به نام خداوند بخشنده
استاد من هدایت شدم به این قسمت و اینقدر واضح بود که واقعا شک شدم از اینکه چقدر خداوند سریع جواب میده چه واضح هدایتم کرد، تمام حرفهاتون رو قبول دارم و تجربه کردم، استاد من مدت ٢ سال یا بیشتر بود که ١٠ درصد درامدم رو به شخصی که مد نظرم بود میدادم و راضی هم بودم اوائل از اون پول استفاده میشد در جهت پیشرفت و موفقیت اون و بعد کم کم متوجه شدم که این پول هیچ تاثیری نداره و اون شخص تمام مسیرهای موفقیت و کلاسها رو قطع کرده، من که فکر میکردم با کمک به این شخص که سرپرست نداره و بچش میتونم در موفقیت اون تاثیری بزارم شرک ورزیدم و یک ماه پیش بهم الهام شد که ببخشش به این شخص رو متوقف کنم و به شخص دیگه ای بدم وقتی بهش گفتم انگار که خیلی حساب کرده بود روی این پول و رفتارش عوض شد و کلا همه چیز تغییر کرد استاد یه سری درگیری و بحث پیش اومد که فهمیدم این شخص اصلا این رو وظیفه من میدونسته یعنی فکر کرده که من دارم وظیفه رو انجام میدم، در ظاهر میگفت تو خیلی لطف کردی تو دست خدایی و از این شعارها، توی پرانتز بگم که این شخص هم جزو کسایی هست که از فایلهای شما استفاده میکنه بدون اینکه بهاش رو بده و هیچ نتیجه ای هم نگرفته، یکی از بچه هاش سایت شما فایلهای شما رو به اون میفرسته، الان میفهمم چرا بعضی ها از فایلهای شما نتیجه نمیگیرن، با کج به مقصد نمیرسه…فقط حرفهای قشنگ یاد گرفتن
خلاصه من فهمیدم این شخص وقتی همه چیز براش مهیا شده نیازی نداره زیاد تلاشی کنه برای زندگیش و حتی به کارهای ناسالم هم دست زده، خیلی دروغ میگه که از بقیه پول بگیره، به جای اینکه تمرکز کنه روی پول دراورد دقیقا مثل اون گداهای خیابان دروغ میگفت که پول بدست بیاره و از این چیزا و دیگه نخواستم حتی باهاش در ارتباط باشم، و کلا رابطم رو باهاش قطع کردم، استاد دیشب و امروز صبح در دفتر ستاره قطبی نوشتم که خدایا هدایتم کن که درک بهتری از این قانون پیدا کنم، احساس بهتری داشته باشم از این تصمیم و موقع صبحانه همسرم که از همه جا بیخبر بود خیلی اتفاقی این فایل شما رو گذاشت ببینیم که من فهمیدم خدا داره از زبان شما با من حرف میزنه، خدایا شکرت که اینقدر زود و واضح جوابم رو میدی همیشه، استاد شما درست میگید ما نمیتونیم با ماهی دادن به کسی کمک کنیم حتی باعث بدبختی اونها میشیم، در نهایت هر شخصی خودش باید برای زندگیش تلاش کنه. ممنونم بهترین استاد دنیا، ممنونم که دست خداوند شدید در زندگیم، استاد خیلی از شما یاد گرفتم، نمیدونید چقدر به رشد من کمک کردید، خیلی درکم زیاد شده، خیلی بهت. میتونم تشخیص بدم چه کاری خوبه با بده، خیلی احساس بهتری دارم، و خیلی خیلی کنترل ذهنم بهتر شده با وجود اینکه این شخص و دخترش کلی به من حرفهای نامربوط زدن ولی من سعی کردم سریع ذهنم رو کنترل کنم، اولش ناراحت شدم ولی اجازه ندادم در احساس بد بمونم و گفتم الله اعلم
خدایا شکرت که من رو در این مسیر مقدس و پاک هدایتم کردی شکرت برای اینکه اینقدر رشد کردم، عاشق خودم شدم و حتی اجازه نمیدم با افکار منفی حال خودم رو بد کنم، استاد شما بینظیری شما بهترینی این رو از ته ته قلبم میگم از تغییرات زندگیم میگم از تغییر شخصیت و رفتارم و تصمیماتم میگم از اینکه من هیچ ربطی به گذشته خودم ندارم، از خداوند بزرگ براتون ب
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD97MB8 دقیقه
- فایل صوتی دلسوزی بی جا | به کبوترها غذا ندهیم!7MB8 دقیقه
سلام به استاد عزیز و فایل های بی نظیرشون
و سلام به دوستان هم فرکانسی بزرگوار
من تو مسیر راه خانه و محل کارم اکثر اوقات یک پیرمردی رو میدیدم و اکثر اوقات هم بهش پول میدادم جوری شده بود که اگه منو میدید وایمیستاد یعنی خیالش راحت بود که من بهش پول میدم یادمه یک روز تنها پولی رو که تو جیبم بود بهش دادم و خودم هم نمیدونستم دقیقا تا چند روز دیگه پول دستم میاد.
خلاصه این ماجرا تا مدتها ادامه داشت تا اینکه یک روز طبق معمول همیشه که منو دید خوشحال و خرم وایستاد که من بهش پول بدم من هم بی تفاوت از کنارش رد شدم و تو دلم گفتم این ادم اگه اینقدر امیدی به من داره که پولش میدم به خدا امید داشت حالا ثروتمندترین مرد شده بود .خلاصه فکر کردم با این پول دادن ها باعث میشم که عوض امید داشتن به خدا به من امید داشته باشه و دیگه بهش پول ندادم
ما خیلی وقتا از این کارها میکنیم که به دیگران کمکهای نادرست میگنیم دوستم همسایه ای داشتن که وضیت مالیشون خراب شده بود و چند دفعه به دوست من مراجعه کرده بود برای کمک و دوستم هم کمکهایی به انها کرده بود و کمکها کم کم زیاد شدوقتی به دوستم میگفتم کارت اشتباهه این کار نکن میگفت اگه کمک نکنم خیلی عذاب وجدان منو میگیره اخه گفتن کسی رو از در خانه ات ناامید بر نگردون و با این عذاب وجدان و احساس گناه خلاصه کار به جایی رسید که طرف حتی،وعده های غذایشم میامد از ذوست من میگرفت .دوستم
خودش هم دیگه خسته شده بود میگفت کار به جایی رسیده هر چی توی خانه من دید میخوادش.یک روزدوستم بهش گفته بود خوب چرا شوهرت سر کار نمیره پول در بیاورد؟
گفته بود حقیقتاش امروز میخواست بره موتورش خراب شد گفت حتما خدا نمیخواد من برم سر کار حتما حکمتی توی خراب شدن موتورم بوده و برگشت توی خانه و خوابید.حقیقت این بود که خیالش راحت بود خانمش میره از این همسایه و ان همسایه وعده های غذاشو جور میکنه دیگه چه نیازی به کار کردن .ما با این عذاب وجدانها و احساس گناه های الکی هم به خودمون هم به دیگران ضربه میزنیم .