آگاهی های توحیدی این فایل را با تمرکز بشنوید، در آنها تأمل کنید و از آنها نکته برداری کنید. سپس به وسیله “قوانین بدون تغییر خداوند” و “نحوه اجرای توحید در عمل”، که در این فایل درک کردید، تجربیات گذشته، رفتارها و عملکرد خود را مثل ایکس -ری بازنگری کنید و در بخش نظرات این فایل، این موارد زیرا را با جزئیات بنویسید:
1) با توجه به درکی که از “شناخت صحیح خداوند و اجرای توحید در عمل” از آگاهی های این فایل داشتید و “الگوهای رفتاری” که در خود یافتید، فکر می کنید دلیل یک سری موفقیت های شما چه بوده و دلیل یک سری تقلاها اما به نتیجه نرسیدن ها، چه بوده است؟
2) جزئیات تجربیاتی را بنویسید که: به جای بهبود دادن ضعف های ایمانی و شخصیتی خود، سپس هدایت خواستن از خداوند و حرکت کردن، خداوند را مثل مادر مهربانی تصور کردید که هوای فرزند ضعیف تر را بیشتر دارد و با این توهم که خداوند مثل مادر مهربان، بی ایمانی، ضعیفی و شرک شما را با مهربانی اش جبران می کند، زحمت ایجاد هیچ بهبودی را در باورها و عملکرد خود ندادید. سپس این نگرش شرک آلود چه عواقبی برای شما داشت و این شناخت نادرست از خداوند، چه بلایی به سرتان آورد؟
- مواردی را ذکر کنید که در مواجه با تضاد، پیام خداوند را نفهمیدید و همان روند محدود کننده قبلی را ادامه دادید تا جاییکه که آنقدر بلا سرتان آمد که مجبور به تغییر شدید چون راه دیگری نداشتید؟
- مواردی را ذکر کنید که: با وجود نشانه های بسیار خداوند برای تغییر و بهبود ضعف های شخصیتی، همچنان به همان شیوه قبلی ادامه می دادید و منتظر نتایج متفاوت از قبل هم بودید؟! حتی در آخر هم چون تغییری در اوضاع ایجاد نشد، به این نتیجه رسیدید که:
- خدا ظالم است و صدای شما را نمی شنود؛
- یا درست است در این جهان شرایط سختی دارم اما خداوند پاداش مرا در آن دنیا خواهد داد؛
3) درباره تجربیاتی بنویسید که برعکس، سعی کردید به جای نگاه احساسی به خداوند، قوانین این نیرو را درک کنید، روی بهبود شخصیت خود کار کنید، ایمان و توکل خود را تقویت کنید، هدایت بخواهید و با توکل حرکت کنید. بنویسید به خاطر استمرار در این مسیر تفکری، چه پاداش هایی دریافت کردید؟
- مواردی را ذکر کنید که: در مواجهه با تضاد، پیغام خداوند را فهمیدید، تغییرات و بهبودهای لازم را ایجاد کردید، هر بار سریعتر از قبل نشانه ها را تشخیص دادید، هر بار شرک ها را بیشتر تشخیص دادید و به اجرای توحید در عمل نزدیک تر شدید، به صورت مستمر باورها و عملکرد خود را بهبود بخشیدید و به همان نسبت، هم هدایت ها شفاف تر شد، راهکارها سریعتر آمد، تضادها به نفع شما تمام شد و حل آن مسائل، شما را در تمام ابعاد رشد داد.
4) اکنون که قوانین خداوند را فهمیدید – این مقدار از درک اجرای توحید در عمل – شما را به چه نتیجه ای رسانده و چه تصمیمی گرفته اید؟
برنامه شما برای هماهنگ شدن با قوانین بدون تغییر خداوند و ایجاد عملکرد توحیدی چیست؟
چه برنامه ای برای ایجاد تغییرات بنیادین در رفتار و شخصیت خود دارید به نحوی که به عملکرد توحیدی نزدیک تر شود. خواه درباره روابط عاطفی، درباره مسائل مالی، درباره سلامتی جسمانی و…
کلید:
تغییر شرایط زندگی از تغییر شخصیت درونی آغاز می شود و تغییر شخصیت نیز از این نقطه آغاز می شود:
شنیدن آگاهی های خالص و سازنده؛ تفکر در آنها؛ بررسی تجربیات و رفتارهای خود با ذره بین این آگاهی ها و سپس رسیدن به یک تصمیم برای ایجاد بهبود در رفتار و شخصیت و اجرای آن تصمیم.
فکر کردن و نوشتن تجربه های تان در این موضوع و خواندن تجربه های سایر دوستان، کمک می کند تا قوانین خداوند را بهتر بشناسیم و بهتر اجرا کنیم.
منتظر خواندن تجربیات سازنده شما هستیم
منابع کامل درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره کشف قوانین زندگی
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری آیا خداوند مانند یک مادر مهربان عمل می کند؟441MB61 دقیقه
- فایل صوتی آیا خداوند مانند یک مادر مهربان عمل می کند؟60MB61 دقیقه
به نام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته ی نازنین ودوستان خوبم
خوب با سپاس فراوان از استاد عزیزم وخانم شایسته ی عزیز در مورد سوالت این فایل میخوام توضیحات ودرکخودمو ازاین فایل وشناخت ودرکم از قوانین خداوند بگم …
1) با توجه به درکی که از “شناخت صحیح خداوند و اجرای توحید در عمل” از آگاهی های این فایل داشتید و “الگوهای رفتاری” که در خود یافتید، فکر می کنید دلیل یک سری موفقیت های شما چه بوده و دلیل یک سری تقلاها اما به نتیجه نرسیدن ها، چه بوده است؟
باشناختی که العان ازخدا پیدا کردم وقتی خوب به خودم وگذشته وکارهایی که انجام دادم نگاه میکنم
میبینم هرجایی که دیگه ازهمه جا و همه کس ناامید شدم توکل کردم به خدا کارهام پیش رفت
مثل وقتی که میخواستم برای اولین بار برم سرکار به خودش توکل کردم و انجام شد (این موضوع برای قبل ازشناختم از قوانین بود)…
مثل وقتی که تو شرایطی قرار گرفتم که باید یه مسأله تو زندگیم رو حل میکردم وباید انتخاب میکردم باید روی خدا حساب کنم وپیش برم که هیچی مشخص نبود
یابرم به بقیه روبزنم که بیان کاری برام انجام بدن
اما من انتخاب کردم خدا برام اون کارو انجام بده
ویه جوری پیش رفت و انجام شد که تا اون روز تااین حد به توکل ازخدا ایمان نیاورده بودم (این واسه العانه که قوانین رو فهمیدم و خدارودرک کردم )…
شاید قبلاً توزندگیم بوده این توکل ها
اما من درک نمیکردم
وجاهایی هم هست همین العان که هنوز نتیجه نگرفتم .چون العان میدونم ومیفهمم واسه چیه اینو با شناختی که به اندازه درکم ازخدا وازخودم پیداکردم متوجه شدم …..
واین شرکی هست که توناخودآگاه ذهنم هست وباید روشون کارکنم ..
مثلا میخوام آزادی داشته باشم برای خودم توزندگیم
مثلا میخوام توی کارمورد علاقه ام به درآمد برسم
مثلا میخوام قوی تر باشم وایمان قوی داشته باشم
وخیلی چیزهای دیگه که میخوام ووقتی دقت میکنم فکرمیکنم که چرا به نتیجه نمیرسم
میبینم تو ذهنم شرک دارم به خداوند وباید روشون کارکنم
2) جزئیات تجربیاتی را بنویسید که: به جای بهبود دادن ضعف های ایمانی و شخصیتی خود، سپس هدایت خواستن از خداوند و حرکت کردن، خداوند را مثل مادر مهربانی تصور کردید که هوای فرزند ضعیف تر را بیشتر دارد و با این توهم که خداوند مثل مادر مهربان، بی ایمانی، ضعیفی و شرک شما را با مهربانی اش جبران می کند، زحمت ایجاد هیچ بهبودی را در باورها و عملکرد خود ندادید. سپس این نگرش شرک آلود چه عواقبی برای شما داشت و این شناخت نادرست از خداوند، چه بلایی به سرتان آورد؟
من قبلاً خیلی اینجوری فکر میکردم که خدادلش برام میسوزه وکاری میکنه و خلاصه کلی گریه وزاری ووقتی همکاری ازپیش نمیرفت وبرعکس اوضاع سخترهم میشد به شدت ازخداناامید میشدم وفکرمیکردم که چون گناهکارم خدا اصلا بهمتوجهی نمیکنه ولایق دریافت نعمتهاش وکمکهاش نیستم …
این تفکرات باورها وعملکردها زیاد بودن توزندگیم وباعث شده بودن یه شرایط بسیار سخت دردناک وبدی رو تجربه کنم و زندگی روی سختی رو بهم نشون بده …
ولی العان میدونم خدا یه سیستمه یه انرژی کل درجهان هستی….
وطبق قانون عمل میکنه قوانین بدون تغییر
و خداوند قدرت خلق زندگیم وتغییر زندگیم رو به خودم داده
مسولیت این زندگی باخودمه وخدا طبق قانون کاملا عادلانه من رو به مسیری که میخوام هدایت میکنه واین در مورد همه ی انسانها وپیامبرها صدق میکنه وبرابر هست
وهیچ ظلمی در حق کسی نمیشه .
بلکه این خود من هستم که باناسپاسی وکج فهمی ودرک نکردن قوانین خداوند وشناخت نادرست خداوند به خودم ظلم میکنم ….
درحال حاضر به لطف هدایت خداوند به این مسیر دارم روی باورهام کارمیکنم
اما هنوزم که هنوز اون آثار تفکر نادرست از خداوند که (مثل مادر مهربان عمل میکنه)…..تو ذهنم به صورت خیلی ناخودآگاه هست ووقتی متوجهش میشم
خیلی خوشحالم که حداقل العان میدونم دارم ازکجا ضربه میخورم وسعی میکنم روش کارکنم به اندازه درکم فهمم از خداوند وجایی که العان هستم ….
مواردی را ذکر کنید که در مواجه با تضاد، پیام خداوند را نفهمیدید و همان روند محدود کننده قبلی را ادامه دادید تا جاییکه که آنقدر بلا سرتان آمد که مجبور به تغییر شدید چون راه دیگری نداشتید؟
تواین مورد فکر کنم العان هنوزم دارم چک ولقدمیخورم
من ناخواسته ونااگاهانه وارد یه روابط ویه زندگی شدم که العان فهمیدم خودم با باورهام وعملکردم واردش شدم ..
ولی قبلاً قبل از شناخت این قوانین خانواده وهمسرم و اطرافیان همسرم رو مقصر صددرصد میدیدم ….
این درحالیکه که العان دوساله یا بیشتر روابط بین من و همسرم خیلی خیلی بهتر شده
آرامش بینماست حتی با خانواده همسرم
چون این موضوع رو درک کردم که خودم این شرایط رو بوجود آوردم خودم مسولیت زندگیم رو به عهده گرفتم و فهمیدم که هیچ کس اصلا نمیتونسته ونمیتونه زندگی من رو تغییر بده حالا به هرجهت
بلکه اون بیایمانی وشناخت نادرستم ازخدا وشرک به خداوند رحمان درذهنم باعث شده بود
قدرت رو به عوامل بیرونی زندگیم بدم وبگم اگه من تواین زندگی روابط نامناسب هستم بقیه نمیزارن من حرکتی بکنم
پدرم مادرم وبه خصوص همسرم اجازه جدایی رونمیده
اون این کارو میکنه اینجوری اونجوری میشه والی آخر
وباعث شده سالها تو رنج وعذابی که خودم بادست خودم افکارخودم باور خودم عملکرد خودم بوده زندگی کنم وبگموفکرکنم که این خداست که منو دوست نداره و کاری برام انجام نمیده وداره تنبیهم میکنه …
نه اینطور نیست خدا عادلانه هرکسی روبنا به فرکانسی که به جهان بارها و بارها فرستاده هدایت میکنه این قانونه درست وعادلانه ی خداوند
مشکل ازمنه که به خودم ظلم کردم خودمو ارنعمتهای بیپایان خداوند دورکردم ..ودارم باحسرت وناشکری زندگی میکنم ….
بارها شده بود که شرایط جدایی از همسرم بود والعان که فکرمیکنم میبینم خداوند بهم میگفت حرکت کن ولی من میترسیدم بی ایمان بودم …
یادمه همون اوایل زندگیم
هم خواهر همسرم و همسرم هم مادرم توی تمام این سالها بهم گفتن اگه داره بهت سخت میگذره جدا شو…
اما من خودم بودم که این کارو نکردم واین بی ایمانی رو لباس تقصیرکردم
کردم توتن پدرو مادروهمسروبقیه
خودم درحق خودم ظلم کردم با این باور که هرچی بیشتر سختی بکشم اجروثواب آخرت برام بیشتر واین تنها راه رسیدن به خداست…….
وهمین باورهای نادرست ازخداوند من رو ازخدا دورتر و دورتر میکرد …..
مواردی را ذکر کنید که: با وجود نشانه های بسیار خداوند برای تغییر و بهبود ضعف های شخصیتی، همچنان به همان شیوه قبلی ادامه می دادید و منتظر نتایج متفاوت از قبل هم بودید؟! حتی در آخر هم چون تغییری در اوضاع ایجاد نشد، به این نتیجه رسیدید که:
خدا ظالم است و صدای شما را نمی شنود؛
یا درست است در این جهان شرایط سختی دارم اما خداوند پاداش مرا در آن دنیا خواهد داد
همین فایل شما استاد یک نشانه واضح ازهدایت خدا به صورت واضح و مشخص برای منه
چون درخواست من از خداوند داشتن آزادی روابط بهتروباکیفیت تر هست و زندگی باکیفیت تر اونجوری که خودم میخوام دوستدارم وازش لذت میبرم زندگی کنم
کل این دوره ی خانه تکانی ذهن ودونه به دونه فایلهایی که تواین مدت روی سایت به لطف خداوند آمده
در جواب اون خواسته ی من ودرک بهترم از قوانین آمده
اصلا این دوره خانه تکانی ذهن که اصلا مثل یه مکمل برای من بود برای درک بهترم ازدوازده قدم تویکسری ازاگاهی ها وشناخت بهترم ازخودم ازخداوند وچقدر بهم کمک کرد خدایا شکرت …
وسپاسگذارم ازخانم شایسته ی عزیزوشما استادجان …
این فایل که شما در مورد قوانین وعلکرد جهان هستی وقوی ترشدن توی ایمان و توحید عملی صحبت کردین …..
تماما به درخواست من بود خدا داره باهام واضح صحبت میکنه چون ازش همیشه خواستم ومیخوام واضحبهم بگه چیکارکنم ومیگه حرکت کن قبل ازاینک طوفان بزرگتری بیاد تو زندگیت وخودتو نابود کنه …
گرچه که حتی میشه اینقدر زیبا از دید قانون ونگاه کلی به این اتفاقات نگاه کرد وتوش کلی خیروبرکت دید
ومن میدونم ایندفعه این طوفان برام خیلی برکات داره
چون به قول شما استاد که گفتین
قبل از شروع هرکاری با نگاه خوب باورخوب اون کارو شروع کنید ..
ومن تصمیم بزرگی برای تغییر زندگیم گرفتم ومیخوام به کمک خدا انجامش بدم
واین درصورتیکه که اول حالم بهتر شده وخودم رو وخدارو بهتر درک کردم ….
3) درباره تجربیاتی بنویسید که برعکس، سعی کردید به جای نگاه احساسی به خداوند، قوانین این نیرو را درک کنید، روی بهبود شخصیت خود کار کنید، ایمان و توکل خود را تقویت کنید، هدایت بخواهید و با توکل حرکت کنید. بنویسید به خاطر استمرار در این مسیر تفکری، چه پاداش هایی دریافت کردید؟
من توی روابطم با بچهام خیلی بهتر شدم خیلی زیاد
من به شدت مادر نگرانی بودم برای اینده بچهام العانم نمیتونم بگم خیلی عالیم وبه لطف خدا دارم رو خودم کارمیکنم وبه اندازه ای که دارم کارمیکنم
حالم خوبه ازخودم از نتایجم …
مثلا اینو پذیرفتم که من تاثیری توزندگی فرزندانم ندارم
نمیتونم باجنگ ودعوا وهرچی.. اونها رو به راه درست برسونم به مسیر خوشبختی ازدید خودم
برسونم .درستش اینه که
من روخودم کارکنم به اون حرفهایی که میزنم ،عمل کنم وبزارم بچهام با عملکردم منو ببینن خودشون انتخاب کنن
حالا یا خودشون این مسیرو پیدا میکنن وپیش میرن وموفق میشن ویا برعکس ….
در هرحال من نمیتونم قدرتش روندارم که اونها رو تغییر بدم ..
وبزارم بچهام زندگی رو خودشون تجربه کنن ولذت ببرن اززندگی …
همین باور باعث شد اول ازهمه خودم خیلی سبک بشم راحت بشم
بچهام آزادی فکر وعمل داشته باشن
وچقدر هردوتا بچهام موفق خوب وخوشحالن هرکدام کارو درآمد خودشون رو دارن روابط دوستانه خوبی باهم داریم دیگه ازبحث وجدل خبری نیست بلکه هرکدوم درکنارهم آزادی خودمون رو داریم توعقیده عملکرد رفتار با احترام با ادب با خوبی دوستانه …
خیلی خوشحالم که این باور روتوخودم تغییردادم ونتیجش چقدر هم برای من هم بچهام خوب بود….
مواردی را ذکر کنید که: در مواجهه با تضاد، پیغام خداوند را فهمیدید، تغییرات و بهبودهای لازم را ایجاد کردید، هر بار سریعتر از قبل نشانه ها را تشخیص دادید، هر بار شرک ها را بیشتر تشخیص دادید و به اجرای توحید در عمل نزدیک تر شدید، به صورت مستمر باورها و عملکرد خود را بهبود بخشیدید و به همان نسبت، هم هدایت ها شفاف تر شد، راهکارها سریعتر آمد، تضادها به نفع شما تمام شد و حل آن مسائل، شما را در تمام ابعاد رشد داد.
چندوقته پیش قراربود چندتا از خانمهای محله بیان برای ثبت نام کلاس زبان خصوصی پیش دخترم
من به خاطر باورهای ازقبل شنیده تو ذهنم به دختر گفتم بهترکه قبول نکنی چون اینها پول شهریه نمیدن …
دخترم بهم گفت مامان این حرف تویعنی اینکه باورندارم خدا روزی میرسونه و روزی من دست این ادمهاست …
من اینجوری فکر نمیکنم اینا دستی ازخداوند هستن وخدا ازبینهایت دستانش بهم نعمت و روزی میده …
همون لحظه ازدخترم سپاسگذاری کردم وبوسیدمش
وگفتم درست میگی این یه شرک که تووجودم توذهنم ازخداوند هست ..
مورد بعدی در مورد کارم هست که خدا توسط دوستم وچندتا نشونه بهم فهموند باید روکارم تمرکزکنم واون داستان مورد نظر و بنویسم
وانجامش دادم وبازخورد خیلی خوب بود و حتی فروش هم داشتم .ازعروسکهام
مورد بعدی رفتن به غرفه نمایشگاه برای عرضه محصولاتم بودم که اونم رفتم و فروش داشتم خوب بود وخیلی تجربه به دست آوردم …..
مورد بعدیم تصمیم العانم هست که میخوام اجراش کنم به امید خدا……
4) اکنون که قوانین خداوند را فهمیدید – این مقدار از درک اجرای توحید در عمل – شما را به چه نتیجه ای رسانده و چه تصمیمی گرفته اید؟
برنامه شما برای هماهنگ شدن با قوانین بدون تغییر خداوند و ایجاد عملکرد توحیدی چیست؟
چه برنامه ای برای ایجاد تغییرات بنیادین در رفتار و شخصیت خود دارید به نحوی که به عملکرد توحیدی نزدیک تر شود. خواه درباره روابط عاطفی، درباره ی مساعل مالی ،درباره ی سلامت جسمانی ،و
من یه تصمیم مهم برای زندگیم گرفتم حالا که فهمیدم اگه خداوند رو درک کردم وبهش ایمان دارم
ومیدونم که اجابتم میکنه باید پارو ترسهام بزارم واقدام کنم ….
گوش کردن این فایل واین آگاهی ها خیلی بهم کمک میکنه
وباعث شد که تصمیم بگیرم وعمل کنم
چون خواسته هایی دارم
وباید بتونم قوی باشم وفقط به خدا توکل کنم وبا یکباور خوب این تصمیم رو شروع کنم تا نتایج خوبی هم بگیرم .
من قبل از آشنایی با شما ودرکم ازخداوندو قوانین بدون تغییر وخوبش
فکر میکردم همسرم مانع خوشبختی منه …
اما العان متوجه شدم و پذیرفتم این خودم هستم که مسولیت زندگیم رو به عهده دارم
وهمسرمن تاثیری نداره توی دستیابی به خواسته هام
این موضوع رو وقتی برام خیلی پررنگ شد، که تصمیم گرفتم و،ورزش رو شروع کردم و رفتم سمت علاقم وپامو فراتر از مرز ترس هام گذاشتم
وگفتم باخودم بارهاتکرارکردم وباورکردم
که خدا هادی وحامی منه دراین مسیر وهیچ کس قدرتی نداره که بخواد جلوی پیشرفته من رو بگیره ..
دویدم که شرایط تماما به نفع من پیش رفت وچقدر تجربه های خوب کسب کردم ولذت بردم ودارم میبرم ….
اولین اصل واساسی که توی روابطم درک کردم وباعث بهبود روابطم شد
این بود خودم مسولیت زندگیم رو دارم
هیچ کس تاثیری توزندگیمنداره
روی وجه خوب همسرم تمرکز کردم واونهارو تکرار کردم
وباعث شد با این تفاوت نگاه یه تغییر خوب توی روابطم پیش بیاد ..
کار همسرم بهتر شد آرامش پیداکردم حالم خوب شد
اصلا یادم نمیاد گذشته ی خودم و همسرم رو رو رها کردم اون گذشته رو خودم رو بخشیدم همسرم رو بخشیدم
بقیه پدرمادربقیه هرکسی که فکر میکردم ناراحتم کرده درصورتی که خودم ایراد داشتم ..
اینها خیلی بهم کمک کرد بهتر بشم
حتی خودم زنگ زدم به خواهر همسرم باهاش آشتی کردم وچقدر خودم رو تحسین کردم برای این کارم
وازخودم سپاسگذارم خدایا سپاسگذارم ازت
العان حالم باخودم خوبه از همسرم توقعی ندارم و وابسته نیستم اون حالمو خوب کنه اون برام کاری انجام بده
واین که خیلی باورداشتم مهریه ام رو بگیرم اگه نگیرم آینده ندارم پول ندارم چطور جدا بشم
سعی میکنم رو اینم کارکنم وبهتر شدم خدارو شکر
اون باورها خیلی کم شده
ترسها هست نمیگم نیست
ولی درکل ایمانم وتوکلم به خدا بهتر شده
و تصمیم گرفتم ازهمسرمجدا بشم چون مسیر زندگی ما ازهمجداست …..
خوشحالم که بااحساس خوب دارم ازش جدامیشم
ازش ناراحت نیستم ..
ازش توقع ندارم ازش دلخوری ندارم
اونو مسبب نرسیدن به خواسته هام نمیدونم
ومیخوام پارو ترسم بزارم قدم بردارم بااحساس خوب و زندگی که دوست دارم رو شروع کنم
ومیدونم این طوفان برام پرازخیروبرکاته میدونم اینبار پایه های زندگیم رو بهتر بنا میکنم
دست خالی ازهیچی میخوام شروع کنم فقط میخوام خدا کمکم کنه
وازهیچ کس توقعی ندارم
خوشحالم دارم این کارو میکنم این درخواست من بوده سالها چون
من باید باخودم صادق باشم …
چون به خاطر شرایط مالی همسرم باهاش مونده بودم ک مهریم رو بگیرم علاقه ای بین مانبود
ولی العان به خاطر وجود خودش اونو دوست دارم
وصادقانه میخوام ازش جدا بشم وچشمم رو روی داشتهاش ببندم وبگم اون خدایی که داره به یک مورچه دردل خاک روزی میده وهیچ برگی به اذن خدا به زمین نمیوفته رو باتمام وجودم باورکنم وفقط ازخودش هدایت بخوام ومیدونم که خودش من رو هدایت میکنه به مسیر خواستهام
میخوام تازنده هستم خوب زندگی کنم ازجهان هستی ونعمتهاش لذت ببرم سپاسگذارترباشم بادرک بافهم عمیقتر ……..
وباحال خوب ازاین دنیا سفرکنم
میخوام بهشت خودم رو تواین دنیا بسازم
میخوام اون کسی بشم که میخوام باشه
توانییهام رو باورکنم وباایمان قدم بردارم …..
این کاربرای من خیلی بزرگه وبزرگترین ترس رو برام داشته و داره….
و بیشترین ضربه هارو تواین ترسم خوردم
اما میخوام ….
تجربه کنم وباورداشته باشم که میتونم
وکاری به حرفها وباورهای بقیه نداشته باشم
من میتونم بسازم اون دنیایی که میخوام ولایقش هستم …..
وازشما استاد سپاسگذارم که کمکم کردین تا ایمانم برای تغییر زندگیم قوی تربشه
وپارو ترسهام بزارم
ومیدونم خداازبینهایت دستانش بهم کمک میکنه
چون جهان سرشار از انسانهای خوب مهربان قابل اعتمادو نازنین ودوستداشتنی هست که ازهرجهت بهم کمک میکنن تابه خواسته ام برسم
خدایا سپاسگذارم که اینجا هستم
سپاسگذارم که هادی وحامی من هستی
سپاسگذارم که واضح و روشن هدایتم میکنی
خدایا سپاسگذارم که دارم وارد مرحله ی جدیدی از زندگیم میشم
و خدامیدونه که چقدر دستان خداوند قرار وارد زندگی من بشن وبه من کمک کنن…
ومن چقدر میخوام روزهای خوب تجربیات جدید خوبی رو توی کارم درآمدم تحصیلم ورزشم شخصیتم توی روابطم تجربه کنم
ولذت ببرم …..
خدایا سپاسگذارم که هدایتم کردی این مطالب رو بنویسم ویادم باشه
ایمانی که عمل نیاوردحرف مفت است
من از همسرم سپاسگذارم که سالها در کنارهم زندگی کردیم……
واون باعث شد من با شرایطی که برام پیش آمد بفهمم اصلا چی میخوام وسعی کنم آدم قوی تری باشم وایمانم به خدا وخودم بیشتر بشه
من ازمادرم وپدرم سپاسگذارم که تنهام گذاشتن ورفتن سراغ زندگیشون تا یادبگیرم فقط باید روی خدا حساب کنم نه هیچ کس دیگه
ازخدا سپاسگذارم که هدایتم کرد بنا به خواسته ام به این مسیر وجواب هزاران سوال درذهنم …
ازشما سپاسگذارم استاد برای این فایل واون آرامش درونی وجودت که نمیتونم بگم چقدر وقتی این دوتا فایل آخری رو که ازشما دیدم این حد ازآرامش وفرکانس خوب والهی رو تووجودتون میبینم
حالم رو خوب میکنه
انگار جایی بین زمین و آسمان هستی اون سبکی واحساس ارامشت رو دقیقا بهم انتقال میدیدوازت سپاسگذارم بینهایت بینهایت ….
دوستتون دارم
در پناه الله یکتا شاد سلامت خوشبختی باشید
سلام مهلا جان عزیزم سپاسگذارم ازت آفرین به شما که توسن کم شجاعت گرفتن این تصمیم رو داشتی وانجامش دادی …
آفرین که پارو ترسهات گزاشتی و زندگی که دوست داشتی برای خودت ساختی ….
منم میخوام تولد ترسهام برم ولی با باور خوب میخوام قدم بردارم ….
خیلی کامنت خوبی برام نوشتی واقعا حالم رو خوب کردی
سپاسگذارم مهلا جان
با امید بهترینها برات عزیزم