https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/10/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-15 06:19:162024-11-08 04:57:00آیا خداوند مانند یک مادر مهربان عمل می کند؟
402نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خدایا عاشقتم استاد جونم عاشقتم چقدر سوالات عالی داشت
چطور میتونی خانه ای بسازی که توی طوفانها دوام بیاره:
ببین چه شخصیتی(خانه ای) داری میسازی که توی طوفانها دوام بیاره؟؟؟؟
• اول پایه ها و زیر بنای ساختمون روعااالی و حسابی برنامه ریزی شده بوجود میارم = (همون باور اینکه من خالقم 100درصد اتفاقات و شرایط زندگیم هستم و با توجهم و افکارم دارم زندگی خودم رو خلق میکنم).
• برای دیوار و سقف و ستون ها بهترین مصالح و مواد رو استفاده میکنم که بهترین هیچ چیزی نتونه تکونش بده چه برسه خراب بشه =(همان عزت نفس و باورهای توحیدی لازم)
همون باوری ک من خالق کل زندگیم هستم
▪︎سقفش رو بهترین متریال و با بهترین متدها درست میکنم(همان باورهای توحیدی و بازهم خدا و باورهای ثروت)
خدایا شکرت بابت اگاهی های نابت
وسایل هم سعی میکنم برنامه ریزی شده باشه واسه زلزله وسایلی ک با لرزش نریره طراحی اش جوری باشه ک هیچ مشکلی بهش وارد نشه درها کابینتها کمد ها دیواری و قفل داشته باشه
•
•از تکنولوژی پیشرفته متدهای ضد زلزله استفاده میکنم
بنام خداوند دانا و توانا و عالم و محیط به تمام جهان هستی
سلام استاد عباس منش ، چقدر خوشحال شدیم روی زیبای شما رو دیدیم ، مثل همیشه سلامت و شاد و با انرژی و حال خوب
استاد عاشقتونیم که فایلی گذاشتید که ما رو از حالتون بی خبر نمیزارید ، من که اخبار و دنبال نمیکنم اما صدای تی وی چند روز پیش اونقدر بلند بود که متوجه طوفان فلوریدا شدم ، یاد شما افتادم ولی تو دلم مطمئن بودم شما و مریم بانوی نازنین در هر شرایط حتی به ظاهر بد در آرامش به سر میبرید ، چقدر خوب که این طوفان اصلا تومناطقی که شما سکونت دارید نیومده ،
شما به همه چیز از دیدگاه قانون وبا احساس خوب وتوجه به زیبایی ها نگاه میکنید ، تو این فایل تون با توجه به زیبایی های طبیعت ، چه نکات مثبت اندیشی به طوفان داشتید …ازتون آموختم آگاهی های ارزشمند جدید
من خودم به نظرم زیاد تو در و دیوار نیستم و نیازی به چک ولگد دنیا ندارم ، مخصوصا از تایمی که وارد سایت شدم و با مفهوم توحید و توکل وایمانو باورها آشنا شدم ، سعی میکنم هر روز تسلیم تر و رهاتر و شکر گزارتر باشم .
درسته هنوز به خیلی از خواسته هام نرسیدم ولی میدونم با حال خوب در مسیر درست دارم قدم برمیدارم ، یه جاهایی که خسته میشم میگم خدایا من دیگه نمیدونم تو بگو. تو هدایتم کن و راهها رو به من نشون بده ، من تسلیم ام
مطالب این فایل تون من ویاد کتاب «چگونه فکر خدا رو بدونیم انداخت » ،
عنوان قشنگ این فایل که خدا مثل مامان هامون عمل نمیکنه ، خداوند احساساتی نیست .
من اگر روی باورهام و ایمانم کار کنم ، هرروز قوی تر میشم .
سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته نازنین و دوستان گرامی.
این فایل با یه جمله شروع میشه:
«وقتی طوفان، سیل، زلزله و به اصطلاح بلایای طبیعی میاد خیلی خیر و برکت توش هست… اگه درست فکر کنیم اینها بلایای طبیعی نیستند، موهبتهای هستند برای پیشرفت، برای بهبود…» :)
داشتم فکر میکردم واقعا چند تا آدم روی کره زمین پیدا میشن که همچین اعتقادی داشته باشن؟ :) چقدر این نگاه متفاوت و عجیبه… و چقدر آرامش بخشه که بدونیم حتی اگه همچین چیزی هم روزی چه برای خودمون چه دیگران پیش بیاد در راستای خیره… چقدر این نگاه کمک میکنه به غلبه احساس آرامش در مقابل احساس قربانی بودن در برابر نیروهای طبیعی :)
تنها نیروی مطلق در جهان خیره و هر آنچه رقم بزنه در راستای خیر و گسترش جهانه… چقدر این نگاه توحیدی و خالصه… چه توکلی توش هست و چه قدرتی …
منم بهش اعتقاد و باور دارم؟؟ تلاش میکنم که داشته باشم… مثل همه آموزه های استاد از روز اول که بقول معروف «دستم بگرفت و پا به پا برد …» :) همه جمله های استاد رو وقتی برا اولین بار شنیدم متحیر موندم که چقددررر میشه متفاوت فکر کرد… چقدر بیرون ازین سایت اکثر آدمها کپی برابر با اصل هم فکر و رفتار میکنند و چطور میشه که از دل این همه شبیه هم بودن یکی انقدر متفاوت میبینه، متفاوت تحلیل و فکر میکنه، و متفاوت رفتار و عمل میکنه…
در ادامه که استاد توضیح میدن، این نگاه باورپذیرتر میشه…
اگه این طوفانها تو خیلی از کشورها اگه بیاد، شاید اونجا رو با خاک یکسان کنه ولی توی آمریکا آسیبهاش خیلی کمتره، این خودش نشون دهنده مقاوم تر شدن و تکامل آدمها و سازه های آمریکا در اثر برخورد با این طوفانهاست.
و اینکه حتی این نیروهای طبیعی میتونه باعث بشه ویژگی مثبت آدمها رو بکشه بیرون و احساس همدلی بیشتری نسبت به هم داشته باشن…
تازه با تمام این احوالات خداوند قوانینی در طبیعت گذاشته که از روی اون میشه پیش بینی کرد که طوفان یا نیروی طبیعی دیگه ای در راهه و براش به نسبت آماده تر بود.
نکته دیگه آدم قدرت خداوند رو میبینه و ناچیز بودن خودش رو در مقابل قدرت بی نهایت پروردگار… درست مثل یه تلنگری هست که آدم رو از روزمرگیها میکشه بیرون و یادمون میاره جهان قرار نیست تا ابد به همین شکل ادامه داشته باشه و باید خودمون رو برای جهان دیگه ای هم آماده کنیم…
و بعد استاد این نگاه متفاوت از اکثریت جامعه رو میگن:
«هیچوقت فکر نکن که خداوند طرفدار بدبخت بیچاره هاست… یعنی اگه تو انسان ضعیف و بی اعتمادبنفسی هستی فکر نکن با این کار خداوند دلش برای تو میسوزه و هواتو داره و بهت کمک میکنه… اصلا اینطور نیست! خداوند هوای کسی رو داره که ایمان داره، حرکت میکنه، توکل داره! آدم ضعیف حمایت نمیشه از طرف خداوند!»
یه آیه هایی از قرآن رو میخوندم که راجع به وقتی بود که مومنان باید میرفتند جنگ. خداوند داشت در مورد مومنهایی حرف میزد که وقتی سپاه دشمن رو میبینن نمیترسن و تو دلشون میگن این همونه که خداوند به ما وعده داده بود… قشنگ مشخص بود چقدر حال میکنه خداوند با اینایی که دلشون نمیلرزه و رو خودش حساب میکنن و میرن تو دل دشمن… برعکس اون عده ای که میخواستند بپیچونن و برن بشینن خونه که امنه…
خدا عاشق آدمهای شجاع و با ایمانه که حرکت میکنن حتی تو دل سپاه دشمن…
به قول استاد:
«یا رو خودت کار میکنی و قوی میشی و میمانی، یا اینکه این کارو نمیکنی و ضعیف میشی و از بین میری! جهان اینجوری کار میکنه. این اساس پیشرفت جهانه…»
همونطور که استاد گفتند طوفانهای اقتصادی هم همیشه در طول تاریخ بوده..
اصلا خیلی دور نریم؛ یه مثال بزنم از همین زمان بیماری معروفی که چند سال پیش اومد. شاید باورتون نشه ولی ما دقیقا اقامتگاه بومگردی رو در همون دوران تاسیس کردیم :) جاده ها بسته شده بود، مردم در قرنطینه بودند، خیلیها حتی پاشون رو برای روزها از خونشون بیرون نمیذاشتند ولی به ما گفته شد تاسیس کنید و کردیم، هر کی میشنید میگفت چی میزنید؟! :))
نتیجه؟
چند ماه اول به طرز باورنکردنی نان استاپ رزرو بودیم :)) مردم مسافرتهای دور بعلت بسته شدن جاده ها و قرنطینه نمیتونستند برن درضمن نمیخواستند توی محیط عمومی باشن و محیط ما یک محیط خصوصی با استانداردهای بالای بهداشتی نزدیک تهران بود که تو همون دورانی که دورکاری داشتند و دلشون تو خونه پوسیده بود میومدند حال و هواشون عوض شه :)
اما جهان اینجوری نیست که یک بار حرکت بکنی و تمام! باید همیشه و همیشه در حال بهبود باشی… یه سری صحبتها اخیرا شد در مورد بحث ایران و اسرائیل که من اصلا پیگیرش نبودم ولی تا حدودی تاثیراتی روی حوزه کاری صادرات محصولی که کار میکردم گذاشت. چرا که پیرو این مسائل دولت تصمیم گرفت تولید ماده اولیه کار ما رو که مربوط به زمان توسعه و راهسازیه محدود کنه و به جاش نفت خام رو انبار کنه. همونطور که پیش بینی میشد با اعلام این خبر و دستور به پالایشگاهها برای محدودیت عرضه ماده اولیه، کارخونه های تولیدکننده از ترسشون افتادند به رقابت برای خرید مواد اولیه که یهو موجب افزایش شدید قیمتها شد که قاعدتا خریدارهای خارجی رو دچار شوک کرد :) ولی دقیقا در همین زمانیکه عراق میتونست جایگزین بسیار ارزون قیمتی برای محصول ایران باشه بعلت انتخابات جاده هاشون تا اطلاع ثانوی بسته شد و فعلا کارخونه های عراقی امکان صادرات ندارن :)) درنتیجه خریداران عزیز ناچار هستند فعلا قیمتهای جدید رو هضم کنند :)) هر چند که اگه عراق هم جایگزین میشد برا من خیلی فرق نداشت چون من بار عراقی هم صادر میکنم ولی طبیعتا ترجیح خودم به صادرات بار ایرانیه که احاطه بیشتری روش دارم و دستم توش بازتره.
ولی این چند روز باز داشتم دقیقا به همین فکر میکردم که در این مسائل شاید پیامی باید برای رشد خودم و بیزینسم دریافت کنم … استاد تو دوره روانشناسی ثروت 3 میگن «دوست دارم به جایی برسید که وقتی مثلا کارمندتون میاد میگه آقای رییس/خانم رییس فلان مشکل پیش اومده، بگی آخخ جوووون یه فرصت جدید برای پول بیشتر ساختن!» :)
درسته که این مسئله مواد اولیه کار ما هم احتمالا خیلی زود حل و فصل میشه ولی دوست دارم کار من طوری چیده بشه که اصلا حتی یک اپسیلون هم وابسته به تصمیم دولتهای ایران و عراق نباشه. و دوست دارم این شرایط منجر بشه به قول استاد به پول بیشتر ساختن :)
به قول همون آیه قرآن باید اینو به چشم نعمت ببینم و به خودم بگم :«این همونه که خداوند بهم وعده داده بود…»
اول فکر کردم روسیه رو هم که تولیدکننده همین محصول هست و توی اروپا هم خیلی خواستار داره وارد کشورهایی که ازشون صادر میکنم بکنم ولی هنوز خیلی مطمئن نیستم شاید چون برام کشور ناشناخته ایه، هرچند که ناشناخته بودن مانعم نمیشه و میتونم بالاخره طی زمان با حرکت، شناخت لازم رو به دست بیارم ولی نیاز به یک هدایت روشنتر دارم از طرف خداوند که مسیر همینه یا مسیر راحتتر و پر سودتری هم هست…
امروز که این فایل رو شنیدم باز بیشتر به فکر افتادم که دقیقا زمانهایی که پالسهایی رو دریافت میکنی باید پیش بینی و حرکت کنی، مثل پیش بینی طوفانهایی که آمریکاییها میکنند و پیروش قاعدتا یک سری اقدامات انجام میشه.
هرچند که وقایع اخیر به لطف خدا تاثیری روی بیزینس من نذاشته ولی باز هم باید راههایی برای قویتر شدن پایه هاش پیدا کنم که درنتیجه ش رشدم رو هم بیشتر کنه..امیدوارم خداوند مثل همیشه خودش به ساده ترین و لذتبخش ترین راهها هدایتم کنه..
یک بار راجع به یکی از مدیرعاملهای موفق حوزه کاری خودم توی کامنتهای قبلیم نوشته بودم که خالی از لطف نیست اینجا هم بگم. اونم مثل من با تریدری شروع کرده بود، بعد از دو سه سال هدایت شد به اینکه به جای اینکه بار بشکه کاملا آماده بگیره، بار رو بصورت فله بخره و یه کارخونه سوت و کور نزدیک قم رو از صاحبش اجاره کنه و خودش بیاد بار رو بشکه کنه و بعد بفروشه تا حاشیه سودش بیشتر بشه.
بعد از یکی دو سال با سودی که کسب کرد باز هدایت شد به اینکه اصلا یه کارخونه کوچیک با دو تا مخزن توی بندرعباس تاسیس کنه و همون فله رو هم به جای اینکه آماده بخره، خودش تولید کنه. بعد از مدتی باز هدایت شد به اینکه برای در امان بودن از رقابت برای دریافت موارد اولیه از پالایشگاههای دولتی، بیاد خودش یه قسمت از کارخونه ش رو تجهیز کنه و تبدیل به پالایشگاه خصوصی کنه و یه قسمت از مواد اولیه ش رو خودش تامین کنه. بعدش این پالایشگاه انقدر جون گرفت که کلا اصلا مسیرش عوض شد و رفت سمت صادرات سایر محصولاتی که طی پروسه تولید ماده اولیه بهشون میرسید :)
خیلی جالبه نه؟ :) یعنی برای تولید ماده اولیه یک محصول رفت پالایشگاه زد، بعد رسید به صادرات سایر محصولاتی که اصلا طی تولید مواد اولیه ناخودآگاه ایجاد میشدند :)
«تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس، خود راه بگویدت که چون باید کرد …» :)
البته برای هر کدوم ازین مراحل هزار تا قدم برداشت و کلی مسئله رو حل کرد و مهمتر از همه اینکه شجاعت عجیب غریبی به خرج داد.. وقتی میخواست پالایشگاه بزنه همه میگفتند بیخیال بابا مگه دولت میذاره تو پالایشگاه بزنی برا خودت خصوصی؟! ولی گذاشت :) چون دولت عددی نیست جایی که ایمان کار میکنه :) ولی نتیجه ای که از این شجاعت عایدش شد اصلا قابل قیاس با نشستن و پذیرفتن شرایط نیست. شاید اگه حرکت نمیکرد تا الان از بازار محو شده بود. شاید که نه، قطعا این اتفاق میفتاد ولی الان بیش از 2500 خانواده دارن از همون کارخونه ارتزاق میکنن و این یعنی برکت در حرکت.. :)
شگفت انگیزه :)
باید هر ساعت و هر لحظه به یاد بیارم قدرت خدا رو تو زندگی خودم هر اونجا که بهش اعتماد کردم و باید به یاد بیارم قدرت خدا رو تو زندگی کسایی که بیشتر از من بهش اعتماد کردند… باید به یاد بیارم تا با ایمانتر حرکت کنم…
به نام او برای او که زیباترین نامها را دارد انتهایی برای زیبایی اش نیست و جهان زیبا را بر اساس تناسب و قانون و نظم و هارمونی و هماهنگی آفریده و خود نیز عاشق زیبایی است و زیبایی را دوست دارد چرا که تمام جهان به خاطرش در رقص و پایکوبی و حرکت و سماع هستند از زمین خودمان تا کوچکترین هسته هستی
و سلام به شهرزاد با وقار که شیرینی سخنانش از هر شهد عسلی و اصلا از هر شهد گلی زیباتر و جذاب تر و دلربا تر است که چون غواصی انسان را غرق در تفکر می کند برای به دست آوردن مرواریدهای اصیل
نمی دانم کتاب جهان با وقار یا جهان زیبا را خوانده اید یا نه؟زیبایی و وقار کلماتتان مرا به یاد این کتاب علمی زیبا انداخت که اولین بار در فیلم ذهن بی نهایت آن را شنیدم.
یادم هست به دنبال خرید معدن بودیم و آخرین معدنی که رفتیم 22 کیلومتر از جاده اصلی به خاکی باید می رفتیم تازه به معدن برسیم و آوردن تجهیزات و….تا بتوانیم سنگ را استخراج کنیم
و من با خودم می گفتم قطعا راه ساده تر و بهتری هست برای کاری به دفتر قضایی رفتم با اینکه شلوغ بود حسم گفت اشکالی ندارد شروع کن به نوشتن شکرگزاری یا گوش دادن فایل و یا مدیریت و چک کردن کارها تماس تلفنی و…. یکدفعه با آقایی که اونجا بود و می خواست لایحه تایپ کنه و در ایتا دفتر قضایی بفرسته برخورد کردم بهش گفتم برو توی یادداشت موبایل و قسمتی که شکل میکروفون داره بگیر صحبت کن البته انترنت هم روشن باشه ،تایپ می کنه حتی بگو یک اون شماره تایپ میکنه ،اون خیلی خوشش اومد و گفت شما چکار می کنید و….در ادامه من را ترغیب کرد به خرید کارگاه سنگ مصنوعی که خودش داشت و چند تا قالب بود و با سیمان رزین و ماسه در هر اندازه که می خواستی و هر ابعادی ساخته می شد
و یک طرح دانش بنیان داشت برای صادرات مثلا موزائیک که روی آب میایستاد و سبک در عین حال محکم و مقاوم در ابعاد بزرگ خلاصه ما با قیمت بسیار کمی صاحب کارگاه تولید سنگ شدیم به مراتب ارزانتر و حتی بهتر و محکمتر با قالبهای زیبا و طرح دار قندریز و…
من در خواب هم فکر نمی کردم به این مسیر ساده هدایت بشوم و یک قرارداد تامین سنگ داشتیم در شمال آنها می گفتند سنگ مصنوعی پوسته می کند و ما تضمین دادیم و گفتیم علت آن به کار نبردن فرمول صحیح و یا کمتر سیمان یا رزین به کار بردن هست که ما طبق نمونه و استاندارد به شما تحویل می دهیم
بله فرمایش شما صحیح است ،در مورد هر کالایی یا کاری اگر هدایت بخواهیم و تمرکز کنیم باورهای هم راستا بسازیم خودمان هم باورمان نمیشود که اینقدر ساده زیبا راحت دردسترس بتوانیم به هدف برسیم .
من قرار بود صبح اول وقت به دفتر قضایی بروم ولی کلا فراموش کردم و خداوند در زمان درست و در مکان درست من را با آن فرد روبرو کرد و کلا همه فوت و فن کار را به ما یاد داد و من با شاخص استاد عباسمنش
بیشتر از آن چیزی عمل کردم که خودم هم تصورش را می کردم.
خوب گر چه من به اندازه شهرزاد قصه گو به این زیبایی و جذابیت نمی نویسم سعی کردم ،براتون از تجربه خودم ساده و صمیمی بنویسم، خیلی دوست دارم در زمان مناسب به باغ رویایی هزار و یک شب شما بیام و اونجا داستان بنویسم من بیشتر از هر چیز به نویسندگی علاقه دارم یک نویسنده به همه چیز جان و شخصیت میده و تقریباً میشه بگی همه چیز با من حرف میزند و گاهی آنقدر رسا و گویا مثلا گلدان گل که میگه الان کجا داری میری ؟براش توضیح میدم اون میگه سر راحت به مادر هم سر بزن و امروز از این مسیر پیاده روی را شروع کن و من ازش تشکر می کنم و میگم چشم وقتی انجامش میدم و کلی ذوق می کنم بابت اتفاقات پیش رو خدا را شکر میکنم به خاطر روحیه کودکانه ای که دارم در سریال آنشرلی قسمت پاییز اوایل که هنوز با آن خانواده شلوغ زندگی می کند مرد تخم مرغ فروشی هست که آنشرلی را خیلی تحت تاثیر قرار می ده من کارتون آنشرلی را بیشتر از فیلمش ترجیح می دم و کلی باهاش خاطره دارم.همان طور که میدونین نویسنده آنشرلی هم یک خانم هستند مثل هری پاتر و شرلوک هلمز و….
نوشته ها می مانند و آثار آن تا نسلها باقی می ماند.
مثل همیشه شاد با طراوت و خوب باشید سلام مخصوص و خالصانه صمیمانه بنده را به مادر مهربان بهترین فرشته روی زمین ابلاغ بفرمایید.
بهترینها را براتون آرزومندم پر فروش و پر خیر و برکت باشید انشاءالله
خیلی سپاسگزار خداوند هستم که هدایت شدم به کامنت زیبای شما
و خیلی خوشحال تر شدم که یه دوست معدنکار در این خانواده صمیمی پیدا کردم.
بنده هم معدنکار هستم و خیلی خیلی خوشحال شدم با شما آشنا شدم.
خیلی از کانت شما لذت بردم مخصوصا اون قسمتی که فرمودین میشه کار ساده ترم باشه و هدایت شدین به خرید کارگاه سنگ مصنوعی بجای استخراج از معدن سنگ!!!
یاد زمانی می افتم که میخواستم از معدنم به هر شکلی شده سنگ استخراج کنم و نمیشد و طی یک هدایت اللهی هدایت شدم به اینکه اون معدن رو از سنگ تبدیلش کنم به دولومیت و بجای سنگ ازش ماده خرد شده دولومیت استخراج کنم که ساده تر هست و با هزینه کمتر میشه انجامش داد
واقعا اگر سادگی رو باور کنیم قطعا آسان میشیم برای آسانی ها
به به مشهد مقدس چه عالی انشاءالله از نزدیک ببینمتان و شاهد رشد و شکوفایی شما باشم ماشاءالله هم جوان هستید و هم طبعی بلند دارین و با توجه به منطقه و موقعیت به بهترین و پربرکت ترین شغل هدایت شدین از خداوند بهروزی و شادکامی و موفقیت هر چه بیشتر شما را آرزومندم امیدوارم همچنان بدرخشید سلام بنده را به امام رضا علیه السلام و خانواده محترم تقدیم کنید محبت و پشتکار شما ستودنی است خداوند به شما توفیق روزافزون عنایت کند برای اینکه جهان را جای بهتر و زیباتری کنید و از نعمات خداوندی در طبیعت بیشتر بهره ببرید.موفق باشید.
یعنی هروقت سرصبح یا آخرشب دیدید من سرم تو گوشیمه، بدونید که شهرزاد جان کامنت گذاشته و برای من ایمیلش اومده و من باذوق پریدم رو گوشیم. آخه من هیچوقت اول صبح و آخر شب گوشی چک نمیکنم که مثلا برم تو یوتیوب یا اینستا و …امروز صبحم همینجوری شد:)
چقدر کیف میکنم و یاد میگیرم از خوندن کامنتهای شما.
شهرزاد جان شما جزو معدود کسایی هستی که راجع به موضوعات مختلف مثال عملی از خودشون میزنن. و اینجوری من به شخصه قوانین برام ملموس تر و عملی تر میشه. و وقتی میبینم اینجوری نتایج بزرگ و عالی گرفتید ایمانم قویتر میشه.
من یه چیزی که راجع به صحبتهای استاد همیشه دوست دارم اینه که همه چیز رو منطقی میکنن. یعنی همیشه از صحبتهاشون معلومه که تو هر موضوعی (حتی یه مسئله ساده) تفکر میکنن و انقدر با یه منطق دقیق و دلنشینی اون مسئله رو مطرح میکنن که اصلا نمیتونی جور دیگه فکر کنی. بعد به مرور زمان، وقتی یه مدتی میگذره و با بقیه هم کلام میشی، از اختلاف دید و تفکرت با اونا شگفت زده میشی. درحالیکه یه زمانی خودتم همونجوری فکر میکردی.
خلاصه که عاشق این طرز تفکر و عمل بهش هستم. و دارم تمام تلاش خودم رو میکنم.
چقدر مثالهایی که از کارتون میزنید رو دوست دارم شهرزاد جان. تو نظر من خانومی مثل شما که تو بیزینس صادراته خیلی خفنه:) وقتی راجع به مخزن و پالایشگاه و بار از عراق و روسیه میگید، من تو دلم میگم، دمت گرم دختر، چقدر متفاوت و باحالی.
این تلنگری که برای محکم کردن پایه های کسب و کارتون ازش حرف زدید همون مثال همیشگی استاد در مورد تغییر رو یادم انداختید. همون که میگن یا با یه تلنگر یا هشدار خودت زودتر دست به کار میشی، یا کائنات ضربه ها رو شدیدتر میکنه.
اون مثال همکارتون و پالایشگاه خصوصیم، دیوانم کرد. چه ایمان و شجاعتی داره این آقا، و خدا چه پاداشهایی داده بهشون. چقدر قشنگ امروز صبح اول صبح قدرت نمایی خدا و توحید عملی رو تو این داستان دیدم و کیف کردم.
مرررسی مرررسی شهرزاد جان که هستید. و انقدر پررنگ هستید.
با اینکه از نزدیک ندیدمتون ولی خییلی احساس خوبی بهتون دارم و عاشق شخصیتتون شدم:)
براتون ایمان، عمل، توکل و رهایی بیشتر رو آرزو میکنم.
من مدتی هست که بطور عجیب و ساده ای با این سایت اشنا شدم. و بعد از مدت نسبتا زیادی دوره ی 12 قدم رو خریدم. و قدم 4 ام هستم. پریروز همش حس میکردم باید بیام داخل سایت رو چک کنم(جلسات رو از قبل دانلود کردم و نیازی نیست برای دانلود هر جلسه به سایت مراجعه کنم.)
وارد سایت شدم و دیدم این ویدیو با عنوان فایل جدید اپلود شده! اونشب خسته بودم و نشد تماشا کنمش. امروز نمیدونم به چه دلیلی به این فکر کردم که من حقیقتا تا به این لحظه هر چیزی که خواستم رو به دست اوردم. به اندازه قدم هایی که برداشتم، درسته. اما خواستم و به دست اوردمش.
پس نباید سوار این موج نگرانی از اینده که بین دانشجو های مهاجر هست بشم. نباید سوار موج تصور اشتباه در مورد زندگی یک هنرمند بشم.
تو اتاق تنها بودم و یهو بلند گفتم: مگه میشه تو از خدا بخوای و نشه؟؟؟ اصلا مگه ممکنه همچین چیزی؟ تو بار ها از خدا خواستی و شده. واقعا در نهایت شده. مگه میشه نشه؟
این جملات رو میگفتم و از شدت تعجب خشکم زده بود. خیلی ساده ست. اما من به دلیل افکار جدید و شرایط متفاوت فراموشش کرده بودم. و این شدت تعجب بخاطر مرور سریع گذشته تا الان بود.
امشب اومدم و این فایل رو دیدم. بعدش کامنت خوندم. معمولا بر اساس امتیاز کامنت میخونم. کامنت شما دومیش بود. نصفه رهاش کردم و رفتم متن پروفایلتون رو خوندم. اونجا هم علاوه بر چند مورد دیگه، متن گفته های اقای عباسمنش رو خوندم: مگه من از این جهان چی میخوام که تو خدایی خدا پیدا نمیشه؟
برای خودم نوشتم. از ویدیو امشب، از کامنت شما (بعد از پروفایلتون برگشتم و خوندمش کامل.) و دوست دیگه ای از سایت، و از افکار و اگاهی های این 2 روز خودم. همگی نشونه های واضحی بودن. تک به تکشون. به موقع و دقیق.
خوشحالم. و ممنون بابت نوشته اتون داخل سایت.
به موقع به سمتم اومدن و پیام رو بهم رسوندن. متن پیام هاتون پر از انرژی قابل باور و واقعی بود.
(این اولین پیامی هست که من تو این سایت ثبت میکنم.)
اون اوایل که کار کردن روی فایلهای استاد رو شروع کرده بودم کارمند بودم و یه به قول تو یه موج نگرانی که از آینده بین کارمندها بود اونم اینکه هر کسی میترسید یکی بهتر رو جاش بیارن و بیرونش کنن! سر همین ترسشون پاچه خواری مدیرها و زیراب زنی از بقیه نبود که ازش دریغ کنن ولی آخرش هم خیلیهاشون همون اتفاقی که ازش میترسیدند براشون پیش اومد که دقیقا مهر تاییدی بر کارکرد قانونه که «به هرچی توجه میکنی از جنس همون رو به زندگیت دعوت میکنی».
من تحت آموزشهای استاد شدیدا روی کنترل ورودیهام حساس بودم و یکی از مهمترین اقداماتم همین دیگه صحبت نکردن با این تیپ همکاران بود که کل ارتباطمون جهت کنترل ورودیها به سلام و خداحافظ رسید، بعد من ارتقا گرفتم و جهان مسیرمون رو جدا کرد و الانم که اصلا کلا وضعیتهامون قابل قیاس با هم نیست.. منظورم اینه که کنترل ورودیها خیلی میتونه تاثیرگذار باشه به جدا شدن از نگرانیهای غالب مردم در هر موضوعی. و این جدا شدن از نگرانیها خودش نتایج متفاوت رو رقم میزنه..
چقدر خوب که اولین پیامت رو روی سایت گذاشتی و همینا بعدا برا خودت میشه یه رد پا که یادت بمونه که مسیرت چی بوده وبخونی و عشق کنی از پیشرفتت انشالله
زیبایی صحبت شما از این رو برای من جذاب بود که درسته شما اخبار سیاسی رو دنبال نمی کنین و ترسی به دلتون راه نمی دین
اما خودتون رو هم گول هم نمی زنین، دوار کج فهمی نشدین که به خاطر ترس، توحید رو بهونه کنید و بگید خدا درست می کنه و بالعکس دنبال سورس های ثانویه هستی …
این همون سه دسته افرادی هست که استاد میگن، امیدوارم من، شما و همه دوستان همواره جزو دسته هایی باشیم که وقتی همه چی عالیه و اصلا تضادی به وجود نیومده دنبال تغییر باشیم
به نام خدایی که جهان را با قوانین بدون تغییر خلق و اداره میکند
سلام به استاد عزیزم. خیلی خوشحالم که این فرصت رو خدا بهم داد که بتونم در مورد این فایل بنویسم.
استاد عزیز بابت تمام فایلهای ارزشمندی که تا به امروز آماده کردید ازتون سپاسگزارم چون هر کدومشون مسائل و نعمتهایی که اگر در طول زمان بسنجیمش بی شمار بوده رو به من هدیه داده و توهمم نیست این نعمتها قبلا تو زندگیم نبوده ولی الان هست و یک چشم بینا و آگاه میتونه این اتفاقات رو ببینه و ارتباطشون رو با باورهایی که فایلهای شما در ما ایجاد کرده درک کنه. من قبلا این چشم بینا رو نداشتم و خیلی نشانههای ریز و تغییراتی که در زندگیم رخ داده بود و نمیدیدم و میگفتم پس کو نتیجه. در صورتی که باید نتایج هرچند کوچک رو هم ببینی. اگه یک روز یک نفر باهات بهتر از قبل رفتار کرد این نتیجهاست و به خاطر این بوده که روی افکارت کار کردی و باید این نتایج هرچند کوچک رو هم ببینی و بابتشون سپاسگزار باشی هم از خدا هم از استادی که زمان و انرژی ارزشمندش رو گذاشته و این فایل رو برای تو اماده کرده که ازش استفاده کنی و زندگیت رو به شکل بهتری خلق کنی. پس استاد عزیز باز هم از شما سپاسگزار هستم که به بهبود زندگی ما کمک فوق العاده عالی ای کردی.
مثلا یکی از نتایجی که امروز درک کردم تو زندگیم دارم از دوره شیوهی حل مسائل میاد. جایی که شما گفتید خیلیها میگن این کسب و کارها و خدماتی که ایجاد شده در جهان، باعث شده که دیگه ایدهای نباشه که من بخوام کار کنم و بازارها توسط افراد قدرتمند کسب شده و من الان باید چی کار کنم. دیگه ایده نیست. دیگه فرصت نیست. که این از باور کمبود میاد و شما گفتید نه اتفاقا هر کسب و کاری که میاد باعث میشه فضا برای تولید ثروت چند برابر بیشتر بشه و من اینو باور کردم، با الگوهایی که گفتید. گفتید یک ماشین که تولید میشه هزار تا کسب و کار ایجاد میشه که مشکلات و مسائل اون ماشین رو حل کنن و خدمات بیشتری براش فراهم کنن و همین باعث میشه کار بیشتر بشه. یکی براش کفپوش میزنه، یکی براش کارواش میزنه، یکی براش جا موبایلی میزنه و هزار تا چیز دیگه، یا مثلا تلگرام ایجاد شده باعث شده کلی کسب و کار جدید شکل بگیره، مثل همین ربات های تلگرامی که فضا براش ایجاد شده و تا قبل از تولد تلگرام نبود و این نشون میده با هر تکنولوژی و هر خدمات و هر محصولی که تولید میشه فضا برای تولید ثروت بیشتر میشه. کار بیشتر میشه. ایده بیشتر میشه. این باور باعث شد که من در مورد هوش مصنوعی هم همینطور فکر کنم. برخلاف افراد که میان میگن هوش مصنوعی اومده و ما رو از کار بیکار میکنه من گفتم نه اتفاقا فضا رو برای تولید ثروت بیشتر میکنه و اینو تکرار کردم با خودم و گفتم حرف این افراد رو باور نمیکنم بلکه حرفی که استاد گفته رو باور میکنم فراوانی رو باور میکنم و امروز دیدم که من دارم از طریق هوش مصنوعی ثروت آسانی رو تولید میکنم در صورتی که خیلی ها اصلا ازش درآمدی ایجاد نمیکنن چون فکر میکنن از کار بیکارشون میکنه. حالا من اگر باورهام قوی بشه از این ابزار میتونم واقعا ثروت بیشتری تولید کنم و این ابزار داره فرصت ها رو برای خلق ثروت بیشتر و بیشتر میکنه و اینطور نیست که ما رو بیکار کنه اتفاقا کار رو بیشتر از قبل میکنه و فرصت درآمدی زایی رو بیشتر و بیشتر میکنه.
و اما در مورد این فایل، حقیقتش این هست که اگه بخوام در مورد تمام نکات مهم این فایل صحبت کنم کامنتم خیلی طولانی میشه.
این فایل رو باید ازش زیاد استفاده کنم چون چند تا باور محدودکنندهای که خودم دارم رو در موردش صحبت کردید.
باور به اینکه خداوند دلش میسوزه به حال ما و دل رحم هست. مانند یک مادر انسانی مهربان.
باور به اینکه تا یک اتفاق بدی نیفته و من ضربهای از جهان نخورم اتفاقات خوب نمیافته.
باور به اینکه اگر ضعیف باشی خدا بهت کمک میکنه
باور به اینکه خداوند حامی ضعفاست
باور به اینکه یک اتفاق بدی باید بیفته تا من حرکت کنم. حالا یک بلایی سر خودم بیارم تا حرکت کنم. مخصوصا این باور چقدر من رو اذیت کرده و دقیقا مانند یک فردی هستم که سادیسم داره و یک اتفاق بد رو برای خودش ایجاد میکنه که مجبور بشه حرکت کنه. متاسفانه این الگو در خانوادهی ما وجود داشته و من با چشم خودم دیدم که کلا ما تا مجبور نشیم تغییر نمیکنیم. خواهرم بهم میگفت تو خیلی خوبی که کارهای لازم رو انجام میدی و پیشرفت میکنی ولی من تا مجبور نشم پیشرفت نمیکنم، در صورتی که خود من هم اعتقاد دارم که تا اجبار نباشه حرکت نمیکنم و تو بسیاری از زمینهها مخصوصا زمینههای مهارتی و پول ساختن و من کم کار هستم. خداروشکر به خاطر استفاده از آموزههای شما – که خداوند من رو به سمت این آگاهی ها هدایت کرد تا زندگیم رو تغییر بدم – من سراغ وام قسط قرض نرفتم و سعی کردم که با امکانات فعلیم کار رو شروع کنم و ادامه بدم و به نیروهای درونی خودم تکیه کنم به مهارتهایی که خداوند الهام میکنه باید ازشون استفاده کنم و باورهام رو تغییر بدم تا همون مهارتهایی که دارم رو تبدیل کنم به ثروت.
موضوع بلا سر خود اوردن در مورد من به این شکل هست که من در یک مسیر درست حرکت میکنم و یک سری نتایج میگیرم، مثلا روزی 2 الی 3 ساعت زمان میگذارم برای کار کردن روی باورهام حالا هر روز در مورد یک سری باورها هست که باتوجه به نتایجم احساس میکنم باید روشون کار کنم و انصافا بعد از اینکه کار میکنم نتایج به نسبت نتایج قبلیم بهتر میشه و میبینم که قانون جواب داده اما بعد از اینکه نتیجه رو دیدم ناخودآگاه شل میکنم و دیگه روی بهبودش کار نمیکنم و میگم خسته شدم یا بسه چقدر کار کنم یا فکر میکنم که این نتایج بالاخره طبیعی هست و کار نمیکنم و خداوند هم نتایج رو کم رنگ میکنه و من دوباره جدی میگیرم که باید روی خودم کار کنم و حرکت میکنم و این سیکل معیوب ادامه داره. در صورتی که من میخوام همیشه نتایجم خوب و پایدار باشه و حتی بهتر از این بشه بنابراین باید همیشه روی بهبود باورهام کار کنم تا همیشه نتایج خوب بگیرم نه اینکه یک روزهایی ثروت وارد زندگیم نشه و من بگم که باید حرکت کنم و روی باورهام کار کنم، اگر همون موقعی که درآمد دارم روی خودمم کار کنم اتفاقی که می افته این هست که این درامد پایدار میشه و هی بیشتر از قبل میشه.
یا در مورد بحث توحید هم به همین شکل هست. من در گذشته خیلی خوب روی این موضوع کار کردم و عشقم شده بود توحید و باورهای توحیدی داشتن. الان اون اشتیاق قبل و به تبعش اون نتایج عالی رو ندارم. این دیدگاه توحیدی که استاد در موردش فایلها گذاشته در زندگی من همه چیز رو عوض کرد. از عشق و محبتهای عجیب و غریبی که از افراد دریافت میکردم، از رفتارهای نامناسبی که قبلا باهام میشد ولی حذف شد مثل بدقولی و بی معرفتی و .. که به خاطر حساب کردن روی دیگران بود، از احساس حمایت شدن توسط خداوند که داشتم و هر خواستهای که از ذهنم رد میشد بهش دست پیدا میکردم و ایدههایی گفته میشد و آدم هایی که میومدن که به اون خواسته ذهنی من پاسخ بدن و من بهشون برسم و کارها رو برام انجام میدادن و.. ولی به مرور زمان نجواهای شیطان من رو از مسیر دور کرد و در طی مسیر یک احساس گناهی رو تجربه کردم که من با دیدگاه توحیدیم به دیگران ضربه زدم. خب یک موردش که کج فهمی بود مثل ناسپاسی از دیگران و تشکر نکردن بابت کارهایی که برات انجام دادن و میگفتم این نعمت رو خدا داده و بعد فهمیدم اشتباه هست و اصلاح کردم. یا مثلا این نجوای ذهنی رو دارم که تو به دلیل اینکه قدرت دیگران در ذهنت گرفتی دیگه برای زندگی اونها ارزشی قائل نشدی و خودخواه بودی و گفتی من خدا رو باور دارم و هر خواستهای که بخوام خدا بهم میده و شاید خواستههای تو درست نیست و خواسته یا ناخواسته باعث ضربه زدن به دیگران بشه. (در صورتی که ما نمیتونیم به دیگران آسیب برسونیم) مثال میزنم، من یکی از تضادهای زندگیم این بود که از طرف خانواده چون مذهبی هستن محدود شده بودم که با جنس مخالف ارتباط داشته باشم، از همون بچگی و من همیشه در دلم میگفتم خب چرا من نباید با دختر ها دوست باشم و رابطه داشته باشم؟ چرا نباید رفت و آمد داشته باشیم؟ یا من به حجاب اعتقاد نداشتم و قبل از اینکه به قانون عمل کنم به ناخواسته توجه میکردم و با اعضا خانواده بحث سنگین میکردم که حجاب درست نیست. میگفتم مگر این همه افراد خارجی نیستند که حجاب ندارن و زندگیشون خوبه پس اگر بد بود و گناه بود باید به زندگی اونها هم آسیب میزد و چرا اینطور نیست، چرا این همه خانم هستن که حجاب ندارن ولی زندگیشون سالمه و به راه بد کشیده نشدن؟ چرا من باید از زیبایی و ارتباط زیبا با خانمها منع بشم؟ چرا من نباید شناخت داشته باشم؟ و … بعد که قانون رو فهمیدم که نباید با ناخواسته بجنگم، بعد که فهمیدم که تمرکز من همش منفی هست، بعد که فهمیدم اگر من از خدا بخوام و به دیگران قدرت ندم خدا برام شرایط درست رو میکنه و مهم نیست دیگران چطور فکر میکنن و چون خیلی روی باورهای توحیدیم کار کرده بودم و این قدرت رو حس میکردم در درون که خدا کارها رو انجام میده و فقط از اون بخوام اجابت میشه، اتفاقی که افتاد که خدا هدایت کردم به یک ترمزی که داشتم و که اون کینه و رنجش داشتن از دیگران بود و باید پاکسازیش میکردم. باید کینه و رنجشهام رو پاک میکردم و باید افرادی که این شرایط رو بهم تحمیل کردن میبخشیدم تا از زندگیم بره بیرون و تازه باید پا رو فراتر میگذاشتم و براشون آرزوهای خوب هم میکردم و قلبا خواستار پیشرفتشون میشدم و اون فایلتون که در مورد بخشش دیده بودم که شما میگفتید اگر به صورت واقعی افراد رو ببخشید که احساس میکنید بلا سرتون آوردن و واقعا از کینه و رنجش رها بشید خداوند فرمانش رو صادر میکنه و اون فرد احتمالا سزای کارش رو میبینه و شرایط عوض میشه و اتفاقی که افتاد این بود که بعد از اینکه من به صورت حقیقی این افراد رو بخشیدم یعنی از روحانیت گرفته تا جمهوری اسلامی تا خانواده تا هر کسی که فکر میکردم این شرایط رو بهم تحمیل کرده اصلا قلبم باز شد و رئوف شدم و دیگه برام مهم نبود که چی کار کردن و براشون آرزوی بهترینها رو داشتم و اصلا این موضوع رو تونستم رها کنم و عشق بورزم بی قید و شرط به همه ی انسان ها و در کنارشم مرتب آزادی ای که در آمریکا هست را تحسین میکردم تا هدایت بشم به این آزادی ها در زندگی خودم و در زندگی خودم این آزادی ها رو تجربه کردم ولی دیگه اصلا به فکرم نمیرسید که اوضاع کشور بخواهد به کل عوض بشه و چند ماه بعد این اتفاق افتاد که یهو مردم ایران زدن به سیم آخر و این داستان حجاب اجباری و روابط بسته و .. از کشور به صورت عمومیتر برداشته شد و من دهنم باز مونده بود که ببین چطور فرکانس ها دارن شرایط رو بوجود میارن و این خواستهی من که میخواهم در شرایط آزاد باشم خود به خود در سطح کشوری ایجاد شد و میگفتم ببین قدرت خدا رو که چکار کرد.. و من به این حقیقت رسیدم که اگر باور توحیدی داشته باشی و فقط از خدا بخوای، آدمها و قوانینی که ما بهشون تو ذهنمون قدرت دادیم اصلا کاری نمیتونن بکنن و خدا قدرتش از تمام قدرت ها بالاتره و میتونه خواسته تو رو برآورده کنه. ولی نجواهای شیطان کاری کرد که در مورد این موضوع دچار احساس گناه بشم چون میگفتم خیلی ها توی این اتفاق براشون اتفاقات بد افتاد خیلی ها درگیر شدن خیلی ها جنگیدن خیلی ها رفتن زندان، خیلی ها برای این آزادی آمادگیش رو نداشتن و میگفتم که ببین این خواسته تو خواستهی خیلیها نیست و تو به اونها ضربه زدی یا برعکس خیلی ها خواستشون این هست که در یک محیطی که بهش میگن محیط اسلامی زندگی کنن و حالا اونها چه اتفاقی براشون میافته؟ و نکنه این خواسته من و احتمالا خیلیهای دیگه هم بوده که باعث شده یک کشور تغییر کنه و باور کردیم قوانین قدرتی ندارن و خدا ما رو به سمت خواستمون هدایت میکنه باعث شده که به زندگی اونها آسیب وارد بشه؟ چون خیلیها این آزادی رو بالاخره دوست ندارن و یا اعتقاد ندارن پس برای اونها چی میشه؟ و حالا خدا هم به تو این ضربه رو برمیگردونه و از همون روز من نگاه توحیدیم افت کرد و هر چی فایل گوش میدادم تاثیر جدی ای که میخواستم رو نداشت. از طرفی بحث غرور داشتن نسبت به خداوند هم هست که آدم دور برش میداره من این کار رو انجام دادم و الان من باید تلاشم رو سخت تر کنم که شرایطی که میخوام رو ایجاد کنم و من بودم که این کارو کردم در صورتی که خدا بوده که این کار رو انجام داده و اعتبار این تغییرات در زندگی تو به خدا میرسه نه به تو. تو جز هدایت های خداوند کار دیگه ای نکردی، خدا این قوانین رو بهت یاد داد و هدایتت کرد چرا دور برت داشته.
از طرفی من توی این فایل شما متوجه این موضوع شدم که من این باور رو به شکل قوی دارم که تو تا به تضاد عجیبی برخورد نکنی – مثل اون شرایط بسیار بسیار سخت گذشته که داشتم که باعث شد فقط از خدا بخوام که کمکم کن و بعد به سمت فایلهای شما هدایت شدم تا زندگیم رو تغییر بدم – میگم تا اون شرایط سخت گذشته بوجود نیاد تو نمیتونی مثل قبل به خدا وصل باشی.. تو نمیتونی مثل قبل توحیدی باشه، تو نمیتونی مثل قبل وابستگیت به دیگران رو قطع کنی، و با تمام وجودت بخوای تغییر کنی، تو نمیتونی مثل قبل ورودی هات رو کنترل کنی، تو نمیتونی مثل قبل در ذهنت یک خواسته بگذره و به راحتی و سریع اجابت بشه و تو نمیتونی مثل قبل از ترسهات بزرگ تر بشی و این موضوع باعث شده که کتک خورم ملس باشه. یعنی به خودم بگم من هنوز بلایی سرم نیومده که توحیدی بشم و با خدا بشم.. من هنوز بلایی سرم نیومده و حسابی چک و لقد نخوردم که آدم غیر وابسته و توحیدیای بشم، من هنوز به یک جنس مخالف قشنگ وابسته نشدم و له نشدم که رابطه خوب بهم داده بشه، من هنوز خوب داغون نشدم.. به قول استاد خب چرا باید چنین اتفاقی بیفته تا تو تغییر کنی؟ چرا باید انقدر شرایط بد بشه تا خوب بشی و در مسیر درست قرار بگیری؟
از یک طرف دیگه این فایل خیلی بهمون کمک میکنه که نسبت به اتفاقاتی که در جهان میافته نگاه متفاوت تری داشته باشیم. مثل جنگهایی که رخ میده در جهان و کشورها به هم حمله میکنن. این فایل به من این رو یاد داد که حتی این جنگها هم خوبه و به پیشرفت جهان کمک میکنه مثل این طوفانها که باعث میشه خانههای بهتری ساخته بشه، مثل جنگ جهانی دوم که باعث شد اینترنت و هزاران نعمت دیگه ایجاد بشه. من همیشه پیش خودم وقتی این مسائل رو میشنیدم دعا میکردم که خدایا کمکشون کم که اتفاقات خوب براشون بیفته، به جای قضاوت کردن اینکه چرا این اتفاقات داره می افته و چرا دولت ها کشور ها و ملت ها به جون هم می افتن و یا چرا جنگ شده خودم رو با این آروم میکردم که خدایا کمکشون کن که اتفاقات خوب بیفته و بابت نعمت امنیت، صلح و آرامشی که در جایی زندگی میکنم وجود داره از خدا سپاسگزاری میکنم. اما من هم همیشه وقتی زندگی حیات وحش رو میدیدم که یک حیوانی شکار میشه در باورهام این دیدگاه رو دارم که چقدر جهان وحشتناکه و چقدر ظلم و ستم هست چرا این حیوون ها با هم دوست نمیشن چرا باید هم دیگه نابود کنن.. یا وقتی به این موضوع فکر میکنم که ما هر روز داریم گوشت حیوانات رو میخوریم میگم چرا باید غذای ما، گوشت یک حیوان باشه و چرا خدا جهان رو جوری نیافرید که ما بتونیم بدون کشت و کشتار زندگی کنیم؟ حالا فرقی نمیکنه حیوان باشه یا یک درخت باشه یا یک علف باشه، میگفتم ما باید به جزء جزء این جهان احترام بگذاریم چرا باید هم دیگه رو نابود کنیم؟ کسی که نابود نمیشه و نا همیشه هستیم منظورم رفتن از این دنیاست. منظورم این هست که ما میتونیم در کنار هم دیگه با صلح زندگی کنیم. تا وقتی کسی اذیتت نکرده چرا باید بزنیش؟ همین دیدگاه من باعث شده که من با حیوانات خیلی دوست باشم و برخوردهای خوبی ازشون دریافت کنم و به نظرم این فرکانس دوست داشتن حتی رفتار حیوانات با ما رو هم عوض میکنه. انگار حیوانات هم که ما فکر میکنیم نمیفهمن ما رو و فرکانسمون رو حس میکنن و برخورد متفاوتی نشون میدن. دقیقا مثل همین ترس از سگ میمونه. هر کی که از سگ میترسه سگها میپرن بهش در صورتی که کسی که نمیترسه، سگها باهاش کاری ندارن. حتی در مورد مگسها هم من همچین دیدگاهی رو دارم. میگم هنوزم که هنوزه نمیدونم فایده تو برای این جهان چی بوده ولی حتما یک خیری برای جهان داری و خدا بی حکمت تو رو نیافریده چون خدای ما بی حکمت نیست و بی دلیل نمیکشمت (بر خلاف بقیه که تا مگس میبینن حتی زمانی که کاری بهت ندارن بی دلیل میکشن، طبق چیزی که در فایل آرامش درپرتو اگاهی 7 شنیدم که استاد میگه به طبیعت آسیب نزنید و کارمای بد برای خودتون ایجاد نکنید) و همین احساس عشق نسبت به مگسها باعث شده که اصلا نمیان سمت من، در صورتی که در همان محیطی که هستیم برای افراد دیگه کلی مزاحمت ایجاد میکنن مگس ها.. ولی با من کاری ندارن چون انگار فرکانس ما روی همه چیز تاثیر میگذاره حتی روی مگسها.. البته بگم گاهی اوقات میشه که مگسها سراغ من هم میان ولی منظورم این هست در درصد بالایی از مواقع سراغ من نمیان به همین دلیل من هم باهاشون کاری ندارم. یعنی اومده تو اتاقم و من میگم تا زمانی که با من کاری نداری منم با تو کاری ندارم و اون واقعا نمیاد سمت من یا روی وسایل خوراکی من بشینه. یاد حرف استادی میفتم که میگفت تک تک اجزاء هستی شعور دارن و ما فکر میکنیم که نمیفهمن و شعور ندارن.
البته من هم زاویه دیدهای محدود کننده ای دارم که باور آرامش بخشی بهم نمیده. من در باورهام کشت و کشتار رو بی عدالتی میدونم. در صورتی که خدا براش مهم نیست. میدونم این باورهایی که دارم به خاطر ورودی های ذهنم هست و برمیگرده به گذشتم. من وقتی در کودکی که تازه درک کردن مطالب قران رو یاد گرفته بودم وقتی قران رو میخوندم حسابی میترسیدم که چرا خدا در قرآن این همه وحشتناکه. بدون اینکه کسی بهم چیزی بگه این دیدگاه رو داشتم. وقتی قران رو میخوندم میگفتم چرا خدا انقدر عذاب میکنه چرا انقدر خشمگینه، چرا مهربون نیست؟ چرا درک نداره؟ چرا احساس نداره؟ و با خواهرم متفق القول میگفتیم خدا خیلی وحشتناکه در همون دوران بچگی که قران رو میخوندیم. بماند که ما نمیفهمیدیم که این اتفاقات بدی که می افته برای افراد کافر و مشرک هست و من در مورد مومنان نخونده بودم که چقدر فضل و رحمت خداوند شاملشون میشه و فقط اون قسمت عذاب رو میدیدم. اما این دیدگاه بی عدالتی ای که در جهان هست رو از کودکی داشتم نسبت به یک سری دیدگاه های قران و نسبت به جهان هستی. همیشه میگفتم چرا خدا دلش به حال افراد نمیسوزه؟ از یک طرفی هنوزم برام قابل پذیرش نیست که چرا اگه یک فردی نتونه راهی پیدا کنه که تغییر کنه از بین میره. تو زندگی خودم من واقعا یک جاهایی زورم نمیرسه که تغییر کنم، مثلا در بحث مهاجرت من یک بار این کار رو انجام دادم ولی نتونستم تحمل کنم و فشاری که داشت بیشتر از توان من بود و برگشتم. خیلی همون مهاجرت برام خیر و برکت و مخصوصا قدرت داشت. روزی که فهمیدم که برای رهایی از شرایط ناخواسته باید مهاجرت کنم چنان ترسی برم داشت که تا به حال در زندگیم حس نکرده بودم. تقریبا این موضوع ماله زمانی هست که شما دوره جهان بینی توحیدی رو گذاشته بودید و من جلسه اولش رو دیدم تو خودم به شدت ترسیدم!! مثل تمرین آگهی بازرگانی که خیلی ترسیدم وقتی گفتید باید انجام بشه. اصلا نمیتونستم تصورش بکنم. ولی پس از چند سال کار کردن روی خودم و قوی تر شدن این کار رو انجام دادم و همون موقع فهمیدم که خیلی تغییر کردم که شهامت این کار رو پیدا کردم و اصلا تنهایی و .. اذیتم نمیکنه در مهاجرت و واقعا ایمانم به خدا قوی تر شده بود و خیلی نعمتها رو در اون سفر تجربه کردم و دستان خدا که بهم محبت میکردن که به خاطر باورهایی بود که طی چند سال ایجاد شده بود اما در بحث مالی و کاری و اقامتی که باید یک راهی پیدا میکردم برای رشد کردن زورم به ذهنم نرسید و مجبور شدم برگردم.
ممنونم که تا اینجا دیدگاهم رو مطالعه کردین.
امیدوارم بتونم که خودم رو با قوانین خدا هماهنگ کنم و پیشرفت کنم.
امیدوارم که بتونم انسان قویتری بشم و نتایج بهتری رو بگیرم و باعث افتخار خداوند، خودم، استادم و جهان بشم.
یه داستانی تو زندگیم اتفاق افتاد که بنظرم شنیدنش جالب باشه
حدود 4 سال پیش بود که من از خدا خواستم در مورد کار و زندگیم هدایتم کنه و خودمو رها کردم و صددرصد بهش سپردم.
در نتیجه ی این نیت، یه رابطه ی فوق العاده عالی برام رقم خورد و من احساس میکردم لین دیگه ته خوشبختیه
اما به شدت آگاهیم پایین بود فقط با خودم میگفتم اگر توکل کردی و خدا مسیری رو پیش پات باز کرده پس جانزن و ادامه بده.
تو مسیر رابطه، از یه جایی به بعد(که صددرصد به فرکانسهای من مربوط میشده) اوضاع تغییر کرد تا جایی که خدا واقعا با چک و لقد داشت بهم میگفت ببین چقدر داری بی عزت میشی اما من چون آگاهی نداشتم با خودم میگفتم اگر خدا این مسیر رو پیش پام گذاشته نباید با اراده خودم ازش بیام بیرون و با وجود شرایط نامناسبی که میدیدم 4 سال صبر کردم و بی عزت و حرمت شدم
در واقع تسلیم و توکل رو درست نفهمیده بودم و فکرمیکردم خدا باید راه پیش پام بذاره و احساس میکردم اگر با اراده خودم تصمیم بگیرم از رابطه بیام بیرون بی ادبی و جسارت کردم و با تسلیم منافات داره.
تا اینکه یه جایی حس کردم به قول شما، یا بیدار میشی تا نابود میشی.
اونجا بود که گفتم خدایا به تو توکل میکنم و بیرون میام و بنظرم این معنیِ درست توکل و تسلیمه نه اینکه بمونم تو یه شرایطی که قبلا به دلایلی خوب بود ولی الان دیگه مناسبم نیست و نباید خودمو قانع کنم که این شرایط برام بهترینه چون 4 سال پیش بهش هدایت شدم.
و اینجا بود که واقعا معنای اینو فهمیدم که اول خدا با لطافت هدایتت میکنه ولی خواستم بگم من بخاطر باور و آگاهیِ اشتباهی که در مورد تسلیم و توکل داشتم چک و لقدها رو تحمل کردم با اینکه تا قبلش به شدت مواظب عزتم بودم و اجازه نمیدادم بهم بی حرمتی بشه.
اینو گفتم شاید برای بعضی از دوستان راهگشا بلشه و اونا این مسیر اشتباه رو تکرار نکنن بلکه هر لحظه با احساس شون زندگی کنن: اگر جایی حسشون خوب نبود برگردن توی مسیر احساس خوب و کاری به گذشته ها و نشونه های گذشته نداشته باشن بلکه در حال زندگی کنن..
استاد جانم ازتون بی نهایت ممنونم و چقدر این روزها آرامش کلامتون رو بیشتر حس میکنم.
امیدوارم هر لحظه خدا به نور و ایمان تون اضافه کنه و روسفید و سعادتمند در پیشگاه خداوندگار عشق باشید.
تشکر میکنم که با جسارت به قول استاد خود افشایی کردید.
یکی از ایراد هایی که فکر میکنم خیلی ها تو این مسیر دارند همینه که خود من هم مستثنا نیستم ازش و اون درک نادرست از قانونه.
این درک نادرست فکر میکنم میتونه همونقدر آسیب زننده باشه که نا آگاهی از قوانین میتونه باشه و یا شاید هم بیشتر.
من خودم با درک دست و پا شکسته از قوانین یه کسب و کاری رو شروع کردم و سه سال تموم دست و پا زدم توش با تمام منافعی که داشت نتایج مالی نداشت. اون اواخر دیگه انقدر چک و لگدا زیاد شد که گفتم نه! تو حتما قانون رو درست درک نکردی .چرا که اگر درست درک میکردی باید مسیر هموار میبود نه سنگلاخی!!!
و جالب این بود که جوری شبانه روز درگیر کار بودم که اصلا وقت نداشتم که دیگه فایل گوش کنم و باورام رو بهبود بدم.
شبانه روز کار و کار و نتیجه ی مالی هیچی.
وقتی که دیگه دیدم سلامتیم هم داره به مخاطره میفته دیگه زنگ خطر رو جدی گرفتم و گفتم بابا اولین قدم تو این مسیر شنیدنه دومین قدم درک این آگاهی هاست و سومین قدم عملکردن و بعدش نتایجه.
من فقط این آگاهی ها رو شنیدم ،
کج فهمی ضررش کمتر از نادانی نیس.
در تایید حرف شما میخوام به دوستان عزیزی که تو این فضا هستند بگم اگه واقعا این حرفا و این آگاهی ها به دلتون نشسته ،با شنیدنش قلبتون آروم میشه پس تعهد بدید برای درکش .
چرا که از شنیدن تا درک فاصله ی زیادیه و این فاصله تنها زمانی پر میشه که با تعهد بیای از کارهای بیهوده ای که در طول روز انجام میدی بزنی و زمان بذاری برای درک این مطالب .
من از زمانی که تعهدی دارم زمان میذارم برای درک این آگاهی ها واقعا به صورت طبیعی داره همه چی تو زندگیم راحت تر پیش میره بدون اینکه بخوام با چنگ و دندون شرایط رو درست کنم .
خیلی خوشحالم که تو این مسیرم .
خیلیییی.
خدارو شکر میکنم که منو به این مسیر هدایت کرد.
تشکر میکنم از استاد عزیزم که اول از همه خودشون به این حرفا عمل میکنند و یه الگوی مناسبی هستند برای همه ی ما.
واقعاً استاد ممنون و سپاسگزارم از توضیحات عالی و کامل
چقدر خوب توضیح دادین ، خیلی روان و راحت و قابل فهم
جهان با قویترهاست
بجای غر زدن و ناله کردن، یه راهی رو پیدا کنید ، نا امید نشوید و ادامه دهید ، خداوند با افراد با ایمان هست نه با افراد نا امید و ضعیف
استاد اینجا خیلی قشنگ یکی از قوانین طبیعت رو گفتید ، ما بجای مظلوم بازی و ضعیف بازی، یه خودی نشون بدیم و کاری به ضعفا نداشته باشیم و با ایمان قدم برداریم
الکی اخبار منفی که در مورد کشورهای ضعیف نشون میدن رو توجه نکنیم و اگه کاری میخواهیم برای کسی یا مردمی انجام دهیم ، خودمون آنقدر قوی کنیم ،که بتوانیم راه ماهیگیری رو به افراد نشان بدیم نه اینکه بخواهیم فقط یه ماهی بدیم و بس
الکی ادای آدم خوبا رو در نیاریم و اگه میخوای کمک کنیم به افراد فقیر فقط تنها راهش اینه که اول خودمون ثروتمند باشیم تا بتوانیم اشتغال زایی کنیم و برای دیگران کار بسازیم نه اینکه مثل کمک متکدیان یه پول ناچیز بدیم بهشون و خودمون رو گول بزنیم با این شرک مخفی درونی مون
استاد بازم ازتون سپاسگزارم و شما و بچههای سایت رو بخدای بزرگ و مهربان میسپارم
عجب همزمانی فویالعادهای؛ امروز داشتم مطالب دوره روانشناسی ثروت1 رو مرور میکردم، توی جلسه 16 یکی از دوستان نوشته بود برای تجربهی بهشت در اون دنیا، باید توی این دنیا بهشت رو برای خودت بسازی (این دنیات رو برای خودت بهشت کنی)
شما هم توی کامنتتون مشابهش رو گفتین که توی قرآن داریم:
“وقتی به مومنان در بهشت نعمت میدهیم آنها میگویند این نعمتها مشابه نعمتهایی است که قبلا ازش بهره مند بودیم”
من کاملا یادمه که همچین آیهای توی قرآن داشتیم، اما نمیدونم کدوم آیه و کدوم سوره بود. امکانش هست شما بهم بگین؟
دیگه تاب نیاوردم باید میومدم این کامنت رو مینوشتم چون تجربه خودمه و برام اتفاق افتاد از تکیه کردن به غیر از خداوند.
من یه تجربه از این ضعیف بودن و یه تجربه از قوی بودن دارم.
من چند روز پیش رفتم توی خیابانی برای فروش محصولات.از چند روز قبل یک نفری که باهم دیگه هم خدمتی بودیم و توی اون خیابان کافه داشت توی ذهنم بود.منم خیلی این فرد رو دوست داشتم و بسیار بسیار این فرد رو توی ذهنم بزرگ کرده بودم و جلوی بقیه دوستان هم تعریف این فرد رو میکردم. خلاصه من یه کلیپ توی پیج خودش از این هم خدمتیم توی اینستاگرام دیدم و کلی ذوق کردم.فیلم این بود که، کسب و کاری که از قهوه بود رو بزرگتر کرده بود. یک کافه بسیار بسیار لاکچری راه انداخته بود.خلاصه چون من توی ذهنم این فرد رو خیلی خیلی بزرگ کرده بودم
این تصور رو داشتم:
الان میرم تو کافه این فرد، من رو میبینه از جاش بلند میشه رو بوسی میکنیم و کلی باهم شروع میکنیم تعریف کردن من تازه این تصور رو هم داشتم که قهوه میخورم پولش رو هم ازم نمیگیره.
من با اون تصور وارد کافه شدم و اتفاقی که افتاد این بود که اون فرد عزیز حتی از روی صندلی هم تکون نخورد و با یک رفتار بسیار سرد و خشک با من رفتار کرد و دیگه حرف نزد. کارد بهم میزدن خونم نمیزد بیرون
و منم تظاهر کردم که اومدم قهوه بخورم.خانم باریستا برام قهوه زد منم با اون صورت سرخ رفتم یه جا کُنج کردم قهوهم رو خوردم یه چند دقیقه الکی با گوشیم وَر رفتم (توانایی کنترل کردن ذهنم رو نداشتم)
و رفتم برای حساب کردن فنجون قهوه ای که پولش رو ازم نمیگیره چون تو ذهنم ما هم خدمتی بودیم نون و نمک هم دیگه رو خورده بودیم.
اقا پول قهوه رو که گرفت هیچی با یه “خوش امدی” خیلی سرد من رو راهی بیرون کرد.
به خودم گفتم من غلط بکنم دیگه بیام مغازه این ادم
یه حسی که خداوند بود گفت تو غلط میکنی که روی ادما حساب میکنی تو غلط میکنی که ادم ها رو از خداوند بزرگتر میکنی.مشرک ادم پرست.
تو غلط میکنی که از ادم ها توقع داری ولی از خداوند توقع نداری
خداشاهده که حتی توی ذهنمم اون ادم رو قضاوت نکردم ولی خیلی حالم خراب بود.
فقط میدونم که سیلی بسیار خوبی از خداوند خوردم که بیدار بشم بعد که بیدار شدم دیگه از هیچ ادمی توقع ندارم حتی دیگه توقع ندارم باهام خوب یا بد رفتار کنن و به چشم خودم دیدم که من با همون احترامی که به دیگران میذاشتم و هیچ احترامی دریافت نمیکردم ، حالا با وجود خداوند از ادم کوچیک تا ادم بزرگش احترام میذارن. نمیخوام بگم که وابسته تایید گرفتن یا احترام دیگران هستم میخوام بگم که با وجود خداوند و ایمان و توقع از خداوند همه چیز گیرت میاد.یادمه یه دختر بچه ای بود خیلی ناز و بانمک بود و دوست داشتم یه بار حداقل این دختر بچه بیاد نزدیک من ، ولی بیا نبود من توقعم رو هم حتی از اون بچه بریدم و همون بچه ای که میترسد بیاد نزدیک من حاضر شد منو بغل کنه سریع تو ذهنم به خودم گفتم این خداست که محبت میکنه از طریق این دختربچه.
بعد از این درس ارزنده من پولی رو صرف رفتن به دکتر کردم و خیلی نیاز به پول بودم ولی ایمانم رو از دست ندادم و ذهنم رو کنترل کردم و به خودم گفتم که خدا میرسونه.
خداشاهده که فرداش دستی از دستان خداوند پاداش این ایمان من رو داد.توی لحظه های سخت همیشه به یاد میارم که خداوند چجوری پاداش ایمان رو میده و احساس ناامیدی رو کمرنگ میکنه و توی لحظه های بی ایمانی با چیزی که خوشایند ما نیست درس خیلی بزرگی بهمون میده به قول استاد اونی که ضعیفه میگه خدا ظالم هست و اونی که قوی و زرنگ هست سریع درسش رو یاد میگیره و اون درس رو میکنه پایه و اساس کسب و کار ، پایه و اساس روابط ، پایه و اساس کنترل ذهن و پایه و اساس سلامتی.
یکسری از مطالب رو خوب درک نکردم خوب نفهمیدم خداوند با کتک بهم یاد داد نوش جونم باید یاد میگرفتم ، یاد گرفتم.برداشتم از این فایل هدایتی نسبت به خودم اینه که کتک خورم ملسه و باید خودم رو تربیت کنم به گوش کردن هدایت های خداوند اونم سریع نه با کتک نه با چک و لگد.
از خداوند میخوام که کمکم کنه با ایمان تر ، شجاع تر و متوقع تر نسبت به خداوند بشم و شاخک هام همیشه تیز باشه برای هدایت پروردگار انشاالله.
سلام به استاد عباسمنش عزیز ومریم جان شایسته نازنین وهمه خانواده صمیمی والهی عباسمنش
الرحمن صفت رحمت وبخشایشگری خداوند است
رحمت آغازگر خلقت است آفرینش باعشق آغاز شده خداباعشق کارزمین وآسمان راساخته وپرداخته کرد
کلام خدا براساس محبت است،راهش محبت است وبارحمت واسعه خداوند خلق وافرینش صورت گرفته
“رحمتی وَسَعت کلِ شیُ” (رحمت من همه چیز رافراگرفته است)
خداراچگونه میشناسی؟ اودرظن وگمان ما بسر میبرد
چه گمانی به اوداریم؟
اُنا عِندَ ظنَّ عَبدی بِی (من نزدگمان بنده ام بسر میبرم)
چه گمانی به اوداریم پس باهمان روبرو میشویم، همان ازآن ماست ،خدای من رحمان است سرچشمه عشق ومحبت است
هرگاه بشر پروردگار رحمان را همان مطلق عشق ورحمت رافراموش نمود به سختی وتنگدستی دچارشد
سرمنشأ سختی ها وبدبختی ها بنده نبودن وتسلیم نبودن است
رحمان صفت خداوند است وباید باخداهماهنگ شویم چون او مملواز عشق ومحبت شویم ،شبیه خداوند شویم،بااوهماهنگ شویم تا هدایت شویم ودرمسیر صراط مستقیم قرار گیریم
مادرزندگی انتخاب میکنیم که یا تسلیم امر پروردگار شویم یا خودمان بخواهیم باعقل ناقص خودمان همه کارها راپیش ببریم
کتابی دیدم برای بچه ها نوشته شده به نام
(خدای ما چه جوریه؟)
به زبان ساده وقابل فهم خداراتوصیف میکنه
وازایات قران هم مثال آورده
میگه خدا فراموشکار نیست وهمه رامیبیند وهمه صدایش میزنند وبه همه کمک میکنه وبرهمه کار تواناست خدا با بادبزن بزرگش همه دنیا راخنک میکنه
خدا همه درختان ونهال وبوته ها وگلها را آب میدهد فقط خدا میتواند دنیای ما راخرم وسرسبز نگه دارد
خدا ازهمه چیز خبر دارد وهدیه هایش تمام نمی شوند
خدا همیشه بوده وهست
هرجا باشیم خدا پیش ماست
زیبایی رادوست دارد
خدا تمام انسانها وحیوانات وگیاهان رابزرگ میکنه
دنیای جورواجور آفریده تا ما ازتماشای آن لذت ببریم وبه یاد توباشیم
هر نعمتی داریم ازخداست : آب وهوا ،چشم وگوش،هوش وحافظه،قلب مهربان،زبان خوش ،باد وباران وهمه نعمت های دیگه
خدا راهنمای همه است
خدا کارهایش دقیق است
هرجاباشیم خدا با ماهست
خدا حرف همه را میشنود
خدا سفره بزرگی داره وبه همه روزی میدهد
خدایی که کنترل همه امور رابه دقت وبانظم برعهده دارد خودش رابا خواست ما هماهنگ نمیکنه وما باید درمسیر درست قراربگیریم تا با قوانین هستی هماهنگ شویم وبه خواسته خودبرسیم
آب همیشه جریان دارد ومسیر خودش را پیدا میکنه وحرکت میکنه وقتی سیل میآد وخرابی به بار میاد نباید شاکی شویم چون حجم زیاد آب بالاخره راهش راپیدا کرده وعبور میکنه وبعضی از ما انسانها درمسیر رودخانه ومسیر گذر آب خانه ساختیم ووقتی خراب بشه ازخدا شاکی میشیم
باد وطوفان وسیل برای طبیعت لازمه ولی ماانسانها با کارهای نادرست خودمان آسیب میبینیم واینها هشداری است تا خودمان رابازسازی کنیم وقوی تر شویم
استاد عزیز بسیار عالی درمورد طوفان توضیح دادید واینکه همیشه قوی ترها باقی می مانند
سلاااممم و درووووددد
خدایا شکرت بابت این فایل جدید
خدایا عاشقتم استاد جونم عاشقتم چقدر سوالات عالی داشت
چطور میتونی خانه ای بسازی که توی طوفانها دوام بیاره:
ببین چه شخصیتی(خانه ای) داری میسازی که توی طوفانها دوام بیاره؟؟؟؟
• اول پایه ها و زیر بنای ساختمون روعااالی و حسابی برنامه ریزی شده بوجود میارم = (همون باور اینکه من خالقم 100درصد اتفاقات و شرایط زندگیم هستم و با توجهم و افکارم دارم زندگی خودم رو خلق میکنم).
• برای دیوار و سقف و ستون ها بهترین مصالح و مواد رو استفاده میکنم که بهترین هیچ چیزی نتونه تکونش بده چه برسه خراب بشه =(همان عزت نفس و باورهای توحیدی لازم)
همون باوری ک من خالق کل زندگیم هستم
▪︎سقفش رو بهترین متریال و با بهترین متدها درست میکنم(همان باورهای توحیدی و بازهم خدا و باورهای ثروت)
خدایا شکرت بابت اگاهی های نابت
وسایل هم سعی میکنم برنامه ریزی شده باشه واسه زلزله وسایلی ک با لرزش نریره طراحی اش جوری باشه ک هیچ مشکلی بهش وارد نشه درها کابینتها کمد ها دیواری و قفل داشته باشه
•
•از تکنولوژی پیشرفته متدهای ضد زلزله استفاده میکنم
بنام خداوند دانا و توانا و عالم و محیط به تمام جهان هستی
سلام استاد عباس منش ، چقدر خوشحال شدیم روی زیبای شما رو دیدیم ، مثل همیشه سلامت و شاد و با انرژی و حال خوب
استاد عاشقتونیم که فایلی گذاشتید که ما رو از حالتون بی خبر نمیزارید ، من که اخبار و دنبال نمیکنم اما صدای تی وی چند روز پیش اونقدر بلند بود که متوجه طوفان فلوریدا شدم ، یاد شما افتادم ولی تو دلم مطمئن بودم شما و مریم بانوی نازنین در هر شرایط حتی به ظاهر بد در آرامش به سر میبرید ، چقدر خوب که این طوفان اصلا تومناطقی که شما سکونت دارید نیومده ،
شما به همه چیز از دیدگاه قانون وبا احساس خوب وتوجه به زیبایی ها نگاه میکنید ، تو این فایل تون با توجه به زیبایی های طبیعت ، چه نکات مثبت اندیشی به طوفان داشتید …ازتون آموختم آگاهی های ارزشمند جدید
من خودم به نظرم زیاد تو در و دیوار نیستم و نیازی به چک ولگد دنیا ندارم ، مخصوصا از تایمی که وارد سایت شدم و با مفهوم توحید و توکل وایمانو باورها آشنا شدم ، سعی میکنم هر روز تسلیم تر و رهاتر و شکر گزارتر باشم .
درسته هنوز به خیلی از خواسته هام نرسیدم ولی میدونم با حال خوب در مسیر درست دارم قدم برمیدارم ، یه جاهایی که خسته میشم میگم خدایا من دیگه نمیدونم تو بگو. تو هدایتم کن و راهها رو به من نشون بده ، من تسلیم ام
مطالب این فایل تون من ویاد کتاب «چگونه فکر خدا رو بدونیم انداخت » ،
عنوان قشنگ این فایل که خدا مثل مامان هامون عمل نمیکنه ، خداوند احساساتی نیست .
من اگر روی باورهام و ایمانم کار کنم ، هرروز قوی تر میشم .
خدایا شکرت واسه همه داشته هام
سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته نازنین و دوستان گرامی.
این فایل با یه جمله شروع میشه:
«وقتی طوفان، سیل، زلزله و به اصطلاح بلایای طبیعی میاد خیلی خیر و برکت توش هست… اگه درست فکر کنیم اینها بلایای طبیعی نیستند، موهبتهای هستند برای پیشرفت، برای بهبود…» :)
داشتم فکر میکردم واقعا چند تا آدم روی کره زمین پیدا میشن که همچین اعتقادی داشته باشن؟ :) چقدر این نگاه متفاوت و عجیبه… و چقدر آرامش بخشه که بدونیم حتی اگه همچین چیزی هم روزی چه برای خودمون چه دیگران پیش بیاد در راستای خیره… چقدر این نگاه کمک میکنه به غلبه احساس آرامش در مقابل احساس قربانی بودن در برابر نیروهای طبیعی :)
تنها نیروی مطلق در جهان خیره و هر آنچه رقم بزنه در راستای خیر و گسترش جهانه… چقدر این نگاه توحیدی و خالصه… چه توکلی توش هست و چه قدرتی …
منم بهش اعتقاد و باور دارم؟؟ تلاش میکنم که داشته باشم… مثل همه آموزه های استاد از روز اول که بقول معروف «دستم بگرفت و پا به پا برد …» :) همه جمله های استاد رو وقتی برا اولین بار شنیدم متحیر موندم که چقددررر میشه متفاوت فکر کرد… چقدر بیرون ازین سایت اکثر آدمها کپی برابر با اصل هم فکر و رفتار میکنند و چطور میشه که از دل این همه شبیه هم بودن یکی انقدر متفاوت میبینه، متفاوت تحلیل و فکر میکنه، و متفاوت رفتار و عمل میکنه…
در ادامه که استاد توضیح میدن، این نگاه باورپذیرتر میشه…
اگه این طوفانها تو خیلی از کشورها اگه بیاد، شاید اونجا رو با خاک یکسان کنه ولی توی آمریکا آسیبهاش خیلی کمتره، این خودش نشون دهنده مقاوم تر شدن و تکامل آدمها و سازه های آمریکا در اثر برخورد با این طوفانهاست.
و اینکه حتی این نیروهای طبیعی میتونه باعث بشه ویژگی مثبت آدمها رو بکشه بیرون و احساس همدلی بیشتری نسبت به هم داشته باشن…
تازه با تمام این احوالات خداوند قوانینی در طبیعت گذاشته که از روی اون میشه پیش بینی کرد که طوفان یا نیروی طبیعی دیگه ای در راهه و براش به نسبت آماده تر بود.
نکته دیگه آدم قدرت خداوند رو میبینه و ناچیز بودن خودش رو در مقابل قدرت بی نهایت پروردگار… درست مثل یه تلنگری هست که آدم رو از روزمرگیها میکشه بیرون و یادمون میاره جهان قرار نیست تا ابد به همین شکل ادامه داشته باشه و باید خودمون رو برای جهان دیگه ای هم آماده کنیم…
و بعد استاد این نگاه متفاوت از اکثریت جامعه رو میگن:
«هیچوقت فکر نکن که خداوند طرفدار بدبخت بیچاره هاست… یعنی اگه تو انسان ضعیف و بی اعتمادبنفسی هستی فکر نکن با این کار خداوند دلش برای تو میسوزه و هواتو داره و بهت کمک میکنه… اصلا اینطور نیست! خداوند هوای کسی رو داره که ایمان داره، حرکت میکنه، توکل داره! آدم ضعیف حمایت نمیشه از طرف خداوند!»
یه آیه هایی از قرآن رو میخوندم که راجع به وقتی بود که مومنان باید میرفتند جنگ. خداوند داشت در مورد مومنهایی حرف میزد که وقتی سپاه دشمن رو میبینن نمیترسن و تو دلشون میگن این همونه که خداوند به ما وعده داده بود… قشنگ مشخص بود چقدر حال میکنه خداوند با اینایی که دلشون نمیلرزه و رو خودش حساب میکنن و میرن تو دل دشمن… برعکس اون عده ای که میخواستند بپیچونن و برن بشینن خونه که امنه…
خدا عاشق آدمهای شجاع و با ایمانه که حرکت میکنن حتی تو دل سپاه دشمن…
به قول استاد:
«یا رو خودت کار میکنی و قوی میشی و میمانی، یا اینکه این کارو نمیکنی و ضعیف میشی و از بین میری! جهان اینجوری کار میکنه. این اساس پیشرفت جهانه…»
همونطور که استاد گفتند طوفانهای اقتصادی هم همیشه در طول تاریخ بوده..
اصلا خیلی دور نریم؛ یه مثال بزنم از همین زمان بیماری معروفی که چند سال پیش اومد. شاید باورتون نشه ولی ما دقیقا اقامتگاه بومگردی رو در همون دوران تاسیس کردیم :) جاده ها بسته شده بود، مردم در قرنطینه بودند، خیلیها حتی پاشون رو برای روزها از خونشون بیرون نمیذاشتند ولی به ما گفته شد تاسیس کنید و کردیم، هر کی میشنید میگفت چی میزنید؟! :))
نتیجه؟
چند ماه اول به طرز باورنکردنی نان استاپ رزرو بودیم :)) مردم مسافرتهای دور بعلت بسته شدن جاده ها و قرنطینه نمیتونستند برن درضمن نمیخواستند توی محیط عمومی باشن و محیط ما یک محیط خصوصی با استانداردهای بالای بهداشتی نزدیک تهران بود که تو همون دورانی که دورکاری داشتند و دلشون تو خونه پوسیده بود میومدند حال و هواشون عوض شه :)
اما جهان اینجوری نیست که یک بار حرکت بکنی و تمام! باید همیشه و همیشه در حال بهبود باشی… یه سری صحبتها اخیرا شد در مورد بحث ایران و اسرائیل که من اصلا پیگیرش نبودم ولی تا حدودی تاثیراتی روی حوزه کاری صادرات محصولی که کار میکردم گذاشت. چرا که پیرو این مسائل دولت تصمیم گرفت تولید ماده اولیه کار ما رو که مربوط به زمان توسعه و راهسازیه محدود کنه و به جاش نفت خام رو انبار کنه. همونطور که پیش بینی میشد با اعلام این خبر و دستور به پالایشگاهها برای محدودیت عرضه ماده اولیه، کارخونه های تولیدکننده از ترسشون افتادند به رقابت برای خرید مواد اولیه که یهو موجب افزایش شدید قیمتها شد که قاعدتا خریدارهای خارجی رو دچار شوک کرد :) ولی دقیقا در همین زمانیکه عراق میتونست جایگزین بسیار ارزون قیمتی برای محصول ایران باشه بعلت انتخابات جاده هاشون تا اطلاع ثانوی بسته شد و فعلا کارخونه های عراقی امکان صادرات ندارن :)) درنتیجه خریداران عزیز ناچار هستند فعلا قیمتهای جدید رو هضم کنند :)) هر چند که اگه عراق هم جایگزین میشد برا من خیلی فرق نداشت چون من بار عراقی هم صادر میکنم ولی طبیعتا ترجیح خودم به صادرات بار ایرانیه که احاطه بیشتری روش دارم و دستم توش بازتره.
ولی این چند روز باز داشتم دقیقا به همین فکر میکردم که در این مسائل شاید پیامی باید برای رشد خودم و بیزینسم دریافت کنم … استاد تو دوره روانشناسی ثروت 3 میگن «دوست دارم به جایی برسید که وقتی مثلا کارمندتون میاد میگه آقای رییس/خانم رییس فلان مشکل پیش اومده، بگی آخخ جوووون یه فرصت جدید برای پول بیشتر ساختن!» :)
درسته که این مسئله مواد اولیه کار ما هم احتمالا خیلی زود حل و فصل میشه ولی دوست دارم کار من طوری چیده بشه که اصلا حتی یک اپسیلون هم وابسته به تصمیم دولتهای ایران و عراق نباشه. و دوست دارم این شرایط منجر بشه به قول استاد به پول بیشتر ساختن :)
به قول همون آیه قرآن باید اینو به چشم نعمت ببینم و به خودم بگم :«این همونه که خداوند بهم وعده داده بود…»
اول فکر کردم روسیه رو هم که تولیدکننده همین محصول هست و توی اروپا هم خیلی خواستار داره وارد کشورهایی که ازشون صادر میکنم بکنم ولی هنوز خیلی مطمئن نیستم شاید چون برام کشور ناشناخته ایه، هرچند که ناشناخته بودن مانعم نمیشه و میتونم بالاخره طی زمان با حرکت، شناخت لازم رو به دست بیارم ولی نیاز به یک هدایت روشنتر دارم از طرف خداوند که مسیر همینه یا مسیر راحتتر و پر سودتری هم هست…
امروز که این فایل رو شنیدم باز بیشتر به فکر افتادم که دقیقا زمانهایی که پالسهایی رو دریافت میکنی باید پیش بینی و حرکت کنی، مثل پیش بینی طوفانهایی که آمریکاییها میکنند و پیروش قاعدتا یک سری اقدامات انجام میشه.
هرچند که وقایع اخیر به لطف خدا تاثیری روی بیزینس من نذاشته ولی باز هم باید راههایی برای قویتر شدن پایه هاش پیدا کنم که درنتیجه ش رشدم رو هم بیشتر کنه..امیدوارم خداوند مثل همیشه خودش به ساده ترین و لذتبخش ترین راهها هدایتم کنه..
یک بار راجع به یکی از مدیرعاملهای موفق حوزه کاری خودم توی کامنتهای قبلیم نوشته بودم که خالی از لطف نیست اینجا هم بگم. اونم مثل من با تریدری شروع کرده بود، بعد از دو سه سال هدایت شد به اینکه به جای اینکه بار بشکه کاملا آماده بگیره، بار رو بصورت فله بخره و یه کارخونه سوت و کور نزدیک قم رو از صاحبش اجاره کنه و خودش بیاد بار رو بشکه کنه و بعد بفروشه تا حاشیه سودش بیشتر بشه.
بعد از یکی دو سال با سودی که کسب کرد باز هدایت شد به اینکه اصلا یه کارخونه کوچیک با دو تا مخزن توی بندرعباس تاسیس کنه و همون فله رو هم به جای اینکه آماده بخره، خودش تولید کنه. بعد از مدتی باز هدایت شد به اینکه برای در امان بودن از رقابت برای دریافت موارد اولیه از پالایشگاههای دولتی، بیاد خودش یه قسمت از کارخونه ش رو تجهیز کنه و تبدیل به پالایشگاه خصوصی کنه و یه قسمت از مواد اولیه ش رو خودش تامین کنه. بعدش این پالایشگاه انقدر جون گرفت که کلا اصلا مسیرش عوض شد و رفت سمت صادرات سایر محصولاتی که طی پروسه تولید ماده اولیه بهشون میرسید :)
خیلی جالبه نه؟ :) یعنی برای تولید ماده اولیه یک محصول رفت پالایشگاه زد، بعد رسید به صادرات سایر محصولاتی که اصلا طی تولید مواد اولیه ناخودآگاه ایجاد میشدند :)
«تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس، خود راه بگویدت که چون باید کرد …» :)
البته برای هر کدوم ازین مراحل هزار تا قدم برداشت و کلی مسئله رو حل کرد و مهمتر از همه اینکه شجاعت عجیب غریبی به خرج داد.. وقتی میخواست پالایشگاه بزنه همه میگفتند بیخیال بابا مگه دولت میذاره تو پالایشگاه بزنی برا خودت خصوصی؟! ولی گذاشت :) چون دولت عددی نیست جایی که ایمان کار میکنه :) ولی نتیجه ای که از این شجاعت عایدش شد اصلا قابل قیاس با نشستن و پذیرفتن شرایط نیست. شاید اگه حرکت نمیکرد تا الان از بازار محو شده بود. شاید که نه، قطعا این اتفاق میفتاد ولی الان بیش از 2500 خانواده دارن از همون کارخونه ارتزاق میکنن و این یعنی برکت در حرکت.. :)
شگفت انگیزه :)
باید هر ساعت و هر لحظه به یاد بیارم قدرت خدا رو تو زندگی خودم هر اونجا که بهش اعتماد کردم و باید به یاد بیارم قدرت خدا رو تو زندگی کسایی که بیشتر از من بهش اعتماد کردند… باید به یاد بیارم تا با ایمانتر حرکت کنم…
به نام او برای او که زیباترین نامها را دارد انتهایی برای زیبایی اش نیست و جهان زیبا را بر اساس تناسب و قانون و نظم و هارمونی و هماهنگی آفریده و خود نیز عاشق زیبایی است و زیبایی را دوست دارد چرا که تمام جهان به خاطرش در رقص و پایکوبی و حرکت و سماع هستند از زمین خودمان تا کوچکترین هسته هستی
و سلام به شهرزاد با وقار که شیرینی سخنانش از هر شهد عسلی و اصلا از هر شهد گلی زیباتر و جذاب تر و دلربا تر است که چون غواصی انسان را غرق در تفکر می کند برای به دست آوردن مرواریدهای اصیل
نمی دانم کتاب جهان با وقار یا جهان زیبا را خوانده اید یا نه؟زیبایی و وقار کلماتتان مرا به یاد این کتاب علمی زیبا انداخت که اولین بار در فیلم ذهن بی نهایت آن را شنیدم.
یادم هست به دنبال خرید معدن بودیم و آخرین معدنی که رفتیم 22 کیلومتر از جاده اصلی به خاکی باید می رفتیم تازه به معدن برسیم و آوردن تجهیزات و….تا بتوانیم سنگ را استخراج کنیم
و من با خودم می گفتم قطعا راه ساده تر و بهتری هست برای کاری به دفتر قضایی رفتم با اینکه شلوغ بود حسم گفت اشکالی ندارد شروع کن به نوشتن شکرگزاری یا گوش دادن فایل و یا مدیریت و چک کردن کارها تماس تلفنی و…. یکدفعه با آقایی که اونجا بود و می خواست لایحه تایپ کنه و در ایتا دفتر قضایی بفرسته برخورد کردم بهش گفتم برو توی یادداشت موبایل و قسمتی که شکل میکروفون داره بگیر صحبت کن البته انترنت هم روشن باشه ،تایپ می کنه حتی بگو یک اون شماره تایپ میکنه ،اون خیلی خوشش اومد و گفت شما چکار می کنید و….در ادامه من را ترغیب کرد به خرید کارگاه سنگ مصنوعی که خودش داشت و چند تا قالب بود و با سیمان رزین و ماسه در هر اندازه که می خواستی و هر ابعادی ساخته می شد
و یک طرح دانش بنیان داشت برای صادرات مثلا موزائیک که روی آب میایستاد و سبک در عین حال محکم و مقاوم در ابعاد بزرگ خلاصه ما با قیمت بسیار کمی صاحب کارگاه تولید سنگ شدیم به مراتب ارزانتر و حتی بهتر و محکمتر با قالبهای زیبا و طرح دار قندریز و…
من در خواب هم فکر نمی کردم به این مسیر ساده هدایت بشوم و یک قرارداد تامین سنگ داشتیم در شمال آنها می گفتند سنگ مصنوعی پوسته می کند و ما تضمین دادیم و گفتیم علت آن به کار نبردن فرمول صحیح و یا کمتر سیمان یا رزین به کار بردن هست که ما طبق نمونه و استاندارد به شما تحویل می دهیم
بله فرمایش شما صحیح است ،در مورد هر کالایی یا کاری اگر هدایت بخواهیم و تمرکز کنیم باورهای هم راستا بسازیم خودمان هم باورمان نمیشود که اینقدر ساده زیبا راحت دردسترس بتوانیم به هدف برسیم .
من قرار بود صبح اول وقت به دفتر قضایی بروم ولی کلا فراموش کردم و خداوند در زمان درست و در مکان درست من را با آن فرد روبرو کرد و کلا همه فوت و فن کار را به ما یاد داد و من با شاخص استاد عباسمنش
بیشتر از آن چیزی عمل کردم که خودم هم تصورش را می کردم.
خوب گر چه من به اندازه شهرزاد قصه گو به این زیبایی و جذابیت نمی نویسم سعی کردم ،براتون از تجربه خودم ساده و صمیمی بنویسم، خیلی دوست دارم در زمان مناسب به باغ رویایی هزار و یک شب شما بیام و اونجا داستان بنویسم من بیشتر از هر چیز به نویسندگی علاقه دارم یک نویسنده به همه چیز جان و شخصیت میده و تقریباً میشه بگی همه چیز با من حرف میزند و گاهی آنقدر رسا و گویا مثلا گلدان گل که میگه الان کجا داری میری ؟براش توضیح میدم اون میگه سر راحت به مادر هم سر بزن و امروز از این مسیر پیاده روی را شروع کن و من ازش تشکر می کنم و میگم چشم وقتی انجامش میدم و کلی ذوق می کنم بابت اتفاقات پیش رو خدا را شکر میکنم به خاطر روحیه کودکانه ای که دارم در سریال آنشرلی قسمت پاییز اوایل که هنوز با آن خانواده شلوغ زندگی می کند مرد تخم مرغ فروشی هست که آنشرلی را خیلی تحت تاثیر قرار می ده من کارتون آنشرلی را بیشتر از فیلمش ترجیح می دم و کلی باهاش خاطره دارم.همان طور که میدونین نویسنده آنشرلی هم یک خانم هستند مثل هری پاتر و شرلوک هلمز و….
نوشته ها می مانند و آثار آن تا نسلها باقی می ماند.
مثل همیشه شاد با طراوت و خوب باشید سلام مخصوص و خالصانه صمیمانه بنده را به مادر مهربان بهترین فرشته روی زمین ابلاغ بفرمایید.
بهترینها را براتون آرزومندم پر فروش و پر خیر و برکت باشید انشاءالله
سلام به دوست معدنکار ما
امیدوارم خوش و سرزنده باشید
خیلی سپاسگزار خداوند هستم که هدایت شدم به کامنت زیبای شما
و خیلی خوشحال تر شدم که یه دوست معدنکار در این خانواده صمیمی پیدا کردم.
بنده هم معدنکار هستم و خیلی خیلی خوشحال شدم با شما آشنا شدم.
خیلی از کانت شما لذت بردم مخصوصا اون قسمتی که فرمودین میشه کار ساده ترم باشه و هدایت شدین به خرید کارگاه سنگ مصنوعی بجای استخراج از معدن سنگ!!!
یاد زمانی می افتم که میخواستم از معدنم به هر شکلی شده سنگ استخراج کنم و نمیشد و طی یک هدایت اللهی هدایت شدم به اینکه اون معدن رو از سنگ تبدیلش کنم به دولومیت و بجای سنگ ازش ماده خرد شده دولومیت استخراج کنم که ساده تر هست و با هزینه کمتر میشه انجامش داد
واقعا اگر سادگی رو باور کنیم قطعا آسان میشیم برای آسانی ها
موفق باشید دوست عزیز
سلام به دوست قدرتمندم
مهندس بزرگوار بهروز مروی عزیز
به به مشهد مقدس چه عالی انشاءالله از نزدیک ببینمتان و شاهد رشد و شکوفایی شما باشم ماشاءالله هم جوان هستید و هم طبعی بلند دارین و با توجه به منطقه و موقعیت به بهترین و پربرکت ترین شغل هدایت شدین از خداوند بهروزی و شادکامی و موفقیت هر چه بیشتر شما را آرزومندم امیدوارم همچنان بدرخشید سلام بنده را به امام رضا علیه السلام و خانواده محترم تقدیم کنید محبت و پشتکار شما ستودنی است خداوند به شما توفیق روزافزون عنایت کند برای اینکه جهان را جای بهتر و زیباتری کنید و از نعمات خداوندی در طبیعت بیشتر بهره ببرید.موفق باشید.
سلام شهرزاد جان عزیزم
امیدوارم حالت عالی باشه
یعنی هروقت سرصبح یا آخرشب دیدید من سرم تو گوشیمه، بدونید که شهرزاد جان کامنت گذاشته و برای من ایمیلش اومده و من باذوق پریدم رو گوشیم. آخه من هیچوقت اول صبح و آخر شب گوشی چک نمیکنم که مثلا برم تو یوتیوب یا اینستا و …امروز صبحم همینجوری شد:)
چقدر کیف میکنم و یاد میگیرم از خوندن کامنتهای شما.
شهرزاد جان شما جزو معدود کسایی هستی که راجع به موضوعات مختلف مثال عملی از خودشون میزنن. و اینجوری من به شخصه قوانین برام ملموس تر و عملی تر میشه. و وقتی میبینم اینجوری نتایج بزرگ و عالی گرفتید ایمانم قویتر میشه.
من یه چیزی که راجع به صحبتهای استاد همیشه دوست دارم اینه که همه چیز رو منطقی میکنن. یعنی همیشه از صحبتهاشون معلومه که تو هر موضوعی (حتی یه مسئله ساده) تفکر میکنن و انقدر با یه منطق دقیق و دلنشینی اون مسئله رو مطرح میکنن که اصلا نمیتونی جور دیگه فکر کنی. بعد به مرور زمان، وقتی یه مدتی میگذره و با بقیه هم کلام میشی، از اختلاف دید و تفکرت با اونا شگفت زده میشی. درحالیکه یه زمانی خودتم همونجوری فکر میکردی.
خلاصه که عاشق این طرز تفکر و عمل بهش هستم. و دارم تمام تلاش خودم رو میکنم.
چقدر مثالهایی که از کارتون میزنید رو دوست دارم شهرزاد جان. تو نظر من خانومی مثل شما که تو بیزینس صادراته خیلی خفنه:) وقتی راجع به مخزن و پالایشگاه و بار از عراق و روسیه میگید، من تو دلم میگم، دمت گرم دختر، چقدر متفاوت و باحالی.
این تلنگری که برای محکم کردن پایه های کسب و کارتون ازش حرف زدید همون مثال همیشگی استاد در مورد تغییر رو یادم انداختید. همون که میگن یا با یه تلنگر یا هشدار خودت زودتر دست به کار میشی، یا کائنات ضربه ها رو شدیدتر میکنه.
اون مثال همکارتون و پالایشگاه خصوصیم، دیوانم کرد. چه ایمان و شجاعتی داره این آقا، و خدا چه پاداشهایی داده بهشون. چقدر قشنگ امروز صبح اول صبح قدرت نمایی خدا و توحید عملی رو تو این داستان دیدم و کیف کردم.
مرررسی مرررسی شهرزاد جان که هستید. و انقدر پررنگ هستید.
با اینکه از نزدیک ندیدمتون ولی خییلی احساس خوبی بهتون دارم و عاشق شخصیتتون شدم:)
براتون ایمان، عمل، توکل و رهایی بیشتر رو آرزو میکنم.
سلام شهرزاد عزیز
مدتی هست که دارم از کامنت ها و نتایج فوق العادت لذت میبرم…
تازه الان دارم درک میکنم دلیل اصرار های خیلی استاد رو برای کامنت نویسی و کامنت خوانی …!!!
تبریک میگم بابت این حجم از تغییرات و نتایجی که گرفتی..
تحسینت میکنم بابت این حجم از عزت نفس که باعث رشد همه جانبه شده…
منتظر شنیدن نتایج بیشتری از شما خواهم بود.
من مدتی هست که بطور عجیب و ساده ای با این سایت اشنا شدم. و بعد از مدت نسبتا زیادی دوره ی 12 قدم رو خریدم. و قدم 4 ام هستم. پریروز همش حس میکردم باید بیام داخل سایت رو چک کنم(جلسات رو از قبل دانلود کردم و نیازی نیست برای دانلود هر جلسه به سایت مراجعه کنم.)
وارد سایت شدم و دیدم این ویدیو با عنوان فایل جدید اپلود شده! اونشب خسته بودم و نشد تماشا کنمش. امروز نمیدونم به چه دلیلی به این فکر کردم که من حقیقتا تا به این لحظه هر چیزی که خواستم رو به دست اوردم. به اندازه قدم هایی که برداشتم، درسته. اما خواستم و به دست اوردمش.
پس نباید سوار این موج نگرانی از اینده که بین دانشجو های مهاجر هست بشم. نباید سوار موج تصور اشتباه در مورد زندگی یک هنرمند بشم.
تو اتاق تنها بودم و یهو بلند گفتم: مگه میشه تو از خدا بخوای و نشه؟؟؟ اصلا مگه ممکنه همچین چیزی؟ تو بار ها از خدا خواستی و شده. واقعا در نهایت شده. مگه میشه نشه؟
این جملات رو میگفتم و از شدت تعجب خشکم زده بود. خیلی ساده ست. اما من به دلیل افکار جدید و شرایط متفاوت فراموشش کرده بودم. و این شدت تعجب بخاطر مرور سریع گذشته تا الان بود.
امشب اومدم و این فایل رو دیدم. بعدش کامنت خوندم. معمولا بر اساس امتیاز کامنت میخونم. کامنت شما دومیش بود. نصفه رهاش کردم و رفتم متن پروفایلتون رو خوندم. اونجا هم علاوه بر چند مورد دیگه، متن گفته های اقای عباسمنش رو خوندم: مگه من از این جهان چی میخوام که تو خدایی خدا پیدا نمیشه؟
برای خودم نوشتم. از ویدیو امشب، از کامنت شما (بعد از پروفایلتون برگشتم و خوندمش کامل.) و دوست دیگه ای از سایت، و از افکار و اگاهی های این 2 روز خودم. همگی نشونه های واضحی بودن. تک به تکشون. به موقع و دقیق.
خوشحالم. و ممنون بابت نوشته اتون داخل سایت.
به موقع به سمتم اومدن و پیام رو بهم رسوندن. متن پیام هاتون پر از انرژی قابل باور و واقعی بود.
(این اولین پیامی هست که من تو این سایت ثبت میکنم.)
متشکرم.
سلام به مرجان جانم، ممنون از پاسخ زیبات عزیزم.
اینکه نوشتی «پس نباید سوار این موج نگرانی از اینده که بین دانشجو های مهاجر هست بشم» منو یاد خودم انداخت..
البته نه از لحاظ دانشجو بودنش و نه از لحاظ مهاجر بودنش :) بلکه از لحاظ تلاش برای جدا شدن از تفکر غالب جامعه که لامصبا همیشه بابت همه چی نگرانن :)
بگی محیط زیست، جامعه نگرانشه.. بگی حیوانات ، جامعه نگرانشه.. بگی اقتصاد، بازم نگرانه… خلاصه جامعه کلا نگرانه :)
اون اوایل که کار کردن روی فایلهای استاد رو شروع کرده بودم کارمند بودم و یه به قول تو یه موج نگرانی که از آینده بین کارمندها بود اونم اینکه هر کسی میترسید یکی بهتر رو جاش بیارن و بیرونش کنن! سر همین ترسشون پاچه خواری مدیرها و زیراب زنی از بقیه نبود که ازش دریغ کنن ولی آخرش هم خیلیهاشون همون اتفاقی که ازش میترسیدند براشون پیش اومد که دقیقا مهر تاییدی بر کارکرد قانونه که «به هرچی توجه میکنی از جنس همون رو به زندگیت دعوت میکنی».
من تحت آموزشهای استاد شدیدا روی کنترل ورودیهام حساس بودم و یکی از مهمترین اقداماتم همین دیگه صحبت نکردن با این تیپ همکاران بود که کل ارتباطمون جهت کنترل ورودیها به سلام و خداحافظ رسید، بعد من ارتقا گرفتم و جهان مسیرمون رو جدا کرد و الانم که اصلا کلا وضعیتهامون قابل قیاس با هم نیست.. منظورم اینه که کنترل ورودیها خیلی میتونه تاثیرگذار باشه به جدا شدن از نگرانیهای غالب مردم در هر موضوعی. و این جدا شدن از نگرانیها خودش نتایج متفاوت رو رقم میزنه..
چقدر خوب که اولین پیامت رو روی سایت گذاشتی و همینا بعدا برا خودت میشه یه رد پا که یادت بمونه که مسیرت چی بوده وبخونی و عشق کنی از پیشرفتت انشالله
سلام و درود
زیبایی صحبت شما از این رو برای من جذاب بود که درسته شما اخبار سیاسی رو دنبال نمی کنین و ترسی به دلتون راه نمی دین
اما خودتون رو هم گول هم نمی زنین، دوار کج فهمی نشدین که به خاطر ترس، توحید رو بهونه کنید و بگید خدا درست می کنه و بالعکس دنبال سورس های ثانویه هستی …
این همون سه دسته افرادی هست که استاد میگن، امیدوارم من، شما و همه دوستان همواره جزو دسته هایی باشیم که وقتی همه چی عالیه و اصلا تضادی به وجود نیومده دنبال تغییر باشیم
با سپاس
به نام خداوند قدرتمند و هدایتگر
سلام خدمت دوست عزیزم شهرزاد جان
عزیزم کامنتت بینظیر بود و خیلی واضح و راحت همه چیز رو بیان کرده بودی
من کلی آگاهی از کامنتت دریافت کردم
تحسینت میکنم به خاطر مستقل بودن و فعال بودن و شاغل بودنت
تحسینت میکنم به خاطر عمل کردن به ندای قلبت و انتخاب شغلت در حوزه صادرات و واردات
خداروشکر به خاطر وجودت و بودنت در این مسیر که من الگو بگیرم و ببینم که همه چیز ممکنه
عاشقتم عزیزم
عکس پروفایل بینظیر و زیبایی داری
هر کجا که هستی سالم و موفق و ثروتمند باشی
پریسا
به نام خدایی که جهان را با قوانین بدون تغییر خلق و اداره میکند
سلام به استاد عزیزم. خیلی خوشحالم که این فرصت رو خدا بهم داد که بتونم در مورد این فایل بنویسم.
استاد عزیز بابت تمام فایلهای ارزشمندی که تا به امروز آماده کردید ازتون سپاسگزارم چون هر کدومشون مسائل و نعمتهایی که اگر در طول زمان بسنجیمش بی شمار بوده رو به من هدیه داده و توهمم نیست این نعمتها قبلا تو زندگیم نبوده ولی الان هست و یک چشم بینا و آگاه میتونه این اتفاقات رو ببینه و ارتباطشون رو با باورهایی که فایلهای شما در ما ایجاد کرده درک کنه. من قبلا این چشم بینا رو نداشتم و خیلی نشانههای ریز و تغییراتی که در زندگیم رخ داده بود و نمیدیدم و میگفتم پس کو نتیجه. در صورتی که باید نتایج هرچند کوچک رو هم ببینی. اگه یک روز یک نفر باهات بهتر از قبل رفتار کرد این نتیجهاست و به خاطر این بوده که روی افکارت کار کردی و باید این نتایج هرچند کوچک رو هم ببینی و بابتشون سپاسگزار باشی هم از خدا هم از استادی که زمان و انرژی ارزشمندش رو گذاشته و این فایل رو برای تو اماده کرده که ازش استفاده کنی و زندگیت رو به شکل بهتری خلق کنی. پس استاد عزیز باز هم از شما سپاسگزار هستم که به بهبود زندگی ما کمک فوق العاده عالی ای کردی.
مثلا یکی از نتایجی که امروز درک کردم تو زندگیم دارم از دوره شیوهی حل مسائل میاد. جایی که شما گفتید خیلیها میگن این کسب و کارها و خدماتی که ایجاد شده در جهان، باعث شده که دیگه ایدهای نباشه که من بخوام کار کنم و بازارها توسط افراد قدرتمند کسب شده و من الان باید چی کار کنم. دیگه ایده نیست. دیگه فرصت نیست. که این از باور کمبود میاد و شما گفتید نه اتفاقا هر کسب و کاری که میاد باعث میشه فضا برای تولید ثروت چند برابر بیشتر بشه و من اینو باور کردم، با الگوهایی که گفتید. گفتید یک ماشین که تولید میشه هزار تا کسب و کار ایجاد میشه که مشکلات و مسائل اون ماشین رو حل کنن و خدمات بیشتری براش فراهم کنن و همین باعث میشه کار بیشتر بشه. یکی براش کفپوش میزنه، یکی براش کارواش میزنه، یکی براش جا موبایلی میزنه و هزار تا چیز دیگه، یا مثلا تلگرام ایجاد شده باعث شده کلی کسب و کار جدید شکل بگیره، مثل همین ربات های تلگرامی که فضا براش ایجاد شده و تا قبل از تولد تلگرام نبود و این نشون میده با هر تکنولوژی و هر خدمات و هر محصولی که تولید میشه فضا برای تولید ثروت بیشتر میشه. کار بیشتر میشه. ایده بیشتر میشه. این باور باعث شد که من در مورد هوش مصنوعی هم همینطور فکر کنم. برخلاف افراد که میان میگن هوش مصنوعی اومده و ما رو از کار بیکار میکنه من گفتم نه اتفاقا فضا رو برای تولید ثروت بیشتر میکنه و اینو تکرار کردم با خودم و گفتم حرف این افراد رو باور نمیکنم بلکه حرفی که استاد گفته رو باور میکنم فراوانی رو باور میکنم و امروز دیدم که من دارم از طریق هوش مصنوعی ثروت آسانی رو تولید میکنم در صورتی که خیلی ها اصلا ازش درآمدی ایجاد نمیکنن چون فکر میکنن از کار بیکارشون میکنه. حالا من اگر باورهام قوی بشه از این ابزار میتونم واقعا ثروت بیشتری تولید کنم و این ابزار داره فرصت ها رو برای خلق ثروت بیشتر و بیشتر میکنه و اینطور نیست که ما رو بیکار کنه اتفاقا کار رو بیشتر از قبل میکنه و فرصت درآمدی زایی رو بیشتر و بیشتر میکنه.
و اما در مورد این فایل، حقیقتش این هست که اگه بخوام در مورد تمام نکات مهم این فایل صحبت کنم کامنتم خیلی طولانی میشه.
این فایل رو باید ازش زیاد استفاده کنم چون چند تا باور محدودکنندهای که خودم دارم رو در موردش صحبت کردید.
باور به اینکه خداوند دلش میسوزه به حال ما و دل رحم هست. مانند یک مادر انسانی مهربان.
باور به اینکه تا یک اتفاق بدی نیفته و من ضربهای از جهان نخورم اتفاقات خوب نمیافته.
باور به اینکه اگر ضعیف باشی خدا بهت کمک میکنه
باور به اینکه خداوند حامی ضعفاست
باور به اینکه یک اتفاق بدی باید بیفته تا من حرکت کنم. حالا یک بلایی سر خودم بیارم تا حرکت کنم. مخصوصا این باور چقدر من رو اذیت کرده و دقیقا مانند یک فردی هستم که سادیسم داره و یک اتفاق بد رو برای خودش ایجاد میکنه که مجبور بشه حرکت کنه. متاسفانه این الگو در خانوادهی ما وجود داشته و من با چشم خودم دیدم که کلا ما تا مجبور نشیم تغییر نمیکنیم. خواهرم بهم میگفت تو خیلی خوبی که کارهای لازم رو انجام میدی و پیشرفت میکنی ولی من تا مجبور نشم پیشرفت نمیکنم، در صورتی که خود من هم اعتقاد دارم که تا اجبار نباشه حرکت نمیکنم و تو بسیاری از زمینهها مخصوصا زمینههای مهارتی و پول ساختن و من کم کار هستم. خداروشکر به خاطر استفاده از آموزههای شما – که خداوند من رو به سمت این آگاهی ها هدایت کرد تا زندگیم رو تغییر بدم – من سراغ وام قسط قرض نرفتم و سعی کردم که با امکانات فعلیم کار رو شروع کنم و ادامه بدم و به نیروهای درونی خودم تکیه کنم به مهارتهایی که خداوند الهام میکنه باید ازشون استفاده کنم و باورهام رو تغییر بدم تا همون مهارتهایی که دارم رو تبدیل کنم به ثروت.
موضوع بلا سر خود اوردن در مورد من به این شکل هست که من در یک مسیر درست حرکت میکنم و یک سری نتایج میگیرم، مثلا روزی 2 الی 3 ساعت زمان میگذارم برای کار کردن روی باورهام حالا هر روز در مورد یک سری باورها هست که باتوجه به نتایجم احساس میکنم باید روشون کار کنم و انصافا بعد از اینکه کار میکنم نتایج به نسبت نتایج قبلیم بهتر میشه و میبینم که قانون جواب داده اما بعد از اینکه نتیجه رو دیدم ناخودآگاه شل میکنم و دیگه روی بهبودش کار نمیکنم و میگم خسته شدم یا بسه چقدر کار کنم یا فکر میکنم که این نتایج بالاخره طبیعی هست و کار نمیکنم و خداوند هم نتایج رو کم رنگ میکنه و من دوباره جدی میگیرم که باید روی خودم کار کنم و حرکت میکنم و این سیکل معیوب ادامه داره. در صورتی که من میخوام همیشه نتایجم خوب و پایدار باشه و حتی بهتر از این بشه بنابراین باید همیشه روی بهبود باورهام کار کنم تا همیشه نتایج خوب بگیرم نه اینکه یک روزهایی ثروت وارد زندگیم نشه و من بگم که باید حرکت کنم و روی باورهام کار کنم، اگر همون موقعی که درآمد دارم روی خودمم کار کنم اتفاقی که می افته این هست که این درامد پایدار میشه و هی بیشتر از قبل میشه.
یا در مورد بحث توحید هم به همین شکل هست. من در گذشته خیلی خوب روی این موضوع کار کردم و عشقم شده بود توحید و باورهای توحیدی داشتن. الان اون اشتیاق قبل و به تبعش اون نتایج عالی رو ندارم. این دیدگاه توحیدی که استاد در موردش فایلها گذاشته در زندگی من همه چیز رو عوض کرد. از عشق و محبتهای عجیب و غریبی که از افراد دریافت میکردم، از رفتارهای نامناسبی که قبلا باهام میشد ولی حذف شد مثل بدقولی و بی معرفتی و .. که به خاطر حساب کردن روی دیگران بود، از احساس حمایت شدن توسط خداوند که داشتم و هر خواستهای که از ذهنم رد میشد بهش دست پیدا میکردم و ایدههایی گفته میشد و آدم هایی که میومدن که به اون خواسته ذهنی من پاسخ بدن و من بهشون برسم و کارها رو برام انجام میدادن و.. ولی به مرور زمان نجواهای شیطان من رو از مسیر دور کرد و در طی مسیر یک احساس گناهی رو تجربه کردم که من با دیدگاه توحیدیم به دیگران ضربه زدم. خب یک موردش که کج فهمی بود مثل ناسپاسی از دیگران و تشکر نکردن بابت کارهایی که برات انجام دادن و میگفتم این نعمت رو خدا داده و بعد فهمیدم اشتباه هست و اصلاح کردم. یا مثلا این نجوای ذهنی رو دارم که تو به دلیل اینکه قدرت دیگران در ذهنت گرفتی دیگه برای زندگی اونها ارزشی قائل نشدی و خودخواه بودی و گفتی من خدا رو باور دارم و هر خواستهای که بخوام خدا بهم میده و شاید خواستههای تو درست نیست و خواسته یا ناخواسته باعث ضربه زدن به دیگران بشه. (در صورتی که ما نمیتونیم به دیگران آسیب برسونیم) مثال میزنم، من یکی از تضادهای زندگیم این بود که از طرف خانواده چون مذهبی هستن محدود شده بودم که با جنس مخالف ارتباط داشته باشم، از همون بچگی و من همیشه در دلم میگفتم خب چرا من نباید با دختر ها دوست باشم و رابطه داشته باشم؟ چرا نباید رفت و آمد داشته باشیم؟ یا من به حجاب اعتقاد نداشتم و قبل از اینکه به قانون عمل کنم به ناخواسته توجه میکردم و با اعضا خانواده بحث سنگین میکردم که حجاب درست نیست. میگفتم مگر این همه افراد خارجی نیستند که حجاب ندارن و زندگیشون خوبه پس اگر بد بود و گناه بود باید به زندگی اونها هم آسیب میزد و چرا اینطور نیست، چرا این همه خانم هستن که حجاب ندارن ولی زندگیشون سالمه و به راه بد کشیده نشدن؟ چرا من باید از زیبایی و ارتباط زیبا با خانمها منع بشم؟ چرا من نباید شناخت داشته باشم؟ و … بعد که قانون رو فهمیدم که نباید با ناخواسته بجنگم، بعد که فهمیدم که تمرکز من همش منفی هست، بعد که فهمیدم اگر من از خدا بخوام و به دیگران قدرت ندم خدا برام شرایط درست رو میکنه و مهم نیست دیگران چطور فکر میکنن و چون خیلی روی باورهای توحیدیم کار کرده بودم و این قدرت رو حس میکردم در درون که خدا کارها رو انجام میده و فقط از اون بخوام اجابت میشه، اتفاقی که افتاد که خدا هدایت کردم به یک ترمزی که داشتم و که اون کینه و رنجش داشتن از دیگران بود و باید پاکسازیش میکردم. باید کینه و رنجشهام رو پاک میکردم و باید افرادی که این شرایط رو بهم تحمیل کردن میبخشیدم تا از زندگیم بره بیرون و تازه باید پا رو فراتر میگذاشتم و براشون آرزوهای خوب هم میکردم و قلبا خواستار پیشرفتشون میشدم و اون فایلتون که در مورد بخشش دیده بودم که شما میگفتید اگر به صورت واقعی افراد رو ببخشید که احساس میکنید بلا سرتون آوردن و واقعا از کینه و رنجش رها بشید خداوند فرمانش رو صادر میکنه و اون فرد احتمالا سزای کارش رو میبینه و شرایط عوض میشه و اتفاقی که افتاد این بود که بعد از اینکه من به صورت حقیقی این افراد رو بخشیدم یعنی از روحانیت گرفته تا جمهوری اسلامی تا خانواده تا هر کسی که فکر میکردم این شرایط رو بهم تحمیل کرده اصلا قلبم باز شد و رئوف شدم و دیگه برام مهم نبود که چی کار کردن و براشون آرزوی بهترینها رو داشتم و اصلا این موضوع رو تونستم رها کنم و عشق بورزم بی قید و شرط به همه ی انسان ها و در کنارشم مرتب آزادی ای که در آمریکا هست را تحسین میکردم تا هدایت بشم به این آزادی ها در زندگی خودم و در زندگی خودم این آزادی ها رو تجربه کردم ولی دیگه اصلا به فکرم نمیرسید که اوضاع کشور بخواهد به کل عوض بشه و چند ماه بعد این اتفاق افتاد که یهو مردم ایران زدن به سیم آخر و این داستان حجاب اجباری و روابط بسته و .. از کشور به صورت عمومیتر برداشته شد و من دهنم باز مونده بود که ببین چطور فرکانس ها دارن شرایط رو بوجود میارن و این خواستهی من که میخواهم در شرایط آزاد باشم خود به خود در سطح کشوری ایجاد شد و میگفتم ببین قدرت خدا رو که چکار کرد.. و من به این حقیقت رسیدم که اگر باور توحیدی داشته باشی و فقط از خدا بخوای، آدمها و قوانینی که ما بهشون تو ذهنمون قدرت دادیم اصلا کاری نمیتونن بکنن و خدا قدرتش از تمام قدرت ها بالاتره و میتونه خواسته تو رو برآورده کنه. ولی نجواهای شیطان کاری کرد که در مورد این موضوع دچار احساس گناه بشم چون میگفتم خیلی ها توی این اتفاق براشون اتفاقات بد افتاد خیلی ها درگیر شدن خیلی ها جنگیدن خیلی ها رفتن زندان، خیلی ها برای این آزادی آمادگیش رو نداشتن و میگفتم که ببین این خواسته تو خواستهی خیلیها نیست و تو به اونها ضربه زدی یا برعکس خیلی ها خواستشون این هست که در یک محیطی که بهش میگن محیط اسلامی زندگی کنن و حالا اونها چه اتفاقی براشون میافته؟ و نکنه این خواسته من و احتمالا خیلیهای دیگه هم بوده که باعث شده یک کشور تغییر کنه و باور کردیم قوانین قدرتی ندارن و خدا ما رو به سمت خواستمون هدایت میکنه باعث شده که به زندگی اونها آسیب وارد بشه؟ چون خیلیها این آزادی رو بالاخره دوست ندارن و یا اعتقاد ندارن پس برای اونها چی میشه؟ و حالا خدا هم به تو این ضربه رو برمیگردونه و از همون روز من نگاه توحیدیم افت کرد و هر چی فایل گوش میدادم تاثیر جدی ای که میخواستم رو نداشت. از طرفی بحث غرور داشتن نسبت به خداوند هم هست که آدم دور برش میداره من این کار رو انجام دادم و الان من باید تلاشم رو سخت تر کنم که شرایطی که میخوام رو ایجاد کنم و من بودم که این کارو کردم در صورتی که خدا بوده که این کار رو انجام داده و اعتبار این تغییرات در زندگی تو به خدا میرسه نه به تو. تو جز هدایت های خداوند کار دیگه ای نکردی، خدا این قوانین رو بهت یاد داد و هدایتت کرد چرا دور برت داشته.
از طرفی من توی این فایل شما متوجه این موضوع شدم که من این باور رو به شکل قوی دارم که تو تا به تضاد عجیبی برخورد نکنی – مثل اون شرایط بسیار بسیار سخت گذشته که داشتم که باعث شد فقط از خدا بخوام که کمکم کن و بعد به سمت فایلهای شما هدایت شدم تا زندگیم رو تغییر بدم – میگم تا اون شرایط سخت گذشته بوجود نیاد تو نمیتونی مثل قبل به خدا وصل باشی.. تو نمیتونی مثل قبل توحیدی باشه، تو نمیتونی مثل قبل وابستگیت به دیگران رو قطع کنی، و با تمام وجودت بخوای تغییر کنی، تو نمیتونی مثل قبل ورودی هات رو کنترل کنی، تو نمیتونی مثل قبل در ذهنت یک خواسته بگذره و به راحتی و سریع اجابت بشه و تو نمیتونی مثل قبل از ترسهات بزرگ تر بشی و این موضوع باعث شده که کتک خورم ملس باشه. یعنی به خودم بگم من هنوز بلایی سرم نیومده که توحیدی بشم و با خدا بشم.. من هنوز بلایی سرم نیومده و حسابی چک و لقد نخوردم که آدم غیر وابسته و توحیدیای بشم، من هنوز به یک جنس مخالف قشنگ وابسته نشدم و له نشدم که رابطه خوب بهم داده بشه، من هنوز خوب داغون نشدم.. به قول استاد خب چرا باید چنین اتفاقی بیفته تا تو تغییر کنی؟ چرا باید انقدر شرایط بد بشه تا خوب بشی و در مسیر درست قرار بگیری؟
از یک طرف دیگه این فایل خیلی بهمون کمک میکنه که نسبت به اتفاقاتی که در جهان میافته نگاه متفاوت تری داشته باشیم. مثل جنگهایی که رخ میده در جهان و کشورها به هم حمله میکنن. این فایل به من این رو یاد داد که حتی این جنگها هم خوبه و به پیشرفت جهان کمک میکنه مثل این طوفانها که باعث میشه خانههای بهتری ساخته بشه، مثل جنگ جهانی دوم که باعث شد اینترنت و هزاران نعمت دیگه ایجاد بشه. من همیشه پیش خودم وقتی این مسائل رو میشنیدم دعا میکردم که خدایا کمکشون کم که اتفاقات خوب براشون بیفته، به جای قضاوت کردن اینکه چرا این اتفاقات داره می افته و چرا دولت ها کشور ها و ملت ها به جون هم می افتن و یا چرا جنگ شده خودم رو با این آروم میکردم که خدایا کمکشون کن که اتفاقات خوب بیفته و بابت نعمت امنیت، صلح و آرامشی که در جایی زندگی میکنم وجود داره از خدا سپاسگزاری میکنم. اما من هم همیشه وقتی زندگی حیات وحش رو میدیدم که یک حیوانی شکار میشه در باورهام این دیدگاه رو دارم که چقدر جهان وحشتناکه و چقدر ظلم و ستم هست چرا این حیوون ها با هم دوست نمیشن چرا باید هم دیگه نابود کنن.. یا وقتی به این موضوع فکر میکنم که ما هر روز داریم گوشت حیوانات رو میخوریم میگم چرا باید غذای ما، گوشت یک حیوان باشه و چرا خدا جهان رو جوری نیافرید که ما بتونیم بدون کشت و کشتار زندگی کنیم؟ حالا فرقی نمیکنه حیوان باشه یا یک درخت باشه یا یک علف باشه، میگفتم ما باید به جزء جزء این جهان احترام بگذاریم چرا باید هم دیگه رو نابود کنیم؟ کسی که نابود نمیشه و نا همیشه هستیم منظورم رفتن از این دنیاست. منظورم این هست که ما میتونیم در کنار هم دیگه با صلح زندگی کنیم. تا وقتی کسی اذیتت نکرده چرا باید بزنیش؟ همین دیدگاه من باعث شده که من با حیوانات خیلی دوست باشم و برخوردهای خوبی ازشون دریافت کنم و به نظرم این فرکانس دوست داشتن حتی رفتار حیوانات با ما رو هم عوض میکنه. انگار حیوانات هم که ما فکر میکنیم نمیفهمن ما رو و فرکانسمون رو حس میکنن و برخورد متفاوتی نشون میدن. دقیقا مثل همین ترس از سگ میمونه. هر کی که از سگ میترسه سگها میپرن بهش در صورتی که کسی که نمیترسه، سگها باهاش کاری ندارن. حتی در مورد مگسها هم من همچین دیدگاهی رو دارم. میگم هنوزم که هنوزه نمیدونم فایده تو برای این جهان چی بوده ولی حتما یک خیری برای جهان داری و خدا بی حکمت تو رو نیافریده چون خدای ما بی حکمت نیست و بی دلیل نمیکشمت (بر خلاف بقیه که تا مگس میبینن حتی زمانی که کاری بهت ندارن بی دلیل میکشن، طبق چیزی که در فایل آرامش درپرتو اگاهی 7 شنیدم که استاد میگه به طبیعت آسیب نزنید و کارمای بد برای خودتون ایجاد نکنید) و همین احساس عشق نسبت به مگسها باعث شده که اصلا نمیان سمت من، در صورتی که در همان محیطی که هستیم برای افراد دیگه کلی مزاحمت ایجاد میکنن مگس ها.. ولی با من کاری ندارن چون انگار فرکانس ما روی همه چیز تاثیر میگذاره حتی روی مگسها.. البته بگم گاهی اوقات میشه که مگسها سراغ من هم میان ولی منظورم این هست در درصد بالایی از مواقع سراغ من نمیان به همین دلیل من هم باهاشون کاری ندارم. یعنی اومده تو اتاقم و من میگم تا زمانی که با من کاری نداری منم با تو کاری ندارم و اون واقعا نمیاد سمت من یا روی وسایل خوراکی من بشینه. یاد حرف استادی میفتم که میگفت تک تک اجزاء هستی شعور دارن و ما فکر میکنیم که نمیفهمن و شعور ندارن.
البته من هم زاویه دیدهای محدود کننده ای دارم که باور آرامش بخشی بهم نمیده. من در باورهام کشت و کشتار رو بی عدالتی میدونم. در صورتی که خدا براش مهم نیست. میدونم این باورهایی که دارم به خاطر ورودی های ذهنم هست و برمیگرده به گذشتم. من وقتی در کودکی که تازه درک کردن مطالب قران رو یاد گرفته بودم وقتی قران رو میخوندم حسابی میترسیدم که چرا خدا در قرآن این همه وحشتناکه. بدون اینکه کسی بهم چیزی بگه این دیدگاه رو داشتم. وقتی قران رو میخوندم میگفتم چرا خدا انقدر عذاب میکنه چرا انقدر خشمگینه، چرا مهربون نیست؟ چرا درک نداره؟ چرا احساس نداره؟ و با خواهرم متفق القول میگفتیم خدا خیلی وحشتناکه در همون دوران بچگی که قران رو میخوندیم. بماند که ما نمیفهمیدیم که این اتفاقات بدی که می افته برای افراد کافر و مشرک هست و من در مورد مومنان نخونده بودم که چقدر فضل و رحمت خداوند شاملشون میشه و فقط اون قسمت عذاب رو میدیدم. اما این دیدگاه بی عدالتی ای که در جهان هست رو از کودکی داشتم نسبت به یک سری دیدگاه های قران و نسبت به جهان هستی. همیشه میگفتم چرا خدا دلش به حال افراد نمیسوزه؟ از یک طرفی هنوزم برام قابل پذیرش نیست که چرا اگه یک فردی نتونه راهی پیدا کنه که تغییر کنه از بین میره. تو زندگی خودم من واقعا یک جاهایی زورم نمیرسه که تغییر کنم، مثلا در بحث مهاجرت من یک بار این کار رو انجام دادم ولی نتونستم تحمل کنم و فشاری که داشت بیشتر از توان من بود و برگشتم. خیلی همون مهاجرت برام خیر و برکت و مخصوصا قدرت داشت. روزی که فهمیدم که برای رهایی از شرایط ناخواسته باید مهاجرت کنم چنان ترسی برم داشت که تا به حال در زندگیم حس نکرده بودم. تقریبا این موضوع ماله زمانی هست که شما دوره جهان بینی توحیدی رو گذاشته بودید و من جلسه اولش رو دیدم تو خودم به شدت ترسیدم!! مثل تمرین آگهی بازرگانی که خیلی ترسیدم وقتی گفتید باید انجام بشه. اصلا نمیتونستم تصورش بکنم. ولی پس از چند سال کار کردن روی خودم و قوی تر شدن این کار رو انجام دادم و همون موقع فهمیدم که خیلی تغییر کردم که شهامت این کار رو پیدا کردم و اصلا تنهایی و .. اذیتم نمیکنه در مهاجرت و واقعا ایمانم به خدا قوی تر شده بود و خیلی نعمتها رو در اون سفر تجربه کردم و دستان خدا که بهم محبت میکردن که به خاطر باورهایی بود که طی چند سال ایجاد شده بود اما در بحث مالی و کاری و اقامتی که باید یک راهی پیدا میکردم برای رشد کردن زورم به ذهنم نرسید و مجبور شدم برگردم.
ممنونم که تا اینجا دیدگاهم رو مطالعه کردین.
امیدوارم بتونم که خودم رو با قوانین خدا هماهنگ کنم و پیشرفت کنم.
امیدوارم که بتونم انسان قویتری بشم و نتایج بهتری رو بگیرم و باعث افتخار خداوند، خودم، استادم و جهان بشم.
سلام استاد جانم
چقدر این حرفها به جانم نشست
یه داستانی تو زندگیم اتفاق افتاد که بنظرم شنیدنش جالب باشه
حدود 4 سال پیش بود که من از خدا خواستم در مورد کار و زندگیم هدایتم کنه و خودمو رها کردم و صددرصد بهش سپردم.
در نتیجه ی این نیت، یه رابطه ی فوق العاده عالی برام رقم خورد و من احساس میکردم لین دیگه ته خوشبختیه
اما به شدت آگاهیم پایین بود فقط با خودم میگفتم اگر توکل کردی و خدا مسیری رو پیش پات باز کرده پس جانزن و ادامه بده.
تو مسیر رابطه، از یه جایی به بعد(که صددرصد به فرکانسهای من مربوط میشده) اوضاع تغییر کرد تا جایی که خدا واقعا با چک و لقد داشت بهم میگفت ببین چقدر داری بی عزت میشی اما من چون آگاهی نداشتم با خودم میگفتم اگر خدا این مسیر رو پیش پام گذاشته نباید با اراده خودم ازش بیام بیرون و با وجود شرایط نامناسبی که میدیدم 4 سال صبر کردم و بی عزت و حرمت شدم
در واقع تسلیم و توکل رو درست نفهمیده بودم و فکرمیکردم خدا باید راه پیش پام بذاره و احساس میکردم اگر با اراده خودم تصمیم بگیرم از رابطه بیام بیرون بی ادبی و جسارت کردم و با تسلیم منافات داره.
تا اینکه یه جایی حس کردم به قول شما، یا بیدار میشی تا نابود میشی.
اونجا بود که گفتم خدایا به تو توکل میکنم و بیرون میام و بنظرم این معنیِ درست توکل و تسلیمه نه اینکه بمونم تو یه شرایطی که قبلا به دلایلی خوب بود ولی الان دیگه مناسبم نیست و نباید خودمو قانع کنم که این شرایط برام بهترینه چون 4 سال پیش بهش هدایت شدم.
و اینجا بود که واقعا معنای اینو فهمیدم که اول خدا با لطافت هدایتت میکنه ولی خواستم بگم من بخاطر باور و آگاهیِ اشتباهی که در مورد تسلیم و توکل داشتم چک و لقدها رو تحمل کردم با اینکه تا قبلش به شدت مواظب عزتم بودم و اجازه نمیدادم بهم بی حرمتی بشه.
اینو گفتم شاید برای بعضی از دوستان راهگشا بلشه و اونا این مسیر اشتباه رو تکرار نکنن بلکه هر لحظه با احساس شون زندگی کنن: اگر جایی حسشون خوب نبود برگردن توی مسیر احساس خوب و کاری به گذشته ها و نشونه های گذشته نداشته باشن بلکه در حال زندگی کنن..
استاد جانم ازتون بی نهایت ممنونم و چقدر این روزها آرامش کلامتون رو بیشتر حس میکنم.
امیدوارم هر لحظه خدا به نور و ایمان تون اضافه کنه و روسفید و سعادتمند در پیشگاه خداوندگار عشق باشید.
دوستدار شما هستم تا ابد
سلام دوست عزیز.
تشکر میکنم که با جسارت به قول استاد خود افشایی کردید.
یکی از ایراد هایی که فکر میکنم خیلی ها تو این مسیر دارند همینه که خود من هم مستثنا نیستم ازش و اون درک نادرست از قانونه.
این درک نادرست فکر میکنم میتونه همونقدر آسیب زننده باشه که نا آگاهی از قوانین میتونه باشه و یا شاید هم بیشتر.
من خودم با درک دست و پا شکسته از قوانین یه کسب و کاری رو شروع کردم و سه سال تموم دست و پا زدم توش با تمام منافعی که داشت نتایج مالی نداشت. اون اواخر دیگه انقدر چک و لگدا زیاد شد که گفتم نه! تو حتما قانون رو درست درک نکردی .چرا که اگر درست درک میکردی باید مسیر هموار میبود نه سنگلاخی!!!
و جالب این بود که جوری شبانه روز درگیر کار بودم که اصلا وقت نداشتم که دیگه فایل گوش کنم و باورام رو بهبود بدم.
شبانه روز کار و کار و نتیجه ی مالی هیچی.
وقتی که دیگه دیدم سلامتیم هم داره به مخاطره میفته دیگه زنگ خطر رو جدی گرفتم و گفتم بابا اولین قدم تو این مسیر شنیدنه دومین قدم درک این آگاهی هاست و سومین قدم عملکردن و بعدش نتایجه.
من فقط این آگاهی ها رو شنیدم ،
کج فهمی ضررش کمتر از نادانی نیس.
در تایید حرف شما میخوام به دوستان عزیزی که تو این فضا هستند بگم اگه واقعا این حرفا و این آگاهی ها به دلتون نشسته ،با شنیدنش قلبتون آروم میشه پس تعهد بدید برای درکش .
چرا که از شنیدن تا درک فاصله ی زیادیه و این فاصله تنها زمانی پر میشه که با تعهد بیای از کارهای بیهوده ای که در طول روز انجام میدی بزنی و زمان بذاری برای درک این مطالب .
من از زمانی که تعهدی دارم زمان میذارم برای درک این آگاهی ها واقعا به صورت طبیعی داره همه چی تو زندگیم راحت تر پیش میره بدون اینکه بخوام با چنگ و دندون شرایط رو درست کنم .
خیلی خوشحالم که تو این مسیرم .
خیلیییی.
خدارو شکر میکنم که منو به این مسیر هدایت کرد.
تشکر میکنم از استاد عزیزم که اول از همه خودشون به این حرفا عمل میکنند و یه الگوی مناسبی هستند برای همه ی ما.
درود به استاد عزیزم و بچههای سایت عباس منش
واقعاً استاد ممنون و سپاسگزارم از توضیحات عالی و کامل
چقدر خوب توضیح دادین ، خیلی روان و راحت و قابل فهم
جهان با قویترهاست
بجای غر زدن و ناله کردن، یه راهی رو پیدا کنید ، نا امید نشوید و ادامه دهید ، خداوند با افراد با ایمان هست نه با افراد نا امید و ضعیف
استاد اینجا خیلی قشنگ یکی از قوانین طبیعت رو گفتید ، ما بجای مظلوم بازی و ضعیف بازی، یه خودی نشون بدیم و کاری به ضعفا نداشته باشیم و با ایمان قدم برداریم
الکی اخبار منفی که در مورد کشورهای ضعیف نشون میدن رو توجه نکنیم و اگه کاری میخواهیم برای کسی یا مردمی انجام دهیم ، خودمون آنقدر قوی کنیم ،که بتوانیم راه ماهیگیری رو به افراد نشان بدیم نه اینکه بخواهیم فقط یه ماهی بدیم و بس
الکی ادای آدم خوبا رو در نیاریم و اگه میخوای کمک کنیم به افراد فقیر فقط تنها راهش اینه که اول خودمون ثروتمند باشیم تا بتوانیم اشتغال زایی کنیم و برای دیگران کار بسازیم نه اینکه مثل کمک متکدیان یه پول ناچیز بدیم بهشون و خودمون رو گول بزنیم با این شرک مخفی درونی مون
استاد بازم ازتون سپاسگزارم و شما و بچههای سایت رو بخدای بزرگ و مهربان میسپارم
در پناه خدا شاد و سلامت و ثروتمند باشید
بنام خدا
استاد تا یاد دارم از بچگی
دیدم دور و بریام گریه و زاری میکنن تا خدا نکاهشون کنه
چون خودشون رو بنده گناهکار میدیدن
لایق درخواست مستقیماز خدا نمیدیدن
همیشه همیشههه ی امامی ی امامزاده ای واسطه این رابطه بود
ی نذری باید میکردی
همینطوری که خدا بهت چیزی نمیده
برات کاری نمیکنه
شده ی دوره تسبیح
یا چند بسته نمک
و اگه مایه دار باشی
تا سفره های پر و پیمون ابوالفضل و ام البنین
و من تا سالهای سال
یعنی تا قبل از اشنایی با شما
دقیقا اینطور بودم
که بابا من گناهکارم
خدا جوابم نمیده
و هی نذر کن
قران بخون
روزه بگیر
ولی نه از لحاظ روحی خوب بودم
ن روابط
ن مالی
معنوی هم که بالا گفتم
و تو دوران مدرسه ، من مدرسه شاهد میرفتم راهنمایی ودبیرستان ک
ب ما میگفتن
خداروشکر کنین
ایران دنیا اومدین
دینتون اسلام شیعه هستین
ممکنه بود شما مسیحی باشین
یا توی فلان کشور باشین و بی دین و جهنمی
شیعه علی بهشتی
شما هر کاری هم بکنین
(عینا این جمله) : اول میرین برزخ ب اندازه گناهانتون عذاب میبینین
ولی چون ماشیعه حضرت علی هستیم
حضرت علی
با اب ( اسم چشمه رو یادم نیس شاید زمزم ) مهر برزخی رو از پیشونیتون پاک میکنه تا برید بهشت
یعنی ی مشت چرندیات من دراوردی
که نمیدونم از کجاشون دراوردن
از بچگی ب خورد ما دادن
و کو تا اصلاحبشه
بعد از اشنایی با شما استاد فهمیدم ک خدا سیستم
دلش برام نمیسوزه
نتیجه رفتار و فرکانسم ب من برمیکردونه
و فهمیدم اون هم بلایی که قبلا سرم میومد رو خودم با توجه ب ناخواسته ها جذب کرده بودم
و فکر میکردم
هر که در این بزم مقرب تراست
جام بلا بیشترش میدهند
و جقدر این خوبه که فهمیدم سیستمی بودن دنیارو
این خود
عدالته
چون حواسمجمع تر که دارم چ فرکانسی میفرستم
حواسم ب حالم هست
میرم تو جاده خاکی زود برمیگردم چون دلم اتفاقات و نتایج دلخواه میخواد
و در مورد اتفاقات طبیعی
دقیقا حرفتون درسته
بعد از چندین زلزله سنگین ک توایران اومد
نظام مهندسی سخت تر میگیره
و مثلا خود ما توی پروسه ساخت خونه مون ب
دستور نظام مهندسی و بخشنامه های جدیدشون ، بخاطر استحکام بیشتر
میلکرد خیلییی بیشتری نسبت ب قبل که برای ساخت ی خونه ویلایی استفاده میشد ، مصرف کردیم
ستون های محکم تر
و…
کلی جیزا که توی پروسه ساخت و ساز اصولی تر شده
خداروشکر
و مثلا در مورد مسیرهای هدایت سیل هم
توی شهر مسیل های متعدد درست کردن
که وقتی بارون شدید میاد
تمام اب ب سمت دریا هدایت میشه و شهر رو اب برنمیداره
خداروشکر برای اگاهی امروزم
خداروشکر برای بودن در این سایت و فرکانس استفاده از اون
سلام ب استاد توحیدی عزیزم
بازم هم توحید
چیزی ک این روزها بیشتر از تمام عمرم دارم درکش میکنم
خدایی ک همیشه بامنه و بیشتراز من مشتاق رسیدن من ب خاسته هامه و همه جوابهارو میدونه و میگه….
چندین سال قبل مشرک برزگی بودم
همه خدا بودن برام جز خدا
تایید خانواده مو میخاستم و فقط چک و لگد خوردم
توی دوستام عااالی بودم و شاد و همیشه هم خداروشکرررررر روابط خوبی تجربه کردم
اما تو خونه بشدددت درگیر بودم
برام سوال بود جرا با خانواده ام نمیتونم بسازم
درگیرم
چون مشرک بودم
دنبال تااید و تحسین خانواده ام بودم
اخرش هم بابام گفت تو بدترین بچه منی
نمیخام خیلی حرفشو بزنم
اما روزی یشدددت خسته شدم
گفتم میخام برای خودم زندگی کنم و اصلا مهم نیس ک دیگه منو دوست داشته باشن یانه
تحسین بکننید یانه
1 دور تمااام با تک تک اعصلی خانواده حرفمون شد
اما من تصمیمو گرفته بودم و دیگه نمیخاستم ادم قبلی و تو سری خور باشم
نمیدونستم باید کجا برم و به کی تکیه کنم
اما میدونستم قید خانواده رو بزنم
روزها گدشت و شرایط افتان و خیزان بود
1 جورایی خوب بود اما من بهتر میخاستم
خییییلی بهتر
طاهر امر همه چی خوب بود
اما درونم چیزی کم داشت ک از نداشتنش رنج میبرد
الان خوب درک میکنم هر وقت دورم از اصلم حالم بده
همیشه دنبال جواب بودم
همیشه میدونستم کار خدا درسته اون فرستنده اش عالی کارمیکنه
گیرنده من مشکل داره
اخه پر بودم از حس گناه
لیاقتی ک ب درو دیوار همه اویزون بود
خودم رو دوست نداشتن و نشناختن و هزاران شرک دیگه
روزی خسته و رنجور گفتم خسته شدم بگو چیکار کنم
ک استاد اومد…
چندین ساله با استادم.اما…..
اما چندماهه فهمیدم اصلا ماجرا چیه
من کی هستم
و چطور زندگی عوص میشه
الان ب نقطه ای رسیدم ک مدل مشتریهامو از خدا میخام
تو همه چی میگم خدایا من ناتوانم تو انجام بده
حتی خابوندن بچه داداشم
نمیگم عالی ام
اما بشدددت دارم روش کارمیکنم
چون بشدددت مشتاق شناختن هستم
وقتی استاد گفت سیستم
اول مقاومت داشتم
اما اللن خیلی بهتر درک میکنم سیستم رو و بیشتر دارم تلاش میکنم ملا علط گیر ادمها نباشم
یادمیگیرم سکوت کنم تا هرکی نتایج خودشو بگیره
هرکی هرجاهست جای درستشه
و خدا ب هیچکسی طلم نمیکنه
من خودم ب خودم طلم کردم
الان تا نجوا بیشتر میشه فقط میگم پناه میبرم ب خدا از شر شیطان نجواگر
پناه میبرم بخدا از شر شیطان نجواگر
و چنان کمکم میکنه و شیطان دهنم رو خاموش میکنه ک فراموش میکنم 1 ربع قبل دهنم چه حرفهایی میزد
این روزها اگاهانه تکرار میکنم تنها و تنها و تنها تورا میپرستم و تنها از تویاری میجویم
اسانم کن اسانی
ب مسیری هموار و پراز نعمت و ثروت بابرکت و فراوان
و عجیب حال دلم ارومه خداروشکررررر
باید بخای و اجازه بدی تا درکت از خودش بیشتر بشه
هر روز تو ستاره قطبی میخام ک بیشتر بشناسمش و ترمزهای دهنیمو بهم نشون بده
و بقول استاد شاخکهام تیز شده
چک و لگد خوردم
اما الان خوشحالم اینجام
خداروشاکرم ک تا الان ازدواج نکردم
خداروشکررررررر میکنم با این تصاد کلییییی درس یاد گرفتم
تو فایل تسلیم بودن در برابر خداوند استاد میگه خاسته داری و نمیشه
قراره کلی درس یادبگیری
برامنم همین شد.کللیییییی درس یادگرفتم
رشد کردم
ب صلح باخودم رسیدم
باخدا راحتر حرف میزنم درخواست میکنم
الانم ک فقط رو دوره لیاقت کارمیکنم
چون بشدددددت فهمیدم باید بزرگتزین چرخ دنده رو ک لیاقت و ارزشمندی درستش کنم
پایه ترین و مهمترین رو
خداروشکرررر ک داره همه چی بهتر میشه
هدفم باید رو بهبود هر روزه خودم باشه
1شبه عوص نمیشم
همونجور ک 1شبه مشرک نشدم
اجازه میدم هدایتم کنه چه فایلی گوش بدم
میدونم باید بیشتر بشناسم
و این یک مسیره تا ابد…..
کلا اهل ناله کردن نیستم
اما برام سوال بود ک چرا اینجوریه برامن.
من ک بدنمیخام بد نمیکنم
از گریه و زاری خوشم نمیومد و اما شنیده بودم ک باید گریه کنی
برام سوال بود چرا دوسداری من زار بزنم تا چیزی بهم بدی
اما چون دوستش داشتم مونده بودم وسط
قلبم زاری نمیخاست
اما افکار جامعه و اطراعیانم خلافشو میگفت
سعی میکردم زیاد چیزی نخام
تا باز ب این معصل چرا نمیشه و درگیری نرسم
اشعالهارو میزاشتم زیر مبل
چون دوسداشتم باهاش تو صلح باشم و ب نداده هاش فکر نکنم
اما میدونیو ک نتیجه انقدر چک میخوری تا اشعال رو بیاری بیرون و بپرسی چرا نشده و نمیشه
جوابدرون خودم بود
همه چی افکارمه
باید بحام باحس لیاقت
با نگاه زیباتر بخدا
با اجازه دادنش
بارها تو کارم فهمیدم ک من خیاطی نمیکنم.انقدر حالم خوبه ک اصلا نمیدونم ای ه دوختن از کجا میاد
هرکی میپرسیدچطور میدوزی میگفتم نمیدونم
باورکنید من نمیدوزم
نمیدونستم کی میدوزه
دهنم خالی بود و حس 1مکان خالی اما پر نور ک جوابها از اونجا میومد
من ایده ای نداشتم
و چیزی میخاستم مطمن بودم جواب دوختن میومد از هزار راه
الان دارم همین نگاه رو توی همه چی بسط میدم
این منطق قران بدجور اروم کندده و تامل براگیزه که؛
کافران میپرسن چطور بعد مرگ برانگیخته میشویم
و جواب زیبای خدا
همونجور ک اول بار از هیچی ب وجود اومدید
برام منطقی شده
که چطور دوباره مشتری بیاد همونجور ک اولی اومد
چطور عدای خوشمزه بیاد همونجور ک قبلی اومد
چطور ادمی بهتر بیاد.هموکجور ک قبلی اومد
درکش شاید کمی گیج باشه
اما وقتی فکرکنیم چطور 1بار اتفاق افتاده هر موصوعی تو زندگیمون ک دوستش داریم
پس دوباره هم میشه بشرطیکه مثل دفعه قبل بهش نگاه کنیم تا اتفاق بیافته
سرمایه ات رفت
نگران نباش دوباره میاد
چطور؟؟؟؟
همونجور ک دفعه قبل اومد
بینهااایت سپاسگدار استادم هستم ک بینطیره
و این فایلهارو میزاره و دقیقاااااا هربار سوالی تو دهنمه استاد میاد و جواب میده
یا درتایید الهامات من فایل میزاره
واقعا همه مون به1 منبع وصلیم
ک مثل مرکزرادیوداره امواج رو میفرسته.جوابها رو میگه
من چقدرررررر تو فرکانس شنیدن و دریافت و عمل کردن بهش هستم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.؟؟؟؟
سلام دوست عزیزم
خوشحالم که حالت خوبه و آرامش رو تجربه میکنی
ما در کنار هم داریم در مسیری قدم برمیداریم که از لحاظ فیزیکی قابل دیدن نیست ودرعین حال تنها راه نجات محسوب میشه
و اینکه این راه باعث میشه هم در این دنیا و هم در جهان آخرت به سعادت و خوشبختی برسیم
خداوند در قرآن میگه وقتی به مومنان در بهشت نعمت میدهیم آنها میگویند این نعمتها مشابه نعمتهایی است که قبلا ازش بهره مند بودیم
این یعنی چی
یعنی بهشت رو باید در این دنیا تجربه کنیم تا واردش بشیم
از پیام پر از درست سپاس گزارم
از مثالت برای اینکه وقتی هر چیزی میخوای با این باور که اولین بار چگونه اتفاق افتاد خودت رو آرام میکنی
خیلی لذت بردم و استفاده میبرم
موفق باشی و هدایت شده
سلام این بار به دوستان عزیزم
امیدوارم حالتون خوب باشه
عجب همزمانی فویالعادهای؛ امروز داشتم مطالب دوره روانشناسی ثروت1 رو مرور میکردم، توی جلسه 16 یکی از دوستان نوشته بود برای تجربهی بهشت در اون دنیا، باید توی این دنیا بهشت رو برای خودت بسازی (این دنیات رو برای خودت بهشت کنی)
شما هم توی کامنتتون مشابهش رو گفتین که توی قرآن داریم:
“وقتی به مومنان در بهشت نعمت میدهیم آنها میگویند این نعمتها مشابه نعمتهایی است که قبلا ازش بهره مند بودیم”
من کاملا یادمه که همچین آیهای توی قرآن داشتیم، اما نمیدونم کدوم آیه و کدوم سوره بود. امکانش هست شما بهم بگین؟
سلام استاد
ممنون از این فایل بینظیر
چقدر نیاز داشتم به این فایل
چقدر این فایل ارامش دهنده هستش
دیگه تاب نیاوردم باید میومدم این کامنت رو مینوشتم چون تجربه خودمه و برام اتفاق افتاد از تکیه کردن به غیر از خداوند.
من یه تجربه از این ضعیف بودن و یه تجربه از قوی بودن دارم.
من چند روز پیش رفتم توی خیابانی برای فروش محصولات.از چند روز قبل یک نفری که باهم دیگه هم خدمتی بودیم و توی اون خیابان کافه داشت توی ذهنم بود.منم خیلی این فرد رو دوست داشتم و بسیار بسیار این فرد رو توی ذهنم بزرگ کرده بودم و جلوی بقیه دوستان هم تعریف این فرد رو میکردم. خلاصه من یه کلیپ توی پیج خودش از این هم خدمتیم توی اینستاگرام دیدم و کلی ذوق کردم.فیلم این بود که، کسب و کاری که از قهوه بود رو بزرگتر کرده بود. یک کافه بسیار بسیار لاکچری راه انداخته بود.خلاصه چون من توی ذهنم این فرد رو خیلی خیلی بزرگ کرده بودم
این تصور رو داشتم:
الان میرم تو کافه این فرد، من رو میبینه از جاش بلند میشه رو بوسی میکنیم و کلی باهم شروع میکنیم تعریف کردن من تازه این تصور رو هم داشتم که قهوه میخورم پولش رو هم ازم نمیگیره.
من با اون تصور وارد کافه شدم و اتفاقی که افتاد این بود که اون فرد عزیز حتی از روی صندلی هم تکون نخورد و با یک رفتار بسیار سرد و خشک با من رفتار کرد و دیگه حرف نزد. کارد بهم میزدن خونم نمیزد بیرون
و منم تظاهر کردم که اومدم قهوه بخورم.خانم باریستا برام قهوه زد منم با اون صورت سرخ رفتم یه جا کُنج کردم قهوهم رو خوردم یه چند دقیقه الکی با گوشیم وَر رفتم (توانایی کنترل کردن ذهنم رو نداشتم)
و رفتم برای حساب کردن فنجون قهوه ای که پولش رو ازم نمیگیره چون تو ذهنم ما هم خدمتی بودیم نون و نمک هم دیگه رو خورده بودیم.
اقا پول قهوه رو که گرفت هیچی با یه “خوش امدی” خیلی سرد من رو راهی بیرون کرد.
به خودم گفتم من غلط بکنم دیگه بیام مغازه این ادم
یه حسی که خداوند بود گفت تو غلط میکنی که روی ادما حساب میکنی تو غلط میکنی که ادم ها رو از خداوند بزرگتر میکنی.مشرک ادم پرست.
تو غلط میکنی که از ادم ها توقع داری ولی از خداوند توقع نداری
خداشاهده که حتی توی ذهنمم اون ادم رو قضاوت نکردم ولی خیلی حالم خراب بود.
فقط میدونم که سیلی بسیار خوبی از خداوند خوردم که بیدار بشم بعد که بیدار شدم دیگه از هیچ ادمی توقع ندارم حتی دیگه توقع ندارم باهام خوب یا بد رفتار کنن و به چشم خودم دیدم که من با همون احترامی که به دیگران میذاشتم و هیچ احترامی دریافت نمیکردم ، حالا با وجود خداوند از ادم کوچیک تا ادم بزرگش احترام میذارن. نمیخوام بگم که وابسته تایید گرفتن یا احترام دیگران هستم میخوام بگم که با وجود خداوند و ایمان و توقع از خداوند همه چیز گیرت میاد.یادمه یه دختر بچه ای بود خیلی ناز و بانمک بود و دوست داشتم یه بار حداقل این دختر بچه بیاد نزدیک من ، ولی بیا نبود من توقعم رو هم حتی از اون بچه بریدم و همون بچه ای که میترسد بیاد نزدیک من حاضر شد منو بغل کنه سریع تو ذهنم به خودم گفتم این خداست که محبت میکنه از طریق این دختربچه.
بعد از این درس ارزنده من پولی رو صرف رفتن به دکتر کردم و خیلی نیاز به پول بودم ولی ایمانم رو از دست ندادم و ذهنم رو کنترل کردم و به خودم گفتم که خدا میرسونه.
خداشاهده که فرداش دستی از دستان خداوند پاداش این ایمان من رو داد.توی لحظه های سخت همیشه به یاد میارم که خداوند چجوری پاداش ایمان رو میده و احساس ناامیدی رو کمرنگ میکنه و توی لحظه های بی ایمانی با چیزی که خوشایند ما نیست درس خیلی بزرگی بهمون میده به قول استاد اونی که ضعیفه میگه خدا ظالم هست و اونی که قوی و زرنگ هست سریع درسش رو یاد میگیره و اون درس رو میکنه پایه و اساس کسب و کار ، پایه و اساس روابط ، پایه و اساس کنترل ذهن و پایه و اساس سلامتی.
یکسری از مطالب رو خوب درک نکردم خوب نفهمیدم خداوند با کتک بهم یاد داد نوش جونم باید یاد میگرفتم ، یاد گرفتم.برداشتم از این فایل هدایتی نسبت به خودم اینه که کتک خورم ملسه و باید خودم رو تربیت کنم به گوش کردن هدایت های خداوند اونم سریع نه با کتک نه با چک و لگد.
از خداوند میخوام که کمکم کنه با ایمان تر ، شجاع تر و متوقع تر نسبت به خداوند بشم و شاخک هام همیشه تیز باشه برای هدایت پروردگار انشاالله.
شاد و پیروز در پناه یگانه پروردگار جهان باشیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عباسمنش عزیز ومریم جان شایسته نازنین وهمه خانواده صمیمی والهی عباسمنش
الرحمن صفت رحمت وبخشایشگری خداوند است
رحمت آغازگر خلقت است آفرینش باعشق آغاز شده خداباعشق کارزمین وآسمان راساخته وپرداخته کرد
کلام خدا براساس محبت است،راهش محبت است وبارحمت واسعه خداوند خلق وافرینش صورت گرفته
“رحمتی وَسَعت کلِ شیُ” (رحمت من همه چیز رافراگرفته است)
خداراچگونه میشناسی؟ اودرظن وگمان ما بسر میبرد
چه گمانی به اوداریم؟
اُنا عِندَ ظنَّ عَبدی بِی (من نزدگمان بنده ام بسر میبرم)
چه گمانی به اوداریم پس باهمان روبرو میشویم، همان ازآن ماست ،خدای من رحمان است سرچشمه عشق ومحبت است
هرگاه بشر پروردگار رحمان را همان مطلق عشق ورحمت رافراموش نمود به سختی وتنگدستی دچارشد
سرمنشأ سختی ها وبدبختی ها بنده نبودن وتسلیم نبودن است
رحمان صفت خداوند است وباید باخداهماهنگ شویم چون او مملواز عشق ومحبت شویم ،شبیه خداوند شویم،بااوهماهنگ شویم تا هدایت شویم ودرمسیر صراط مستقیم قرار گیریم
مادرزندگی انتخاب میکنیم که یا تسلیم امر پروردگار شویم یا خودمان بخواهیم باعقل ناقص خودمان همه کارها راپیش ببریم
کتابی دیدم برای بچه ها نوشته شده به نام
(خدای ما چه جوریه؟)
به زبان ساده وقابل فهم خداراتوصیف میکنه
وازایات قران هم مثال آورده
میگه خدا فراموشکار نیست وهمه رامیبیند وهمه صدایش میزنند وبه همه کمک میکنه وبرهمه کار تواناست خدا با بادبزن بزرگش همه دنیا راخنک میکنه
خدا همه درختان ونهال وبوته ها وگلها را آب میدهد فقط خدا میتواند دنیای ما راخرم وسرسبز نگه دارد
خدا ازهمه چیز خبر دارد وهدیه هایش تمام نمی شوند
خدا همیشه بوده وهست
هرجا باشیم خدا پیش ماست
زیبایی رادوست دارد
خدا تمام انسانها وحیوانات وگیاهان رابزرگ میکنه
دنیای جورواجور آفریده تا ما ازتماشای آن لذت ببریم وبه یاد توباشیم
هر نعمتی داریم ازخداست : آب وهوا ،چشم وگوش،هوش وحافظه،قلب مهربان،زبان خوش ،باد وباران وهمه نعمت های دیگه
خدا راهنمای همه است
خدا کارهایش دقیق است
هرجاباشیم خدا با ماهست
خدا حرف همه را میشنود
خدا سفره بزرگی داره وبه همه روزی میدهد
خدایی که کنترل همه امور رابه دقت وبانظم برعهده دارد خودش رابا خواست ما هماهنگ نمیکنه وما باید درمسیر درست قراربگیریم تا با قوانین هستی هماهنگ شویم وبه خواسته خودبرسیم
آب همیشه جریان دارد ومسیر خودش را پیدا میکنه وحرکت میکنه وقتی سیل میآد وخرابی به بار میاد نباید شاکی شویم چون حجم زیاد آب بالاخره راهش راپیدا کرده وعبور میکنه وبعضی از ما انسانها درمسیر رودخانه ومسیر گذر آب خانه ساختیم ووقتی خراب بشه ازخدا شاکی میشیم
باد وطوفان وسیل برای طبیعت لازمه ولی ماانسانها با کارهای نادرست خودمان آسیب میبینیم واینها هشداری است تا خودمان رابازسازی کنیم وقوی تر شویم
استاد عزیز بسیار عالی درمورد طوفان توضیح دادید واینکه همیشه قوی ترها باقی می مانند
خیلی استدلال های شما رادوست دارم وخیلی قشنگ برای ذهن منطقی میکنید
خداراشکر سلامت هستید
استاد عزیز برای ارائه این فایل که درسهای بزرگی داره سپاسگزارم انشالا همیشه سلامت وشاد وسرفراز وموفق وپاینده باشید