مثل ابوموسی نباشیم - صفحه 12
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/02/abasmanesh-8.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-02-22 08:27:482024-03-08 07:09:13مثل ابوموسی نباشیمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم
سلم به مریم عزیزم
سلام به همه ی همسفرای خوبم
خدارو شکررر که من رو در مدار دیدن این فایل بسیار زیبا قرار داد . بسیار درس ها ازش گرفتم .بسیار بهم شجاعت بهم داد .ی سری کار ها رو که به عنوان هدف قبل از عیدم نوشته بودم تصمیم جدی گرفتم که با جسارت و قدرت با توکل و ایمان به خدا حرکت کنم. می دانم که او من را یاری می کند.او راه راست و درست رو به سمت من کج می کند وفقط کافیه که از نقطه امنم بیرون بیام و شهامت به خرج بدم .می دونید چیه ؟؟ اون خودش گفته بنده من تو یک قدم به سمت من بیا من صد قدم جلو میام.ادعونی استجب …….. رو به من بنده اش وعده داده.من مهاجرت رو امروز خوب فهمیدم .فکر می کردم مهاجرت یعنی بری استان دور تر و یا کشوری دیگه .ولی امروز معنای اونو فهمیدم و مصمم شدم اهدافم رو جدی تر دنبال کنم. استاد عزیزم به خاطر این راهنمایی عالی تون بسیار بسیار بسیار سپاسگزارم.
استاد مونم چه خوش تیپ شده اید.چه قدتون بلند تر و سن تون کمتر از سن واقعی تون دیده می شه.چه لباس هاتون بهتون می اومد.
چه جای قشنگی این فایل رو ضبط کردین .ویوی بسیار عالی و تماشایی بود .رقص موج اب
حرکت برگهای درختان
اسمون بسیار زیبا
رنگ قشنگ برگهای درختان
پرواز زنبورهای خوشرنگ
خداااا روو شکر به خاطر این همه فراوانی
خداااروو شکرر به خاطر این همه زیبایی
خداااا رووو شکر به خطر این خانواده توحیدی بزرگ
خداااروو شکرر به خاطر استاد توحیدی و مریم بانوی عزیزم.
زندگی تون سرشار از پیروزی و سعادت و خیرو برکت و سلامتی و شادی و فراوانی و ثروت باشه به لطف خداا.
به نام خدای مهربان
دیشب اولین روز ورود رسمی من به سایت استاد بود در اثر یک الهام
چند سالی هست که با استاد کم و بیش آشنا هستم و فایلهاشون به دستم رسیده بود و گوش داده بودم.
حتی توی اینستا و تلگرام بعضی اوقات مطالبی به دستم میرسید که سخنرانی انگیزشی استاد عباس منش بود.
و همیشه این همه پیشرفتشون هم باعث حیرتم میشد هم باعث تحسین
چند ماهی میشه فایلهای استادو از اولین فایل که ساعها روی سایت گذاشته شروع کردم به گوش دادن
چون میخواستم متحول بشم.
از این وضعیت خسته شده بودم
میخواستم تغییر کنم
تغییرات و کم کم توی خودم میدیدم با توجه به دیدگاه دوستان که میخوندم میدیدم منم تونستم خودمو تا حدودی تغییر بدم.
مثل وقتی که دستبند طلام گم شد چند روز پیش
ولی اصلا ناراحت نشدم با خودم گفتم همون خدایی که اینو برام فرستاده و بهم داده بود بهترشو بهم میده.
یا مثل پریروز که تصادف کردم
همه گفتن آخ ماشینت داغون شد فلان شد بیسار شد
منم بلند گفتم حتما حکمتی در کار خدا بوده و بهترشو میخواد بهم بده
واای دوستان چی بگم براتون از تغییراتم
از اینکه همیشه سعی میکنم لبخند به لبم باشه و از ورودی منفی جلوگیری میکنم.
داستان عضو شدن به سایت استاد:
خدایا تو چقد خوب و مهربونی
چرا تو انقدر بنده هاتو دوست داری حتی بیشتر از یه پدر حتی بیشتر از یه مادر
کاش میتونستم ذره ای از دوست داشتنتو بهت برگردونم ولی بهت قول میدم تمام تلاشمو میکنم تو رو بهتر بشناسم و بیشتر دوست داشته باشم خدای مهربانی ها
چند وقت پیش وکالت یه زمین و دادن به من که بفروشم برای خودم ولی گیرو گور زیاد داشت.(که البته اونم بخاطر ذهن منفیم بود)
هر وقت میخواست کار پیش بره یه گیری میافتاد تو کارم
تازه فهمیدم چون هر وقت کار میخواست انجام بشه نجوتی شیطان شروع میشد که تو لایق همچین ثروتی نیستی
یا من میدونم نمیشه
من میدونم یه جا گیر میکنه
واای استاد چند روز پیش با پسرداییم که پیش یه وکیل کار میکنه صحبت میکردم گفت بیا بریم مشهد دنبال کار زمین همین طوری رهاش نکن تا کی میخوای بی خیال باشی یه کاری انجام بده
نجوای شیطان گفت نمیشه
به خودم گفتن باید نجوای شیطان و خاموش کنم
و همون روز باهاش تناس گرفتم گفتم بلیط هواپیما بگیر بریم مشهد کارارو انجام بدیم برگردیم
من رفتم تهران
راستی قبلش بگم چون پولی دستم نبود برای سند زدن و مخارج سفر مجبود شدم یه مقدار طلا با خودم بردارم که بفروشم و مخارج و تامین کنم.
رسیدم تهران به پسرداییم گفتم من نتونستم طلاهامو بفروشم گفت من میبرم میفروشم برات
چون به شدت بهش اطمینان داشتم
بعدش گفت با یه وکیل صحبت کردم گفته سندو بزن به نامه یکی دیگه ،بیا سندو بزن به نام من تا من برم دنبال کاراش این طوری هزینه هامون نصف میشه و دیگه احتیاج نیست تو هی بیای و بری.
و رفت از بنگاه یه قولنامه گرفت که خودمون پر کنیم
در ضمن وکیل بهش گفته بود نیازی نیست برید مشهد اینجا قولنامه کنید بقیه کارو از همینجا انجام بدید
رفت طلاهارو بفروشه زنگ زد گفت مریم طلاهات انقدر میشه!!تعجب کردم!!
گفتم من فکر میکردم بیشتر از این حرفها میشه(و شک کردم)
برای قولنامه هم گفت طرف گفته چقدر میخواید مبلغ زمین و بزنید من یه تحقیق کردم دیدم حداقل ۱۶ میلیارد زمین می ارزه
بهش گفتم مبلغ زمین و نزنیم ۱۶ تومن بزنیم ۵ میلیارد که هزینه ها کم بشه گفت باشه پرسیدم گفته ۵۰ میلیون باید بدید وای بخاطر من ۳۵ تومن میگیره!!!
از اونجا که خدا منو خیلی دوست داشت و راضی به ضرر من نبود و از همون اول میخواست طرفمو بهم بشناسونه و بهم بگه این آدم قابل اعتماد نیست همیه ی این اتفاقات افتاد
چرا نباید طلا رو خودم میفروختم ؟چون باید این اتفاق میافتاد من بفهمم پسردایی از همون اول فکر کلک و کلابرداریه
شب خوابم نبرد
هی با خودم زمزمه میکردم :
ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده
شاید بیش از صد بار زمزمه کرد
بعدش میگفتم خدا حالا چیکار کنم
یه دفعه به فکرم رسید خدا میتونه با من حرف بزنه و قرآن و باز کردم😭😭😭
ایه ای که اومد مو به تنم راست شد😭
آیه ۷۵ سوره ی بقره:
آیا [شما مردم مؤمن] امید دارید که [آن سخت دلان] به [دین] شما ایمان بیاورند؟! در حالی که گروهی از آنان کلام خدا را همواره می شنیدند، سپس بعد از آنکه [معنا و مفهومش را] درک می کردند، [به سبب دنیاطلبی و امور مادی] به دلخواه خود تغییرش می دادند، در صورتی که می دانستند [به کلام خدا و به مردم جویای حق خیانت می کنند]. (۷۵)
وااای خدا تو چقدر خوبی
چه به موقع با من حرف زدی
ممنونم که به ذهنم انداختی باهات حرف بزنم
ممنونم از استاد که ازش یاد گرفتم چطور با خدا صحبت کنم و نشونه ها رو ببینم
صبح اول وقت رفتم بالا سر پسر داییم گفتم زنگ بزنم بگو طلاهارو آب نکنه منصرف شدم
سرتونو درد نیارم که چقدر پسردایی خیانت کار ناراحت شد و ازم درخواست خسارت کرد
و اینم بگم وقتی با یه بنگاه تماس گرفتم گفتن اصلا نیاز به پرداخت خسارت نداره چون چیزی توی قولنامه نوشته نشده بود و قولنامه قرار بود پیش وکیل پر بشه
و ایشون میگفت باید خسارت بدیم به بنگاه
در صورتی که از همون اول شروع کرده بود به خیانت در امانت و خدا نشونم دادو اجازه ندا سرم کلاه بره و من بهش اعتماد کنم و زمینم و به نامش بزنم
خدایا دوستت دارم
و اینم بگم افتادم دنبال کارای زمین و خودم میخوام انجام بدم
از خدا کمک میخوام
و دعا میکنم نجواهای شیطان که باعث انرژی منفی و منفی نگری در من میشه خاموش بشه .
لبخندو هیچ وقت فراموش نمیکنم
چون بهم انرژی میده
دوستتون دارم
دارم میرم دنبال کارای زمین براتون میام تعریف میکنم
برام دعا کنید 😍
به نام خداوند بخشنده ی بخشایشگر
سلامو درود به استاد خوشتیپمون به استاد توحیدیمون که انقدر عالی بانتایج به دست کلامشون بردلو جان مینشیند
سلام به خانوم شایسته ی عزیز که انقدر عالی فیلمبرداری میکنن،من عاشقتم که باعشق زیباترین صحنه ی بهشتی ازین مزرعه رو برای این نوع فایلها انتخاب میکنید😘
ووااوو مثل ابوموسی نباشیم!🤒
وای استاد دیروز تیتر فایل رو که دیدم میخکوب شدم،اخه چقدر فرکانسها دقیق کارمیکنه
من دیروزش به خداقسم داشتم باخودم میگفتم کاشکی استاد درمورد شخصیت ابوموسی ها یه توضیح مفصلی میداد ببینم اصن یک شخصیت ابوموسی دقیقا چطور شخصیته و ببینم من واقعا چجور شخصیتی دارم،نکنه منم ابوموسی باشمو فقط دارم ادعا میکنم که یک ادم چالش برانگیزم
وای استاد ازتون سپاسگزارم که اینقدر عالی دارید به فرکانسهای بچه هاتون پاسخ میدید
خدای من باگفتن تک تک جملاتتون چه صحنه هایی و چه خاطراتی تو ذهنم مرور شد و به خودم تبریک گفتم که تو خییییلی از جاهای زندگیم چقدر جسورانه وشجاعانه عمل کردم خدایاشکرت
استاد اکثرماایرانیها طبق باورهای گذشتگانمون متأسفانه خودمون رو غرق در شخصیتهای ابوموسایی کردیم
از ازدواج گرفته تا بچه داریو،کسبوکاربا حقوق کارمندیو بیمه داشتنو ووو کلی باورهای محدودکننده ی دیگه که باعث شده بااون باورهایک زندگی تکراریِ بدون چالش و درحاشیه ی امن خودمون رو تجربه کنیم
من شخصا در خانواده ای بزرگ شدم که حتی ازدواج کردن با فامیل رو مثل یک نان خانگی تشبیه میکنن!شاید این باور خنده دارترین باورباشه اماواقعاتوی شهرما باهمین باور کلی ازدواجهای فامیلی انجام شده که واقعا طرف حالا خانم یااقادوست نداشتن همدیگه رو، ولی چون فامیل بودن یجورایی احساس امنیت بهشون دست میداد که باازدواج فامیلی اگه هردوخانواده گوشت همدیگه رو بخورن استخونای همدیگه رو دور نمیریزن🙈🤭
چقدر هستن انسانهایی که دوست دارن ازمحیط امنشون خارج بشن ولی اونقدر غرق در باورهای محدودکننده ی خانواده هاشون شدن که میترسن حتی از ده کیلومتری شهرخودشون پاشونو فراتر بذارن
استاد خوشبختانه من احساس میکنم تو کل فامیلو اقوام تونستم یک خانومی قدرتمند از خودم بسازم که تو خیلی از مسائل زندگیم کاملا جسورانه و شجاعانه قدم برداشتم
خیلی اوقات خودم رو تحسین میکنم که چقدر پا روی ترسهام گذاشتم و شجاعانه عمل کردم درصورتیکه این شجاعتهایی که من توزندگیم نشون دادم از دیدگاه خیلیها کار احمقانه ای بوده
اماهمیشه یه احساسی بهم میگفت که بااین کارها تو شجاعت انجام خیلی ازکارهای بزرگتر رو پیدامیکنی و خداروشکر همین بوده
استادمن احساس میکنم چون تو کل زندگیم شجاعت انجام دادن خیلی کارهارو داشتم که به سایت شما هدایت شدم چون واقعا اومدن به این سایت و عمل کردن به این صحبتها واقعا دل شیرمیخواد،رفتن به دل باورهای جدید و تجربه کردن اون باورها شجاعت میخواد
من وقتی یه کوچولو درمورد این اگاهیها و حتی قیمت محصولات شما باکسی صحبت میکنم استادباورکنید لرزِدرونشو احساس میکنم،مثلا میگم استادمون میگه اگه میخوای رشد کنی خیلی از آدمهایی که این دیدگاهو دارن باید اززندگیت حذفشون کنی،بعد یلحظه فکرمیکنه و میگه خوب همه این دیدگاهارو دارن اگه اینجوره باید باپدرمادرخودتم رابطه نداشته باشی خوب اینجوری که منزوی میشی،افسرده میشی،جاییو نداری بری
یعنی باهمین یک جمله چنان ترمزهایی برای خودش درست میکنه که واقعا به شماحق میدم که دور تا دور ما رو شخصیت ابوموسایی فراگرفته
اصلا استاد نودونه درصد آدما رو میبینم درتلاشن که دولت یک شغلیو همراه بابیمه براشون ایجاد کنه که وقت پیریو کوریشون به خودشون افتخاااار کنن که ما حقوق بیمه ی سی ساله داریم دریافت میکنیم
خیلی از افرادمسن رو میبینم که بایک حقوق چندرغاز بیمه دلشون خوشه حداقل دستشون جلوی بچه هاشون درازنیست،و چون بااین دیدگاه بازنشستگی زندگی میکنن تازه هرچی حقوق دریافت میکنن صرف بیماریهای عجیب غریبشون میشه
استاد من وقتی زندگی شمارودیدم که هربار یک بهبودیی به این مزرعه ی بهشتی میدید،به خودم افتخاار کردم که واقعا شاگرد عملگرای شما ازهمون اول بودم،اما من شاید تحت تأثیر حرفهای ادمهای اطرافم اون کارهام رو پله نکرده باشم برای پیشرفتهای بالاتر
مثلا من وقتی چندوقت یکبار یک تغییری توزندگیم حالاازلحاظ دکوراسیون یاحذف بعضی ازوسایل انجام میدم،برای خیلیها این نوع کارهارو یک نوع شخصیت وسواس گونه تلقی میکنن و همیشه به این باورن که زن چکارِشه به این کارا وظیفه ی مرده که وسایل داخل خونه رو جابجا کنه
یامثلا توکاره ساختمون سازی خونمون موقعی که هفده سالم بود و تازه نامزد بودم باکمک همسرم خیلی ازکارهای بنایی رو باهم انجام دادیم،و هروقت کسی منو میدید شاید بالحن تمسخر آمیزی بهم تیکه هم مینداخت
اما خداروشکر من بعداز انجام اون کارها توی ساختمونمون اونقدر تجربه ها کسب کردم،اونقدر از کاره ساختمون سازی سردرمیارم که اگه یک زمینو بهم بدن میتونم بهترین نقشه رو براش بکشم بامناسب ترین اندازه های ممکن
این کاری که من انجام دادم یک کاره فراتر ازون چیزی بود که یک فامیل برای یک دختر میدونستن
واقعا این نوع زندگی کردن رو دوست دارم که توهر زمینه ای تجربه کسب کنم و برام فرقی نمیکنه که اون کار تا چه حد میتونه سخت یا مردانه باشه
لذذذت میبرم وقتی یک کاریو انجام میدم و نتیجه ی عالی ازش میگیرم،حالا هرررنوع کاری باشه.
استادجان الان خییییلی خواسته ی مهاجرت درونم شکل گرفته،جوریکه اصلا برام مهم نیست چقدر فاصله ی من از بستگانم زیاد بشه
ومیدونم بامهاجرت کردنمون به یک جای فراتر از محیط امنی که برای خودمون ایجادکردیم،مطمئنن پیشرفتهای عالیی درانتظارمون خواهد بود
همین مهاجرت کردنمون رو هم که بعضی ها میشنون میگن بابا بهترین جای شهرتون هستید بچسبید به همینجا چند طبقه دیگه هم بسازید بدید اجاره،همه ارزو دارن جای شما باشن
اما من واقعا ازین محیط امنی که توش هستم پُر شدم واقعا دوست ندارم تواین محیط امنی که دلمون خوش باشه به چهارتا فامیلی که دوروبرمون زندگی میکنن و بقول همشهریانمون بهترین جای دنیاهم بری هییچ جایی ولایت خودت نمیشه اخرش باید تو ولایت خودت به خاک بسپارنت!
پس بهتره همینجایی که هستی خداتم شکر کنی
و باهمین باورها دلشونو خوش کردن به همون جایی که هستن،شاید به ظاهر دلشون خوش باشه اما درونن نه ازونجایی که هستن راضین،نه از رفتوامادهای فامیلی….
ولی خوب میترسن ازحاشیه ی امن خودشون فراتر برن
اما استادجان من ازعملکردهای شما مهر تأیید به تمام عملکردهام توزندگیم خورده شد و فهمیدم هههرررر کاری که تاالان انجام دادم مطمئمناً شخصیت درونی منو رشد دادن و میتونم خییلی فراتر از حتی تواناییهام قدم بردارم
من تاالان فکرمیکردم هرکاری که زوره مردانه ای میخواست انجام میدادم یک کار خاک برسریه🙈که من میخوام توکاره مردها خودمو دخالت بدم
اما باکارهایی که مریم بانو تواین سریال انجام میدن و کلا توزندگیشون این نوع رفتارهارو دارن،به خودم افتخااار کردم که مسیرم درسته و جهان خیلی عالی منو به سمت شما هدایت کرد که به همه ی اون کارهایی که شاید به ظاهر برای خیلیها احمقانه به نظربیاد امااونهارو باعششق انجام بدم و ازونها برای یک پله ترقی بالاتر استفاده کنم
ان شالله که بتونم درهمه ی زمینه های زندگیم شخصیت ابوموسی گونمو بشناسم و ازون شخصیت خودمو فاصله بدم و به یک شخصیت عباسمنشی،ابراهیمو علی ومحمدگونه ای تبدیل بشم
استادجان بازهم ازتون سپاسگزارم که باشخصیتهای شجاعانه افراد توجهان مارو آشناکردید،و از خروس ابوموسی هم سپاسگزارم😄 که این درس بزرگ رو به همه ی ما داد که فراتر از محیط امنمون قدم برداریم و زندگی رو بابرداشتن قدمهای شجاعانه زندگی کنیم وتجربه ها کسب کنیم
🌺چرا که مرگ باعزت بهتر زندگی با ذلته🌺
هرکجاهستید درپناه خدای بی همتا قدرتمند و سعادتمند دردنیاوو اخرت باشید
بنام خدایی که بشـــــدت کافیست
ســــــلام به روی ماه استاد عزیزم ، مریم عزیزم و دوستان بــــــــــــی نظیرم😘
استاد فـــــــــوق العاده شدی؛ چـــــقدر سایز کم کردی🤩👏 بی نهایت تحسین میکنم شما رو
خدایا شـــــکرت که اینجا هستم
خدایا شـــــــکرت که چنین استاد و الگوی بــــــــی نظیری دارم
خـــــــدایا شــــــکرت برای پرادایس زیدانه کننده و هر روز زیباتری که استاد عزیزم و مریم جون دارند با این طبیعت بی نهایت زیبا با این داکها و مرغا و خروسایی که هم زیباییه هم آگاهیه و خلاصه همه اش سوده و سود و سود و سود و سود و سود و سود😍
اینجا همه چیز آگاهی هست و زیبایی؛ میخواد فرغون باشه، میخواد درختها باشه یا ابـــــــــــــوموسی البته که چون ما این انتخاغب رو داشتیم وگرنه بقول استاد این ها برای همه آدما نیست و اصلا هر کسی نـــــــــــمیتونه درک کنه این ها رو و اگر در مدارش نباشه فقط یه مشت چیزای کسل کننده هست واسش ولــــی ما اینجا هر روز رشد میکنیم چون متعهد هستیم به این فرایند؛ خدایا شـــــــــکرت
خودم رو تحسین میکنم که از وقتی وارد این مسیر شدم سعی کردم مثل ابوموسی نباشم و میدونم این مسیر فقط و فقط بر مبنای تکامل بنا میشه و طبیعتا قرار نیست یه دفعه بیام عرض اقیانوس رو شنا کنم، باید شروع کنم باید حرکت کنم و این میتونه تو تمام جنبه های زندگیم باشه از روابط و تمام جنبه های دیگه؛ میخوام الان از تجارب و کارهایی که در این رابطه انجام دادم بگم که اولی مربوبط به همین صبح که اومدم محل کارم انجام دادم، قرار بود اون قسمتی که من هستم یه لامپی اضافه بشه و همین که رسیدم دیدم بالای سرم یکی گذاشتن ولی دیدم خیلی نورش اذیت کننده هست و جای مناسبی گذاشته نشده و من تا حــــالا یه لامپ عوض نکرده بودم تو کل عمرم با بخوام درش بیارم و الانم خواستم با توجه به اینکه بقیه همکارام آقا هستن خواستم یکی رو صدا بزنم اون واسم درش بیاره (دیروز بعد دیدن این فایل بی نظیر و همینطور امروز صبح از خدا خواستم هدایتم کنه امروز زندگی ام رو یک ذره بیشتر عمیق تر زندگی کنم و این رو میدونم باید تو جنبه های مختلف زندگیم بهش عمل کنم) و همین شد منی که تو عمرم دست به چراغی نزده بودم و مخصوصا که تو یه محیط کاری بود و قسمتی که من هستم هم تو دید هست و ته ذهنم یه وراجی شد که حالا چکاریه همکارت رو صدا بزن زشته الان تو بری بالا ولی توجهی نکردم و خودم رفتم بالای میز و چراغ رو کامل دراوردم و گذاشتم کنار 🤩👏 بعدش که همکارام متوجه دشن گفتن تو کی رفتی چطور رفتی بالا آخه
و البته این رو قبل دیدن این فایل بی نظیر و به پشتوانه نوش جان کردن آگاهی هایی که از محصولات یکه خریدم از زندگی رد بهشت و سفردورآمریکا و فایلهای رایگان بدست اوردم هم سعی میکردم همیشه بهش عمل کنم، مثلا از ارتباط برقرار کردن با غریبه ها مخصوصا جنس مخالف که تو این مدت که وارد این مسیرشدم کــــــــــلی من بهتر شدم، از ورود به حوزه کاری جدیدی که تا دو سه سال پیش فکرشو نمیکردم از پسش بربیام ولی الان در کنار شغلی که دارم وارد این حوزه جدید شدم بدون اینکه هیچ آشنایی و تجربه ای ازش داشته باشم و بصورت کاملا خودساخته شروع کردم و الان کارهایی که تو اون انجام میدم از بعضی کسانی که کارشون اینه به مراتب بهتر و تمیزتر هست ، از رفتن به جاهای جدید مثلا کافی شاپ و رستوران جدید علی رغم اینکه ممکنه جاهایی می رفتم که خــــــــیلی خوبه ولی میرفتم جاهای جدید رو امتحان میکردم و این باعث کلی تجربه های زیباتر واسم میشد
راستی همین امسال بود فکر کنم که دیدم پدرم داشت از پسر جوون چتربازی بنام محمد بزرگی اونم البته با ناراحتی تعریف میکرد که این چه کاریه آخه الان فوت کرد و ازاین حرفا و اون لحظه اصلا برای من عجیب بود شنیدن چنین چیزی؛ البته که سعی کردم نخوام قانع کنم نه شما اشتباه میگی فقط به توضیح کوتاه بسنده کردم درمرود تکامل و اینجا از نظر ورزشی که کسی مثل ایشون قبلش کلی تمرین داشته (تکامل) که الان مثلا اومده چنین کار بزرگتری رو انجام داده
خدایا شـــــــکرت که تو این سایت هستم و دارم آگاهانه روی خودم کار میکنم
خدایا هدایتم کن هر روز زندگی را یک ذره عمیق تر زندگی کنم
هر لحظه مون توحیدی تر و ثروتمندتر در تـــــــمام جنبه ها در پناه رب العالمین
سلام و عرض ادب و احترام به استاد عزیزم و مریم عزیرم و همه دوستان همراهم
استاد با استایل جدیدتون نشون دادین که کاری نیست که نشه انجامش داد همیشه تندرست، خوشتیپ،سربلندوثروتمند باشین استاد عزیزم
دقیقا این فایل رو زمانی نگاه میکنم که تصمیم به مهاجرت گرفتم و ودو روز دیگه حرکتم رو آغاز میکنم من منطقه امن زیاد کوچکی نداشتم تنهایی کوه رفتم باغریبه ها راحت ارتباط برقرار میکنم ،مسافرت بی برنامه رفتمو…. ولی همیشه یه ترس بزرگ از مهاجرت و ترک خانوادم و شهرم ووطنم داشتم وبا وجود این ترس عاشقانه مهاجرت رو دوست دارم و اینکه دیگه تصمیمم رو گرفتم ومیخوام با ایمان به خدا توحید عملی رو نشون بدم وحرکت کنم وچیزی که بهم شجاعت میده قوانین ثابت جهان هستی هست و میدونم که این حرکت و شجاعت من حتما پاسخی درخور و شایسته داره وبهم میگه تو اعتماد کن و نترس و حرکت کن به سمت دریا اون موقع هست که برات راه باز میشه با دیدن این فایل فقط میتونم بگم
سپاسگزارم از خدایی که به این روشنی و واضخی منو هدایت میکنه وباهام حرف میزنه وبارها وبارها از استاد عزیزم سپاسگزارم❤❤❤❤❤
امیدوارم در آینده ای نزدیک از اتفاقات و معجزاتی که در پی حرکتم ،برام رخ داده براتون بنویسم
بهنام خدا
سلام وعرض ادب خدمت دوستان عزیز واستاد عباس منش خوشتیپ
این فایلو همین الان پشت فرمون دانلود کردم دیدم 😊من حدود چهار سالی هست با گروه عباسمنش آشنا شدم خیلی خیلی تغییر مثبت داشتم که قابل توضیح دادن نیست.
فایل امروز دیدم ابوموسی رو میگم نمیدونستم بخندم یا گریه. من چند وقته زندگیم خدا روشکر خیلی خوب شده با یه فرمون دارم میرم جلو ولی کم کم داره یه حالت یکنواختی و بیمزه گی میرسه همش کار کار 😐 چند وقته میخوام ماشین عوض کنم با این به راحتی میتونم عوض کنم نمیتونم ریسک کنم میگم همین خوبه، دوروبریام میگن خسیسی ولی نه باور کنین واسم هیچ فرقی نمیکرد ولی امروز که اینو دیدم … حس کردم دارم میشم، ابو موسی که استاد گفت… شکرت خدا کت امروز باز به کمک استاد عزیز یه تلنگر بهم زدی شکر شکر… در پناه خدا روز به روز موفقتر و ثروتمندتر باشین روز همگی خوشو پر انرژی
سلام استاد جان
بهتنون تبریک میگم این اندام جدید و خوش تیپ تر رو….
این فایل رو زمانی گوش کردم که خیلی بهش نیاز داشتم چرا که فردا قرار یک مسافرت طولانی به جاهای جدید که اولین بار هست تجربه خواهیم کرد شروع میکنیم. دیشب که مسافرت قطعی شد کمی نجواها شروع کردن به حرف زدن و مثل همیشه میخواستند نگرانی را در دل من ایجاد کنند و بخشی از این نجواها و نگرانی ها تا قبل از گوش کردن به این فایل وجود داشت.
من قبلا فقط یک بار مسافرت بدون برنامه رو تجربه کردم ( به همراه همسر و سه فرزند کوچکم) و بطور یقین می تونم بگم که یکی از بهترین مسافرت های دوران زندگیمون بود پر از تجربه های جدید و لذت بخش.
این مسافرت رو هم که در مجموع فکر میکنم حدود 3 هزار کیلومتر خواهد شد به امید خدا فردا صبح آغاز خواهیم کرد و بعد از گوش کردن این فایل مطمئن هستم که تصمیم خیلی درستی گرفتم و به لطف خداوند بهترین اتفاقات و شرایط رو تجربه خواهیم کرد.
این کامنت رو گذاشتم که بگم دارم سعی میکنم به آموزهای شما عمل کنم و از حیطه امن خودم خارج بشم. البته من در دوران مجردی خیلی اهل ریسک کردن بودم و در سن 27 سالگی علیرغم اینکه در ایران شرایط خوبی داشتم به خارج از کشور مهاجرت کردم و مشغول کار شدم و بعد از اندی ازدواج کردم و دچار روز مرگی شدم و کم کم ریسک پذیری ام کاهش یافت و بعد از به دنیا آمدن هر فرزند این ریسک پذیری کمتر کمتر شد بدون اینکه خودم متوجه اون باشم چرا که یک انسان توحیدی نبودم و با قوانین جهان هستی آشنا نبودم. همه این عوامل دست به دست هم داد که 4 سال پیش به ایران برگردم که البته اون زمان دلایلی منطقی برای برگشت داشتم که الان مشخص شده اون دلایل منطقی در نتیجه عدم ایمان کافی و نشنیدن الهامات خداوند بوده. (البته اینرو هم بگم که برگشت من به ایران مصادف شد با آشنایی با شما که مطئمن هستم این اتفاقات هم جزئی از برنامه کلی خداوند برای من هست).
از زمانی که درکی از قوانین پیدا کردم سعیم رو بر بر عمل کردن به قوانین گذاشتم که البته هنوز اول راه هستم. تصمیم دیکه ای هم که گرفتم شروع یه کسب و کار بعد از سال ها کارمندی هست که مقدماتش رو شروع کردم و به کمک آموزهای روانشاسی 2 و تقویت باور توحیدی به هدف اصلی زندگیم یعنی استقلال مالی و زمانی خواهم رسید. ان شاءالله
در پایان تشکر میکنم از شما بخاطر این مطالب زیبا و کاربردی که بدون هیچ توقعی در اختیار ما قرارمی دید.
سلام به استاد عزیزم و مریم جان
اول از همه بگم که چقدرررررررر تحسینتون می کنم استاد با این هیکل و بدنی که برای خودتون ساختین…واقعا لذت بردم از این دستاوردتون…روزی که اون فایل رو گذاشته بودین و از تغییراتتون و برنامه جدیدتون گفتین شوکه شده بودم و واقعا لذت بردم و به این فکر کردم که ببین چقدررررر شما توی قوانین استادین و درست زندگی می کنین که توی 43 روزی که توی تمپا بودین و روی این اطلاعات کار می کردین چنین دستاورد بی نظیری داشتین..این نشون میده که شما چقدر روی خودتون درست کار کردین و برای هزارمین بار بهم ثابت می کنه که ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است و شما چقدر آگاهی هاتون رو درست زندگی میکنین و به قول معروف همونین که می گین. واقعا الگوی عمل به آگاهی ها و زندگی کردن آگاهی ها خودتونین و بس. ادعا و حرف و تظاهر و شوآف نیستین و این تغییر ظاهری تون جواب خیلییییییی از گیرهای ذهنی ماهاست. اینکه فقط درگیر اطلاعات جدید بودن و جمع کردن اطلاعات کافی نیست، باید اقدام کنی، باید باورش کنی و وقتی باور قلبیت کامل شد عمل کنی … واقعا همه جنبه های زندگی تون درس و الگو هست واسمون…خیلی بهتون افتخار می کنم و خیلی خوشحالم اینجا شاگردی تون رو می کنم
درباره این فایل و توضیحات بی نظیرتون، اولا که چقدررر قشنگه که شما اتفاقات روزمره زندگی که عادی هست رو هم از دید قوانین می سنجین و الگوسازی می کنین. واقعا عالیه. خارج شدن از منطقه امن، واقعا کار هرکسی نیست…نه که کار هرکسی نباشه، منظورم اینه اونی که از منطقه امنش بیرون میاد ایمان خیلی قوی داره…ایمان داره که خدا همراهشه و جلوتر از اون راه رو براش صاف و شرایط رو مهیا می کنه، خدا همیشه هست، فقط منتظر یه اقدام و عمل کردن به ایده ست … خیلی خوب بود که گفتین زندگی رو فقط به منظور افزایش طول عمر نبینیم، بلکه فرصت تجربه کردن و با کیفیت تر زندگی کردن بدونیم. اومدیم اینجا که زندگی کنیم و ناشناخته ها رو کشف کنیم. کی می دونه تا کجا زنده ست؟ من از کجا بدونم تا کی فرصت زندگی دارم که کلی از فعالیت ها رو موکول می کنم به بعد؟ اصلا این کفره دیگه، این شرکه، چون ایمان ندارم ممکنه فردایی نباشه، فردا که هیچ، یک ساعت بعد حتی …
پس از همین الان تصمیم بگیرم که کم کم از منطقه امنم بیرون بیام و چیزهایی که دوست دارم تجربه کنم رو موکول به فردا و آینده نکنم… تو این راه چی کار می تونم بکنم؟ سفر برم بی هماهنگی و بدون برنامه ریزی، دوچرخه سواری یاد بگیرم و منتظر نمونم اول وزنم کم بشه بعد و هر کاری که انجامش رو به دلیل ترس ها عقب میندازم. من حدود 20 سال پیش از شهرم بیرون اومدم و اولین مهاجرت من شکل گرفت و الان که فکرش رو می کنم می بینم علیرغم ظاهر ناراحت کننده ش که از شهر و خانواده دور شدم و دلتنگی و …، کلی دستاورد داشتم و این تغییر مکان، شروع خیلی اتفاقات خوب توی زندگیم بود…مهم ترینش استقلال شخصیتی که پیدا کردم..الان هم می دونم و مطمئنم که اینجا هم نمی خوام بمونم و دوست دارم شهرهای مختلف رو تست کنم برای زندگی و حتی چند سالیه به مهاجرت از ایران فکر می کنم و امیدوارم توی مدار و فرکانسش قرار بگیرم و بتونم اون زندگی رو هم تجربه کنم. من برای این تجربه کردن، استارت پیانو رو هم زدم مدتیه و با خودم گفتم حتی اگه توش بهترین هم نشم، میرم تو دلش تا ته دلم حسرتی نمونه بابتش و این رو هم تجربه کرده باشم و چقدر هم عالی دارم پیش میرم و لذت می برم …تو این راه طول کشید تا با خودم کنار بیام که بابا تو رو چه به یاد گرفتن پیانو، سنی ازت گذشته، الان وقت بچه هاته نه خودت، می دونی چقدر طول می کشه یاد بگیری؟ تو سن کم یاد نگرفتی الان دیگه نمیشه و … هزاران اما و اگری که داشت منصرفم می کرد اما من خواستم که حسش رو درک کنم و تجربه ش کنم…و رفتم تو دلش
در راستای ابوموسی نبودن، دیروز که این فایل رو دیدم یادم افتاد چند ساله دلم می خواد دوچرخه سواری یاد بگیرم (بله من از بچگی بلد نبودم و دوچرخه نداشتم) و همیشه اضافه وزنم باعث میشد که فکر کنم فعلا نمی تونم و بذارم لاغر بشم بعد و الان ممکنه هم دیر یاد بگیرم هم آسیب ببینم و خلاصه هزار ترمز میومد توی ذهنم، اما دیروز دست از انفعال برداشتم و یکم تحقیق کردم و در کمال ناباوری دیدم آموزش دوچرخه سواری هم هست توی نت..فکرشم نمی کردم بشه مجازی و اینترنتی دوچرخه سواری یاد بگیرم..این اولین اقدام من در جهت با کیفیت زندگی کردن و تجربه کردنه…جوری زندگی کنم که لحظه مرگ حسرتی تو دلم نباشه…
ممنون استاد عزیز برای این فایل عالی و اشتراک این آگاهی های ناب
سلام ودرود به شما استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
استااااد چقددددررررر تغیر کردین اصن باورم نمیشه توی این مدت کم تا حالا ندیدم کسی بتونه این قدر تغییر سایز داشته باشه. عاشتقتونم استاد که دست رو هرکاری میزارید بدست اوردنش رد خور نداره. ایشالا همیشه شاد و سلامت باشید و برای ما اعضای سایت کلیپ بزارید من که هر روز سایتو چک میکنم اگه جدید گذاشته باشید که با عشق تماشا میکنم و اگه جدید نباشه میرم سراغش کلیپای قبلی هر روز یه کلیپای شما رو به عنوان پادکست روزم گوش میدم.
در مورد موضوع امروز استاد کاملا درست میگید من روزایی که بدون چالش و تجربه جدید میگذره برام سخت میگذره و همش باخودم میگم ایا من از زندگی این نوع کسل کننده و بیهوده رو میخام؟ نه ترجیح میدم کوتاه عمر کنم ولی با چالش تجربه و عشق کارایی که دوست دارم رو تجربه کنم. من قبلا به خاطر باور هایی که از بچگی بهم خوردونده بودن همیشه تو منطقه امن بودم و ریسک کردن برام سم بود ولی از وقتی شروع به تغییر باورم کردم و کارهایی رو کردم که دوست داشتم خیلی حس خوبی دارم و حتی الان توی مرحله ای هستم که تجربه های پرریسک تر و چالشی تر میخام و قبلی های بنظرم کمن. البته یه سری بعد های زندگیم هست که هنوز منطقه امن اونا رو نشکستم ولی دارم روی باورهام کار میکنم تا بشکنمشون. استاد از وقتی حسادت کینه حسرت داشته های دیگران رو خوردن این چیزای بد رو از زندگی بیرون کردم و به فکر بهتر کردن و اینده خودمم هستم خیلی ارامش به زندگیم اومده انگار تایم زندگیم بیشتر شده و جا باز شده واسه کار های دیگه. اینقدر توی زندگیم وقت دار که نمیدونم چیکارشون کنم بااینکه مسیولیت خونه هم به عهده منه. راسی من وقتی خانم شایسته رو میبینم اینقدر با عشق و مرتب ومنظم کار ها رو انجام میدن واقعا انگیزه میگیرم که خودمم همین کارو بکنم.
((ببخشید استاد این یه پیشنهادخیلی کوچولو برای سایته:لطفا تم playerسایت رو از سفید به مشکی تبدیل کنین چون بکگراند کلیپاتون سفیده سخت میشه دید))
به نام الله فرمانروای عالم
(چقدر این کلمه فرمانروا به من آرامش میده)
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته و دوستان گرامی
دیروز صبح زود من سایت رو چک کردم و پست جدید رو دیدم
دخترم که بیدار شد(7سال و خورده ای هست) عادت داره موقع خوردن صبحانه حتما یه چیزی ببینه یا گوش کنه، بهش گفتم استاد پست جدید گذاشته . استقبال کرد.
چون درباره حیوانات بود براش جالب بود و کمی هم درباره موضوع با هم صحبت کردیم.
اونجا که گفته شد زندگی کوتاه شجاعانه بهتر از زندگی طولانی مثل ترسوهاست و خیلی از شجاعان جون خودشونو از دست دادن کمی ترسید. ولی بعد استاد توصیح دادن که خیلی از ماجراجوها هیچ مشکلی هم براشون بوجود نیامد و تا سن بالا زندگی کردن.
منم سعی کردم بیشتر این باورو تو ذهنش بنشونم
این گذشت تا عصر رفتیم کتابخونه
یه سری کتاب میخواستیم اهدا کنیم و کتابهایی که امانت گرفته بودیم پس بدیم
اونجا در بخش کودکان کتابخونه متوجه شدیم که اون ساعت و روز مخصوص نشست کتابخوان هست و بچه ها میان و کتابایی که خوندن رو در جمع به همدیگه معرفی میکنن.
کتابدار به دخترم گفت شما میتونی یکی از کتبایی که خوندی معرفی کنی؟
اونجا بود که پست صبح به کار و کمکمون اومد.
یکمی استرس داشت و من بهش گفتم یادت بیار استاد چی . از نقطه امنت خارج شو و انجامش بده.
بازم مردد بود
بهش گفتم چیزی که صبح از استاد شنیدی مخصوص خودت بود و برای این لحظه آمادت میکرد.
خلاصه بالاخره قبول کرد از منطقه امنش خارج بشه با اینکه امادگی هم نداشت .
بچه ها که جمع شدن با انتخاب کتابدار اولین نفر بود که کتاب خودشو ارائه داد .
اول صداش کم بود و فاصله کلمات زیاد.
بعد ارامش بیشتری پیدا کرد
ترسی که ساخته ذهنش بود ریخت
از بچه های بزرگتر از خودش حتی ارائه بهتری داشت.
و بعد پاداش از راه رسید….
300 امیتاز بصورت کارت از کتابدار گرفت
و
کمد جوایزو برای اولین بار دیدیم(بعد از اینهمه سال که عضو کنابخانه بودیم و هرگز دقت نکرده بودیم )
درسته هنوز جایزه ای دریافت نکرده
ولی براش انگیزه فوق العاده ای بوجود اومده که تمام برنامه های کتابخانه رو شرکت کنه
و اعتماد بنفسش بالا رفت و البته بچه با اعتماد بنفسی هست که جای کار بیشتری هم داره
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
استاد عزیز از شما سپاسگزارم
خانم شایسته از شما سپاسگزارم
دوست عزیزی که برای خواندن کامنت من زمان گذاشتی از شما هم سپاسگزارم
و از خدای رب العالمین برای همه تون در همین لحظه آرزوی تحقق معجزه وار خواسته های فوق العادتون رو دارم.