کمبود را باور نکن حتی اگر پرفسور هاوکینگ آن را تایید کرد!

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

چند روز پیش مشغول مطالعه نظریه‌های اخیر پروفسور استیون هاوکینگ بودم. وقتی آن نظریه‌ها را خواندم با تعجب گفتم، یا من در این دنیا نیستم یا آنها. زیرا هرچه به اطرافم نگاه کردم، همه‌اش فراوانی و برکت دیدم.

اما کمی بعد، به این نتیجه رسیدم که وقتی باور کمبود، حکمران ذهن بشود، حتی اگر پرفسور هاوکینگ هم باشی، خیلی سخت است که بتوانی نشانه‌ای خلاف آن باور و مبتنی بر فراوانی را بیابی.

وقتی عینک کمبود را بر چشمانت زده‌ای، جز کمبود نمی‌بینی، به همین دلیل نگران و آشفته می‌شوی:

نگران تمام شدن منابع، تمام شدن فرصت‌ها، نگران رشد جمعیت و هزاران نگرانی دیگر

باور کمبود آنچنان سلطان ذهن اکثریت جهان است که حتی افراد در لحظه‌های خوش زندگی‌شان نیز، لحظه‌ای که غرق تجربه عشق با معشوق خود هستند، نگران‌اند که مبادا این رابطه تمام شود!

وقتی موفقیت مالی‌ای کسب می‌کنند یا فروش خوبی دارند، نگران‌اند که مبادا این اتفاق همین یک بار بوده باشد!

آنوقت به جای لذت بردن از لحظه‌های خود، به داشتنِ آن خوشی، وابسته می‌شوند. خسیس، طمع کار و حسود می‌شوند چون نتوانسته‌اند این جهان ثروتمند و مبتنی بر فراوانی را باور کنند.

باور کمبود، اجازه نمی‌دهد این حقیقت را ببینی که:

ثروت، نه تنها از دل هیچ، بلکه از دل چیزهایی ایجاد می‌شود که روزگاری دلیل اصلی فقر دانسته می‌شد. همه چیزهایی که روزگاری یک مشکل، مانع و محدودیت بود، الان تبدیل به یک نعمت شده.

تا زمانی که به کمبود باور داری، نشانه‌های فراوانی در زندگی‌ات ظاهر نمی‌شوند.

همین چند سال پیش، جمعیت زیاد کشور چین را دلیل فقرش می‌دانستند، اما الان همین جمعیت، مهم‌ترین دلیل ثروت اش است.

آیا  تغییری در چهره، رنگ پوست و حتی منابع مردم چین بوجود آمده، یا  فقط نگاه و باور آنها تغییر کرده؟!!!

روزگاری هر فرد در چین یک مصرف کننده بود، اما الان یک مغز مبتکر، یک تولیدکننده و یک خلق کننده فرصت برای صادرات، برای ساختن و خلق ثروت و ارائه‌اش به جهان شده

روزگاری کویرهای جهان، سرزمین‌های بی منفعت و دور انداختی محسوب می‌شدند، اما الان حکم طلا دارند، زمین‌هایی که می‌توانند با زیر کشت رفتن توسط سلولهای خورشید، مهم‌ترین منبع تولید برق باشند. پس داشتن کویرِ بشتر، یعنی داشتن ثروتِ بیشتر و در اختیار داشتن بخش اعظم‌تری از نیروی خورشید!

اینها معجزه باور کردن فراوانی است! معجزه ورود به فرکانس فراوانی!

این‌ها وقتی دیده می‌شود، وقتی به ثمر می‌نشیند و وقتی ثروت می‌سازد، که فرکانس مردم آن منطقه تغییر کند تا آن فرصت را ببیند و از آن ثروت خلق کند.

همین کویر ایران که روزگاری یک مانع بود، الان می‌تواند با زیر کشت رفتن توسط سلولهای خورشیدی، تبدیل به یک ثروت ناتمام شود. پس چرا باید کمبود را باور کنی، وقتی باور فراوانی، دستت را درباره همه چیز باز نگه می‌دارد.

وقتی حتی خانه ات می تواند به خاطر وجود سلولهای خورشیدی، به برق شهری وابسته نباشد و در هر جایی بنا شود.  این قدرت ثروت است. قدرت باور فراوانی!!

کمبود را باور نکن حتی اگر بزرگترین دانشمند جهان، با بیان نشانه‌های کمبود، آن را تصدیق کند، آن نشانه‌ها فقط بخاطر باورهای آن فرد خاص است و نه واقعیت جهان.

افرادی که از دوره روانشناسی ثروت۱ استفاده نموده‌اند، متوجه شده‌اند که بیش از ۳۵ درصد مطالب، تمرینات و آموزش‌های این دوره، مربوط به ساختن باور فراوانی است، با اینکه در این دوره بیش از ۱۳۰ باور محدود کننده را تغییر می دهد.

زیرا باور به فراوانی، مهم‌ترین باور برای رسیدن به استقلال مالی است. وقتی این باور را می‌سازی، ده‌ها باور محدود کننده‌ی دیگر خود به خود محو می‌شود.

هرچه فراوانی را بیشتر باور می‌کنی، بیشتر آن را می‌بینی و این قانون را درک می‌کنی که رشد، جزو قوانین ابدی و تغییر ناپذیر جهان است و درک می‌کنی که روی گنج نشسته‌ای. تا بشریت هست، نعمت‌ها و فرصت‌ها هم هستند.

آنوقت آرام می‌شوی و همه نگرانی‌هایت محو می‌شود و در این آرامش می‌توانی به ثروت و برکت اجازه دهی تا وارد زندگی‌ات شود. این قانون است.

در دوره روانشناسی ثروت ۱، سعی نموده ام آموزش‌های این دوره را روی این قوانین بنا کنم  و اساس این قوانین را در فرد ایجاد کنم تا باورهایش را بر اساس قدرتمند کننده ترین قانون جهان، بسازد، پرورش دهد و نتایج این دوره نشان داده که در این مأموریت، کاملاً موفق شده‌ام.

سعی‌ام بر این بوده، این دوره چنان باشد که حتی اگر ۱۰۰ سال دیگر نیز فردی آن آموزش‌ها را بشنود، برایش درس‌های زیاد و نتایج زیادی داشته باشد که زندگی‌اش را متحول نماید.

تا این جمله خداوند را خوب درک کند که گفته:

اگر تمام درختان قلم و تمام آبها مرکب شوند، هرگز نخواهید توانست نعمت‌های پروردگار را بشمرید.

سید حسین عباس منش

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    889MB
    21 دقیقه
  • فایل صوتی کمبود را باور نکن حتی اگر پرفسور هاوکینگ آن را تایید کرد!
    19MB
    21 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1199 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «بهروز» در این صفحه: 2
  1. -
    بهروز گفته:
    مدت عضویت: 2400 روز

    باسلام خدمت استاد عزیزتر از جانم و عرض ادب و احترام خدمت همراهان عزیز

    میخواهم از اتفاقی که بی ربط با موضوع این فایل نیست و در خرداد امسال برایم پیش آمد بگویم.من از کودکی مثل خیلی از دهه شصتی ها عشق فوتبال بودم و با استعدادی که در دروازبانی داشتم،این پست را دوست داشتم.

    کودکی دوران باورهای پاک،نامحدود و بی آلایش و دوران اعتقاد به فراوانی است.چون روح کودکی مان که برگرفته از روح پاک خداوند است هنوز دستخوش وسوسه شیطان نشده است.

    در آن دوران وقتی با پاهای زخم و بدنی خسته از بازی در کوچه های خاکی به بستر خواب میرفتم،دوست نداشتم بخوابم،وسعی میکردم تا ساعتها به رویاهای فوتبالی ام فکر کنم.درست مثل این روزها که دوست دارم شبها را تا صبح به آموزشهای استاد عزیزم بپردازم.

    طولی نمیکشید و همان فردا به رویاهایم میرسیدم،شیرجه زیبایی میزدم،شوت محکمی را میگرفتم و گاهی ناجی تیمم میشدم.

    باورهای کودکانه با بزرگ شدنم تغییر کرد،انگار رشد باورهایم بلعکس رشد جسمم بود.خودم بزرگتر ولی باورهایم کوچکتر شد.اعتقاد به فراوانی رفت و اعتماد به کمبود آمد.فوتبالم را بدون دلیل کنار گذاشتم،چند سال بعد هم به خاطر تصادفی که داشتم و شکستگی طرقوه و ضربدیدگی کمر،دیگر فوتبال برایم تمام شده بود.

    تا اینکه در خرداد امسال با توجه به علاقه شدید پسرم،با اینکه در آن زمان مشکل مالی شدیدی داشتم،تصمیم گرفتم در مدرسه فوتبال ثبت نامش کنم.از روزی که این تصمیم را گرفتم انگار رویاها و باورهای کودکی در من زنده شد.با توجه به آموزش های استاد،شروع کردم به تقویت این باورها،تا جایی که نجواهای موفقیت در ذهنم رشد کرد و تبدیل به اعتماد به نفس شد.

    یک روز پشت چراغ قرمز تبلیغ مدرسه فوتبال جدیدی را دیدم،همان موقع تماس گرفتم،آقایی جواب داد و باحوصله زیاد سوالاتم را پاسخ داد و دعوتم کرد که به دفتر باشگاه بروم.عصر همان روز با پسرم به دفتر رفتیم و ثبت نام اولیه را انجام دادیم و قرار شد برای ثبت نام نهایی مبلغی را واریز کنیم.هنگام خروج آقای قد بلندی وارد دفتر شد،با دیدنم در جای خودش ایستاد و به من خیره شد،من هم همینطور،ثانیه ای بعد با لبخند در آغوش همدیگر رفتیم.بله،صادق هم باشگاهیم در ۲۵ سال قبل.بعد از صحبت و خاطره بازی،معلوم شد که به شدت دنبال مربی دروازبان هستند.همانجا قرار شد تا این کار را من به عهده بگیرم.

    بدون هیچ هزینه ای پسرم ثبت نام شد،بدون هیچ هزینه ای کلاس مربیگری را طی کردم ودر کمتر از ۲ ماه به رویای مربیگری در فوتبال رسیدم،رویایی که برایم رویا نبود.

    حالا هیچ اثری از آسیبهای تصادف در من نیست،برای آموزش به شاگردانم،مثل یک فوتبالیست حرفه ای شیرجه میزنم و پا به پای شاگردان بازی میکنم.،(((خدایا چگونه شکر این نعمتت را بجا بیاورم جز با شادی)))

    این اتفاق خوب از روزی رقم خورد که یک جمله طلایی به خودم گفتم:

    چرا ما دهه شصتی ها به جای غر زدن آستین بالا نمیزنیم و دنیای خودمان را که اعتقاد داریم دیگران خراب کرده اند،نمیسازیم،چرا آنهمه تجربه را که با سختی بدست آورده ایم در صندوقچه حسرت و افسوس بایگانی کردیم.؟؟؟

    باتشکر،حسینی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: