دلسوزی بی جا | به کبوترها غذا ندهیم! - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-28.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2015-12-11 21:21:172021-11-09 07:54:07دلسوزی بی جا | به کبوترها غذا ندهیم!شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام و درود فراوان جناب عباس منش عزیز و بانو شایسته مهربان .
کاملا حق با شماست . بابای من بعلت دلسوزی بیش از حد به داداش کوچیکم یک باب منزل و یک مغازه داد و داداشم طفلی چون سنش کم بود جفتشون رو براحتیِ خوردنِ یک لیوان آب اونا رو خورد یه لیوان آب هم روش 😅 واقعا خندم میگیره وقتی حرفشو میزنم آخه لامصب چجوری یه خونه ۱۵۰ متری و یه واحد تجاری به اون گرونی رو به این سرعت خوردی 😅😅😅 خلاصه اینکه طفلی بزرگتر که شد تازه عقلش اومد سر جاش و الحمدلله الان داره کار خودش رو انجام میده و خیلی موفقه . ینی کلا دخالت توی روال رشد و موفقیت انسانها خیلی اشتباهه دیگه 😐 مرسی اَه ☺
به نام خداوند یکتا
خداوند سپاس گذارم هر روز بهتر و هدایت میشوم خداروشاکرم که بهترین هارو داشتم در مورد این موضوع این فایل من حدود سال ۹۱ به زیر صفر دقیقان زیر صفر رفتم یه سوپر مارکت راه انداختم و خداوند کمکم کرد تا بتونم انجام بدم باورتون نمیشه که قانون چه خوبی عمل میکنه من در سال ۹۱ با هیچی رفتم نزدیک ۱۷۰ میلیون وسیله که خداوند هدایتم کرده بود و طرف حاظر بود به من اعتماد داشت هفته ایی ۵۰۰ تومن بیاد طلبش بگیره خدایا شکرت اصلا باور نکردنی بود من از روی دلسوزی دو تن از نزدیکانم رو آوردم یکی برادرم و یکی از برادر دوستم بود که آورده بودم ازم تقاضای کار کردن البته بعد از یکسالی که خودم کار میکردم همه چیز خوب بود انرژی داشتم نمیدونید تا اینا اومدن پیش من و درخواست کردن کار کنن در سال دوم بود من در ۶ ماه اولی که گرفته بودم همه چیز رو تسویه کردم همه بدهکاری هامو من به صاحب مغازه گفتم من پولی ندارم اگر به من مهلت بدین من درست کنم که اونم قبول کرد داستان مفصل هست و خودتون تجربه کردین باور کنید من سال سوم از طریق برادر و رفیقم به ورشکستگی افتادم خداروشاکرم که این برامن درسی شد تا اینکارو نکنم من بفهمم که توان کمک به دیگران رو ندارم به قول استاد عزیزم ما عاجزیم به کمک کردن دیگران خداروشکر میکنم صد هزار مرتبه که خداوند مثل یک استاد هدایت میکنه درس میده تا مارو رشد بده خدارو شکر میکنم
خداوندا مارا به راه راستت هدایت فرما راه کسانی که به آنها نعمت بخشیدی نه راه کسانی که برآنها غضب کردی نه گمراهان
دوست دار خانواده عشق به الله در پناه الله یکتا شاد سعادتمند باشید دوستون دارم❤
سلام به استاد عزیزم
من پسرم زمانی که دبیرستانی بود به رشته تحصیلی اش علاقه ای نداشت..و هر روز غیبت می کرد و از درس جا می موند.
و من هر بار زنگ می زدم به مدیر مدرسه که پسرم مریضه نمی تونه تا چند وقت دیگه بیاد.
و موقع امتحان هم کلاس خصوصی برای تموم درس هایش می گرفتم.
الان که ۲۲ ساله می باشد وابسته به اطرافیان هست و دایم تو خونس.
هر چی بهش می گم برو بگرد ی جایی پیدا کن تا حرفه ای و تجربه ای کسب کنی .اصلا انگار نه انگار.
به قول استاد من و پدرش مانع از رشدش شدیم.
از خدا می خوام هر خواسته ای دارید بهترین ها رو بهتون بده.
به نام خداوند قدرتمند و هدایتگرم
سلام به همه عزیزانم
کمک کردن به پرندگان و دونه دادن بهشون در زمستان باعث میشه قدرت مسیریابی و غذا پیدا کردنشون از دست بدم
چقدر نااگاهانه من که فیکر میکردم دارم کمک میکنم تا زنده بمونن اما باعث منقرض شدن و نابودیشون میشم فکر میکردم دارم کمک بزرگی به طبیعت و به حیوانات میکنم
کمک کردن من باعث میشه دیگه اون مسیریابی که خداوند در وجودشون گذاشته از بین بره و دیگه نتونن هدایتهای الهی رو درک کنن
حالا اگر به انسانها کمک کنیم کمک کردن بیجا کمک کردن زیادی از حد کمک کردن به فرض اینکه بهشون کمک کنم از این مشکل از این سختی نجاتشون بدم از مسیر خدایی دورشون میکنم اگر من با این باور کمکشون میکنم که از این سختی نجاتشون بدم پس وجود خداوند در اینحا کجاست خداوند که به هر کسی اجازه لذت بردن داده من با نگاه به اینکه فلانی گناه داره و دلسوزی میکنم براش یعنی من به عدالت و توانایی خداوند ایمان ندارم و با این کار هم به خودم ظلم کردم هم به اون ادم تا به جای امید به خداوند امید به بنده خدا داشته باشه به جای استفاده از مهارت و توانایی خودش امید به من نوعی داشته باشه و از توانایی و هدایتهای که خداوند میتونه براش بکنه دور و دورتر بشه و عادت کنه به تنبلی و ایجاد ترحم برای دیگران به جای دعا کردن و درخواست کردن از خدای قدرتمند جهان این باعث نابودی مهارت و تواناییون میشه و باعث ضربه زدن به دیگران میشه
من ایجاد شرک میکنم برای دیگران
من میتونم به دیگران کمک کنم اما نه کمکی که باعث تنبلی و راحتی و ایجاد ترحم بشه جایی من میتونم کمک کنم که برای پیشرفت و پیش برد توانایی و مهارت شخصی باشه و در اون لحظه یک حس ناب الهیی دارم از اینکه منم دستانی شدم از دستان خداوند قدرتمندم
خدای مهربانم شکرت به خاطر همه چی
خدای مهربانم من را هدایت کن به راه کسانی که به انان نعمت داده ای امین یا رب العالمین
در پناه خدای مهربانم باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد و خانواده ی بزرگ عباسمنش
امروز یکشنبه 25 اردی بهشت 1401 هست و من این فایل و دیدم .
نکات خوبی یادآوری شد در مورد دلسوزی و غذا دادن به کبوترها
در مورد غدا دادن معمولا آدم ها خوراکی هایی مثل نون و پفک و از این دست می ریزن برای پرندگان . و من شنیده بودم که این کار باعث بیماری و تغییر عادت های غذایی شون میشه .
در مورد کبوتر هم این نکته جالب و منطقی به نظر اومد . فقط نمی دونم آیا این کار فقط در زمستان نباید انجام بشه ؟ یعنی در فصل های دیگه منعی نداره ؟ غدا دادن به حیوانات دیگه چطور نباید انجام بشه ؟
من خودم در مورد غذا دادن به گربه ها که چند سالی ست در تهران خیلی رایج شده موافق نیستم چون همیشه این احساس و داشتم که این کار باعث میشه گربه ها از سیستم طبیعی زندگی شون خارج بشن و آن چه که الان می بینیم خیلی وابسته شدن به آدم ها .
هر چند که تعداد زیادی از آدم ها این امر و حمایت از حقوق حیوانات می دونن .
در مورد دلسوزی هم نمونه ای که برای من ملموس هست در مصداق خانواده ست . می بینم که در دو سه دهه ی گذشته والدین با توجه ها و دلسوزی های افراطی و به دوش کشیدن مسئولیت های بچه ها حتی تا سنین بالا باعث شدن که این نسل بسیار راحت طلب و گیرنده با خواسته های زیاد باشن بدون این که حاضر باشن کاری در قبال خواسته هاشون بکنن .
این و ضعف بزرگی می بینم که والدین با این باور اشتباه که ما نمی خواهیم فرزندمون سختی های ما رو بکشه ، به نظر نا خواسته و نا آگاهانه به مسیر نادرستی هدایت کردن بچه ها رو . و نتایج این موضوع هم بسیار مشهود هست .
در مورد کمک کردن هم من سال ها قبل این کارو می کردم و دلسوزی هم داشتم . اما الان حدودا 10 سال هست که از دید دلسوزی نگاه نمی کنم و کمکی هم نمی کنم مگر یه زمانی که قلبم بخواد .
در مورد کودکان کار که اصلا کمک نمی کنم و این کارو به شدت اشتباه می دونم . و گاهی که ازمن درخواست می کنن ، سعی می کنم با چند جمله حواس شون و به خودشون جلب کنم و این که روی توانایی ها و قدرت جوانی که دارن تمرکز کنن و تلاش کنن .
در نهایت خداوند و شاکر و سپاس گزار هستم و خوش حالم که در مسیر رشد و آگاهی هستیم .
اطمینان دارم با تغییر باورها و ایجاد باورهای مثبت و شناخت توانایی هایی که همه ی ما داریم ، جهان جای بهتری برای زندگی خواهد شد .
آمین یا رب العالمین
به نام خداوند بخشنده و مهربان
خب من قبلا اینقدر باورهای غلط داشتم خیلی دلسوزی میکردم یادمه اون محل کارم خیلی کمک میکردم مثلا غذا میگرفتم نزدیک ۱میلیون کمک میکردم به آدمهای خیابانی دیدم هرروز داره میاد وابسته شده بود منم میگفتم اگه ندم خدا حتما بدش میاد از من این حرف مال خیلی وقته که درک کمی از قانون داشتم دیدم روز به روز افراد دارن زیاد میشن و اینکه منم همیشه کمک میکردم بهترین غذا رو برای اون افراد میدادم خودم هیچ عدم احساس لیاقت✅
خودمو فراموش کرده بودم ✅
یه جورایی احساس گناه داشتم ✅
و اینکه ترس داشتم داشتم اگه ندم حتما خدا عذابم میده احساس دلسوزی ✅
ترس و نفرت ✅
الان تصمیم گرفتم دیگه اولویت خودم قرار بدم خودمو دوست داشته باشم و اینکه هرکسی باید راه خودش رو پیدا کنه تا هدایت بشه به مسیر درست
سلام استاد مهربان
سلام بر دوستان عزیزم در این سایت عالی
همه چیز خدا رو شکر عالی است
این فایل بسیار کوتاه بود اما بیار بسیار عالی بود
پر از نکته بود
واقعا استاد به عنوان یک راهنما عالی هستند و تا کنون من بهترین راهنمایی ها و بهترین نکات را یاد گرفتم
آنچه که من یاد گرفتم این بود
وقتی به یک فرد گدا و کسی که عادت کرده است به پول راحت و مفت به دست بیاورد مخصوصا گداها کمک می کنیم این سبب می شود که نه تنها به آنها کمک نمی کنیم بلکه سبب می شود که او از توانایی خودش استفاده نکند
دقیقا من بخاطر تضاد ها و مشکلاتی که در زندگی من به وجود آمده است بزرگ شده ام و توانسته ام به رشد برسم
یاد بگیرم که آگاهانه به دیگران کمک کنم
از روی دلسوزی و ترحم به کسی کمک نکنم
بیش از حد نباید محبت کرد
همه چیز سرجای خودش باید انجام بشود
ممنون استاد عزیز از این فایل عالی و زیبا
ممنون از خدای زیبایی ها
سپاس از خدای زیبایی ها
سلام استاد وقتتون بخیر
این فایل نشانه امروز من بود و من نمیدونم چندین و چندبار باید این فایلها رو گوش بدم و انقد بشنوم تا عادات بدم کم بشه و از بین بره
ساعتها وقت میذارم و گوش میدم اما از هزاران ضرری که ندونسته از این آگاهی ها داشتم جلوگیری میگیری و هزاران نفع و برکتی به من میرسونه که حاصل دانستن و عمل کردن این آگاهی هاست !
من بارها سر دلسوزی بیجا حتی روابطم رو از دست میدادم و طرد میشدم و افرادی که در برهه ای از زندگی در حال پیدا کردن خودشون و مسیرشون بودن نمیشد به زور دستشون رو بگیری و بیاریشون تو راهی که تو فکر میکنی درسته !!
یاد حضرت ابراهیم افتادم که زن و بچه کوچیکش رو رها کرد تو بیابون و رفت پی الهامی که بهش شده بود و با این ایمان و توکل و باور که خدایی که خدای منه و منو هدایت میکنه اونها رو هم رها نمیکنه!
و من چقدر آرزو دارم به این یقین و اطمینان قلبی برسم
استاد بارها روابطم رو از دست دادم بخاطر دلسوزیهای بیجا ! و حتی طرد شدم و این دلسوزی چقدر تو فرهنگ ما پسندیده بود ! بارها به آدمهایی کمک میکردم و چه پولهایی خرج میکردم و میفهمیدم دروغ بوده حتی به آدمهایی که نمیشناختم حتی از فضای مجازی و حتی تمام پولهایی که داشتم که برای رشد خودم بود برای لذت و نعمت زندگی خودم بود !
الان نظرم عوض شده درباره کمک کردن
من با پیشرفت خودم میتونم به آدمها به طرق مختلف کمک کنم
وقتیکه خودم داشته باشم
و اونم نه در حدی که لطف مکرر بشه حق مسلم !
شاید کامنت نوشتن ساعاتی وقت منو بگیره اما رفتارهایی که درون من عوض میشه بارها و بارها از ضرر رسوندن بهم جلوگیری میکنه و واقعا ارزشش رو داره
ارزش داره که من رو خودم کار کنم و همه چیز رو از خودم ببینم و خودم رو مرکز بدونم
فکرم رو
تصمیماتم رو و تجربیاتم رو عوض کنم و نتایج بهتری بگیرم
استاد
ممنونم از اینکه این آگاهی ها رو برای بهتر زندگی کردن ما به اشتراک میگذارید
سلام استاد عزیزم . دقیقا من هم تجربه مشابه دارم از رابطه پدرشوهرم و همسرم و همچنین رابطه مادرم با خواهرم هر دو مورد هم خواهرم و هم همسرم به خاطر کمک های بیش از اندازه والدین اسیب های زیادی دیدن ، باعث شد عزت نفسشون کم بشه استعدادها و توانایی هاشون رو نادیده بگیرن ولی خداروشکر با اموزش های سایت کم کم اگاه شدیم و خودمون رو با تغییر باور ها به فرکانسی رسوندیم که در حال حاظر هم پدرشوهرم به همسرم مطمئن شده در حوزه کسب و کار . و هم مادرم برخورد بهتری با خواهرم داره . دقیقا گاهی محبتها مثل دوستی خاله خرسه اس و فایده ای به حال ادم نداره که هیچ بلکه انسان متضرر هم میشه . ممنون ازتون به خاطر این ویدیو فوق العاده
سلام وقت بخیر
یه داستان از زندگی خودم میخوام براتون بگم
زمانی که برادر بزرگ من تصمیم گرفت به خدمت سربازی بره , اموزشی خود در شیراز و یگان خود را در بوشهر گذراند , ما در تهران زندگی میکنیم , برادرم زمانی که در بوشهر خدمت میکرد در تابستان گرم ان شهر و دوری از خانواده باعث شده بود شرایط سختی را سپری کنه و یادم میاد مرتب به مادرم میگفت که کاری براش کنه تا انتقالی بگیره بیاد تهران , مادر من هم از روی دلسوزی به کسانی که میشناخت گفت تا برای برادر من کاری انجام دهند تا به تهران بیاد و در اینجا خدمت کنه , موفق هم شد و انتقالی برای برادرم فراهم شد و بعد از ١١ ماه خدمت اتقالی گرفت به تهران , ولی از زمانی که به تهران اومد دیگه خدمت نرفت و سرباز فراری شد, بعد از سال ها همیشه این خلع در ذهنش بود که ای کاش در همان بوشهر خدمت خودم را تمام میکردم
در حال حاضر برادرم در قید حیات نیست
نوبت به من رسید که خدمت برم
من بعد از ٢ ماه خدمت بهم گفته شد که به دلیل لاغری که دارم میتوانم معاف شوم , فقط دکتر مربوطه به من گفت 4 کیلو برای معاف شدن وزنم زیاد است , اگر بتوانم این 4 کیلو را در عرض ٢ هفته کم کنم معاف میشوم , من هم تصمیم گرفتم که ٢ هفته هیچ غذایی نخورم تا این 4 کیلو کم شود , فقط در طول این ٢ هفته خرما و اب میخوردم که زنده بمونم , بعد از دو هفته که به شورای پزشکی رفتم با یه حال کاملا خراب و مریض چون ٢ هفته هیچ غذایی نخورده بودم و این باعث ضعف شدید در من شده بود ولی موفق شده بودم که معاف شم , قسمت اصلی داستان اینجاست که بعد از 45 روز استعلاجی من اقدام کردم به تسویه حساب با ارتش و گرفتن کارت معافی , ولی بعد از کلی تلاش موقعی که کارت معافی من را میخواستند صادر کنند , به من گفتن که شما اشتباهی معاف شدی و این قانون در حال حاضر نیست , من در ان لحظه نمیدانستم باید چیکار کنم , انگار دنیا روی سرم خراب شده بود , بعد از این همه تلاش حالا باید از اول خدمت میکردم , من هم تصمیم گرفتم که دیگه ادامه ندهم, و همه کل خانواده میگفتن که حق داری عزیزم , موقصر تو نبودی , یه چند ماهی گذشت ولی من با این خلع که خدمتم نصفه مونده خیلی زجر میکشیدم , تا اینکه یه روز خواهرم بر عکس حرف بقیه که بهم حق داده بودن , گفت که باید بری خدمت وگر نه هیچ وقت به اون ارزوی سفر به خازج از ایران نمیرسی , خیلی فکر کردم که تونستم تصمیم بگیرم که با همه ی اتفاقاتی که افتاده دوباره از اول خدمتم را شروع کنم و تمومش کنم , این کار را انجام دادم , درسته که خیلی سخت بود ولی ارزش اینو داشت که بعد از اتمام خدمتم اولین سفرم به ترکیه بود , هر لحظه که در ترکیه قدم میزدم به خودم میگفتم که شهریار دمت گرم ارزششو داشت , من شروع خدمتم سال ٩٠ بود و اتمام ان ٩٣ ,الان هر بار که پاسپورت خودم را میبینم خیلی شکر گذار هستم و احساس قوی بودن بهم دست میده
ممنون که وقت گذاشتید و داستان منو خوندید
خوشحال میشم نظر دوستان را هم ببینم
افرین به تو شهریار باید به خودت افتخار کنی
وقتی ما شجاعت بخرج میدیم و برای اهدافمون بها میپردازیم نه تنها به خواستمون میرسیم بلکه دیگه اون آدم سابق هم نیستیم یه ادم جدید یکی قویتر یکی باشهامت تر یکی پردل و جرعت تر و شیرتر میشیم
درتمام طول داستانت معلول هایی که اتفاق افتاد همه به یک علت برمیگشت اونم قوانین ثابت و بینظیر کیهان !
از خوندن ردپات بسی لذت بردم هرکجا که هستی شاد ، پیروز وسلامت باشی
سپاس فراوان از شما خانم فاطمه عزیز , ممنونم از تشویقتون
بعضی وقت ها اتفاق هایی در زندگیمون رخ میده که همون موقع درک نمیکنیم که چرا اون اتفاق افتاده , ولی با گذر زمان حکمت اون کار را متوجه میشیم و اتفاقا خیلی هم خدارو سپاس گزاریم بابت اون اتفاق.
منم ارزو میکنم همیشه شاد و سلامت و ثروتمند باشید