسب هایی که توی اسطبل ۳در ۴ بسته هستن و روزی ۱، ۱/۵ ساعت میان بیرون واسه ی کار فرق میکنه با اسبی که ازاده توی فضای بزرگ و همش وقتی داره میخوره راه هم میره و هم زمان روده هاش توی راه رفتن کار میکنن و غذا یجا گیر نمیکنه انباشنه بشه و دردسر اینجوری)

    خلاصه ما به کارگرمون گفتیم ولی من همون موقع تو صحبت کردن سپرده بودم به خدا میدونستم دست این کارگر نیست

    بعد از همه ی این اتفاقات فوق العاده خوب که همش نعمت بود که من بفهمم که من به خدا نزدیک بشم و الان چقدر شیرینه برام اسبمم باشگاه خوبه حالش تا الان که چند روز گذشته و بخیر گذروند خدا

    خلاصه مربیم گفت یه معجزه اش رو خدا از زبونش بهم گفت یعنی: مربیم گفت من نمیفهمم چجوری کارگر خودت که ندیده بود چطوری تو تاریکی نصفه شب یه اسب از توی اسطبلش ول میشه بیرون سرو صدا میشه که یه کارگر دیگه بلند میشه بره اونو بگیره یهو میاد دم در اسطبل لانا دقیقا زمان مناسب میبینه خوابیده و درد داره بدو به من زنگ میزنه من بیام

    و مربیمم میره تندی اون دارو که من اول شب گفتم پیداش کن بدو برمیداره میزنه که اسبم به صبح برسه

    وقتی اینو گفت گفت من نمیدونم چجوری من جواب بهش گفتم من تعجب نکردم فک میکنین من چرا لانارو بیمه نکردم

    چون همش تو این مدت همه هی میمرسیدن بیمه کردیش؟؟ میگفتم نه با قاظعیت یبار پشیمون نشدم چون سپرده بودمش به خدا دقیقا هم قبلا هی تو دلم میگفتم خدا مراقبشه اگه قرار باشه نصف شب حتی وقتی هیشکی پاش نیست یه نفرو میبره همه کارارو درست میکنه که مینکارم کرد برام.

    صبحشم دوباره یه مرحله ی دیگه همینجور شد و ساعتای ۹/۵ رفتم باشگا دوباره کلی درس داره برام تازه خلاصه گفتم کلی همزمانی دیگه بود همش بهم یاد داد چطوری همه چیزو کامل بدون هیچ شرکی بسپرم بهش ذره ذره کاری که فک میکنم باید عمل کنم رو انجام بدم ولی گیر ندم دستشو باز بذارم به هیچ احدی گیر ندم و خدا یه عالمهه خیلی زیاد دست فرستاد که هر کدوم یکاری که باید رو در زمان درست انجام دادن دقیقا زمان درست نمیدونم چجورس بگم یعنی هر کار یه دقیقه این طرف و اونطرف الان نتیجه فرق داشت همشو سپردم بهش و من موندم که چجوری بهم قدرت داد اونهمه کارو با حال خوب بدون نگرانی انجام دادم بازم توی روز بعد و لانا برای عمل رفت دانشکده که خلوتم بود که و خدا با سوره ی قصص و خیلی چیزای دیگه حالمو خوب نگر داشت میخوام بگم رفت واسه عمل ولی نه به عمل رسید نه به تخلیه از دهان توی راه توی مسیر که با اسب کشی که خدا انتخابش کرد یعنی بذارین بگم اینم از اول

    صبح نزدیو ظهر رسید به جایی که دکتر اول دستور داد ببرن دانشکده علوم پزشکی ساعتای ۱۲ ظهر بود من حالم اونقدر بد نبود سپرده بودن به خدا داشتمم همش به چیزای خوب فکر میکردم تحسین میکردمش که چقدر خوشکله چه هیکلی داره واقعا نعمتی که تا اون موقع بهم داده بود هر موقعم میخواست میتونست بگیره مال خودشه داشتم تحسین میکردم رسید به جایی که دکتره به دستیارش که از اول صبح دقیقه به دقیقه دست خدا شد چک کرد همه چیزو گفت ببرین واسه تخلیه و شاید عمل منم نتظر بودم عجله نکردم گذاستم خدا زمانشو بگه اونموقع که گفت زنگ زدم بابام گفتم بابا یه زنگ بزن میخواستم بگم به دکتر فلانی که اماده کنه همه چیزو واسه احتمال زیاد عمل اصلا دهنم پا تلفن بسته شد باز نمیشد که بگم بغزم گرفت خودم موندم همون لحظه که اقا من سپردم به خدا چرا به بابام دارم میگم گریم گرفت اولا اون کلمه رو نگفتم خودش فخمید رفت زنگ زد هیم پا تلفن گفتم من خوبم خدافظی کردم بعد دیدم یه دست دیگه خدا دید من اینجوری شدم رفت دنبال یه اسبکش دیگه چون یکی تو راه بود ولی دور بود رفت تو ۲۵ دقیقه اون اسبکشی که اتفاقا خیلی تکون میداد و حالت قرازه داشت رو اورد و زودترم رسید تو این مدتم من با یقین اسبمو گرفته بودم راه میرفتم و با خدا حرف میزدم و میگفتم من سپردم به تو فقط درد نکشه هرکار میخوای بکن مال خودته و نامه ی حضرت علی رو هم از توی سایت گوش کرده بودم صبحش و به قدرتی که داره کامل اون لحظه میفهمیدم که میتونی خوبش کنی و هم بهم بگی به خوبی اشتباهم چیه به خوبی کمکم کنی کار درستو انجام بدم قشگگ یه وقتی کنار اسبم شد که من سپردمش قشنگ همون توکلی که سپردم گفتم اخیش دم گوششم گفتم نگران نباش دردت خوب میشه خدا همش کنارته اگه قرار باسه بریم که جات خوبه قشنگ با او توکل خودم سوار اسبکش خرابه کردمش تا هم یذره نا خود اگاه حرفی یا فکری یذره شرک الود به نظر میومد مغذرت خواهی میکرم از خدا و سوارش کردیم خودمم رفتم تو ماشین با مامانم سه ماشین دیگه هم پشت اسبکش که اونا اینقدر تند رفتن محو شدن منم زدن قران اونجای سوره ی قصص اومد که حضرت موسی تسلیم میشه دقیقادهمونجا که خدا بخشیدو نعمت داد بهش و من گریم گرفت مامانم گفت چرا گریه میکنی خوبه که گفتم من واسه اون گریه نمیکنم من تازه خدارو پیدا کردم حق حق گریه کردم تو راه و انگاهر حالا فهمیدم همه چیز خوبه با اینکه شواهد چیزه دیگه ای بود در حدی که داشتیم میرسیدیم بابام اس ام اس زد گفت دکتر مربوطه همه چیزو اماده کرده نگران نباش و من فقط گفتم:( نگران نیستم❤) در جوابش

    بعد که رسیدیم اسبو اومدیم از اسبکشی که قدیمی بود خیلیم تکون میداد در اوردیم همه گفتن این خوب شد اقا برش گردونیم اصلا،!!!!

    چشماش روشن شده بود دلش تو باشگاه باد کرده بود انباشتگی داشت بادش خوابیده بود من هیچی نگفتم خدا خوبش کرد هیشکی اونجا نمیفهمید اگه میگفتم ولی همه هی خودشون میگفتن این چه تکونی خورد تو ماشین دکتری که تو علوم پزشکی بود گفت شاید تاثیر فلان دارو هست اون دستی که همش همه چیزو داشت دقیق زمان به زمان اندازه مبگرفت گفت اخه بعد تاثیر اون دارو هم تپش قلبش بالا بود و به دارو فک نکنم ربط داسته باشه ، اونیکی میگفت دست من و اسبکشم خوبه، مربیم میگفت کاش یه دستگاهی بود این اسبا تا دلدرد میشن بلرزونتشون درست بشه چون خدا با تکونای توی اسبکش معجزه کرده بود هرکی یچیزی میگفت ولی من میفهمیدم با تمام وجودم چه اتفاقی داره میوفته تازه خیلی از تو زدم خیلییی

    و خلاصه بعدشم تو علوم پزشکی یه فضای خیلی اروم پیش اومد بازم سپردم به خدا چون هر کی یه نظری داشت گفتم دست خودت اگرم من چیزی باید بگم به زبونم بیار من نمیدونم

    خدا هم گفت دوباره از همین قسمت مرا به سوی نشانه ام هدایت کن

    که تو فقط حالت خوب باشه بسپر به من به خواسته ات هم نچسب

    تازه یه تیگه هم قران اومدم یه گوشه گوش کنم جون دیگه گفتن بمونه تاثیر دارو ها کامل بره که دیگه تصمیم نهاییو بگیرن

    گفت همونجا که مادر موسی گفتیم شیر رو بده و بسپرش به اب و کاری کردیم که نگران نباشه که درست شد همه چیز اینم خدا بهم گفت و واقعا تو ماشین بازم کاری کرد نگرانی از دلم رفت و وقتی پیاده شدم رفتم دیدم خوب شده چشماش روشن شده بود از ماشین پیاده شد.

    و خلاصه از اونوقع هم همش بازم خدا دهره باهام حرف میزنه خیلی خوشحالم بابتش

    تاره کلا بهم کامل فهموند که دیگه حساب خرج و مخارجم با خودشه ازون موقع کلا دیگه هر خرج کوچیک و بزرگی رو دارم خودم میدم یعنی خدا واسم حساب میکنه و راهش از حساب بانکی خودمه

    اخرین هدایتمم که البته اخرین نیست بخدام بگم دیروز کلی چیز و میز اتفاق افتاد که همش میفهمم از جیب خودم همش و تازه خوبم خرج کنم راحت بدون نگرانی هرچی میخوام و باید رو بخرم که خدا برام حساب کرده از قبل

    خدایا تو همین مسیر نگرم دار و همش منو به خودت نزدیک و نزدیک تر کن

    خیلی دوست دارم

    خلاصه اخرین خرید ثروت ۳ بود که از همون پولی که گفت اون طلا هارو بفروشه گفتم چشم دیشب خریدم تسلیم دوست داشتمم بخرم اومل الان گه خدا گفت مت تسلیم و یچیز دیگه

    خدا تو قران اراده کرده که کسی رو که داره هدایت میکنه تسلیم بسه به انجام هدایت و برعکسشم بود یه ایه که دیروز گوش کردم

    دقیقا همین کارو برام داره میکنه شکرش شکرش شکرش❤

    اینو نوشتم یاد اوری برای خودم

    و به قول استاد بچه ها ببینن البته من دیگه میدونم و سعی میکنم این شرک رد نداشته باشم که من تاثیر میذارم روی بقیه هرکی تو مدارش باشه میبینه خدا هدایتش میکنه این کامنتم ساید بشه یه دست براش خدا داند من نمیدونم هیچی

    و دوست داشتم بهتون بگم و شما هم تو این حس خوبی که دارم شریک باشین بدونین خدا داره اینجوری هدایتم میکنه با سایتتون با حرفاتون با قران و … خیلی خوشحالم استاد ازتون مممونم دوستون دارم

    خانوم شایسته دوستون دارم

    تو وجودم پر از عشقه

    خدایا تمام وجود من پشت و پناه من همه چیز من شکرت❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      Life time گفته:
      مدت عضویت: 1484 روز

      سلام عزیزم کامنتت بینهایت عالی بود فوق العاده بود

      برام پر بود از نشانه و هدایت الله

      اون آیه اخری محشر بود من بارها تجربش کردم

      خدا اراده کرده کسی رو که داره هدایت میکنه ، تسلیم میشه

      واقعا همینه . خدا دست و پا و کل وجود انسان میشه زمانی که چیزی ، هدایته

      سپاس گزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سارا مصطفوی گفته:
        مدت عضویت: 2153 روز

        سلام دوست عزیز

        ممنونم از پاسختون و یاد اوریه و این نکته که گفتین🙏🌹🌹🌹🌹

        اره واقعا چقدر زیباست چقدر خوبه این تسلیم شدن

        دوباره پر از احساس شدم کلی اشک ریختم که چقدر زندگی راحته با هدایت ها و تسلیم شدنمون به انجامشون.

        باز دلم گفت بنویسم من که قبلا همش دنبال داستان های هدایت میکشتم توی حرفای استاد و کلی مینوشتم که خدایا هدایتم کن ممنونم که هدایتم میکنی هر روز بیشتر و بیشتر

        حالا خودم نوشتم از داستان هدایت من. خدایا شکرت

        توی همین یک هفته که از این اتفاق گذشته ( و خدا کلی از قبل امادم کرد برای این اتفاق ) علاوه بر این که حتی وقتی اون نصف شب اون ایه هایی که توش از شرک اومد و گفت بدی ای که بهتون میرسه ، خودتون به خودتون کردین نه خدا و من فک کردم این تموم شد دیگه عذاب شدم😅🤦🏻‍♀️ واقعا نمیدونستم چی میشه با اینکه خدا بهم گفته بود وقتی داری روی خودت کار میکنی و نشونش اینه که حالت خوبه، هر اتفاقی که میوفته همون اتفاق خوبه هست و خیره برات توی قدم پنج جلسه ی ۴.

        قبلش برام معجزه کرده بود و تو تاریکی نصف شب ، اون دستارو فرستاده بود. فقط داشت بهم یاد میداد: اقا فردا صبح شرک نداشته باشیا اقا بخوا که خدا بهت بگه چرا این اتفاق افتاد که درستش کنیا ازم بخوا ببخشمت که من میخوام بخشیده بشیااا و…) خدا میدونه چقدر رشد کردم چقدر راحت تر شده زندگی برام حتی تو همین یه هفته در حدی که دیگه میترسیدم که نکنه این کمک ها تموم بشه یکاری رو انجام ندم و خدا باهام اینجوری حرف نزنه، اینقدر که میخوام همش باهام حرف بزنه

        ، ولی کلام الله (که با احساس خوبه😌❤) بالا تر از نجوای شیطانه و خودش باز توی هدایت ها که از همین قسمت هم بود باز از زبون استاد فوق العاده ام بهم گفت دیگه سخت نگیر نترس که دنیا برات سخت میگیره چون قانونش اینه. یا اقا کلش ۲ روزه جوش چیو میزنی!! و مثلا توی ثروت ۳ که بهم گفت بخر و خریدم و اول اولش هستم هنوز. استاد خیلی فوق العاده در مودر هدایت کردن خدا و راهش و باور هاش و .. توضیح دادن و مثلا گفتن 💥اقا باورتو درست بساز بگو این نیرو همیشه هست. کنارمه .هیچ وقت با من قهر نمیکنه .همیشه هدایتم میکنهه . هیچ وقت ولم نمیکنه و کلی چیز دیگه. که من خیلی نیاز داشتم به ساختن این باورها 💥و خدا هدایتم کرد که اینارو بسازیم با هم😌❤.

        من بخاطر عزت نفس و باور کمبودم اصلا زورم نمیرسید قدم بردارم برای شروع کسب و کار . الان واقعا چقدر راحت شدم هرچیزی که به نظرم باید انجام بدمو انجام میدم هر زنگی که باید چقدر راحت تر میزنم بدون نگرانی میگم اگه خوبه خدا ردیف میکنه ، من قدمشو برمیدارم اون درست میکنه و اگر هم این راهش نیست، خودش نمیذاره انجام بشه و وقتی انجام میدم دقیقا همینجوری درست میکنه برام. یعنی بخدا اونی که نباید ازش بخرم خودش جواب نمیده دیگه یا میخوام پیام بدم تا دستو میذارم رو ارسال تلفنم زنگ میخوره اونم دوبار پشت هم قبل از ارسال پیامم بهش! دقیقا همون لحظه که میام پیام رو سند کنم و بعدش فهمیدم اون جنس گرون و قدیمی که احتمالا قبلا وارد کرده و رو دستش مونده رو میخواسته بده بهم . بعد خدا قدم بعدی رو میگه

        حتی قبلش تقلب میرسونه

        مثلا دو روز پیش تو خواب گفت اقا حواست باشه فلان چیزو این مدل بزرگشو صبح بخر و صبح فروشنده ی مورد نظر خودش پیام داد ۲ تا مونده اگه وقت دارین صبر کنین ۳ ماه دیگه دوباره اماده میشه اونموقه بگیرین. من قبلا مِن مِن میکردم و میرفت واسه ۳ ماه چیه ، ۶ ماه دیگه یا اصلا ول میشد همه چیز. ولی اینبار راحت همون چیزی که شب تو خواب بهم گفت رو انجام دادم. پیش پرداختشم همون اول صب ریختم به حساب. منی که قبلا خیلی سخت بود برام فک میکردم من پول نمیتونم بسازم که این وسیله رو بگیرم بعد نشه چی و…

        راحت شدم بخدا ،خدا راحتم کرد

        اره واقعا🙏😌🌹

        خدا دست و پا و کل وجود انسان میشه

        شکرش 😭😌❤❤❤❤

        امیدوارم هم برای خودم هم شما که توی این راه پیش بریم و درک و تسلیم و انجام هدایت های پروردگار هر روز بیشتر و بیشتر بشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          Life time گفته:
          مدت عضویت: 1484 روز

          سلام سارا جان دوست عزیزم چقدر از ادبیات نوشتنت خوشم اومده من این روزا هدایت شدم که جسور باشم و کسبوکارمو شروع کنم و قشنگ هدایت خدا رو میبینم . چند شب قبل بهم گفت چرا فکر میکنی رزق فقط از پدر و مادرا میرسه و فرداش هدایت شدم کامنتت رو خوندم و تو این چند روز چند دفعه کامنتت رو خوندم از بس که درونش هدایت و درک نهفته بود عزیزم

          و حالا بازم امروز به کسب و کارم و چگونگیش فکر میکردم و اومدم دیدم شما کامنت گذاشتی

          باز برام چقدر مفید بود

          دلت وصله بخدا و میگه بنویس و شدی دست هدایتگر خدا برام عزیزم 🌹💌

          حتما خدا جواب تک تک سوالاتمونو میده و قدم قدم هدایتمون میکنه و هر کاری که لازم نباشه انجام بشه حتی مااگه اراده کنیم انجام بدیم خودبخود جور نمیشه خدا فرمون زندگیمونو بدست داره

          خدایا شکرت 😍

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سارا مصطفوی گفته:
      مدت عضویت: 2153 روز

      سلام به استاد خوب زندگیه من

      بینهایت ازتون ممنونم🙏🙏🙏🌹🌹🌹🌹🌹🌹

      من میخواستم یه اپدیت بکنم کامنت این قسمتم رو چون حس کردم و روی دلم مونده بود که علاوه بر باور های خوب باور های اشتباهی رو هم نوشتم که مهم بودن خلاصه رو دلم مونده بود ،

      اول از همه به قول شما ما همه به یه اندازه به خدا به هدایتش دسترسی داریم و خدا هر لحظه داره هدایت میکنه مارو و تفاوت شنیدن ما هست تفاوت ایمان ماست باور ماست که خدارو کنارمون میبینیم یا نه

      دیروز فایل داستانی در مورد هدایت الهی قسمت اول بعد از چند وقت برای من توی قسمت مرا به سوی نشانه ام هدایت کن اومد و میخواستم اپدیت کنم کامنتمو که خدا همیشه کنارمونه فقط باید خودت بدونی که هست همین ، اگه من خودم دودل بشم خب هدایت رو نمیشنوم نه اینکه خدا نگه بهم من اگه بدونم هست پیداش میکنم. تو فایلی که برام باز شده و اول اولش نمیبینم هدایت رو اگه باور داشته باشم گوشش میدم یا میگم مثلا حتما جلو تر یچیزی گفته یکم میزنم جلو اگه بازم نبینم یجور دیگه یجای دیگه میپرسم و صبر میکنم مثلا و میبینم گه خدا چه دقیق همه چیزو بهم گفت ولی باید باور داشته باشم که بشنوم حرف خدارو باید باور داشته باشم که مثلا اگه حس کردم گفته این محصول رو بخر و من میتونم بخرمش بخرم ایمانمو نشون بدم که حرف خدارو هدایت خدارو که هر لحظه کنارمه بشنوم 😌❤

      خدا توی هر لحظه تمام و کمال وجودمونو میدونه و میفهمه ته دلم واقعا چی میگذره حتی اگه کار اشتباهی بکنم وقتی دلم پاکه وقتی میخوام حرفشو گوش کنم حتی اگه یه کوچولو زورم نرسه هم نیست که مثل یه ادم ناراحت بشه و قهر کنه و بره

      خدا به خودش واجب کرده هدایت ما رو

      ان علینا للهدا

      پس من هر زمان که دنبالش باشم میبینمش پیداش میکنم فقط موضوع اینه که باورش کنیم بشنویم هدایتشو به یاد خودمون بیاریم وقتی هدایتمون میکنه راحت نگذریم ، نا شکری نکنیم ،

      دیگه مطمعنم که حتی اگه یه موقع یکم دورم بشم بازم هست اون همیشه هست از رگ گردنم نزدیک تره به من از خودش به من داده من از وجودشم دیگه نگرانی نداره

      اون همیشه هست فقط منم که چقدر میخوام و قبول میکنم که هست ، قبول میکنم و دنبالش میرم و هرچی که بیشتر من برم جلو دقیق تر میشنوم هدایت همیشگیش رو😌❤ خوش بحالمون

      من در ادامه ی خرید هام برای زدن کارگاهم که با خدا داریم همه کاراشو درست میکنیم:

      اول از همه شرایط من الان جوریه که مقدار پولی از طلا هایی که داشتمو دارم و خدا دلمو پر کرده با همینا همه چیز اوکیه و همه چیزو برام درست کرده از قبل

      و موقعیت من جوریه که خودم کرمانم شرایطم خیلی سخته که در حال حاضر برم تهران و وسیله بخرم و کلا یه دختر هستم که تنها و بدون خونواده خیلی از خونه بیرون نمیرم چه برسه به شهر دیگه خلاصه

      تجهیز کارگاه و وسیله خریدن و وسیله ی مناسب از فرد مناسب پیدا کردن من رو خدا فقط داره انجام میده ، بماند که خودشم دلمو پر کرد که میتونی خودشم پول مورده نیازشو جور کرد و خلاصه همه ی اینا..

      خلاصه من چجوری بگم که من دارم دستگاه میخرم از تهران و قزوین بدون اینکه درست بدونم اینایی که دارن به من مشاوره میدن دستگاه میفروشن کین چه شکلی ان فقط خدا ذره ذره هدایت میکنه میگه الان این ادم حالا اینو از اون بپرس حتی مثلا تو دفترم مینویسم یه سوال خیلی خاص رو خدا از دهن اون ادم ها بدون ابنکه یادم باشه بپرسم جوابو میگه اصلا همه چیز فوق العاده هست، البته ایمانمم نشون میدم و اگه یه اتفاق به ظاهر بد میوفته دارم یاد میگیرم خدا داره بهم یاد میده و هر دفعه اعتمادم به پروسه اعتمادم به اتفاقات هرچی که هست حتی به ظاهر یکم نا جالب داره فوق العاده زیاد میشه

      حالا دیروز من از دوتا دست خدا: ، ۲تا دستگاه ۸ ملیونی و چند تا خورده چیز خریدم و خدا گه کلا همه چیزو انجام داد تا رسیدن کرمان بدون اینکه کسی باشه که اینارو چک کنه خود اون ادما بسته بندی کردن و در کمال انسانیت و خوبی برام فیلم و عکسم میفرستادن که اینکارو کردیم الان میبندیمشون الان پیک اومد و میبره اتوبوس رانی و تا رسیدن کرمان و من کلا هیچ توانایی در کنترل هیچ چیزی از این پروسه رو نداشتم و همشو خدا درست کرده و بقیه هم تو راهه 😌❤ منم با ایمان، صبر و عمل میکنم😌👸

      وقتی اتوبوس رسید کرمان من تو خونه تنها بودم و مامان و بابامم خارج شهر بودن و نزدیک غروب افتابم بود که اس ام اس اومد دستگاهت رسیده حالا من باید صبر میکردم مامانم بیاد با بابام بعدشم باید میرفتیم جایی و سخت بود و وسطش به زور ایا میشد پنج شنبه دستگاهو بگریم از باربری بگیریم با وانت بیاریم یا نه و طول هم میکشید و سخت بود خلاصه منم که شخصیتم توحیدی تر شده کلا خوشم نمیاد مامان بابامم تو اذیت کاری برام انجام بدن حتی اگه چیزی نگن و کامل اوکیم باشن مثل دیروز ، همین که سختشونه خوشم نمیاد

      بعد اینکه بارم با اتوبوس رسید کرمان یه وانتی از همونجا زنگ زد که خانم فلانی میخوای بارتو بیارم با ماشین نمیتونی وانت میخوای حتما، منم که تو خونه تنها بودم گفتم الان نمیتونم بیام بگیرم بعد میام شاید به خودتون زنگ زدم و گفت در خدمتم و خدافظی کرد.

      خلاصه یکم فک کردم گفتم اگه بشه که خیلی خوب میشه اخه الان تاریک میشه و چکار کنم و تنهامو این حرفا که یاد خانوم شایسته❤ ی فوق العاده توی زندگی در بهشت افتادم که برای درست کردن سوله با کلی کارگر تنها که نه با خدا توی پارادایس در راحتی و اطمینان بود و همه چیزم عالی انجام شد، گفتم پس شدنیه ، یه باور هم ساختم که جهان من سرشار از امنیت ارامش و ایمانه هر موقع یذره دودل میشم میاد ته ذهنم ‌کلا همش داره بهتر میشه خدارو شکر با هدایت هاش❤.

      اومدم تلفن بزنم از مامانم بپرسم گوشیو جواب ندادن فهمیدم که پس هرچی مامانم میگفت خوب نبوده که جواب نداده و گفتم اگه میگفتم اونم دودل میشد نگران میشد میگفت ولش کن میایم خودمون، دیگه باز با دو دلی زنگ زدم به راننده هه گفتم اقا بیاری چند میگیری و بحثی باز کردم تا خدا واضح تر بهم بگه چکار کنم و گفت اسم فرستنده و گیرنده رو بفرست و گفتم اوکی قطع کردم بازم دودل بودم، رفتم هدایتی زدم تو قران اومد که خدا از همه چیز اگاهه و همه چیز دستشه و دلم پر شد بعدم اومد : روزی همه دست خداست و حس کردم خب باید به این وانتی پول باربری بدم حتما.

      باز گفتم خدایا یعنی مورد اطمینانه؟ اوکی کنم؟ دوباره زدم مرا به سوی نشانه ام هدایت کن اومد فایل داستانی در باره ی هدایت الهی که اشک از چشمم اومد اخه شنیده بودمش و کل کارامم تا الان خدا برده بود جلو فقط هدایت بودن کلشون یعنی قشنگ بهم گفت: اقا همشو که من درست کردم اینم دست خودمه بهت گفته بودم که تمام سپاهیان زمین و اسمون فقط دست منه یادت باشه و منم گفتم باشه دودلیم تموم شد و زیر فایلم تو نوشته ی پایین یه تیکه به چشمم خورد که خدا به شجاعان پاسخ میده و خلاصه اون اقارو دیگه مطمئن اوکی کردم راحت نشستم مثل پادشاهی🙈😌❤ ادامه کارم رو کشیدم و هم زمان همین فایل استادم گذاشتم که همش در همین مورد بود و اینه ما هر لحظه داریم هدایت میشیم و هی یادمون میره و چیز هایی که بالا گفتم و کلی چیز دیگه ، خلاصه اون اقا نزدیک شده بود زنگ زد ادرس دقیقو بگیره این طرف شهرو بلد نبود منم گفتم بهش و گفتم میرم پایین دم در میگم بذارشون دم در و پولو میدم و تو نمیذارم بیاد، دیگه اوکیه خودمم رفتم درو باز کردم که بیرون خونه باشم😂 البته این ترس منم احتمالا خیلیا ندارن ولی تو خوانواده ی ما اینجوریه یکم. حالا نه خیلی وحشتناکم باشه ولی خب این رعایته هست و به گوشم خورده چندین بار.

      خلاصه خونه ی ما چند طبقه هست طبقه ی اول ماییم، همکف پارکینگ و راه پله و منم رفتم پایین تو راه پله در خونه رو باز کردم تا اومدم پایین همون موقع مستاجر جدیدمون یه اقا بود از روی اینکه کلید پارکینگو انداخت فهمیدم ،(لباس کار هم تنش بود) و گفتم خدایا درستش کردی حتما باید به این بگم واسته تنها نباشم، گفتم به بنده ی خدا یعنی تا رفتم پایین این رسید گفت باشه ، اول از همه یه بیست دقیقه ای واستاد از سر کارم اومده بود هرچی گفتم برین بالا رسید خبر میدم بهتون نرفت بعدم ادرس خونرو هرچی میگفتم این وانتی نمیفهمید دادم به همسایه باهاش حرف زد از روی مغازه ها ادرش داد تا رسید دم خونه ، بعدم که وانت رسید این بارا اینقد سنگین بودن که بابام اگه بود کمرش دوجا میشد ، این بنده خدا اینقدر زرنگ بود بدو بدو برداشتشون برد گذاشت جلو در کارگاهم اصلا عجیب کمک کن بود خیلی لدم خوبی بود شکر خدا ، رااااححتتتتت شدم بعدم من کلا تازه دارم عزت نفسمو میبرم بالا که تونستم همچین درخواستی بکنم کلی تو خجالت که اینقد بار برام جا به جا کرده تشکر کردم و خدافظی کرد رفت بالا دیگه. دیگه پول وانتم حساب کردم و راحت شدم.

      و من فقط این تیکه از خریدمو که اینهمه خدا هدایتی جنس های خوبو که قشنگ حس میکنم میبینم همه چیز با قیمت خوب و مدل خوب داره در میاد خدا همرو داره جور میکنه و من حتی نیستم که ببینم و فقط همین تیکه ی دریافتشو هم اینجوری دیدم😭❤❤❤❤

      بعدم خوشحاااللل دلم اینقدر پر تر شده که همیشه کنارمه همش دلمو خدا داره پر میکنه همممششششش😭😭😭

      بعدم مطمئنم اگه این اقا نمیومد خیلی سخت میشد بار زدن و اوردن بارا و ممکن بود نشه تا مامانم اینا میرسیدن و کل برنامه های مهمونیه شبم به هم میخورد، حالا روز بعدشم که امروزه جمعه هست . و خلاصه به بهترین و راحت ترین شکل، دست خدارو باز گذاشتم که اینم انجام شد و توش بازم کلی هدایت بود واسه قدم بعدی.و همینجور درس داشت کلی. هرچی توحیدی تر میشم و شرک کمتر از ذهنم میگذره و زودتر درک میکنم ، داره درست تر همه چیز راه میوفته قشنگ و دقیق دارم حس میکنم خدا جونم شکرت😌❤

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        Life time گفته:
        مدت عضویت: 1484 روز

        سلام سارا جان

        من الان بعد چند ماه کامنت جدیدتو خوندم

        خیلی ازت ممنونم که ریز به ریز نوشتی

        اینا برای من که میخوام تک و تنها شروع کنم قوت قلبه

        خدا باماست هرلحظه

        خدا به شجاعان پاسخ می دهد

        امیدوارم الان کامنتمو بخونی و شادو سرحال باشی

        در پناه رب العالمین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    ژوبیک گفته:
    مدت عضویت: 1418 روز

    درود و دوصد بدرود بچه ها

    چه قد این بخش هدایت جالب و قابل اعتماد هست

    عزیزان کافیه قبلش از خدا با تمام وجود یاری بخاین

    و درخاست درست داشته باشید

    من دیروز و امروز نیت کردم و با اعتماد کامل به اینکه خدا مسیر هدایت رو از این طریق بهم میگه اومدم اول قسمت مرا به نشانه ام ببر رو لمس کردم بعدش

    واااااااااااای باورش برای خودم هم دشواره

    دقیقا مشکلمو بهم گفت

    چه قد جالبه

    به خدا استاد نیت خیلی صاف و بی غَل و غَشی داره

    به خدا این استاد عزیزمون آقای عباسمنش گُل

    خیلی خدا دوستش داره

    همین الان که دارم این مطلب رو مینویسم براتون چشمام اشک بار هست از سر شوق

    وااااای من اصلا توجه نکرده بودم تا الان

    استاد الهی قربونت برم

    استاد خدا عمر با عزتت بده

    استاد دستت رو میبوسم

    چه قدر شما پیش خدا عزیزی

    بوس بوس بوس بوس

    عزیزم عزیزم

    اصلا بذا با لهجه خودوم بگم

    عزیزوم عزیزوم

    ماچ ماچ

    من واقعا هدایت شدم

    چون دقیقا مشکلمو بهم گفت

    من مطمئن هستم قفلی که روی روزی من بود رو باز کرد خدا برام

    خدا عمرت بده استاد

    خدا عزیزاتو برات نگه داره

    من که میدونم مشکلم چیه الان اونم به برکت این قسمت

    استاد یه چیزی میگم وای نخند بهم

    خدا تسلط داره رو سِروِر دستگاه کامپیوتر شما

    و الا امکان نداره اینقدر دقیق

    دوستون دارم بچه ها با حفظ ایمان به خدا و موحد بودنمون پیش به سوی ثروت بی حساب

    چون خدا دوتا مبلغ بیشتر تو قرآن جاویدش نداره

    یکی مَبلَغ تنگ روزی

    و دوم مَبلَغ ثروت بی حساب

    عزیزان بین این دو مبلغ هیچ چِکی خدا برای بنده هاش صادر نکرده

    پس با ایمان و توکل به خدا و اعتماد به آموزه های استاد عزیزمون پیش به سوی پاس کردن چِکِ ثروت بی حساب

    من امرو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    ژوبیک گفته:
    مدت عضویت: 1418 روز

    سلام دوستان عزیز🙂

    من همیشه دنبال جواب یه سوال بودم ، که چطور بعضی آدما که دنبال دفینه و یا زیرخاکی هستن موفق میشن که چیزایی رو پیدا کنن؟؟؟

    تا اینکه با پیگیری های مستمر تونستم بفهمم ،، و چه قدر جالب هست کار اونها و چه قدر شباهت داره کار اونها با کار استاد عزیزمون ،، تنها وجه تفاوت ما با اونهایی که دنبال دفینه و یا گنج میگردن با کار ما که مرید استاد عباسمنش هستیم اینه که استاد عزیزمون دنبال گنج درونی ولی اونا دنبال گنج مدفون در خاک

    بله عزیزان گنجی که استاد به ما نحوهء پیدا کردنش میگه یه گنج بی نهایت هست ولی گنج اونا پس از پیدا شدن فورا تموم میشه تازه اگه بتونن بدون درد سر بفروشن

    کمال گرایان عزیز خیلی جالبه بدونید اونا در دشت و صحرا دنبال نشانه های گاهن مبهم از شکل صخره ها وتخته سنگها و زاویهء تابش خورشید بر اونا و دنبال کردن چنین نشانه هایی به هدف میرسن

    ما هم با دنبال کردن اتفاقات روزمره و دریافت آثار باورهای خودمون به هدفمون میرسیم

    دوستان در زمانی که فقر بخشی از زندگی روزمرهء من بود یادمه که

    مرغ نداشتیم و من هرچه قدر که کار میکردم یا حقوق کفایت نمیکرد یا عقب میفتاد که باعث میشد موفق به خرید مرغ نشم

    یه روز که همسرم با داد و بیداد و دعوا ازم خواست که هرطور شده یه مرغ بخرم چون تولدش بود و خانوده هامون میخاستن شام بیان خونه

    با قلبی شکسته از خونه بیرون اومدم از پله ها که پایین میومدم از خدا عاجزانه خواهش کردم که لا اقل کسی در مرغ فروشی نباشه ببینم میتونم متقاعدش کنم که یه مرغ قرضی بهم بده یا نه

    چون اگه میگفت بهت قرض نمیدم خیلی سرشکسته و نامید میشدم

    ………………………………

    تا اینجای داستان یه چیزی هم بگم که من یه روز یه سگ بیابونی که توی یه چاه افتاده بود رو نجات دادم و تکه ای نان جلوش گذاشتم و از اون روز به بعد بدون اینکه آموزشی بهش بدم زیر ماشین پراید مدل پایینی که با هزار قرض و قوله خریده بودم و همیشه پایین ساختمون پارک بود میخابید و نگهبانی میداد

    ………..‌‌‌‌‌‌…………………..

    بله دوستان وقتی اومدم ماشینم و سوار بشم برم در مرغ فروشی دیدم یه مرغ کامل جلو این سگ هست مرغ منجمد برزیلی که هنوز یکماه تاریخ داشت و دور انداخته بودن و این سگ داشت لیس میزد تا یخش آب بشه و بتونه بخوره چون هی گاز میزد و دندوناش یخ میزد و نمیتونست درست بخوره 🥀🥀🥀

    ♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤

    خلاصه عزیزان نشستم تو ماشین و با خودم فکر کردم که خدایا چطور ممکنه یه مرغ که ما یحتاج ده روز منه تا در خونه و پای ماشین من بیاد ولی توی یخچال خونهء من نیاد

    ♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧

    دوستان این برای من نشانه ای بسیار بزرگ بود پس از آن از خدای خودم یاری خاستم و با تضرع و زاری همان طور که در قرآن اومده ازش خواستم تا این معمای بزرگ که قطعا راه زندگی و درس بزرگ اخلاق بود رو برام حل کنه

    دوستان ۸ماه طول کشید تا تونستم بفهمم جریان چی بوده

    اونم از طریق همون سگ

    بله شاید باورش براتون سخت باشه اما به چاه افتادن اون سگ و نجات دادنش و مرغ کاملی که جلوش بود و داشت میخورد و نبود مرغ در زندگی من که آرامش رو ازم گرفته بود

    قطعات این پازل هدایتی بود که الله تبارک و تعالی برای من قرار داده بود و از به هم پیوستن اونا تصویر واقعی از باور نادرست فقر آوری بود که ۳۴ سال مثل سیمان بر مغز من نقش بسته بود

    اون نشانه مفهومی بسیار بسیار ارزشمند رو در وجود من ساخت و این هدایتی بزرگ بر نابودی فقر و آمدن ثروت

    @@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

    کما اینکه از هشت ماه بعد به آن طرف دیگر هیچ گاه یخچال خانهء ما نه تنها خالی از مرغ نشد بلکه گوشت گوسفند و ماهی و میگو همیشه وجود دارد طوری که مجبور به فروختن یخچال قبلی و خرید یخچال بزرگتر شدم

    بله عزیزان سگ من پس از خوردن مرغ به طور عجیبی مراتب سپاسگذاری خود از خدا را به جا آورد

    با زوزه هایی که با همیشه فرق داشت به گونه ای که من به محض شنیدن میدانستم که او غذایی پیدا کرده که با آن سیر خواهد شد البته من هم به او میرسیدم اما گاهی که غافل میشدم خودش برای خودش غذا پیدا میکرد

    دومین نشانه ای که خدا در این داستان گذاشت و من بعدا به او رسیدم این بود که سگ قصهء ما هرگز و هرگز از لطف خدای خود غافل نبود و انگار همیشه میدانست که خدا حواسش به او هست

    همین پیام برای من کافی بود که دیگر هیچ نعمتی را برای سپاس گذاری از قلم نیندازم خواه نعمتی بسیار کوچک مانند ناخنگیر یا نعمتی بسیار بزرگ مانند سلامتی همه و همه را سپاس میگویم سپاسی درخور و شایسته

    و هرگز از لطف او غافل نشدم چه در زمان مشکل چه در زمانی که از سر شوق میخندم پس از هر خنده سپاسگذار و پس از هر نشانه و هدایت فرمان بُردار

    دوستان گنج نهان را با نشانه ها دریابید که از صد گنج زیر خاک بهتر و ماندگارتر و با ثبات تر و آرامش بخش تر هست

    🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  8. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1610 روز

    سلام به خدای مهربونم سلام به استاد عزیزم سلام به مریم بانو وهمه ی دوستان سایت …

    خدارو هزاران بارشاکرم که امروز وقتی در اوج تریدها وغمهام بودم وارد سایت شدم واز خدا خواستم از طریق مرابه نشانه ام هدایت کن منو به سمت اونچه که بهترینه هدایت کنه..

    وااای چه هدایتی که به دل وجان وروح واحساسم نشست…تا فایل استاد دانلود بشه

    داشتم تو دفترم گله وشکایت می نوشتم کاریکه معمولا با زبانم ورفتارم همیشه در مورد دیگران انجام میدادم اینبار بعد مدتها چون دیگه دسترسی به اون چند نفر ندارم داشتم با نوشتن بدیهاشون ورفتار بدشون ومثلا ظلمهایی که در حقم کردن با خدا درد دل میکردم و طوری داشتم همه ی تقصیرات وگناهان وبدیهارو به اونا نسبت میدادم ومظلوم نمایی میکردم پیش خدای خودم که نگو ونپرس…فایل دانلود شد داشتم به حرفهای استادعزیزم گوش میدادم اما هنوز داشتم می نوشتم..

    خدایا منو از شر این خانواده حفظ کن خدایا اونهارو ازم دور کن..خدایا ذهنمو از یادشون خالی کن…خدایا منو درمقابل تهدیدهاشون درپناهت حفظ کن وخلاصه همینطور می نوشتم وبه آموزه های دلنشین استادم گوش میکردم دفترمو گذاشتم کنار …استاد گفتند وگفتند همه چیز معمولی بود حرفهایی که انگار هزاران باری که از استادم در مورد هدایت خداوند شنیده بودم وخودم هم بارها تجربشون کرده بودم!!!!

    گفتم خب…یه چیزی بگو …استادم یه چیزی بگو آروم بشم هدایت بشم ….وااااای…خدای من یک جمله کوتاه ….اما دنیای منو در چندثانیه دگرگون کرد…

    اونجا که استاد گفتن این چیزهایی که دارم تو زندگیم این سایت وچیزهایی که توش هست از هرچیز وزندگیشون وپیشرفتهاشون….

    همه وهمه…. ( اعتبارش میرسه به خداوند)

    این جمله الان دیووونم کرد…وخدا هدایتم کرد…

    وداستان رو از اول بهم نشون داد..

    مینا خانم یادته بعد از هفت سال که شوهرت به رحمت خدا رفته بود وقتی با پسرت زندگی میکردی وقتی تواون هفت سال خدا هدایتت کرد کمکت کرد درس خوندی کلی آموزه های کاربردی تو خیاطی آرایشگری تزریقات آشپزی خونه داری روانشناسی حسابداری و قدرت نگهداری یه بچه یتیم 7ساله کم شنوا که نیاز به کلاس گفتار درمانی داشت وپرورش درست وتربیت درست همشو به لطف خودش به انجام رسوندی وانقد رشد کردی….یادت هست؟؟؟؟

    یادت هست عید سال 97وقتی زوجهای فامیل وخانواده رو دیدی واینکه داشتن خانواده نعمت بزرگیه وشکر کردی ودعا برای خوشبختیشون و نشستی تو گوشیت یه پیامک درخواستی به اسم خدا توگوشیت سیو بود فرستادی که خدایا منم دیگه از تنهایی خسته شدم یه ازدواج سنتی و یه مرد همه چیز تمام و………میخوام و17روز فقط 17روز بعد اون مرد وخانوادش از راه رسیدن..

    در کمال شگفتی باتمام خصوصیات یک مرد عالی از هرجهت وخانواده عالی حتی لباس عروس پوشیدی تو 35سالگیت با داشتن یه پسر13سپسر13ساله؟؟؟؟؟

    یادته عید اون سال به خواهرات گفتی اصلا روز عروسی ازدواج اولتو دوست نداشتی چون خیلی سنت کم بود و….و خدا حتی اونم شنید ودوباره عروست کرد!!!

    همه اومد جلو چشمم الان….ولی وقتی همه ازم پرسیدن چیکار کردی تونستی انقد موفق بشی سربلند بشی خوشبخت بشی ازدواج عالی داشته باشی آیا گفتم که ((( اعتبارش از خداست ولطف خداست؟؟؟!!! ))))

    نه نگفتم …گفتم حتما بنده خوبی هستم خدا بهم لطف کرده!!!!!

    برای همین بعد یه مدت اون مرد وخانوادش وداراییش و اسم ورسمش وزندگیمون شد پراز شر پر از رنج پراز ناشکری و من هر روز از هدایت الله دور شدم وحالا نشسته بودم گله وناله؟؟!!!!!

    وچه راست گفت پروردگارم …که هرچه بدیست ازسمت خودتان وهرچه نیکیست از جانب من است…

    استادعزیزم فرشته ی زمینی انشالله خیر دنیا واخرت همیشه نسیبتون باشه که منواز خواب غفلت بیدار کردید امیدوارم این حس شکرگزاری واین آگاهی این لحظه به لطف خود خداوند پایدار وهمیشگی باشه..

    بی نهایت دوستتون دارم در پناه خداوند باشید درکنار مریم بانو.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      ژوبیک گفته:
      مدت عضویت: 1418 روز

      سلام خواهر عزیز و کمالگرایی که راه خدا رو به خوبی از راه شیطان تشخیص میدی

      من میخام تو پاسخ به شما یه چیزی بگم که برای درک بهتر از خدای خودت بسیار بسیار کاربردی و مهم هست

      البته و صد البته

      که اگر خدای من به من یاری نرساند و گفتار مرا به نور خودش محکم و استوار نسازد

      شاید نتوانم احساس خوب خودم را کامل به شما منتقل کنم

      درخت درون خیابان و یا حیاط خانه خودتان یا باغ کوچکی که در آن آرام شوید را در نظر بگیرید

      مثلا درخت نارنج

      عزیزم خلق این درخت از طرف خدا نعمت را بر ما کامل کرده و هیچ گاه مراتب سپاس ما از خالق نمیتواند آن طور که شایسته هست به جا بیاید

      وای وای که این نعمت تمام نزدیکای عید نوروز بهار میدهد و عطر بهار نارنج چه بسا که آرامش بخش و شامه نواز است

      میبینیم باز در بهبود این نعمت پا از زیبایی و عطر بهار نارنج هم فراتر میگذارد و پرنده کوچک و زیبایی بر آن لانه میکند و صدای خوبش گوش ما را مینوازد

      باز برای بهتر شدن نعمت سنجاب کوچکی بین شاخه هایش جست و خیز میکند

      و باز درختان دیگری که در پاییز و زمستان به خواب میروند و در بهار و تابستان بیدار میشوند و سایه خنک و دلنوازی برای ما پدید می آورد

      بله آبجی عزیز ما

      یادت باشد چنین خدایی که هیچ نعمتی را جز به حد کمال بر ما نگذاشته

      در قرآن قسم خورده و گفته ای انسان ما هرگز تورا به حال خود رها نکرده ایم

      پس مانند پَر سبکبال و رها خود را در آغوشش مچاله کن و آرامش بگیر

      باشد که آرامش در روح و جسم تو قبل از ثروت وجود آید و تو همواره شاکر درگاهش باش

      وجز با او آرمش نیست و از هیچ چیز و هیچ کس توان یاری بر ما نیست مگر به اذن او

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    حسین نوذرپور گفته:
    مدت عضویت: 1930 روز

    سلام عزیزان

    چند دو سه روز دیگه تولدمه و من از چند روز پیش هی با خودم میگفتم کاش مادرم برا فلان چیز بخرن بابام برا فلان چیز بخر و اینا با خودم میگفتم که اگه الان برام نخرن دیگه نمیتونم خودم بخرم و معلوم نیس که دیگه کی بتونم بخرم امروز صبح پا شدم قسمت مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کنم رو زدم و اتفاقی که افتاد این بود که فایل فقط روی خدا حساب باز کن اومد بعد تازه فهمیدم که چند راحت داشتم شرک میورزیدم و یکم به خودم اومدم دیدم چقدر اشتباه میکردم و خدا هدایتم کرد که ادامه دار نباشه خدا رو شکر .

    ارزوی خوشبختی میکنم براتون خیلی ممنون♥️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    ژوبیک گفته:
    مدت عضویت: 1418 روز

    کمال گرایان عزیز سلام ، عرض ادب و احترام

    خیلی دوستون دارم

    به قول یکی از عزیزان سر خوشم

    (آی لاو یو تریلی تریلی😁😁)

    من چند روزی بیشتر نیست که به شما عزیزتر از جان

    ملحق شدم و وقتی کامنتهای ارزشمند شما رو میخونم

    جان من جانان میشود

    اگه کامنتهای قبلی منو خونده باشید متوجه میشید که بنده توانستم قبل از ملحق شدن به شما مسیر کمال رو بلد بشم و با اشتیاق فراوان طیِ طریق کنم و امیدوارم به سر منزل مقصود برسیم و همه از گنجینهء بی پایان الهی بهره مند بشیم

    دوستان من

    درسته بدون ورود به این سایت رشتهء کمال رو پیدا کردم و دنبال کردم تا به گشایشهای خوب زندگی چنگ بزنم ،

    منتها اگر مثلا سال ۹۵ من با این سایت آشنا شده بودم امروز خبری بسیار امید بخش به شما میدادم

    اما به تنهایی قدم گذاشتن در این مسیر خیلی سخت بود چون هیچ راهنمایی نداشتم

    من امروز با کمک استاد گرانقدر عباسمنش به اولین نشانه دست پیدا کردم در صورتی که اگه آشنا نشده بودم احتمالا خیلی باید آزمون و خطا انجام میدادم

    تا به نشانهء امروز دست پیدا میکردم

    عزیزانم اول به خدای خودتون ایمان داشته باشین

    بعد به آموزه های استاد

    *امروز جمعه دومین روز از مهرماه سال زیبای هزارو چهارصد من اول به کمک ایمان بدون شرط به خدای خودم و دوم به کمک آموزه های استاد به اولین صد ملیون زندگیم دست پیدا کردم

    سپاس خدای جهانیان ، سپاس پروردگار دو عالم سپاس سپاس سپاس*

    🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

    خواستم بدونید این یک نشانه خوب در زندگی من هست جالبه که بدونید رابطه با همسرم قبل از ورود این مبلغ به زندگی من خیلی بهتر شده و امروز بهتر هم شد

    خدایا نمیتوانم مراتب شکرگذاری خود را آن طور که در خور و شایسته عظمت و رحمانیت و بخشایشگری تو هست به جا بیاورم ،،،

    کما اینکه سلول سلول بدنم گواهی میدهد که تو این پول را وارد حساب من کردی

    بند بند اعضای بدنم گواهی میدهد که رابطهء من با خانواده را تو بهبود بخشیدی

    خدایا با چشمانی که از سر شوق اشکبار هست تو را ستایش میکنم و سپاس میگویم

    دوستان به نشانه هایی که از جانب خدای متعال هست توجه کنید و راه پرهیزکاری و ثروت و سپاس را طی کنید چرا که خدا به شدت کافی هست

    دوستون دارم دوستون دارم دوستون دارم

    ممنون که وقت ارزشمند خودتون رو برای خواندن این مطلب گذاشتید

    با اشتیاق فراوان منتظر رسیدن شما به نشانه ها و اهداف خودتون هستم حتما کامنت کنید چون خیلی نشاط آور و نیرو بخش هست

    ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: