جایی خواندم که : خطر کشته شدن به وسیله کوسه، بسیار کمتر است ازخطر کشته شدن به خاطر “گرفتن عکس سلفی”
این موضوع در نگاه اول شاید به نظر خندهدار باشد اما خبر از این معضلی می دهد به نام کمبودِ عزت نفس.
کمبود عزت نفس، باتلاقی است که به سادگی انرژی و توانایی شما را در مسیری پر از تقلا و بدون نتیجه، هدر میدهد.
اگر کمی در زندگی خود دقیق شویم، نمودِ این موضوع را بهتر متوجه میشویم:
چند درصد از کارهایی که انجام می دهید، به خاطر مورد توجه قرار گرفتن، توسط دیگران است؟
چند درصد از رفتارهای شما، برای راضی نگه داشتن همسرتان… فرزندتان … رئیستان … جامعه و … است؟
به این موضوع فکر کن که:
اگر مسئله ای به نام «تایید شدن توسط دیگران» یا «جلب توجه آنها» اهمیتش را برای شما از دست بدهد، چقدر از کارهایی از زندگی روزمره ات حذف می شد که تا الان بخش مهمی از اولویت، انرژی، تمرکز و حتی پول شما را صرف می کند؟
فکر کردن درباره این سوال و پاسخ به آن، شما را به خودشناسی میرساند.
به شما کمک می کند تا اولویت های زندگیات را بشناسی و ارزشگذاری کنی
تا بتوانی اصل را از فرع بهتر تشخیص دهی و با توجه به آن، اولویت های زندگیات را از نو ارزشگذاری کنی
و انرژی و توانایی خود را در مسیرِ ارزشسازتری خرج کنی
تأمل در این سوال، قدم مهمی است برای پرورش عزت نفستان.
چون تغییر اساسی زندگی شما از ساختنِ عزت نفس تان شروع میشود، تغییر شخصیت و رفتارهای شما از ساختنِ عزت نفس تان شروع میشود.
اساسِ همه ی موفقیت های شما روی عزت نفس تان بنا می شود. اگر بتوانی پایه های محکم تری برای عزت نفس در خود بسازی، به همان اندازه زندگیات در تمام جنبه ها با کیفیت تر می شود.
به همان اندازه بخش مهمی از انرژی و تمرکز شما آزاد می شود برای صرف کردن در مسیر رشد.
هرچه عزت نفس خود را بیشتر تقویت می کنی،به همان نسبت می توانی در مسیری قدم برداری و کارهایی را انجام دهی و شغلی را انتخاب کنی و سبک زندگی ای را انتخاب کنی که خودت را راضی کند نه دیگران را.
یعنی توانا می شوی در دست برداشتن از راضی کردن دیگران و اولویت قرار دادنِ رضایت خودت؛
“عزت نفس”، رمز اساسی همه ی موفقیت های بشری است. وقتی انسان “عزت نفس” خود را به این حد از رشد میرساند، اهرمی در خود می سازد و توانمندی درخود کشف میکند که هر غیرممکنی را ممکن میسازد. تمام افرادی که توانستهاند تحولی در جهان بوجود آورند، بدون استثناء مهم ترین عامل موفقیتشان، “عزت نفسشان” بوده است.
اطلاعات بیشتر در مورد دوره عزت نفس
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD294MB24 دقیقه
- فایل صوتی معضلی ویرانگر به نام "جلب توجه"22MB24 دقیقه
سلام درود به همگی شما دوستان عزیزم
انصافا که عالی بود
واقعا این حقیقته که برای دل خودتون زندگی میکنید
در رفتار شما کاملا مشخص این عزت نفس
به قول شما این بحث عزت نفس و برای دل خودمون زندگی کردن واقعا گستردس
وهر چی ما از نظر عزت نفس پایین تر باشیم و برای جلب توجه دیگران زندگی کنیم بیشتر لطمه میخوریم و وارد حاشیه میشیم
در مورد من این جریان عزت نفس اصلا شکل نگرفت
ومن اصلا یادم نیست وکی کاریو برای دل خودم کردم
همش برای توجه گرفتن و تایید بقیه بود
تا اینقدر از خودم دور بودم
من اصلا چیزی درمورد خودم و اهمیت به خودم نمیدونستم
اصلا یادم نسیت که برای خودم ارزشی قائل بوده باشم
هرچه بود برای دل بیقه و نیاز به توجه و
حرف مردم و نگاه مردم
من جوری بودم که اصلا هویتی نداشتم
و اصلان هم متوجه این جریان نبودم
اصلا یچیز بودم عجیب الان که به گذشته خودم برمیگردم میبینم چخبر بود اون روزها
و هنوزم ردپاش هست البته سعی میکنم خودم به خودم کمک کنم خودم پیدا کنم و این رو میدونم تا همیشه باید رو خودم کار کنم
من در حدی بود که توان دفاع ازحق خودم هم نداشتم
اصلا حرف زدن بلد نبودم
فقط تو خودم میریختم
اصلا توان برخورد درست و دفاع از خودم رو بلد نبودم
جالب اینه هرکی هم هرچی میگفت من فقط میخندیدم
اصلاخودم رو هم لایق نمیدونستم
من هرچی زدن تو سرم هرچی بارم میکردن
هرچی بی احترامی در حد بگم چی به من میکردن فقط جوابم سکوت بود اصلا نمیتونستم
واقعا اوضاعم خیلی وخیم بود خیلی
اینقدر این جریان زیاد بود که من فکر میکردم این جریان بدیهیه که احترامی نباشه
که کسی به من محل نزاره
که کسی به من توجه نکنه
بخودم احترام نزارم
بقیه رو هم که میدیم میگفتم چون باباش حمایتش کرد چون مادرش بهش بها داد چون همسرش کنارش بود
چون برادرشو داره
تمام احترام خوشی و اعتماد بنفس دیگران رو وصل به بیقه میدونستم
چون باورم این بود که هر کی به هرجای رسید حمایتگری داشته کسی بهش توجه کرده که این قدر موفق، زیبایه، مغرور، خودش دوست داره،
هنوزم این باور که حتماهمیشه یه حامی باید باشه درمن هست اما کم رنگ شده
البته که باید حامی باشه و اون حامی خدا بود و من اشتباه متوجه شدم و این اشتباه توان سنگینی داشت
جریان عزت نفس و معضل توجه در من خیلی شدید تر از این حرف ها بود
جوری بود که من ،تمام من برای بقیه بود
اصلا اینکه وقتی برای خودم باشه
احترامی برای خودم باشه یا برای خودم زندگی کنم وجود نداشت
خیلی سر این جریان نیاز به جلب توجه ضربه ها خوردم خیلی لطمه ها به وارد شد
خیلی چک لقد شدم در زندگیم
خیلی
اینا رو مینویسم تا یادم بمونه کجا بودم و الان کجام
بنظرم بدترین چیز در دنیا اینکه سرخودت بلا بیاری که توجه از دیگران بگیری
تمام سالهای که این مدلی زندگی کردم هیچ خیری ندیدم همش استرس همش تکاپو
همش نگران نظر بیقه
همش برای توجه گرفتن از بقیه
اصلامن جوری زندگی میکردم که انگار باید این جوری میبود
اعتراض نکنی
خاموش باشی
و ناتوان در بیان احساس و نیاز خودت باشی
زشت مردم چی میگن
اینجوری باشه میخوایم بریم فلان جا فلانی میبینمون
فلان لباس بپوش فلان ببینه
این جوری رفتار کن فلانی داره نگاه میکنه
وووووو ووووو
و
من اینقدر بخودم لطمه زدم
گاهی به خودم میگم چرا واقعا چرا؟
چرا بخودت نمیومدی چرا متوجه نمیشدی طرف صد بار در رفتارش بهت میفهموند که نمیخواد بری خونش بهش زنگ بزنی جواب پیامتو نمیداد
و هزاران بر خورد دیگه چرا تو بیدار نمیشدی چرا؟
روزای بودا، روزای پرماجرا که باجهل میگذشت من درخواب
هنوزم که بر میگردم عقب و بهش فکر میکنم میگم دختر تو چرا با وجود این همه لطمه این همه ضربه شک نکردی
به غلت بودن راهت و ادامه میدادی
درون من همیشه بهم میگفت اذیت میشدم خیلی اما توان نداشتم
این قدر الگو دروم بود که یاد بگیرم ازشون
اما بجایی که ازشون یاد بگیرم تاز ازشون ایراد هم میگرفتم که محل نمیزان کلاس میزارن فلان بهمان
خلاصه این داستان ما خیلی خیلی عجیب و پر ماجرا بود
تا اینکه بلاخره این تن خسته شد برید و توان کشیدن این همه ظلم بلخره پس زد
من به لطف خدا و حمت خودم شرایط تعقییر دادم همچیو زیر رو کردم
زدم زیر میز بس خسته شدم بس لطمه خوردم
یجوری شد که هرکس منو میدیدی حتی اونایی که کوچک ترین شناختی از من داشتن حتی اونای که بامن بر خود خوبی نداشتن تو چشمام نگاه میکردن میگفتن
چقدر تعققیر کردی
چقدر عوض شدی
برام خیلی افتخار بود شنیدن این جمله
چون حقیقت داشت
چون هرجای دیگه نمیرفتم
التماس بودن کسی رو نمیکردم
تنهای حال میکردم میگشتم
هرجور دوست داشتم میپوشیدم
تنهایم که خیلی ازش فراری بودم رو بغل کردم اصلا دوست نداشتم که با کسی شریکش بشم
تا این حد
حتی هنوزم خیلی ها دوست دارن با من باشن اما دیگه من اول آدم اول نیستم
خیلی ها فکر میکنن من براشون کلاس میزارم
اما اونا نمیدونن من فرکانسم عوض شده
خدارو شکر خدا جونم میدونم که هنوز باید رو خودم کار کنم چون حالا حالا جا دارم و باید برای همیشه رو خودمون کار کنیم چون ترس ها همیشه هست شاید کم رنگ بشه اما از بین نمیرن،و اگر خودم رو ول کنین ترس از یه راهی دوباره نفوذ میکنن ما رو پایین میکشن
من الان هم یه شاخ غولی دارم که باید بشکنمش در مورد جلب توجه و نیاز به دیده شدن
مو مطمئنم که میتونم و انجامش میدم چون این بار خدا حامی منه
خدایا همایتم کن خدایا بهم توانشو بده
دوستان عزیز برام دعا کنید
دوستون دارم عزیز دلین
شاد باشین