آیا خداوند مانند یک مادر مهربان عمل می کند؟

آگاهی های توحیدی این فایل را با تمرکز بشنوید، در آنها تأمل کنید و از آنها نکته برداری کنید. سپس به وسیله “قوانین بدون تغییر خداوند” و “نحوه اجرای توحید در عمل”، که در این فایل درک کردید، تجربیات گذشته، رفتارها و عملکرد خود را مثل ایکس -ری بازنگری کنید و در بخش نظرات این فایل، این موارد زیرا را با جزئیات بنویسید:

1) با توجه به درکی که از “شناخت صحیح خداوند و اجرای توحید در عمل” از آگاهی های این فایل داشتید و “الگوهای رفتاری” که در خود یافتید، فکر می کنید دلیل یک سری موفقیت های شما چه بوده و دلیل یک سری تقلاها اما به نتیجه نرسیدن ها، چه بوده است؟

2) جزئیات تجربیاتی را بنویسید که: به جای بهبود دادن ضعف های ایمانی و شخصیتی خود، سپس هدایت خواستن از خداوند و حرکت کردن، خداوند را مثل مادر مهربانی تصور کردید که هوای فرزند ضعیف تر را بیشتر دارد و با این توهم که خداوند مثل مادر مهربان، بی ایمانی، ضعیفی و شرک شما را با مهربانی اش جبران می کند، زحمت ایجاد هیچ بهبودی را در باورها و عملکرد خود ندادید. سپس این نگرش شرک آلود چه عواقبی برای شما داشت و این شناخت نادرست از خداوند، چه بلایی به سرتان آورد؟

  • مواردی را ذکر کنید که در مواجه با تضاد، پیام خداوند را نفهمیدید و همان روند محدود کننده قبلی را ادامه دادید تا جاییکه که آنقدر بلا سرتان آمد که مجبور به تغییر شدید چون راه دیگری نداشتید؟
  • مواردی را ذکر کنید که: با وجود نشانه های بسیار خداوند برای تغییر و بهبود ضعف های شخصیتی، همچنان به همان شیوه قبلی ادامه می دادید و منتظر نتایج متفاوت از قبل هم بودید؟! حتی در آخر هم چون تغییری در اوضاع ایجاد نشد، به این نتیجه رسیدید که:
    • خدا ظالم است و صدای شما را نمی شنود؛
    • یا درست است در این جهان شرایط سختی دارم اما خداوند پاداش مرا در آن دنیا خواهد داد؛

3) درباره تجربیاتی بنویسید که برعکس، سعی کردید به جای نگاه احساسی به خداوند، قوانین این نیرو را درک کنید، روی بهبود شخصیت خود کار کنید، ایمان و توکل خود را تقویت کنید، هدایت بخواهید و با توکل حرکت کنید. بنویسید به خاطر استمرار در این مسیر تفکری، چه پاداش هایی دریافت کردید؟

  • مواردی را ذکر کنید که: در مواجهه با تضاد، پیغام خداوند را فهمیدید، تغییرات و بهبودهای لازم را ایجاد کردید، هر بار سریعتر از قبل نشانه ها را تشخیص دادید، هر بار شرک ها را بیشتر تشخیص دادید و به اجرای توحید در عمل نزدیک تر شدید، به صورت مستمر  باورها و عملکرد خود را بهبود بخشیدید و به همان نسبت، هم هدایت ها شفاف تر شد، راهکارها سریعتر آمد، تضادها به نفع شما تمام شد و حل آن مسائل، شما را در تمام ابعاد رشد داد.

4) اکنون که قوانین خداوند را فهمیدید – این مقدار از درک اجرای توحید در عمل – شما را به چه نتیجه ای رسانده و چه تصمیمی گرفته اید؟

برنامه شما برای هماهنگ شدن با قوانین بدون تغییر خداوند و ایجاد عملکرد توحیدی چیست؟

چه برنامه ای برای ایجاد تغییرات بنیادین در رفتار و شخصیت خود دارید به نحوی که به عملکرد توحیدی نزدیک تر شود. خواه درباره روابط عاطفی، درباره مسائل مالی، درباره سلامتی جسمانی و…

کلید:

تغییر شرایط زندگی از تغییر شخصیت درونی آغاز می شود و تغییر شخصیت نیز از این نقطه آغاز می شود:

شنیدن آگاهی های خالص و سازنده؛ تفکر در آنها؛ بررسی تجربیات و رفتارهای خود با ذره بین این آگاهی ها و سپس رسیدن به یک تصمیم برای ایجاد بهبود در رفتار و شخصیت و اجرای آن تصمیم.

فکر کردن و نوشتن تجربه های تان در این موضوع و خواندن تجربه های سایر دوستان، کمک می کند تا قوانین خداوند را بهتر بشناسیم و بهتر اجرا کنیم.

منتظر خواندن تجربیات سازنده شما هستیم


منابع کامل درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی

اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره کشف قوانین زندگی

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری آیا خداوند مانند یک مادر مهربان عمل می کند؟
    441MB
    61 دقیقه
  • فایل صوتی آیا خداوند مانند یک مادر مهربان عمل می کند؟
    60MB
    61 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

402 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «محمدصادق امام بخش زاده» در این صفحه: 2
  1. -
    محمدصادق امام بخش زاده گفته:
    مدت عضویت: 1555 روز

    به نام خدایی که جهان را با قوانین‌ بدون تغییر خلق و اداره می‌کند

    سلام به استاد عزیزم. خیلی خوشحالم که این فرصت رو خدا بهم داد که بتونم در مورد این فایل بنویسم.

    استاد عزیز بابت تمام فایل‌های ارزشمندی که تا به امروز آماده کردید ازتون سپاسگزارم چون هر کدومشون مسائل و نعمت‌هایی که اگر در طول زمان بسنجیمش بی شمار بوده رو به من هدیه داده و توهمم نیست این نعمت‌ها قبلا تو زندگیم نبوده ولی الان هست و یک چشم بینا و آگاه می‌تونه این اتفاقات رو ببینه و ارتباطشون رو با باورهایی که فایل‌های شما در ما ایجاد کرده درک کنه. من قبلا این چشم بینا رو نداشتم و خیلی نشانه‌های ریز و تغییراتی که در زندگیم رخ داده بود و نمیدیدم و میگفتم پس کو نتیجه. در صورتی که باید نتایج هرچند کوچک رو هم ببینی. اگه یک روز یک نفر باهات بهتر از قبل رفتار کرد این نتیجه‌است و به خاطر این بوده که روی افکارت کار کردی و باید این نتایج هرچند کوچک رو هم ببینی و بابتشون سپاسگزار باشی هم از خدا هم از استادی که زمان و انرژی ارزشمندش رو گذاشته و این فایل رو برای تو اماده کرده که ازش استفاده کنی و زندگیت رو به شکل بهتری خلق کنی. پس استاد عزیز باز هم از شما سپاسگزار هستم که به بهبود زندگی ما کمک فوق العاده عالی ای کردی.

    مثلا یکی از نتایجی که امروز درک کردم تو زندگیم دارم از دوره شیوه‌ی حل مسائل میاد. جایی که شما گفتید خیلی‌ها میگن این کسب و کارها و خدماتی که ایجاد شده در جهان، باعث شده که دیگه ایده‌ای نباشه که من بخوام کار کنم و بازارها توسط افراد قدرتمند کسب شده و من الان باید چی کار کنم. دیگه ایده نیست. دیگه فرصت نیست. که این از باور کمبود میاد و شما گفتید نه اتفاقا هر کسب و کاری که میاد باعث میشه فضا برای تولید ثروت چند برابر بیشتر بشه و من اینو باور کردم، با الگوهایی که گفتید. گفتید یک ماشین که تولید میشه هزار تا کسب و کار ایجاد میشه که مشکلات و مسائل اون ماشین رو حل کنن و خدمات بیشتری براش فراهم کنن و همین باعث میشه کار بیشتر بشه. یکی براش کفپوش میزنه، یکی براش کارواش میزنه، یکی براش جا موبایلی میزنه و هزار تا چیز دیگه، یا مثلا تلگرام ایجاد شده باعث شده کلی کسب و کار جدید شکل بگیره، مثل همین ربات های تلگرامی که فضا براش ایجاد شده و تا قبل از تولد تلگرام نبود و این نشون میده با هر تکنولوژی و هر خدمات و هر محصولی که تولید میشه فضا برای تولید ثروت بیشتر میشه. کار بیشتر میشه. ایده بیشتر میشه. این باور باعث شد که من در مورد هوش مصنوعی هم همینطور فکر کنم. برخلاف افراد که میان میگن هوش مصنوعی اومده و ما رو از کار بیکار میکنه من گفتم نه اتفاقا فضا رو برای تولید ثروت بیشتر میکنه و اینو تکرار کردم با خودم و گفتم حرف این افراد رو باور نمیکنم بلکه حرفی که استاد گفته رو باور میکنم فراوانی رو باور میکنم و امروز دیدم که من دارم از طریق هوش مصنوعی ثروت آسانی رو تولید می‌کنم در صورتی که خیلی ها اصلا ازش درآمدی ایجاد نمیکنن چون فکر میکنن از کار بیکارشون میکنه. حالا من اگر باورهام قوی بشه از این ابزار میتونم واقعا ثروت بیشتری تولید کنم و این ابزار داره فرصت ها رو برای خلق ثروت بیشتر و بیشتر میکنه و اینطور نیست که ما رو بیکار کنه اتفاقا کار رو بیشتر از قبل میکنه و فرصت درآمدی زایی رو بیشتر و بیشتر میکنه.

    و اما در مورد این فایل، حقیقتش این هست که اگه بخوام در مورد تمام نکات مهم این فایل صحبت کنم کامنتم خیلی طولانی میشه.

    این فایل رو باید ازش زیاد استفاده کنم چون چند تا باور محدودکننده‌ای که خودم دارم رو در موردش صحبت کردید.

    باور به اینکه خداوند دلش میسوزه به حال ما و دل رحم هست. مانند یک مادر انسانی مهربان.

    باور به اینکه تا یک اتفاق بدی نیفته و من ضربه‌ای از جهان نخورم اتفاقات خوب نمی‌افته.

    باور به اینکه اگر ضعیف باشی خدا بهت کمک می‌کنه

    باور به اینکه خداوند حامی ضعفاست

    باور به اینکه یک اتفاق بدی باید بیفته تا من حرکت کنم. حالا یک بلایی سر خودم بیارم تا حرکت کنم. مخصوصا این باور چقدر من رو اذیت کرده و دقیقا مانند یک فردی هستم که سادیسم داره و یک اتفاق بد رو برای خودش ایجاد میکنه که مجبور بشه حرکت کنه. متاسفانه این الگو در خانواده‌ی ما وجود داشته و من با چشم خودم دیدم که کلا ما تا مجبور نشیم تغییر نمی‌کنیم. خواهرم بهم میگفت تو خیلی خوبی که کارهای لازم رو انجام میدی و پیشرفت می‌کنی ولی من تا مجبور نشم پیشرفت نمی‌کنم، در صورتی که خود من هم اعتقاد دارم که تا اجبار نباشه حرکت نمی‌کنم و تو بسیاری از زمینه‌ها مخصوصا زمینه‌های مهارتی و پول ساختن و من کم کار هستم. خداروشکر به خاطر استفاده از آموزه‌های شما – که خداوند من رو به سمت این آگاهی ها هدایت کرد تا زندگیم رو تغییر بدم – من سراغ وام قسط قرض نرفتم و سعی کردم که با امکانات فعلیم کار رو شروع کنم و ادامه بدم و به نیروهای درونی خودم تکیه کنم به مهارت‌هایی که خداوند الهام میکنه باید ازشون استفاده کنم و باورهام رو تغییر بدم تا همون مهارت‌هایی که دارم رو تبدیل کنم به ثروت.

    موضوع بلا سر خود اوردن در مورد من به این شکل هست که من در یک مسیر درست حرکت می‌کنم و یک سری نتایج می‌گیرم، مثلا روزی 2 الی 3 ساعت زمان میگذارم برای کار کردن روی باورهام حالا هر روز در مورد یک سری باورها هست که باتوجه به نتایجم احساس می‌کنم باید روشون کار کنم و انصافا بعد از اینکه کار می‌کنم نتایج به نسبت نتایج قبلیم بهتر میشه و میبینم که قانون جواب داده اما بعد از اینکه نتیجه رو دیدم ناخودآگاه شل می‌کنم و دیگه روی بهبودش کار نمیکنم و میگم خسته شدم یا بسه چقدر کار کنم یا فکر می‌کنم که این نتایج بالاخره طبیعی هست و کار نمی‌کنم و خداوند هم نتایج رو کم رنگ می‌کنه و من دوباره جدی میگیرم که باید روی خودم کار کنم و حرکت می‌کنم و این سیکل معیوب ادامه داره. در صورتی که من میخوام همیشه نتایجم خوب و پایدار باشه و حتی بهتر از این بشه بنابراین باید همیشه روی بهبود باورهام کار کنم تا همیشه نتایج خوب بگیرم نه اینکه یک روزهایی ثروت وارد زندگیم نشه و من بگم که باید حرکت کنم و روی باورهام کار کنم، اگر همون موقعی که درآمد دارم روی خودمم کار کنم اتفاقی که می افته این هست که این درامد پایدار میشه و هی بیشتر از قبل میشه.

    یا در مورد بحث توحید هم به همین شکل هست. من در گذشته خیلی خوب روی این موضوع کار کردم و عشقم شده بود توحید و باورهای توحیدی داشتن. الان اون اشتیاق قبل و به تبعش اون نتایج عالی رو ندارم. این دیدگاه توحیدی که استاد در موردش فایل‌ها گذاشته در زندگی من همه چیز رو عوض کرد. از عشق و محبت‌های عجیب و غریبی که از افراد دریافت می‌کردم، از رفتارهای نامناسبی که قبلا باهام میشد ولی حذف شد مثل بدقولی و بی معرفتی و .. که به خاطر حساب کردن روی دیگران بود، از احساس حمایت شدن توسط خداوند که داشتم و هر خواسته‌ای که از ذهنم رد میشد بهش دست پیدا میکردم و ایده‌هایی گفته میشد و آدم هایی که میومدن که به اون خواسته ذهنی من پاسخ بدن و من بهشون برسم و کارها رو برام انجام میدادن و.. ولی به مرور زمان نجواهای شیطان من رو از مسیر دور کرد و در طی مسیر یک احساس گناهی رو تجربه کردم که من با دیدگاه توحیدیم به دیگران ضربه زدم. خب یک موردش که کج فهمی بود مثل ناسپاسی از دیگران و تشکر نکردن بابت کارهایی که برات انجام دادن و میگفتم این نعمت رو خدا داده و بعد فهمیدم اشتباه هست و اصلاح کردم. یا مثلا این نجوای ذهنی رو دارم که تو به دلیل اینکه قدرت دیگران در ذهنت گرفتی دیگه برای زندگی اونها ارزشی قائل نشدی و خودخواه بودی و گفتی من خدا رو باور دارم و هر خواسته‌ای که بخوام خدا بهم میده و شاید خواسته‌های تو درست نیست و خواسته یا ناخواسته باعث ضربه زدن به دیگران بشه. (در صورتی که ما نمی‌تونیم به دیگران آسیب برسونیم) مثال میزنم، من یکی از تضادهای زندگیم این بود که از طرف خانواده چون مذهبی هستن محدود شده بودم که با جنس مخالف ارتباط داشته باشم، از همون بچگی و من همیشه در دلم میگفتم خب چرا من نباید با دختر ها دوست باشم و رابطه داشته باشم؟ چرا نباید رفت و آمد داشته باشیم؟ یا من به حجاب اعتقاد نداشتم و قبل از اینکه به قانون عمل کنم به ناخواسته توجه می‌کردم و با اعضا خانواده بحث سنگین میکردم که حجاب درست نیست. میگفتم مگر این همه افراد خارجی نیستند که حجاب ندارن و زندگیشون خوبه پس اگر بد بود و گناه بود باید به زندگی اونها هم آسیب میزد و چرا اینطور نیست، چرا این همه خانم هستن که حجاب ندارن ولی زندگیشون سالمه و به راه بد کشیده نشدن؟ چرا من باید از زیبایی و ارتباط زیبا با خانم‌ها منع بشم؟ چرا من نباید شناخت داشته باشم؟ و … بعد که قانون رو فهمیدم که نباید با ناخواسته بجنگم، بعد که فهمیدم که تمرکز من همش منفی هست، بعد که فهمیدم اگر من از خدا بخوام و به دیگران قدرت ندم خدا برام شرایط درست رو میکنه و مهم نیست دیگران چطور فکر می‌کنن و چون خیلی روی باورهای توحیدیم کار کرده بودم و این قدرت رو حس می‌کردم در درون که خدا کارها رو انجام میده و فقط از اون بخوام اجابت میشه، اتفاقی که افتاد که خدا هدایت کردم به یک ترمزی که داشتم و که اون کینه و رنجش داشتن از دیگران بود و باید پاکسازیش می‌کردم. باید کینه و رنجش‌هام رو پاک میکردم و باید افرادی که این شرایط رو بهم تحمیل کردن میبخشیدم تا از زندگیم بره بیرون و تازه باید پا رو فراتر میگذاشتم و براشون آرزوهای خوب هم میکردم و قلبا خواستار پیشرفتشون میشدم و اون فایلتون که در مورد بخشش دیده بودم که شما میگفتید اگر به صورت واقعی افراد رو ببخشید که احساس می‌کنید بلا سرتون آوردن و واقعا از کینه و رنجش رها بشید خداوند فرمانش رو صادر می‌کنه و اون فرد احتمالا سزای کارش رو میبینه و شرایط عوض میشه و اتفاقی که افتاد این بود که بعد از اینکه من به صورت حقیقی این افراد رو بخشیدم یعنی از روحانیت گرفته تا جمهوری اسلامی تا خانواده تا هر کسی که فکر میکردم این شرایط رو بهم تحمیل کرده اصلا قلبم باز شد و رئوف شدم و دیگه برام مهم نبود که چی کار کردن و براشون آرزوی بهترین‌ها رو داشتم و اصلا این موضوع رو تونستم رها کنم و عشق بورزم بی قید و شرط به همه ی انسان ها و در کنارشم مرتب آزادی ای که در آمریکا هست را تحسین می‌کردم تا هدایت بشم به این آزادی ها در زندگی خودم و در زندگی خودم این آزادی ها رو تجربه کردم ولی دیگه اصلا به فکرم نمیرسید که اوضاع کشور بخواهد به کل عوض بشه و چند ماه بعد این اتفاق افتاد که یهو مردم ایران زدن به سیم آخر و این داستان حجاب اجباری و روابط بسته و .. از کشور به صورت عمومی‌تر برداشته شد و من دهنم باز مونده بود که ببین چطور فرکانس ها دارن شرایط رو بوجود میارن و این خواسته‌ی من که میخواهم در شرایط آزاد باشم خود به خود در سطح کشوری ایجاد شد و میگفتم ببین قدرت خدا رو که چکار کرد.. و من به این حقیقت رسیدم که اگر باور توحیدی داشته باشی و فقط از خدا بخوای، آدم‌ها و قوانینی که ما بهشون تو ذهنمون قدرت دادیم اصلا کاری نمی‌تونن بکنن و خدا قدرتش از تمام قدرت ها بالاتره و میتونه خواسته تو رو برآورده کنه. ولی نجواهای شیطان کاری کرد که در مورد این موضوع دچار احساس گناه بشم چون میگفتم خیلی ها توی این اتفاق براشون اتفاقات بد افتاد خیلی ها درگیر شدن خیلی ها جنگیدن خیلی ها رفتن زندان، خیلی ها برای این آزادی آمادگیش رو نداشتن و میگفتم که ببین این خواسته تو خواسته‌ی خیلی‌ها نیست و تو به اونها ضربه زدی یا برعکس خیلی ها خواستشون این هست که در یک محیطی که بهش میگن محیط اسلامی زندگی کنن و حالا اونها چه اتفاقی براشون می‌افته؟ و نکنه این خواسته من و احتمالا خیلی‌های دیگه هم بوده که باعث شده یک کشور تغییر کنه و باور کردیم قوانین قدرتی ندارن و خدا ما رو به سمت خواستمون هدایت میکنه باعث شده که به زندگی اونها آسیب وارد بشه؟ چون خیلی‌ها این آزادی رو بالاخره دوست ندارن و یا اعتقاد ندارن پس برای اونها چی میشه؟ و حالا خدا هم به تو این ضربه رو برمیگردونه و از همون روز من نگاه توحیدیم افت کرد و هر چی فایل گوش میدادم تاثیر جدی ای که میخواستم رو نداشت. از طرفی بحث غرور داشتن نسبت به خداوند هم هست که آدم دور برش میداره من این کار رو انجام دادم و الان من باید تلاشم رو سخت تر کنم که شرایطی که میخوام رو ایجاد کنم و من بودم که این کارو کردم در صورتی که خدا بوده که این کار رو انجام داده و اعتبار این تغییرات در زندگی تو به خدا میرسه نه به تو. تو جز هدایت های خداوند کار دیگه ای نکردی، خدا این قوانین رو بهت یاد داد و هدایتت کرد چرا دور برت داشته.

    از طرفی من توی این فایل شما متوجه این موضوع شدم که من این باور رو به شکل قوی دارم که تو تا به تضاد عجیبی برخورد نکنی – مثل اون شرایط بسیار بسیار سخت گذشته که داشتم که باعث شد فقط از خدا بخوام که کمکم کن و بعد به سمت فایل‌های شما هدایت شدم تا زندگیم رو تغییر بدم – میگم تا اون شرایط سخت گذشته بوجود نیاد تو نمیتونی مثل قبل به خدا وصل باشی.. تو نمیتونی مثل قبل توحیدی باشه، تو نمیتونی مثل قبل وابستگیت به دیگران رو قطع کنی، و با تمام وجودت بخوای تغییر کنی، تو نمیتونی مثل قبل ورودی هات رو کنترل کنی، تو نمی‌تونی مثل قبل در ذهنت یک خواسته بگذره و به راحتی و سریع اجابت بشه و تو نمیتونی مثل قبل از ترس‌هات بزرگ تر بشی و این موضوع باعث شده که کتک خورم ملس باشه. یعنی به خودم بگم من هنوز بلایی سرم نیومده که توحیدی بشم و با خدا بشم.. من هنوز بلایی سرم نیومده و حسابی چک و لقد نخوردم که آدم غیر وابسته و توحیدی‌ای بشم، من هنوز به یک جنس مخالف قشنگ وابسته نشدم و له نشدم که رابطه خوب بهم داده بشه، من هنوز خوب داغون نشدم.. به قول استاد خب چرا باید چنین اتفاقی بیفته تا تو تغییر کنی؟ چرا باید انقدر شرایط بد بشه تا خوب بشی و در مسیر درست قرار بگیری؟

    از یک طرف دیگه این فایل خیلی بهمون کمک می‌کنه که نسبت به اتفاقاتی که در جهان می‌افته نگاه متفاوت تری داشته باشیم. مثل جنگ‌هایی که رخ میده در جهان و کشورها به هم حمله میکنن. این فایل به من این رو یاد داد که حتی این جنگ‌ها هم خوبه و به پیشرفت جهان کمک می‌کنه مثل این طوفان‌ها که باعث میشه خانه‌های بهتری ساخته بشه، مثل جنگ جهانی دوم که باعث شد اینترنت و هزاران نعمت دیگه ایجاد بشه. من همیشه پیش خودم وقتی این مسائل رو میشنیدم دعا می‌کردم که خدایا کمکشون کم که اتفاقات خوب براشون بیفته، به جای قضاوت کردن اینکه چرا این اتفاقات داره می افته و چرا دولت ها کشور ها و ملت ها به جون هم می افتن و یا چرا جنگ شده خودم رو با این آروم میکردم که خدایا کمکشون کن که اتفاقات خوب بیفته و بابت نعمت امنیت، صلح و آرامشی که در جایی زندگی میکنم وجود داره از خدا سپاسگزاری می‌کنم. اما من هم همیشه وقتی زندگی حیات وحش رو میدیدم که یک حیوانی شکار میشه در باورهام این دیدگاه رو دارم که چقدر جهان وحشتناکه و چقدر ظلم و ستم هست چرا این حیوون ها با هم دوست نمیشن چرا باید هم دیگه نابود کنن.. یا وقتی به این موضوع فکر می‌کنم که ما هر روز داریم گوشت حیوانات رو میخوریم میگم چرا باید غذای ما، گوشت یک حیوان باشه و چرا خدا جهان رو جوری نیافرید که ما بتونیم بدون کشت و کشتار زندگی کنیم؟ حالا فرقی نمیکنه حیوان باشه یا یک درخت باشه یا یک علف باشه، میگفتم ما باید به جزء جزء این جهان احترام بگذاریم چرا باید هم دیگه رو نابود کنیم؟ کسی که نابود نمیشه و نا همیشه هستیم منظورم رفتن از این دنیاست. منظورم این هست که ما میتونیم در کنار هم دیگه با صلح زندگی کنیم. تا وقتی کسی اذیتت نکرده چرا باید بزنیش؟ همین دیدگاه من باعث شده که من با حیوانات خیلی دوست باشم و برخوردهای خوبی ازشون دریافت کنم و به نظرم این فرکانس دوست داشتن حتی رفتار حیوانات با ما رو هم عوض میکنه. انگار حیوانات هم که ما فکر می‌کنیم نمیفهمن ما رو و فرکانسمون رو حس میکنن و برخورد متفاوتی نشون میدن. دقیقا مثل همین ترس از سگ میمونه. هر کی که از سگ میترسه سگ‌ها میپرن بهش در صورتی که کسی که نمی‌ترسه، سگ‌ها باهاش کاری ندارن. حتی در مورد مگس‌ها هم من همچین دیدگاهی رو دارم. میگم هنوزم که هنوزه نمیدونم فایده تو برای این جهان چی بوده ولی حتما یک خیری برای جهان داری و خدا بی حکمت تو رو نیافریده چون خدای ما بی حکمت نیست و بی دلیل نمیکشمت (بر خلاف بقیه که تا مگس میبینن حتی زمانی که کاری بهت ندارن بی دلیل میکشن، طبق چیزی که در فایل آرامش درپرتو اگاهی 7 شنیدم که استاد میگه به طبیعت آسیب نزنید و کارمای بد برای خودتون ایجاد نکنید) و همین احساس عشق نسبت به مگس‌ها باعث شده که اصلا نمیان سمت من، در صورتی که در همان محیطی که هستیم برای افراد دیگه کلی مزاحمت ایجاد میکنن مگس ها.. ولی با من کاری ندارن چون انگار فرکانس ما روی همه چیز تاثیر میگذاره حتی روی مگس‌ها.. البته بگم گاهی اوقات میشه که مگس‌ها سراغ من هم میان ولی منظورم این هست در درصد بالایی از مواقع سراغ من نمیان به همین دلیل من هم باهاشون کاری ندارم. یعنی اومده تو اتاقم و من میگم تا زمانی که با من کاری نداری منم با تو کاری ندارم و اون واقعا نمیاد سمت من یا روی وسایل خوراکی من بشینه. یاد حرف استادی میفتم که میگفت تک تک اجزاء هستی شعور دارن و ما فکر می‌کنیم که نمیفهمن و شعور ندارن.

    البته من هم زاویه دیدهای محدود کننده ای دارم که باور آرامش بخشی بهم نمیده. من در باورهام کشت و کشتار رو بی عدالتی میدونم. در صورتی که خدا براش مهم نیست. میدونم این باورهایی که دارم به خاطر ورودی های ذهنم هست و برمیگرده به گذشتم. من وقتی در کودکی که تازه درک کردن مطالب قران رو یاد گرفته بودم وقتی قران رو میخوندم حسابی میترسیدم که چرا خدا در قرآن این همه وحشتناکه. بدون اینکه کسی بهم چیزی بگه این دیدگاه رو داشتم. وقتی قران رو میخوندم میگفتم چرا خدا انقدر عذاب میکنه چرا انقدر خشمگینه، چرا مهربون نیست؟ چرا درک نداره؟ چرا احساس نداره؟ و با خواهرم متفق القول میگفتیم خدا خیلی وحشتناکه در همون دوران بچگی که قران رو میخوندیم. بماند که ما نمیفهمیدیم که این اتفاقات بدی که می افته برای افراد کافر و مشرک هست و من در مورد مومنان نخونده بودم که چقدر فضل و رحمت خداوند شاملشون میشه و فقط اون قسمت عذاب رو میدیدم. اما این دیدگاه بی عدالتی ای که در جهان هست رو از کودکی داشتم نسبت به یک سری دیدگاه های قران و نسبت به جهان هستی. همیشه میگفتم چرا خدا دلش به حال افراد نمیسوزه؟ از یک طرفی هنوزم برام قابل پذیرش نیست که چرا اگه یک فردی نتونه راهی پیدا کنه که تغییر کنه از بین میره. تو زندگی خودم من واقعا یک جاهایی زورم نمیرسه که تغییر کنم، مثلا در بحث مهاجرت من یک بار این کار رو انجام دادم ولی نتونستم تحمل کنم و فشاری که داشت بیشتر از توان من بود و برگشتم. خیلی همون مهاجرت برام خیر و برکت و مخصوصا قدرت داشت. روزی که فهمیدم که برای رهایی از شرایط ناخواسته باید مهاجرت کنم چنان ترسی برم داشت که تا به حال در زندگیم حس نکرده بودم. تقریبا این موضوع ماله زمانی هست که شما دوره جهان بینی توحیدی رو گذاشته بودید و من جلسه اولش رو دیدم تو خودم به شدت ترسیدم!! مثل تمرین آگهی بازرگانی که خیلی ترسیدم وقتی گفتید باید انجام بشه. اصلا نمیتونستم تصورش بکنم. ولی پس از چند سال کار کردن روی خودم و قوی تر شدن این کار رو انجام دادم و همون موقع فهمیدم که خیلی تغییر کردم که شهامت این کار رو پیدا کردم و اصلا تنهایی و .. اذیتم نمیکنه در مهاجرت و واقعا ایمانم به خدا قوی تر شده بود و خیلی نعمت‌ها رو در اون سفر تجربه کردم و دستان خدا که بهم محبت میکردن که به خاطر باورهایی بود که طی چند سال ایجاد شده بود اما در بحث مالی و کاری و اقامتی که باید یک راهی پیدا میکردم برای رشد کردن زورم به ذهنم نرسید و مجبور شدم برگردم.

    ممنونم که تا اینجا دیدگاهم رو مطالعه کردین.

    امیدوارم بتونم که خودم رو با قوانین خدا هماهنگ کنم و پیشرفت کنم.

    امیدوارم که بتونم انسان قوی‌تری بشم و نتایج بهتری رو بگیرم و باعث افتخار خداوند، خودم، استادم و جهان بشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  2. -
    محمدصادق امام بخش زاده گفته:
    مدت عضویت: 1555 روز

    سلام سارای عزیز. از خواندن کامنتت و سطح خودشناسی‌ای که بهش رسیدی لذت بردم و ممنونم که این موشکافی ای که داشتی رو با ما هم به اشتراک گذاشتی و صحبت های تو یک نشونه بود که یک دوره‌ای که به تازگی بهش هدایت شدم رو خریداری کنم.

    منم دقیقا همینطورم. عملکرد من نشون میده که فرد باهوشی هستم و سریع تو اغلب حوزه‌هایی که وارد میشم جلسات اولیه یا همون مقدمات رو خیلی خوب یاد میگیرم در حدی که میتونم برای یک فرد با زبان ساده تدریس بکنم که موضوع از چه قراره و خودمم میفهمم و میتونم عمل کنم. اما وقتی کار به جای باریک میکشه یعنی میرسی به اینکه هر روز باید تمرین کنی، هر روز باید تلاش کنی، هر روز باید مسئله حل کنی، هر روز باید زمان بگذاری، و میرسی به قسمت‌های سخت ماجرا که نیاز به فکر کردن عمیق تر داره، نیاز به تمرین و یادگیری بیشتر داره با اینکه خدا این ذهن فوق العاده رو بهمون داده و این قدرت رو داریم اما سر باز میزنم از یادگیریش و بهونه میارم. یعنی وقتی اوضاع سخت میشه دیگه اشتیاقی در کار نیست. وقتی به خودم نگاه می‌کنم زمانی که سنم کم‌تر بود این ویژگی رو خیلی کم داشتم. اغلب مهارت های عالی که بلدم بر میگرده به زمانی که سنم کم تر بود چون اون موقع وقتی که کار سخت میشد هم میموندم پاش و زمان و انرژی میگذاشتم و حلش می‌کردم و بعدشم احساس غرور میکردم. ولی هر چقدر بزرگتر شدم این ویژگی از این شاخه به اون شاخه پریدن یا بی تمرکز بودن روی انجام کارها یا انجام ندادن و طفره رفتن از کارهای سخت رو بیشتر در وجودم پروروندم. امروز خدا هدایتم کرد به یک دوره آموزشی که در مورد موضوع تمرکز داشت صحبت میکرد و میگفت اگر کارهای زیادی دارید که تو لیست کارهاتون نوشتید اما انجام نمیدید، اگر خواسته های مختلفی رو دارید و براشون قدم بر نمیدارید، اگر وقتی یک کاری سخت میشه ولش می‌کنید، در یک کلام اگر کارهاتون رو کامل انجام نمیدید و از انجام کارهای سخت طفره میرید و… مشکلتون در حول و حوش مهارت تمرکز هست. و میگه انسان هایی که دنبال کارهای آسان هستند و کارهای سخت رو انجام نمیدن زندگیشون سخت میشه اما انسان‌هایی که کارهایی که سخت هستن رو انجام میدن زندگیشون آسون میشه. (البته منظور این نیست که باید زجر بکشیم تا موفق بشیم بحث این هست که چقدر پای قسمت های سخت حل مسئله کار می کنیم و حلش میکنیم تا رشد کنیم منظورش اینه نه اینکه باید سختی بکشیم) تو مقدمه این دوره میگه که شما خیلی چیزها رو یادگرفتید در دوران تحصیلاتتون اما هیچ جای دوران تحصیلیتون بهتون یاد ندادن که چطور قدرت تمرکزتون رو ببرید بالا. همانطور که یک ذره بین زمانی قدرت پیدا میکنه یک جایی رو بسوزونه که تمام انرژی خورشید رو روی یک نقطه متمرکز می‌کنه شما هم برای اینکه پیشرفت درست و حسابی ای‌ داشته باشید باید این قدرت رو در ذهنتون ایجاد بکنید که روی یک کار با تمام وجود تمرکز کنید. و میگفت شبکه‌های اجتماعی و اینترنت و گوشی های موبایل و سبک زندگی پر از حواس پرتی امروزه مانند ایمیل تلفن و … باعث شده که مردم فقط دنبال کارهای آسان باشن و وقتی یک کاری باید انجام بشه اما سخته ازش طفره میرن و از انجام دادن کارهای سخت اجتناب کنن یا به قولی نمیتونن تمرکز کنن (همون چیزی که شما بهش میگی فرار کردن از یادگیری جاهای سخت مسیر و در لول سطحی موندن) نام محققی که در مورد این موضوع صحبت میکرد و دوره آماده کرده آقای جیم کوییک هست. ایشون مدرس آقای ایلان ماسک هم در بحث استفاده کردن از قدرت ذهن بوده و روش های مختلفی به ایشون یاد داده. من چند جلسه از یکی از دوره‌هاش به نام تند خوانی رو استفاده کردم و توی همون چند جلسه اول به نظرم کارشون خیلی خوب و اصولی هست و دارم ادامه میدم. هنوز نتایجم پایدار نشده که در موردش صحبت کنم و فقط نشونه دریافت کردم که دوره‌اش برام مناسب هست و اقدام به خرید کنم. حسم گفت به شما معرفیش کنم شاید بتونه بهتون کمک کنه. پیشنهاد میکنم خودتون ویدیوهاش رو ببینید در صورتی که قلبتون گفت مناسبتون هست استفاده کنید ازش. هر جا هستید شاد و پر انرژی و زندگیتون پر از هدایت‌های خداوند و رشد باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: