دلسوزی بی جا | به کبوترها غذا ندهیم! - صفحه 26
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-28.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2015-12-11 21:21:172021-11-09 07:54:07دلسوزی بی جا | به کبوترها غذا ندهیم!شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خداوندی ک هرلحظه درحال هدایت ماست😍
سلام خدمت عزیزانم
دقیقا حرفاتون همش درسته اصن شکی درش نیست چون حرف خداست
من خیلی فک کردم برامثال یادم اومدبه بابام ورفتارش بابرادرام
پدرم همیشه برادرکوچیکموحمایت میکردهمیشه حتی چندباررفت بره سره کاراونموقع بچه بود ۱۰سالش بود بااینکه شرکتی بودیم ولی دوس داشت دستش توجیب خودش باشه پدرم نذاشت وگفت من مهندس شرکت نفتم توبری روزنامه بفروشی هرچی بخوای خودم بت میدم ونمیخوادبری واگ بابراردم دعواشون میشد ک حق بابرادربزرگ بود بابزرگ دعوامیکردومیگفت باید وایسی تاکوچیکه توروبزنه وخلاصه رفتارشم بابزرگ این بود ک بایدبری سرکارخودت خرجتودربیاری من بت نمیدم وخلاصه الان برادربزرگم ک ازدواج کرده خوشبخته سره کاره وضعیت مالیشم خداروشکرخوبه دستش توجیب خودشه ولی برادرکوچیک اول ک نمیرفت سرکارب زور دیگ گفت میرم ولی سرهرکارمیره بابهونه ول میکنه نمیره ومیگ ن سخته ن اون ابروشوخم کرد ن این رییسش فلانه و باپدرمم همیشه دعواداره ک وظیفته بم پول بدی هرچی میخوام بخرم وخلاصه وضعی دیگ دوستان خودتون نتیجه گیری کنین ک جریان چیه ومانباید حمایت بی جاکنیم وخوشحالم دراین موقع ک هنوبچه هام کوچولوهن این مسئله ب نظرمن حیاتی رویادگرفتم
استادواقعاازتون ممنونم
درپناه الله یکتاشادوپیروزباشید🥰😍😘
به نام خدای مهربان سلام استاد 🌹
⬅️من هم خیلیا رو دیدم که با گدایی و کمک گرفتن از دیگران هیچ پیشرفتی نکردن که هیچ روز به روز اوضاع بد تری دچار میشدن
این هم فقط بخاطر ترحم بقیه بوده و اونا تنبل بار اومدن
☢واقعا چقدر خوبه مدرسه کسب و کاری راه بیفته و اونایی که واقعا دوست دارن رشد کنن رو با هزینه خیلی کم آموزش بدیم که اونا هم مثل بقیه پول در بیارن و روزی شونو از الله یکتا بخوان
صاحب مغازه ما همیشه وقتی میاد تو مغازه میگه
🧡خدایا به امید تو نه به امید بنده تو💚
این جمله واقعا آرامش بخشه
💢من این ایده رو دوست دارم که وقتی به استقلال مالی برسم مقداری از پولم رو به معلم هایی که تو مناطق دور افتاده تدریس میکنن اختصاص بدم تا بدون دقدقه مالی باعث گسترش علم و سواد تو همه جای کشور بشن❇
خدایا سپاسگذارم که این فایل عالی رو از بخش نشانه امروز من پیدا کردم ♥️
سلام به استاد عزیزم
من پسرم زمانی که دبیرستانی بود به رشته تحصیلی اش علاقه ای نداشت..و هر روز غیبت می کرد و از درس جا می موند.
و من هر بار زنگ می زدم به مدیر مدرسه که پسرم مریضه نمی تونه تا چند وقت دیگه بیاد.
و موقع امتحان هم کلاس خصوصی برای تموم درس هایش می گرفتم.
الان که ۲۲ ساله می باشد وابسته به اطرافیان هست و دایم تو خونس.
هر چی بهش می گم برو بگرد ی جایی پیدا کن تا حرفه ای و تجربه ای کسب کنی .اصلا انگار نه انگار.
به قول استاد من و پدرش مانع از رشدش شدیم.
از خدا می خوام هر خواسته ای دارید بهترین ها رو بهتون بده.
به نام خداوند یکتا
خداوند سپاس گذارم هر روز بهتر و هدایت میشوم خداروشاکرم که بهترین هارو داشتم در مورد این موضوع این فایل من حدود سال ۹۱ به زیر صفر دقیقان زیر صفر رفتم یه سوپر مارکت راه انداختم و خداوند کمکم کرد تا بتونم انجام بدم باورتون نمیشه که قانون چه خوبی عمل میکنه من در سال ۹۱ با هیچی رفتم نزدیک ۱۷۰ میلیون وسیله که خداوند هدایتم کرده بود و طرف حاظر بود به من اعتماد داشت هفته ایی ۵۰۰ تومن بیاد طلبش بگیره خدایا شکرت اصلا باور نکردنی بود من از روی دلسوزی دو تن از نزدیکانم رو آوردم یکی برادرم و یکی از برادر دوستم بود که آورده بودم ازم تقاضای کار کردن البته بعد از یکسالی که خودم کار میکردم همه چیز خوب بود انرژی داشتم نمیدونید تا اینا اومدن پیش من و درخواست کردن کار کنن در سال دوم بود من در ۶ ماه اولی که گرفته بودم همه چیز رو تسویه کردم همه بدهکاری هامو من به صاحب مغازه گفتم من پولی ندارم اگر به من مهلت بدین من درست کنم که اونم قبول کرد داستان مفصل هست و خودتون تجربه کردین باور کنید من سال سوم از طریق برادر و رفیقم به ورشکستگی افتادم خداروشاکرم که این برامن درسی شد تا اینکارو نکنم من بفهمم که توان کمک به دیگران رو ندارم به قول استاد عزیزم ما عاجزیم به کمک کردن دیگران خداروشکر میکنم صد هزار مرتبه که خداوند مثل یک استاد هدایت میکنه درس میده تا مارو رشد بده خدارو شکر میکنم
خداوندا مارا به راه راستت هدایت فرما راه کسانی که به آنها نعمت بخشیدی نه راه کسانی که برآنها غضب کردی نه گمراهان
دوست دار خانواده عشق به الله در پناه الله یکتا شاد سعادتمند باشید دوستون دارم❤
سلام خداقوت
پدر من که خیلی هم دوسش دارم و غلامشم یک آدم فوق العاده دلسوزه فوق العاده
یعنی امکان نداره گدایی از کنار پدر من دست خالی رد بشه. بیرون نمیتونه غذا بخوره چون همش نگرانم نکنه یکی ببینه و دلش بخواد. علاوه بر اینها من احساس میکنم که با ظرفش هم راحت نیست.
هر کسی که اونو میشناسه دوستش داره ولی خودش خودش رو دوست نداره. معتقده که من متولد سال سگ هستم:
یعنی به همه کمک میکنم ولی هیشکی به من کمک نمیکنه. برم سر اصل موضوع…
کوچک ترین عموی من استاد کار نقل پزی بود، فوق العاده مهارت و زور داشت به تنهایی قادر بود در یک مغازه همزمان نقل و نبات تولید کنه و همزمان بفروشه. کسانی که با کار تولید نقل و نبات آشنا هستند میدونن که چقدر کار سختی است. فکرشو کنید به صورت تنی باید شکر رو ذوب کنی بعد نبات درست کنی و از باقی مانده شم نقل.
این عموی ما داشت زندگی شو میکرد تازه ازدواج کرده بود و برای یکی کار میکرد (مغازه نداشت)
یک روز بدون خانمش اومد خانه ما… من توی اتاقم بودم چیزی از صحبتاش با پدرم نشنیدم ولی چند وقت بعد فهمیدم که پدرم تصمیم گرفته خانه کرج ما (که اون موقع ۱۰۰ میلیون بود و الان ۴ میلیارد) رو بفروشه و یک مغازه نقل پزی بزنه!
بعد ها فهمیدم که مثل اینکه صاحب کار عموم باهاش مشکل داشته و پدرم خواسته با این کار به عموم کمک کنه حالا کنارش ی بیزینسی هم بکنه!
گذشت،…
ما خانه رو فروختیم و نقل پزی زدیم.
ترکوند!!!
وحشتناک میفروخت. اصلا نمیزاشتن محصول تولید بشه… سفارشات تنی پیاپی داشتیم.
کارش بینظیر بود کیفیت در حد. یک نفری اندازه سه نفر کار میکرد.
این عموی ما دو ماه طبق قول و قراری که طی کرده بودیم به ما پول داد بعد از دوماه دیدیم کمتر و کمتر به ما پول میده.
تا جایی که بدهکار شکر فروش شد!!!
مگه میشه، فروش ما بینظیر بود.!
تو نگو با این پولای دخل مغازه هر شب پارتی راه انداخته و شدیدا معتاد شده، طوری در فساد غرق شد که زنش رهاش کرد .
تا حدی خراب کاری کرده بود که ما پول بدهی رو با فروش تجهیزات مغازه دادیم. و مغازه جمع شد.
خانواده ما ۱۰۰ میلیون ضرر کرده بود.
عموی من به شدت معتاد شده بود.
بعد از یکسال متاسفانه عموی من به دلیل مصرف مواد مخدر از دنیا رفت( در سن ۲۸) سالگی.
*دلسوزی بیجا ممنوع!
* به کبوتر ها غذا ندهید…
سلام وقتتون بخیر.یادمه سالها پیش دانشجوی رشته ام بی ای بودم.درس فناوری اطلاعاتمون کتاب بسیار قطوری داشت.استاد هم عادت داشت که هر هفته امتحان بگیره و همین باعث شده بود این درس رو در طول ترم جدی بگیرم.یادمه تو یکی از جلسات سوال بسیار خوبی از استاد پرسیدم که نتیجه مطالعه خوبم بود و باعث تعجب هم کلاسی و هم خونه ایم شد.براش عجیب بود که این درس رو جدی گرفتم.بعد اون جلسه بهم گفت “میدونی تمامی سوالاتی که استاد امتحان میگیره تو گروه ایمیلیمون موجوده و استاد ترم قبل همه رو تو گروه فرستاده”.تازه اینجا یادم اومد که از ترم قبل سوالایی که این استاد برای دانشجوهاش میفرستاد رو دارم.و همین باعث تنبلی شدید من شد و از اون به بعد دیگه اون درس رو نخوندم.قبل هر جلسه تند تند سوالات و جواباشون رو میخوندم و نمره عالی هم میگرفتم ولی دریغ از ذره ای علم که بمن اضافه بشه.به نظرم این یکی از نمونه های محبتی بود که هم کلاسیم میخواست بکنه ولی به ضرر من تموم شد.ممنونم از شما🌷🌷🌷
سلامبهخداوندو
بهاستادگرامیوتماماعضایگروهعزیز
واقعاگلگفتیداستادجان
مثلتمامیخانوادههاییکهبایک
بیمارمعتادزندگیمیکنندوبهخاطر
اینکهارامشلحظهایشونرو
میترسندبادادوبیدادهای
بیمارشونازدستبدنهروقتاون
بیمارمیادوازشوندرخواستپول
یااینکهکارهایاونوبراشانجامبدن
بقیهبهخیالاینکهبدبختگناهداره
یااینکهحالاحوصلهدادوفریادشو
نداریمهرکاریبراشمیکنند
وحتیخانومهاییرومیشناسمبه
خیالاینکهشوهرویاپسرشونو
میخوانکمککنندبهجایاونا
مسئولیتهایاینافرادروبهدوش
میکشندوعلاوهبرتماممسائلی
کهخودشونتوی خونهوبچهداری
نظافتوپختپزدارندفکرمیکنند
دارندبااینکارااوضاعزندگیشون
روبهراهمیشهغافلازاینکههرروز
بهتنبلیوتنپروریوبیمسئولیتی
اینافرادکمکمیکنندوهمیشه
مینالندکهچراشوهرمنویاپسرم
ویابرادرموحتیفرزندایدخترمونبهفکر
مانیستندواینکهبدترازاینهمه
چیوتقصیرخداوتقدیرمیزارن
وقتیچنینکساییهستندواقعا
چیمیشهگفتکهتازهخرجنکردن
ودرخواستواجباتزندگیشونماز
شوهروافرادمسئولزندگیشونم
وقتیندارندبهحسابقناعتوصرفهجویی
میگذارند
وچهقدردلممیخوادبگم
عزیزانمشما
کارهایخودتخوبانجامبده.
ولیحتیاگرچندوقتماینشوهرویاپسر
ویاهرکیمسئولمخارجزندگیته
توروبهسختیانداختبازمازخودش
بخواهتاکارشوانجامبدهوتوتقاضا
هاییکه.مربوطبهخریدمایحتاج
خونهوخودتوبچههاتروباصبوری
ازهمونبخواهوپانشوبروبهجای
اونکارهاشوانجامبدهفقطباصبوری
بگذاراونمبهتواناییهایخودش
پیببرهضعیفشنکنفکرنکن.
اگهبهجایاونقرضکنیویاکارکنی
خیلیخوبی…نهبدترینکاراینه
کهفکرمیکنی…
بایداونمسئولیت
زندگیشوخودشبهعهدهبگیرهواین
سختیرواگهباحوصلهبگذرونی.
خیلیبهترهتااینکهیهعمربهجای
اونکارهاروانجامبدی.
خدایامتشکرم
کهبهمناموختیخودماگرکارهاووظایفم
روانجامندمنبایدمنتظردیگران
باشموبااینطرزفکروباورقویتر
شدموبازمشکرتازاینکه.وقتی
گذاشتمبقیهخودشونبهوظایفشون
عملکنندومن.واردحریمفکریو
کاریاونهانشدمدیگرانهموظایفشون
وخیلیبهترازاونوقتیکهمن
بهجایاونهاانجاممیدادمیاد
گرفتندوعملکردندوحالاهممن
شادتروراحتترموهماونهاقویتروبا
عزتترشدندوخودشونوپیداکردند
وارامشخیلیبهتریدرزندگی
اونها.ومنوجودداره…
خدایامتشکرمکهمرافردیعزتمند
وقدرتمندومسیولیتپذیرکردی
وافرادزندگیمراهمخودتبهوظایف
وزندگیبهتراشنامیکنی.
زندگیکنوبگذاردیگرانهمخودشان
زندگیراتجربهکنند.
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیزم و همهی دوستان این خانواده صمیمی یکتاپرستان
استاد منم موافقم که باید به افراد کمک نکنیم، منم قبلاً هر وقت گدایی میدیدم خییییییییلی عذاب وجدان داشتم که حتماً باید کمکش کنم، اما از وقتی که با شما و درس های شما آشنا شدم یاد گرفتم که دگه کمک نکنم، و بزرگترین کمک من فقط و فقط همین می تونن باشد که بهش کمک نکنم، تا طرف راهشو پیدا کنه، و رشد کنه، موفق بشه، حتی اگه اون شخص پسرم باشه، من با کمک نکردنم، خییییییییلی بهش کمک می کنم، چون مستقل میشه، چون رشد می کنه چون خودش مسیرش رو انتخاب می کنه، خدایا شکرت که درس امروز رو هم توسط عباس منش یادم دادی و تو بیشتر از من می خواهی من رشد کنم ، خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
استاد متشکرم متشکرم متشکرم از درس امروز.
سلام به استاد عزیز و فایل های بی نظیرشون
و سلام به دوستان هم فرکانسی بزرگوار
من تو مسیر راه خانه و محل کارم اکثر اوقات یک پیرمردی رو میدیدم و اکثر اوقات هم بهش پول میدادم جوری شده بود که اگه منو میدید وایمیستاد یعنی خیالش راحت بود که من بهش پول میدم یادمه یک روز تنها پولی رو که تو جیبم بود بهش دادم و خودم هم نمیدونستم دقیقا تا چند روز دیگه پول دستم میاد.
خلاصه این ماجرا تا مدتها ادامه داشت تا اینکه یک روز طبق معمول همیشه که منو دید خوشحال و خرم وایستاد که من بهش پول بدم من هم بی تفاوت از کنارش رد شدم و تو دلم گفتم این ادم اگه اینقدر امیدی به من داره که پولش میدم به خدا امید داشت حالا ثروتمندترین مرد شده بود .خلاصه فکر کردم با این پول دادن ها باعث میشم که عوض امید داشتن به خدا به من امید داشته باشه و دیگه بهش پول ندادم
ما خیلی وقتا از این کارها میکنیم که به دیگران کمکهای نادرست میگنیم دوستم همسایه ای داشتن که وضیت مالیشون خراب شده بود و چند دفعه به دوست من مراجعه کرده بود برای کمک و دوستم هم کمکهایی به انها کرده بود و کمکها کم کم زیاد شدوقتی به دوستم میگفتم کارت اشتباهه این کار نکن میگفت اگه کمک نکنم خیلی عذاب وجدان منو میگیره اخه گفتن کسی رو از در خانه ات ناامید بر نگردون و با این عذاب وجدان و احساس گناه خلاصه کار به جایی رسید که طرف حتی،وعده های غذایشم میامد از ذوست من میگرفت .دوستم
خودش هم دیگه خسته شده بود میگفت کار به جایی رسیده هر چی توی خانه من دید میخوادش.یک روزدوستم بهش گفته بود خوب چرا شوهرت سر کار نمیره پول در بیاورد؟
گفته بود حقیقتاش امروز میخواست بره موتورش خراب شد گفت حتما خدا نمیخواد من برم سر کار حتما حکمتی توی خراب شدن موتورم بوده و برگشت توی خانه و خوابید.حقیقت این بود که خیالش راحت بود خانمش میره از این همسایه و ان همسایه وعده های غذاشو جور میکنه دیگه چه نیازی به کار کردن .ما با این عذاب وجدانها و احساس گناه های الکی هم به خودمون هم به دیگران ضربه میزنیم .
با عرض سلام و خدا قوت خدمت استاد عزیزو گروه عباسمنش
خدارو شاکرم که با گروه عباسمنش و استاد عزیز آشنا شدم .
حقیقتا ی شیرینی فروشی داخل محله ما چندین سال کسب و کاری داشت ولی بیجا میبخشید مثلا هرکسی میومد بهش شیرینی های کم مونده و یا تازه میداد و انقدر اینکار رو ادامه داد که متاسفانه خودش ورشسکت شد. . این مغازه رو با لطف خدا ما از ایشان خریداری کردیم و اوایل نمیدونستیم که به چه صورتی هست ولی مشتریان این مغازه بیشتر همین متکدیان بودن . و ما از یکجایی به بعد دیگه به نیت کمک کردن بهشون ندادیم و واقعا این کار رو قطع کردیم و واقعا الان به صحبت های حقیقی و عالی شما رسیدم . باز هم خدارو هزاران مرتبه شاکرم که با شما و گروه عزیزتون که نعمتی برای ما هستید اشنا شدم