«تجربه‌های من از اعتماد به نشانه‌ام» - صفحه 75


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری
    106MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی
    23MB
    25 دقیقه

این صفحه ساخته شده تا در بخش نظرات آن‌، فقط داستان‌های‌تان درباره جزئیات و شروع مسیری هدایتی نوشته شود که با کلیک روی دکمه «مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن» آغاز شد.

اینکه چطور آن نشانه‌ را تشخیص دادید‌؛

و آن نشانه‌ها چه زنگ‌هایی در وجودت به صدا درآورد و به چه تصمیماتی انجامید؛
و چه پله‌های متوالی از قدم‌های پی در پی را یکی پس از دیگری به تو نشان داد‌؛
و چه «تغییراتِ از اساس متفاوت با رویه‌های قبلی‌ات» را در شخصیت و در وجودت رقم زد‌؛

و چطور از میان هزاران شیوه‌‌، روند و مسیری برایت سَرَند و غربال شد که بهترین‌، نزدیک‌ترین‌، لذت‌بخش ترین‌، پرثمرترین و قابل اجراترین شیوه با امکانات‌ و شرایط آن لحظه‌ات بود.

و در نهایت‌، ادامه دادن در آن مسیر مهارتها‌، تجربه‌ها‌، ایمان و عزت نفسی را در وجودت ساخته که بین شمای کنونی و آدم قبلی فاصله انداخته و نسخه‌ی با ایمان‌تر در شخصیت‌‌ات ساخته که گوش به زنگ پیغام نشانه‌ها و بنیان کردن تمام جنبه‌های زندگی‌اش بر جدّی گرفتنِ مسیر هدایتی‌ نشانه‌هاست.

داستان هدایت تو به نشانه‌هایی که برای حل مسائل‌تان به آنها هدایت می‌شوی‌، و قدم‌های عملی و تکاملی‌ای که در جهت آن هدایت برمی‌داری و تجربیاتی که-در ادامه- برای‌ اشتراک با این خانواده در این صفحه نوشته می‌شود‌، از دل اعتمادی ناب متولد می‌شود که‌ -حتی با وجود نجواهای ذهن‌تان-، نسبت به  ساز و کار هدایت‌گونه‌ی خداوند‌، در قلب‌تان می‌سازید و به قول خداوند:

ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
أُوْلَئكَ عَلىَ‏ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. بقره

این جریان هدایت که همواره در جهان جاری است‌، فقط آنهایی را با خود همراه می‌سازد که تقوا پیشه کرده و ذهن‌شان را کنترل می‌کنند و به نشانه‌ها اعتماد می‌کنند و تسلیم‌ مسیر هدایت‌شان می‌شوند و  رستگاران‌ و متبرّک شدگان آنها هستند.

زیرا خداوند هرگز برای یاری ما‌، قوانینش را نقض‌، معلق یا موقتاً غیر فعال نمی‌کند‌، بلکه به شیوه‌های کاملاً طبیعی‌، منطقی و هماهنگ با سازو کار جهان‌ هدایت خود را به سمت‌تان جاری می‌سازد.

ما از طریق ایده‌ها و نشانه‌هایی هدایت می‌شویم که  به واسطه‌ی قرار گرفتن یک کلمه یا جمله‌، یا خواندن داستان و تجربه‌ای که برای‌مان الگو می‌شود‌‌ و مرز ناممکن‌ها را در ذهن‌مان جابه جا می‌کند‌، یا راهکاری که دیگری برای مسئله‌ای متفاوت اجرایش کرده‌، یا گوش دادن به یک فایل و درک یک مفهوم از آن و…‌، به ما الهام می‌شود.

نقطه مشترک این نشانه‌ها این است که‌ همه‌ی آنها‌، «پیغامی واضح از اولین اقدام برای حل مسائل‌مان» را در دل خود دارند.

پیغامی که فقط و فقط برای خودمان و از طریق خودمان قابل تشخیص و قابل درک است.

زیرا این وعده‌ی خداوند است که:

قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ

گفتيم همگى از بهشت فرود آييد، پس چون از جانب من هدايتى براى شما آمد، آنان كه از هدايت من پيروى كنند هرگز بيمناك و اندوهگين نخواهند شد. بقره 38

نکته مهم:

در راستای هدف‌ما درباره نظم بخشیدن به محتوای سایت‌، در این صفحه فقط نظراتی منتشر می‌شود که درباره داستان و مسیر هدایت شده‌ای که به واسطه استفاده از دکمه «مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن» نوشته‌اید.

منتظر خواندن داستان‌ها و روندی هستیم که در مسیر هدایت‌تان طی می‌کنید و نتایجی که پله به پله شما را رشد و به مرحله‌ی بالاتر هدایت می‌کند.

وقتی از قدرت کانون توجه‌مان برای دیدن‌، به خاطر آوردن و مرور کردن مسیر این هدایت استفاده می‌کنیم‌، یعنی با نوشتن درباره جرئیات این مسیر‌ و به اشتراک گذاشتن با سایر اعضای خانواده‌‌مان‌، صدق بالحسنی می‌شویم‌، آرام آرام‌، جنس محکم‌تری از ایمان و یقین در وجودمان نهادینه می‌شود که جانمایه و شخصیت ما را تغییر می‌دهد و به قول قرآن‌، چشمان‌مان را برای تشخیصِ بهتر و دقیق ترِ نشانه‌های هدایت بیناتر می‌کند.

1828 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1199 روز

    سلام به همه دوستان خوبم

    امروز حالم بسیار عالی بود

    و شروع به زمزمه کردن با خدای خودم کردم

    قلم به دست گرفتم و شروع به نوشتن برای خدای خودم کردم

    دلم خواست که اینجا هم برای دوستان خوبم به اشتراک بگذارم

    مهربان یار من سلام

    دلم برایت تنگ شده بود

    مدتی بود که برایت کاغذ ننوشته بودم

    مدتی بود که مثلا گرفتار کار بودم و وقت نکردم سر بهت بزنم

    مدتی بود که مثلا به قول قدیمی ها گرفتار زن و بچه بودم

    حالت خوب است ؟

    مشکلی نداری ؟

    همه چیز بر وفق مراد است آیا ؟

    چی می خوری؟

    چی می پوشی؟

    کجا می روی؟

    این روز ها همه گرفتار خودشان هستند ، تو چکار می کنی؟

    با کسی هم درد و دل می کنی؟

    همبازی هم داری؟

    نگفته بودی که مدتی نیستی و قرار است که ما را تنها بگذاری؟

    می دانم که دلت نمی آید که من را تنها بگذاری؟

    می دانم که دوست نداری که من تنها باشم؟

    می دانم که دلت نمی خواهد که من غصه داشته باشم؟

    ببخش اگر دلت را به درد می آورم؟

    فراموش می کنم که با تو حرف بزنم،

    درد و دلم را برای تو بیاورم،

    می دانم که هز زمان که بیاییم و در خانه ات را بزنم در را برویم باز می کنی.

    من کمی بی معرفت هستم تا خوشم کاری به کارت ندارم همین که به مشکل بر می خورم یاد تو

    می افتم

    بی معرفتی از من است چرا که تو آنقدر مهربان و بزرگ هستی که قدر تو را نمی دانم.

    خودم را یا دیگران سرگرم می کنم ولی تو از دست من ناراحت نمی شوی.

    همیشه دنبال دل مشغولی های خودم هستم و تو انقدر صبور هستی که حتی یک نگته کوچک

    یک کلام ساده

    برایت کافی است و می گویی که یادم کردی و قبول

    من اصلا مثل تو نمی توانم باشم

    توکجا و من کجا

    اما می توانم حداقل ادای تو را در بیاورم و خودم را مثل تو جا بزنم و تو همین را هم از من قبول می کنی.

    آخه چقدر تو با معرفت هستی؟

    چقدر تو ناز و نازنین هستی؟

    چرا هر کاری که من می کنم هیچ به من نمی گویی

    اخم به ابرو نمی آوری

    هر بار که می روم و باز می خواهم که برگردم تو باز من را در آغوش می گیری.

    در خانه ات برویم باز است.

    لبخندت همیشه همراه من است.

    نگاهت بدرقه راهم است.

    آنقدر خوبی که از این همه خوبی گاهی اوقات من مبهوت می شوم

    آنقدر خوبی که باورم نمی شود این همه خوبی را

    آنقدر مهربان هستی که از این همه مهربانی خیلی اوقات من کم می آورم.

    آنقدر بخشنده هستی که هرچه بخواهم به من می دهی.

    کمک ام کن تا مثل تو باشم

    کمک ام کن تا راهم ، راه تو باشد

    کمک ام کن تا نگاهم ، نگاه تو باشد

    کمک ام کن که حرفهایم ، حرف تو باشد.

    از تو بخواهم می دانم که به من می دهی

    دوستت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    ژیوا گفته:
    مدت عضویت: 1063 روز

    درود.. یکی از استادهای بزرگ متافیزیک و آگاهی در ایران که از شما به عنوان استاد خودش نام میبره و من پیج شما رو از معرفی ایشون پیدا کردم دیشب لایوی گذاشت و مثل شما مردم رو به آرامش و سکوت در برابر جریانات دعوت کرد که البته باعث ریزش پیج میلیونیش شد. و زمستان پیش رو، را زمستان تاریک پیشگویی کرد… در مورد خودتون، شما به این نوع قدرتها مجهز هستید؟ پیشگوییتون در مورد آینده‌ی ایران چیه؟ و علت سکوتتون در مقابل جریانهای انقلابی ایران چیه؟ طرفداری از حکومت، ترس، پیشبینی تاریک آینده یا چیز دیگه‌ای!؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    منصوره کرمی گفته:
    مدت عضویت: 1068 روز

    سلام استاد عزیزم امروز به تاریخ یکم مهرماه ۱۴۰۱من برای اولین بار باقسمت برو به نشانه اشنا شدم بعد از شنیدن فایل شما روی دکمه کلیک کردم ونیت کردم‌ ومیخوام بهتون بگم حقیقتا به خدا وصل هستین چون مطابق نیت من فایل زندگی در بهشت بالا امد و پاسخ سوالم بود .چقدر خوبه که دستمون رو گرفتین و قدم به قدم به خدا نزدیک می کنین و مدارمون رو تغییر میدین .شک ندارم در این دنیای واپسا دست خداوند هستین .لطفا دستم را به دست خداوند بسپارین که همه ی ارزوی منه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1199 روز

    سلام بر همه دوستان خوبم در پیج استاد عباس منش عزیز

    امروز یکمین روز از مهرماه است

    یک تجربه

    یک نگاه جدید

    یک تجربه جدید

    امروز برای من اتفاق افتاد که بسیار برای من قابل درک و تامل بود

    مثل همه جمعه ها به باغ رفته بودم با خانواده

    در حال چیدن گردو بودم

    یک سمت درخت را نگاه می کردم چند تا گردو بود و می چیدم

    سمت دیگر درخت چند تا دیگر

    سرم را بالا می گرفتم چند دانه دیگر

    سرم را سمت چپ و یا راست می چرخاندم باز یکی. و دوتا می دیدم

    از آن سمت درخت که قبلاً به نظر خودم همه گردوهاش را چیده بودم

    باز بر می گشتم و زیر درخت می رفتم برگ را کنار می زدم یکی دیگر می دیدم

    زیر همان شاخه کمی به یک طرف دیگر مایل می شدم باز یک دانه دیگر پیدا می کردم

    دقیقا فکرم به زندگی و نوع نگاه کردن ما به مسایل و اتفاقات روزانه افتاد

    هر جور نگاه کنیم باز یک سمت دیگر زندگی یک نکته و یک بحث و یک ناراحتی و یک خوبی و یک خوشی دیگر است

    و دقیقا مثل درخت گردو که نمی شود همه اطراف آنرا کامل و در یک لحظه دید

    زندگی هم همین گونه است

    نمی شود در یک لحظه همه ابعاد و همه جنبه های آنرا دید

    اما می توان همان وجه را که می بینم آن وجه بهترین و قشنگ ترین دید را داشته باشیم بهش

    آنوقت برایمان همه جنبه های دیگر زندگی خوشکل و زیبا خواهد بود

    مثل همان دید که به درخت گردو و محصول آن داریم

    خیلی این نکته و وجه تشابه امروز برام جالب بود

    و درس خیلی زیبایی از آن گرفتم

    دوست داشتم برای دوستان خوبم هم به اشتراک بگذارم

    همتون دوست داشتنی هستید

    🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1199 روز

    سلام دوستان خوبم

    امروز یک اتفاق برایم افتاد که باز این جهان هستی یک درس عالی به من داد

    نشانه ای سرراهم قرار داد تا دیگر عجله نکنم

    بسپارم دست خودش

    به خودش تکیه کنم

    من قرار است که یک مغازه افتتاح کنم و بنابر اصول و قواعد کسب و کار باید مجوز بگیرم

    یکی از ارگانهایی که باید به من مجوز بدهد اداره بهداشت است

    و قرار بر بستن قولنامه بر این است که بازرس اداره بهداشت به من تایید بدهد که از هر لحاظ برای کار من اوکی است

    امروز قرار گذاشتم که با بازرس برویم برای بازدید

    که متاسفانه بر اثر یک حادثه و ترکیدن لاستیک ماشین به موقع سر قرار نرسیدیم

    برای این کار خیلی ذوق و شوق داشتم و دارم

    تا به محل مورد نظر رسیدیم ساعت چهار عصر شده بود و مغازه دار کلید را فراموش کرده بود

    من هم از صبح با ایشون هماهنگ نکرده بودم

    بازرس بنا بر عجله ای که داشت رفت و منتظر ماند

    خلاصه یک ساعت تلفن پشت تلفن تا بالاخره بازرس را راضی کردم که شب ساعت هفت و نیم باز بیاید برای بازدید مغازه

    خوب دوباره به مغازه مورد نظر رفتم و یکساعتی منتظر آمدن بازرس شدم

    بنابر اصرار زیاد من ناچار مبلغی هم اضافه پرداخت کردم برای کارشناسی دوباره

    اما در نهایت بر اثر ترافیک بسیار زیاد نه بازرس به محل مورد نظر رسید و مالک هم رفت

    اول کمی ناراحت شدم

    اما خداروشکر در نهایت فهمیدم که علت این همه معطلی و نشدن این بود که هم عجله زیاد داشتم برای انجام کار

    که اگر صبر کرده بودم و امور را به خودش سپرده بودم راحتر از اینها تمام می شد و هزینه اضاف هم نمی خواست پرداخت کنم

    دومین نکته که برایم معلوم شد این بود که من قدرت را دست دیگری داده بودم و فکر می کردم که این شخص مهم است و با بودن او کارم سریع تر انجام خواهد شد

    در صورتیکه فراموش کرده بودم که خدای مهربانی هم هست و همه امور به دست او است

    ختم به خیر همه چی در نهایت در ید او است

    حال فهمیدم که از او بخواهم

    بسپارم به خودش

    دنبال لذت بردن از این مسیر بروم

    دست از تلاش نکشم

    با حال خوب ادامه بدهم

    چرا که خداوند مهربان هوای من را دارد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    محبوبه حسن پور گفته:
    مدت عضویت: 1755 روز

    سلام بر استاد عشق و مریم جانم این بانوی دوست داشتنی و خوش قلب

    استاد جانم چند روز پیش وقتی در قدم دوم فرمودین کسانی که بیشترین نتیجه رو میگیرین کمترین کامنت ها رو میذارن واقعا به خودم نگاه کردم و دیدم حقیقتا راست گفتین من در مدتی که در سایت شما هستم دنیا نتیجه گرفتم اما چون قلم خوبی ندارم در سایت چیزی نگذاشتم اما چون چند روز پیش صحبت شما رو برای چندمین بار گوش دادم تصمیم گرفتم از خودم ردپایی بذارم.

    استاد جانم باورتون بشه صدای شما سخنان شما برای من آرامش محض هست

    من از تمام نتایج در دوره های خودش کامنت خواهم گذاشتم و از نتایجم

    اما الان می‌خوام در مورد دو مطلب مهمی که در فایل مرا به سوی نشانه ام هدایت کن نتیجه گرفتم کامنت بذارم.

    استاد جانم :

    ۱) اولین نتیجه

    من دوسال بود در ثبت نام ایران خودرو مدام ثبت نام میکردم و در قرعه کشی برنده نمی‌شدم در فروش فوق العاده و فوری و در تاریخ دهم خردادماه ۱۴۰۱ گفتم این دفعه پیش فروش یکساله ثبت نام میکنم تا حتما برنده شم وقتی ثبت نام کردم با خودم گفتم بزار برم داخل سایت استاد عباس منش و از فایل مرا به سوی نشانه ام هدایت کن کمک بگیرم هیچوقت فراموش نمیکنم تا کلید را زدم برایم فایلی را باز کرد که در خط به خط آن کلمه فوق العاده چندین بار تکرار شده بود و فهمیدم که سریع باید به سایت ایران خودرو برگردم و پیش فروش را به فروش فوق العاده تبدیل کنم استاد به خداوندی خدا قسم در سه روز بعد

    بعداز دوسال من برنده شدم و پول را واریز کردم و چند روز دیگه ۲۰۷ مشکی خودم رو تحویل خواهم گرفت. اگر خواستین با مدرک این را نشان خواهم داد .

    ۲)

    نتیجه دوم استاد با پولی که داشتم میخواستم خونه بخرم اما چون هرکجا میرفتم و املاکها اعلام میکردن پول شما کم هست کاملا ناامید میشدم هرچی بیشتر می‌گشتم کمتر پیدا میکردم تا اینکه یه موردی از آشناها به من اعلام شد که مورد خوبی بود و من برای اینکه دوباره مطمن بشم وارد سایت استاد عباس منش شدم و کلید مرا به سوی نشانه ام هدایت کن رو زدم استاد جانم بهترین راهنمای دنیا خدارو شاهد میگیرم کلمه فضل خدا اینبار به صورت قرمز تکرار شد برایم و جالبه که بدونید کسی که خونه رو میخواستم ازش بخرم اسمش فضل الله بود بخدا قسم استاد من در روز عید غدیر و از آقای سیدفضل الله ….. خونه رو خریدم و چقدر با قیمت خوب و عالی و با همون پولی که داشتم استاد عزیزم اگر خواستین عکس قولنامه خونه رو هم براتون می‌فرستم

    استاد نازنینم من عاشقتونم و قول میدم به خودم در تمام دوره هایی که هستم از خودم ردپا بزارم مخصوصا دوره قانون سلامتی که کولاکی هست برایم

    عاشقتونم به امید دیدار شما در بهترین مکان دنیا و در بهترین زمان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    مائده سادات علیپور گفته:
    مدت عضویت: 1074 روز

    سلام استاد جان

    استاد داشتم چند روز پیش سوره ی بقره رو میخوندم ، بعد یهو به آیه های خیلی قشنگی درباره ی هدایت بخوردم . مثلا یکیش گفته بود “پس اگر از جانب من شما را هدایتی رسد ، آنان که هدایتم را پیروی کنند برایشان بیمی نیست و غمگین نخواهند شد”

    وقتی این آیه رو خوندم ، یاد سایت شما و اون گزینه ی مرا به سوی نشانه ان هدایت کن افتادم . این آیه باعث شد بیشتر اهمیت بدم به هدایت ها و نشانه ها . توجهم رو بالاتر ببرم و….

    حالا یه چیز جالب بگم اونم اینکه وقتی داشتم این ویدیو رو می دیدم ، وسطش یهو بهم الهام شد که بیام کامنت بذارم و راجب هدایت دیروزم بگم🙂

    ماجرا از این قراره که من تو ذهن خانوادم(پدر و مادر و برادر) یه آدم تنبلی هستم تو تمیز کردن و انجام دادن کارای خونه و اینجور چیزا . اما اینو میدونم وقتی خودم بخوام تمیز کنم و کسی بهم دستور نده و همش برام تکرار نکنه ، اصلا دسته ی گل میکنم اون مکان رو . ولی به محض اینکه یکی با دستور بهم میگه و منو اجبار میکنه ، اصلا انگیزه میپره و انقدر تنبلانه انجام میدم که همش بهم غر میزنن . بعد سر این غر زدن ها و سرکوب کردن ها ، خیلی اعتماد به نفسم پایین اومده بود و اصلا خودم هم باورم شده بود که تنبلم …

    دیروز داشتم درس میخوندم ، بعد یهو بهم الهام شد برم راجب این تنبلیم از خدا هدایت بخوام و روی اون دکمه کلیک کنم .

    از صمیم قلبم درخواستم رو از خدا کردم و ازش هدایت خواستم . قسمت ۱۰۰ زندگی در بهشت رو برام آورد .

    مریم جون داشتن یه سری سوال از شما میپرسیدن . بعد یکی از سوالا راجب تنبلی بود😳اصلا من شک شدم . چشمام بیشتر از اون باز نمیشد😳پرسیدن که نظرتون راجب تنبلی و اینا چیه …. بعد شما گفتین که آدم تنبل یعنی کسی که فقط بی انگیزس تو انجام بعضی کارا…وگرنه تو خیلی از کارا خیلی هم خوب عمل میکنه…

    اینو که گفتین یهو برق از سرم پرید😳😧اصلا همه چیز مثل یه سریال تو ذهنم مرور شد … وقتایی که چقدرررر با انرژی و انگیزه ی فراوان بعضی کارارو انجام میدادم…کارایی میکردم که بقیه بهم میگفتن مگه میشه بتونی این کارو انجام بدی

    حالا یه مثال میزنم براتون . من کلا آدم درسخونی هستم . اصلا من برای درس خوندن انگیزه دارم . یادمه امتحان ریاضی داشتم ، از صبح ساعت ۸ یا ۹ تا شب ساعت ۹ یا ۱۰ ، من فقط یک ساعت اونم برای ناهار استراحت کردم . اصلا به هر کی میگفتم ، میگفت مگه میشه مغزت انقدر بکشه؟😬 مگه ممکنه بشه ریاضی رو انقدر زیاد خوند؟😐 مغزت نترکید؟😳 منم میگفتم نه اصلا اینجوری نبود ، بدون ذره ای خستگی من درس خوندم .😂😂 همیشه تو درسا اینجوری بودم و هستم . و الان میبینم بابا همش انگیزه هستااا .😁😎💪

    خلاصه که خدا بهم فهموند که من درواقع تنبل نیستم . فقط وقتی میخوام کارِ خونه رو انجام بدم ، بی انگیزه هستم نسبت به اون . چون اصلا تو ذهنم ، هیچوقت مثلا تمیز کردن آشپزخونه یا تمیز کردن پذیرایی نه لذت بخش بوده و نه هدفم براش واضح بود .😕

    توی این چند قسمتی که از زندگی در بهشت دیدم ، یه تصمیم گرفتم که به امید خدا قراره عالی انجام بشه . 😉

    همونطور که یعضی اوقات دیدم ، شما و مریم جون وقتی میخواین یه کاری رو انجام بدین ، آخرش رو تصور میکنین و این باعث میشه اون لذته بیشتر بشه . و واقعا عجب تکنیک خفنیه😀 حالا جریان اهرم رنج و لذت هم هست . من رنج خستگی بعد از تمیز کردن ، بیشتر از لذت تمیز بودن یه جا بود . یعنی اگر کثیف میموند ، رنج آور بودا ، ولی نه اینکه از لذته کمتر باشه و بتونم استارت بزنم .

    ایشالا که بتونم اون انگیزه ی لازم رو در درون خودم به وجود بیارم😀

    واقعا خدارو هر روز سپاسگزارم که منو با شما اشنا کرد . مطمئنا یکی از بهترین و زیباترین قسمت های زندگیم بود و هست و خواهد بود❤❤

    دوستتون دارم🥺😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    حسن کفاش دوست گفته:
    مدت عضویت: 2957 روز

    به نام خداوند جان آفرین

    حکیم سخن بر زبان آفرین

    سلام استاد گرامی

    من به این نشانه خیلی ایمان دارم

    من از این نشانه خیلی نتایج بزرگی گرفته ام . اصلا هر زمانی که در مورد یک موضوعی به سر دو راهی قرار می گیریم می آیم و این نشانه را میزنم و امکان ندارد آن زمانی که با احساس خوب قلبی به این نشانه زده ام به جواب درست خودم دست پیدا نکنم

    اصلا در بسیاری از مواقع اون فایل برای من است و برای اون خواسته من

    خیلی عالی است

    خدای من شکرت که این ایده را بر قلب استاد جانم انداختی و از این طریق ما می توانیم از خودت طلب هدایت کنیم که به بهترین مسیر ما را هدایت کنی

    الهی شکرت

    در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    زینب میرزاده گفته:
    مدت عضویت: 1298 روز

    سلام به استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز

    اومدم از نشانه ها بگم ، چون شب گذشته ساعت از یک هم گذشته بود و من تو دل تاریکی شب هدایت شدم… نشانه های خدا واقعا با آدم حرف میزنن و این حقیقت داره ، مواقعی پیش میاد نمیدونی چته، نمی‌فهمی چرا !؟ بین درست و غلط بودن میمونی ، اینکه چرا اینجوری شد میمونی … درست همون لحظه دلت میخواد یکی بهت بگه جوابو تا از این بلاتکلیفی و سردرگمی خلاص بشی

    تو میخوای و هدایت میشی ، به همین سادگی

    باور نداری ؟؟؟ یه بار امتحان کن

    اونوقت تو هم مثل من باور می‌کنی

    جوابتو میبینی

    دلت آروم میگیره

    خوشحال میشی

    جوابت درست همون جاست تو همون صفحه

    چند روزی بود حسم خوب نمیشد هیچ جوره ، من معتقدم باید هر کس مدل خودش زندگی کنه ، اونجوری که دوست داره و راحته درست بر خلاف مادرم که همه زندگیش بر پایه حرف مردم گذشته ، هر کاری کرده ، هر جوری رفتار کرده ، هر تصمیمی گرفته برای خودش ، زندگی و ماها مردم این وسط همیشه نقش اصلی داشتن ، انگار همیشه اونا باید تعیین میکردن من چطوری باید زندگی کنم ، بپوشم ، حرف بزنم ، کجا درس بخونم، کجا کار کنم ، چی بگم و… سر موضوعی باز هم اصرار مادرم که مردم چی میگن ، چی فکر میکنن !!! وای خدای من … اینطوری نباید باشی ، اونی که مردم میگن درسته و دعوامون شد لفظی ، اعصابم باز بهم ریخت، افکار مزاحم یه لحظه آرومم نمیذاشتن ، با خودم می گفتم چرا باید برای دلخواه دیگران ، به میل دیگران رفتار کنم تا اونا خوششون بیاد ؟؟؟ تا اونا راضی باشن؟؟؟؟ مبادا پشت سرم بد بگن؟؟؟؟

    مادرم همیشه از همین که مردم پشت سرت بد میگن که ای وای دختره اینجوری لباس پوشیده بود مثلا و دیگه باقی داستان رو تا آخرش خودتون بخونید

    فایل ها رو گوش میکردم حسم خوب نمیشد، سرمو به کار گرم میکردم نمیشد، بازی میکردم نمیشد ، می‌خوابیدم کابوس میدیدم بازم نمیشد … کلا نمیشد که حسم برگرده، تو موقعیت بدش که می افتی خوب میفهمی من چی میگم الان … انگار محاصره شدی از هر طرف…

    بداخلاق شده بودم ، انگیزه و انرژیم رفته بود ، حرف میزدم با مامانم یه حرف معمولی حتی دعوامون میشد ، ناخودآگاه عصبانی بودم کلا …

    یه حسی بهم گفت برو صفحه اول سایت استاد ، بخواه که هدایت بشی به سمت نشانه ای که راه رهایی باشه ، راه فرار ، راه آزادی از این همه حجم افکار منفی

    تو دلم گفتم : ای که مرا خوانده ای ، راه نشانم بده

    زدم رو لینک و فصل شش کتاب استاد اومد ، کتاب رویاهایی که رویا نیستند، فصلی که میگه سبک زندگی خودت رو داشته باش

    باور میکنین ؟؟؟ دقیقا جواب من بود ، چیزی که من میخواستم بهم گفته بشه و شد

    شاید عجیب باشه برای خیلی ها ولی نشانه ها همیشه حقیقت دارن ، با ما حرف میزنن، راه رو نشون میدن

    یه تکه از کتاب نوشته بود اگه میخوای سبک زندگی خودت رو داشته باشی و زندگی قابلیت این رو اگه مثل یه خونه در نظر بگیریش قابل تعمیر و بهبودی نیست باید دل به دریا بزنی بکوبی و از نو بسازیش همون مدلی که خودت دوست داری

    یا یه جای دیگه از کتاب داستان مردی بود که جنگل تولید می‌کرد به صورت طبیعی ظرف ۲ سال با مغذی کردن خاک منطقه به صورت ارگانیک و مراقبت تو این مدت تا جنگل رشد کنه و انبوه بشه و دیگه نیازی به مراقبت انسانی هم نداشته باشه

    اما نوشته بود تو ۲ سال باید علف های هرز رو وجین کنی ، باید مراقب باشی ، چون علف های هرز نمیذارن تو جنگل خودت رو داشته باشی، سبک زندگی خودت رو داشته باشی ، باید سریع حذفشون کنی، نابودشون کنی

    درست می‌گفت ، من اینقدر فرکانسم بد بود، حسم بد بود ، انرژیم تحلیل رفته بود که تو شبکه های اجتماعی تو مدار خبر تلخی قرار گرفتم که موضوع دعوای منم بود ، علف هرزی که اومده بالا جلوی چشمام و حال منو به شدت بدتر کرده بود

    وقتی حالت و انرژیت مثبت نیست نمی‌فهمی چطوری و از کجا ولی قشنگ تو مدار آدمهای بد، اتفاقات بد، خبر های بد می افتی

    مثل من یهو یه استوری باز کردم و پشت سرش بدیهای بیشتر خود به خود اومدن جلوی چشمام

    یه نیروی لعنتی هم تو رو میکشونه که بیشتر بگردی دنبال بدیها، بیشتر بهشون فکر کنی، پر و بال بدی … می‌دونم که میفهمین چی میگم

    من به حرف استاد تو کتاب گوش کردم منبع اون خبر بد رو حذف کردم که دیگه جلوی چشمم نباشه

    جاش چند تا پیج شکرگزاری و عبارات تاکیدی بدون تبلیغ فالو کردم که اگه گاهی اینستاگرام رو باز کردم چشمم فقط نوشته های خوب ببینه ، تصاویر قشنگ ببینه

    امروز آروم ترم ، وقتی از یه حجم افکار منفی رها میشی آرامش بهت برمیگرده

    اصلا مهم نیست دیگران چی میگن پشت سرت و حتی جلوی روت

    چی میخوان

    چه مدلی میخوان

    هیچ کدومش مهم نیست

    همون جوری که دوست داری باش ، من یک بار دنیا اومدم و قراره یه بار زندگی کنم

    پس به میل خودم ، به دلخواه خودم زندگی میکنم هرچند دیگران خوششون نیاد

    اینو از منی بشنوید که عمری تو خانواده ای بزرگ شده که حرف مردم و خواست دیگران ، خواست خانواده اش به خواست خودش اولویت داشته

    و همه ازش میخواستن اونجوری که اونا میخوان باشه ، مادرم طرز فکرشو خودشو داره مثل پدر استاد عباسمنش و خوبه که طرز فکر خودشو داره

    من عاشق مادرمم و همینطوری که هست دوسش دارم اما سبک زندگی خودم رو ادامه میدم

    خدا رو بی نهایت شکر میکنم به خاطر اینکه با استاد عباسمنش عزیز و آموزش هاشون آشنا شدم ، خدارو بی نهایت شکر میکنم بابت نشانه هاش که راه رو روشن میکنن

    و از خدا میخوام منو هدایت کنه به مسیری راحت تر تا هم مادرم شاد باشه و هم من

    آرزو میکنم برای خودم و برای همه شما روزی رو که در فرکانسی قرار بگیریم پر از آدمهای همفکر ، مثبت که خودشون رو دارن زندگی میکنن و از لحظه لحظه زندگیشون لذت میبرن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    مرتضی گفته:
    مدت عضویت: 1355 روز

    سلام استاد عزیز مدتی هست که به نشانه ها و هدایت خداوند ایمان اوردم تلاش میکنم به احساسم توجه کنم ولی گاهی نتیجه نمیگیرم ویا همزمان دوتا حس تو یه بازه برا دو کار پیدا میکنم و در خیلی از مواقع موفقیت بدست می اید چطور تقویت کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      مائده سادات علیپور گفته:
      مدت عضویت: 1074 روز

      سلام دوست عزیز

      شما باید ایمانتون رو قوی تر کنید . شما هنوز شک و ترس دارید از اینکه نتیجه نگیرید و…

      گاهی اوقات قلب و ذهن همزمان پیامشون رو به ما میدن . اما با اینحال ، همیشه اون چیزی که قلب به ما میگه قوی تره . من تقریبا همیشه دوتا حس پیدا میکنم برای انجام کاری ، اما همون لحظه تشخیص میدم که کدوم حس اون چیزیه که من رو به روحم نزدیک تر میکنه…

      یکی از چیزهایی که به من کمک کرد تا به الهامات گوش کنم و بهتر نشانه ها رو درک کنم ، دیدن سریال زندگی در بهشت بود . دیدن استاد و خانم شایسته عزیز که به الهامات و هدایت ها و نشانه ها عمل میکنن .

      با اینحال ، بدونید که هر کس باید تکاملش رو طی کنه . نگران نباشید ، کم کم نگاهتون به مسائل عوض و توحیدی تر میشه و تصمیمات درست تری میگیرید

      موفق باشین❤

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: