مثل ابوموسی نباشیم - صفحه 22

481 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    هلن گفته:
    مدت عضویت: 4004 روز

    سلام استاد عزیزوخانم شایسته مهربون.

    امروز معجزات خدا تو زندگیم رخ داد ودستان خدارو تو زندگیم دیدم.

    اگرچه چالش هایی رو تجربه کردم تا این معجزات رو دریافت کردم.

    و شب اومدم با خدا صحبت کردم که خدایا چکارکنم که کارام راحتتر بشه و زندگیم روانتر از اینکه هس بشه و این فایل اومد.

    واقعا همینه اگع بخام رشدکنم باید کارای جدید تجربه کنم ولی به قول استاد این هم خودش تکاملداره و نباید یه دفه ریسک کنم.

    برا خودم تمرین گزاشتم که حداقل روزی یه کار جدید انجام بدم.

    استاد من برا خودم چله گزاشتم و یه مدته دارم دقیقا یه درجه یه درجه رشد میکنم و الان قشنگ میبینم تغییرات رو که داره هر روز بهتر میشه.

    رهرو ان نیست گهی تند و گهی خسته رود

    رهرو انستکه آهسته و پیوسته رود

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  2. -
    نیلوفر آبی گفته:
    مدت عضویت: 1054 روز

    سلام به استاد عزیز دلم، مریم جون و دوستان هم‌فرکانسی عزیزم.

    این فایل بینظیر نشونه امروز من بود.

    و رویارویی باهاش برام یکی از معجزات روزم بود.

    من امروز درمورد موضوعی تو دل طبیعت، با خدای خودم حرف زدم و ازش هدایت خواستم.

    میدونستم در مورد اون موضوع باورای غلطی دارم.

    بهش گفتم خدایا من اون باورارو میریزم دور ولی ازت میخوام باورای درست رو در اینباره برام بیاری و بکاری تو ذهنم. گوش به زنگ جوابتم و مطمئن بودم از چند ساعت بعد شروع میشه و کدای خوبی برام میاد. منتها نمیدونستم از چه طریقی و از کجا.

    تا اینکه چند ساعت بعدش وارد سایت شدم و این نشونه برام اومد.

    وقتی کامنت برگزیده فایل رو خوندم،گفتم خدا جوابمو داد. من بخش بزرگی از پاسخمو از همین فایل میگیرم.

    فایلو گوش دادم و منو بدجور به فکر فرو برد.

    فهمیدم من هنوزم تو اعماق ترس‌هام گیر کردم!

    هنوز کلییی تجربه و موقعیت هست که باید برم سمتشون.

    چه خواسته‌های قشنگی که سالها بخاطر ترس‌هام سمتشون نرفتم…

    در مورد اون موضوع هم، ترس‌های بیخودیم مانعم بودن و باعث بوجود اومدن اون باورای غلط بودن. همینکه اون ترسارو حذف کردم، باورای درست اومدن جاش. منتها در این زمینه باز هم نیاز به باورای درست بیشتر دارم که مطمئنم تو همین چند روز برام میان و باز هم هدایت میشم..

    اما

    بعد به امسالم فکر کردم. به همین دو ماه ‌و اندی. اینجا خودمو تحسین و تشویق کردم. چون تو این مدت من کلی تغییر کردم. به خودم جسارت دادم و تو دل یسری از ترس‌هام رفتم. و همین باعث شد با آدمای جدید آشنا بشم، برخوردای جدید، رفتارای جدید..

    یسری ناشناخته‌هارو کشف کردم و همینا باعث شد اعتماد به نفسم که زیر صفر بود، خیلی بهتر بشه.

    باعث شد از درون رشد کنم و دوباره جوونه بزنم. تو همین مدت خیلی تجربه‌ها داشتم که قبلا اصلا این شرایط برام پیش نمیومد، چون من اون زمان کاملا در حالت سکون بودم.

    تو همین مدت اتفاقات نادلخواه هم تجربه کردم، اما همونا باعث بزرگتر شدنم شدن. جوری که من تو اون شرایط اتفاقا ورژن قویتر و محکمتری از خودم دیدم و به خودم بابت این قدرتم افتخار کردم.

    من دیدگاهام تغییر کرد، رفتارام تغییر کرد، و الان بهترین زمانشه که برم تو دل ناشناخته‌های جدید. تو دل ترس‌هایی که الان باید برم سمتشون.

    یه معجزه دیگه امشبم این بود که بعد دیدن این کلیپ، با دوستم درمورد ارتقا و راه‌اندازی بهتر شغلم صحبت کردم. بهم پیشنهاد داد که سایت بزنم. اولش کلییی ترمز اومد برام که به این دلایل الان نمیشه و نمیتونی. بعد دست این حرفارو خوندم. فهمیدم اینا ترمزامه. گفتم اوکی باشه، کم‌کم انجامش میدم. تا یکی دو ماه آینده سایتمو میزنم. نیازی به عجله نیست و تازه تو اینکار از دوستم خیلی راحت راهنمایی میگیرم چون خودش تازه سایتشو تاسیس کرده.

    اینجوری ذهن منطقیمو شکوندم و رامش کردم. سایت زدن اولش برام غول بود که به هزاران دلیل میخواستم ازش دوری کنم و بیخیالش شم.

    همزمان به اینم فکر کردم که استاد هم فعالیت اصلیش تو سایته. پس منم صددرصد از سایت نتیجه خیلی بهتری میگیرم به نسبت کانال تلگرام و اینا.

    به اینا که فکر کردم، بعد یاد این کلیپ افتادم. گفتم خدایاااا از همه جهت داری هدایتم میکنی. داری درمورد کارمم میگی برو سایت بزن. تو دل این ترستم برو.

    خدا جانم اخه تو چجوری هدایت میکنی

    هر روزمو با کلی معجزه رقم میزنی. میخوام هر لحظمو از تو هدایت بگیرم. مطمئنم با تو پیروز خواهم شد. میخوام با تو برم تو دل ترس‌هام و بزرگ بشم. هر روز یه پله جلوتر و بهتر و بزرگتر. و هر روز شکرگزارتر به درگاه تو

    در من نیرویی هست که مرا به سمت ناشناخته‌ها فرا می‌خواند. آن صدا، آن نیرو تویی، خود تویی ای ربّ من. تویی که در دل آن ناشناخته منتظر من ایستاده‌ای و همواره محافظم هستی. تویی که مرا صدا میزنی و رهنمون میسازی. تو را سپاس‌ها گویم ای رب من.

    گوش‌هامو شنوا و چشم‌هامو بینا و قلبمو باز کن برای دریافت و عمل به هدایت‌های بینظیرت ای ربّ من.

    خدا جانم شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1175 روز

    سلام بر استاد عزیز

    سلام بر دوستان خوبم

    خدا را شکر که در حال شنیدن این فایل عالی هستم و بر آگاهی من افزوده می شود

    چقدر عالی که این صحبت های استاد را در حال شنیدن آن هستم

    صحبت های استاد برای من این حکم را داشت که در زندگی خودم از محدوده امن ذهن خودم خارج بشوم

    حرکت کنم

    برای خودم چالش درست کنم

    اینها برای بزرگ تر شدن من بسیار عالی است

    از موقعیت های جدید نترسم

    از اتفاقات زندگی خودم فرار نکنم

    همیشه دنبال بهتر شدن خودم باشم

    از همه مهمتر این که برای خودم بتوانم یک زندگی عالی بسازم که هر روز آن لذت بخش تر از روز قبل باشد

    هر روز آن برای من شور انگیز تر از روز قبل باشد

    تجربه کردن زندگی واقعا لذت بخش است و از صحبت های استاد برای من این بود که باید از دایره امن ذهن خودم خارج بشوم و باید به گونه ای زندگی کنم که هرگز حسرت و افسوس زندگی دیگران را نخورم که در پایان به خودم بگویم ای کاش آن کار را انجام داده بودم

    و باید بدانم که هیچ چیز غیر ممکن نیست و هر چیزی را که بخواهم می توانم به دست بیاورم

    هر چیزی را که در ذهن خودم داشته باشم می توانم به راحتی برای خودم بسازم

    جهان ما جهانی است که بر پایه افکار و باورهای من برای من شکل می گیرد

    همه اینها چیزی نیست جز حرکت کردن و قدم برداشتن و به جلو حرکت کردن

    پس حالا که من در این دنیا قرار به این زندگی گذرا و کوتاه هستم جوری زندگی کنم که از آن لذت ببرم و حال خودم را خوب نگه دارم

    از امروز متعهد می شوم که زندگی خودم را روزی یک قدم متحول تر کنم

    روزی یک قدم یک برای لذت بردن بیشتر زندگی کنم

    ممنونم استاد مهربان بخاطر این فایل پر از نکته

    سپاس از خدای مهربان خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    مریم بذرا گفته:
    مدت عضویت: 814 روز

    سلام به استاد عزیزم و تمام دوستان خوبم

    استاد تحسین میکنم این خوش تیپ بودن و خوش اندامی شما رو.هرموقع شمارو میبینم نمیتونم تحسینتون نکنم..

    استاد سالهای پیش قبل از اینکه من با این قانون اشنا بشم تصمیم گرفتم برای خودم کار کاسبی راه بندازم ازاینکه همش توخونه بودم وهدفی نداشتم خسته شده بودم احساس بی ارزشی میکردم. کار هرروز من شده بودبرنامه های تلویزیون و دیدن فیلم و سریال ها.

    باوجود مخالفت های شدید شوهرم و اطرافیان من تصمیمو گرفتم که کارمو شروع کنم.

    شوهرم حتی کوچکترین کمک مالی بهم نکرد من با همون پس انداز اندکی که داشتم کارمو شروع کردم .فروش بسیار کمی داشتم چون اون زمان باورهای خوبی درباره ی ثروت نداشتم ولی هر روز عاشقانه میومدم مغازه و خسته نمیشدم و

    هرروز با ادمهای جدید روبرومیشدم و هرروز در حال تجربه کردن بودم.

    توی این زمان بود که یکی از دوستانم شمارو بهم معرفی کرد.من باشما اشناشدم و تغییرات بزرگ زندگیم شروع شد.

    روحیه و حس و حالم دیگه عالی شده اعتماد به نفس از دست رفته ام برگشته

    زندگیم هر روز شادتروشادتر میشه .درامدم خیلی بهترشده در حال گسترش مغازه ام هستم به لطف الله و اموزش های شما استاد عزیزم

    استاد الان شوهرم که مخالف کار کردن من بودشده یکی از بهترین مشوق های من .اطرافیان که اون زمان همگی مخالف بودن کلی تحسینم میکنن و میگن شدی یه الگو برای بچهامون.

    من با دیدن این فایل خداروشکر کردم که مثل ابو موسی نبودم و هر روز در حال پیشرفت کردن و تجربه کردن هستم.

    من الان اول راهم کلی هدف های بزرگ دارم که انشاالله میام و مینویسم ازشون

    استاد عزیزم و مریم جانم من شمارو خیلی دوست دارم و از خدا بهترینها رو براتون ارزو میکنم..و از خدا بابت داشتنتون سپاسگذارم..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 1425 روز

    سلام به استاد عزیز و همه دوستان در این سایت بهشتی

    میخواستم این کامنت رو تو دوره عزت نفس بذارم اما چون این فایل باعث شد من به خودم قول بدم برای انجام این تمرین برای همین اینجا مینویسیم خدایاشکرت امروز من بالاخره تمرین آگهی بازرگانی رو بعد از کلی کلنجار انجام دادم البته قبلش میگفتم کاری نداره که ولی تو عمل پام نمیرفت برای انجامش واقعا کلی مقاومت داشتم اما توکل کردم به خدا و ازش خواستم انسان شریفی رو سر راهم قرار بده بعد دوتا خانم ت پارک بودن رفتم و ازشون خواستم به صحبت هام گوش کنن واقعا خیلی خوش برخورد و کلی هم تشویقم کردن و گفتن همه چیزهایی که درمورد خودت گفتی رو داری آفرین و کلی برام آرزوی موفقیت کردن اما با اینکه قبلش انقدر نجوا داشتم که آخه این دیگه چه کاریه الان چه فکری میکنن فکر میکنن دنبال شوهری یا قضاوتم میکنن این دختره چه از خودراضیه و فلان یعنی کلی چرت وپرت تو ذهنم گفته میشد ولی وقتی انجامش دادم همون اول خیلی حس خوبی داشتم دوباره ذهنم میگه خب اینا که مهربون بودن کاری نداشت که اگر راست میگی برو پیش یه پسر یا تو یه جمعی بگو حالا دارم قوام و انرژیم رو جمع میکنم تا برم تو دل مرحله دوم این تمرین

    این تمرین فکر نمیکنم یک بار کافی باشه برای من که اینطوری بود حالا برنامه گذاشتم دوباره انجامش بدم اما خیلی حس خوبی دارم که بالاخره انجامش دادم خدایاشکرت که کمکم کردی بعد از دوره شیوه حل مسائل کلی مسائل ریز پیدا کردم تو خودم و دیگه مثل قبل به جای فرار کردن ازشون میتونم مچ ذهنم رو بگیرم چون قبلا فکر میکنم اون روش درسته باید خودم رو درگیر موضوعی نکنم اما الان نگاهم تغییر کرده و به دنبال حل کردنش هستم و اینکه همین حل کردنای کوچیک چقدرررر واقعا کیفیت زندگی رو بهتر میکنه استادجان اگر میشه درمورد هدف گذاری هم تو دوره شیوه حل مسائل بگید یا اگر امکانش هست دوره هدف گذاری رو هم رو سایت بذارین راهنمای عملی رو دارم اما اینکه چه طوری هدف درست انتخاب کنم و بهش برسم رو مشکل دارم هنوز

    دوره های شما بی نظیر مثلش نیست تو دنیا بخدا

    در آخر خیلی ممنون برای این تمرین عالی و چالشی هدف پشت این تمرین کمرنگ کردن قضاوت و حرف مردمه که من متوجه شدم چقدر این موضوع پاشنه آشیلمه به شدت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1148 روز

    مثل ابوموسی نباشیم.

    سلام استادجونم .

    ببخشید بااین تفاسیری که شماتوضیح دادید،ب نظرم منم ابوموسی هستم .

    اتفاقاخیلی جاهادوست دارم تغییراتی بکنم امامیترسم .

    دقیقن به خاطر محیط امنی که دارم .

    ب نظرخوب زندگی میکنم .همه ی کارام نظم وچیدمان خودشوداره.ودرطول روزبه تمام برنامه هایی که شب می‌چینم رسیدگی میکنم وسعی میکنم انجام بدم.

    شباقبل ازخواب ازبچه هام وحتی همسرم میپرسم فرداچ برنامه ای دارید ؟ب عنوان یک زن ومادرخونه بایدحواسم به همه ی امورخونه باشه .

    البته ناگفته نمونه مسولیت زیادی توخونه قبول کردم.گاهی خسته میشم وازخودشون درخاست میکنم انجام بدن ولی درکل فکرمیکنم به من وابسته هستن یااینکه من بلدنیستم و اجازه نمیدم کارای شخصیشونوخودشون انجام بدن.

    چون خودم تیزوبز،کاری انجام میدم ،حوصلم نمیگیره به خودشون بگم آخه هم لفتش میدن هم بیشتر کاربرام درست میکنن.

    خوب می‌دونم اینکارم درست نیست .ولی متاسفانه هنوز نتونستم توانجام ندادن کارای شخصیشون ،موصرباشم .

    خیلی بد،که خودت بفهمی کارت اشتباهه ولی با انجامش بدی .

    استادچ جورخودمو،ادب کنم ؟

    البته قدرشناس هستن .زحماتهای منومیبینن ودرک میکنن که گاهی نیاز به کمک دارم .

    منم جاهایی که واقعن خسته باشم یاتوان انجام کاری رونداشته باشم درخاست میکنم وانجام میدن.

    استادگفتیدازسال 85سایت رودارید.درحالیکه من یه ساله واردسایت شماشدم.

    پیش خودم میگم کاش زودترواردسایت شده بودم،حداقل شایدالان تکاملم تموم شده بود وقوه ی تشخیصم به نواقصم بیشترشده بود.

    هرروز روی خودم ونواقصم کارمیکنم وهرروزچ توخونه چ بیرون از خونه ،چ تنهایی هام چ توجمع هاودورهمی هادرسهاوتجربه های تازه کسب میکنم .

    خیلی وقتها خوشحال وشادم ولی گاهی هم ناراحت .

    میدونیداستادهنوزجرات وشهامت اینکه وقتی درسی دریافت میکنم ،درست واصولی انجامش بدم روندارم.

    گاهی اوضاع وشرایط طوریه که اصلن نمیتونی درست و غلط بودن کارتوتشخیص بدی.

    خداروشکردورو،ورمون هم یه آدم عاقل و بالغ نداریم که گاهی ازاونهامشورت یاکمک بگیریم .

    جاهایی که گیرمیکنم فقط قوانین وجملات استادتوذهنم‌میادولی همانطورکه گفتم گاهی انجام خیلی ازکاراتوفرهنگ جامعه وخونه ی ما،نمیگنجه.

    مثلن من 20ساله رانندگی میکنم وازاولشم ماشین جدابرای خودم داشتم .

    باورتون میشه هنوزازشهرخودمون بیرون نرفتم .

    تاپارسال که بامخالفت شدیدهمسرم مواجه بودم .ولی خداروشکرباتغییرات خودم همسرم هم تغییراتی کرد.طوری شدکه ایشون اجازه ی تنهایی جایی رفتن وبیرون ازشهرروبهم دادن.ولی هنوزمن اینکارونکردم.

    ارع منم مثل خروسمون ابوموسی هستم .

    بارها شده خاستم برنامه بچینم برم ولی بازجدی نگرفتمش.

    ازاین جمله ی استادخوشم اومدکه گفتن هرروز یه درجه ی کوچولوخودتوهول بده ،اونم تو هرکاری.

    ب نظرم اینطورشدنیه.

    من هم زرنگم هم ازاون خانمهایی هستم که خوب بلدم ازپس خودم بربیام اونم به تنهایی بدون نیاز به مردی یاکسی.

    نمی‌دونم این وسط چی هستش که همه ی آرزوهام وهمه ی خیالهاموگذاشتم برای روزمبدا.

    روزی که نمی‌دونم اصلن بش میرسم یانه؟!

    الان که دارم این متن رومینویسم واقعن برای خودم متاثرومتاسف شدم.حتی اشکمم دراومد.

    آخه چرامنی که هرروز میگم ناهیدامروزبه بهترین شکل ممکن زندگی کن بازحواسم میره سمت کنترل بعضی ازمسائل وازانجام این ریسکهاصرفنظرمیکنم .

    حالا ازشهربیرون رفتن یکی ازکارایی بود که گفتم.

    کلن خواسته هاموحبس کردم توکنج دلم تاروزی برسه که خودم دنبال اون شرایط باشم.

    اصول قوانین جهان ،که نگه داشتن حال خوبه رورعایت میکنم اماچ فایده .میتونم شادترم باشم اماخودم، مانع ایجادمیکنم یاتوجهی بهش نمیکنم .

    مثلن تاحالاهیچ وقت باهمسرم مسافرت تنهایی نرفتم .

    هرچند الآنم علاقه ی خفنی ندارم که برم اماجدیدن چندباربهش گفتم یه موقعیتی اوکی کن باهم چندروزی بریم یه جایی .

    بنده خداکه ازخداشه وخیلی هم استقبال کرد.

    اینم ازاون چیزایی بود که دوستش داشتم اماسرپوش میزاشتم روش.

    تااینکه به خودم گفتم آقاجان این همسرتوعه وتومیتونی بااین مردفقط بری مسافرت .پس یه بارحداقل امتحان کن ببین چ تجربه ای کسب میکنی.

    انشالله میخام تجربش کنم.

    باوجود اینکه ب نظرمیرسه ناهید خیلی خوب وخوشگل زندگی می‌کنه وخیلی توجه به خودش داره بازنمیدونم چراتوذهنم رویاپردازی میکنم.

    شایدابوموسی باشم ولی خیلی دوست دارم هیجاناتی توزندگیم بدم که متاسفانه گاهی نجواهاسراغم میادواجازشوبهم نمیده.گاهی هم خجالت وبالارفتن سنم مانع انجام اون کارایی میشه که تودلم دوست دارم انجام بدم.

    ازشماچ پنهون اینجوروقتاقضاوت ونگاه دیگران اذیتم می‌کنه.ازطرفی میگم بی خیال ازسن من گذشته ولی ازطرفی میبینم وحس میکنم تودلم چ غوغایی برپاست.

    اتفاقاهمسرمم پایس،ومنتظره من حرکتی بزنم تابامن یکی بشه ولی من روی خوش نشون نمیدم.

    نمی‌دونم این غرورلعنتی یاتوقعات بی موردم مانع انجام بروزخیلی ازاحساساتم میشه.

    انقدافکارمنفی توذهنم‌پرسه میزنه که ترجیح میدم خودم هم دنبال هیجانی با همسرم نباشم اون بنده خدا راهم حسرت به دل میزارم.

    حالافکرنکنیدزن خوبی نیستم ،گفتم که ظاهرن همه چی خوبه ولی اهل این( پاروفراترگذاشتن) نیستم .

    درصورتی که همسرم منتظره فقط من لب ترکنم .اونم خودشواسیرووابسته ی من کرده وبااداهای من به بازی درمیاد.بگردم اونم اذیت میکنم.

    اونم هیچ کاری نمیکنه وفقط دلش میخادبامن هرجایی بره یاکاری انجام بده.

    باگوش کردن این فایل انشالله تلنگری بخورم وبرم تودل خواسته های درونی خودم .

    واقعن چراهنوزتجربه نکردم فک میکنم خوش نمی‌گذره یااتفاقات، اونجورکه من میخام رخ نمیدن.

    اتفاقاحالاکه باموضوع تضادهاآشناشدم فک کنم خیلی راحتر میتونم کاری انجام بدم ونتایج خوبی بگیرم.

    چون تواین مورددخترخوبی شدم وقورنمیزنم وشرایط روحتی اگه بهم بریزه ،میپذیرم.

    ب نظرم پس حالاوقتشه .

    به قول استادمنی که نمی‌دونم چقدر،زنده هستم وتاکی قراره زندگی کنم.چرادنبال خواسته های درونی خودم نمیرم؟!ازچی میترسم؟!دنبال چی هستم؟!

    استادبرای بدست اووردن هرچیزوهرکاری تاکیددارن از همون شرایط فعلی خودت شروع کن تادرمسیربهت گفته بشه.اما من کم اینکاروانجام میدم چون هنوز بعضی چیزهاتوباورم نمیگنجه.

    پس هنوز احساس لیاقت تودرونم‌خوب کارنمیکنه که باورش نمیکنم.

    بله من همش منتظرم .چقدربد.منتظرم بعدشروع کنم .فک کنم اگه به این رویه پیش برم هیچ وقت به هیچی نرسم.

    باشه چشم استادجان ،قول میدم ازاین حالت ابوموسی بودن خارج بشم.

    ببخشیدانقدقول میدم وبدقولی میکنم.

    خدایاازت خواهش میکنم ملتمسانه وعاجزانه که منوتومسیرخودت هدایت کنی.

    یه چیزو صادقانه بگم ،من ازاون آدمایی هستم که همه چیم ب نظرخوبه نمیگم عالی ولی میتونم خیلی خوش تروشادترازاینازندگی کنم امانمیکنم.کسی هم مقصرنیست جزخودم.

    شایدظاهرهمه چی خوب باشه اماخودم‌خوب میفهمم که میشه بهترازاینم بودحتی الان وبااین شرایط.

    اوضاع زندگیم اونقدرا،بدنیست .ومیشه ازاین نقطه ی امن ،فراتررفت . مطمئنم اگه من بخام اتفاقات بهتری رخ خواهد داد.فقط اگه من بخام .

    ازامروزذهنموبه جهت موضوعات جدیدسوق میدم .سعی میکنم آروم آروم ازاین حسهای منفی درونیم که پنهان هستن ،بیرون بیام وغلبه کنم به نجواهای شیطانی وجودم.

    استادجونم ممنون ازشما.

    دوستتون دارم استاددوست داشتنی من.

    خدایی نبایدمن شاگردعباس منش باشم.

    ببخشیدکوتاهی کردم.

    کاش جلوروم بودید،ازاحساسات درونیم براتون میگفتم وازشماراه چاره رومستقیم میخاستم .

    می‌دونم همه چی درگروهمین قانونهایی هستش که داریدبهمون آموزش میدید.ولی همیشه فکرمیکنم ،منم نیازدارم خودموپیش یه نفرتوی این دنیا،خالی خالی کنم.

    تاحالایه نفرم مورداعتمادصددرصدم پیدانکردم‌ که تمام احساساتم رابهش بگم به غیرازالله.

    که اونم خیلی خیلی کمش کردم چون فهمیدم همه چی دست خودمه وخدای من احساسی نیست که بخادالان دلش برام من بسوزه وکاری انجام بده.

    استادجان عاشقتم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    محمد مردان نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1157 روز

    به نام خداوند پاک کننده و مهربان

    سلام خدمت استاد عزیز که انقدر با کیفیت برای ما استاندارد های بالایی رو معرفی میکنه تا خواسته های جدید در وجود ما جوانه بزنه

    سلام خدمت خانم شایسته مهربان و بانظم

    واقعا چقدر خوبه که ما ابو موسی نباشیم

    استاد گفت تو نوت موبایل بنویسید ولی من اینجا مینویسم که ماندگار تر باشه مینویسم و میخواهم که نعمت های بیشتری رو تجربه کنم زندگی بهتری رو تجربه کنم گسترش پیدا کنم گسترش بدم همین کامنت نوشتنم اصلا یک عادت نبود ولی من تبدیلش کردم به یک عادت چون با این کار اره ی خودم رو تیز میکنم با این کار دارم رو خودم کار میکنم چون هر چه من بزرگ تر بشم نعمت های بزرگ تر و همفرکانس تر به من داده میشود پس من باید فقط رو خودم کار کنم

    من قبلا میترسیدم کسب کار انلاینمو شروع کنم

    ولی چند روزه شروع کردم و دارم این عادت رو در خودم ایجاد میکنم که هر روز محتوا تولید کنم

    قبلا میترسیدم که نقدی کار کنم و کسب کار با چک رو بزارم کنار اما الان خیلی وقته که از چک استفاده نمیکنم و دارم ورود میکنم به نا شناخته ها فعلا این کار ها از دستم بر میاد و سعی میکنم هر کار دیگه ای که از دستم بر اومد انجام بدم و توحیدی تر جلو برم شکرت ای خدا

    انشالله هر جا که هستید حال دلتون عالی باشه

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    مهسا سالاروند گفته:
    مدت عضویت: 1045 روز

    بنام نامی الله ،پروردگار یکتا.

    سلام به استاد عزیزم

    سلام به مریم جانه شایسته عزیزم.

    استاد یکسال پیش این فایلو دیدم و جالبش اینکههههه من هیچی درست از این فایل نفهمیدم ،اونم فقط بخاطره سطح پایین فرکانسی من بود ،من تماما به این حرفا مقاومت نشون میدادم و فقط از سر تفریح فایل های شمارو بعضی وقتا از اینستا میدیدم .

    تا اینکه از 28 دی ماه بصورت جدی و لیزری یک دوره عشق و مودتو خریدم و با تعهد فولادینی که دادم 28 فروردین 3 ماه من تموم میشه و من فقط 4 جلسه تا پایان این دوره دارم ،دوره ای که با هرجلسش بزرگ شدم و نتایج های خیلی بزرگ گرفتم.

    ارامش روحی و حال خوشم ،یکی از بهترین نتایجم هست .

    و نتایج قابل ملموس دیگه بهشته روابطی هست که در اون قرار دارم روابط در تمام ابعاد بهشتتتتتتتته بهشتتتتتت.

    از اون موقه تا الان یک روز نیست من فایل گوش ندم یک روز نیست خوشحال نباشم و عالی نباشم و این ریل همش هرچقدر پیش میرم خوشبختی و ارامشه .

    استاد بخاطره نتایج این دوره که من خالق زندگیمم ،بخاطره تعهدم به صحبت های شما ، بخاطره ایمانم به خدام و رفیق شدم باهاش ،من جسور تر شدم،شجاع تر شدم ،پیش میرم چون ایمان دارم من یک قدرت بزرگ پشتمه.

    من یک تصمیم بزرگ گرفتم ،تصمیم به مهاجرت و کاراهای اولیه رو دارم انجام میدم ،من اینجاام تو بهشتم ،از لحاظ کاری و شغلی عالی ام از نظر جایگاه اجتماعی عالی ام ،و باید بگم اینجاام برام بهشته اماااا ،این روزا عاشق اینم تجربه کنم،عاشق اینم برم تو دل ناشناخته ها،من ایمان دارم خدا پشتمه و اون راهو نشون میده،تا اینجا با ایمان به الله عزیزم ،همه چی عالی پیش رفته،دستا یکی بعد از دیگری میان .خدایاشکرت.

    استاد به خودم قول دادم همین روزا بیام و خبر از نتایج بزرگتر بدم براتون .

    در پناه خدا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1847 روز

    به نام مهربان پروردگارِ باسخاوتم که هدایتم کرد به این سایت و این آگاهی های ناب و خالص،

    سپاسگزارم بابت فرصت زیبای زنده بودن و تجربه های جدید داشتن…

    استادعباسمنش عزیزم چند ساعت قبل جلسه پنجم از قدم دوم رو گوش میکردم که فرمودید : طبق قوانین خداوند به عنوان انرژی که این جهان را خلق و هدایت می‌کند به محض شکل گرفتن خواسته ای باید به سمت تجربه آن هدایت شویم و آن خواسته از مجراهای طبیعی وارد زندگیمان شود اگر هنوز به خواسته مان نرسیدایم، یعنی مانع ذهنی در ذهن مان وجود دارد که اجازه ورود آن خواسته به زندگی مان را نمی‌دهد،پس وظیفه تو به عنوان خالقی که با فرکانس هایش زندگی‌اش را خلق می‌کند حذف آن ترمز های ذهنی ست.

    ومن بعد این موضوع شروع کردم به فکر کردن راجب خواستم (مسافرت رفتن) و فکر کردم که چه ترمز های راجب اون دارم که مانع رسیدنش بهش میشه و درحین این جستجوی ذهنی ،به اونجایی هدایت شدم که به مکان جدیدی برای این مسافرت و گشت و گذار برم وبمحض فکر کردن بهش قلبم پراز شور و شوق شد و الان این فایل رو گوش کردم ومهر تأییدی زد روی این خواستم که ماریا برو و تجربه های جدید داشته باش

    حالا که قانون رو متوجه شدی ،تنها کاری که باید بکنی اینکه جای ترمز های ذهنیت رو با ،باورهای قدرتمند کننده عوض کنی و رو این تعهد پایبند بمونی تا خواسته هات تبدیل به تجربیاتت شن.

    دوستتون دارم استاد عزیزم و ازتون بی نهایت سپاسگزارم که قدم به قدم و لحظه به لحظه کنارم هستید تا من قوانین رو بهتر درک کنم تا درامتداد این درک وعمل،چرخ زندگیم روانتر بچرخه و من لذت بیشتری از زندگیم ببرم

    سپاس بابت بودنه پربرکتتون🟢🟢🟢

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    محمدحسین مقدم گفته:
    مدت عضویت: 861 روز

    استاد تا قبل از اینکه جمله ی ” ما هر کار بکنیم و هر فعالیتی داشته باشیم داریم به گسترش جهان هستی کمک می کنیم” رو تو یکی از فایل های شما بشنوم، خیلی نگران اشتباه کردن بودم، البته که قسمتی از این ترس و نگرانی بخاطر تاثیرات دیدگاه های اطرافیان هستش، ولی از زمانی که باز از شما شنیدم که من باید مسئولیت تمام جنبه های زندگیم رو بپذیرم، مسئولیت این ترس و نگرانی در وجودم را پذیرفتم و الان به لطف الله در حال تغییر هستم.

    این فایل نشونه ی امروز من بود، انرژی مثبت سایت شما و هارمونی که با کائنات دارد برای من برای چندمین بار اثبات شد.

    موضوع این فایل قبلا به هزار و یک روش به من الهام شده بود، و من سعی در برطرف کردن انواع ترس ها داشتم ولی نمی دونستم که چطور این کار را انجام دهم.

    ببینید ترس و نگرانی های ما به هم وصل هستن یکی شون رو که ازش میگذریم و برای ما دیگه ترس نیست، خیلی از ترس های دیگر ما رو هم با خودش میبره. این مثال رو خانم شایسته‌ی عزیز تو قسمت هفتم سریال زندگی در بهشت زدن، که با حذف کردن چند شاخه از پیچک هایی که دور یک درختچه رو گرفته بودن و نمی گذاشتن که درخت آزاد شود، با حذف اون چند شاخه درخت آزاد شد. بیشتر وقت ها فقط نیاز داریم چند شاخه پیچیده شده ی کوچک و اضافی از ترس ها را از خودمون جدا کنیم تا بتونیم آزاد بشیم. این مثال برای من بسیار صادق هستش، اعتماد به رب که نتیجه ی آن نگران نبودن و ترس نداشتن است، موثر ترین عامل در انواع موفقیت های زندگی من میشه. یه جمله ی بسیار عالی هستش که میگه ” هرچیزی که من را نکشد، قوی ترم می کنه”. اگر شجاعت بزرگان و دانشمندان و تمام افرادی که تاثیر مثبتی در زندگی انسان ها گذاشتند، نبود الان این همه پیشرفت و گسترش رو نمی دیدیم.

    به نظر من پیش زمینه ی عشق هم شجاعت هستش، تا شجاعت عشق ورزیدن بی قید و شرط و بی توقع نباشد، نمی توان عشق بی قید و شرط بخشید.

    مثالی که برای این موضوع می تونم بزنم، فایل های رایگانی هستش که استاد و خانم شایسته‌ی عزیز آماده می کنند. این دو عزیز برای این فایل ها می تونن پول دریافت کنند، ولی با شجاعت از مبلغی که برای این فایل ها می تونن دریافت کنند می گذرند، و در عوض با عشق بینهایت این ها را به صورت رایگان در اختیار ما می گذارند.

    از نوشتن این کامنت خیلی حال بهتری دارم، این موضوع پاشنه آشیل چند ساله ی من بودش که دارم حلش می کنم، از دوستان کسی اگر نظری دارد که برای حل این مسئله کمک میکند بسیار خوشحال می شوم که در پاسخ به این نظر بشنوم.

    یه آهنگ زیبا هم اگر بخوام معرفی کنم که حس شجاعت رو در ما تقویت کنه و استرس ها مون رو کم کنه، آهنگ Too Blessed To Be Stressed از Karen Drucker رو معرفی می کنم.

    امیدوارم همواره موفق و شجاع باشیم.

    بسیار سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: