https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/10/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-15 06:19:162024-11-08 04:57:00آیا خداوند مانند یک مادر مهربان عمل می کند؟
402نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
به راستی که هر موقع اذیت شدیم بخاطر افعال و اعمال خودمون بوده و دیدیم که چجوری وقتی حتی یه ذره مسیرمون رو اصلاح می کنیم چجوری جریان بازی عوض میشه.
منم استاد همیشه سعی کردم کتک خورم ملس نباشه همیشه سعی کردم از کوچکترین اتفاقات بزرگترین درس ها رو بگیرم و از یک اتفاق به ظاهر کوچک و ساده بتونم یک نتیجه گیری بی نهایت بزرگ برای زندگیم بکنم. و میتونم بگم که خیلی جاها موفق شدم و قطعا اگر زمانی بوده که اذیت شدم بخاطر یه اتفاقی قطعا بخاطر باورها و فرکاتس های خودم بوده و اینکه نتونستم صدای خدا رو موقعی که داشته میزده رو شونم بشنوم.
به عنوان مثال در مورد سلامتی همیشه خودم رو سلامت ترین فرد می دونستم و همیشه هم تناسب اندام داشتم و لاغر بودم اما اومدم دوره قانون سلامتی رو خریدم و سعی کردم بهش عمل کنم چون می دونستم که اگه به روند خودم ادامه بدم این سلامتی که هست میتونه گاشو به بیماری و ناراحتی بده و من باید قبل از اینکه این اتفاق بیفته دست بکار شم
یا موقعی که داشتم پول خیلی خوبی از کارم دریافت می کردم ولی از یه جایی دیگع بهشون باج ندادم کارم رو ترک کردم و رفتم دنبال علاقه خودم چون میدونستم آخر این مسیر نهایت اینه که پشیمون میشم و البته اینکه من فقط دارم از اینجا پول بیشتری دریافت می کنم مهم نیست مهم اینه که من دارم این پول رو به چه قیمتی به دست میارم به قیمت کار کردن برای دیگران اونم درحالی که من روحیه کارآفرینی دارم؟ به قیمت اذیت شدنم بخاطر انجام کاری که موردعلاقم نیست؟ به قیمت اذیت شدنم بخاطر خستگی های بعد از اتمام شیفت کاریم؟ یه روزی من دیگه اینا رو قبول نکردم و قبل از اینکه اوضاع بد بشه خودم تو زندگیم این تغییر رو ایجاد کردم.
و استاد وقتی که به موقع هایی فکر می کنم که از جهان ضربه خودم یادم میاد که چجوری قبلش خداوند داشته بهم نشونه ها رو میداده ولی من نمی فهمیدم. مثلا در ارتباط با همکارهام سر کار هر روز یک بی احترامی های کوچکی از طرف همکارهام بهم می شد که شاید از نظر بقیه جامعه عادی باشه اما من الان میفهمم که عادی نبوده و بخاطر احساس عدم لیاقت من بوده و استاد اگر که من به این احترامی های کوچک توگه نمی کردم و کاری در راستای احساس لیاقتم انجام میدادم یه روز می رسید که که جهان چنان بهم از لحاظ عاطفی ضربه میزد و چنان تجربه تلخی در اون روابط برام بوجود میومد که من با حس بد بر میگشتم اتاقم و تازه اون موقع به این فکر می افتادم که این اتفاق چرا افتاد و وقتی فکر می کردم می فهمیدم که بابا این اتفاقه تا همین الانم داشته در مقیاس های کوچکتر رخ میداده ولی من حواسم نبوده و توجه نمی کردم و باعث شدم که امروز این اتفاق ناجالب بیفته ولی خب الان خیلی بیشتر حواسم هست و سعی می کنم کوچکترین بی احترامی اگر بهم بشه بیام و ریشه ش رو بفهمم و روی احساس لیاقت و ارزشمندیم کار کنم.
امیدوارم تجربیات من در این زمینه براتون مفید بوده باشه. من اصلا دلایل هر موقیتی که تو زندگیم کسب کردم رو به هیچ سختی مرتبط نمی دونم چون نمیخوام سختی های بیشتری وارد زندگسم بشه و چون بوده خیلی موقع ها که بدون هیچ سختی ای به خواسته م رسیدم و همیشه هم تو رویام اینو تجسم می کنم که اگر یه کسی یه روزی اومد و ازم پرسید که چجوری موفق میشی من میگم بهش که من تو این مسیر فقط عشق و حال کردم و هیچ سختی ای نکشیدم.
براتون بهترین ها و هر چیزی که خودتون تو زندگیتون میخوایید رو آرزومندم. خدانگهدار
سلام به استاد، خانم شایسته و دوستانی که همراه هستن در این مسیر پیشرفت و سعادت
پیرو صحبت استاد در مورد اینکه برید ببینید چقدر کتک خورتون ملس هست؟
من در تلاش برای تغییر محیط زندگی و مهاجرت از منطقه ای که الان دارمزندگی میکنم هستم، اما خیلی از اوقات در مسیر پیشرفت و کار کردن روی خودم متوجه هشدار های خداوند میشم، و خیلی سعی میکنم که به تلاش ادامه بدماما درگیر مسئله ای میشم اونم این هست که از یه جایی به بعد علی رغم تلاش هام نمیتونم ذهنم رو کنترل کنم و همینطور هی هشدار ها بیشتر میشه و در نهایت با چک و لگد محکمی مواجه میشم، من همش به خودم میگممنکه دارم تلاش میکنم که شرایط رو تغییر بدم با تغییر فرکانس و باورهام
اما خیلی اوقات علی رغم تلاش زیادم برای متمرکز نگه داشتن ذهنم روی نکات مثبت انقدر ورودی و فشار های منفی از اطراف و محیط زیاد میشه انگار کنترل ذهنم حدود 90 درصدش از دستم در میره، با اینکه خییلی تلاش میکنم در اون شرایط ذهنمو متمرکز نگه دارم اما از یه جایی به بعد که میبینم نمیتونم ذهنمو کنترل کنم انگار دیگه میدونم الان وقته اینه که یه چک و لگد محکم بخورم چون نتونستم ذهنمو مثبت نگه دارم، و اتفاقی ام که میفته اینه که دقیقا همین میشه و اتفاق بشدت ناگوار و ناپسند میفته برام
(البته باید این نکته رو هم بگم که تعداد دفعات این اتفاق بد قبلا خیلی بیشتر بوده اما رفته رفته که دارم روی ذهنم کار میکنم خیلی کمتر شده، اما به صفر نرسیده و همینم خیلی به شدت اذیتم میکنه و همش سوالم اینه که مشکل از کجاست یا من چه کم کاری دارم میکنم که نمیتونم در اون شرایط ذهنم رو به سمت مثبت ها هدایت کنم که این اتفاقات ناگوار برای من نیفته،و همش میخوام با مثبت نگه داشتن ذهنم جلوی این اتفاق ناگوار و بحث و ناراحتی رو بگیرم اما نمیشه، چطور میتونم از خدا درخواست کنم که درس هاش رو به من آرام تر بده)
سوالم این هست که چطور میتونم در زمانهایی که خیلی سخت میشه ذهن رو کنترل کرد، بتونم بر ذهنم تسلط پیدا کنم که ورودی های منفی و ناپسند رو نادیده بگیره؟(باز هم یاداوری میکنم که من بخاطر این شرایط در حال آماده سازی شرایط برای تغییر محیط زندگیم در طی کمتر از 1 سال آینده هستم اما میخوام در طی این یکسال باقیمانده هم روی نکات مثبت تمرکز کنم و از زندگیم در جایی که الان هستم هم لذت ببرم)
سپاسگزار از خداوند که به من جسارت قدم برداشتن در مسیر آرامش،آزادی،نعمت و سعادت را میدهد.
استاد خدا را شکر که سالم هستید این فایل فوق العاده را در سایت قرار دادید.چقدر عالی توضیح دادید در مورد مواهب این طوفان و اتفاق های این چنین که برای بعضی ها بلا هست و برای بعضی ها پر از فرصت،ثروت
یاد طرز نگاه ما به اتفاقات افتادم که این طرز و نوع نگاه ما هست که به اتفاقات برچسب منفی و مثبت میزنه
استاد من همچنان منتظرم که یه مسافرت برید ایالت آلاسکا و سریال سفر به دور دنیا را هم شروع کنید
از خانم شایسته هم درخواست میکنم که لابهلای دوره خانه تکانی ذهن،سریال زندگی در بهشت را ادامه بدن و هر از گاهی ما را از اتفاقات پردایس مطلع کنن آخه بدجوری دل تنگ پردایس شدم حدود 30 روز بود که سریال زندگی در بهشت را داشتم از قسمت یک تا آخر نگاه میکردم و دیروز تمام کردم درس هایی روند تکاملی را نشون میداد و یه طرح رسید به ذهنم وقتی داشتید کارگاه را میساختید گفتم ای کاش تو قسمت ساخت یه کامنت مینوشتم که طبقه دوم کارگاه را خونه میکردید که یک منظره و ویو فوق العاده ای از روی درختان به پردایس داشته باشیم
از صبح حدود 3 ساعت مشغول خوندن کامنت زیبای دوستانم بودم کامنت فاطمه خانوم،زهرا خانوم،شهرزاد خانوم،ندا خانوم،آقا حمید میرویک،آقا مهرداد،آقا جواد،آقا محمدامین،آقا حسین،آقا حمیدرضا و …
چقدر تجربه های عالی از چک و لگد هایی که دوستان به واسطه عدم درک توحید و قدرت دادن به عوامل دیگر در ذهن
من خودم هم قربانی همین سبک بودم روزهایی که روی دیگران حساب میکردم و انتطار داشتم اگه یه روزی کاری ازشون خواستم یا پولی خواستم سریعا و ظرف جیک ثانیه بگن بله حتما شماره کارت بفرست تا 5 دقیقه دیگه تو حسابت هست و کمکشون میکردم و اصطلاح خودمون تو نمک میخوابوندمشون تا روزی به دردم بخورم به واسطه پول قرض دادن بهشون،به واسطه نه نگفتن به درخواست ها و خواستهشان ولی الان که فکرشان میکنم میبینم که بدترین و سختترین ضربه ها را از همین آدم هایی خوردم که روشون حساب میکردم و کمک هایی را از انسان ها و جاهایی دریافت کردم که یک صدم درصد احتمال اون کمک را نمیدادم و اونها دستانی از دستان خدا بودند
الان که میبینم هر چقدر روی انسانها و عوامل بیرونی حساب کردم هیچ سودی نکردم و هر چقدر روی خودم و خدای خودم حساب کردم بیشتر نتیجه گرفتم
من این ها را دست خدا دیدم برای اینکه به من مشرک بفهمونه که فقط باید روی خودش حساب کنم و دست از شرک و حساب کردن روی دیگران بردارم حالا ما هر چقدر بیشتر روی غیر خدا حساب میکنیم ضربه ها سنگین تر و دردآور تر هستش
وقتی فقط روی خدا حساب میکنیم و توقعمون از دیگران در هر زمینه ای این دیگران شامل(پدر،مادر،خواهر،برادر،همسر) هم میشه به صفر کلیون میرسونیم اون موقع است که نشانه ها و هدایت های خدا را دریافت میکنیم واقعا باید عمل کنیم نه این که فقط اینا بگیم بعد میبینیم که چقدر روابطمون با دیگران بهتر میشه چون دیگه توقعی ازشون نداریم و قدرت نه گفتن و نه شنیدن در خودمون تقویت میشه و اون موقع هم میتونیم راحت نه بگیم و راحت کلمه نه را بشنویم و ناراحت نشیم این خودش شاید ماه ها و سال ها زمان ببره تا ما به این مرحله و لول برسیم
من خودم هم اینجوری نبودم قبلا تحمل نه شنیدن را نداشتم و اگه کسی در مقابل درخواست هام جواب نه میداد اون آدم را از دایره زندگیم خط میزدم و اصلا جواب نه در مقابل خواست های دیگران هم نمیدادم و از جون مایه میزاشتم و تا اونجایی که از دستم برمیآمد کارش را انجام میدادم بعد دیدم نه آقا این راهش نیست،دارم نابود میشم،این راهش نیست که از خودت بکنی اضافه کنی به دیگران
این طرز فکر از عدم عزت نفس و عدم اعتماد به نفس و خود کم بینی میاد اینکه خودتا هیچ حساب کنی دیگران هم تو را هیچ حساب میکنن و به راحتی از روت رد میشن به قول حمید ما میخواییم آینه را تمیز کنیم تا ما را قشنگ نشون بده به جای اینکه خودمون لباس زیبا و قشنگ بپوشیم همون مثال معروف استاد که میگه اشغال ها را زیر مبل میکنیم و شعر معروف
آینه گر عیب تو بنمود راست
خود شکن،آینه شکستن خطاست
دوستان تنها روی خودمون و توانایی های خودمون که اونم از لطف و بخشش خدا داریم حساب کنیم و لا غیر اینا اول به خودم میگم که انشالله بتونم در زندگیم بهش عمل کنم
استاد هر فایل به روزی ک میذارید ، قلب من یجوری باز میشه انگار در همین لحظه در مقابل شما هستم و فوق العاده انرژی میگیرم و کلامتون یجور دیگه به قلبم میشینه .
استاد اگر بخوام از نگاه مافوق شرک آلودم ، نگاه ک همه اش با ذهن کوچک خودم پلن می پیچیدم و بدون درک از قوانین میگفتم خدا اینجور رقم میزنه و راه اینه وووو چ راه های بیهوده ک نرفتم.
بزرگترین نگاهم شرک قوی ب حمایت گرفتن بود بخصوص پسرها ، من یک دختر مجرد هستم که از وقتی مستقل شدم ، همیشه آگاهانه و یا ناخودآگاه دنبال حمایت بودم در عمل تعداد آشنایی زیادی نبود ولی وقتی با یکی دو نفر ک فکر میکردم اینا قوی هستن ، اینا از خیلی لحاظ حمایت میکنن و من قوی تر میشم و تفکرات شرک آمیز خودم رو قوت میدادم ، آشنا و آشناتر شدم ، اوایل میزان کم تایید حمایت هم خوب بود در نظرم ، ولی بعد از گذشت زمان ، بعد از دیدن رفتارها ، بعد از دیدن تفاوت نگاه ها و صادقانه دیدن میزان کم اهمیت بودن شخص من در زندگی ناراحت میشدم ، میگفتم قطعا یا من یک اشتباهی دارم یا دوست داشتنی نیستم و…
بعد از مدت زیادی ، آشنایی دوم پیش اومد و این روال در ظاهر متفاوت و در اصلش شبیه به رفتار قبل بود ، و در تمام مدت با این آگاهی ها زندگی میکردم تا با بحث های توحیدی قوی تر ارتباط گرفتم ، تا زمانی ک نشستم و از موفقیت ها ، رشدها ، شادی هام ، رسیدن هام نوشتم و نوشتم دیدم جز حمایت خداوند ، نگاهش و هدایتش و همراهی خودش چیزی ندیدم و یکدفعه این میون ک ب ارتباط فکر کردم ، پایه و اساس شرک آلود نگاه و رفتارم و قدرت دادن ب افراد بیرونی ،دور ، متفاوت با خودم تا حمایت بگیرم ، در صورتی ک وصل هستم یه منبع اصلی جهان ، در صورتی ک من از خدا حمایت میگیرم از خودش و دستان خودش در کنارم و از اون ببعد شروع کردم به نوشتن نگاهم ، دیدن حمایتی خدا و هدایتش هایش تا همین لحظه و فهمیدم که چه راهی ب بیراهه بود در ذهنم ، چ باورهای ویرانی در ذهنم بود و شروع کردم به اصلاح و تغییر باور، شروع کردم به هدایت بیشتر از خودش خواستن و و هدایت های زیبایی ، حمایت های زیبایی و چ زندگی آرام و روان و شادترین
استاد ، قبول دارم باید قبل از زمان گذاشتن فکر میکردم و راه درست رو از خدا درخواست میکردم ، اما بقول شما جنبه زیبا هم داشت این تجربه ک الان واقعا حمایت خدا رو در همه قسمت های زندگیم میبینم ، نه صرفا رابطه در همه ابعاد و یاد گرفتم همه جا ، همه جا فقط بگم خدایا بهترین راه رو تو میدونی منو هدایت کن و نگاه من ب هدایت خیلی خیلی تغییر کرد و من و شرایط هم خیلی خیلی تغییر کردیم.
سلام به استاد بی نظیر و ماهم که انقدر مخلصانه در قلب تون رو باز گذاشتید به روی الهامات خداوند؛ سلام به استاد موحدم که درس توحید رو از شما یاد گرفتم و می گیرم که انقدر تسلیم هستید در برابر خداوند و گوش هاتون رو تیز کردید برای شنیدن صدای الله؛ که به محض اینکه خداوند در قلب تون جاری کنه میاید این آگاهی های ناب و الهی رو با ما به اشتراک می گذارید؛ که هر چقدر بخوام خالصانه و عاشقانه از شما و ربّم سپاسگزاری کنم کمه!!
فقط خدای من ربّ من می بینه الان چه اشک شوقی توی چشمام جمع شده و فقط می تونم بگم الله اکبر به این همزمانی الله اکبر به این هم مداری سپاسگزار قلبی هستم که جایگاه خداوند و هدایت هاش هست و خداوند سخاوتمندانه پرده هاش رو کنار زده و درش رو باز کرده تا با چشم و گوش قلبم ببینم و بشنوم
وقتی فایل رو شنیدم، چند ساعت فقط داشت همینطور آگاهی ها می اومدن و جاری میشدن کلی حرف و مثال دارم اما از خداوند می خوام مثل همیشه قلم من رو به دست بگیره خودش در کلمات و جملات جاری بشه
یکی از موضوعاتی که در فایل چراغش برام روشن شد موضوع “احساس قربانی شدن” بود که اکثر ما راحت با دیدگاه اشتباه جامعه ای که درش بودیم این باور برامون ایجاد شده که خداوند رو یک مادر دل رحم در مقابل گریه و شیون هامون ببینیم و قضیه جایی به اوج خودش میرسه که اصلا مسابقه بزاریم ببینیم کی تبحرش در این کار بیشتره؟! به قول شما استاد عزیزم، خودش رو در شرایطی قرار میده که ترحم خدا رو بگیره و بگه ‘دیگه به اندازه کافی بلا سرم اومده دیگه وقتشه!’
چقدر این دیالوگ ها برام آشناست، چون منم یه زمانی جزو همین افراد بودم چون خداوند رو اینطور بهم نشون دادند وقتی ریشه رو داشتم بررسی می کردم خیلی واضح بود.. بخاطر ورودی هایی که همه ما قبلا داشتیم،، وقتی در سریال ها، فیلم ها و رمان های مختلف خوندیم و دیدیم که نقش های اول و آدم های خوب و درستکار ماجرا همیشه قربانی بودند! و درخواست هاشون با گریه و التماس بود،، بعد ما می دیدیم که ‘عهه خدا جواب داد!!’ و هیچ کس با خودش نگفت بابا این شخصیت ها با تضادهاشون رسیدن به اون درجه تسلیم شدن در برابر خداوند که درها براشون باز شد تازه اگر بخوایم درسی بگیریم ولی همه ظاهر رو دیدن و معیار و خط کش میشه میزان تقلید کردن، میزان زجررر کشیدن و گریه کردن برای جلب ترحم خداوند!
یکی از مقاومت های من که اصلا شکستنش باعث هدایت شدنم به این مسیر حق و زیبا شد، مقاومت در برابر انعطاف پذیری شخصیتی بود؛ چون همیشه می شنیدم انسان باید با ثبات باشه، انسانی قابل اعتماده که ده ها سال هم بگذره تغییر نکنه و از ثبات شخصیتی برخوردار باشه و.. از این صحبت هایی که می کنند؛ منم انقدر شنیدم که حتی اجازه تغییر رو به خودم نمی دادم قطعا هم مکانیزم و قانون جهان رو نمی دونستم که جهان جهان تغییراتِ، جهان پیشرفت ها و بهتر شدن ها و نه ثبات و راکد موندن
اما خداروشکر بخاطر اون سیلی محکمی که جهان بهم زد که اگر نمی زد من الان اینجا توی این بهشت نبودم و انقدر تغییر در شخصیتم ایجاد نمی شد،، اما وقتی قوانین رو فهمیدم مخصوصا قانون “اصل بقای اصلح” و اینکه جهان عاشق حرکت و قدم برداشتن و گسترش پیدا کردنه و حامی درجه یک افرادیِ که درجهت گسترش و پیشرفت قدم بر میدارند، تغییر ایجاد می کنند بهبود ایجاد می کنند و بعد از شنیدن فایل “می خواهی جزو کدام گروه باشی؟”،، به خودم قول دادم و از صمیم قلب خواستم که اون سیلی اولین و آخرین سیلی محکمی باشه که جهان بهم زده باشه که بخوام با تماام مقاومت به اجبار تغییر کنم
واقعا خداروشکر می کنم که از وقتی در این مسیر هستم و دارم روی خودم کار می کنم سنسور هام قوی و حساس شدن،، خیلی کار دارم تا مثل شما بشم استاد که با همون اولین نشانه ها بخوام برای تغییر اقدام کنم اما بازم همون تکون های اولِ که متوجه میشم الان زمان تغییر و حرکته
استاد من تااا دلتون بخواد مثال دارم از رعایت اصل بقای اصلح، از زمان بچگیم از زمان نوزادی حتی!! و انقدرر با خون و گوشت و استخوان درک می کنم این صحبت هاتون رو که قابل توصیف نیست یعنی تا همین امروز و این لحظه که اینجا توی موقعیت فعلیم هستم و تونستم از پس تمام مسائل و تضادهایی که داشتم بر بیام فقط داشتم از این قانون در عمل استفاده می کردم برای قوی تر شدن برای پیشرفت.. مطمئنم همه ما و همه افراد جهان هم که الان هر کجا هستند با هر موقعیتی که دارند قطعا پیشرفت کردن و قوی تر شدن، و همه ما داریم هر روز با این قانون زندگی می کنیم و ادامه میدیم
یادم میاد وقتی اولین بار از شما شنیدم که خداوند یک سیستم هست و هیییچ گونه عواطف انسانی نداره، یه لحظه ته دلم خالی شد! وقتی می گفتید همه چیز قوانینی هست که خداوند در جهان تعبیه کرده و اگر ازش پیروی کنی نتیجه می گیری و باااید مسئولین زندگی تون رو تمام و کمال به عهده بگیرید چون نه خداوند رحمی داره و نه قوانینش و فقط افرادی که از این قوانین تبعیت می کنند نتیجه می گیرند و خداوند آسان میکنه اونها رو برای آسانی ها، من ترسیدم! چون توی 16سال زندگیم بهم یاد داده بودن که به افراد دیگه متوسل بشی، باید خداوند اشک و ناراحت هات رو ببینه، چون کسی نبود که بگه خودت 100درصد مسئولی و تنها خالق زندگیت! چون قبلش پترن رفتاری من مثل اکثر جامعه بود و حالا که می خواستم کل مسئولیت رو به عهده بگیرم، نمی دونستم چطور میشه؟ می تونم از پسش بر بیام یا نه؟ یهو تمام اون قدرت های خارجی قرار بود در وجود خودم و خدای درونم ببینم، اما من هنوزم عادت به اون مادر دل رحم داشتم… اما ربّی که هدایت رو بر خودش واجب کرده مسیر رو برای من هموار کرد و قدم به قدم من رو در این مسیر جلو برد
آره استاد من با چشم خودم دیدم و تجربه کردم که تضاد چطور من رو هر بار به یک قدرت و یک الله نزدیک میکنه، از همون روزی که سیلی خوردم متوجه شدم، از اون زمانی که متوجه شدم خداوند یک سیستمِ، هر بار فقط ازش خواستم فقط درخواستم نزدیکتر شدن و پیش رفتن در مسیر و راه راستِ؛ درخواستم فقط قوی تر شدن شخصیتم و ساختن شخصیت بهتره تا اندازم بزرگتر بشه، بزرگتر از مسائل و تضادهام،، من از زمانی که متوجه شدم خداوند قوانینی داره که هرچقدر مطابق با اونها حرکت کنم، راهم هموار تر میشه درخواستم مثل زینب قبل نیست که در برابر تضاد و مسئله برم قایم بشم تا بلکه اون مسئله من رو پیدا نکنه یا گمم کنه!! میگم خدایا خودت بهم توان و قدرت بده، بهم صبر و توکل بده تا از مسئلهام بزرگتر باشم مسئله کوچیک نمی خوام! مسئله به اندازه خودم می خوام، تا هر بار بزرگتر بشم از تضاد هام تا هر بار قوی تر بشم، تا هر بار مسئله های بزرگتر و کوچکتر از خودم رو حل کنم و از دل شون گذر کنم، تا فقط روی یک ربّ و قدرتش حساب کنم که در هر شرایطی بهم آرامش و قدرت و توان میده تا از هر مرحله گذر کنم
من چند وقتی هست که در معرض یک تضاد هستم، تضادی که در اصل برای خانوادم هست اما منم شاهد قضیهام… استاد خدا میدونه که اصلاا کنترل ذهن کار راحتی نیست، وقتی احساساتی میشم یا ناراحت میشم این حق رو به خودم میدم، یا وقتی نجواها بدون امان شروع می کنند به گفتگو بازم این حق رو به خودم میدم یا زمانی که می ترسم بازم این حق رو به خودم میدم اما اما حق موندن توی این احساسات رو موندن توی ااحساس بد رو ابدا به خودم نمیدم هرچقدر هم میخواد کار راحتی نباشه به جاش از خداوند هدایت می خوام، ازش نشون دادن راه رو می خوام و قدم هایی که باید بردارم.. واکنش هام رو خیلی دوست دارم! احساس می کنم خیلی بزرگ شدم، ظرفم رو میگم.. نمیدونم قلبم خیلی آرومه و مثل قبل پنیک نمی کنم یا بگم دیگه تمو شد! اینا همش نشانه تغییره دیگه از تغییر شرایط نمی ترسم، از اینکه همه چیز باید استیبل و بدون انعطاف باشه و اگر نباشه من چیکار کنم نمی ترسم.. چون من انعطاف پذیر شدم
اینکه شاید همه این نجواها و احساسات چند ساعت بیشتر طول نکشه، باز منم که در مسیرم و دارم ادامه میدم چون میدونم من دارم روی خودم کار می کنم، دارم روی یک دوره و پروژه فوقالعاده که اصل و اساسش کنترل ذهنِ و پذیرفتن تمام مسئولیت هام و در هررر شرایطی نگه داشتن خودم در احساس خوب و سپاسگزاریِ کار می کنم،، میگم دخترر این همون اتفاق خوبه هست! نقش الخیر فی ما وقع اینجاست که می درخشه،، این تضاد دقیییقا همون چیزی که من لازمش دارم تا قوی ترم کنه تا کلیی ازش درس بگیرم تا قدم های بعدم رو محکم تر و بهتر انتخاب کنم،، من از تضاد خانوادم اتفاقا دارم درس می گیرم که چقدر نقش ارتباطات انسان با خودش کلیدی و حیاتی ِ.. نقش کار کردن و عشق ورزیدن و عزت نفس داشتن برای یک انسان کلیدی و حیاتیِ.. نقش ساختن مهمترین ارتباط انسان که با خدای خودش داره و نمود پیدا میکنه در انسان های اطرافش کلیدی و حیاتیِ.. نقش سپاسگزاری و متمرکز نگه داشتن کانون توجه روی ویژگی های مثبت و زیبایی های فرد مقابل کلیدی و حیاتیِ.. نقش قبول کردن تمام مسئولیت یک رابطه و نگه نداشتن انگشت اتهام به سمت دیگری بلکه به سمت خودم کلیدی و حیاتیِ.. نقش عشق و مودت همراه با استقلال و بدون وابستگی کلیدی و حیاتیِ.. خدا میدونه که من چقدر دارم درس میگیرم و اتفاقا سفت چسبیدم به مسیر خودم یعنی خیلی جالبه اون ماجراها داره برای خودش اتفاق میفته و به زعم خانواده زندگی من رو هم تحت تاثیر قرار میده،، و منم که میدونم بازی چیه و قانون چیه دارم از نکات مثبتش اینجا و توی نوت پد گوشیم می نویسم که پشتش چه خیر و برکتی قراره وارد زندگیم بشه!! سفت چسبیدم به ربّ خودم و کمک خواستن ازش تا بزرگتر از دل این ماجرا بیرون بیام
اینا اگر تغییر نیست چیه؟ این واکنش های من در مقایسه به قبل همش نویدبخش درست بودن مسیرم هست، قوی بودنم هست.. یه جمله قشنگی که استاد از شما همش توی گوشم این روزا زنگ میزنه اینه که ‘بعضی آدما اگر یکم فشارشون بدی همون ازشون در میاد که قبلا در می اومد!’ و این به قولا طوفان ها و فشار ها، موهبت هایی هستند که اتفاقا به یکی مثل من نشون میده چی داره ازم در میاد! چقدر کار کردن روی خودم واقعی بوده و چقدر شخصیت من رو تغییر داده،، به منی که ادعای ساختن شخصیت توحیدی دارم نشون میده چقدر موفق بودم در این مسیر،، چقدر توکل دارم و خیالم راحته که هرچقدر هم ظاهر قضیه ناجالبِ اما آخر به نفع من تموم میشه! چقدر ارتباطم با خداوند و تنها قدرتی که ادعا دارم روش حساب می کنم قوی و محکمه..
روز قبل از آپلود شدن این فایل الهی روز طوفان بود! و اصلا کنترل احساساتم راحت نبود! ولی گفتم اینجا میدان عمله، اینجا جاییِ که به مقداری که بتونم عمل کنم جهان به من پاداش میده من به خدای خودم گفتم خودت نشانه بفرست، بهم بگو قدم بعدی من چیه و من تسلیمم.. و اولین قدم بهتر کردن احساسم بود، با داداشم رفتیم گیم زدیم چقدر تحسینش کردم که انقدر قشنگ بازی می کنه و از من می برد، رفتم کلی چیزای خوشمزه برای خودم خریدم و کامنت بچه ها رو در پروژه می خوندم و البته که جهان هم کارش رو انجام داد، خداوند آرامش رو توی قلبم جاری کرد باهام حرف زد و صبح روز بعد با این فایل حجت رو برای من تمام کرد
عین روز برام روشنه که قراره چقدر قوی تر از الانم از این مسئله عبور کنم؛ من یک هزارم درصد هم شک ندارم که قراره همه چیز به نفع من تموم بشه و چه برکاتی که از همین تضاد به زندگیم وارد بشه؛ قوانین رو بهتر درک کنم و شخصیتم رو محکم تر و بهتر بسازم؛ چقدر توی همین چند وقت ایمان و توکل و صبر من بیشتر شده، گوش هام تیز تر شده برای شنیدن صدای خداوند، برای شنیدن صدای قلبم و اینها همه نشانه هستند،، انقدر حالم خوبه و امیدوارم که تهش همه چیز عالی تموم میشه و پاداش های این قضیه رو قراره بگیرم بخاطر استقامتی که به خرج میدم، بخاطر کنترل ذهنی که انجام میدم که گفتم میام و می نویسم.. شاید نجواها بود، هنوزم هست که چی می خوای بنویسی؟ اما گفتم من از خداوند می نویسم از هدایت هاش می نویسم، توی دل همین قضیه هم می نویسم و انقدر مطمئنم که قراره چطور به نفع من تمام بشه با اینکه نمی دونم چطور با اینکه نمی دونم تا چه مدت اما می دونم که همینطوره بخاطر همین می نویسم که بعد ها بیام بگم این به اصطلاح طوفان رو من با قدرتی که از خداوند خواستم تا در وجودم قرار بده و راه گشای من باشه تبدیل کردم به موهبت و ازش گذر کردم برای قوی شدن شخصیتم
بازم عاشقانه و صمیمانه سپاسگزار ازتون استاد تحسین برانگیزم، که انقدر گوش به زنگ الهامات هستید که انقدر در قلب تون رو باز گذاشتید و سنسور هاتون قوی و حساس شده برای تشخیص صدای الله و دیدن و شنیدن نشانه ها،، از خدا میخوام که کلید قلبم رو گم و گور کنه تا فقط درِ این جایگاه الهام و پادشاهی خداوند در وجودم باز باشه برای شنیدنش برای دیدنش برای احساس وجودش برای لمس قدرتش که همیشه هدایتم کنه و من رو جسور کنه برای اقدام و بندگی کردن
* ایاک نعبدو و ایاک نستعین
+ خدایا تنها تو را می پرستیم و تنها و تنها از تو یاری می جوییم
با سلام خدمت استاد عزیز وگرانقدر وخانم شایسته،یار وهمراه استاد وسایت ومادر خانواده عباسمنش.وهمچنین درود به همه دوستان همراه وهمفرکانس.
استاد عزیزم من دقیقا چوب شرک ورزیدن در مسایل مالی را محکم خوردم وچندین بار این الگو درزندگیم تکرار شد ومن نفهمیدم واز خواب بیدار نشدم ونفهمیدم که مسیر اشتباه شرک همان مسیر قبلیست.فقط مترسکها عوض شدند ومن تا خرخره عذاب کشیدم وکتک خوردم ودقیقا مثل ادمی بودم که سیم برق را دردست گرفته وداره جریان برق اون رامیلرزونه وبند بند وجودشو از هم جدا میکنه ،اما نمیدونه که باید این سیم برق را رها کنه.ومتاسفانه در مورد مسایل مالی با این که زحمتکش بودم وکارهای بسیار بزرگ وارزشمندی راانجام دادم ولی نتیجه مالی که نداشتم هیچ،ضرر هم کردم.ام یک جایی به لطف اگاهیهایی که خداوند از طریق دستان قدرتمندش به من رساند وشما را برای اگاه کردن من واقعا مثل پیامبری در زندگی من فرستاد.ومن هزاران بار اعتراف میکنم واز این بابت خداوند را هر روز شاکرم که وجود شما وسایت عباسمنش چقدر در زندگی من تاثیر مثبت وهدایتی گذاشت ولی من چون انسان دقیقی وتحلیلگری نبودم وریشه مشکلاتم وشکستهام رابررسی نمیکردم.وکورکورانه به دل مشکلات میزدم وپترنهای زندگیم را بررسی نمیکردم.نمیفهمیدم ریشه مشکلات کجاست وبقول شما در اینمورد کتک خور ملسی داشتم.ولی به هر حال بدلیل درخواستهایم از خداوند برای اگاه شدن،با شما اشنا شدم واین اگاهیها رابه تمام زمینه های زندگیم تعمیم دادم وخوشبختانه توانستم از تکرار سیکلهای معیوب در زمینه های دیگر جلوگیری کنم.وبه لطف اموزشهای شما دیگر قبل از افتادن در چاله،راه را از چاه تشخیص میدادم.بنظر من همین یک فایل ،همین فایلی که شما بصورت هدیه روی سایت گذاشتید،قدرت حل تمام مشکلات جهان فعلی رادرکل کره زمین دارد.اگر از اول تا اخر همه مردم جهان به بند بند این فایل عمل کنند.الان تمام جهان ومخصوصا رهبران ما درگیر دفاع از ضعیفترها و گرفتن حق انها از قدرتمندترها هستند واز نقش خداوند در جهان غافل هستند.پاینده وسلامت وبرقرار باشید.
من فکر میکنم کسایی ک عمیقا تاکید دارن خدا خیلی مهربونه، منظورشون این نبوده ک ما تنبلی کنیم. دنیای کلمات خیلی غلط اندازه و حتی از صحبت های استاد عباسمنش هم خیلی ها برداشت های اشتباهی کردن حتی….. من ب شخصه معتقدم و دیدم ک خدا اتقدر عشقش زیاده ک من حتی وقتی تنبلی هم میکنم، میزاره تنبلیم بهم برگرده نه واسه تنبیه کردنم،نه مثل والدینی ک میگن بزار حساب کار دستش بیاد و دیگه تنبلی نکنه،بلکه ب این خاطر ک بهم نشون بده چقدر ازادی بهم داده ک حتی اگر خودم بخوام دستم توی اتیش بسوزه میگه باشه اگر دوس داری تا خودم از شدت آزادی ای ک دارم بگم خدایا من نمیتونم این حجم ازادی رو مدیریت کنم با ذهن کوچیک خودم، دارم ازش ناصحیح استفاده میکنم، لطفا خودت ب من بگو در چ راهی و چطوری استفاده اش کنم….
چون اگر اینطوری نباشه و بگیم خدا شوخی نداره و جواب شرک رو با اتفاقای سخت تحویلمون میده، پس همچنان داریم خدا رو شبیه به یک والد خودشیفته ک اگر از قوانینش پیروی نکنی دهنت رو سرویس میکنه میبینیم.
خدا خیلی فراتر از این هاست
من درک خودم توی این ده سال رو خیلی نزدیک تر ب حقیقت خدا دیده ام تا این تفسیر ک خدا جواب دندان شکنی میده
خداوند انقدر دوستمون داره ک اوج ازادی رو ب ما داده تا خودمون برگردیم سمت درخواست هدایت ازش
سیستم روانی انسان این شکلی هست ک اگر تنبیه بشه، ب مسیر برنمیگرده
نهایتا برای حفظ بقای خودش، سرتعظیم فرود میاره
اما همین انسان
توی سیستم روانیش
اگر اوج ازادی رو دریافت کنه
ذاتش اینجوری تعبیه شده که ب دنبال رهبری بگرده ک بهش بگه با زندگیش چیکار کنه و با جون و دل گوش ب فرمانش میشه
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته محترم من چندین سال هست با دورهای شما و دیدگاه شما اشنا شدم اولین بار هست که کامنت میزارم انقدر نتایج تو زندگیم تو این چند سال اتفاق افتاده انقدر معجزات خداوند رو دیدم که واقعا اگر بخام بنویسم و بگم باید ساعتها و روزها زمان بزارم و بنویسم واقعا الان که گفتم و بیادم اومد که کجا بودم و کجا هستم واقعا حالم یجوری شد و بقول استاد روند انقدر طبیعی انقدر قشنگ اتفاق میافته که اگر عکس قبل از عمل رو نداشته باشی یا مثل الان من که برای اولین باره کامنت میزارم و تو دوره خانه تکانی ذهن که چقدر اگاهی رو استاد و خانم شایسته عزیز با عشق و رایگان رو سایت گذاشتن و استاد تاکید میکنه کامنت بزارین بخودتون کمک میکنه الان که دارم تایپ میکنم و برای اولین بار به این حرف استاد عمل میکنم تازه درک میکنم چ تاثیری داره و بیاد میارم زمانی که فروشنده ی مغازه کوچیک غذاخوری بودم تو پاین شهر و تو ادمهای بودم که جز دوستانم بودن و ادمای فقیر ادمهای لاتو لوت ادمهای که همیشه رو نازیبایها تمرکز میکردن که البته خودم همه هم جنس اون دوستانم بودم شروع کردم تازه با مباحث قانون جذب اشنا شده بودم کلی بدهکار بودم اصلا روزی که با قوانین زیبای جهان هستی اشنا شدم روزی بود که تصمیم به خودکشی گرفته بودم و الان 6 سال گذشته و بیاد میارم وقتی کرکره مغازه کوچیک اون غذاخوری فروشی رو کشیدم پاین و بهم گفته شد که باید بری منطقه یک و ادمهای ثروتمند رو ببینی و تحسین کنی تو محیطشون قرار بگیری بقول استاد از نقطه امنت خارج بشی بد در اون مغازه رو بستم و به صاحبش زنگ زدم که من دیگه نمیام سرکار و خب نجواهای ذهنیم بود و میترسیدم و میگفت داری چکار میکنی اینجا لااقل ی لقمه نون در میاری شبم تو مغازه دوستم میخابیدم و جایم نداشتم اما قدرت اون خدا رو اون روز و تو اون لحظه که این نجواها تو ذهنم بود اینجوری دیدم که بالای که مغازه ای که هر روز از جلوش رد میشدم و نوشته رو نمیدیدم اون روز تو اون لحظه دیدم که با رنگ سبز نوشته بود هوالرزاق و واییی الانم داره اشکم در میاد من دیدم و گریم گرفت گفتم خدایا تو داری منو هدایت میکنی داری میگی برو من راهو نشونت میدم داری میگی نترس من روزیتو میدم داری میگی من هرلحظه با توام مراقبتم و خلاصه نمیدونم بگم چ احساس خوبی بود چ ذوق و شوقی تو وجودم ایجاد کرد بعد اون کارو کردم بعد از 15سال قبل که منطقه یک رو دیده بودم دوباره رفتم اونجا پول بلیط مترو رو جور کردم یک کیک بعنوان ناهار خریدم و راه میرفتمو ذوق میکردم که ببین ثروتو ببین ادمای برندو ببین سازها لوکس ک الان خدا رو شکر بیزینسمه و عاشقشم میگفتم ببین ماشینای لوکس پس ثروت هست ادما رو میدیدم که حتی چهرهاشون ارومتر بود حس میکردم با اینکه نمیشناختم و خلاصه بعد از گذشت ی زمان کوتاهی هدایت شدم به کاری که عاشقش بود ولی اصلا بلدش نبودم اما از نیاوران شروع کردم و خلاصه اون ادم تبدیل شد به قویترین مشاور و املاکی اون منطقه و بقدری تو کاری که عاشقشم قوی شدم که الان به لطف خدای مهربون و اموزهای استاد عزیزم اون دوستای قدیم کلا حذف شدن ادمای که 24 ساعتی باهم بودیم دیگه بکل نیستن و اون موقع شاید میترسیدم تنها بشم که البته ی تایمیم تنها شدم ولی با تنهایمم حال کردم و هنوزم حال میکنم ولی اطرافم و دوستام شدن مولتی میلیاردرای ایران تو ن تنها تو ایران بلکه تو دنیا صاحب مقام و برند هستن یا سازندهای بنامن یا برندای بزرگ که نمیخام اسمس بیارم دارن و خلاصه از اون ادم که جای خوابشم نداشت کلی بدهکار بود حتی من لکنت زبون داشتم نمیتونستم حرف بزنم باید بعضی وقتا رو کاغذ مینوشتم در این حد و بد از اشنای با قوانین زیبای جهان هستی هدایت شدم بسمت ی راهکار ساده و انجامش دادم و با تغیر باور که اینطوری بود که اقا تو دنیا هرکس مشکل لکنت زبون داشته راه درمانی نیست ینی نوشتهایم که با اون احساس و باور میدیدم این باور رو قویتر میکرد دکترا و نوشتهای رو میدیدم که میگفت راهی نیست اما به لطف خدای مهربان اولین معجزه بزرگ زندگی و ارزوی 30 سالم تیک خورد و لکنت زبونم با انجام همون تکنیکای ساده و تغیر باورم و پیدا کردن الگوی مناسب خوب شد و من داشتم بال در میاوردم راحت زیبا و سلیس و با عشق و قدرت حرف میزدم به لطف خدای مهربونم صدام انقدر قشنگ و تاثیرگذاره که هرکس صدای منو میشنوه بهم میگه چقدر صدات دلنشین و قشنگه و ادم تاثیرگذاریم و اصلا دارم با همین زبونی که نمیتونستم حرف بزنم کار دلخواهم ک عاشقشم رو انجام میدم و برام پولسازه و راحته و خونه فول مبله تو قلب نیاورانو نمیدونم دوستای ثروتمند و ارزشمند که دستان قدرتمند خداوندن تو زندگیم اومدن و خدا رو صد هزار مرتبه شکر هستن و خلاصه روند به شکلی اتفاق افتاد که گفتم الان که برای اولین بار کامنت میزارم بیادم اومد و الهی صدهزار مرتبه شکر برای حضور استاد عزیزم که کلامش برای من کلام خداونده خانم شایسته عزیزم و خانواده بزرگ عباسمنش و ادمهای متفاوت و همه و همه اینا فقط جای سپاسگزاری داره و نمیدونم بقول استاد چطور شکرگذاری کنم که خدا چقدر بمن لطف داره الهی شکرت خلاصه حرفام این بود بالاتر رفتن فرکانسمو حس میکنم با نوشتن همین کامنت که استاد میگه انجام بدین و من الان عمل کردم و نتیجشو تو احساسم دارم میبینم الهی شکر استاد نمیدونم چجوری ازت تشکر کنم
ازشماتشکرمیکنم به خاطرنوشتن کامنت.بقول استادکامنت نوشتن وخوندن چقدرباورهاروقوی میکنه وبه من یادآوری میکنه که برو راهت درسته ببین واسه این همه شده یقین داشته باشه واسه توهم میشه.
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین ودوستان بزرگوار
سپاس گزارم از شما استاد عزیزم که این قدر عالی وبا قدرت این آگاهی ها را با ما به اشتراک میگذارید
وقتی همیشه در مسیر درست حرکت کنیم مثل استاد عزیزم همیشه در زمان ومکان مناسب قرار می گیریم و هر اتفاقی هم بیفتد به نفع ما تمام میشود پس دیگه نگرانی معنایی ندارد
خدا را شکر که من هم با کار کردن روی احساس لیاقت بر خیلی از ترس هایم غلبه کردم و خیلی از دیگران توقع داشتم ودر این زندگی سی ساله مشترکی که داشت هیچ وقت راضی نبودم و همیشه وقتی ناراحت می شدم انتظار داشتم که همسرم منو آرام کند ولی الان با آموزش های شما چقدر آرامشم بیشتر شده وقتی که افکار منفی سراغم میاد فوری به خودم میگم که این تو هستی که رئیسی نه افکارت تو باید در هرلحظه مواظب احساسات درونی خودت باشه دیگه نباید منتظر کسی باشی که تو را خوشحال کند این وظیفه خودت هست که باید همیشه حالتو خوب کنی نه عامل بیرونی
همیشه از رانندگی میترسم ولی الان خدا را به ترسم غلبه کردم و امسال گواهی رانندگی خودم را گرفتم
استاد عزیزم من همیشه خداوند را مثل یه انسان دلسوز میدیدم و همیشه فکر میکردم که من که دارم نماز میخونم من که روزه میگیرم پس چرا خداوند منو نمی بینه دلش برام نمی سوزه تا این که با سایت الهی شما آشنا شدم برای اولین بار بود تو این چند سالی که از خداوند عمر گرفتم شنیدم که خداوند مثل یه سیستم عمل میکند اون انسان نیست که احساساتی عمل کند و به گریه و زاری تو پاسخ بدهد نه اون مثل یه دستگاه آبمیوه گیری اگه به اون دستگاه سیب بدهی آب سیب تحویل میگیری فهمیدم که این سیستم مثل آینه عمل میکند اگر به اون بخندی به روی تو میخنده
از اون روز به بعد سعی میکنم که ورودی خوبی به این سیستم بدهم تا خروجی خوبی هم تحویل بگیریم سعی می کنم که هرروز روی بهبود شخصیت خودم کار کنم تا قوی تر باشم
سعی می کنم با ساختن باورهای احساس لیاقت خودم را سرزنش نکنم و خودم را لایق بهترین نعمت ها و ثروت بیشتری بدانم و آگاه باشم که خداوند همیشه همراه منه منو دوست داره منو هدایت میکنه همیشه در همهی کارها به من کمک می کند
وقتی که من فرکانس خوبی به جهان بفرستم جهان هم پاسخ فرکانس منو میدهد وقتی که من خودم را لایق بهترین نعمت ها و ثروت ها بدانم جهان هستی هم منو هدایت میکند به سمت خواسته هام
خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها
تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می خواهم
ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادهای نه راه گمراهان
خدای بزرگم رو نمیشناختم ، مسئولیت زندگیم رو قبول نمیکردم ، فکر میکردم این مشکلات تقصیر من نیست و من فقط دارم امتحان میشم تا به راحتی ها برسم
فکر میکردم خدا احساس داره با اشک دعا میکردم به مراسم های عزاداری میرفتم و فکر میکردم با این روش بنده ی مومن خدا هستم و میتونم به خوشبختی دست پیدا کنم
و باور های اشتباهی که راجب ثروت و روابط و سلامتی داشتم
سال 99 بود که آشنا شدم برای اولین بار با این فضا و قانون جذب ولی توجهی نکردم و از کنارش رد شدم
خدا زده بود رو شونه ام و گفته بود بیدار شو عزیزم این راه درسته برو سمتش ولی من پتو رو کشیدم روی سرم و گوش نکردم
و به اندازه کافی چک و لگد خوردم تا بیدار شدم
بله من مجبور به تغییر شدم
خداروشکر میکنم که توی مسیر درست قرار گرفتم یاد گرفتم مسئول زندگیم فقط و فقط خودم هستم و هر چی توی زندگیم شکل میگیره رو خودم دارم خلق میکنم چه درست چه غلط
خداروشکر میکنم که یاد گرفتم خداوند یک سیستمه ، خداوند یک آینه است و هیچ احساسی نداره و همینه که باعث شده اینقدر دنیا فوق العاده باشه و عدالت به بهترین شکل رعایت شده باشه
خیلی خوشحالم که امروز هدایت شدم به این فایل عالی
چون یادم رفته بود از کجا به کجا رسیدم و چرا اینقدر همه چیز داره عالی پیش میره توی زندگیم ، برام مرور شد و خداوند رو هزاران مرتبه شکر میکنم برای این جهان عالی ، دقیق و بدون نقص
وقتی یاد گرفتم قوانین رو و شروع به حرکت کردم زندگیم کاملا عوض شد
رابطه ی احساسی ام بینهایت عالی شد
ثروت به طور طبیعی و به راحتی وارد زندگیم شد و هر روز شرایطم داره بهتر و بهتر میشه به لطف خداوند و تلاش هام
از نظر سلامتی جسمم بینهایت سالم تر شده و مشکلات وحشتناکی که داشتم رو خیلی وقته دیگه تجربه نکردم و شاکر خداوند هستم
توجه ام رفته سمت زیبایی ها ، دیگه تلوزیون نگاه نمیکنم ، تمام منابع خبری اطرافم رو پاک کردم و تمام زمان های خالی ام رو توی سایت میگذرونم، سریال میبینم ، کامنت میخونم و لذت میبرم
به نکات مثبت ادم ها توجه میکنم ، از دستم در میره مواقعی که از مسیر خارج میشم و افکار منفی سراغم میاد ولی تمام تلاشمو میکنم که ذهنم رو کنترل کنم و تمرکزم رو بزارم روی زیبایی ها و اتفاقات مثبت و ویژگی های مثبت ادم ها
مشکلات خانوادگی ای داشتم که به لطف خداوند برطرف شد و الان رابطه ام با تمام اعضای خانواده ام عالی هست و بینهایت خوشحالم بابتش
از نظر شغلی من اینقدری پیشرفت کردم که برای خیلیا قابل باور نیست این رشد که انشالله راجب همه ی این ها مفصل صحبت میکنم
خدایا شکر ات که امروز من رو هدایت کردی به این فایل فوق العاده
خدایا شکر ات که هر لحظه من رو هدایت میکنی به ثروت ، نعمت ، سلامتی و زیبایی
خدایا مسیر رو بهم نشون بده ، خدایا من رو هدایت کن به راه کسانی که بهشون نعمت دادی ، ثروت دادی و سلامتی دادی من تمام حواسم هست میشنوم و حرکت میکنم
سلام به استاد عزیزم و همه دوستان گرامی
به راستی که هر موقع اذیت شدیم بخاطر افعال و اعمال خودمون بوده و دیدیم که چجوری وقتی حتی یه ذره مسیرمون رو اصلاح می کنیم چجوری جریان بازی عوض میشه.
منم استاد همیشه سعی کردم کتک خورم ملس نباشه همیشه سعی کردم از کوچکترین اتفاقات بزرگترین درس ها رو بگیرم و از یک اتفاق به ظاهر کوچک و ساده بتونم یک نتیجه گیری بی نهایت بزرگ برای زندگیم بکنم. و میتونم بگم که خیلی جاها موفق شدم و قطعا اگر زمانی بوده که اذیت شدم بخاطر یه اتفاقی قطعا بخاطر باورها و فرکاتس های خودم بوده و اینکه نتونستم صدای خدا رو موقعی که داشته میزده رو شونم بشنوم.
به عنوان مثال در مورد سلامتی همیشه خودم رو سلامت ترین فرد می دونستم و همیشه هم تناسب اندام داشتم و لاغر بودم اما اومدم دوره قانون سلامتی رو خریدم و سعی کردم بهش عمل کنم چون می دونستم که اگه به روند خودم ادامه بدم این سلامتی که هست میتونه گاشو به بیماری و ناراحتی بده و من باید قبل از اینکه این اتفاق بیفته دست بکار شم
یا موقعی که داشتم پول خیلی خوبی از کارم دریافت می کردم ولی از یه جایی دیگع بهشون باج ندادم کارم رو ترک کردم و رفتم دنبال علاقه خودم چون میدونستم آخر این مسیر نهایت اینه که پشیمون میشم و البته اینکه من فقط دارم از اینجا پول بیشتری دریافت می کنم مهم نیست مهم اینه که من دارم این پول رو به چه قیمتی به دست میارم به قیمت کار کردن برای دیگران اونم درحالی که من روحیه کارآفرینی دارم؟ به قیمت اذیت شدنم بخاطر انجام کاری که موردعلاقم نیست؟ به قیمت اذیت شدنم بخاطر خستگی های بعد از اتمام شیفت کاریم؟ یه روزی من دیگه اینا رو قبول نکردم و قبل از اینکه اوضاع بد بشه خودم تو زندگیم این تغییر رو ایجاد کردم.
و استاد وقتی که به موقع هایی فکر می کنم که از جهان ضربه خودم یادم میاد که چجوری قبلش خداوند داشته بهم نشونه ها رو میداده ولی من نمی فهمیدم. مثلا در ارتباط با همکارهام سر کار هر روز یک بی احترامی های کوچکی از طرف همکارهام بهم می شد که شاید از نظر بقیه جامعه عادی باشه اما من الان میفهمم که عادی نبوده و بخاطر احساس عدم لیاقت من بوده و استاد اگر که من به این احترامی های کوچک توگه نمی کردم و کاری در راستای احساس لیاقتم انجام میدادم یه روز می رسید که که جهان چنان بهم از لحاظ عاطفی ضربه میزد و چنان تجربه تلخی در اون روابط برام بوجود میومد که من با حس بد بر میگشتم اتاقم و تازه اون موقع به این فکر می افتادم که این اتفاق چرا افتاد و وقتی فکر می کردم می فهمیدم که بابا این اتفاقه تا همین الانم داشته در مقیاس های کوچکتر رخ میداده ولی من حواسم نبوده و توجه نمی کردم و باعث شدم که امروز این اتفاق ناجالب بیفته ولی خب الان خیلی بیشتر حواسم هست و سعی می کنم کوچکترین بی احترامی اگر بهم بشه بیام و ریشه ش رو بفهمم و روی احساس لیاقت و ارزشمندیم کار کنم.
امیدوارم تجربیات من در این زمینه براتون مفید بوده باشه. من اصلا دلایل هر موقیتی که تو زندگیم کسب کردم رو به هیچ سختی مرتبط نمی دونم چون نمیخوام سختی های بیشتری وارد زندگسم بشه و چون بوده خیلی موقع ها که بدون هیچ سختی ای به خواسته م رسیدم و همیشه هم تو رویام اینو تجسم می کنم که اگر یه کسی یه روزی اومد و ازم پرسید که چجوری موفق میشی من میگم بهش که من تو این مسیر فقط عشق و حال کردم و هیچ سختی ای نکشیدم.
براتون بهترین ها و هر چیزی که خودتون تو زندگیتون میخوایید رو آرزومندم. خدانگهدار
به نام خدای قدرتمند
سلام به استاد، خانم شایسته و دوستانی که همراه هستن در این مسیر پیشرفت و سعادت
پیرو صحبت استاد در مورد اینکه برید ببینید چقدر کتک خورتون ملس هست؟
من در تلاش برای تغییر محیط زندگی و مهاجرت از منطقه ای که الان دارمزندگی میکنم هستم، اما خیلی از اوقات در مسیر پیشرفت و کار کردن روی خودم متوجه هشدار های خداوند میشم، و خیلی سعی میکنم که به تلاش ادامه بدماما درگیر مسئله ای میشم اونم این هست که از یه جایی به بعد علی رغم تلاش هام نمیتونم ذهنم رو کنترل کنم و همینطور هی هشدار ها بیشتر میشه و در نهایت با چک و لگد محکمی مواجه میشم، من همش به خودم میگممنکه دارم تلاش میکنم که شرایط رو تغییر بدم با تغییر فرکانس و باورهام
اما خیلی اوقات علی رغم تلاش زیادم برای متمرکز نگه داشتن ذهنم روی نکات مثبت انقدر ورودی و فشار های منفی از اطراف و محیط زیاد میشه انگار کنترل ذهنم حدود 90 درصدش از دستم در میره، با اینکه خییلی تلاش میکنم در اون شرایط ذهنمو متمرکز نگه دارم اما از یه جایی به بعد که میبینم نمیتونم ذهنمو کنترل کنم انگار دیگه میدونم الان وقته اینه که یه چک و لگد محکم بخورم چون نتونستم ذهنمو مثبت نگه دارم، و اتفاقی ام که میفته اینه که دقیقا همین میشه و اتفاق بشدت ناگوار و ناپسند میفته برام
(البته باید این نکته رو هم بگم که تعداد دفعات این اتفاق بد قبلا خیلی بیشتر بوده اما رفته رفته که دارم روی ذهنم کار میکنم خیلی کمتر شده، اما به صفر نرسیده و همینم خیلی به شدت اذیتم میکنه و همش سوالم اینه که مشکل از کجاست یا من چه کم کاری دارم میکنم که نمیتونم در اون شرایط ذهنم رو به سمت مثبت ها هدایت کنم که این اتفاقات ناگوار برای من نیفته،و همش میخوام با مثبت نگه داشتن ذهنم جلوی این اتفاق ناگوار و بحث و ناراحتی رو بگیرم اما نمیشه، چطور میتونم از خدا درخواست کنم که درس هاش رو به من آرام تر بده)
سوالم این هست که چطور میتونم در زمانهایی که خیلی سخت میشه ذهن رو کنترل کرد، بتونم بر ذهنم تسلط پیدا کنم که ورودی های منفی و ناپسند رو نادیده بگیره؟(باز هم یاداوری میکنم که من بخاطر این شرایط در حال آماده سازی شرایط برای تغییر محیط زندگیم در طی کمتر از 1 سال آینده هستم اما میخوام در طی این یکسال باقیمانده هم روی نکات مثبت تمرکز کنم و از زندگیم در جایی که الان هستم هم لذت ببرم)
سپاسگزار از خداوند که به من جسارت قدم برداشتن در مسیر آرامش،آزادی،نعمت و سعادت را میدهد.
به نام یگانه خالق عالم هستی
سلام بر حاکم بزرگ پیرو و انتشار دهنده قوانین الهی
استاد خدا را شکر که سالم هستید این فایل فوق العاده را در سایت قرار دادید.چقدر عالی توضیح دادید در مورد مواهب این طوفان و اتفاق های این چنین که برای بعضی ها بلا هست و برای بعضی ها پر از فرصت،ثروت
یاد طرز نگاه ما به اتفاقات افتادم که این طرز و نوع نگاه ما هست که به اتفاقات برچسب منفی و مثبت میزنه
استاد من همچنان منتظرم که یه مسافرت برید ایالت آلاسکا و سریال سفر به دور دنیا را هم شروع کنید
از خانم شایسته هم درخواست میکنم که لابهلای دوره خانه تکانی ذهن،سریال زندگی در بهشت را ادامه بدن و هر از گاهی ما را از اتفاقات پردایس مطلع کنن آخه بدجوری دل تنگ پردایس شدم حدود 30 روز بود که سریال زندگی در بهشت را داشتم از قسمت یک تا آخر نگاه میکردم و دیروز تمام کردم درس هایی روند تکاملی را نشون میداد و یه طرح رسید به ذهنم وقتی داشتید کارگاه را میساختید گفتم ای کاش تو قسمت ساخت یه کامنت مینوشتم که طبقه دوم کارگاه را خونه میکردید که یک منظره و ویو فوق العاده ای از روی درختان به پردایس داشته باشیم
از صبح حدود 3 ساعت مشغول خوندن کامنت زیبای دوستانم بودم کامنت فاطمه خانوم،زهرا خانوم،شهرزاد خانوم،ندا خانوم،آقا حمید میرویک،آقا مهرداد،آقا جواد،آقا محمدامین،آقا حسین،آقا حمیدرضا و …
چقدر تجربه های عالی از چک و لگد هایی که دوستان به واسطه عدم درک توحید و قدرت دادن به عوامل دیگر در ذهن
من خودم هم قربانی همین سبک بودم روزهایی که روی دیگران حساب میکردم و انتطار داشتم اگه یه روزی کاری ازشون خواستم یا پولی خواستم سریعا و ظرف جیک ثانیه بگن بله حتما شماره کارت بفرست تا 5 دقیقه دیگه تو حسابت هست و کمکشون میکردم و اصطلاح خودمون تو نمک میخوابوندمشون تا روزی به دردم بخورم به واسطه پول قرض دادن بهشون،به واسطه نه نگفتن به درخواست ها و خواستهشان ولی الان که فکرشان میکنم میبینم که بدترین و سختترین ضربه ها را از همین آدم هایی خوردم که روشون حساب میکردم و کمک هایی را از انسان ها و جاهایی دریافت کردم که یک صدم درصد احتمال اون کمک را نمیدادم و اونها دستانی از دستان خدا بودند
الان که میبینم هر چقدر روی انسانها و عوامل بیرونی حساب کردم هیچ سودی نکردم و هر چقدر روی خودم و خدای خودم حساب کردم بیشتر نتیجه گرفتم
من این ها را دست خدا دیدم برای اینکه به من مشرک بفهمونه که فقط باید روی خودش حساب کنم و دست از شرک و حساب کردن روی دیگران بردارم حالا ما هر چقدر بیشتر روی غیر خدا حساب میکنیم ضربه ها سنگین تر و دردآور تر هستش
وقتی فقط روی خدا حساب میکنیم و توقعمون از دیگران در هر زمینه ای این دیگران شامل(پدر،مادر،خواهر،برادر،همسر) هم میشه به صفر کلیون میرسونیم اون موقع است که نشانه ها و هدایت های خدا را دریافت میکنیم واقعا باید عمل کنیم نه این که فقط اینا بگیم بعد میبینیم که چقدر روابطمون با دیگران بهتر میشه چون دیگه توقعی ازشون نداریم و قدرت نه گفتن و نه شنیدن در خودمون تقویت میشه و اون موقع هم میتونیم راحت نه بگیم و راحت کلمه نه را بشنویم و ناراحت نشیم این خودش شاید ماه ها و سال ها زمان ببره تا ما به این مرحله و لول برسیم
من خودم هم اینجوری نبودم قبلا تحمل نه شنیدن را نداشتم و اگه کسی در مقابل درخواست هام جواب نه میداد اون آدم را از دایره زندگیم خط میزدم و اصلا جواب نه در مقابل خواست های دیگران هم نمیدادم و از جون مایه میزاشتم و تا اونجایی که از دستم برمیآمد کارش را انجام میدادم بعد دیدم نه آقا این راهش نیست،دارم نابود میشم،این راهش نیست که از خودت بکنی اضافه کنی به دیگران
این طرز فکر از عدم عزت نفس و عدم اعتماد به نفس و خود کم بینی میاد اینکه خودتا هیچ حساب کنی دیگران هم تو را هیچ حساب میکنن و به راحتی از روت رد میشن به قول حمید ما میخواییم آینه را تمیز کنیم تا ما را قشنگ نشون بده به جای اینکه خودمون لباس زیبا و قشنگ بپوشیم همون مثال معروف استاد که میگه اشغال ها را زیر مبل میکنیم و شعر معروف
آینه گر عیب تو بنمود راست
خود شکن،آینه شکستن خطاست
دوستان تنها روی خودمون و توانایی های خودمون که اونم از لطف و بخشش خدا داریم حساب کنیم و لا غیر اینا اول به خودم میگم که انشالله بتونم در زندگیم بهش عمل کنم
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
سلام سلام به استاد عزیزم
مریم جون بی نظیرم
دوستان خودم
استاد هر فایل به روزی ک میذارید ، قلب من یجوری باز میشه انگار در همین لحظه در مقابل شما هستم و فوق العاده انرژی میگیرم و کلامتون یجور دیگه به قلبم میشینه .
استاد اگر بخوام از نگاه مافوق شرک آلودم ، نگاه ک همه اش با ذهن کوچک خودم پلن می پیچیدم و بدون درک از قوانین میگفتم خدا اینجور رقم میزنه و راه اینه وووو چ راه های بیهوده ک نرفتم.
بزرگترین نگاهم شرک قوی ب حمایت گرفتن بود بخصوص پسرها ، من یک دختر مجرد هستم که از وقتی مستقل شدم ، همیشه آگاهانه و یا ناخودآگاه دنبال حمایت بودم در عمل تعداد آشنایی زیادی نبود ولی وقتی با یکی دو نفر ک فکر میکردم اینا قوی هستن ، اینا از خیلی لحاظ حمایت میکنن و من قوی تر میشم و تفکرات شرک آمیز خودم رو قوت میدادم ، آشنا و آشناتر شدم ، اوایل میزان کم تایید حمایت هم خوب بود در نظرم ، ولی بعد از گذشت زمان ، بعد از دیدن رفتارها ، بعد از دیدن تفاوت نگاه ها و صادقانه دیدن میزان کم اهمیت بودن شخص من در زندگی ناراحت میشدم ، میگفتم قطعا یا من یک اشتباهی دارم یا دوست داشتنی نیستم و…
بعد از مدت زیادی ، آشنایی دوم پیش اومد و این روال در ظاهر متفاوت و در اصلش شبیه به رفتار قبل بود ، و در تمام مدت با این آگاهی ها زندگی میکردم تا با بحث های توحیدی قوی تر ارتباط گرفتم ، تا زمانی ک نشستم و از موفقیت ها ، رشدها ، شادی هام ، رسیدن هام نوشتم و نوشتم دیدم جز حمایت خداوند ، نگاهش و هدایتش و همراهی خودش چیزی ندیدم و یکدفعه این میون ک ب ارتباط فکر کردم ، پایه و اساس شرک آلود نگاه و رفتارم و قدرت دادن ب افراد بیرونی ،دور ، متفاوت با خودم تا حمایت بگیرم ، در صورتی ک وصل هستم یه منبع اصلی جهان ، در صورتی ک من از خدا حمایت میگیرم از خودش و دستان خودش در کنارم و از اون ببعد شروع کردم به نوشتن نگاهم ، دیدن حمایتی خدا و هدایتش هایش تا همین لحظه و فهمیدم که چه راهی ب بیراهه بود در ذهنم ، چ باورهای ویرانی در ذهنم بود و شروع کردم به اصلاح و تغییر باور، شروع کردم به هدایت بیشتر از خودش خواستن و و هدایت های زیبایی ، حمایت های زیبایی و چ زندگی آرام و روان و شادترین
استاد ، قبول دارم باید قبل از زمان گذاشتن فکر میکردم و راه درست رو از خدا درخواست میکردم ، اما بقول شما جنبه زیبا هم داشت این تجربه ک الان واقعا حمایت خدا رو در همه قسمت های زندگیم میبینم ، نه صرفا رابطه در همه ابعاد و یاد گرفتم همه جا ، همه جا فقط بگم خدایا بهترین راه رو تو میدونی منو هدایت کن و نگاه من ب هدایت خیلی خیلی تغییر کرد و من و شرایط هم خیلی خیلی تغییر کردیم.
به نام ربّ یگانه فرمانروای آسمان و زمین
سلام به استاد بی نظیر و ماهم که انقدر مخلصانه در قلب تون رو باز گذاشتید به روی الهامات خداوند؛ سلام به استاد موحدم که درس توحید رو از شما یاد گرفتم و می گیرم که انقدر تسلیم هستید در برابر خداوند و گوش هاتون رو تیز کردید برای شنیدن صدای الله؛ که به محض اینکه خداوند در قلب تون جاری کنه میاید این آگاهی های ناب و الهی رو با ما به اشتراک می گذارید؛ که هر چقدر بخوام خالصانه و عاشقانه از شما و ربّم سپاسگزاری کنم کمه!!
فقط خدای من ربّ من می بینه الان چه اشک شوقی توی چشمام جمع شده و فقط می تونم بگم الله اکبر به این همزمانی الله اکبر به این هم مداری سپاسگزار قلبی هستم که جایگاه خداوند و هدایت هاش هست و خداوند سخاوتمندانه پرده هاش رو کنار زده و درش رو باز کرده تا با چشم و گوش قلبم ببینم و بشنوم
وقتی فایل رو شنیدم، چند ساعت فقط داشت همینطور آگاهی ها می اومدن و جاری میشدن کلی حرف و مثال دارم اما از خداوند می خوام مثل همیشه قلم من رو به دست بگیره خودش در کلمات و جملات جاری بشه
یکی از موضوعاتی که در فایل چراغش برام روشن شد موضوع “احساس قربانی شدن” بود که اکثر ما راحت با دیدگاه اشتباه جامعه ای که درش بودیم این باور برامون ایجاد شده که خداوند رو یک مادر دل رحم در مقابل گریه و شیون هامون ببینیم و قضیه جایی به اوج خودش میرسه که اصلا مسابقه بزاریم ببینیم کی تبحرش در این کار بیشتره؟! به قول شما استاد عزیزم، خودش رو در شرایطی قرار میده که ترحم خدا رو بگیره و بگه ‘دیگه به اندازه کافی بلا سرم اومده دیگه وقتشه!’
چقدر این دیالوگ ها برام آشناست، چون منم یه زمانی جزو همین افراد بودم چون خداوند رو اینطور بهم نشون دادند وقتی ریشه رو داشتم بررسی می کردم خیلی واضح بود.. بخاطر ورودی هایی که همه ما قبلا داشتیم،، وقتی در سریال ها، فیلم ها و رمان های مختلف خوندیم و دیدیم که نقش های اول و آدم های خوب و درستکار ماجرا همیشه قربانی بودند! و درخواست هاشون با گریه و التماس بود،، بعد ما می دیدیم که ‘عهه خدا جواب داد!!’ و هیچ کس با خودش نگفت بابا این شخصیت ها با تضادهاشون رسیدن به اون درجه تسلیم شدن در برابر خداوند که درها براشون باز شد تازه اگر بخوایم درسی بگیریم ولی همه ظاهر رو دیدن و معیار و خط کش میشه میزان تقلید کردن، میزان زجررر کشیدن و گریه کردن برای جلب ترحم خداوند!
یکی از مقاومت های من که اصلا شکستنش باعث هدایت شدنم به این مسیر حق و زیبا شد، مقاومت در برابر انعطاف پذیری شخصیتی بود؛ چون همیشه می شنیدم انسان باید با ثبات باشه، انسانی قابل اعتماده که ده ها سال هم بگذره تغییر نکنه و از ثبات شخصیتی برخوردار باشه و.. از این صحبت هایی که می کنند؛ منم انقدر شنیدم که حتی اجازه تغییر رو به خودم نمی دادم قطعا هم مکانیزم و قانون جهان رو نمی دونستم که جهان جهان تغییراتِ، جهان پیشرفت ها و بهتر شدن ها و نه ثبات و راکد موندن
اما خداروشکر بخاطر اون سیلی محکمی که جهان بهم زد که اگر نمی زد من الان اینجا توی این بهشت نبودم و انقدر تغییر در شخصیتم ایجاد نمی شد،، اما وقتی قوانین رو فهمیدم مخصوصا قانون “اصل بقای اصلح” و اینکه جهان عاشق حرکت و قدم برداشتن و گسترش پیدا کردنه و حامی درجه یک افرادیِ که درجهت گسترش و پیشرفت قدم بر میدارند، تغییر ایجاد می کنند بهبود ایجاد می کنند و بعد از شنیدن فایل “می خواهی جزو کدام گروه باشی؟”،، به خودم قول دادم و از صمیم قلب خواستم که اون سیلی اولین و آخرین سیلی محکمی باشه که جهان بهم زده باشه که بخوام با تماام مقاومت به اجبار تغییر کنم
واقعا خداروشکر می کنم که از وقتی در این مسیر هستم و دارم روی خودم کار می کنم سنسور هام قوی و حساس شدن،، خیلی کار دارم تا مثل شما بشم استاد که با همون اولین نشانه ها بخوام برای تغییر اقدام کنم اما بازم همون تکون های اولِ که متوجه میشم الان زمان تغییر و حرکته
استاد من تااا دلتون بخواد مثال دارم از رعایت اصل بقای اصلح، از زمان بچگیم از زمان نوزادی حتی!! و انقدرر با خون و گوشت و استخوان درک می کنم این صحبت هاتون رو که قابل توصیف نیست یعنی تا همین امروز و این لحظه که اینجا توی موقعیت فعلیم هستم و تونستم از پس تمام مسائل و تضادهایی که داشتم بر بیام فقط داشتم از این قانون در عمل استفاده می کردم برای قوی تر شدن برای پیشرفت.. مطمئنم همه ما و همه افراد جهان هم که الان هر کجا هستند با هر موقعیتی که دارند قطعا پیشرفت کردن و قوی تر شدن، و همه ما داریم هر روز با این قانون زندگی می کنیم و ادامه میدیم
یادم میاد وقتی اولین بار از شما شنیدم که خداوند یک سیستم هست و هیییچ گونه عواطف انسانی نداره، یه لحظه ته دلم خالی شد! وقتی می گفتید همه چیز قوانینی هست که خداوند در جهان تعبیه کرده و اگر ازش پیروی کنی نتیجه می گیری و باااید مسئولین زندگی تون رو تمام و کمال به عهده بگیرید چون نه خداوند رحمی داره و نه قوانینش و فقط افرادی که از این قوانین تبعیت می کنند نتیجه می گیرند و خداوند آسان میکنه اونها رو برای آسانی ها، من ترسیدم! چون توی 16سال زندگیم بهم یاد داده بودن که به افراد دیگه متوسل بشی، باید خداوند اشک و ناراحت هات رو ببینه، چون کسی نبود که بگه خودت 100درصد مسئولی و تنها خالق زندگیت! چون قبلش پترن رفتاری من مثل اکثر جامعه بود و حالا که می خواستم کل مسئولیت رو به عهده بگیرم، نمی دونستم چطور میشه؟ می تونم از پسش بر بیام یا نه؟ یهو تمام اون قدرت های خارجی قرار بود در وجود خودم و خدای درونم ببینم، اما من هنوزم عادت به اون مادر دل رحم داشتم… اما ربّی که هدایت رو بر خودش واجب کرده مسیر رو برای من هموار کرد و قدم به قدم من رو در این مسیر جلو برد
آره استاد من با چشم خودم دیدم و تجربه کردم که تضاد چطور من رو هر بار به یک قدرت و یک الله نزدیک میکنه، از همون روزی که سیلی خوردم متوجه شدم، از اون زمانی که متوجه شدم خداوند یک سیستمِ، هر بار فقط ازش خواستم فقط درخواستم نزدیکتر شدن و پیش رفتن در مسیر و راه راستِ؛ درخواستم فقط قوی تر شدن شخصیتم و ساختن شخصیت بهتره تا اندازم بزرگتر بشه، بزرگتر از مسائل و تضادهام،، من از زمانی که متوجه شدم خداوند قوانینی داره که هرچقدر مطابق با اونها حرکت کنم، راهم هموار تر میشه درخواستم مثل زینب قبل نیست که در برابر تضاد و مسئله برم قایم بشم تا بلکه اون مسئله من رو پیدا نکنه یا گمم کنه!! میگم خدایا خودت بهم توان و قدرت بده، بهم صبر و توکل بده تا از مسئلهام بزرگتر باشم مسئله کوچیک نمی خوام! مسئله به اندازه خودم می خوام، تا هر بار بزرگتر بشم از تضاد هام تا هر بار قوی تر بشم، تا هر بار مسئله های بزرگتر و کوچکتر از خودم رو حل کنم و از دل شون گذر کنم، تا فقط روی یک ربّ و قدرتش حساب کنم که در هر شرایطی بهم آرامش و قدرت و توان میده تا از هر مرحله گذر کنم
من چند وقتی هست که در معرض یک تضاد هستم، تضادی که در اصل برای خانوادم هست اما منم شاهد قضیهام… استاد خدا میدونه که اصلاا کنترل ذهن کار راحتی نیست، وقتی احساساتی میشم یا ناراحت میشم این حق رو به خودم میدم، یا وقتی نجواها بدون امان شروع می کنند به گفتگو بازم این حق رو به خودم میدم یا زمانی که می ترسم بازم این حق رو به خودم میدم اما اما حق موندن توی این احساسات رو موندن توی ااحساس بد رو ابدا به خودم نمیدم هرچقدر هم میخواد کار راحتی نباشه به جاش از خداوند هدایت می خوام، ازش نشون دادن راه رو می خوام و قدم هایی که باید بردارم.. واکنش هام رو خیلی دوست دارم! احساس می کنم خیلی بزرگ شدم، ظرفم رو میگم.. نمیدونم قلبم خیلی آرومه و مثل قبل پنیک نمی کنم یا بگم دیگه تمو شد! اینا همش نشانه تغییره دیگه از تغییر شرایط نمی ترسم، از اینکه همه چیز باید استیبل و بدون انعطاف باشه و اگر نباشه من چیکار کنم نمی ترسم.. چون من انعطاف پذیر شدم
اینکه شاید همه این نجواها و احساسات چند ساعت بیشتر طول نکشه، باز منم که در مسیرم و دارم ادامه میدم چون میدونم من دارم روی خودم کار می کنم، دارم روی یک دوره و پروژه فوقالعاده که اصل و اساسش کنترل ذهنِ و پذیرفتن تمام مسئولیت هام و در هررر شرایطی نگه داشتن خودم در احساس خوب و سپاسگزاریِ کار می کنم،، میگم دخترر این همون اتفاق خوبه هست! نقش الخیر فی ما وقع اینجاست که می درخشه،، این تضاد دقیییقا همون چیزی که من لازمش دارم تا قوی ترم کنه تا کلیی ازش درس بگیرم تا قدم های بعدم رو محکم تر و بهتر انتخاب کنم،، من از تضاد خانوادم اتفاقا دارم درس می گیرم که چقدر نقش ارتباطات انسان با خودش کلیدی و حیاتی ِ.. نقش کار کردن و عشق ورزیدن و عزت نفس داشتن برای یک انسان کلیدی و حیاتیِ.. نقش ساختن مهمترین ارتباط انسان که با خدای خودش داره و نمود پیدا میکنه در انسان های اطرافش کلیدی و حیاتیِ.. نقش سپاسگزاری و متمرکز نگه داشتن کانون توجه روی ویژگی های مثبت و زیبایی های فرد مقابل کلیدی و حیاتیِ.. نقش قبول کردن تمام مسئولیت یک رابطه و نگه نداشتن انگشت اتهام به سمت دیگری بلکه به سمت خودم کلیدی و حیاتیِ.. نقش عشق و مودت همراه با استقلال و بدون وابستگی کلیدی و حیاتیِ.. خدا میدونه که من چقدر دارم درس میگیرم و اتفاقا سفت چسبیدم به مسیر خودم یعنی خیلی جالبه اون ماجراها داره برای خودش اتفاق میفته و به زعم خانواده زندگی من رو هم تحت تاثیر قرار میده،، و منم که میدونم بازی چیه و قانون چیه دارم از نکات مثبتش اینجا و توی نوت پد گوشیم می نویسم که پشتش چه خیر و برکتی قراره وارد زندگیم بشه!! سفت چسبیدم به ربّ خودم و کمک خواستن ازش تا بزرگتر از دل این ماجرا بیرون بیام
اینا اگر تغییر نیست چیه؟ این واکنش های من در مقایسه به قبل همش نویدبخش درست بودن مسیرم هست، قوی بودنم هست.. یه جمله قشنگی که استاد از شما همش توی گوشم این روزا زنگ میزنه اینه که ‘بعضی آدما اگر یکم فشارشون بدی همون ازشون در میاد که قبلا در می اومد!’ و این به قولا طوفان ها و فشار ها، موهبت هایی هستند که اتفاقا به یکی مثل من نشون میده چی داره ازم در میاد! چقدر کار کردن روی خودم واقعی بوده و چقدر شخصیت من رو تغییر داده،، به منی که ادعای ساختن شخصیت توحیدی دارم نشون میده چقدر موفق بودم در این مسیر،، چقدر توکل دارم و خیالم راحته که هرچقدر هم ظاهر قضیه ناجالبِ اما آخر به نفع من تموم میشه! چقدر ارتباطم با خداوند و تنها قدرتی که ادعا دارم روش حساب می کنم قوی و محکمه..
روز قبل از آپلود شدن این فایل الهی روز طوفان بود! و اصلا کنترل احساساتم راحت نبود! ولی گفتم اینجا میدان عمله، اینجا جاییِ که به مقداری که بتونم عمل کنم جهان به من پاداش میده من به خدای خودم گفتم خودت نشانه بفرست، بهم بگو قدم بعدی من چیه و من تسلیمم.. و اولین قدم بهتر کردن احساسم بود، با داداشم رفتیم گیم زدیم چقدر تحسینش کردم که انقدر قشنگ بازی می کنه و از من می برد، رفتم کلی چیزای خوشمزه برای خودم خریدم و کامنت بچه ها رو در پروژه می خوندم و البته که جهان هم کارش رو انجام داد، خداوند آرامش رو توی قلبم جاری کرد باهام حرف زد و صبح روز بعد با این فایل حجت رو برای من تمام کرد
عین روز برام روشنه که قراره چقدر قوی تر از الانم از این مسئله عبور کنم؛ من یک هزارم درصد هم شک ندارم که قراره همه چیز به نفع من تموم بشه و چه برکاتی که از همین تضاد به زندگیم وارد بشه؛ قوانین رو بهتر درک کنم و شخصیتم رو محکم تر و بهتر بسازم؛ چقدر توی همین چند وقت ایمان و توکل و صبر من بیشتر شده، گوش هام تیز تر شده برای شنیدن صدای خداوند، برای شنیدن صدای قلبم و اینها همه نشانه هستند،، انقدر حالم خوبه و امیدوارم که تهش همه چیز عالی تموم میشه و پاداش های این قضیه رو قراره بگیرم بخاطر استقامتی که به خرج میدم، بخاطر کنترل ذهنی که انجام میدم که گفتم میام و می نویسم.. شاید نجواها بود، هنوزم هست که چی می خوای بنویسی؟ اما گفتم من از خداوند می نویسم از هدایت هاش می نویسم، توی دل همین قضیه هم می نویسم و انقدر مطمئنم که قراره چطور به نفع من تمام بشه با اینکه نمی دونم چطور با اینکه نمی دونم تا چه مدت اما می دونم که همینطوره بخاطر همین می نویسم که بعد ها بیام بگم این به اصطلاح طوفان رو من با قدرتی که از خداوند خواستم تا در وجودم قرار بده و راه گشای من باشه تبدیل کردم به موهبت و ازش گذر کردم برای قوی شدن شخصیتم
بازم عاشقانه و صمیمانه سپاسگزار ازتون استاد تحسین برانگیزم، که انقدر گوش به زنگ الهامات هستید که انقدر در قلب تون رو باز گذاشتید و سنسور هاتون قوی و حساس شده برای تشخیص صدای الله و دیدن و شنیدن نشانه ها،، از خدا میخوام که کلید قلبم رو گم و گور کنه تا فقط درِ این جایگاه الهام و پادشاهی خداوند در وجودم باز باشه برای شنیدنش برای دیدنش برای احساس وجودش برای لمس قدرتش که همیشه هدایتم کنه و من رو جسور کنه برای اقدام و بندگی کردن
* ایاک نعبدو و ایاک نستعین
+ خدایا تنها تو را می پرستیم و تنها و تنها از تو یاری می جوییم
* اهدنا صراط المستقیم
+ ما را به راه راست هدایت کن.. :)
با سلام خدمت استاد عزیز وگرانقدر وخانم شایسته،یار وهمراه استاد وسایت ومادر خانواده عباسمنش.وهمچنین درود به همه دوستان همراه وهمفرکانس.
استاد عزیزم من دقیقا چوب شرک ورزیدن در مسایل مالی را محکم خوردم وچندین بار این الگو درزندگیم تکرار شد ومن نفهمیدم واز خواب بیدار نشدم ونفهمیدم که مسیر اشتباه شرک همان مسیر قبلیست.فقط مترسکها عوض شدند ومن تا خرخره عذاب کشیدم وکتک خوردم ودقیقا مثل ادمی بودم که سیم برق را دردست گرفته وداره جریان برق اون رامیلرزونه وبند بند وجودشو از هم جدا میکنه ،اما نمیدونه که باید این سیم برق را رها کنه.ومتاسفانه در مورد مسایل مالی با این که زحمتکش بودم وکارهای بسیار بزرگ وارزشمندی راانجام دادم ولی نتیجه مالی که نداشتم هیچ،ضرر هم کردم.ام یک جایی به لطف اگاهیهایی که خداوند از طریق دستان قدرتمندش به من رساند وشما را برای اگاه کردن من واقعا مثل پیامبری در زندگی من فرستاد.ومن هزاران بار اعتراف میکنم واز این بابت خداوند را هر روز شاکرم که وجود شما وسایت عباسمنش چقدر در زندگی من تاثیر مثبت وهدایتی گذاشت ولی من چون انسان دقیقی وتحلیلگری نبودم وریشه مشکلاتم وشکستهام رابررسی نمیکردم.وکورکورانه به دل مشکلات میزدم وپترنهای زندگیم را بررسی نمیکردم.نمیفهمیدم ریشه مشکلات کجاست وبقول شما در اینمورد کتک خور ملسی داشتم.ولی به هر حال بدلیل درخواستهایم از خداوند برای اگاه شدن،با شما اشنا شدم واین اگاهیها رابه تمام زمینه های زندگیم تعمیم دادم وخوشبختانه توانستم از تکرار سیکلهای معیوب در زمینه های دیگر جلوگیری کنم.وبه لطف اموزشهای شما دیگر قبل از افتادن در چاله،راه را از چاه تشخیص میدادم.بنظر من همین یک فایل ،همین فایلی که شما بصورت هدیه روی سایت گذاشتید،قدرت حل تمام مشکلات جهان فعلی رادرکل کره زمین دارد.اگر از اول تا اخر همه مردم جهان به بند بند این فایل عمل کنند.الان تمام جهان ومخصوصا رهبران ما درگیر دفاع از ضعیفترها و گرفتن حق انها از قدرتمندترها هستند واز نقش خداوند در جهان غافل هستند.پاینده وسلامت وبرقرار باشید.
من فکر میکنم کسایی ک عمیقا تاکید دارن خدا خیلی مهربونه، منظورشون این نبوده ک ما تنبلی کنیم. دنیای کلمات خیلی غلط اندازه و حتی از صحبت های استاد عباسمنش هم خیلی ها برداشت های اشتباهی کردن حتی….. من ب شخصه معتقدم و دیدم ک خدا اتقدر عشقش زیاده ک من حتی وقتی تنبلی هم میکنم، میزاره تنبلیم بهم برگرده نه واسه تنبیه کردنم،نه مثل والدینی ک میگن بزار حساب کار دستش بیاد و دیگه تنبلی نکنه،بلکه ب این خاطر ک بهم نشون بده چقدر ازادی بهم داده ک حتی اگر خودم بخوام دستم توی اتیش بسوزه میگه باشه اگر دوس داری تا خودم از شدت آزادی ای ک دارم بگم خدایا من نمیتونم این حجم ازادی رو مدیریت کنم با ذهن کوچیک خودم، دارم ازش ناصحیح استفاده میکنم، لطفا خودت ب من بگو در چ راهی و چطوری استفاده اش کنم….
چون اگر اینطوری نباشه و بگیم خدا شوخی نداره و جواب شرک رو با اتفاقای سخت تحویلمون میده، پس همچنان داریم خدا رو شبیه به یک والد خودشیفته ک اگر از قوانینش پیروی نکنی دهنت رو سرویس میکنه میبینیم.
خدا خیلی فراتر از این هاست
من درک خودم توی این ده سال رو خیلی نزدیک تر ب حقیقت خدا دیده ام تا این تفسیر ک خدا جواب دندان شکنی میده
خداوند انقدر دوستمون داره ک اوج ازادی رو ب ما داده تا خودمون برگردیم سمت درخواست هدایت ازش
سیستم روانی انسان این شکلی هست ک اگر تنبیه بشه، ب مسیر برنمیگرده
نهایتا برای حفظ بقای خودش، سرتعظیم فرود میاره
اما همین انسان
توی سیستم روانیش
اگر اوج ازادی رو دریافت کنه
ذاتش اینجوری تعبیه شده که ب دنبال رهبری بگرده ک بهش بگه با زندگیش چیکار کنه و با جون و دل گوش ب فرمانش میشه
شما میتونی از بچه های کوچیک هم اینو ب وضوح ببینی
و اگر ندیدین
معنیش این نیس ک اینجوری نیست
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته محترم من چندین سال هست با دورهای شما و دیدگاه شما اشنا شدم اولین بار هست که کامنت میزارم انقدر نتایج تو زندگیم تو این چند سال اتفاق افتاده انقدر معجزات خداوند رو دیدم که واقعا اگر بخام بنویسم و بگم باید ساعتها و روزها زمان بزارم و بنویسم واقعا الان که گفتم و بیادم اومد که کجا بودم و کجا هستم واقعا حالم یجوری شد و بقول استاد روند انقدر طبیعی انقدر قشنگ اتفاق میافته که اگر عکس قبل از عمل رو نداشته باشی یا مثل الان من که برای اولین باره کامنت میزارم و تو دوره خانه تکانی ذهن که چقدر اگاهی رو استاد و خانم شایسته عزیز با عشق و رایگان رو سایت گذاشتن و استاد تاکید میکنه کامنت بزارین بخودتون کمک میکنه الان که دارم تایپ میکنم و برای اولین بار به این حرف استاد عمل میکنم تازه درک میکنم چ تاثیری داره و بیاد میارم زمانی که فروشنده ی مغازه کوچیک غذاخوری بودم تو پاین شهر و تو ادمهای بودم که جز دوستانم بودن و ادمای فقیر ادمهای لاتو لوت ادمهای که همیشه رو نازیبایها تمرکز میکردن که البته خودم همه هم جنس اون دوستانم بودم شروع کردم تازه با مباحث قانون جذب اشنا شده بودم کلی بدهکار بودم اصلا روزی که با قوانین زیبای جهان هستی اشنا شدم روزی بود که تصمیم به خودکشی گرفته بودم و الان 6 سال گذشته و بیاد میارم وقتی کرکره مغازه کوچیک اون غذاخوری فروشی رو کشیدم پاین و بهم گفته شد که باید بری منطقه یک و ادمهای ثروتمند رو ببینی و تحسین کنی تو محیطشون قرار بگیری بقول استاد از نقطه امنت خارج بشی بد در اون مغازه رو بستم و به صاحبش زنگ زدم که من دیگه نمیام سرکار و خب نجواهای ذهنیم بود و میترسیدم و میگفت داری چکار میکنی اینجا لااقل ی لقمه نون در میاری شبم تو مغازه دوستم میخابیدم و جایم نداشتم اما قدرت اون خدا رو اون روز و تو اون لحظه که این نجواها تو ذهنم بود اینجوری دیدم که بالای که مغازه ای که هر روز از جلوش رد میشدم و نوشته رو نمیدیدم اون روز تو اون لحظه دیدم که با رنگ سبز نوشته بود هوالرزاق و واییی الانم داره اشکم در میاد من دیدم و گریم گرفت گفتم خدایا تو داری منو هدایت میکنی داری میگی برو من راهو نشونت میدم داری میگی نترس من روزیتو میدم داری میگی من هرلحظه با توام مراقبتم و خلاصه نمیدونم بگم چ احساس خوبی بود چ ذوق و شوقی تو وجودم ایجاد کرد بعد اون کارو کردم بعد از 15سال قبل که منطقه یک رو دیده بودم دوباره رفتم اونجا پول بلیط مترو رو جور کردم یک کیک بعنوان ناهار خریدم و راه میرفتمو ذوق میکردم که ببین ثروتو ببین ادمای برندو ببین سازها لوکس ک الان خدا رو شکر بیزینسمه و عاشقشم میگفتم ببین ماشینای لوکس پس ثروت هست ادما رو میدیدم که حتی چهرهاشون ارومتر بود حس میکردم با اینکه نمیشناختم و خلاصه بعد از گذشت ی زمان کوتاهی هدایت شدم به کاری که عاشقش بود ولی اصلا بلدش نبودم اما از نیاوران شروع کردم و خلاصه اون ادم تبدیل شد به قویترین مشاور و املاکی اون منطقه و بقدری تو کاری که عاشقشم قوی شدم که الان به لطف خدای مهربون و اموزهای استاد عزیزم اون دوستای قدیم کلا حذف شدن ادمای که 24 ساعتی باهم بودیم دیگه بکل نیستن و اون موقع شاید میترسیدم تنها بشم که البته ی تایمیم تنها شدم ولی با تنهایمم حال کردم و هنوزم حال میکنم ولی اطرافم و دوستام شدن مولتی میلیاردرای ایران تو ن تنها تو ایران بلکه تو دنیا صاحب مقام و برند هستن یا سازندهای بنامن یا برندای بزرگ که نمیخام اسمس بیارم دارن و خلاصه از اون ادم که جای خوابشم نداشت کلی بدهکار بود حتی من لکنت زبون داشتم نمیتونستم حرف بزنم باید بعضی وقتا رو کاغذ مینوشتم در این حد و بد از اشنای با قوانین زیبای جهان هستی هدایت شدم بسمت ی راهکار ساده و انجامش دادم و با تغیر باور که اینطوری بود که اقا تو دنیا هرکس مشکل لکنت زبون داشته راه درمانی نیست ینی نوشتهایم که با اون احساس و باور میدیدم این باور رو قویتر میکرد دکترا و نوشتهای رو میدیدم که میگفت راهی نیست اما به لطف خدای مهربان اولین معجزه بزرگ زندگی و ارزوی 30 سالم تیک خورد و لکنت زبونم با انجام همون تکنیکای ساده و تغیر باورم و پیدا کردن الگوی مناسب خوب شد و من داشتم بال در میاوردم راحت زیبا و سلیس و با عشق و قدرت حرف میزدم به لطف خدای مهربونم صدام انقدر قشنگ و تاثیرگذاره که هرکس صدای منو میشنوه بهم میگه چقدر صدات دلنشین و قشنگه و ادم تاثیرگذاریم و اصلا دارم با همین زبونی که نمیتونستم حرف بزنم کار دلخواهم ک عاشقشم رو انجام میدم و برام پولسازه و راحته و خونه فول مبله تو قلب نیاورانو نمیدونم دوستای ثروتمند و ارزشمند که دستان قدرتمند خداوندن تو زندگیم اومدن و خدا رو صد هزار مرتبه شکر هستن و خلاصه روند به شکلی اتفاق افتاد که گفتم الان که برای اولین بار کامنت میزارم بیادم اومد و الهی صدهزار مرتبه شکر برای حضور استاد عزیزم که کلامش برای من کلام خداونده خانم شایسته عزیزم و خانواده بزرگ عباسمنش و ادمهای متفاوت و همه و همه اینا فقط جای سپاسگزاری داره و نمیدونم بقول استاد چطور شکرگذاری کنم که خدا چقدر بمن لطف داره الهی شکرت خلاصه حرفام این بود بالاتر رفتن فرکانسمو حس میکنم با نوشتن همین کامنت که استاد میگه انجام بدین و من الان عمل کردم و نتیجشو تو احساسم دارم میبینم الهی شکر استاد نمیدونم چجوری ازت تشکر کنم
سلام به دوست عزیز
ازشماتشکرمیکنم به خاطرنوشتن کامنت.بقول استادکامنت نوشتن وخوندن چقدرباورهاروقوی میکنه وبه من یادآوری میکنه که برو راهت درسته ببین واسه این همه شده یقین داشته باشه واسه توهم میشه.
درپناه حق سلامت وثروتمندباشید
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین ودوستان بزرگوار
سپاس گزارم از شما استاد عزیزم که این قدر عالی وبا قدرت این آگاهی ها را با ما به اشتراک میگذارید
وقتی همیشه در مسیر درست حرکت کنیم مثل استاد عزیزم همیشه در زمان ومکان مناسب قرار می گیریم و هر اتفاقی هم بیفتد به نفع ما تمام میشود پس دیگه نگرانی معنایی ندارد
خدا را شکر که من هم با کار کردن روی احساس لیاقت بر خیلی از ترس هایم غلبه کردم و خیلی از دیگران توقع داشتم ودر این زندگی سی ساله مشترکی که داشت هیچ وقت راضی نبودم و همیشه وقتی ناراحت می شدم انتظار داشتم که همسرم منو آرام کند ولی الان با آموزش های شما چقدر آرامشم بیشتر شده وقتی که افکار منفی سراغم میاد فوری به خودم میگم که این تو هستی که رئیسی نه افکارت تو باید در هرلحظه مواظب احساسات درونی خودت باشه دیگه نباید منتظر کسی باشی که تو را خوشحال کند این وظیفه خودت هست که باید همیشه حالتو خوب کنی نه عامل بیرونی
همیشه از رانندگی میترسم ولی الان خدا را به ترسم غلبه کردم و امسال گواهی رانندگی خودم را گرفتم
استاد عزیزم من همیشه خداوند را مثل یه انسان دلسوز میدیدم و همیشه فکر میکردم که من که دارم نماز میخونم من که روزه میگیرم پس چرا خداوند منو نمی بینه دلش برام نمی سوزه تا این که با سایت الهی شما آشنا شدم برای اولین بار بود تو این چند سالی که از خداوند عمر گرفتم شنیدم که خداوند مثل یه سیستم عمل میکند اون انسان نیست که احساساتی عمل کند و به گریه و زاری تو پاسخ بدهد نه اون مثل یه دستگاه آبمیوه گیری اگه به اون دستگاه سیب بدهی آب سیب تحویل میگیری فهمیدم که این سیستم مثل آینه عمل میکند اگر به اون بخندی به روی تو میخنده
از اون روز به بعد سعی میکنم که ورودی خوبی به این سیستم بدهم تا خروجی خوبی هم تحویل بگیریم سعی می کنم که هرروز روی بهبود شخصیت خودم کار کنم تا قوی تر باشم
سعی می کنم با ساختن باورهای احساس لیاقت خودم را سرزنش نکنم و خودم را لایق بهترین نعمت ها و ثروت بیشتری بدانم و آگاه باشم که خداوند همیشه همراه منه منو دوست داره منو هدایت میکنه همیشه در همهی کارها به من کمک می کند
وقتی که من فرکانس خوبی به جهان بفرستم جهان هم پاسخ فرکانس منو میدهد وقتی که من خودم را لایق بهترین نعمت ها و ثروت ها بدانم جهان هستی هم منو هدایت میکند به سمت خواسته هام
خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها
تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می خواهم
ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادهای نه راه گمراهان
به نام خداوند هدایتگر مهربان
سلام به استاد عزیزم و بانو شایسته عزیز
اولین چیزی که به ذهنم اومد باوری بود که بعد از هر سختی ای آسانی ای هست
خدایا شکر ات که یاد گرفتم بعد از هر سختی ای سختی بزرگتری هست اگر نتونی ذهنت رو کنترل و این رو با تمام وجودم در زندگیم حس کردم
خیلی وقتا پیش میومد که میگفتم دارم امتحان الهی رو میگذرونم و باید این سختی ها رو تحمل کنم ولی بعدش مطمئنا راحتی و شرایط عالی ای هست
ولی هر چی جلوتر رفتیم فهمیدم هر روز داره سخت تر و سخت تر میشه و هیچ بهبودی توی شرایط ایجاد نمیشه
من هم جزو آدم هایی بودم که چک های زیادی خوردم تا بیدار شدم
خیلی مشکلات مالی برام پیش اومد توی روابطم خوب نبودم مشکلات سلامتی وحشتناکی داشتم
خدای بزرگم رو نمیشناختم ، مسئولیت زندگیم رو قبول نمیکردم ، فکر میکردم این مشکلات تقصیر من نیست و من فقط دارم امتحان میشم تا به راحتی ها برسم
فکر میکردم خدا احساس داره با اشک دعا میکردم به مراسم های عزاداری میرفتم و فکر میکردم با این روش بنده ی مومن خدا هستم و میتونم به خوشبختی دست پیدا کنم
و باور های اشتباهی که راجب ثروت و روابط و سلامتی داشتم
سال 99 بود که آشنا شدم برای اولین بار با این فضا و قانون جذب ولی توجهی نکردم و از کنارش رد شدم
خدا زده بود رو شونه ام و گفته بود بیدار شو عزیزم این راه درسته برو سمتش ولی من پتو رو کشیدم روی سرم و گوش نکردم
و به اندازه کافی چک و لگد خوردم تا بیدار شدم
بله من مجبور به تغییر شدم
خداروشکر میکنم که توی مسیر درست قرار گرفتم یاد گرفتم مسئول زندگیم فقط و فقط خودم هستم و هر چی توی زندگیم شکل میگیره رو خودم دارم خلق میکنم چه درست چه غلط
خداروشکر میکنم که یاد گرفتم خداوند یک سیستمه ، خداوند یک آینه است و هیچ احساسی نداره و همینه که باعث شده اینقدر دنیا فوق العاده باشه و عدالت به بهترین شکل رعایت شده باشه
خیلی خوشحالم که امروز هدایت شدم به این فایل عالی
چون یادم رفته بود از کجا به کجا رسیدم و چرا اینقدر همه چیز داره عالی پیش میره توی زندگیم ، برام مرور شد و خداوند رو هزاران مرتبه شکر میکنم برای این جهان عالی ، دقیق و بدون نقص
وقتی یاد گرفتم قوانین رو و شروع به حرکت کردم زندگیم کاملا عوض شد
رابطه ی احساسی ام بینهایت عالی شد
ثروت به طور طبیعی و به راحتی وارد زندگیم شد و هر روز شرایطم داره بهتر و بهتر میشه به لطف خداوند و تلاش هام
از نظر سلامتی جسمم بینهایت سالم تر شده و مشکلات وحشتناکی که داشتم رو خیلی وقته دیگه تجربه نکردم و شاکر خداوند هستم
توجه ام رفته سمت زیبایی ها ، دیگه تلوزیون نگاه نمیکنم ، تمام منابع خبری اطرافم رو پاک کردم و تمام زمان های خالی ام رو توی سایت میگذرونم، سریال میبینم ، کامنت میخونم و لذت میبرم
به نکات مثبت ادم ها توجه میکنم ، از دستم در میره مواقعی که از مسیر خارج میشم و افکار منفی سراغم میاد ولی تمام تلاشمو میکنم که ذهنم رو کنترل کنم و تمرکزم رو بزارم روی زیبایی ها و اتفاقات مثبت و ویژگی های مثبت ادم ها
مشکلات خانوادگی ای داشتم که به لطف خداوند برطرف شد و الان رابطه ام با تمام اعضای خانواده ام عالی هست و بینهایت خوشحالم بابتش
از نظر شغلی من اینقدری پیشرفت کردم که برای خیلیا قابل باور نیست این رشد که انشالله راجب همه ی این ها مفصل صحبت میکنم
خدایا شکر ات که امروز من رو هدایت کردی به این فایل فوق العاده
خدایا شکر ات که هر لحظه من رو هدایت میکنی به ثروت ، نعمت ، سلامتی و زیبایی
خدایا مسیر رو بهم نشون بده ، خدایا من رو هدایت کن به راه کسانی که بهشون نعمت دادی ، ثروت دادی و سلامتی دادی من تمام حواسم هست میشنوم و حرکت میکنم
خدایا شکر ات خدایا شکر ات خدایا شکر ات