آیا خداوند مانند یک مادر مهربان عمل می کند؟

آگاهی های توحیدی این فایل را با تمرکز بشنوید، در آنها تأمل کنید و از آنها نکته برداری کنید. سپس به وسیله “قوانین بدون تغییر خداوند” و “نحوه اجرای توحید در عمل”، که در این فایل درک کردید، تجربیات گذشته، رفتارها و عملکرد خود را مثل ایکس -ری بازنگری کنید و در بخش نظرات این فایل، این موارد زیرا را با جزئیات بنویسید:

1) با توجه به درکی که از “شناخت صحیح خداوند و اجرای توحید در عمل” از آگاهی های این فایل داشتید و “الگوهای رفتاری” که در خود یافتید، فکر می کنید دلیل یک سری موفقیت های شما چه بوده و دلیل یک سری تقلاها اما به نتیجه نرسیدن ها، چه بوده است؟

2) جزئیات تجربیاتی را بنویسید که: به جای بهبود دادن ضعف های ایمانی و شخصیتی خود، سپس هدایت خواستن از خداوند و حرکت کردن، خداوند را مثل مادر مهربانی تصور کردید که هوای فرزند ضعیف تر را بیشتر دارد و با این توهم که خداوند مثل مادر مهربان، بی ایمانی، ضعیفی و شرک شما را با مهربانی اش جبران می کند، زحمت ایجاد هیچ بهبودی را در باورها و عملکرد خود ندادید. سپس این نگرش شرک آلود چه عواقبی برای شما داشت و این شناخت نادرست از خداوند، چه بلایی به سرتان آورد؟

  • مواردی را ذکر کنید که در مواجه با تضاد، پیام خداوند را نفهمیدید و همان روند محدود کننده قبلی را ادامه دادید تا جاییکه که آنقدر بلا سرتان آمد که مجبور به تغییر شدید چون راه دیگری نداشتید؟
  • مواردی را ذکر کنید که: با وجود نشانه های بسیار خداوند برای تغییر و بهبود ضعف های شخصیتی، همچنان به همان شیوه قبلی ادامه می دادید و منتظر نتایج متفاوت از قبل هم بودید؟! حتی در آخر هم چون تغییری در اوضاع ایجاد نشد، به این نتیجه رسیدید که:
    • خدا ظالم است و صدای شما را نمی شنود؛
    • یا درست است در این جهان شرایط سختی دارم اما خداوند پاداش مرا در آن دنیا خواهد داد؛

3) درباره تجربیاتی بنویسید که برعکس، سعی کردید به جای نگاه احساسی به خداوند، قوانین این نیرو را درک کنید، روی بهبود شخصیت خود کار کنید، ایمان و توکل خود را تقویت کنید، هدایت بخواهید و با توکل حرکت کنید. بنویسید به خاطر استمرار در این مسیر تفکری، چه پاداش هایی دریافت کردید؟

  • مواردی را ذکر کنید که: در مواجهه با تضاد، پیغام خداوند را فهمیدید، تغییرات و بهبودهای لازم را ایجاد کردید، هر بار سریعتر از قبل نشانه ها را تشخیص دادید، هر بار شرک ها را بیشتر تشخیص دادید و به اجرای توحید در عمل نزدیک تر شدید، به صورت مستمر  باورها و عملکرد خود را بهبود بخشیدید و به همان نسبت، هم هدایت ها شفاف تر شد، راهکارها سریعتر آمد، تضادها به نفع شما تمام شد و حل آن مسائل، شما را در تمام ابعاد رشد داد.

4) اکنون که قوانین خداوند را فهمیدید – این مقدار از درک اجرای توحید در عمل – شما را به چه نتیجه ای رسانده و چه تصمیمی گرفته اید؟

برنامه شما برای هماهنگ شدن با قوانین بدون تغییر خداوند و ایجاد عملکرد توحیدی چیست؟

چه برنامه ای برای ایجاد تغییرات بنیادین در رفتار و شخصیت خود دارید به نحوی که به عملکرد توحیدی نزدیک تر شود. خواه درباره روابط عاطفی، درباره مسائل مالی، درباره سلامتی جسمانی و…

کلید:

تغییر شرایط زندگی از تغییر شخصیت درونی آغاز می شود و تغییر شخصیت نیز از این نقطه آغاز می شود:

شنیدن آگاهی های خالص و سازنده؛ تفکر در آنها؛ بررسی تجربیات و رفتارهای خود با ذره بین این آگاهی ها و سپس رسیدن به یک تصمیم برای ایجاد بهبود در رفتار و شخصیت و اجرای آن تصمیم.

فکر کردن و نوشتن تجربه های تان در این موضوع و خواندن تجربه های سایر دوستان، کمک می کند تا قوانین خداوند را بهتر بشناسیم و بهتر اجرا کنیم.

منتظر خواندن تجربیات سازنده شما هستیم


منابع کامل درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی

اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره کشف قوانین زندگی

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری آیا خداوند مانند یک مادر مهربان عمل می کند؟
    441MB
    61 دقیقه
  • فایل صوتی آیا خداوند مانند یک مادر مهربان عمل می کند؟
    60MB
    61 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

402 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «طیبه» در این صفحه: 3
  1. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 706 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    چند روز پیش که دیدم فایل جدید اومده اول گوش دادم دو بار ولی نشد بنویسم

    چون از 21 مهر تا 27 مهر رد پاهام مونده بود که تو سایت بذارم و الان حس کردم باید این رد پامو اینجا بنویسم چون پر از درس بود 21 مهر ماه من

    مثل حرف استاد که درمورد طوفان میگفتن چه درس هایی میشه گرفت

    رد پای روز 21 مهر رو با عشق مینویسم

    شنبه ای سرشار از عشق ،شادی و سلامتی و آرامش و ثروت بی نهایت و بهترین های خدا

    قبل از اینکه رد پای امروزم رو بنویسم ، یه موضوع از دیروز یادم رفته بود تو رد پای روز 20 مهر بنویسم و قضاوتی که کرده بودم و به کل یادم رفته بود و الان که داشتم مینوشتم و به قسمت قضاوت کردن هنرجوی نقاشی استادم رسیدم و داشتم مینوشتم بهم یادآوری شد

    اومدم اول رد پام، تا بنویسم و رد پام باشه تا یادم بمونه و سعی کنم بیشتر آگاه باشم به رفتارهام

    من دیشب که از جمعه بازار حقانی برگشتم و رسیدم به مترو نزدیک خونمون همه آدما از قطار پیاده شده بودن و میرفتن،

    نزدیکای در خروجی، دوتا خانم از جلوم رد میشدن یکی یه ذره پاشو میکشید و متوجه نشدم اصلا چی شد

    دیدم تو ذهنم گفتم پاش ایراد داره سریع به خودم اومدم و گفتم طیبه چی داری میگی ؟ چرا باید این حرفو میگفتی

    چرا مراقبت نکردم و سریع از خدا معذرت خواهی کردم گفتم خدایا حالا من چجوری ازش معذرت خواهی کنم و من به خودم ظلم کردم

    خدا ،منو ببخش نمیدونم چی شد یهویی این حرفو گفتم معذرت میخوام یه راهی نشونم بده، چجوری بگم من قضاوتت کردم آخه؟ یه وقت ناراحت میشه اگر بگم

    همه این حرفا تو اون دو سه قدم از دلم داشت میگذشت ، وقتی از جلوشون رد شدم

    یه صدایی بلند گفت از گل سرات بهش هدیه بده تا جبران کنی و پی بردی به کار نادرستی که کردی ،و معذرت خواهی کردی و فهمیدی که به خودت ظلم کردی

    پس بهش گل سر بده

    منم سریع گل سرو گرفتم دستم و برگشتم بهش گفتم به دلم افتاد بهتون هدیه بدم

    اولش ترسید از اینکه یهویی برگشتم و گل سر رو به دختری که راجع بهش تو افکارم قضاوت کرده بودم دادم و بهم گفت وای ممنونم، نه ،حداقل پولشو بگیرین

    گفتم نه به دلم افتاد بهتون هدیه بدم

    و تشکر کرد و رفتم

    نمیدونم اون لحظه چی شد ولی بعدش هی میگفتم خدا منو ببخش معذرت میخوام

    کمکم کن بیشتر آگاه باشم به کارها و افکارم

    و شنیدم که گفته شد دیگه نیازی به طلب بخشش نیست ، خودتو سرزنش نکن ،بخشیدمت، تو برای از این به بعدت آگاه تر باش

    و تو بی آر تی هم چند باری گفتم که خدایا ببخش که بازهم شنیدم بخشیدمت مگه نگفتم دیگه توجه نکن

    و من رفتم خونه

    امروز صبح یهویی بیدار شدم و خواب از سرم پرید

    دیدم ساعت 6:30 هست و سریع گفتم وای خوابم برد،

    دیشب که از جمعه بازار اومدم و یکم کار کردم تمرین رنگ روغنم رو ،

    ساعت 12 شب گفتم یکم دراز بکشم و بعد بیدار شم که یهویی خوابم برده بود

    اومدم اتاق، گفتم خدا چرا بیدارم نکردی ؟؟

    چقدر واضح شنیدم صداشو که بهم گفت نیاز بود بخوابی وباید آروم میگرفتی

    پس الان ادامه بده و به فکر شب نباش

    شروع کن تا ساعت 12 زمان داری که بعد بری تجریش، سر کلاست

    من تا ساعت12 ظهر جدول رنگای رنگ شناسی رو، روی بوم ،رنگ کردم و تا جایی که تونستم سریعتر انجام دادم

    و البته که خدا زمان رو برای من کند کرده بود تا من چند تا جدول رنگ کنم

    ولی خدا بود که سرعت بخشیده بود بهم و داشت کارامو انجام میداد و من انقدر با سرعت و دقیق خونه های مربعی 1و نیم در 1 و نیم رو داشتم با رنگای خدا ،رنگ میکردم که سریع داشت پیش میرفت

    وقتی ساعت 12 شد خواهرم برام کباب تابه ای گذاشت ،داشت کبابا رو سرخ میکرد صداش کردم گفتم میشه مانتومو اتو کنی من نقاشیمو بکشم؟؟

    دیدم خواهرم گفت من دارم کباب تابه ای سرخ میکنم بذار تموم بشه بعد

    من اون لحظه ناراحت شدم

    گفتم چی میشه در کنارش مانتوی منم اتو کنی

    همون لحظه حس کردم گفته شد تو نباید انتظار داشته باشی و کار تو برای توست و باید خودت اونو انجامش بدی

    و خودت مانتوتو اتو کنی پس نیازی به ناراحت شدن نداری چون خودت مسئول تمام زندگیت هستی حتی اگر زمانت کم باشه

    و من با درک این حرف ها به خودم گفتم خوب باید خودت اتو کنی و از خدا خواستم زمانم رو مدیریت کنه و خودم انجامش دادم و منم حاضر شدم و بوممو برداشتم و رفتم تجریش

    بوم من 60 در 70 بود و بزرگ ، و البته رنگای رنگ روغن خیس بودن و بردنش تا تجریش یکم سخت بود، چون مترو شلوغ بود ساعتایی که من میرفتم و میومدم

    به خدا گفتم خودت مدیریتش کن ،من میبرم و تا اینجای کار بومم تمیز در اومده خودت مراقبت کن از بومم

    وقتی داشتم حاضر میشدم یادم بود که برم مدرسه ابتدایی نزدیک خونه مون ، که خواهر زاده ام اونجا درس میخونه و کلاس ششمه و بهم گفته بود ،خاله ،مدیر مدرسه مون عوض شده ، انقدر مهربونه ،میخواد مدرسه مونو رنگ کنه

    منم گفتم عه چه جالب ، پس بیام باهاش حرف بزنم ،چون من پارسال رفته بودم به مدرسه های نزدیک خونه مون میگفتم من بیام دیواراشو نقاشی کنم که جریاناشو تو رد پاهای قبلیم نوشتم ،ولی نمیشد و همین مدرسه که پارسال مدیر دیگه ای داشت اولش گفت میخوان ولی بعد گفت نیازی نداریم و منم سپردم به خدا تا خودش بهم کمک کنه

    وقتی خواهر زاده ام گفت خاله ،مدیرمون میخواد دیوارای مدرسه مونو رنگ کنه ،گفتم خدا میتونم برم بگم ؟ یه لحظه این فکر اومد به ذهنم که نجوای ذهن بود و میگفت مدیرشون قبول میکنه و انگار یه جوری فکر کردم که کمی شرک ورزیدم به خدا

    ولی سریع متوجه شدم و از خدا معذرت خواهی کردم گفتم خدا تو بگو، برم بگم برای نقاشی دیوار مدرسه ؟ امروزم میخواستم برم ولی تابلو نقاشیم بزرگ بود و دیر بود تصمیم گرفتم یه روز دیگه برم

    و وقتی داشتم جمع میکردم وسایلامو، یادم اومد که یکی از هنرجوها ازم گل سر خواسته بود ، سریع برداشتم و نمیدونم چی شد بهم گفته شد دو تا هم گل سر قورباغه بردار و من برداشتم و وقتی رفتم و سر کلاس رسیدم استادم برای کلاس قبل ما داشت نقاشی میکشید و همه مثل همیشه پشت سرش نشسته بودن و داشتن رنگ کردنشو میدیدن

    من رفتم سلام دادم و بوممو گذاشتم سرکلاس

    وقتی کلاسشون تموم شد ،یه هنرجو که اهل شهر قم بود و من چند ماه پیش سر یه چیزی قضاوتش کرده بودم و بعد بهم گفته شده بود برو ازش طلب بخشش کن و منم براش یه جاکلیدی و کش سر بردم و بهش گفتم که قضاوتش کردم و ازش معذرت خواستم ، و از اون روز یه جورایی بیشتر شده صحبت کردنمون با همدیگه

    و امروز که دیدمش ،هفته پیش گفته بود که برام دوتا گل سر بیار و بهش گفتم که آوردم و دوتا انتخاب کرد و یه جوانه و یه گل آفتاب گردان برداشت و گفت برات کارت به کارت میکنم شماره کارتتو بفرست برام

    وقتی استادم اومد سر کلاس یهویی بهش گفتم ،استاد راستی کارآفرینم شدما

    استادم خوشحال شد گفت چجوری

    گفتم به بافت گل سرا نمیرسیدم آگهی زدم و چند نفر الان برای من کار میکنن و بهشون پول میدم

    اون لحظه به خودم یادآوری میکردم که همه ایده خدا بود وخدا تک تک کاراشو انجام داد برای من

    استادم خیلی خوشحال شد بهش گفتم استاد اصلا نمیدونم چی شد که تو این مسیر پا گذاشتم ، یهو برگشت گفت میبینی؟ خدا دیگه ،خدا ،

    و گفت خدا که ببینه داری تلاش میکنی همینجور درست میکنه کاراتو

    و قشنگ همه چی رو خودش درست میکنه

    و بعد گفت طیبه ببینم کارتو

    و کارمو که نشون دادم، گفت درست کار کردی ولی یکم دو تا رنگات ایراد داره که اونارو ببر درست کن

    زرد سبزت باید زرد تر باشه

    و بهم گفت تو چرا تیره نکردی قرمز نارنجیتو که تو جدوله و بعد یکی از بچه ها گفت استاد میاین رنگ بسازین من ترکیبشو ببینم ،سر کلاس نبودم الان متوجه نمیشم

    یهویی استادم گفت بگو طیبه بسازه

    منم اولش یکم ترسیدم ولی گفتم نه، من که چند بار رنگ ساختم میتونم و میشه

    و با رنگای اصلی رنگای دیگه رو ساختم و استادم که اومد گفت تو که میبینی زرد سبز اسمش روشه یعنی رنگی که زردش بیشتره

    چرا سبزشو بیشتر کردی

    ایراد کارت اینه که به رنگ تیره ،رنگ روشن رو میذاری

    که درستش اینجوریه که بهت میگم و یادت باشه که :

    به رنگ روشنت باید رنگ تیره رو اضافه کنی ذره ذره

    وگرنه اگر برعکس انجام بدی و به تیره روشنتو اضافه کنی ،هرچقدر روشن بزنی رنگش روشن نمیشه وبه خودت میای میبینی که یه عالمه رنگ داری که اصلا رنگش روشن نمیشه و انقدر باید تلاش کنی و رنگ اضافه کنی به رنگ تیره که به سفیدی یا به رنگ روشنی که میخوای در بیاد و این کار زمان بره و کلی رنگ مصرف میشه وقت و هنرژی باید بذاری

    الان که دارم مینویسم یاد حرفای استاد عباس منش افتادم که میگفت ، ساخت باورای قوی مثل این میمونه که بخوای یه کشتی زنگ زده رو رنگ بزنی

    تا بیای به ته کشتی برسی ،سر کشتی زنگ زده و نیاز داره دوباره رنگ بشه

    واینم میگفت که باورای محدودتون رنگش سیاهه و انقدر باید روش کار کنید تا رنگش نزدیک سفید بشه و باورای محدود هیچ وقت از بین نمیرن و سفید خالص نمیشن، ولی با تلاش شما به سفیدی نزدیک تر میشن و بهتر میشن

    پس باید همیشه در حال تلاش و تکرار باورهای قوی باشید

    وقتی استادم اینو گفت ، اولش نجوای ذهنم نمیخواست قبول کنه که کارم ایراد داشت و گفتم نه استاد من بلدم و استادم گفت عقلت میرسه و بلدی و اشتباه ساختی ؟؟؟ قبول کن که ایراد داشتی و همکلاسیم گفت استاد اصلا طیبه بلده من که عقلم نمیرسه شما به من یاد بده بعد خندیدیم و تو اون لحظه حس کردم دارم مقاومت میکنم و گفتم طیبه مقاومت نکن اومدی یاد بگیری پس آزاد و رها باش ،و استادم گفت که طیبه عقلت میرسه و الان که یاد گرفتی دیگه نباید تکرار کنی این ایراد رو

    یادت نگه دار

    و گفتم چشم استاد دریته من ایراد داشتم و قبول کردم ایراد کارم کجاست

    به جای اینکه به رنگ زرد کمی سبز بزنم

    به رنگ سبز ،زرد میزدم و این اشتباه بود

    و رنگارو که ساخته بودم بقیه شو تایید کرد که گفت درسته

    و بعد که رفت ما با بچه های کلاس حرف میزدیم و گل سرارو که نگه داشته بودم یکی از بچه ها گفت، گل سراتو ببینم ؟ وقتی نگاه کرد، گفت من این قورباغه ها رو میخوام

    و اونجا بود که گفتم وای خدا چقدر حساب شده بود کارت

    ظهر بهم گفتی گل سر قورباغه هم بردارم که قرار بود همکلاسیم ازم بخره و 100 هزار تمن بهم داد

    و گفت دوتا دیگه قورباغه رنگ روشن تر میخوام و سفارش داد تا هفته بعد ببرم براش

    یه چیز خیلی خیلی جالب تر اینکه من دیگه هیچ تلاشی برای فروش نداشتم این روزا هیچ تلاشی نمیکنم که بگم به آدما ازم میخرید

    همه خودشون میان سمتم و میگن طیبه مثلا ما اینو میخوایم و درخواست میکنن که ازم خرید کنن و این یعنی نتیجه

    چون داره این موضوع که مشتریا خودشون میان سمت من بیشتر و بیشتر رخ میده و من بارها تو این روزا شاهدش بودم

    و نتیجه ها دارن نشون میدن که مسیرمو پر قدرت تر ادامه بدم

    وقتی استادم اومد و شروع کرد به تدریس ،ما زیاد در مورد رنگ شناسی و جدولایی که کشیده بودیم سوال کردیم و آخرش گفت بیخیالش بشید ،این همه صفر تا صدشو بهتون یاد دادم تو این دو هفته اگر به صندلی میگفتم،پا میشد راه میرفت

    یاد حرف استادعباس منش افتادم که میگفت به کسی که درمدار دریافت یک آگاهی نباشه نمیتونین به زور بهش بگین و اینکه مثلا یه آگاهی رو که سر کلاس یاد میگیریم و بعد انقدر باید تمرین کنیم تا درکش کنیم و بعد به عمل برسه

    فکر کنم مراحل دریافت رو استاد میگفت که اولرفتن به کلاس و شنیدنه بعد تمرین و درک و فهمیدن و بعد عمل کردن

    ما تو بحث رنگ کردن و یاد گرفتنش تو رنگ شناسی رنگ روغن ،تو مرحله شنیدنش که بودیم و با این سوال ها داریم درکش میکنیم و امروز که استادم یکم دیگه توضیح داد برای من جا افتاد و تازه فهمیدم چی به چیه

    تا برم خونه و به مرحله عمل برسونم که قدم بردارم و جدولارو رنگ کنم

    چقدر قشنگه که وقتی آدم ریز به ریز دقت میکنه به حرفای همه و رفتاراش رو آنالیز میکنه و زیر ذره بین میذاره ، خدا بهش چیزایی یاد میده که از دل یه حرف کلی درس توشه

    من قبل آگاهیم همینجوری فقط گوش میدادم به حرف آدما و هیچ معنی برای من نداشتن و البته که من از حرف آدما دلگیر میشدم و یا عصبانی که باعث میشد واکنش نشون بدم

    ولی الان دیگه اون طیبه یک سال پیش ،دیگه نیستم اصلا یه جور دیگه شدم و هرچقدر سعی میکنم بیشتر عمل بکنم به قوانین خدا بیشتر و بیشتر میشه درکم

    و به اندازه ای که سعی میکنم آگاه باشم به همون اندازه نتیجه رو میبینم و درک میکنم و درساشو میگیرم

    خدایا شکرت

    سر کلاس استاد گفت اصلا ولش کنید رنگ شناسی رو نباید بهتون یاد میدادم چون طبق شیوه تدریس قدیمی اول جدولارو بهتون گفتم ولی دیدم فایده نداره باید اول از رنگ شروع میکردم بعد رنگ شناسی

    و یه کتابی هم سرکلاس آورده بود که اشاره کرد بهش گفت اینم ولش کنین فکر میکردم شما دوست دارین پیشرفت کنین ولی انگار علاقه ای ندارین

    اسم اون کتاب مبانی هنر بود

    بعد چند دقیقه یکی از بچه ها گفت استاد اون کتابو چرا بهمون گفتین ،استادم گفت میخوام اطلاعاتتون نسبت به هنر بیشتر بشه

    شما اگر نقاشی بلد باشین ولی نفهمین هنر چیه ؟ هنرمند به کی میگن هیچ ارزشی نداره کارتون

    شما باید در مورد عشقی که به کارتون و نقاشی دارین در موردش اطلاعات داشته باشین

    پس باید سواد هنری تونو بالا ببرید

    همه این حرفای استادم منو یاد حرفای استاد عباس منش مینداخت که تو یکی از گفتگو با دوستان که اسم یه پسری که آمریکا رفته بود آقای عرشیا بود که سه ماه درمورد عشقی که به کارش داشته اطلاعات جمع کرده و کلی از بقیه پیشرفت کرده و استاد میگفت اگر دو ماه یا کمی بیشتر زمان بذارین مطمئننا موفق تر میشین در کارتون و سریع پیشرفت میکنین و هرکجا که برین صد در صد مدارتون بالا و بالاتر میره

    و انگار با حرفای امروز استاد رنگ روغنم خدا داشت بهم میگفت که طیبه فقط نقاشی رو یاد نگیر ،هرچی درمورد نقاشی هست رو یاد بگیر و شروع کن

    بعد استادم کتاب رو داد دست بچه ها تا همه به نوبت یه صفحه بخونیم .وقتی رسید به دوتا از همکلاسیام گفتن ما نمیتونیم و استادم گفت خجالت نکشید نمیدونم به چه دلیل نخوندید ولی احتمال میدم که چون کلمات مبانی هنر یکم سخت هست تلفظش شما میترسید بد بخونید و بد بشه

    و گفت یادتون باشه هیچ وقت نترسید و ادامه بدید اولش شاید سخت باشه ولی صد در صد بعد روان تر میشه

    وقتی بچه ها داشتن میخوندن استاد یکی یکی میپرسید میگفت چی فهمیدی از این یه صفحه و تقریبا همه مون میگفتیم گوش ندادیم و متوجه نشدیم

    استادم گفت باید یاد بگیرید که هم زمان به دیدن و تمرکز بر روی نقاشی کشیدن من ،گوش بدین و درکتون بالا بره

    امروز کلاسمون پر از درس بود

    وقتی کلاس تموم شد استادم گفت خیلی تمیز کار کردی آفرین

    و تحسین میکرد

    و من به خودم یادآوری میکنم که کار من نبوده و خدا بوده که انجامش داده و به دستام قدرت بخشیده

    وقتی رفتم خونه خدا کل روز رو مراقب بوم نقاشیم بود و صحیح و سالم رسیدم خونه

    خدایا شکرت

    وقتی رسیدم

    داشتم فکر میکردم که چه فایلی رو گوش بدم

    و در نظرم بود فایل انرژی که خدا مینامیم رو گوش بدم

    گفتم نه تو بگو خدا ،تو بگی قشنگتره

    و رندم انتخاب رو گذاشتم به عهده خدا

    فایل مصاحبه با استاد قسمت 20 اومد

    وای خدای من ،یعنی آخرین مرحله از نشونه ها

    و حیرت زده شده بودم واقعا از این همه هماهنگی در چیدمان خدا که بهم میگفت چیکار کن تو این چند روز

    غلبه بر ترس

    ما در عین حال که میترسیم عمل میکنیم

    و داشت با صحبتای استاد بهم میگفت که

    طیبه میدونم که میترسی از اینکه دیگه گل سر نفروشی و پول زیادی که تو این یه ماه تو عمرت دیدی و 23 میلیون بود به حسابت نیاد و وقتی بهت گفتم دیگه گل سر نباید بفروشی و تا وقتی که مادرت از سفر برگرده میتونی گل سر بفروشی و بعدش باید از نقاشیات درآمد داشته باشی

    تو هنوز باوجود اینکه بهت درک هایی رو دادم تو این چند روزه ،ولی ترس داشتی

    این فایل رو به دقت گوش بده

    در حالی که میترسی توکل کن و حرکت کن من کمکت میکنم

    قشنگ گوش بده به فایل و درک هات رو بنویس

    و از استاد عباس منش یاد بگیر که بی کله رها کنی وقتی بهت گفتم دیگه نفروش ،دیگه نفروشی و بی کله رها کنی

    یاد بگیر من بهت کمک میکنم مثل همیشه

    تا الان خوب میش رفتی آفرین من در تو میبینم لیاقت بهتر از این رو پس عمل کن به گفته ام و با خیال راحت چشم بگو

    منم گفتم چشم خدا بهم نشونه ای بده درمورد نقاشی و شروع کارم برای نقاشی و سفارش گیری که آرومم کنی و ایمانم رو به باور اینکه از نقاشی میتونم پیشرفت کنم و ثروت و درآمد بی نهایت داشته باشم بهم عطا کنی

    و منتظر نشونه ات هستم

    و کل روز رو داشتم به فایل مصاحبه با استاد 20 رو گوش میدادم

    خدایا بی نهایت ازت سپاسگزاری میکنم به خاطر تک تک گنجینه های امروز که کلی درس بود برای من

    و برای تک تک شما دوستان و استاد عباس منش و مریم جان بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 706 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای نسرین جان

    وای خدای من

    با خوندن کامنتت گریه کردم

    الان من چند دقیقه پیش اومدم تا رد پامو تو سایت بذارم که برای سه شنبه هفته پیش بود و انقدر این روزها اتفاق افتاد برام که فرصت نمیشد بیام تو سایت بنویسم

    و الان که اومدم دیدم یه دایره آبی افتاده بالای صفحه کنار اسمم که نشان از ارسال پاسخ دوستانه

    اومدم باز کردم دو تا پاسخ از زهرا مختاری عزیز برام اومده بود و جوابش رو نوشتم و تو یکی از صحبتاش برام نکشته بود که

    صحبتش با من این بود تو رد پای روز 22 مهر و فایل اجرای توکل در عمل که من نوشته بودم و پاسخ نوشت که :‌

    این جمله ای که از استاد فرشچیان نوشتی اصن روز منو ساخت،

    منم تو دلم همچین درخواستی هست،که دوستدارم فقط نقاشی بکشم..و می‌دونم که اگر می‌خوام عالی بشم باید عالی تمرین کنم…

    من در شبانه روز به خاطر بچه هام میانگین شش ساعت می‌خوابم و البته خیلی پر انرژی نیستم ،

    ولی می‌خوام باشم،

    غذامو کم کردم ،

    ولی می‌خوام که بهتر بشم…

    امیدوارم خداوند منو به جواب سوالاتم هدایت کنه.

    دوست خوبم در پناه هدایت خداوند باشی همیشه.️

    و من اینو براش نوشتم

    به نام ربّ

    سلام زهرا جان

    اتفاقا منم چند روزه میگم خدا منو هدایت کن به سمتی که تغذیه ام رو درست کنم تا انرژی بیشتر داشته باشم و از الانم هم فعال تر باشم

    و میپرسم که کی زمانش میشه من بتونم دوره قانون سلامتی رو بخرم

    به خدا گفتم خودش هدایتم کنه اولین دوره رو بخرم و دوست دارم دوره قانون سلامتی رو اول بخرم ،چون حس میکنم بدنم باید بیشتر پر انرژی تر و سالم تر بشه تا بتونم بیشتر سعی کنم تا با آرامش بیشتر کنترل کنم ورودی های ذهنم رو

    به خدا گفتم کاری کن من تا آبان ماه که استاد با قیمت قبل میفروشه دوره رو خرید کنم و پول تمام دوره رو خودم بدم

    البته که خدا میده من چیکاره ام این وسط

    به خدا گفتم کاری کن که تنهایی بخرم دیگه به مادرم نگم که شریکی بخریم و مادرمم دوست داره بخره

    و استاد میگفت اگر خانواده تون راضی باشن میتونین فایلارو در اختیارشون قرار بدین اما اگر در مدار ددیافتش نباین نباید به زور بهشون بگین

    و من میخوام خدا خودش کاری کنه که من به خووسته ام برسم

    البته باز هرچی که خودش صلاح بدونه من دوست دارم اول دوره قانون سلامتی رو بخرم ولی اگر شد که خوشحال میشم ولی اگرم گفت یه دوره دیگه بخر چشم میگم

    وای الان یه لحظه متوجه شدم ،جوری دارم حرف میزنم انگار 10 میلیون پول دوره تو حسابمه و دارم الان خریدش میکنم

    وای چقدر لذت بخشه

    جدیدا وقتی چیزی رو میخوام جوری میشه رفتارم که دارمش و لذت میبرم

    خدایا شکرت

    ممنونم که همه دوره های استاد رو بهم عطا میکنی

    سپاسگزارم

    یاد حرف همکلاسیم افتادم این هفته شنبه تو کلاس گفت

    طیبه تو چجوری به همه این کارا میرسی و نقاشیات از ما تمیز تر در اومده

    خندیدم و جواب خدا بود تو دلم گفتم خدا تو بودیا همه کارا رو برام انجام دادی

    خدا که بهم گفته دیگه گل سر قلاب بافی نفروش و بچسب به نقاشی و بهم زمان داده که تا اواسط آبان میتونم بفروشم و بعدش دیگه باید اصل خارپشتی رو برم و عمل کنم و اونموقع هست که بهم اجازه رفتن به گام سوم خانه تکانی ذهن داده میشه

    منم خیلی دوست دارم تمرکزمو فقط و فقط به نقاشی بدم

    برای زهراجان بی نهایت زیبایی و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام

    و الان که به پیام شما اومدم گریه کردم چشمام انقدر باز شد که داشتم از حیرت واقعا حیرت زده بی نهایت میشدم

    آخه من نوشتم دلم میخواد اولین دوره ای که با درآمدم میخوام بخرم دوره قانون سلامتی باشه ولی خدا هرچی بگه میگم چشم و اگر درآمدم به جایی برسا که استاد گفته درآمدتون بیشتر شد که تونستین در کنار کارای دیگه تون برای دوره هزینه کنید اونموقع بخرید

    چون من الان تازه یک ماهه که 23 میلیون دیدم

    و سه هفته شد 19 میلیون

    و همه رو دادم رنگ روغن و وسایل نقاشی و شهریه کلاسم

    ولی از خدا درخواستمو کردم

    و نذاشت چند ثانیه بشه که بعد گذاشتن رد پام اومدم به پاسخ شما دیدم نوشتیم 12 قدم رو بخر

    و انگار خدا گفت قانون سلامتی نه

    اول باید 12 قدم رو بخری

    و میدونم که پولشو بهم میفرسته مثل همیشه که فراوان بهم عطا کرده و خدا بی نهایت بهم عطا میکنه

    وای زهرا جان مختاری میگفت که خدا به همه چی تسلط داره ،خدا چقدر قشنگ این گفته زهرا خانم رو همین الان به من نشون داد

    جوری که میدونست قراره من درجواب زهرا جان این حرفو بنویسم و بعد به شما گفته شده بهم بگین 12 قدم رو بخر که در جواب سوال من باشه

    وای خدای من دارم از حیرت زدگی زیاد متحیر میشم

    چقدر این چیدمان خدا به جا و دقیقه

    حتی قبل اینکه من سوالمو بپرسم ،خدا از قبل جوابش رو در پاسخ شما دوستان نوشته بود تا وقتی من سوال کردم بهم جواب بده

    وای

    وای خدای من تو چقدر عظیمی

    خدایا بی نهایت سپاسگزارم

    امیدوارم که با قدم هایی که برمیدارم در مدار ددیافت دوره 12 قدم قرار بگیرم

    آمین

    هرچی بیشتر سعی میکنم عمل کنم به آموخته هام بیشتر خدا حیرت زده ام میکنه

    برای شما بهترین ها و بی نهایت شادی و سلامتی و زیبایی و آرامش و ثروت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 706 روز

    به نام ربّ

    سلام نسرین جان

    من بعد دیدن پیام شما و پیام دوست دیگه که براتون نوشتم

    امروز هدایت شدم به فایل جدید که استاد گذاشتن

    و خدا شگفتانه بهم نشونه داد

    و دقیق نشونه داد که میتونم امروز قدم اول رو بخرم

    و من فصل اول دوره 12 قدم رو امروز بعد اذان مغرب خریدم

    چقدر خدا دقیقه که داره از پاسخ های دوستان انقدر دقیق چیدمان رو میچینه و هدایت میکنه

    abasmanesh.com

    لینکشو برات میذارم دوست داشتین بخونین چی شد خریدم دوره رو

    درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 1 – صفحه 8

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: