مثل ابوموسی نباشیم - صفحه 21

481 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علیرضا رستاخیز گفته:
    مدت عضویت: 1790 روز

    سلام به استاد جان و همه دوستانم

    خداروشکر که امروز فرصت زندگی کردن ، خطر کردن و پا گذاشتن در دل ترس هامو دارم .

    عجب فایل ارزشمند و تاثیر گذاری

    ابوموسی خروس چاقی که در صحت و سلامت در منطقه ی امنش به سر میبره و تجربه ی زیادی از زندگی نداره . خروس ها و مرغ های دیگه که اونا پاشون رو فراتر از محدوده امنشون میزارن و کلی تجربه های جدید از خوردن کرم ها و سوسک های جدید و خوشمزه دارن اما گاها هر کدومشون بوسیله ی کیودی ها و مار ها خورده میشن

    ابوموسی خروس ترسویی هست و می‌ترسه از اینکه محدوده امنشو ترک کنه ، می‌ترسه از اینکه تجربه کنه ، می‌ترسه از اینکه خورده بشه و بمیره

    حتی برای بدست آوردن مرغ ها هیچ تلاشی نمیکنه که با خروس های دیگه بجنگه و همیشه تاجش سالمه .

    وقتی که داشتم به زندگی این چند ساله ام نگاه میکردم متوجه شدم من زندگی شبیه به ابوموسی داشتم .

    اصلا کاره جدیدی رو شروع نمیکردم ، وارده حوزه ی جدید نمی‌شدم، با آدم های جدید ارتباط برقرار نمیکردم ، هرچی که بزرگ تر ها میگفتن میگفتم چشم و تمام تلاشم این بود که به روشی که اونا میگن زندگی کنم چون احتمالا اون روش امن ترین روشه ، هدفم به انتخاب اطرافیانم بود رشته ی تحصیلیم ، حتی لباس تنم

    چرااااا ، چون میترسیدم از اینکه اشتباه کنم ، میترسیدم از اینکه عمرم به بطالت بگذره ، میترسیدم از اینکه دیگران بگن دیدی گفتم اگه فلان کارو میکردی الان موفق شده بودی .

    به خاطر باور های اشتباهم در مورد دوستی با آدم ها بیشتر عمرم رو در تنهایی گذروندم ، زندگی به سبک آسه برو آسه بیا گربه شاخت نزنه .

    من دقیقا خوده ابوموسی هستم که از این لحظه به بعد میخوام به خودم قول بدم که دیگه هیچوقت به سبک ابوموسی زندگی نکنم و به ابوموسی بگم که من نمیخوام مثل تو باشم ، تو عقیدت محترمه و نمیگم غلطه اما من تصمیم متفاوتی دارم .

    شاید تو به همین محدوده کوچیک راضی باشی اما من نه ، شاید تو با همین دونه ای که برات میریزن خودتو سیر کنی اما من سیر نمیشم .

    من میخوام آزاد باشم ، به هر جا دوست دارم سفر کنم ، هر کجا دوست دارم زندگی کنم ، خودم صاحب بیزینس باشم و برند خودمو داشته باشم ، اون شاهکاری که همیشه آرزوشو داشتم از خودم بسازم .

    ابوموسی من نمیخوام مثل تو باشم .

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    تنها خدا برایم کافیست گفته:
    مدت عضویت: 1116 روز

    فتبارک الله احسن الخالقین

    تعهد روز صدوهجدهم

    سلام استاد عزیز و دوستان همراه

    خداوند رو سپاسگزارم به این مسیر پر از نور و عشق هدایت شدم خدایا عاشق لطف و بزرگیت ام که هر لحظه و هرثانیه همراهمی و مراقبمی خدایا شکرت برای وجود نعمت های بیکرانت عاشقتم خدای عزیزم

    خب حرف از ابوموسی و بیرون رفتن از دایره امن مون شد

    من با توکل برخدا و شهامت از خدا خواستن امروز رفتم موتور سواری البته ترک موتور نشستم هرچند بلدم یکمی ولی بعد مدتها راستش خیلی میترسیدم ولی خداروشکر خوش گذشت و حین موتور سواری یاد حرف مریم عزیز افتادم که رو ترک موتور فیلم برداری مینه و اعتماد میکنه به خداوند و سوار ترک استاد میشه ،خدایا شکرت و احسنت مریم عزیز برای جسارتتون

    الان دوباره از دایره لمن زندگیم زدم بیرون و خداروشکر سپردم به خداوند زندگیم رو چون مطعنم در هرصورت شرایط به نفع من رقم میخوره خدارو همه کاره زندگی کردم

    یه وقتایی میگم خدا باهام حرف نمیزنه و نمیشنوه صحبت‌هام رو ولی آیا نجواهای شیطانه که میخواد منو از مسیر دور کنه ،نمیدونم من در هرصورت به خدا حرفامو میگم ،خیلی از مسیر خارج میشم ولی برمیگردم چون میدونم مسیر درست همین هدایت خداوند هست که منو به سر مقصد زندگی میرسونه، خدایا شکرت

    حمایت و مراقبت فرزند م رو سپردم دست خداوند که خالق زندگیم هست ،دلیل این صحبتم هم اینه ک من همش نگران سلامتی و حال فرزندم هستم ولی الان خیلی بهتر شدم و وسواس مراقبت رو کمتر کردم،اصلا چرا نسپارم دست خداوند وقتی خودش میگه به من بسپارید و نترسید ،پس الان وقت عمل کردن هست

    وای خدایا میخوام با تمام وجودم باهات هماهنگ شم ،به خودت قسم مطمعنم این بهترین کار دنیاست فقط باید به این رفتارم و باورم عادت کنم و نترسم

    خدایا میخوام به حدی بهت اعتماد کنم که بدون ترس و نگرانی هرکاری انجام بدم ،هر خواسته ای رو تجربه کنم بدون ترس و نگرانی

    خدایا چی بگم دلم نمیخواد تموم کنم حرف و صحبت هام رو ،

    خدایا خیلی میخوامت و شکرت

    خدایا برای وجود همسرم که راستگو وفداکار هست و عاشق منو فرزندم سپاسگزارم

    خدایا شکرت برای وجود فرزندم که سرتاسر عشق و محبت اللهی هست

    خدایا شکرت و سپاسگزارم برای وجود تمام عزیزانی که منو برای رسیدن به خواسته هام هدایت می‌کنند

    خدایا شکرت و سپاسگزارم برای زندگیم که سرتاسر نعمت و فراوانی هست

    در پناه الله یکتا شاد سالم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 974 روز

    به نام الله هدایتگرم

    سلام به تمامی دوستان

    همیشه باورم این بود که تنها خداست که میتواند مرا به بهترین مسیر ها و بهترین تجربه ها برساند ومن باید از او درخواست کنم که اگر خیر و مصلحت در انجام هر کاری به نفع من است خدا خودش مرا به آن مسیر وانجام آن کار هدایت میکند واگه نشد حتما به صلاح نبوده و خودم رو برگی در میان باد که به هر سو بوزد من را هم با خودش میبرد می‌دیدم خوب این مدل زندگی کردن همیشه پر از ترس و نگرانی بود برام

    اینکه من چه قدم بردارم وحرکت کنم چه نکنم آخر همان اتفاقی میفتد که خواست خداست اما به لطف آموزهای استاد به این درک رسیدم که چقدر در گمراهی وجهل زندگی میکردم وچقدر از زیر بار مسعولیت کارها شانه خالی کردم وچقدر اشتباه زندگی کردم چه تجربه ها که از دست دادم و چه موقعیت هایی که خودم رو درگیر کردم و گفتم حتما خواست خدا بوده …..

    نمی‌دونم چی بگم واقعاااا افسوس میخورم برای 35سال از عمرم که در نا آگاهی و غفلت گذشت

    خدا رو هزاران بار شکر میکنم که با استاد آشنا شدم و فهمیدم هر اتفاقی که در زندگی تجربه میکنم رو خودم خلق کردم چه خوب و چه بد وخداوند تنها به فرکانس های من پاسخ داده و بس میتوانم با این آگاهی ها زندگی رو به بهترین نحو ممکن تجربه کنم این من هستم که با افکارم شرایط را خلق میکنم

    آگاهی های این فایل به من آموخت که بدون ترس و نگرانی قدم بردار از دایره امنی که سالها خودت رو درونش زندانی کردی و هر بار گفتی حتما این به صلاح من است که خداوند میداند و من نمیدانم ….آزاد و رها و در لحظه زندگی کن یک روز زندگی با کیفیت برابر با صد ها سال زندگی در ترس و نگرانی و آشفتگی یست

    میخواهم از امروز بهتر زندگی کنم شرایط و موقعیت های بیشتری رو تجربه کنم ترس‌های واحدی رو کنار بگذارم وبا توکل بر خدا اینبار استوارانه تر قدم بردارم زندگی من هر چند کوتاه یا بلند در برابر ابدیت به قدر پلک بر هم زدنی نیست باید طوری زندگی کنم که لحظه ی مرگ با عشق و لذت این کره ی خاکی رو ترک کنم و شاد و پیروز پای به دنیای ابدیت بگذارم بدون هیچ حسرتی

    پروردگارا من و تمام دوستانم را در مسیر آگاهی و توحید ثابت قدم بدار

    آمین یا رب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1816 روز

    سلام بر همه عزیزان و استاد و مریم جان عزیزم

    یک روز دیگه تا انتهای سفرنامه مونده و چه سفر بینظیری برای من بود

    این اخرین فایل ها دیگه منو شخم زد اینقدر که تفکر کردم روش و تارهای پوسیده مغزم از هم گسیخته شد

    راجع به زندگی کردن و از نقطه امنمون خارج شدن حرف زدین من داشتم این یک سال اخیر که مرور میکردم با خواهرم کلی اتفاقای خوب لخظه های خوب سال 1401 رو مرور کردیم و لذت بردیم الانم که این فایل و گوش دادم راجع به از نقطه امنم خارج شدنام حتی شده یذره فکر کردم و چقدر خودم و تحسین کردم البته که خیلی هاش هنوز مونده خیلی ترس ها هنوز دارم اما خوبیش اینه دیگه بهشون که فکر میکنم انجام بدم ترسم اونقدر نیست شاید و قطعا به مرحله عمل برسه ترس ها بیاد اما همینکه موقع فکر کردن تن و بدنم نمیلرزه یعنی تغییر چون قبلا فکر به انجام دادنش هم لرزه بهم مینداخت چنتا از کارهایی که انجام دادم و میگم که بمونه بعنوان یادگار برای خودم

    دقیق یادم نمیاد اولیش چیبود اما اونایی که تپ ذهنم هست و میگم

    من از شهربازی و وسایل بازی بزرگسال ها فوبیا داشتم و اینقدر میترسیدم که از کنارش هم رد میشدم فشارم میفتاد اخرین باری که رفتیم اصرار دوستان بود که بریم شهربازی منم خیلی مقاومت نکردم اینم بگم با خودم این فرضیه رو داشتم که میریم اونجا فوقش سوار نمیشم بهانه میارم اما اونجا یهو یاد حرفهای شما افتادم که میگین با ترسهات مقابله کن بعد اونا بدون اینکه نظر منو بپرسین رفتن بلیط تهیه کردن و منم با اینکه درونم ولوله بپا بود اما چیزی نگفتم و همراه شدم هر پله ای که بالا میرفتم ( ازین سرسره هایی بود که با تیوپ ازش سر میخوری بهش میگن پرش در اسمان) قلبم تولوپ تولوپ میکرد حالا شاید برای بقیه ترس خنده داری باشه یا بین وسایل بازی ترسش کمتر باشه اما من از یه سرسره معمولی هم میترسم چ برسه این ارتفاع و تیوپ و … خلاصه تا برسیم به بالا مردم و زنده شدم هی به دوستانم میگفتم اگه تیوپه وسطش سر نخوره چی اگه بواسطه قد بلندم پاهام گیر کنه چی کلی غر زدم خلاصه بعد که رفتیم نفر دوم من داوطلب شدم چون میترسیدم پشیمون بشم یا مدام ترس ها بدتر اذیتم کنه الانم که دارم راجع بهش میگم حسش و گرفتم حتی

    شمارش معکوس قبل اینکه اپراتور من و هل بده از بالا دیدنش و ارتفاعش هم داشت فشارم و مینداخت ثانیه های اخر قبل هل دادن گفتم بیخیال نمیمیرم که و هللللل وااای عجیب ترین حسی که تابحال تجربه کردم حتی در حد چند ثانیه یه شوکی بهم وارد شد که جیغم نتونستم بزنم وقتی اومدم پایین اینقدر احساسم عالی بود بخاطر اینکه بخاطر ترسهای بیهوده هیجان و از خودم نگرفتم اصلا هیچی هیچی برام نداشت این بود که موفق شدم بر ترسم غلبه کنم خیلی حس خوبی بود تا چند دقیقه ای حرف نمیزدم دوستام فکر کردن حالم بد شده

    مورد بعدی رفتن به کلاس حسابداری بود غولی بود برام فکر میکردم هیچی ازش سر در نمیارم و اصلا برای اینکار ساخته نشدم بزور کلاسشو میرفتم اما تصمیم گرفتم برم ادامه بدم که گندگیش از ذهنم بیفته اونم با موفقیت ب پایان رسوندم و چقدر برای کارم خوب بود

    هزارتا مثال هست یسری هاشم قابل گفتن نیست

    * مسیر جدید امتحان کردن

    * اتاق فرار (اسکیپ روم)

    * حرف زدن تو جمع های بالای 20 یا 30 نفر

    * تنها تردد کردن

    * اخر شب ساعتهای نیمه شب تنها با اسنپ رفت و امد کردن

    * تصمیم های بظاهر عجیب گرفتن اما در نهایت به نفعم تموم شد

    * کشتن سوسک

    * مسئولیت بعهده گرفتن

    تمام اینا ریز بشم توش همشون برام گنده بود به ترس بزرگ الکی هم داشتم اونم ترس از تاریکی بود تو تاریکی فشارم میفتاد اونم اگاهانه رفتم تو دلش هنوز ترس شب تنها موندن و انجام ندادم اما حداقل وقتی ازش حرف میزنم نمیترسم

    همه ی اینا رو مدیون اموزه های شمام میدونم همه کسایی که بر ترسهاشون چه بزرگ چ کوچیک غلبه کردن میتونن حس بعدش و درک کنن من کلی بعد از انجام دادن دونه به دونه ش بزرگ شدم ترس هرکس بنا ب محیط زندگیش شرایطش فرق داره قطعا شاید ترسهای من با برای یسری ها اصلا ترس به چشم نیاد یا ترس بعضی ها برای من معنی ترس نداشته باشه اما همین که میبینیم انجام دادن یسری کارهایی که ما ناخوداگاه انجام میدیم برای بقیه ترس این خودش یه شکر بزرگ که ما از پس یسری کارها راحت برمیایم

    مثلا خواهر من ترسش ارتباط با افراد غریبست که اونم تو این یکی دو سال اخیر بخاطر بودن در مسیر توحید فرق کرده خیلی خیلی زیاد بهش غلبه کرده اما من ترسی با ارتباط با افراد جدید ندارم و اتفاقا این نقطه قوت منه و اینا باعث میشه ما انسانها با وجود تفاوت در رفتار و شخصیت و چهره در کنار هم به قشنگی زندگی کنیم ممنونم استاد عزیز که با گذاشتن این فایل باعث شدین من مرور کنم کارهایی که با ترس انجامشون دادم ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    Zahra گفته:
    مدت عضویت: 1690 روز

    به نام رب العالمین

    سلام استاد عزیزم مریم جان و دوستان خوبم

    ویژگی های ابوموسی داره به من میگه اینکه انسان در نقطه امن خودش بمونه و حرکت جدیدی مهارت جدیدی نداشته باشه از ترسش هست و ترس تنها دلیلش بی ایمانی هست طبیعتاً هر انسانی درونش عاشق هیجان عاشق تجربه های جدیده در مسیر زندگیش چون روحش اینو می طلبه ولی به خاطر باورهای شرک آلودش که قدرتمند هم هستند از حرکت ایستاده در نقطه امنش مانده و خودش رو محروم کرده از هزاران تجربه ای که می‌تونه در دنیاش داشته باشه . زندگی کیفیتش مهمتر از کمیتش هست چون کیفیت وقتی بالا باشه یعنی تجربه زندگی کردن بیشتره حالا هر چی کمیت زیاد باشه وقتی انسان مثل یه مرداب راکد باشه هیچ سودی نداره نه برا خودش نه جهان اگه تصمیم بگیریم مثل رود جریان داشته باشیم وقتی عزت نفسمون رو ارتقا بدهیم احساس لیاقت رو در خودمون بیشتر کنیم رفتار و عملکرد ما بهتر میشه وقتی بزنیم به کوه جنگل یا بریم دنبال علاقمون بریم دنبال هدفمون همون یک روزش آنقدر حس خوب و حال خوب برامون داره که حد نداره آنقدر تجربه های جدید بدست می‌آوریم آنقدر خودمون رو تجربه می‌کنیم شادی و لذتی که از زندگی تجربه می‌کنیم بسیار زیاده.

    این حرفها رو بیشتر به خودم گفتم که بهتر و بهتر بشم در خلق کردن زندگی دلخواهم با حرکت و عمل به ایمانم.

    برا شروع بعد از ده ها بار گوش دادن فایل کارهایی که همین الان برا بهتر شدن در توانم هست رو شروع کردم دیروز خودم یه سایه بون برا پشت بام درست کردم میز و صندلیش هم آماده هست که بگذارم تا لحظات قشنگتری رو بعد از این تجربه کنم و از این نعمت بزرگی که خدا مدتیه بهم داده یه بام مستقل استفاده کرده باشم و اینگونه سپاسگزارتر باشم…

    خونه ما به لطف خدا کنارر پارک هست یه توپ بسکتبال و والیبال خریدم و انشاالله با دخترم بریم کلی بازی کنیم و لذت ببریم انشاالله اسکیت و دوچرخه هم بگیریم و لذت ببریم …

    گواهی نامه ام رو گرفتم خودم ماشین ندارم و بنا به دلایلی که ریشه اش ضعف در عزت نفسم بوده رانندگی نکردم ولی الان قاطع تصمیم گرفتم انشاالله تمرین کنم و مهارتم بهتر و بهتر بشه خیلی برام مهمه چون استقلال بیشتری رو در انجام کارهام تجربه میکنم وقتی رانندگی کردن برام راحت و لذت بخش تر بشه…

    عاشق زبانم و مهارت نسبتا خوبی دارم مدتیه تمرکزی شروع کردم بهتر بشم الان تصمیم گرفتم به عنوان تمرین جدید پست های انگلیسی شما استاد عزیزم رو ببینم چندین بار بشنوم و بنویسم تا درکم بهتر بشه از زبان…استاد عزیزم تبریک میگم بهتون به خاطر این اندازه ایمان و عمل و عزت نفس قوی و موفقیت جدیدتون در شروع پست های انگلیسی انشاالله هر روز و هر روز شاهد پیشرفتتون در تمام زمینه ها باشم و لذت ببرم.

    از این فایل یاد گرفتم در نقطه امن نمونم و هر بار خودم رو به چالش بکشم با یادگیری مهارت جدید با هر تغییر که منو از این نقطه ای که هستم جلوتر ببره و تجربه بیشتر و لذت بخشتری از زندگی داشته باشم.

    استاد عزیزم مریم جان و دوستان خوبم دوستتون دارم انشاالله در پناه رب العالمین همواره سالم شاد ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    امیر فرهنگ گفته:
    مدت عضویت: 956 روز

    سلام و درود به استاد عزیزم و همه دوستان گرامی

    واقعا که چه هدایت هایی خدا میکنه از وقتی که میخایم هدایت بشیم حتی برای کوچکترین کارها

    تقریبا هفته پیش بود که اومدم توی سایت و فایل جدید اومده بود به اسم مثل ابوموسی نباشیم!!!!

    من یه نگاهی کردم و اسمش جالب بود، اومدم ببینمش که ابوموسی کیه خخخ

    قبل از اینکه فایل رو ببینم یه حسی گفت کامنت بخون، کامنت که خوندم تقریبا موضوع فایل رو فهمیدم

    چون من یه کاریو چند روزی بود میخاستم انجام ولی نمیتونستم و خیلی قشنگ هدایت شدم به سمت این فایل که واقعا وقتی ما پامون رو از گلیممون درازتر میکنیم اتفاقا بهترینارو تجربه میکنیم و به معنای واقعی زندگی میکنیم

    و این فایل رو دیدم و گفتم فردا اون کارو حتما انجام میدم و اصلا به یک طرز جالبی خیلی اون کار پیش رفت و وقتی پامون روی ترس هامون میذاریم و بیشتر خودمون رو میخایم تجربه کنیم خدا بشدت هوامون داره و توی این راه دست هاش میفرسته برامون

    خداروشکر، هر روز خداروشکر میکنم بابت این مسیر و هدایت های خدای خوبم

    بهترینارو براتون ارزو دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    زینب ندرلو گفته:
    مدت عضویت: 1004 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته ی نازنینم و دوستان عزیزم

    روز 118

    آن که از خار بترسد هیچگاه گلی نصیبش نمی‌شود

    اینکه این جمله انتهای صفحه سررسید دقیقا وفتی دارم نکات این فایل رو مینویسم میبینم اتفاقی نیس

    من به شدت آدم محتاط و ترسویی هستم

    تا جایی که یادم میاد خودمو به چالش نکشیدم و تجربه های جدیدی نداشتم

    یه جاهایی بوده رفتم تو دل ترس دیدم چقدر نتیجه برام داشته ولی خب قدرت بیشتر رو به ترس هام دادم

    وقتی گفتید از خودتون سوال بپرسید که من همین الان چطور میتونم زندگی رو یه درصد عمیق تر تجربه کنم نمیدونم چیزی به ذهنم نرسید

    میدونم باید برم تو دل ترس هام

    ولی من حتی نمیدونم باید از کجا شروع کنم

    همین جا از خدا هدایت خواستم که بهم بگه چیکار باید کنم

    گوش کردن این فایل برای من شده همزمان با گوش کردن فایل های آقای عطار روشن که یه نکته تو فایل ها میگفتن که هر تمرینی که شما تو فایل ها میدادین رو عمل میکردن بهش

    منم دوست دارم تجربه ی جدید داشته باشم ک از این فرصت کوتاهی که در اختیارم هست نهایت استفاده رو بکنم

    خیلی موقع ها خواستم یه چیزی رو تو کامنت ها بنویسم که خود واقعیم بودم نجوا اومده اینو ننویس خیلی زشته ولی انجامش دادم و یه آرامشی وجودمو گرفته و حالم خوب شده با اینکه چیزی که مثلا نوشتم نقطه ضعف بوده

    همیشه اونایی که تو ورزش بلایی سرشون می‌اومد رو میگفتم خب چه کاریه بیا زندگی آرومت رو بکن بلا هم سرت نمیاد و فکرم هم میکردم این زندگی درسته

    اگه جایی ناشناخته بود عمرا میرفتم و تجربه اش میکردم

    استاد باید اعتراف کنم من از اون دسته از آدمایی هستم که زندگی طولانی بی کیفیت رو به زندگی کوتاه با کیفیت ترجیح دادم

    ولی دلم میخاد اون حس لدت تجربه کردن چیزای جدید رو تجربه کنم

    برای این کار نیاز از منطقه امنم بیام بیرون و برم تو دل ترس هام

    و طبق گفته ی شما باید تکامل رو طی کنم

    امروز سعی میکنم تمام روز از خودم بپرسم که چطور میتونم بهتر زندگی رو تجربه کنم و تا جواب نگیرم ول نمیکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    میثم شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1772 روز

    به نام رب جهانیان

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    سلام به دوستان هم مسیر

    روزشمار 118

    الان که دارم کامنت مینویسم ساعت 20و 26 است ومن داشتم فکر میکردم من چطوری میتونم از منطقه امنم خارج بشم وبه محض تموم شدن فایل یکی از دوستانم زنگ زد و گفت میای بریم بیرون شهر و برگردیم کاری داشت اونجا و من که معمولا شبها کمتر بیرون میرم اونم دیر وقت .گفتم این خود نشانه است و قبول کردم و بعد این کامنت دارم میرم وجالب اینه که این دوستم هم از دوستان هم مسیر هست و الان میرم و کلی باهاش در مورد این نشانه و قوانین صحبت میکنم چون چند روز بود میخواستیم فرصتی بشه باهم تبادل تجربه کنیم از قوانین و فرصت نمیشد .

    خدایا شکرت

    خدایا بابت این آگاهی های ناب سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    زهرا محمد خانی گفته:
    مدت عضویت: 982 روز

    ردپای باحاله امروزم

    سلام استاد عزیز و مریم جون خوشحالم که به مدارد شما مدار پز از آگاهی وارامش و احساس خوب و رهایی و زره زره بیشتر شدن جراتم خبر بدم و خداروشکر میکنم من به لطف خدا و اینکه خواستم بود و درخواست من بوده که به اینجا که هستم برسم خانومی پر از عشق صمیمیت و رهایی و راحتی تو کارها خدا کلی کارامو راحت کرده و جراتم بیشتر کرده برای حرف زدن با شوهری برا حرکت به سمت خواسته هام و باعث شده بتونم با تکیه به خدای درونم بیشتر حرکت کنم قدم بردارم به سمت خواسته هام و دیشبخواستم یه پیتزا خوشمزه بود وراحت به همسری گفتم و خیلی راحت جور شد واقعا خواستن شدن هس من واقعا احساس میکنم از قبل خواسته های بیشتری دارم میدونم که رویاها واقعا رویا نیستن و راحت انجام میشن خداجون بابت درامد ثابتم شکرت که تونستم باهاش کلی برا خودم و همسری تازه خرید کنم واقعا انگار کارتم جادویی هر چی میخام جور میشه شکرت انقد خیالم راحت تر و شکر گزارترم شکرت خداجون میدونم بازهم بیشتر منو به سمته خواسته هام راحت تر هدایت میکنی هدف بعدی منم رفتن به ارایشگاه هس که از محدوده امنم میام بیرون و

    تازه چیزایی دیگه ای هم تغییر دادم

    اینکه شجاع تر شدم برا حل مسله میگم خب میخام مثلا برم ارایشگاه نکنه همسری بگه چرا رفتی نکنه خیلیخرجم برشه ولی از اونجا که من ابو موسی نیستم میرم ببینم به چه کارایی هدایت میشم و برای حس حاله خوبه خودم حرکت میکنم اخ که استاد به مون چه دید قشنگ قشنا یی داده:)))

    من تو کارای خونه تکونیم بدوم این فایلو که دیدم پاشدم با جرات رفتم تو دل کارام

    دیگه من یکم تو حرف زدنام باید جراتم اضافهکنم همیشه میترسیدم بگن چقد پرچونس ولی از اونجایی که دیگه برام حرف دیگران مهم نیس بگن وقتی خودم حال میکنم میگم میخندم و کلی رابطم و اختل بیشتر میزنم خیلیم بهتر و باید رو خودم کار کنم به قوله استاد اگه روی خودمون کار نکنیم میشیم مثل پدرومادرامون ولی اگه ماتعییر کنیم و مثلا تو حرف زدن من بابام خیلی کم حرفه و مامانم جوشی پس من میخام حرف زن تر و اروم تر باشم و این اشیلای منم و من باید همیشه روشون کار کنم

    واای که چقد این فایل ها ادمو به چالش میکشن ادم فک کنه در مورد کاراش شکرت خداجون حال کردم چقد

    یه جمله دیگم الان بهم وحی شد بگم طلاییه:))

    وقتی مثل ابو موسی نباشیم و جرات داشته باشیم حرکت میکنیم و مسله های بیشتری تو زندگیمون برامون باز میشن

    پس من نقاشی هم خیلی دوس دارم احساس میکنم توش مهارت دارم و وقتی هر چی بیشتر دل به این کار میدم احساس عالی دارم چون این کارو فقط ماله حاله خوبه خودم میکنم برای لذت بردن بیشتر بیشتر برای مهارتم بیشتر بشه اروم اروم وبا عشق میکنمو میدونم برام کلی فایده داره وقتی با عشق انجام میدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    صفورا کوشککی گفته:
    مدت عضویت: 1180 روز

    بنام یکتای هستی بخش

    روز118 سفرنامه

    مثل ابوموسی نباشیم.

    استاد جانم هربار که یه فایل جدیدی رو نگاه میکنم تمام چارچوب ها و غالب های ذهنی من در رابطه با اون موضوع شکسته میشه.سالها قبل زمانی که از قانون اطلاع نداشتم وقتی مستندی نگاه میکردم که یک کوهنوردی در اثر سرما جونشو از دست داده یا یک موتور سواری در یک پیست موتور سواری جونشو از دست داده تو دلم احساس غم میکردم و از خودم میپرسیدم که آیا ارزشش رو داشت که به خاطر فتح قله ای جونشو از دست بده یا ارزشش رو داشت که یه موتور سواری ریسک کنه و جونشو تو این راه از دست بده؟

    اون زمان برحسب باورهای اشتباهم جوابم این بود که ارزشش رو نداره.چون اون زمان زندگی رو با یه مقیاس و معیار دیگه ای میسنجیدم اون زمان طول زندگی برام خیلی مهم تر بود تا کیفیت زندگی.

    وای که چقدرررر خیال منو راحت کردید استاد .این همه حرص زدن برای اینکه چند سال عمر بیشتری رو تو این دنیا تجربه کنم منو خیلی عجول کرده بود .همیشه که با خودم تنها میشدم میگفتم حتی اگه 100 سالم عمر کنم خیلیی کمه و خیلی چیزا وجود خواهد داشت که من بازهم تجربه اش نکردم.به خاطر این افکار و باورهایی که داشتم تو رسیدن به اهدافم خیلی عجله میکردم و میکنم حتی که تند تند هدفامو تیک بزنم بدون اینکه لذت کافی رو از اون تجربه ام برده باشم.

    چقدررر خیالمو راحت کردید استاد وقتی گفتید چه 500 سال عمر کنیم چه 30 سال هیچ فرقی نمیکنه در مقایسه با ابدیتمون پلک زدنی هم نیست. این کلام شما باعث شد به مقدار خیلی زیاد حرص و ولع من برای عمر بیشتر فروکش کنه .باعث شد کمی بایستم و بیشتر فکر کنم و زندگیم رو با معیار ارزشمندتری متر بزنم.باعث شد بیشتر به این فکر کنم که چطور میتونم از این فرصتی که دارم نهایت استفاده رو بکنم و لذتش روببرم.استاد جانم چقدررررر شما بزرگوارید که همچین آگاهی های ارزشمندی رو که بارها و بارها ارزشمند تر از طلاست رو به صورت هدیه در اختیار ما میزارید.

    بینهایت ازتون سپاسگذارم استاد عشق و نازنین.

    عاشقتونم

    لایق بهترینهایید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: