مثل ابوموسی نباشیم - صفحه 13

481 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم ترکاشوند گفته:
    مدت عضویت: 2297 روز

    سلام استاد عزیزم خوب هستید بهترینم😍 استاد الان که این فایل دیدم اول از خدا ممنونم بعد از شما من دیروز شاید چند ماه بود که میخواستم برم چیتگر تهران ولی هیچ وقت نمیرفتم انگار میترسیدم یا مثل ابو موسی بودم ولی به لطف خدا دیروز بعد از نماز صبح با دخترم که بعد از خدا همه چیزم یک کوله پشتی برداشتیم با دوتا پتو مسافرتی و چیزی هم داخل منزل نداشتیم با دو تیکه مرغ و سیب زمینی ساندویج درست کردیم و رفتیم یک روز خیلی خوبی بود برای من انگار در یک کشور دیگه بودم همه آزاد و خوشحال بودن کسی به کسی کار نداشت با حجاب یا بدون روسری یا شلوارک همه اونجا خوشحال ازاد بودن الان که این فایل دیدم فهمیدم که من پا روی ترسم گذاشتم وخیلی خوشحال هستم ☺☺تازه استاد عزیزم شما در دوره اعتمادبه نفس گفتید از مهماندار هواپیما درخواست غذای اضافه کردید منم به حرف شما عمل کردم دوتا اقا در روبروی ما بودن که رفتم گفتم یکم به من پفک بدید که یکی از اون اقا ها گفت پفک مال شما پر بود یکم ازش خورده بودن یکی از اقا ها گفت کاشک از خدا چیز دیگه ای میخواستم من اونجا درک کردم وقتی درخواست میکنی به اون میرسی بعد عصر رفتیم پاساژ خرید😍😍 برای اولین بار بود که جوراب از ۶۹ تومان به بالا قیمتش بود لباس کمتر از ۵۰۰ تومان نداشت حتی یک تیشرت کیف و کفش مارک قیمت هاش بالای ۳ میلیون بود لباس خواب بالای ۲ میلیون برای اولین بار بعد از ۳۸ سال دیدم که انسان هایی هم هستند که پول های میلیونی بابت خرید پوشاک میدهند و این در ذهن من جرقه زد که چرا من نباید در همچین فروشگاه هایی خرید کنم من که اشرف مخلوقات هستم لیاقتش را دارم که در بهترین مراکز خرید برای خودم و عزیزانم خرید کنم زندگی یعنی تجربه کردن فرصت های جدید خیلی خوشتیپ شدید استاد امیدوارم منم بتونم در مسیر لاغر شدن قدم بردارم و منظره ی پشت سرتون فوق العاده بینظیر از مریم شایسته عزیزم هم ممنونم بازم از تجربه های جدیدم براتون مینویسم در پناه الله باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    بهنام گفته:
    مدت عضویت: 2467 روز

    درود فراوان بر استاد خوش سخن و پیام آور

    چقـــــــــــدررررر ابوموسی بودم من!!

    چقـــــــــــدرررر عجیب به این فایل هدایت شدم!!

    شب گذشته پیج یکی از دوستان سوالی رو استوری کرده بود با این مضمون “پنج سال دیگه خودت رو در چه وضعیتی میبینی؟”

    به محض خوندن این سوال، هر چی فکر کردم هیچ جوابی به ذهنم نرسید! البته پاسخهایی که از افکار فقیرانه درز میکرد خیلی زیاد بود، ولی هر چی دنبال یک پاسخ مناسب گشتم دیدم نه، واقعاً هیچ چیز جالبی تو ذهنم نیست!

    دلیلش هم این بود که هیچ هدف مشخصی برای خودم ندارم… هدف منظورم از لحاظ شغلیه…

    خیلی نشستم فکر کردم شاید نزدیک به یک ساعت تو خلوت خودم مدام از خودم پرسیدم که کجای کار رو اشتباه رفتم، من که تا قبل از ازدواجم همیشه در حال کسب دانش بودم، همیشه ریسک میکردم، همیشه کارهای مختلفی رو امتحان کردم و هر بار قدمهایی رو به جلو برداشتم و پیشرفت کردم… چی شد یهو!؟ چرا به محض اینکه ازدواج کردم همه چیز راکد شد و همین لحظه الآنم هیچ تفاوتی با 12 سال پیشم نکردم! حتی یک ریال پس انداز یا اضافه کردن لوازم منزل و.. حتی یک پیشرفت کوچیک! چرا؟!

    خلاصه دنبال جواب میگشتم… صدایی تو قلبم گفت “جواب میخوای؟ کجا بهتر از سایت استاد عباسمنش؟! برو جوابت آماده ست!!”

    سایت رو که باز کردم دیدم چیز تازه ای نیست و همشو دیدم… دوباره صدا اومد، “کش مرورگر رو پاک کن، دوباره چک کن!!”

    انجامش دادم و دیدم بله! این فایل تازه اومده… !

    و فهمیدم که اینهمه درجا زدن های من چه دلایلی داشته…

    ابوموسی بودم و نمیدونستم..!

    استاد در این فایل 23 دقیقه ای در واقع مو به مو زندگی 12 سال گذشته‌ام رو گذاشت توی کف دستم!

    – خارج نشدن از دایره امنم بعد از ازدواج

    – تلاش و دست و پا زدن های شبانه روزی برای کسب پول و البته بی نتیجه!

    – ترک دوستان و خانواده

    – تفریح نکردن و بیخوابی کشیدن و کار و کار و کار…

    – و… ده ها دلیل دیگه ای که لابلای صحبت های استاد بهشون اشاره شد.

    این فایل رو باید صد بار دیگه گوش بدم… صد بار دیگه..

    سپاسگزارم استاد جان از اینکه وقت گذاشتین و این تلنگرهای ناب رو به من و خیلیا زدید

    ضمنا تبریک میگم این اندام زیبا رو… سلامت و سرحال باشید همیشه.

    منظره آسمون پشت سرتون و اون درختهای سر سبز فوق العاده.. آدم رو دیوانه میکنه…😍

    خدایا شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    Sahar Asgari گفته:
    مدت عضویت: 1493 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم شایسته مهربون

    سلام به همه دوستان هم فرکانسی

    الان حدود سه ماهی هست که دوره ۱۲ قدم رو شروع کردم و تا حالا کامنتی راجع به زندگی شخصیم در تو محصولات نه فایل های دانلودی ننوشتم ولی با دیدن این فایلتون خودم افتخار کردم

    من ماما هستم الان دوسالی هست که بخاطر مسائل شخصی و کاری نتونستم تو شهر خودم بمونم و به یه شهر دیگه مهاجرت کردم

    تک و تنها

    اولش برام خیلی سخت بود از نگاه ادما خجالت میکشیدم که نگن بی کس و کاره، یا چقدر تنهاست یا اینکه مستقل شده که آزادی داشته باشه هرکاری میخواد بکنه و در کل از قضاوت فامیل و اشناها خیلی ترس داشتم

    و اینکه تو فامیل های ما کلا دختر ها زود ازدواج میکنن و زود هم بچه میارن مثلا دخترخالم که دوسال از من بزرگ تره و ۳۰ سالشه پنج تا بچه داره و خب از دید اطرافیان اون خیلی قابل تایید تر ازمنه اما من هدفم و رسالتم برام مهمتر بود و روی ترس هام پا گذاشتم

    حتی قبل از مهاجرتم مادرم من رو برد پیش یه مشاور با تجربه و ایشون بهم گفت که موقعیت هات رو برای ازدواج از دست میدی چون خواستگارات نمیتونن بپذیرن که تو تنها زندگی می کنی و مستقلی و با مهاجرتت به آیندت لطمه میزنی و من تو دلم بهش میخندیدم اما به ظاهر داشتم به حرفاش گوش میدادم

    خلاصه یک هفته بعد با یه چمدون مهاجرت کردم و البته یکی از دوستام تو این شهر سکونت داشت و قبلش به کمک ایشون یه خونه نقلی اجاره کردم و کمی وسایل در حد رفع نیاز بردم

    قصه ی زندگی من و بزرگ شدنم از بعد از مهاجرتم شروع شد که یه کتاب میتونم باهاش بنویسم اما سخن کوتاه میکنم و در کل چیزی من تو این دوسال یاد گرفتم این بود:

    -مهاجرت اولش بسیار سخته مخصوصا تو ایران برای یه دختر! اما بستگی داره چقدر قوی باشی و چقدر هدفمند…

    -اینطور نیست که از روز اول مهاجرت شما زندگیتون گلستون بشه اتفاقا انقدر با تضاد مختلف روبرو میشید که درواقع اینکه میگن مهاجرت باعث رشد میشه دلیلش همینه چون تو مجبوری برای مقابله با تضاد ها قوی تر بشی تصادهایی که تو شهر خودت شاید یک پنجمش هم برات پیش نیاد

    -صبر اولین اصلیه که باید قبل از مهاجرت تو خودت پرورش بدی اما پیشرفت قطعیه اگر آگاهانه و به قصد خروج از منطقه امن و بزرگ شدن این کارو انجام داده باشی نه غافلانه !

    -تجارب خیلی خیلی شیرینی به همراه داره

    و آزادی که داری لذت زندگی رو برات دو صد چندان میکنه به شرطی که چهارچوب برای خودت تعیین کنی و به کسی اعتماد صددرصد نکنی به جز خدا وگرنه با مخ میخوری زمین مخصوصا اگه دختر باشی باید خیلی هوشیارانه زندگی کنی

    -درها برات باز میشه، فرصت ها میاد جلوی پات، دست های خدا میان سرراهت ، و آروم آروم زندگیت رو غلطک میوفته و به خود برترت نزدیک و نزدیک تر میشی چون انقدر تضادهای گوناگون تو دنیای ناشناخته سرراهت قرار میگیره و انقدر محبوری بجنگی که بزرگ شدن جز روند طبیعیه مهاجرته

    خدارو سپاسگذارم بخاطر مسیری که توش قرار گرفتم و الان بعد از دوسال به مرحله ای رسیدم که زندگیم شده لذت و لذت و لذت

    اینو بدون اغراق میگم و این مسیر رو با قدرت ادامه میدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      میلاد امیرپور گفته:
      مدت عضویت: 1769 روز

      سلام سحر عزیز

      واقعا بهت تبریک میگم بابت وارد شدن به دل ترسهات و مهاجرت کردنت، شاید باورت نشه ولی با کلمه کلمه از حرفات درس گرفتم یاد گرفتم و جانانه لذت بردم، چون خودم در شرف انجام دادن مهاجرت هستم و ایمان دارم که رشد خواهم کرد و این رشدها فقط با همین تنهایی و مهاجرت کردن و مستقل شدن اتفاق میفته.

      مرسی از کامنت فوق العادت

      پایدار بمونی در مسیرت 👏🙁🧡

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    ابوالفضل صالحی گفته:
    مدت عضویت: 1367 روز

    سلام وعرض ادب خدمت استاد سید حسین عباس منش عزیز وخانم شایسته دوست داشتنی

    ارزش این فایل بنظرمن بیش از 10میلیارد دلار

    ارزش دارد و واقعا هم همینه ما زمانی تغیر وتحول بنیادین در تمامی ابعاد زندگی ایجاد خواهیم کرد که بریم وبریم وبریم به جلو واز دایره امنی که برای خودمون ساختیم جدا بشیم

    وما باید تجربه کسب کنیم البته که تجربه کسب کردن با حرکت کردن اتفاق میفته نه بانشستن در خانه

    ودر آخر باید بگم که من خودم 21سالمه وبه جرعت میگم کمتر کسی در رده سن من با فرهنگ وآداب وطبیعت ایران آشناست

    حالا چرا چون از بچگی به تنهایی به هرجایه ناشناخته سفر کردم

    والان خیلی خیلی نکته ها یاد گرفتم

    واگر من در روستایع خودم بودم

    هیچ کدام از آن تجربه هارا کسب نمیکردم

    من سال 96زمانی که با برنامه های استاد آشنا شدم در یک شرکت هرمی بود

    شاید در ظاهر تجربع بدی بود

    ولی الان خدارا شاکرم که در اون شرکت هرمی وبازاریابی شبکه ای رفتم

    که پله ایی برای درک وفهمم واز همه مهمتر

    استفاده وعمل به آن هاست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    ریحانه گفته:
    مدت عضویت: 1391 روز

    سلام بر استاد عزیزوهمه دوستان

    اولین چیزی که راجب این فایل میتونم بگم اینه که استاد عزیز خودشون یه قدم خیلی خوب در جهت تغییر وتجربه راه های جدید در سبک زندگی برداشتن به تازگی که این برای همه هویداست که در این مدت زمان کوتاه ایشون با اراده ومصمم بودن تغییر زیادی در جهت سلامتیشون ایجاد کردن🌺

    این واقعا نکته خیلی جالبی بود که استاد بهش پرداختن ما خیلی وقت ها برای این که رنج وسختی متحمل نشیم پا از ناحیه امن زندگیمون بیرون نمیذاریم وبا این تصمیم خودمون رو محکوم میکنیم به پذیرش آنچه که هست که در واقع لازمه داشتن شجاعت برای پا فراتر نهادن از وضعیت فعلی وتجربه راهی که برای داشتن زندگی بهتر بایددر جهتش حرکت کرد داشتن توکل وایمان زیاد به خداوند وجهان هستی هست

    این که جهان مسخر ما شده واگه ما بخواهیم وتصمیم بگیریم واقدام کنیم به راحتی میتونیم شرایط متفاوتی رو تجربه کنیم

    ما گاهی غافل میشیم از اینکه مثل ابوموسی بودن هم تبعاتی داره که قطعی وحتمی هست

    این که هیچوقت نتونست به قول استاد حشرات خوشمزه بخوره این که هیچوقت نتونست جاهای دیگه جنگل رو ببینه وچیزای جدید کشف کنه این که هیچوقت نتونست مرغ هارو با تلاشش بدست بیاره این که هیچوقت شاید تو دلش از خودش وعملکردش راضی نبود😂

    این ها تبعات حتمی این تصمیمش بود

    اما به قول استاد عزیز وقتی ما تصمیم میگیریم وباورداریم وایمان داریم به مسیرمون واز خداوند هدایت میطلبیم واگر تصمیمات ما در جهت رشد وپیشرفت جهان وکشف چیزای جدید باشه از اونجایی که جهان هر لحظه در حال گسترش و پیشرفت هست با ماهمراه میشه

    ویه شعر زیبا که من از زبان استاد شنیدم که گفتن

    تو پای در ره بنه وهیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید کرد

    من خودم از همین لحظه مصمم تر شدم که حتما به خودم جرائت وجسارت تجربه های جدید رو بدم حتی شده یک گام

    خلاصه این که ابو موسی نباشیم😜

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    بهجت مشفق گفته:
    مدت عضویت: 1730 روز

    چقدر این ویدئو برام جالب و عجیب بود یک دوروزی بود که سوالاتی از خدادمن داشتم و قصد انجام اقداماتی را داشتم ولی ترس ها و ترمزهای که داشتم اجازه نمی‌داد که نسبت به آن بصورت جدی فکر کنم. این فایل دقیقا پاسخ سوالات من بود که از خدا خواسته بودم راهنماییم کند. چقدر جالب بود. دقیقا همه مواردی که نیاز داشتم را خداوند بزرگ از طریق استاد عباسمنش عزیز و این فایل پاسخ داد. فکر می‌کنم در این فایل، استاد عباسمنش بعنوان دستان پروردگار برای هدایت و راهنمایی من بود. وقتی این فایل را شنیدم اصلا باورم نمیشد که پاسخ تمام سوالاتی که از خدا کردم را دریافت کردم. خدایاااااااااا شکرت. من چقدر خوشبختم که خدا هرلحظه هوایم را دارد. هر لحظه هدایتم می‌کند. هر لحظه معجزه ای جدید در زندگیم میبینم. خدایا صد هزاااااااار بار شکرت.

    من حدود یکسال و نیم است که از فایل های استاد عباسمنش عزیز استفاده میکنم و بسیار بهره‌مند شده ام.

    سپاس استاد عزیز و خانم شایسته گرامی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    یاسمین جیتن گفته:
    مدت عضویت: 1466 روز

    سلام استاد عزیزم، مریم جون نازنینم و تمامی دوستان عزیز⚘

    به به ، به به استاد چیکار کردید، فایل باز نشده دهن ما وا مونده. مگه میشه ؟ مگه داریم این قدر روی فرم بودن خدای من خدای من، استاد الان یکی از کار هایی که واقعا من از خدا درخواست دارم که من رو هدایت کنه توش اینه که چجوری صبر کنم برای دوره جدید. همین چند وقت پیش بود که داشتم از خودم میپرسیدم ، باید یک راهی باشه که ما به بهترین فرم و حالت ممکن خودمون قرار بگیریم، چون وزن کم کردن و رژیم حالت دوره ایی دارند و خب قرار نیست ما همیشه یک چیز رو بخوریم و در یک راستا حرکت کنیم که این موضوع کاملا به فایل امروز هم مربوطه، زندگی یکنواخت به درد نمیخوره که بابا! کلی ناشناخته هست که ما باید بشناسیمشون. زمانی که شما گفتید در حال کار کردن روی  دوره سلامتی هستید اول من کلی شگفت زده شدم که عه این جذب من بوده ، جواب سوال من بود که پرسیدم  “ask & it’s given ” دوباره جلوی چشمای من اومدم. بعد کلی شما رو تحسین کردم چون این موضوعی هست که واقعا وقتی بهش نگاه میندازیم فکر میکنیم ممکن نیست اما خیلی از انسان ها نمیرن توی دل کار، اون سواله رو میپرسن به مراتب به سمت جواب هم هدایت میشن اما اون ایمان ابراهیمی استاد رو ندارن که به این الهامات متعهدانه عمل کنند، چه کسی پیدا میشه که برای رسیدن به جواب یک سوال ۶۰۰ ساعت مطالعه کنه؟ معلومه فرقه بین شما و بقیه . خب بابا ادم موفق ، ادم با ایمان یعنی شما ، پاداش از آن همه که نمیشه ، اونی که با ایمان با تعهد مطالعه رو شروع کرده و رفته توی دل کار! شجاعت داشته، منابع انگلیسی که خودم همون انگلیسی زبان ها هم سخته براشون ، اما من یاد گرفتم از شما وقتی به دنبال چیزی هستم ، مثل یک مرد پیگیرش باشم و مثل ابراهیم برم توی دل اتش ، وقتی من متعهدانه و با ایمان حرکت میکنم اصلا دیگه سختی کاری وجود نداره ، خدا خودش جوری همه چیز رو هماهنگ میکنه که ادم از نتیجه به وجود امده هزاران مرتبه اعتماد به نفس میگیره، هی با خودش میگه دیدی دفعه قبل که رفتم توی دل کار و همه چیز رو سپردم به خدا چقدر راحت،  چقدر آسون و چقدر سری کار ها جور شد؟ دیدی چقدر این چرخ روون تر چرخید؟ دیدی جواب سوالم رو اینکه چجوری با یک شیوه خاص روی فرم دلخواه باشیم برای همیشه نه یک بازه زمانی مشخص ، رو دریافت کردم؟ دیدی چجوری رفتم کوهنوردی و کاری که میگفتن طرف که رکورد داره توی ۷ سال انجام داده، من توی ۷ ماه تونستم؟ دیدی همه چیز با یک سوال شروع شد و من متعهدانه و با ایمان راسخ شروع کردم به حرکت و رفتم توی دل کار ، ننشستم حرف بزنم حرفای قشنگ ، مرد بودم مرد عمل . رفتم توی دل کار خدا خودش دیگه همه کار ها رو انجام داد ، همه چیز رو سپردم بهش ، اون بود که من رو هدایت میکرد. میگفت خب حالا برو اونجا برو اینجا و در مقابل این من بودم که به ذهنم گوش ندادم، نجوا های شیطانی رو نادیده گرفتم ، این من بودم که ادامه دادم و به جواب هم رسیدم . درسته شاید یک نفر دیگه که عقیده اش این باشه که حتما باید با تلاش و سختی به چیزی برسه هم موفق بشه ، اما این روند برای کی لذت بخش تر بود؟ برای کی اعتماد به نفس بیشتری اورد؟ برای که شد یک درس عبرت جلوی چشماش که هر وقت اون نجوا های شیطانی به سراغش اومدن به یاد بیاره که همه چیز ممکنه! چقدر راحت تر و با لذت بیشتری به جواب سوالش رسید و به مراتب بعد از مدتی دیگه این روند روی دور می افته و سرعت میگیره. زود تر به جواب سوال ها میرسیم ، یک ویژگی شخصیتی به وجود میاد که بریم توی دل کار🌺

    اما حالا از خودمون میپرسم اون ترسه رو پس چیکار کنم؟ خب بریم سراغ فایل! چقدر ابوموسی های زیادی اطراف ما پیدا میشن ، حتی شاید ما خودمون قبلا ابوموسی بودیم شاید همین الان هم باشیم، اما به چه قیمتی؟ این دیدگاه استاد واقعا قابل تحسینه خدایا شکرت، اگر قراره زندگی کنیم بیاین طوری زندگی کنیم که وقتی نوبت ما رسید با اغوش باز به سمت خدا پرواز کنیم بهش نگیم یک روز دیگه ، حتی یک ساعت دیگه، چه عواملی باعث میشه ما با روی خوش با دلی اروم با قلبی عاری از حسرت بریم به زندگی ابدی مون برسیم.

    همون طور که استاد گفتند راهش فقط یچیزه “ابوموسی نباشیم” تمام! چقدر چقدر زندگی پر از هیجان،  زندگی که حتی از یک ثانیه اش هم پشیمون نمیشی زیباست، چقدر مورد پسنده ، مورد دلخواهه ، اصلا بابا قابل مقایسه نیست با این زندگی های عادی و روتینی که همه دارن و اخرش هم میگن موفقیت کجا بوده؟ موفقیت یعنی اینکه من حقوق ثابت دارم کارمند دولتم ، بیمه هستم و بچه های دسته گلم رو ببین! نه اینا به ظاهر خوبن اما وقتی عمیق نگاه میکنیم همین آدما که خیال میکنند زرنگی کردند و یک هیچ از همه جلو هستند با کلی حسرت میرن و دیگه این فرصت شون تموم شد و جای جبرانی نیست! اما من به عنوان کسی که قانون رو میدونم به عنوان کسی که روال دنیا اومده دستم تصمیم گرفتم یک زندگی که اونا بهش میگن پر خطر رو داشته باشم اما هیچ حسرتی توی دلم نزارم، میخوام وقتی که عزرائیل اومد گفت بریم بگم بریم بریم ببینم اونجا چه خبره. بریم اقا ، اینجادیگه کارامو کردم . 🌺

    حالا میخوام یک دیدگاه جدید رو بگم استاد که تا مدت ها همش من با خودم میگشتم و این تصمیم هایی که گرفتم رو تحسین میکردم و هی خدایا شکرت ورد زبونم بود.

    استاد من توی یکی از فایل های شما شنیدم که گفتید برید توی دل ترس هاتون ، و من نگاه کردم به خودم گفتم یاسمین تو الان از چی میترسی؟ چه چیزی هست که تو نمیتونی تصورش رو هم بکنی که اون رو انجام دادی. استاد یک مثال بزنم که تصورش راحت تر باشه، یادمه روز اولی که رفتم کلاس اول، معلممون کتاب ریاضی رو برداشت و گفت این زنبور های روی کتاب رو میبینید اینا نیشتون میزنن و بعد از اون شروع شد ، جایی نبود که من برم یکی بگه ریاضی درس اسونیه و خب من بچه بودم و این باور در من شکل گرفت که ریاضی یعنی سختی ریاضی یعنی جواب هیچ چیزی رو بدست نوردن یا حتی اگر هنر کنی بدست بیاری از کجا معلوم غلط نباشه! وقتی فایل رو می شنیدم ، درست سالی بود که موقع انتخاب رشته رسیده بود . من تصمیم داشتم برم تجربی بخونم و همه من رو تشویق میکردند که ایول خانم دکتر بهترین کار رو کردی ! اما وقتی فایل رو شنیدم گفتم من باید برم تو دل ترسام و نکته ایی که میگید تکامل رو هم طی کردم . نیومدم از همون روز اول بگم خب برو از قله ده هزار متری بپرم، گفتم با کوچکترین چیز ممکن شروع کنم و وقتی که یادم اومد من از ریاضی میترسم. گفتم من باید برم رشته ریاضی، شروع کردم به کلاس رفتن و خب معلمی که اونجابود خیلی جدی بود و من رو با یک امتحان خیلی سخت قبول کرد ولی من نشستم در عرض یک شبانه روز خوندم و نمره قبولی رو بدست اوردم و تازه از کلاس هم عقب بودم و بماند که بعدا متوجه شدم درصد من از همه بالاتر بوده اما حالا بقیه بچه ها با ارفاق قبول شدن. نکته جالب تر اینه که وقتی شما با قانون پیش میرید از هیچ چیز نمیترسید نگران هیچ چیز نیستید ، خب انتخاب کرده بودم رشته تجربی رو اما باورتون نمیشه چقدر راحت چقدر اسون من تونستم عوضش کنم حتی با اینکه زمانش گذشته بود و خب مدرسه دلخواهی رو هم که در نظر داشتم امتحان دادم و قبول شدم .استاد من رفتن توی دل این ترس و بعد از اون عاشق شدم! من عاشق ریاضی شدم،  بهتره بگم عاشق ریاضی بودم . عشقی که بقیه میگفتن استعداده اما من خود اصل ریاضی رو دوست داشتم و باورتون میشه اون غول بزرگ تبدیل شد به زندگی من؟ چقدر چقدر من این داستان رو با خورم تکرار میکنم . من علاقه ام رو با رفتن توی دل ترسام پیدا کردم ، و خب الان روزی هزار مرتبه خداروشکر میکنم که اومدم به این رشته و لذت میبرم هی به خودم میگم اگر به خاطر حرف مردم که هنوزم بهم میگن برو تجربی رفته بودم به اون رشته، چقدر زندگی زجراوری میشد . درسته مثل همون مثالی که زدیم ادمی که هیچ ریسکی توی زندگیش نکرده شاید باهوش تر به نظر بیاد ، اما نیست ، به خدا نیست . و بعد از اون شروع کردم رفتم سراغ موسیقی . اصلا من سررشته ایی نداشتم توش اما الان تمام زندگیمه، من این رو یاد گرفتم از فایل های شما که هر جا دیدم ترسی هست من باید برم اونجا و پاداشی بزرگتر از این مگه هست که من عشق و علاقه ام رو پیدا کردم؟ خیلی تاثیر گذار بود برام این حرکت و همیشه جلوی چشمام هست که تو زمانی که رفتی توی دل ترس هات ، اون ادم با ایمان شدی، حالا میتونی بگی من توحید رو قبول دارم ، قدرت رو ندادی دست مردم . ریسک کردی درسته اما زندگی کردی و به خودم قول دادم اینقدر این کار رو تکرار کنم که اول جزو شخصیت من بشه و بعد از اون وقتی که نوبت من برای رفتن رسید ، بگم بریم ! بریم ببینم اونجا چه خبره، این جا رو که حسابی حال کردم حالا نوبت اون دنیای ابدی هست ، نوبت رفتن پیش خداست 🌺

    باز هم تحسین میکنم شما رو استاد و واقعا از اعماق وجودم سپاسگزارم که با چنین انسانی در زندگیم اشنا شدم و بهتون افتخار میکنم که با کار کردن روی خودتون اینقدر به پیشرفت دنیا کمک میکنید و اینقدر الگوی بزرگی هستید، عاشقتونم❤🌺

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    مرجان گفته:
    مدت عضویت: 1785 روز

    روز چهارم🥰

    استاد عزیزم بهتون تبریمک میگمم که انقدر عالی هستینننن و چقدر اندامتون تغییر کرده، با خواسته ی خودتون سایز کم کردید ، تغییرات بوجود اوردید و چقدر ذوق داشتید براش

    دقیقا ثابت می کنید که ادم میتونه به هرچه که میخواد در زندگیش برسه و مهم نیست که چندسالتونه و در چه شرایطی هستین

    خیلی خوشحالم که میبینم هر روز درحال پیشرفت هستید و دوره های جدید تولید می کنید و هر روز بدنبال بهتر شدن هستید

    استاد چقدر با این نوع فایلا حال میکنمم!!

    شما مثال ابوموسی رو زدید و من بهتون درباره ی “فوکو” میگم، فوکو گربه ای هست که از بچگی تو حیاط ما بزرگ شده و همیشه اینجا بوده و ما بهش غذا میدیم، این باعث شده دیگه دنبال غذا نگرده و حتی از خونه ما خارج نمیشه که جاهای دیگه رو کشف کنه، اما الان یکم شجاع تر شده و تو کوچه میره، اما درکل ترجیح میده خودش رو به خطر نندازه . وقتی ما حرکتی نمیکنیم منابع و لذت های کمتری بهمون میرسه

    یادمه وقتی کوچک تر بودم مامانم نمیذاشت برم استخر و شنا یاد بگیرم چون خبرای بد میشنید و میترسید و این شد که من شنا بلد نیستم، و تا حدودی از اب میترسم

    گاهی ترس های ما برای محافظت از ماست اما انسان به تجربه های جدید احتیاج داره

    💛💛💛💛💛💛

    اینجا میخوام مواردی رو بنویسم که بر ترسم غلبه کردم و از محدوده ی امنم خارج شدم

    🍊من یه مدت خیلی طولانی از حرف زدن سرکلاس های مدرسه و زبان خودداری می کردم چون نمیخواستم مسخره بشم، و تصمیم گرفتم عزت نفسم رو افزایش بدم و از قضاوت شدن و اشتباه کردن نترسم، از اون موقع شروع کردم به سوال پرسیدن و فعال بودن سرکلاسام و این خیلی به پیشرفتم و ارتباطاتم کمک کرد

    هروقت مشکلی داشتم می پرسیدم و سرکلاس زبان هم صحبت می کردم چون می خواستم یاد بگیرم و الانم هروقت میبینم از کاری میترسم ذهنم میگه میترسی؟ پس میریم انجامش میدیم چون من میخوام قدرتمند و شجاع باشم

    🍋ارتباطات برقرار کردن با افراد دیگه در کلاب هوس!! من بطور عجیبی از این سایت هدایت شدم به کلاب هوس و اونجا روم هایی رو پیدا کردم که افراد مختلف باهم زبان انگلیسی تمرین می کردن، اولش برام استرس زا بود اما تصمیم گرفتم منم در مکالمه شرکت کنم درواقع هم داشتم با افراد جدید صحبت می کردم و هم به انگلیسی حرف میزدم که باعث شد اعتماد به نفسم افزایش پیدا کنه و مشکلاتم رو متوجه شم و بهتر تلاش کنم

    بیشتر تجربه های من که باعث شدن از منطقه امنم خارج شم بخاطر افزایش عزت نفسم بوده و سعی می کنم با افراد جدیدی بدون خجالت و استرس حرف بزنم

    🍓چند هفته پیش داشتم توی محله پیاده روی می کردم، متوجه شدم که نسبت به گذشته خیللیییی کم از خونه میام بیرون و قدم میزنم و فقطط تویه محدوده ی خاصی راه میرم و میترسم کوچه های دیگرو برم

    تصمیم گرفتم هر بار یکم جلوتر برم، چون شب بود ترسم بیشتر بود اما سعی کردم جلوتر و جلوتر برم و بر ترسم غلبه کنم و قدم بعدی اینه که با دوچرخه برم کوچه های دیگرو دور بزنم و لذت ببرم

    💗💗💗💗💗💗

    استاد شما گفتید که دوست دارید کسایی که ویدیو هاتون رو تماشا میکنن حتما عمل کنن و برای تغییر زندگیشون قدم بردارن و منم تصمیم گرفتم هر فایلی رو میبینم یه تمرین برای خودم طراحی کنم و قدم بردارم😀😍

    راستش قدم عملی من احتمالا این خواهد بود که با ماشین به یک شهر نزدیک بریم

    من از سفر با ماشین تجربه های خوبی ندارم و خیلییی هم مخالفت کردم که منم نمیرم چون دلم نمیخواست یه اتفاق بدی بیفته برای ماشین 😥 همون دو سه باری که با ماشین جایی رفتیم یه اتفاقی افتاد !!

    ولی به هر حال تصمیم گرفتم بار دیگه مسافرت با ماشین رو تجربه کنم و حسم رو مثبت نگه دارم 🤩🥰که این یک تجربه ی جدید حساب میشههه

    خدایاشکرت❤

    ۴ اسفند ۱۴۰۰

    ۱۲ ظهر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    سیده فاطمه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 1502 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان مهربان و همه دوستان جانم

    با دیدن این فایل جواب سوالم رو گرفتم چند دقیقه قبل از دیدن فایل داشتم جلسه پنجم عشق و مودت رو گوش میدادم که استاد در مورد فرکانس ها و آدم ها و اتفاقات موجود در هر فرکانس صحبت میکردن، سوالی که به ذهنم اومد این بود که آیا امام حسین در فرکانس مناسب نبود که با افرادی مثل یزید وارد جنگ شد؟ چرا اعراض نکرد؟ و… بعد استاد مثال ابوموسی رو زد که در منطقه امن خودش میموند. در واقع امام حسین اول قصد جنگ کردن نداشت شروع جنگ از طرف شمر، یزید و… بود.

    امروز من هم تصمیم گرفتم از منطقه امن خودم بیام بیرون و باید به همکارم زنگ میزدم و برای شروع کاری از ایشون راهنمایی میگرفتم. ان شاالله بیام و از نتایجم بگم.

    در پناه الله یکتا شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    سپیده گفته:
    مدت عضویت: 3536 روز

    سلام استاد

    سلام دوستان عباس منشی

    چقدر دلم براتون تنگ شده بود

    استاد حرف تون یه خاطره ای برام داشت که خیلی نزدیک اتفاق افتاده.

    همین چند ماه قبل و خیلی تصادفی متوجه شدم که توده ای توی شکمم هست و دکتر ظن سرطان داشت.

    خلاصه حالم خیلی گرفته شد اولش

    همه اش با خودم می گفتم یعنی تموم شد. یعنی کل زندگی همین بود. خب من که کاری نکردم.

    حالا باید برم.

    به هیچکدوم از اون هدف هایی هم که می خواستم که نرسیدم.

    همه اش حرف های شما میومد تو ذهنم

    اگر یه روز بهم بگن فرصتت تمومه و باید بری میگم بریم و از این زندگی استفاده کردم.

    به خودم می گفتم من استفاده کردم واقعا از فرصت زندگی؟!!

    بعد گفتم فرض کن که دیگه تمومه و باید بری. دوست داری قبل رفتن چکار کنی.

    گفتم دوست دارم برم کیش. تا حالا نرفتم.

    خلاصفه تصمیم گرفتم برم. گفتم شاید تو تجربه اون دنیا فرقی نکنه اما حداقل چیزی که دوست داشتم تو این دنیا تجربه کنم کردم.

    اولش تصمیم گرفتم تنهایی برم. بعد یه اتفاقی افتاد که خانواده هم اومدن.

    خلاصه سفر ما دقیقا مصادف شد با یه اتفاق دیگه که خیلی حال مون گرفته بود. اما من گفتم تصمیم گرفتیم بریم پس بریم.

    شاید دیگه هیچوقت همچین فرصتی نشه.

    خلاصه رفتیم و خیلی خوش گذشت.

    شاید بهتون بگم بهترین سفری بود که در عمرم رفته بودم و تجربه خیلی متفاوتی بود.

    قضیه بیماری هم فعلا منتفی شد و توده خوش خیم تشخیص داده شد.

    یه درس دیگه هم این ماجرا داشت.

    به خودم گفتم حتی اگر درست هم باشه شاید درسی توش هست که لازمه یاد بگیری پس سعی کن قوی باشی.

    می تونم بگم چیزهایی که تو دوره دوازده قدم یاد گرفتم خیلی کمکم کرد.

    همه اش به خودم میگفتم خب این همه دوره رو دیدی برای چی؟!!

    مگه نه اینکه باید الان استفاده کنی ازش. پس تلاش کن

    براتون ارزوی سلامتی میکنم و بهتری ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: